رفتن به مطلب

ارسال‌های توصیه شده

     زن بیوه × زن دایی × داستان زن دایی × سکس زن دایی × داستان سکسی × سکس زندایی × داستان زن بیوه × سکس زن بیوه ×

بیوه دایی

سلام
اسمم رضا ست اومدم یکی از بهترین خاطراتم رو براتون تعریف کنم.
از اول بگم هر اسمی که تو این داستان نکشته میشه مستعاره و واقعی نیست.
۲۶ سال سن دارم و شغلم آزاده و بوتیک دارم. به خاطر شاگردی هم که براش گرفتم بیشتر اوقات وقتم آزاده و مغازه نمیرم.
یه دایی داشتم که تقریبا ۵ سالی از من بزرگتر بود و با اینکه اختلاف سنی زیادی نداشتیم ولی زیاد با هم رفیق نبودیم.نه اینکه بگم ازش بدم میومد نه منظورم اینه اون صمیمیتی که بقیه دایی و خواهر زاده ها داشتن رو نداشتیم .
زن داییم یه سال از من کوچیکتره و تو بیست سالگی زن داییم شده بود و ازش یه دختر سه چهار ساله داره.
دوسال پیش بود که متاسفانه داییم فهمید سرطان داره و دیگه کاریش نمیشه کرد .از نوع بدخیمش بود . هرچند روند درمانیش رو به اسرار مادر و مادربزرگم کامل انجام داد ولی چهار ماه بیشتر دوام نیاورد و فوت کرد.زن داییم مونده بود با یه دختر ۲ ساله که طبقه پایین خونه مادربزرگم زندگی می کردند که بعد فوت داییم مادر بزرگم اجازه نداد از اون خونه برن و پیش خودش نگهشون داشت .مادر بزرگم تنها زندگی میکرد و میگفت یه خونه برا من بزرگه اگه اونا هم اونجا بمونن هم از تنهایی در میاد هم از بابت تنها یادگاری پسرش خیالش راحته.
خلاصه دو سالی گذشته بود و تو این دو سال بیشتر از قبلا که داییم زنده بود زندایی رو میدیدم و تو اواخر این مدت متوجه نگاه های عجیبی که زن داییم بهم داشت شده بودم ولی خیلی جدی نمیگرفتم. هر بار من رو میدید میگفت هر بار خواستیم بیایم پیشت خرید کنیم دیدیم شاگردت اونجاست و پشیمون میشدیم میگفتم چرا میگفت اخه تو بیشتر تخفیف میدی .بهش گفتم که من روز های فرد از ۳ تا ۸ مغازه م راهت افتاد اون ساعت ها بیا.
تابستون بود ساعت ۳ در مغازه رو باز کردم و چون هوا گرم بود هنوز پاساژ شلوغ نشده بود نشستم و بعد نیم ساعت زن داییم رو دیدم که داشت میومد طرف من تنها بود دختر داییم باهاش نبود.
یه سلام و احوال پرسی گرمی با هم داشتیم و یه صندلی بهش دادم بشینه و از دختر داییم پرسیدم که گفت وقتی اومدم خوابش میومد و خواست که پیش مادر بزرگ بمونه.
دیدم که خیلی خودش رو با دست باد میزنه یهو گفت خسیس چرا کولر رو نمیزنی که با خنده گفتم موتورش خراب شده قرار بود بیان درستش کنن که هنوز نیومدن.
پا شد گفت چند تا کراپ و تی شرت نشونم بده ببینم چی داری. ازش پرسیدم چه مدلی می خواد که گفت تا بالای نافم بیاد .من با تعجب چند تا مدل رو نشونش دادم که سه تاشون رو پسندید و از هر کدوم دو سایز رو برداشت ولی هیچ کدوم رو تنش نکرد گفت شام خونه مادر بزرگیم خونه میپوشم هر کدوم اندازه بود اون یکی رو پست میدم خودت بیاری مغازه.منم چون آشنا بود دیگه قبول کردم.
شب شد و شام رو خورده بودیم که دیگه دیر وقت بود که زنداییم گفت بریم پایین لباسارو بهت بدم ببری یادت نره. پا شدم و دختر داییم دستم رو گرفت اونم با ما اومد پایین.
جلوی در منتظر بودم که لباس ها رو بهم بده که شنیدم داشت صدا میزد .گفتم جانم زندایی
گفت بین این دو تا کراپ یکی رو میخوام بیا ببین کدوم بهم میاد بیشتر. منم که مدل کراپ هارو میدونستم یکم خجالت کشیدم و گفتم آخه … که گفت خجالت نکش ناسلامتی زنداییتم دختر داییتم که اینجاست.
رفتم تو دیدم اول اون کراپ مشکیه رو که از همه بیشتر فروخته بودم ازش رو پوشیده بود قشنگ تو بدن سفید و روشن زنداییم داشت خودنمایی میکرد تا حالا زنداییم رو اینجوری ندیده بودم مات شده بودم و دست و دلم میلرزید و آروم گفتم دیگه لازم نیست اون رو بپوشی همین خیلی بهت میاد اون یکی هم از طرف من هدیه به شما …!
یکم تعارف کرد ولی قبول کرد و بقیه کراپ رو بهم داد برگردوندم مغازه.
از اون شب همش زن داییم جلو چشمام بود اون شکم و ناف سفیدی که بیرون بود با اون بدن تو پر و خوش فرمش بدجور حشریم کرده بود ولی هر بار به یه بهونه ای اون فکرارو از سرم بیرون میکردم.
چند شبی گذشته بود و داشتم تو اینترنت واسه خودم میچرخیدم و جنس هارو نگاه میکردم که اگه چیزی چشمم رو گرفت برا مغازه سفارش بدم که یهویی اسم زنداییم اومد رو گوشی.
سلام کرده بود و جواب سلامش رو دادم و ازش پرسیدم چی شده زندایی اتفاقی که نیفتاده.
گفت نه حوصله م سر رفته بود آتوسا هم خوابیده گفتم به تو پیام بدم ببینم چکار میکنی
براش توضیح دادم که همینجوری دارم تو اینترنت میچرخم که اگه چیزی دیدم به درد بخور باشه برا مغازه سفارش بدم.
بعد چند لحظه پیام داد که من چند تا مدل برات میفرستم که به نظر خودم جذابه منم خوشحال شدم و گفتم چه کسی با سلیقه تر از شما زندایی. که یهو گفت مگه یه سال از من بزرگتر نیستی چییه همش زندایی زندایی همش احساس میکنم ۵۰ سالمه با اسم کوچیک صدا کن منم چند تا اموجی خنده گذاشتم و چیزی نگفتم.
بعد چند دقیقه دیدم کلی عکس رگباری اومد با خودم گفتم چند تا مدل نیست خیلی مدله منم از رو دربایستی زدم همشون رو دانلود کردم و داشتم نگاه می کردم که یهو رسیدم به یه عکس از زن دایی بعد چند لحظه دیدم پاکش کرد ولی خب دیگه دیر شده بود و عکس رو فرستاده بودم تو سیو مسیج. رفتم پایین دیدم زنداییم نوشته خدا رو شکر چیزی ندیدی یه عکس رو اشتباه فرستادم .
پیامش رو که خوندم چیزی جواب ندادم و فورا رفتم سمت سیو مسیج و عکس رو پیدا کردم
وای باورم نمیشد که زنداییم همچین بدنی داشته باشه لخت لخت نبود ولی اون کراپ سکسی که من بهش فروخته بودم و شورت نخی که تنش بود قند رو تو دلم آب کرده بود و محو بدنش شده بودم. تا به خودم اومدم دیدم زنداییم کلی پیام داده تو رو خدا جواب بده به خدا اشتباه شد دستم خورد و این چیزا.
بهش گفتم خب یه عکس دیگه اشکال نداره منم حذف میکنم.
که اموجی ترس و تعجب گفت مگه ذخیرش کردی گفتم نه فقط فرستاده بودمش سیو مسیج
شروع کرد به قسم دادن که حذفش کنم نکنه کسی اونو ببینه .
بهش گفتم مگه من تلفنم رو به کسی میدم که بخواد نگاش کنه.
یکم مکث کرد و گفت چرا تفره میری نمیخوای حذف کنی؟
با پررویی گفتم نه …و با اموجی 🥹 گفتم نمیخوای چند تا دیگه بفرستی؟
گفت خیلی پررویی ازت انتظار نداشتم
چند دقیقه نه من چیزی فرستادم نه زنداییم
که بعد یکم پیام داد :
جون یاسمن (اسم خودش) بین خودمون میمونه؟
سوالش رو با سوال جواب دادم و گفتم مگه مجبورم و از جونم سیر شدم؟
همین رو که گفتم دو تا عکس تایمردار فرستاد
با خوشحالی بازش کردم اوووف یکی از عکس ها سوتین و شورت تنش بود فقط جلو آینه گرفته بود و تو تاریکی بدن سفیدش مثل الماس میدرخشید و عکس بعدی هم از پشت از خودش گرفته بود.
رنگ پوستش رو فاکتور بگیریم بدن معمولی داشت ولی سفیدیش خیلی جذابش کرد بود.
تایمر ها که تموم شد گفت از تو چه پنهون الان دو سالی از مرگ داییت میگذره واقعا خیلی سخته واسه یه زن به سن و سال من بعد چند سال زندگی مشترک و بچه دار شدن تنها بشه و الان یه مدته که به تو فکر میکنم و به نظرم آدم با اعتمادی هم هستی
می دونستم میخواد چی بگه و بهش گفتم می فهمم ولی خودت میدونی کجا رو داریم بریم.
گفت که یه مدته آتوسا بهونه خونه مادرم رو میگیره و به خواهرم زنگ میزنم بیاد ببرتش پیش خواهرم باشه امگار پیش منه هیچ بهونه ایم نمیگیره.
گفتم خب آتوسا حله دیگه ولی مادر بزرگ رو چیکار کنیم گفت واسه شام خونه خاله ت اینا دعوته و من گفتم آتوسا شب پیش مامانم ایناست منم میخوام یکم استراحت کنم نمیام. انگار خودش همه چیو از قبل برنامه ریزی کرده بود مو به موی جزئیات رو در نظر گرفته بود.
هوا داشت رفته رفته تاریک میشد و به مادرم گفتم که شام پیش دوستامم و خونه نمیام .
ماشینم رو یه کوچه پایین تر از خونه مادربزرگم پارک کرد و صبر کردم هوا کامل تاریک بشه از شانس منم چراغ جلوی خونشون سوخته بود تاریک تاریک بود. به یاسمن پیام دادم نزدیکم در رو باز کنه که زود برم تو.
رفتم تو وقتی یاسمن رو دیدم جا خوردم یه آرایش ملایم با یه شلوارک و کراپی که من بهش داده بودم و آروم نزدیک و نزدیکتر شدم بهش و بی مهابا رفتم جلو و شروع کردم به خوردن لبا و گردنش که بعد یکم من کشوند عقب و با خنده گفت عجله نکن غذا بخوریم بعد که گفتم آخه غذای امشبم تویی فقط تو رو میخوام.
ولی عجب غذایی پخته بود و عجب دست پختی.
غذا رو خوردیم و من نشستم و یاسمن هم رفت ظرفارو بشوره که من هر چند لحظه یه بار صداش میزدم پس یاسمنم کوشی تا اینکه بالاخره اومد و رفت تو اتاقش و صدام زد وقتی رفتم تو دیدم رو تخت نشسته و پاش رو انداخته رو پاش .
تی شرتم رو در آوردم و رفتم سراغ لب ها و گردنش . از خوردنشون سیر نمیشدم
هم سینه هاش رو فشار میدادم هم دستم رو میبردم میزاشتم رو کسش و می مالوندمش.
نفس بند اومده بود کمکش کرد کراپش رو در آورد ولی سوتین نبسته بود ممه هاش بزرگ نبودن ولی خوش فرم بودن و از همه مهمتر سفید با نوک صورتی
بعد گردن و لبش افتادم به جون ممه هاش و مثله وحشی ها داشتم میخوردم و ازش سیر نمی شدم.
سرم رو به نشونه این که برم پایین تر هول میداد قشنگ حشرش زده بود بالا و نفسش بند اومد بود و معلوم بود میخواد یه حال اساسی بگیره.اروم اروم که میرفتم پایین شکمش رو هم لیس میزدم قشنگ همه جای بدنش خوردنی بود.
رسیدم به شلوارکش آروم از پاش درآوردم پرتش کردم اونور
قبل اینکه برم سمت کس صورتی و داعش شروع کرد به خوردن قسمت داخلی رونش که انقد نازک بود سریع خون جمع میشد و همش میترسیدم گوشتش کنده بشه.
انگشت وسطم رو مالوندم به در کصش و آروم فرو کردم تو که دیدم خودش رو جمع کرد و با دستاش سرم رو گرفت و دهنم رو چسبوند به کسش منم بلافاصله شروع کردم به زبون کردن توش و لیس زدنش. انگار تازه از حموم در اومده بود بوی بدی نداشت
صدای آه و نالش پیچیده بود تو کل خونه انقد تو حال خودمون بودیم که مهم نبود برامون کسی بیاد یا نه
کصش خیس خیس و لیز لیز شده بود و دوباره رفتم بالاتر و یکم دیگه ممه هاش رو خوردم و ازش لب گرفتم و پا شدم کمربند شلوارم رو باز کردم و آروم کشیدمش پایین.
کیر شق شدم انگار زندان آزاد شده بود به شدت زد بیرون که یاسمن داشت کصش رو میمالید همین که کیر من رو دید پا شد و با دو تا دستش گرفتش و شروع کرد به مالوندنش و بعد یکم شروع کرد به ساک زدن.
انقدر خوب ساک میزد که اولین بار آبم تو دهنش اومد
من با یه دستمال کیرم رو تمیز کردم و دراز کشیدم رو تخت یاسمین هم رفت دهنش رو بشوره
وقتی اومد بلافاصله رو شکمم نشست و دوباره شروع کردیم به لب گرفتم
حین لب گرفتن دستش رو برد و کیر شق شدم رو گرفت و میمالید به در کصش و یه دفعه کرد تو فک کنم یکم دردش گرفت و به حالت شسته ایستاد و با کمک زانو هاش خودش رو بالا پایین میکرد. من که تو افق محو شده بودم و از کردن این کس تنگ داشتم لذت می بردم. همینجوری ادامه دادیم و بعد یکم اومد بغلم دراز کشید و یکی از پاهاش رو داد بالا و دوباره کیرم رو با دستش کرد تو کسش اینبار من جلو عقب میکردم و همزمان داشتم گردنش رو می خوردم. دیگه داشت دوباره آبم میومد و ازش خواستم تو پوزیشن سگی هم امتحان کنیم

نوشته: RezaAqa

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • فیلم بدن نمایی با چهره دختر تپل سفید ایرانی واسه دوست پسرش . تایم: 00:22 - حجم: 3 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم جهت مشاهده تمامی فیلم های بدن نمایی و خودارضایی ایرانی روی کلیک بزنید.
    • 2 قسمت بدن نمایی دریا (قسمت قبل) . کلیپ اول تایم: 01:52 - حجم: 12 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم   کلیپ دوم تایم: 00:23 - حجم: 3 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم جهت مشاهده تمامی فیلم های بدن نمایی و خودارضایی ایرانی روی کلیک بزنید.
    • دانلود کلیپ خودارضایی وطنی تیکه چوب رو لیس میزنه و باهاش خودارضایی میکنه هم تو کونش میکنتش هم کسش بعدش میشینه روش بالا پایین میکنه . تایم: 03:00 - حجم: 20 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم جهت مشاهده تمامی فیلم های سکس ایرانی روی کلیک بزنید.
    • فیلم ساک زدن پسر کونی وطنی برای شیمیل دوجنسه . تایم: 03:00 - حجم: 19 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم جهت مشاهده تمامی فیلم های گی ایرانی روی کلمه کلیک بزنید.
    • فیلم سکس ایرانی سکس داستانی همراه با مکالمه و حرف های سکسی با تعمیرکار تو چند تا پوزیشن با کیر کلفتش تا خایه کصش و میگاد و جرش میده و نالشو درمیاره . تایم: 10:50 - حجم: 41 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم جهت مشاهده تمامی فیلم های سکسی ایرانی روی کلیک بزنید.
    • سفر × برادر شوهر × داستان سکسی × داستان برادر شوهر × سکس برادر شوهر × برادر شوهر و مسافرت - 1 سلام نازیلا هستم ۲۸ ساله از یه شهر کوچیک اسم ها به خاطر موقعیت شهرمون عوض شده من تاحالا خاطره ای نگفتم پس ببخشید اگه قلم بدی دارم من سال ۱۴۰۱ با همسرم ازدواج کردم و این خاطره ای که میخوام بگم مربوط میشه به عید ۱۴۰۲ من قدم ۱۶۳ و وزنم ۸۰ کیلوهه یه شکم خیلی کوچیک دارم ولی تا دلتون بخواد رون و باسن دارم انقد بزرگه باسنم همه هم عاشق همین رون و باسنم میشن گندمی هستم با سینه های ۸۵ من کلا از قبل از ازدواجم دختر شیطونی بودم کلی دوس پسر داشتم با همه در حد مالیدن و خوردن و کون بود با دوست پسر قبلیم که باهاش ۲ سال بودم سکس کامل داشتم و همچنین همسرم همسرم ۳۰ سالشه و کیر کلفتی نداره ولی درازه از نظر سکسی هم هیچ مشکلی ندارم ولی من خیلی از اون هات ترم من یه بار کممه از داستان دور نشیم خانواده ی همسرم دو روز قبل از عید رفتن ویلاشون که حدود ۱۸ ساعت با محل زندگی ما تفاوت داره ما به خاطر کار همسرم که ۲ عید به یکی قول داده بود ۳ فروردین حرکت کردیم برادر شوهرم ۵ سال از شوهرم بزرگتره اونم کار داشت موند با ما اومد عماد برادر شوهرم ازدواج نکرده از شوهرم یه سر و گردن بلندتره و باشگاهیه برعکس شوهرم من از دو ماه پیش متوجه ی نگاه های عماد رو کون و کسم شده بودم منم از عمد لگ می پوشید شرت نمی پوشیدم که قشنگ تپلی کسمو ببینه یا همیشه تاپ میپوشیدم که سینه هامو نگاه کنه حس خوبی بهم دست میداد که یکی جز شوهرم رو من حشری میشه ولی هیچ وقت به فکر سکس باهاش نبودم ۳ فروردین ما صبح حرکت کردیم اقا سرتونو درد نیارم ما ۸ ساعت تو ترافیک بودیم ۶ ساعت دیگه هنوز راه بود خیلی خسته شده بودیم شوهرم زد کنار یه اتاق به زور گیرمون اومد برای خواب شوهرم سمت دیوار خوابید بردار شوهرم از ما خیلی دور اون سمت اتاق خوابید منم رفتم کنار شوهرم خوابیده بودم یه دامن و کت کوتاه تو راه تنم بود پسرا هم شرتک و تیشرت دیگه ساکامون بیرون نیوردیم با همون لباسا خوابیدیم ولی من قبلش کتمو سوتین و شرتمو در اورده بودم شوهرم انقد سرش درد بود قرص خورد خوابید منم سرم به بالشت نرسیده بیهوش شدم شب با احساس بالا زدن دامنم بیدار شدم چشمام خورد به شوهرم که پشت به من خوابیده بود یه لحظه قلبم تپش نزد فهمیدم عماد اینکارو کارده هیچی نگفتم که فک کنه خوابم میخواستم بدونم چیکار میکنه منم رو شکم خوابیده بودم یه پام جمع تو شکمم یه پام دراز یعنی کامل دسترسی داشت به همه چی انگشتشو کشید تو چاک کسم منم خیس شده بودم از فکر عماد یهو یه جوون خیلی یواش گفت منم بیشتر حشری شدم یهو حس خیسی تو کسم بهم دست داد فهمیدم خیلی اروم داره زبون میزنه از اون ورم کونمو میمالید بعد چند دقیقه پرو شد شروع کرد مک محکم زدن لیس میزد با زبونش ضربه میزد به کسم اقا من داشت تمام تنم نبض میشد که یهو یه انگشتش کرد تو کسم من یه تکونی خوردم ارضا شدم دستش نگه داشت بعد ۱،۲ دقیقه شروع کرد تو کسم انگشتش بالا پایین شدن با شستشم چوچولمو یواش مالید حس چرب شدن کردم وقتی دستشو در اورد و تا رونمو چرب کرد مطمن شدم زبونشو میکرد تو کونم و با انگشت اشاره سعی داشت بازش کنه منم چون از کون همیشه میدم اصن درد نداشتم تازه حشری ترم شدم همون لحظه ارضا شدم بعدها بهم گفت فهمیدم اون شب بیدار بودی اقا من یهو حس کردم یه چیز کلفت و دراز رو کسم میکشه از اون ورم دوتا انگشت تو کونم بود یه تکون دیگه خوردم پاییم که دراز بودو جمع کردنم کونمو کردم سمتش دو انگشت شد سه انگشت یکیشم کرد تو کسم یکم که مالید من دوباره ارضا شدم بزور جلو جیغ و اه و نالمو گرفته بودم زبونمو همش گاز میگرفتم یهو دستشو در اورد سر کیرشو کرد تو کونم یع تکون خوردم در اورد کیرشو انداخت تو چاک کونم شروع کرد عقب و جلو کردن یه ۱۰ دقیقه ای اینکارو میکرد میاوردش تا بین رونم میبردش بالا که دیدم حرکتش سریع شد دوتا انگشت کرد تو کسم کونم داغ شد ابشو ریخت تو چاک کونم منم با داغی ابش برای بار چهارم ارضا شدم ولی چون تو کسم نکرده بود بی تاب بودم بی تاب یه سکس عالی صدای کشیدن دستمال کاغذی شنیدم بعدم با حوصله نشست آبشو و چرب ها رو پاک اخرشم یه لیس بزرگ و یه مک محکم به کسم زد و رفت خوابید سر جاش صبح که بیدار شدیم هیچی به روش نیاوردم ولی دیدم خیلی سرحاله تا ویلا خبری نبود داستان اصلی از ویلا شروع میشه حتما ادامشو میذارم نوشته: نازیلا
    • پیرمرد × داستان سکسی × داستان پیرمرد × سکس پیرمرد × پیرمرد خیلی شهوتی سلام عزیزان منم مثل بقیه می‌خوام داستانی رو برای همه تعریف کنم ‌‌ اسم من شهناز البته اسم مستعارمه ۳۵سال سن دارم مطلقه .دو سال پیش با زن داداشم تصمیم گرفتیم بریم برا آموزشگاه رانندگی که گواهینامه بگیریم .توی شهرستان زندگی میکنیم .هر دوتا ییمون رفتیم یه آموزشگاه .بعد کلاسها زن داداشم رو معرفی کردن با یه آقای جوون .منم معرفی کردن با یه خانم .زن داداشم خدایی استعدادش خوبه با بیست جلسه تعلیمی .و دو جلسه آزمون سریع گواهینامه اشو گرفت ولی من بعد شش ماه نگرفتم .بعد یه مدتی ولش کردم .دوباره بعد از حدود پنج ماه تصمیم گرفتم از نو برم سراغش .وقتی رفتم یه پیرمرد خوشتیپی دم در بود که انگار منو می‌شناخت ازم پرسید شما مال این آموزشگاه هستین گفتم آره بودم ولی چند ماه پیش رد شدم دیگه نرفتم سراغش الان میخوام برم ببینم چیکار میکنم .یه پیرمرد خوشتیپی بود و ریش های صفر زده فقط یه کراوات کم داشت ولی من اصلا ندیده بودمش تا اون روز.گفت میخوای گواهینامه بگیری یا نه ؟گفتم معلومه .گفت من یه نفر رو بهت معرفی میکنم هم ارزون تره هم خودم باهاتون میام مال همین آموزشگاه هستش که هم خوب یادت بده هم ویژه حساب کنه فقط رفتی داخل بگو من فلان کس رو میخوام .وقتی گفتی فلان کس من خودم بهش زنگ میزنم واسه سفارش . خلاصه من رفتم داخل و همون حرفای اقا رو گفتم و برگشتم .بعد دو روز بهم زنگ زد شمارمو از دفتر گرفته بود گفت که سلام فلانی هستم امروز آقای دوستم با شما تماس میگیره منم میام باهاتون.خلاصه بعد چندین جلسه تعلیمی خوب اون آقا و حمایت ایشون پیرمرد منظومه من گواهینامه قبول شدم اما ماشین ندارم.خیلی خوشحال اومدم خونه و کلی تشکر از اون پیرمرد خوشتیپ.و گفتم انشاالله فرصتی بشه جبران کنم. بعد دو روز زنگ زد دوباره گفت که من خوشحالم قبول شدین .ولی نیازه چند بار تمرین کنید .توی تعلیمی باهاشون گفته بودم ماشین ندارم. گفت که یه پراید دارم میتونی برا اینکه از یادت نره یکی دو باری بیای با ماشین من دوری بزنی تا دستت نرم بشه .منم تشکر کردم قطع کردم دیگه فراموشم شد تا یکی دو ماه .بعد از یکی دو ماه نشستم پشت فرمون ماشین داداشم با اینکه گواهینامه داشتم ولی ده بار خاموش شد ماشین خیلی خجالت کشیدم از زن داداشم که تو ماشین بود .زورم گرفته بود .یاد حرف پیرمرده افتادم و روز بعد بهش زنگ زدم که با ماشینش دوری بزنم . خلاصه زنگ زدم بهش تا گفتم فلانی هستم سریع گفت در خدمتم .جریان رو براش گفتم گفت همین امروز بیا .رفتم یکی از محله ها منتظر موندم تا اومد.نشستم پشت فرمون چند باری چند تا نکته بهم گفت و فرمون رو بعضی مواقع دست میزد رو دستم می‌گرفت یا دستمو می‌گرفت دنده عوض میکرد برام واقعا من که هیچ حسی نداشتم اون جای پدر بزرگم داشت ولی نمی‌دونم چی شد یهو ازم پرسید یا نمی‌دونم یادم نیست در مورد خوشگلی و اینا گفت منم زدم زیر خنده داشتم میخندیدم که دستمو گرفت گذاشت روی یه چیز داغ یهو نگاه کردم زیپ شلوارشو باز کرده بود یه کیر سفت ازش زده بیرون اصلا جا خوردم و یجوری شدم دروغ چرا کیرشو که دیدم یه مقداری خیس شدم نمی‌دونم چرا خواستم داد بزنم و سرو صدا کنم ولی شل شدم بر عکس هیچی نگفتم فقط سکوت و عرق و خجالتی و اینا زدم کنار اونم یهو گفت من از شهوت نمی‌دونستم چیکار کنم دوست داشتم با شما رابطه داشته باشم .به جان مادرم انگار سحرم کرده بود هیچی نگفتم خلاصه اش کنم فقط می‌دونم توی یه خونه خالی باهاش سر درآوردم . دیدم داره لباسامو در میاره لختم کرده بود و خودش بخت شده بود یه کیر مثل یه کیر جوون کلفت و دراز و قرمز و صورتی مثل صورتش صاف تمیز کرده بود خودشو حسابی .اومد دستشو گذاشت رو کوسم شروع کرد مالیدن کوسم از خودم بی خود شدم … بعد از مالیدن کوسم کاملا خیس شده بود جوری که حین مالش کوسم صدا میداد خیلی بلد بود این پیرمرد …منم براش یه ساک حسابی زدم جوری که تا حالا واسه کسی نزده بودم .کیرش خیلی تمیز بود و صورتی خلاصه درازم کرد دهنشو گذاشت رو کوسم چنان برام میخورد میگفتم الان دهنش از کوسم رد می‌کنه میاد تو شکمم .خیلی خوب برام خورد .پاهامو مثل فیلم سوپر زد بالا رو دوشش دقیقا تا آخرین سانت کیرش که حدود بیست سانتی داشت تا بیخ گذاشتتو کوسم وای چه عقب جلویی میزد صدای خایه هاش که میزد به کوسم هنوز تو گوشمه به جان مادرم تا حالا همچین پیرمردی با این نوع شهوتی بودن ندیدم کار سه تا پسر جوون رو میکرد راحت .کم کم پاهامو هی داد بالا هی بالاتر و بالاتر جوری که هم شده بودم مثل گلوله قشنگ سوارم شده بود و تلمبه میزد .کامل مسلط رو کوسم و میزد توش بعدش گفت حالت داگی وایسا کونمو قلمبه کردم براش از پشت سوار لپ های کونم شد و گذاشت تو کوسم خیلی خوب تلمبه میزد .گه گاهی بر می‌گشتم عقب یه نگاهی به روش گاییدنش و خودش میکردم کیف میکردم برای این جدیتش توکار .اخم کرده بود و فقط میزد انگار دشمنی باهام داشت .چند بار رفتم تا مرحله ارضا آکا نذاشت .به سختی راضیم کرد که از کون منو بکنه من همش میترسیدم ولی باور کنید مثل آب خوردن تقریبا بدون درد از کون هم من گایید همون‌جوری داگی کیرشو تا نافش کرد تو کونم باور کنید چنان از کون منو گایید که میخواستم هر روز بهش بدم . خلاصه منو ارضا کرد حسابی اون روز اونم دو بار . خودش هم دوبار ارضا شد یبار کامل ریخت تو کونم یبار هم ریخت رو باسنم . خلاصه نوش جونش بشه .بعد اون دیگه نرفتم پیشش اینم هدیه من بود بابت گواهینامه گرفتن با کمکش . نوشته: شهناز
    • فیلم سکس ایرانی دختره رو خوابونده و لنگ در هوا میکنه تو کص دختره . تایم: 09:45 - حجم: 37 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم جهت مشاهده تمامی فیلم های سکسی ایرانی روی کلیک بزنید.
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.