gayboys ارسال شده در 23 خرداد اشتراک گذاری ارسال شده در 23 خرداد گی × داستان سکسی × داستان گی × سکس گی × دوره افتادم به دادن😜 مدرسه دبیرستان که بودم خدای اینترنت بودم همشم تو سایت های سوپر و کون باز دنبال پیدا کردن اون حسی که درونمه و تعقیبم میکنه برم سکس کنم اومدم اینجا یه تاپیک گذاشتم یه عالمه پیام اومد عکسمم گذاشته بودم چه هلویی بودم سبک وزن ولی اندام مرتب ورزشکاری منعطف اولاش که میخوندم کامنتارو با خودم ور میرفتم اما ی مدت که گذشت جرات کردم برم سر قرار… وای عالی بود اما از استرس اصلا یخ کرده بودم آخرای پاییز بود و خانواده هم مسافرت، حالا یه خونه خالی مکان برای آفت بازی جور شده بود سریع یکی رو اوکی کردم اومد دنبالم رفتیم بیرون کلی بمال بمال بعدم خدافظی کردیم گفتیم شناختیم بریم فکرامونو بکنیم منو هم گذاشت خونه زنگ زدم بیاد… پسره اومد منم لخت رفته بودم تو راه پله منتظر که بیاد منو بکنه دل تو دلم نبود اومد بهم مهلت نداد هیکل بدنسازی خوشتیپ بلندم کرد برد انداخت رو تخت اینقدر حشری بود منو دمر خوابوند کل بدنمو خورد منم داشتم دیوونه میشدم باسنمو قمبل کرده بودم و با دستام باسنمو براش باز میکردم که سوراخمو بلیسه قشنگ شیو کرده بودم قبلش سفید گوشتی دفعه اولمم بود از ذوق داشتم میمردم حمله کردم بهش خوابوندمش رو تخت نشستم رو کیرش یه فشار دادم کونمو رو کیرش دیدم به هیچ وجه نمیره تو دهنمو باز کردم تا جا داشت خوردم، همینطور داشتم ادامه میدادم گفت نکن نکن آبم داره میاد منم اصلا هدفم این بود که ابشو بریزه توم فانتزیم بود گفت نه نه داره میاد منم نامردی نکردم همونطور ساک زدن ادامه دادم بعد حس کردم کیرش تو دهنم داره تکون میخوره فهمیدم آبش داره میاد تا جایی که تونستم کیرشو فرو کردم ته حلقم این دیده بودم خیلی دوست داشتم اینطوری یکی رو ارضا کنم واقعا نمیدونم چم میشد فقط میخواستم ابشو بیارم وقتی دید من اینجوری شوق دارم گفت میشه با هم باشیم همیشه هر چی بگی انجام میدم ولی فقط با من باش دیگه دنبال کس دیگه نرو منم بچه بودم قول دادم و تقریبا پنج سال شبانه روز با این بودم روزی دو بار ارضاش میکردم هر روز میومد جلو دانشگام دنبالم میردم تا شب میکردتم آخر شب شامم بهم میداد و میاوردم در خونه یعنی اینقد دوسم داشت برام گوشی میگرفت لباس میگرفت حتی نمیذاشت یک لحظه تنها بشم این قضیه پنج سال رفاقت ما رسید به زمان خدمت رفتن من… که نگم برات من تو این مدت عاشق یه دختریم شده بودم قیافه کیری قد کوتاه لاغر مثل مداد نمیدونم حاجی چی شد ولی ازش خوشم اومده بود به خاطر همینم رفتم خدمت مرد بشم بدتر کونی شدم سیگاری کش شدم. اوووو همه چی امیر همونی که گفتم پنج سال باهم بودیم سر خدمت از هم دور شدیم من افتاده بودم سیستان بلوچستان اونم حالا شهر خودمون اموزشی رو گذروندم ولی به بدو ورود احساس کردم همه بهم نظر دارن یه ترسی منو برداشته بود که جرات نمی کردم نزدیک کسی بشم بعد شانس ما فرمانده هه منو کرد آبدارچی خودش یکسره باید هر جا میرفت باهاش برم تا کاراشو انجام بدم کار به جایی رسیده بود اینا چون خودشونم مال اونجا نبودن با ما تو پادگان تو همون دفتر خودش می خوابید شب گفت بیا تو اتاقم وسایلم بیار آب جوش چایی خورد و خوراک و وسایل دیگه مث تختخواب شو اینا رم ببرم خودمم اونجا باشم چون افسر بود باید بیدار می بود نصفه شب بود رفت دراز کشید چراغا رو هم خاموش کرد منم اونجا عین برده منتظر دستورش بودم گفت دهنمون سرویس شده بابا از صبح تا شب پا تو پوتین و همش اینور اونور خسته شدیم منم برای اینکه یکم روم باهاش باز شه گفتم میخوای ماساژتون بدم گفت زحمتی نیست ممنون میشم منم دیگه رفتم سمتش تقریبا چهل روز بود هیچ حرکتی نزده بودم حشرم از تو چشام داشت بیرون میزد اولش خیلی حرفه شروع کردم کامل ماساژش دادم دست و پا گردن و قشنگ قولنجشو گرفتم بعد اون وسطش دیگه شل شد تقریبا لش کرده بود گفت دمت گرم و کلی تشکر منم گفتم اینا که همه دیدن من اومدم شب کنار اینم کونی شدم دیگه حداقل خودمو خالی کنم شروع کردم ریز بدنشو نرم نرمک ماساژ دادن کشوندم یه روناش حاجی بدن داشت جانی دپ باز رفتم رو کمرش هی خودمو بهش نزدیک کردم دیدم یه دودولی از تو شلوار یارث حرکت کرد بهش گفتم اگر میشه برگردین پیشونی تونو هم ماساژش بدم طرف برگشت منم نامردی نکردم رفتم یه پامو گذاشتم اونور کمرش یه پامم اینور نشستم روش کیری بلند شده بود یه چیزی بهت میگم فرض کن همین حرکتو با این وضع بزنم یعنی یجوری فرو میکنی تو کونم که جیغ بزنم ما اونجا شبا یه لباس خواب داشتیم شلوار کشی سفید پنبه ای بود که معمولا مال اکثرشون گشاد بود من رفته بودم یه چیزی گرفتم که فیت پام باشه وقتی می پوشیدم دقیقا مثل ساپورت جذب و بدن نما واسه همین کارام بود تو چشم بودم خلاصه… به محضی که تو این وضعیت نشستم روش با دوتا دستاش چسبوندم به سینش و قمبلامو دو تاشو گرفت نمیشد سرو صدا کنیم سربازا دقیقا دم در نگهبانی میدادن دیگه قاطی قاطی کرده بودم دیدم پایس رفتم سراغ کیرش ابشو خوردم خوردم پاشو سرپا بهم گفت برو بیرون کارای دیگه رو انجام بده تا صدات کنم خودشم رفت سرویس گذشت و آموزشی مون تموم شد افتادم دوره کد اما اونجا پیگیر هیچی نشدم و با هیچکس نبودم دوره کد تموم شد رفتم یگان که دیگه اونجا فهمیدم کونی بودن بهترین چیزه وارد پادگان شدم با دو تا از همشهریام رفته بودم هممونو تقسیم کردن گفتن پاسدار خونه رفتیم کس موتوری دادن تا اینکه بعد شش ماه مارو از پاسدارخانه درآوردن و تو پادگان تقسیم کردن شروع کردیم به پیدا کردن رفیق و حرکت زدن اولیش یکی بود مسئول جهاد بود نیسان داشت و تو پادگان یک انباری رو اتاق کرده بود همونجا تنها زندگی میکرد هیچ کسم کاریش نداشت باید میرفت محصولات رو با نیسان صبحا جا به جا میکرد بعدم آسایشگاه یه شب پیشش بودم با هم سیگار کشیدیم کل قضیه سیگار کشیدن باعث کونی شدن میشه سیگار ما که نمیتونستیم بیاریم این همیشه سیگار داشت گوشی داشت میرفتم پیشش گوشیشو میداد بهم منم یبار رفته بودم مشغول گوشی بودم گفتم یه سوپر نگاه کنیم باهم منو همین پسره ابوالفضل که اون کون منو جوری گایید که هیچکی بهش تا آخر عمرش اونجوری نمیده فیلم سوپر نگاه میکردم پیشش حشری میشدم کیرشو میخوردم تا آبش بیاد لاشیم کمرش سفت چهار بار ابشو میاورد دو بار میداد میخوردم دو بار تو کونم خالی میکرد شاید سه ماه با این پسره بودم هر شب میرفتم پیشش میخوابیدم هر شب سکس داشتیم تو همین وانفسا یک فرمانده گردانی اومد پیشمون سربازش پیش ما مامور بود بعد از دست ما فرار میکنه کلا میره شهرشون زنگ میزنه میگه دیگه نمیام سر همین موضوع من باهاش رفیق شدم کار به جریان ندارم که چطوری کسی که اومده سر اینکه سربازش فرار کرده ازم شکایت کنه تبدیل شد به کسی که الان بعد هفت هشت سال بهش زنگ بزنم بگم یه شب با هم باشیم از اونور کشور پا میشه میاد پیشم این سرگرده خیلی خوب بود پیر بودا تقریبا منظورم 50 سال اینا حتی بیشتر ولی هیکل میزون کیر شق و کلفت و دراز یعنی من این شب میرفتم بغلش فردا شب میگفتم امشب نه هنوز درد میکنه خیلی کیرش کلفت بود ابوالفضل و امیر کیراشون لاغر بود و کوچیک برا همین هر شبم میدادم هیچی نمیشد سرگرده یعنی شروع میکرد قشنگ هاردکور رو اونجا لمس میکنی می گفت زانو بزن جا میزش وامیستاد می گفت چهار دستو پا بیا بخورش منم که دیوانه همین کارا هرشب واسش از زنش بیشتر مایه میزاشتم اینم نامردی نمیکرد چند بار میگاییدت تو یک شب مثلا ساعت 6 عصر که میرفتم تو آرایشگاهش تا شش صبح فردا من یا تو کونم بود کیرش یا تو دهنم آبش قط نمیشد کونم کبود میشد اینقدر میزد قشنگ از بدن درد شب بعدش خوابم نمیبرد تا اینکه یه جورایی پرشو باز کردم با یک کادری دیگه ریختم رو هم اون خیلی خوب بود عرق گل قرص سیگار واسم می آورد بعد مثل اینا پلشت نبود برام مرخصی میگرفت میبرد بیرون دم مغازه ساقی میرفتم میگرفتم میومدم سوار ماشینش میشدم میرفتیم خونش بعد مستم میکرد یدونه یک و نیم شیشه های اصل مشروب میداد تا وقتی دیگه متوجه هیچی نشم بعد میگرفت میگاییدم منم میخوابیدم ی شب بهش گفتم میشه چند تا از دوستاتو بیاری گروپ بزنیم ولی نذاشت حرفم تموم بشه همونجا که خواب بودم مست مست بودم دیدم دو سه نفر اومدن و مشغول من شدن من که اصلا تو این دنیا نبودم تو اون لحظات تا پایان خدمتم فکر کنم با بیشتر از ده نفر خوابیدم اومدم دیگه اینقد جنده بازی در میاوردم امیر پرید کلا منم به همین مسیر ادامه دادم یبار یارو برام بلیط کیش گرفت دو روزه رفتم اونجا دادم برگشتم ولی الان دیگه بدنم از اون حالت کلا خارج شده ولی تا شد شیطونی کردم نوشته: ساکرتونم هستم لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده