dastansara ارسال شده در 5 بهمن، 2023 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 بهمن، 2023 سلام. این اولین داستان سرایی بنده است. اگر خوب بود حمایت کنید. داستان سکسی پدر و دختر تنها در خانه "باشه، من سه شنبه برمی گردم، شماره هتل رو هم برات میفرستم فعلا تا جمعه مواظب خودتون باشید" نسرین حمید را بوسید و برای سفری که از قبل واسش برنامه ریخته بود از خونه خارج شد. دخترشون، تینا که ماه گذشته تولد 18 ساله شدن رو جشن گرفته بودن، برای شرکت در کنکور آماده میشد و بیشتر در کلاس های تقویتی شرکت میکرد، واسه همین حمید با رفتن زنش به سفر دیگه بشتر طول روز رو در خونه تنها بود و بخاطر مسایل شخصی که با همسرش نسرین داشت، مدتی بود که باهم سکس و رابطه جنسی نداشتن. همین خالی بودن خونه باعث شد تا حمید حرکتی بزنه و در سایت های پورن دنبال فیلمی خوب میگشت تا باهاش یه جق اساسی بزنه و بیشتر هم به فیلم هایی علاقه داشت که مرتبط با سکس پدر دختری بودن و احتمالا به علت درگیری هایی که با نسرین داشته زیاد علاقه یی به تماشای پورن زن و شوهری نداشت. همینطور که داشت میگشت به یه عنوان جالبی برخورد کرد که نوشته بود "هدیه تولد دخترم"، که همین اسم دختر کافی بود که نظر حمید رو به تماشای فیلم جلب کنه. در فیلم دختری با هیکل خوش اندام و سینه های درشت و باچشمان قهوای شبیه چشمان تینا دختر خودش بود که در فیلم دختره پیرهن کوتاهی به تن کرده بود که ممه های سفید و درشت از زیر پیدا بود و دامنی کوتاه که با هر بار دولا شدن کص کونش میزد بیرون و پدره با دیدن این صحنه ها عرق از همه جاش سرازیر میشد. دختره روی پاهای پدرش نشسته و منتظر بود تا کادوی تولدی که پدر براش آماده کرده بود را باز کند و وقتی کادو رو باز کرد با کیر راست شده و گنده پدرش روبرو شد واااای بابا! از کجا میدونستی که این همون چیزیه که برای تولدم بهش نیاز دارم و شروع به مکیدن کیر پدرش کرد. دختره توی فیلم از نظر حمید خیلی شبیه به تینا دختر خودش داشت و او کم کم شاهد راست شدن کیر خودش با تماشای این فیلم و خودارضایی با فکر خیال دخترش به سرش بود که یه لحظه از خودش بدش اومد و سریع فیلم رو بست و برای فراموش کردن این فکر خیال شروع به تعمیر ماشین لباسشویی کرد. تینا حدودای ساعت 6 عصر به خونه برگشت. اون یه مانتو کوتاه تنگ پوشیده بود که سینه هاش کاملا معلوم بود و باسنش انحنای خاصی داشت که نظر همه رو به خودش جلب میکردش. سلام بابا، مامان رسید هتل؟ "آره دخترم، زنگ زدم بهش رسیده بود ولی خسته راه بودش و کلی باهم دعوا کرد" باشه پس بعدا بهش زنگ میزنم؟ بابا دارم از گشنگی میمیرم!» خب، بیا پدر دختری ساندویچ درست کنیم بزنیم بر بدن ها . تینا آهی کشیدو گفت برم لباسامو عوض کنم بیام. سریع رفت توی اتاقش و یک ست صورتی با پیرهن کوتاه شلوارک تنگ برگشت. لحظه ای که حمید این صحنه رو دید سریع همون فیلم در ذهنش تداعی کرد اما باز این افکار رو از سرش بیرون کردو دنبال دختر خوشگلش راهی آشپزخونه شد دوتایی داشتن باهم برای شام غذا درست میکردن و آشپزخونه چون کوچک بود هی بهم برخورد میکردن و حمید زیرچشمی حواسش به کون دخترش بود که وقتی داشت قابلمه روی اجاق تکان میدن کون نرمش هم میلرزید و حمید همچنان درگیر فکر خیال بود که صدای تینا باعث شد تا دوباره به همان محیط بگرد. بابا بابا بابا کجایی نیستی؟! غذا آماده س. بعد شام تماشای فیلم قطعا میچسبد و حمید داشت به این فکر میکرد که باید فیلم ترسناک انتخاب کنم، اینجوری تینا برای فرار از ترس خودشو به آغوش پدرش میسپرد و این همان چیزی بود که حمید میخواست. "خب اماده باش که بترسی!" البته به شوخی گفت: "نه بابا، میدونی که از فیلمهای ترسناک بدم میاد!" تینا شروع به ناله کرد. "میدونم بابایی اما این واقعا خوبه! از اون گذشته من اینجا آدم به این گندگی برای چی هستم پس" یه چشمکی هم بهش زد و خندید. هر دو روی مبل سه نفره دراز کشیده و یه پتوی نازک هم روی خودشان کشیده بودن و باهر صحنه ی ترسناک تینا بیشتر خودشو به باباش میچسبوند. در همین عین هم حمید کم کم کیرش داشت راست میشد و خدا خدا میکرد که تینا متوجه این قضیه نباشد. فیلم داشت به صحنه های مثت 18 هم میرسد و اینجا بود که قند تو دل حمید آب میشد. ای وای یادم رفته بود که اینجا همین صحنه یی هست بزار ردش کنم. البته به دروغ گفتش. که تینا گفت بیخیال بابا من دیگه بزرگ شدم و در این حدها رو میتونم تماشا کنم. دخترش کم کم داشت کامل تو بغل پدرش غرق میشد و کونش کامل وسط پاهای باباش بود و داشت یه چیزهایی رو از سمت پدر دریافت میکرد. بله کیر بابایی کامل راست کرده و به کونش چسبیده بود. بابا این چیه پشت من؟ و دستش را برد تا کیر پدرش را از روی شلوارش لمس کند و همین حرکت کافی بود تا حمید جرات و اعتماد بنفس بیشتری از خودش نشون بده و به سرعت دستان خودشو دور شکم تینا گره زد و خیلی آروم شروع به مالیدن شکمش کرد و با نفس گرمش درپ پشت سرش و گردنش یواشکی گفت این فقط تماشای فیلم نیست که باعث شده تا اینطوری بشم. دستانش از روی شکم تینا به سمت باسن و ران های گوشتیش حرکت داد و با همین حرکات، دختره شروع به ناله های ریزی از خودش کرد. بابایی، من باید بدونم چه احساسی دارد و دستش را کمی بالاتر برد، انگشتانش حالا در حساس ترین جای ممکن بودن دقیقا درست روی کص خیس شده تینا که از روی شلوارک میشد نمی خیسشو فهمید. تنها جمله ایی که تینا گفت همین بود: باباااااا حمید دستش را از زیر شلوراک شورتش گذاشت روی کص کاملا خیص شده دخترش و با انگشتانش لبه های کصشو باز کرد. خوشت میاد دختر کوچولوم؟ انگشتان بابا را روی کصت دوست داری؟» تیتا در حالی که بدنش داشت از لمس کصش توسط پدرش میلرزد به آرومی فقط ناله میکرد. در همین لحظه حمید شلوار و شورت خودشو باهم پایین کشید تا کیر لخت شده ش را بیشتر به کون دخترش بچساند. در همین حین هم با انگشتاش سعی میکرد کص خیس شده دخترش را بیشتر از قبل بمالد و از طرفی هم از پیچ تاپ خوردن تینا حین انگشتمالی کصش لذت میبرد که چطور دختر معصوم فقط داشت با ناله های ریز از این کار پدرش لذت میبرد. حمید دوباره با نفسای گرمش زیر گردن تینا زمزمه یی کرد. بابایی میخواد باهات سکس کنه اما قبلش میخوام اون کص خیسشو بخورمش میخوام بدونم آب کص دختر بابایی چه مزه ایی داره! تینا فقط داشت باهاش همکاری میکرد البته بدش هم نیامده بود. بالاخره زمانش رسیده بود. پدر دختر را کامل به پشت بگردان و شلوارک شورت باهم کشید پایین. پاهای لخت شده تینارو باز کرده و سرشو به سمت کص خیس شده دختره پایین برد و شروع به لیسیدن لبه های کصش کرد و هی زبانش را دور اطراف کصش میچرخاند تا حسابی دختره رو آزار بده و بعد زبان درازش رو داخل کص خیس شده تینا برد و چوچولشو پیدا کرد و شروع کرد به ور رفتن باهاش. همین کار کافی بود تا تینا به ارگاسم شدید خودش برسد و با لرزیدن تمام اندامش، آبی که از کصش خارج شد نصیب پدر گرسنه شد که داشت تا تهش را میخورد و مثل نی که در آب میوه فرو کرده و تا ته ته هرچی که داشت را میمکید. اما این تمام ماجرا نبود، پدر بلافاصله سوراخ تنگ کون تینا رو شروع کرد به خوردن و این باعث شد تا دوباره به ارگاسم برسه و با فریادش پدر را مجدد وادار به خوردن تمام آبش کرد. لحظه ایی که تینا فکرش را هم نمیکرد در عرض چند دقیقه دوباره به ارضا برسی. جیغ ناله همه چی باهم برای تینا تموم شد و بدنش شل شد. و اما حالا این تینا بود که باید بابایی را به اوج میرساند. کیر بابا رو گذاشت دهنش و خیلی آروم ساک میزد تا همه چیز را برای یک پایان دراماتیک پدر دختری آماده کند. بعد از ساک، حمید کیرش را به آرامی داخل کص خیس شده تینا کرد. قطعا اون لحظه زمانی نبود که حمید از خودش بپرس که چرا دخترش پرده دارد یا ندارد ماجرا چیه؟! در اون شرایط به تنها چیزی که فکر میکرد سکس با دخترش بود و همین. پدر به آرامی شروع کرد به لذت بردن از هر اینچ از کص دخترش. می توانست دیوارهای آتشین کصش را احساس کند که با هر فشاری که میداد چهره دخترش را نگاه میکرد. حمید از داخل خارج به کص تنگ تینا فشار میاورد تا ناله های دخترش بییشتر محذوبش کنن. نوک سینه های تینا رو نیشگون میگرفت و اونارو میکشید سپس رون های گوشتی دخترش رو گرفت تا بتونه پاهاشو تو هوا نگه داره و ضربه آخر رو زد. شروع به گاییدن وحشیانه دخترش کرد که باعث شده تا ناله های تینا بیشتر و بیشتر بشه. ازش مدام لب میگرفت قربون صدقه ش میرفت. دیگه داشت تمام زورشو میزد چون به آخرای کارش رسید بود. برای همین سرعت تلمبه زدنش رو بیشتر کرد و احساس کرد کیرش داره در کص تنگ دختر متورم میشه و در حالی که تخمایش در اعماق داغ تینا جوونش منفجر میشدن، ناله هایی همچون غرش شیر کرد و تمام آب کیرش را در داخل کص تنگ دخترش خالی کرد.... دخترم کص تو فوق العاده س، من نتونستم خودمو کنترل کنم و پاسخی که شیند این بود: دوستت دارم بابا. و کیرش از کص دختر دلبرش لیز خورد. تمام. نویسنده: dastansara واکنش ها : hojadubai، minimoz و mame85 1 2 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده