gayboys ارسال شده در 14 خرداد اشتراک گذاری ارسال شده در 14 خرداد فمبوی × داستان سکسی × داستان فمبوی × ماجراهای امیر فمبوی - 1 سلام خدمت بچهای کونباز دوستون دارم خیلی ، من اولین بارمه دارم داستان مینویسم ، به بزرگی و معرفت خودتون ببخشید اگه غلط داشتم یا بد بود… من امیرم ۲۱ سالمه ساکن تهران قدم نه بلد ن کوتاه تقریبا ۱۷۵ اینام لاغرم ی روز تو کونباز بودم دنبال ی کیس بودم ک از هر نظر هم من اونو قبول کنم هم اون منو چون میخواستم مثل خودم باشه ، هم گرایشش هم رفتاراش و عادتاش یه تاپیک گذاشتم که عنوانش این بود دلم یه فمبوی میخواد مثل خودم باشه علاقه داشته باشه که با یه فمبوی دیگه بره تو رابطه… حالا چند نفری اومدن ولی خب کیس نبودن با عذرخواهی فراوان رفتم… تقریبا ساعت ۱نیم شب بود اینا یکی پیام گذاشت که سلام امیرعلیام ۲۰ تهران و… دیدم هم تقریبا همسنمه همم ام قد قواره دیگه شروع کردم باهاش صحبت گپ زدن ک دیدم کیس همیم… یچیز بگم…( کسایی ک واقعا دنبال ی آدم درست درمونن همون اولش قرار و دیت نمیچینن ، یعنی اصلشم همینه ک همون اول اعتماد نکنی ، چون ممکنه کلاه گشادی سرت بره…) با علی ، خیلی روزا حرف زدیم ، درسته شهرمون یکی بود و نمیشد اسم رابطه رو لانگ گذاشت ولی خب بهخاطر اعتماد کردن و شناخت از یکدیگه مجبور بودیم ک بیشتر وقت بگذرونیم همه جور فیلم عکس حالت تصویری با هم رفتیم و دیدم ک اوکیم این پروسه ام تقریبا ۳ هفته طول کشید ، چون اگه جفت طرف روحشون از جنس هم باشه ، باهم کنار میان… تقریبا بعد اون مدت باهم دیت چیدیم ک بریم بیرون… پشت پرده یسری چیزا قرار بود انجام بدیم😄 یک یکمی خطری بود مثلا اینکه قرار بود جفتمونم رژ بزنیم جوراب ساق بلند بپوشیم و ی لامباداییم تنگش بزنیم تا اونجایی ک تونستم اوکی کردم ولی رژو گذاشتم جیبم ک اونجا بزنیم…😂 ماشینو روشن کردم گوله رفتم چیتگر ، جایی ک قرار گذاشته بودیم…( سمت شهربازی ی پارکینگ داشت ک بیشتر خانوادها برای شام اینا اونجا میچرخیدن ، خبری از گشت اینا نبود) ی گوشه موشها پیدا کردم تقریبا ساعت ۷ نیم عصر بود هوا ام تاریییک علی اس داد گفت من رسیدم تو کجایی منم گفتم کجا رو دیدم داره میاد تو دلم گفتم همونیه ک میخاستم ، ک یهو دیدم این دیوونه رژ زده😂💋بعد دیدم چیزای دیگه ام زده… هر چی نزدیک تر میشد جزئیات بیشتر معلوم میشد ، مثل مژه مصنوعی خط چشم و…😂 اومد نشستو… سلام علیک بعد من رژو زدم گفت حالا شد یه چیزی 😂 دیگه یکم حرف زدیم ، دستای همو گرفتیم حسابی داشت خمارم میکرد دیوث… ک گفتم قرار بود تو دیت اول شیطونی نکنیم ، درسته؟ اونم گفت اره بعد گفتم ولی خب دلم خیلی میخواد… اونم گفت دلت چی میخواد… منم گفت لباتو🥹 اونم گفت این ک شیطونی نیست ، گفتم پس چیه؟ گفت عشق بازیه🥹❤️ دیگه ی این ور اون ور نگاه کردیم رفتیم تو بغل هم دیگه هر چی تو دهنم میومد میمکیدم لباش گردنش چشو چالش😂مثل گشنها یواش یواش عشق بازی ما تبدیل شد به شیطونی ک نباید میکردیمش دست انداختم صندلی برقی ماشینو دادم عقب رفتم رو علی…💋 مگه همو ول میکردم آب از لبو لوچه علی رفته بود زیر گلوش تا بنا گوشش صدای ماچمون انقد تحریک کننده بود ک فقط دلت میخواست بعد آخری یدونه دیگه ماچ محکم از لبش بگیری… یواشی دستم رفت زیر دورسش یک طرح خرس پشمالو داشتو ، رسوندم ب نیپلاش بین دوتا انگشتم گرفتم یهو اهش در اومد گفت ، نداشتیما😑 منم گفتم نمیتونم تحمل کنم… گفت اگه تحمل نکنی منم نمیتونم تحمل کنم🚶♂ گفتم باشه ، دستمو کشیدم بیرون ک علی گفت شوخیم سرت نمیشه ، ی لب محکم ازم گرفت دستشو انداخت کیر قُلمبه شدهی منو ک داشت دکمه های شلوارمو پاره میکرد گرفت🥲 گفت آزادش میکنی میخوام این تیکه اتیشو تو دستام بگیرم… سریع بازش کردم اولین بالا پایینی ک کرد چندتا قطره بزرگ از پیش آبم کش اومد رو دستش اونم بیشتر بالا پاینش میکرد با قدرت بیشتر نمیدونم میخواست چیکار کنه ولی بعد آخرین بالا پایین ک داشت از زیادی از بغل شستش میریخت پایین آورد بالا با زبونش جمع کرد… گفت این عسل عجب شهدی داره😄از این کاراش انقد حشری شدم ک همون جوری لب گرفتم ازش باهاش تو پیش آب خودم سهیم شدم ماچو موج کردیم… وقتش رسیده بود برای اونو در بیارم… ک دستمو انداختم اسلششو کشیدم پایین دیدم ی شرت نارنجی هفتی ویکتوریا سکرت پوشیده ک تخماش بزرگ تر از دودولش داشت تنگی شُرتو پاره میکرد… سُر خوردم رفتم پایین ، چشماش تو چشمام بود ک یهو دماغمو بردم زیر تخماش فقط بوس کردم بو کردم ، بوی شامپو بچه قاطی با وازلین میداد اونجا فهمیدم فقط دوست داشت منو تحریک کنه… لبام به یه خیسی خورد ، دستشو ک جابجا کرد نور نشونم داد که حسابی پیش آبش شرتشو خیس کرده ، منطقی بود ی بیست دقیقه عشق بازی هرکسیو اینجوری از را بدر کنه اون لحظه فقط تونستم بگم با زبون علی نمیشه عشق بازی کرد فقط ، میشه با سر دودولشم عشق بازی کرد با زبونم حسابی محلی ک خیس شده بودو خیسترش کردم… شوری آبش برام شیرینی خاصی داشت اینم فقط اهل دلاش میدونن😄 دست انداختم کش شورتشو کشیدم پایین کیرش مثل فنر پرید ، دوباره دلم میخواست بوش کنم اونم بدون پردهای مثل شورتش دماغمو چسبوندم بین کیرو تخماش یواش یواش حسابی تخماشو لیس زدم… دیگه نتونستم بیشتر تحمل کنم فقط اومدم بالا کلا کردمش تو حلقم ، میومدم بالا دست راستشو آورد کنار گوشمو چشماشو بست آروم ناله… نمیدونم چند دقیقه شد ولی خب زیاد شد… با هر دقیقه من بیشتر و سریعتر میخوردمش ک گفت عشقم داره میاریش🥹گند نزدم ب ماشین ک گوش نکردم دادم شیش ک یهو دهنم داغ شد سرو صداش بالا رفت دیگه دیدم دیر شده برای عقب کشیدن😂همرو کشیدم بالا… فقط میدونم داد زد نخورش تک خور😂 اومدم روش شروع کردیم لب تو لب💋 با آب علی حسابی لب گرفتنمون رَوون تر شده بود… این داستان ادامه داره… نوشته: یک امیر لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده