migmig ارسال شده در 22 خرداد اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد زن شوهر دار × داستان سکسی × خیانت × داستان زن شوهردار × سکس زن شوهردار × داستان خیانت × دوربین مدار بسته توضیح: یکی از سایتهای داستانهای اروتیک خارجی هر سال مسابقه ای تحت عنوان داستان 750 کلمه ای برگزار میکنه. داستان کاملا تخیلی زیر به همین سبک نگاشته شده و دقیقا در 750 کلمه تنظیم شده است. فریبا: مطمئنی که بهرام به این زودی ها نمیاد؟ حمید در حالی که همچنان مدل داگی تو کس فریبا تلمبه میزد: نترس عشقم. به بچه ها سپردم بهش بگن کار زیاد طول نمیکشه تا بمونه تو تعمیرگاه بعد هم بهش بگن که یکی دو تا مشکل داره که باید بیشتر بمونه. آخر سر امّا بگن بدون خرج زیادی تونستن درستش کنن. بعد هم با گوشیم چک کردم هنوز تو اتاق انتظار نشسته. فریبا: راست میگی؟ میتونی ببینیش؟ حمید: آره. برنامه دوربین مداربسته روی گوشی گذاشتم. بیا خودت ببین. حمید کیرش رو درآورد و نشست روی کاناپه، فریبا هم کنارش نشست و گوشی رو از دستش گرفت. روی صفحه تصویر بهرام بود که روی مبل نشسته و به صفحه گوشی موبایلش خیره شده بود. فریبا: داره چی میبینه؟ حمید: نمیدونم. لابد فیلم سکسی. فریبا: نه بابا اهل این چیزا نیست. حمید: بی سلیقه است. واسه همینه که کمکاری میکنه و الان زنش داره به من کس میده. فریبا گوشی رو گذاشت کنار، خم شد طرف حمید و لبش رو گذاشت رو لبش، همزمان کیر حمید رو گرفت تو دستش و شروع به مالیدنش کرد. بعد از یک بوسه چند ثانیهای گفت: "آره. تو باید کمکاریش رو جبران کنی. زود باش که کسم تشنه کیرته. حالش رو جا بیار و آبیاریش کن. دوباره فریبا جلوی حمید چهار دست و پا شد و حمید کیرش رو فرو کرد تو کسش و مشغول تلمبه زدن شد. بعد از چند دقیقه فریبا رو خوابوند روی کاناپه و خوابید روش. از آه و ناله های فریبا میشد فهمید که حداقل دو بار ارضا شده. کم کم خود حمید هم داشت آبش میومد. آه عمیقی کشید و کیرش شروع به نبض زدن کرد. فریبا که نبض کیر حمید رو حس میکرد، سر حمید رو تو دستش گرفت و چسبوند به صورت خودش. -جون. آره. خالی کن خودتو عشقم. کاش شوهرم بودی و الان یه بچه خوشگل تو رحمم می کاشتی. حمید دیگه انرژی نداشت که حرفی بزنه. چند دقیقه بعد بلند شدن باهم رفتن حموم. یک ساعت بعد در تعمیرگاه حسابدار: آقای پیروزی، ماشینتون آماده است. بهرام رفت حسابداری تسویه حساب کرد. امّا قبل از رفتن پرسید: راستی آقای توماج تشریف آوردن؟ میخواستم سلامی خدمتشون عرض کنم. حسابدار: بله همین چند دقیقه پیش اومدن. الان تو دفترشون هستن. در دفتر بهرام: سلام آقای توماج حمید: سلام. آقای … ببخشید اسمتون رو فراموش کردم بهرام: آه. بله. پیروزی هستم. البته تعجب میکنم اسمم رو فراموش کردید. حمید: چطور؟ متوجه نمیشم. بهرام: ببین حمید خان، من میدونم تو تا یک ساعت پیش خونه من بودی و داشتی ترتیب زنم رو میدادی. فکر میکنی فقط خودت بلدی دوربین مدار بسته نصب کنی و با گوشی چک کنی؟ البته مطمئنم متوجه وجود دوربین تو خونه من نشدی چون دوربین های خودم رو از کوچکترین سایز انتخاب کردم. حمید به تته پته افتاده بود. بهرام: لازم نیست حرفی بزنی. خوب گوش کن چی میگم. من فردا دوباره برمیگردم اینجا. تو هم سند این تعمیرگاه رو با کارت ملی خودت بردار بیار. از اینجا با هم میریم یک دفترخونه و با وکالتنامه سند اینجا رو به من منتقل میکنی. این جریمه اینه که با زن شوهردار وارد رابطه شدی. اگر نخواهی اینکار رو بکنی، عکس و کلیپت از اینترنت سر در میاره. میدونم از پدر زنت مثل سگ میترسی. در ضمن اگر کارت به دادگاه برسه حُکمت کمتر از سنگسار نخواهد بود. حمید: آخه. اینجوری که نمیشه. جواب زنم و خونوادش رو چی بدم؟ اینجا رو با سرمایه ای که از اونها گرفتم راه انداختم. بهرام: این دیگه مشکل خودته. هر کی خربزه میخوره پای لرزش هم میشینه. خودت یه بهانه ای پیدا کن. در ضمن اگر بخواهی به همین کاری که الان داری ادامه بدی، میتونی بی سروصدا سند رو به نام من بزنی بعد یک قرارداد اجاره با هم امضا می کنیم و از این ببعد تو میشی مستاجر من و بهم اجاره میدی. زنت هم لازم نیست از موضوع باخبر بشه. حمید: اون چی؟ بهرام: اگر منظورت فریباست، الان دو نفر تو خونه مواظبشن تا من برسم. اونهم باید جریمه خیانتش رو از ارثیه کلانی که دو سال پیش بهش رسید پرداخت کنه. بعد هم طلاقش میدم. دعا کن که بازی درنیاره و قضیه همینجوری تموم بشه. وگرنه لو رفتن خیانت اون، پای تو رو هم به ماجرا میکشونه. بعد از این حرفها، بهرام سوار ماشینش شد و به سمت خونه رفت. در تمام مسیر به این ماجرا فکر میکرد و نمی تونست جلوی اشکهاش رو بگیره. هنوز جواب این سوال رو نمی دونست که چی شد که فریبا، زنی که اونقدر عاشقانه دوستش داشت اینطور بهش خیانت کرد. نوشته: FTK لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده