رفتن به مطلب

minimoz

ارسال‌های توصیه شده

 زندایی × داستان سکسی × داستان زندایی × سکس زندایی ×

علی اکبر و زندایی حشری

سلام من علی اکبر هستم خاطره ای که تعریف میکنم برای ۲ سال پیش هست من خیلی اهل سکس و اینجور چیزا نبودم تا اوایل۲۰ سالگیم من یدونه زن دایی دارم اسمش معصومه هست حدود ۹۰ کیلوهست وقدش هم نسبتا بلند هست و خیلی‌ باشوهرش بد رفتار هست و شوهرش اکثرا بیرون غذا میخوره و کلا مشکلات دارن یه روز تصمیم گرفتن که بامینی بوس غذا ببرن یکی از روستا ها واقوام رو دعوت کنن دوتا مینی بوس گرفتن وصبح ساعت ۷ صبح راه افتادیم و ساعت ۱۰ صبح رسیدیم‌ یکی از روستا های خوش آب وهوا اونجا ناهار روخوردیم وحدود ۲ ساعت بعد باشوهرش دعواشون شد و زن داییم قهر کرد بعد از اون اتفاقات برگشتیم خونه بعدش همسرش چند روز برای کار رفت شهرستان وقتی فهمیدم که تنها هست تو خونه رفتم خونشون و گفتم چرا بحث کردید گفت برای خونه وسایل نمیگیره و برای لج من هر هفته فامیلاشو دعوت میکنه ناهار وشام دیگه خسته شدم میوه آورد خوردم بعد چند دقیقه رفت از سالن بیرون داشتم گوشی نگاه میکردم صداش کردم گفتم که من دارم میرم وقتی داشتم از سالن در میومدم دیدم داشت بغل حموم نوار بهداشتی شو عوض می‌کرد دیدمش‌ یهو هول شد و دستش رو گذاشت روی پاهاش رفت تو حموم منم یه خنده ریز زدم صدام زد وگفت برو بشین تو خونه چایی بیارم رفتم نشستم دوباره انگار خوشش اومده بود که من دیده بودمش
یه دختر ۸ ساله هم داره)نشستیم به من گفت نمیخوای ازدواج کنی و این داستانا گفتم فعلا نه گفت که یکیو سراغ داره بعدش دوباره پاشد رفت حموم
گفتم کجا میری گفت میرم پیرهنمو بردارم با تیشرت بود بعدش که اومد گفت منو دیدی با اون وضع گفتم آره بعدش خندید رفتیم اتاق که عکسایی که گرفته رو نشونم بده وقتی داشت عکسارو درمی‌آورد کاندوم رو دیدم بغل عکسا سعی نکرد قایمش کنه من که خیلی راست کردم تخت هم بغلمون بود بهم گفت رابطه داشتی تا حالا گفتم نه گفت دوست داری باهم سکس داشته باشیم من یهو هول شدم و یکم خجالت کشیدم گفت کسی نباید با خبر بشه بعد رفتم پیش عکسا دیدم لخت شد بهم گفت میخوام برات بخورم من که خیلی حشری شدم برام ۵ دقیقه ساک زد خیلی حرفه ای بود رو تخت خوابید یدونه بهم کاندوم داد گفت بکن خوابیدم روش و یکم ازش لب گرفتم یه ذره روم باز شد و خجالت رو گذاشتم کنار بعدش کاندوم رو گذاشتم و حدود ۱۰ دقیقه از کص‌ کردمش خیلی خوب ناله می‌کرد محکم تلمبه میزدم بهش بعدش لرزید و ارضا شد منم ارضا شدم بلند شد یه بوس رمانتیک از لبش کردم و شلوارمو پوشیدم ادامه داستان رو پارت بعدی میذارم…

نوشته: علی اکبر

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • gayboys
      بدن نمایی دخی هات وطنی . تایم: 01:00 - حجم: 6 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • gayboys
      حاج علی من شیرینم ۲۷ سالمه.دختر ریزه هستم با بدن معمولی. تو شهر ما حرف و حدیث زیاد در میاوردن و خانواده م حسابی محدودم کرده بودن بخاطر همین وقتی عموم سعید رو معرفی کرد سریع قبول کردم و زنش شدم.سعید پسر کاری و ساده ای بود ولی یکم عصبی بود و سر موضوعات کوچیک داد و بیداد میکرد رابطمون صمیمیتی نداشت و سکس هم به ندرت داشتیم اونم کوتاه و معمولی و اون بیشتر سرگرم کارش بود حتی میشد چند روز تو هفته خونه نیاد.ولی من این آزادی و تنهایی رو دوست داشتم سعید صاحب کاری داشت به اسم حاج علی،بیشتر کارای حاج علی با سعید بود و سعید هم بهش نه نمی‌گفت اونم هواش رو خیلی داشت و زندگیمون چیزی کم نداشت.من چندبار حاج علی رو دیده بودم اما نگاهش اذیتم میکرد با یه سلام ساده اول سر تا پات رو برانداز میکرد و بعد جواب می داد ولی چون خیلی هوای سعید رو داشت من چیزی نمیگفتم و به روی خودم نیاوردم گذشت تا یه شب سعید گفت که حاج علی فردا شب میاد خونمون منم تدارک دیدم و دوش گرفتم و داشتم آماده میشدم که سعید اومد داخل اتاق و گفت این چیه پوشیدی جلو حاجی راحت باش(من یه شومیز تنم بود با شلوار جین) رفت سمت کمد و یه ساپورت با تیشرت برداشت و گفت اینارو بپوش و از اتاق رفت بیرون تعجب کردم لباسارو عوض کردم و نشستیم تا حاجی بیاد حاج علی که وارد خونه شد بهش سلام کردم و تعارف زدم طبق معمول سر تا پام رو نگاه کرد،یه‌نگاه به سعید انداخت و گفت سلام شیرین خانوم خودمو کشیدم کنار تا بیاد داخل ولی سعید گفت شیرین حاجی رو راهنمایی کن،جلوی حاجی راه افتادم خیلی معذب بودم چون هم ساپورتم تنگ بود و هم تیشرتم کوتاه حاجی نشست و من بلند شدم چای بریزم که سعید گفت بشین من خودم میارم.حاج علی گفت آره شیرین خانوم ما سعید و زیاد دیدیم بیا یکم بشین با هم معاشرت کنیم.با فاصله ازش نشستم یه دفعه خودش رو کشید به سمتم و گفت ای بابا تو چقد غریبی می‌کنی با من حاج علی دستشو انداخت دور گردنم .چشماش برق میزد.داشتم دیوونه میشدم همش نگاهم به آشپزخونه بود تا سعید بیاد و یچیزی بگه.حاجی سرمو چرخوند سمت خودش و گفت به چی نگاه می‌کنی.همون لحظه سعید برگشت خواستم بلند شم اما حاجی دستش رو سنگین کرد و نتونستم.سعید اومد و بدون توجه به موقعیت روبروی ما نشست.تو چشماش نگاه کردم و با چشم و ابرو بهش اشاره میدادم اما سعید فقط حاجی رو نگاه میکرد حاج علی دستش رو انداخت کمرمو گفت سعید جون این زن شیرینت از من می‌ترسه یا تو! سعید ساکت بود،من خشکم زده بود،حاجی دستش رو پایین تر آورد و کنار رونم رو می‌مالید.بلند شدم به سمت اتاق که سعید وسط راه نگهم داشت و چرخوندم به سمت حاجی که روی مبل نشسته بود و پاهاشو از هم باز کرده بود.کیر قلمبه ش از روی شلوار معلوم بود سعید تیشرتم رو درآورد.دستش رو کشیدم و گفتم سعید چیکار می‌کنی؟ زد تو گوشم و گفت هیچی نگو و بعد ساپورتم رو درآورد.جلوی حاجی با شورت و سوتین وایساده بودم و سعید محکم نگهم داشته بود و اون کفتار هم دستشو گذاشته بود رو کیرش و با زبونش لباش رو لیس میزد گفت بقیه ش سعید سوتینمو باز کرد و سینه هامو گرفت تو دستش هر چی بیشتر سینه هامو می‌مالید حاجی هم بیشتر نیشش باز می شد و کیرش قلمبه تر.با دست اشاره کرد که بریم جلوتر و بعد به شرتم اشاره کرد سعید شورت رو درآورد،حاجی بلند شد و شروع به مالیدن بدنم کرد،دستای داغ و زبرش حالمو بهم میزد.سینه هام رو تو دستش فشار میداد و گاز می‌گرفت و جون جون می‌گفت.بعد منو برگردوند و رو میز دولا کرد و دو تا سیلی محکم به کونم زد و گفت ازین به بعد واسه حاج علی تنگ بازی در نیار و رفت رو مبل نشست و پاهاشو باز کرد و به سعید گفت بیارش اینجا نشستم تو بغلش و با دست رونامو از هم باز کرد و به سعید گفت روشنش کن.سعید اومد لای پام و آروم آروم شروع به لیسیدن کسم کرد.حاجی هم سینه هامو تو دستش گرفته بود و گردن و لبامو لیس میزد.باورم نمیشد تو چه موقعیتی هستم زورم هم نمی‌رسید که خودمو آزاد کنم کم کم بدنم داشت شل میشد سعید سرش رو گذاشته بود لایی پام و کسم و رونام رو لیس میزد و چوچولمو میک میزد.حاجی هم سینه هامو می‌مالید.سفتی کیر حاجی رو زیر باسنم حس میکردم.حاجی به سعید گفت چیکار میکنی بی‌غیرت کس شیرینو حیف کردی زود باش.سعید سریع تر و محکم تر کسم رو میخورد.تا حالا اصلا به کسم دست هم نزده بود چه برسه به اینکه بخواد بخورتش.خیلی جلوی خودم رو گرفتم اما بالاخره ارضا شدم و تو بغل حاجی شل شدم.حاجی با یه دستش شلوارش رو باز کرد و کشید پایین.کیر کلفت و درازی داشت به سعید گفت اماده ش کن.ترسیدم اما دیدم سعید جلوتر اومد و کیر حاجی رو کرد تو دهنش.باورم نمیشد سعیدی که با همه مثل برج زهرمار بود سعیدی که همش دنبال کار بود داشت چیکار میکرد.تاره دستگیرم شد دلیل ارادتش به حاجی و اینکه حاج علی هواش رو داشت چی بوده.کیر حاجی تو دهن سعید بود و داشت میک میزد زبونشو بالا تا پایین کیر میکشید و سرش رو تو دهنش میچرخوند.حاج علی که متوجه نگاه‌های من شده بود گفت آره شیرین جونم آقا سعیدتون کونی منه و کیرش رو کرد ته حلق سعید و همونجا نگه داشت و با دست دیگه ش شروع به مالوندن کس من کرد.این صحنه برام غریب بود اما خیلی تحریکم میکرد.نفسهای حاجی سنگین شد و هر جای بدنم و که میتونست لیس میزد منم به نفس نفس افتاده بودم و صدام به ناله شبیه بود.حاجی کم کم به له له افتاد کیرشو از دهن سعید کشید بیرون و گفت جاش بزن.سعید کیر حاجی رو گرفت و گذاشت دم سوراخ کسم و حاج علی منو تو بغلش جابجا کرد و کیرش سر خورد تو کسم.از کلفتی و داغیش تعجب کردم گفتم آااااخ حاجی گفت جونم چه کسی داری شیرینم.همونجوری تو کسم اروم‌اروم شروع به تلمبه زدن کرد.کسم داشت منفجر میشد تا حالا چیزی به این کلفتی توش نبود و با هر تلمبه تا ته کسم می‌رفت حاجی سرعتش رو بیشتر کرد و به سعید اشاره کرد دوباره بشینه پایین پاهاش تخمهاش رو کرد تو دهن سعید و محکم و تندتر تلمبه زد.من دیگه طاقت نیاوردم و تو بغلش ارضا شدم حاجی هم حشری شد و محکم تر بغلم کرد.گردنم رو گاز گرفت و تو کسم ارضا شد. سعید بلند شد حاجی بهش گفت گمشو یه لیوان آب بیار و سعید بدون اینکه نگاهمون کنه رفت.همونطور که کیرش داشت تو کسم می‌خوابید چوچولمو نوازش میکرد و گفت حواست باشه ازین به بعد این کس شیرین فقط واسه منه منم تو بغل حاجی جابجا شدم و لبش رو بوسیدم و گفتم چشم حاج علی گور بابای سعید و آدمای دنیا نوشته: آدمک
    • gayboys
      مرضیه - 4 سلام مجدد به دوستان عزیزم ادامه… من که بی حال کف حموم نشسته بودم و هنوز گیج بودم از اتفاقاتی که توی این ۱۵ روز اخیر افتاده و مخصوصا اتفاقاتی که توی دو ساعت گذشته رقم خورده و فقط داشتم عشقبازی سایه و مرضیه رو تماشا میکردم،نمیدونم چرا؟!ولی انگار سایه بدنش سکسی تر و جذاب‌تر از همیشه به نظر می‌رسید و برام تازگی داشت و تعریف هایی که مرضیه از بدن سایه می‌کرد نظرم رو عوض کرده بود و انگار یه آدم جدید با یه اندام و هیکل خاص جلوم داشت دلبری می‌کرد و خودم رو میدیدم که دیگه هیچ اثری از عقایدم توی وجودم نبود و از نوازش تن زنم توسط یه زن دیگه داشتم لذت می‌بردم منی که حتی تصور نمیکردم سایه خودارضایی بکنه چه برسه به اینکه پارتنر لز داشته باشه و اونم جلوی من بخواد لخت توی بغلش عشقبازی کنه و مست شهوت باشه! توی حال و هوای عجیبی بودم که با صدای مرضیه به خودم اومدم م:((آرین؟…آرین جان؟…کجایی آقا؟!حواست نیستا)) من:((چی؟نه حواسم هست!..راستش نه انگار اینجا نیستم)) یه خنده ناز از سر شیطنت کرد و گفت م:((اگه خستگیت در اومد پاشو یه دوش سه تایی بگیریم بریم بیرون)) تازه نگاهم به سایه افتاد و دیدم ارضا شده و اونم بی‌حال مثل من اونطرف حموم روی زمین نشسته این مرضیه چیه؟!کیه؟!چجوری این همه انرژی داره؟! م:(( آرین؟…با توام؟!کجایی؟حالت اوکیه؟!)) من:((آره خوبم باشه دوش بگیریم)) بلند شدم سرم یه کم گیج بود و بدنم ضعف داشت دست سایه رو گرفتم بلندش کردم و از پشت بغلش کردم و پشت گردنش رو میبوسیدم که یهو مرضیه از پشت چسبید بهم و انگار برق بهم وصل کردن!چه لذتی داشت!چه حال عجیب و در عین حال خوبی!دوتا زن؟!قرار بود از این به بعد دوتا زن داشته باشم؟!اگر پشیمون بشیم چی؟اگه سایه پشیمون بشه و نشه دیگه این زندگی رو که با عشق ساختیم رو کنترل کنیم چی؟یه لحظه همه افکار منفی اومد سراغم!حالم بد شده بود!عذاب وجدان داشت میومد سراغم که مرضیه با ساک زدن کیر من به این افکار پایان داد! مرضیه شروع کرد به ساک زدن و منم زیر دوش لب های سه رو میخوردم انگار دوباره خون توی وجودم به گردش در اومده بود!انگار از قحطی فرار کرده بودیم و به هم چنگ میزدیم و یادم نمیومد تا اون رو اینجوری با ولع لبهای سایه رو خورده باشم! س:((آرین چیکار میکنی؟لبامو کندی!)) یهو مرضیه یه گاز آروم از کیرم گرفت و گفت م:((حواست باشه ها…لبهای عشق منو نکنی!)) سه تایی زدیم زیر خنده مرضیه هم وایساد و اومد توی بغلم واقعا نمیدونستم باید چجوری عشقبازی کن!همه چیز دو برابر شده بود!دوتا زن با دوتا خواسته متفاوت!سایه دختری بود که سکس نرم و آروم و رمانتیک دوست داشت ولی مرضیه یه وحشی درجه یک بود و براش مهم نبود چجوری ولی دوست داشت همزمان درد و شهوت رو تجربه کنه!من و سایه شل کرده بودیم و همه چیزو سپرده بودیم دست مرضیه!انگار اون معلم بود و ما دوتا دانش آموز بی سواد!هرکاری میگفت رو انجام می‌دادیم و واقعا هم لذت می‌بردیم!خیلی توی کارش وارد بود و خیلی خوب مدیریت می‌کرد که لذت بین سه تامون تقسیم بشه!سایه رو نشوند روی زمین و به سایه گفت که برای من ساک بزنه و خودشم کسش رو می‌مالید پشت گردن سایه و همزمان لب های منو می‌خورد و با یه دستش گردنم رو سفت گرفته بود و با یه دست دیگه‌ش کمرمو چنگ میزد!کیری که تا چند دقیقه پیش هیچ حسی توش نبود و بدنی که ضعف کرده بود توش یه حس قوی افتاد!کیرم داشت منفجر میشد و سایه هم انصافا خوب ساک میزد!انگار توی این ۱۵ روز کلی فیلم دیده بودن و تمرین کرده بودن و رفتارش کلی تغییر کرده بود!مرضیه سایه رو بلند کرد و خودش داگی خوابید وسط حموم و به سایه گفت که از پشت منو بغل کنه و منم کیرم رو یهو کردم توی کس مرضیه!چندتا تلمبه که زدم مرضیه خودشو کشید جلو و کیرم رو از کسش درآورد و گفت م:((سایه که کون نمیده!منم اگر ندم به آرینم چه خوشی بگذره؟بلدی از کون بکنی بچه مثبت؟)) یه خنده شیطانی کرد و سفتی کیر منم انگار شد دو برابر سایه گفت:((عشقم یه جوری بکنش که انتقام این ۱۵ روز منو بگیری ازش)) این حرفها یه جوری منو تحریک کرد که انگار یکساله سکس نداشتم یه کم نرم کننده مو برداشتم و زدم به سوراخ مرضیه و یه کمم روی کیرم زدم وایسادم پشت مرضیه،خود مرضیه کیرم رو گرفت و روی سوراخش تنظیم کرد و خودشو آروم داد عقب و سر کیرم رفت توی سوراخش م:((یه کم نگهش دار تا بهت بگم کی تلمبه بزنی…سایه بیا جلوی من بخواب رو زمین و پاهاتو باز کن کس عسلیتو بده دهن آبجی مرضی که حسابی دلم عسل میخواد)) سایه به حرف مرضیه رفت جلوشو همونجوری که مرضیه خواسته بود توی پوزیشن قرار گرفت و مرضیه شروع کرد به آروم عقب و جلو رفتن و منم شروع کردم تلمبه زدن توی حال خوبی بودیم و اصلا دوست نداشتم ارضا بشم ولی واقعا تحت هیجان بودم و هر لحظه ممکن بود آبم بیاد و نگاهم از روی کون و کمر مرضیه میرفت سمت سایه که چشماشو بسته بود و کسشو داده بود دهن مرضیه و خودش سینه هاشو چنگ میزد که با یه لرزه نسبتا شدید ارضا شد و منم از دیدن سایه کاملا توی کو مرضیه خالی شدم!مرضیه که توی اوج لذت بود ولی هنوز ارضا نشده بود گفت:((کیرتو درنیار فعلا)) حرفشو گوش کردم و دستمو از بغل پهلوش رد کردم و شروع کردم به چنگ زدن سینه هاش و سایه هم لب هاشو می‌خورد و خودشم کسشو می‌مالید و جغ میزد که با یه لرزه کوچولو ارضا شد و کیر منم که دیگه خوابیده بود از کونش در اومد و دراز کشید روی زمین. چند دقیقه ای توی اون شرایط بودیم که اول من بلند شدم و دوش گرفتم و سایه و مرضیه هم پشت سر من دوش گرفتن و اومدیم بیرون.یه شرت و رکابی پوشیدم و رفتم روی تخت دراز کشیدم و سایه و مرضیه هم اومدن و کنار من دراز کشیدن و بدون هیچ حرفی فقط همدیگه رو بوس کردیم و خوابیدیم فردا حدود ساعت ۲ ظهر بود که بیدار شدم و دیدم سایه و مرضیه هنوز خوابن و شدیدا گرسنه بودم و احساس ضعف شدیدی میکردم از روی تخت بلند شدم و رفتم سمت آشپزخونه یه تیکه نون و پنیر آماده کردم که بخورم دیدم مرضیه از اتاق اومد بیرون و داشت میرفت سمت دستشویی نگاهش به من افتاد و اومد سمتم سلام کرد و گفت:((خیلی زود آبت میاد باید بری داروخانه قرص و کاندوم تاخیری بگیری وگرنه از پس دوتا زن برنمیای<خندید>نه بابا شوخی کردم جوجه دیشب بهترین سکس زندگیمونو داشتیم عالی بودی)) رفت سمت دستشویی و منم صبحانه رو خوردم و یه شات قهوه درست کردم و رفتم توی اتاق کارم سرگرم کار بودم که مرضیه در زد و اومد تو برگشتم سمتش دیدم وااااااای یه جوراب شلواری و یه مانتو کوتاه پوشیده و یه شال سرخ نازک هم سرشه گفت:((سلام آقای رئیس من منشی جدیدتون هستم…کاری هست انجام بدم؟)) [[پایان قسمت چهار]] ادامه دارد… ممنون که وقت گذاشتید نظر و استقبال شما معیار ادامه دادنه داستانه نوشته: سکوت
    • gayboys
      فانتزی دو نفر همزمان   سلام خاطره کاملا واقعی اسمم سحره این قضیه برا دوسال پیشه از روی فیلم سوپرایی ک دیده بودم خیلی علاقه داشتم به سکسای گروهی و تریسام خیلی دوس داشتم تجربش کنم ولی خب میترسیدم یه روز که داشتم میرفتم یه جایی برای مصاحبه کاری ی ماشین قفلی زد روم دوتا پسر بودن یکیشون خیلی جذاب و باحال بود خلاصه منو بردن کارمو کردم شماره همو گرفتیم و اسم یکیش حمید بود و اون یکی امیر خلاصه چندباری رفتیم اومدیم فهمیدم خودش فاب داره شیطونیم میکنه یه شب قرار شد باهم بشینیم اومد دنبالم با همون رفیقش رفتیم سمت خونشون .یکم گل چاقید کشیدیم و یه سینی اورد شروع کردن نئشه بازی .منم گفتم اومدم که بدم مصرف کنم بیشتر حال بده بهم .یکی دوساعتی نشسته بودیم دور پیک نیک من خسته شدم دراز کشیدم رفتم تو گوشی حمید شروع کرد ماساژ دادن پاهام اروم اروم دستشو از زیر شلوارکم کرد تو منم شورت پام نبود شروع کرد با کسم ور رفتن امیرم یکم خجالتی کابلو گرفت من این صحنه رو دیدم اونم کسمو میمالید خیس کرده بودم دلم میخواست بکنتم.یکم که همه جام ور رفت مالید فکرشو نمیکردم پیشنهاد تریسام بده منم اوکی دادم بغلم کرد برد اتاق رو تخت شروع کرد خوردنم از گردنم رفت رو سینه هام حس اینکه یه نفر دیگ داره نگامون میکنه بیشتر حشری ترم میکرد کسم خیس خیس بود لخت شد کیرشو در اورد آورد سمت دهنم براش ساک زدم اونم با کسم ور میرفت بلند شد رفت کرم لیدوکائین آورد امیرم صدا کرد گفت بیا داداش اونم اومد رو تخت دراز کشید حمید گف براش ساک بزنم گفتم دوس ندارم کیرتورو دوس داشتم خوردم خندید گف حال خرابی نده گفتم به خاطر تو کیرشو کردم دهنم وشروع کردم خوردن حمیدم با کرم داش سوراخ کونمو باز میکرد کیر حمید خیلی کلفت نبود اما دراز بود کیر امیر کوتاه بودو خیلی کلفت خلاصه حمید قمبلمو گرفت بالا و اروم کیرشو هل داد تو کونم چون زیاد اهل کون دادن نیستم تو تاپیکامم ببینید خیلی سوراخم تنگه اون موقع بالا بودم نمیفهمیدم دردشو .چند دقیقه توکونم تلمبه زد راهش ک باز شد خودش دراز کشید گف بشین رو کیرم .میزونش کردم دم سوراخم کردم تو کونم حالت درازکش افتادم روش امیرم کاندومو کشید سر کیر کلفتش اومد رومو کرد تو کسم خیلی حال باحالی بود جفت سوراخام پر بود دوتاشم حس میکردم از داخل بدنم انگار کیراشون و روهم میسابیدن خیلی لذت بخش بود حمید خیلی اینکاره بود یجوری کونمو میکرد که حال میکردم چشامو بستم و داشتم از جندگی که میکردم تمام لذتو میبردم جفتشون میکوبیدن توکوسم اوف یادش میوفتم خیس میشم با خاطرش خیلی خودارضایی کردم رسیدم به اوج لذت تاحالا اونجوری نشده بودم حس کردم از عمق وجودم دارم ارضا میشم حس کردم یه دست بخوره به سینه هام منفجر شدم داد زدم امیر سینه هامو بخور همین که زبونش خورد به نوک ممه ام کل وجودم لرزید و خیلی شدید ارضا شدم امیر که دید ارضا شدم با دوتا تلمبه آبش اومد رفت بیرون من موندم و حمید افتاد به جونم عاشق کون تنگم بود غارش کرده بود نفس نمیگرفت نان استاپ داش توکونم تلمبه میزد ارضام نمیشد منم دیدم کونم میسوزه و دیگه داره جر میخوره شروع کردم حرفای سکسی زدن دادمیزدم گایید کونمو کسو کون جندتو یکی کردی با کیر کلفتت جووون چقد خوب میکنی حشریش کردم اونم عین وحشیا میکرد تو کونم تا ابش اومد خالیش کرد توم خیلی چسبید و حال داد دوس دارم دوباره تجربه اش کنم اما این سری فانتزیم شده ffm تریسامی که دوتا پسر باشن جفتشونم کونی باشن یعنی هم منو بکنن هم کون همدیگه بزارن خیلی دوست دارممم … اینم یکی از داستانای جرخوردن من نوشته: سولاخی
    • gayboys
      نسرین و رییس - 2 ساعت حدود نه و نیم بود که دیدم بهم پیام داد و آدرس فرستاد. طبق برنامه برگه ماموریت پر کردم، از شرکت زدم بیرون. راه افتادم سمت آدرس. جلوی ساختمون از اسنپ پیاده شدم و زنگ واحد زدم. بدون حرفی در باز شد و با آسانسور رفتم به واحدی که گفته بود. تو آسانسور خودمو یکم مرتب کردم و وقتی از آسانسور بیرون اومدم دیدم در واحد بازه. بی سر و صدا رفتم داخل و در پشت سرم بستم. مجید( آقای ابراهیمی) اومد استقبالم و باهم دست دادیم و دعوتم کرد رو مبل بشینم. خودش هم رفت سمت آشپزخونه و با کیک و چایی برگشت و شروع کرد به پذیرایی از من. چند دقیقه ای به سکوت و خوردن گذشت. کم کم خودش بهم نزدیک کرد و دستشو گذاشت رو رون وام آروم شروع کرد به مالیدن رونم. یکم که گذشت خودشو کج کرد شالمو برداشت و لبشو گذاشت رو گردن. داشت گردنمو میخورد و همزمان دستشو از رونم برداشت و سینمو گرفت و فشار میداد. بعد چند دقیقه شروع کرد به لب گرفتن از من و رو همون مبل دراز کشید روی من. کلفتی کیرشو حس میکردم. با اینکه کم کم تحریک شده بودم اما هنوز فکرم درگیر بوده، من داشتم به شوهرم خیانت میکردم و با توجیه اینکه دارم بهش کمک میکنم خودمو آروم میکردم. نمی‌تونستم اونجوری که اون دوست داره باهاش باشم، واسه همین از روم بلند شد و نشست کنارم. دستمو گرفت شروع کرد به حرف زدن و تعریف از زیبایی و اندامم و اینکه میخواست بهترین خاطرات با من بسازه. همزمان شروع کرد به باز کردن دکمه های مانتوم، بعد اینکه مانتوم درآوردم، دکمه شلوارمو هم باز کرد و خودش شلوارمو از پام کشید بیرون. دیگه از من ناامید شده بود و فقط میخواست منو بکنه. بعدم اومد تاپمو در اورد، حالا من رو مبل نشسته بودم، پیش یه مردی که شوهرم نبود و فقط یه شورت و سوتین تو تنم بود. دوباره از گردنم شروع کرد به خوردن و آروم رسید به سینه هام، خیلی آروم منو رو مبل خوابوندم و سینه هامو از سوتین درآورد، نوبتی نوکشون میخورد و همزمان با دستش فشارشون میداد، داشتم تحریک میشدم، اما صدایی ازم در نیومد، آروم زبونشو رو شکمم کشید و اومد پایینتر، از روی شورت شروع کرد به خوردن کسم، یه حس قلقلک و لذت داشت تو کسم حس می شد، بعد چند لحظه، شورتمو زد کنار و رسید به کسم، زبونشو میکشید رو کسم و با زبونش چوچولمو فشار میداد، همزمان هم شروع کرد اول یه انگشتی، بعد با دو تا انگشت کسمو انگشت میکرد، کم کم دیگه طاقت رو از دست دادم و صدای نالم بلند شده بود، با دست سرشو فشار میدادم به کسم. حس شهوت بهم غلبه کرده بود، دیگه میخواستم منو بکنه، دلم کیرشو میخواست، بعد چند دقیقه بلند شد و کامل لخت شد. واقعا کیر بزرگی داشت, هم دراز بود هم کلفت. یه کاندوم از کنار کاناپه برداشت، کشید رو کیرش، منم همون‌جوری که دراز کشیده بودم، داشتم نگاش میکردم، بعد اینکه کاندوم زد، رو زمین زانو زد و کیرشو تنظیم کرد با کسم. شروع کرد به مالیدن کیرش به کسم. داغ کرده بودم، دلم میخواست تا ته کسم کیرشو حس کنم اما انگار قصدی برای کردن نداشت، خودم یکم کشیدم جلو تا کیرش یکم بره تو اما سریع خودش کشید عقب، +چیه عزیزم؟ چرا اینجوری میکنی؟ از چشام و صدام داشت شهوت میریخت، همون‌جوری که نگاش میکردم خیلی آروم گفتم: -بکن تو +چی میگی؟ -( صدام بردم بالاتر) بکن تو +تو چی عزیزم -تو من، بکن توم +توی چی تو؟ -( حسابی دیوونم کرده بود، صدامو بردم بالاتر، با التماس) تو کسم، بکنش تو کسم داشت حسابی دیوونم میکرد یا انتقام رفتار اول روابطمون می‌گرفت، +چیو بکنم تو کست؟ کیرش گذاشته بود رو کسم و کسمو میمالید، آب کسم حسابی سرازیر شده بود، خودمو میخواستم بازم بکشم سمتش -کیرتو، خواهش میکنم، کیرتو بکن تو کسم، کیرتو با شنیدن کلمه کیر، کیرش ته کسم حس کردم، کلفتی کیرش کامل کسمو پر کرده بود، یه دردی تو کسم حس میکردم که برام لذتبخش بود و مجید هم آروم داشت تلمبه میزد، صدای اهم بلند شده بود و خودم با ریتم تلمبه مجید چوچولمو میمالیدم، مجیدم سرعتشو داشت میبرد بالا، اونقدر تلمبه زد که برای بار اول ارضا شدم، زیر کیرش داشتم میلرزیدم و مجیدم کیرشو نگه داشته بود و تو کسم تکون میداد. آروم کیرشو درآورد و خودش نشست رو کاناپه، منو بغل کرد و نشوند رو پاش، کیرشو تنظیم کرد رو کیرش و آروم فرو کرد تو کسم، من تو بغل مجید، سرمو گذاشته بودم رو شونش، لبم رو گردنش، اونم دستاشو حلقه کرده بود دور کمرم و آروم آروم تلمبه میزد. تو این حالت کیرش ته کسم حس میکردم، حسابی هم کیرش از آب کسم لیز بود و هر تلمبه ای که میزد، خودم میرفتم بالا و می نشستم روش، بعد چند دقیقه اینجوری منو داشت میگایید، دو تا دستامو گرفت برد پشتم، دیگه کامل تو بغلش بودم و خودش داشت با آخرین حد سرعت، تو کسم تلمبه میزد، صدای ناله هام شده بود فریاد، کل خونه پر شده بود از صدای آه و اوه من. تا حالا اینجوری گاییده نشده بودم. روی کیرش برای دومین بار ارضا شدم و ولو شدم تو بغلش. کیرشو از کسم درآورد، دراز کشیدم رو مبل، اونم دراز کشید روم، لبامون رفت رو هم با یه دستش کیرشو تنظیم کرد رو کسم، تو همون حال کیرش رفت تو کسم، داشت لبامو میخورد، سینه هام فشار میداد و تو کسم تلمبه میزد، از شدت تحریک شدن، دیگه فاصله ارضا هام کم شده بود و با هر چند تا تلمبه تموم بدنم می‌لرزید. از روم بلند شد، ازم خواست داگی بمونم. سرمو چسبوندم به گوشه کاناپه، قمبل کردم سمتش، اونم اومد کیرشو آروم کرد تو کسم و شروع کرد به تلمبه زدن، سرعت تلمبه زدنشو هی کم و زیاد میکرد و آروم با دستش میزد رو لمبر کونم، زیر کیرش داشتم از شدت ارگاسم میلرزیدم اما همون جوری تلمبه میزد. دیگه نمی‌تونستم تحمل کنم، کسم همش شده بود عصب، خودمو از زیر کیرش کشیدم بیرون، از کاناپه افتادم رو زمین، دستمو گذاشته بودم رو کسم داشتم میلرزیدم. تا حالا این حسو تجربه نکرده بودم، کسم برای خودش باز بسته میشد. یه خورده که حالم سر جاش اومد، بلندم کرد و بردم تو اتاق خواب. بهم گفت با کاندوم آبش دیر میاد و ازم خواست رضایت بدم بدون کاندوم سکس کنیم. دیگه دلم میخواست زود تموم کنه، رمقی نداشتم، واسه همین رضایت دادم. کاندوم دراورد، یه تف به کیرش زد و دوباره کرد تو کسم، خیسی کسم و تف، حسابی لیزم کرده بود و مجید داشت با تموم توان تلمبه میزد. بعد چند دقیقه تلمبه زدن، کیرشو کشید و آبش با سرعت پاشید رو شکم و سینم. بعد اینکه حسابی خالی شد ولو شد بغل من. هیچکدوم نایی برای بلند شدن نداشتیم. دلم میخواست همونجا بخوابم اما باید میرفتم. بلند شدم از جام، با دستمال کاغذی کنار تخت خودمو پاک کردم، مجید هیچی نمیگفت فقط نگام میکرد. وقتی رفتم لباس بپوشم، مجید بلند شد از پشت خودشو چسبوند به من، لبشو گذاشت رو گردنم و بغلم کرد. ازم تشکر کرد و منم ازش جدا شدم و با یه لبخند جوابشو دادم. لباسمو پوشیدم، بهش گفتم یه اسنپ برام بگیره. تا اسنپ بیاد، یه شربت برام آماده کرد با کیک، خوردیم و از خونش زدم بیرون. اصلا به فکر پول نبودم اما با صدای پیامک به خودم اومد، پول به حسابم واریز شده بود. همون لحظه به شوهرم زنگ زدم و خبر بهش دادم. خوشحالی شوهرم از پشت تلفن کاملا مشخص بود. این اولین سکسم بود با رییسم و حتی به سکس سه نفره هم رسیدم که اگه مایل بودید تعریف میکنم. نوشته: نسرین
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.