رفتن به مطلب

ارسال‌های توصیه شده

 خیانت × زن شوهردار × داستان سکسی × داستان زن شوهردار × سکس × سکس زن شوهردار × داستان زن متاهل × سکس زن متاهل × داستان خیانت ×

امید پسر همسایه - 1

من ناهید هستم و الان ۲۵ سالمه
تو خانواده کاملآ مذهبی به دنیا اومده بودم
یاد ندارم که برای یک بار به ترانه های لوس آنجلسی تو خونمون بشنویم
بجای ترانه یا مولودی گوش می کردیم یا سینه زنی و عزاداری
حتی تو عروسی خواهرم هم بابام یه مداح دعوت کرده بود و برجای آهنگ مولودی میخوند
من با این شرایط بزرگ شدم
البته چون به این وضع خو کرده بودیم زیاد اذیت نشدیم
یواش یواش با دخترای بسیج دوست شدم و از طریق اونها با سکس و خودارضایی آشنا شدم
تو خودارضا خیلی دقت میکردم که به پردم آسیبی نرسه وگرنه حسابم با کرام الکاتبین بود
خیلی دوست داشتم با یه مردی در ارتباط باشم اما داشتن دوست پسر برایمان حکم مرگ داشت برای همین تا قبل ازدواج هیچ دوست پسری نداشتم و به قول مامانم من و خواهرم دخترای آفتاب و مهتاب ندیده بودیم
بالاخره تو سن ۲۴ سالگی یه خواستگار بسیجی برام پیدا شد و به امید سکس شوهر کردم
با مصطفی تو هفته یکی دو بار سکس داشتیم اما مصطفی ، شوهرم زود انزال بود و کیرش کوچولو
همیشه بعد چهار تا پنج بار تلمبه ارضا میشد و بی جون مثل مرده ها کنارم غش میکرد ، مرتضی هیچ وقت کصمو نمیخورد یا از کون نمیکرد ، حتی نمیذاشت براش ساک بزنم . میگفت این کارا کراهت داره
صبح ها که مرتضی میرفت سرکار با بادمجان یا کدو خودارضایی میکردم از ویدیو های سکسی ساک زدن رو یاد گرفته بودم اما دلم کیر واقعی میخواست
نزدیکیهای ماه رمضان بود و با چندتا خانم تصمیم گرفتیم بریم مسجد محل رو نظافت و تمیز کنیم
ساعت ۸ بود از آپارتمانمون اومدم بیرون که برم مسجد ، سر کوچه یه پسر جوان و هیکلی رو دیدم کنار یا ماشین ایستاده بود و داشت ادرار میکرد
ناخواسته چشمم افتاد به کیرش
کیرش تو حالت خوابیده از کیر مرتضی بزرگتر بود
یه لحظه چندشم شد و سریع رومو برگردوندم
پسره با بی تفاوتی خودشو مرتب کرد و رفت ته کوچه
یه لحظه کنجکاویم گل کرد و دنبالش رفتم که ببینم تو کدوم خونه میره که دیدم رفت تو آپارتمانی که ما بودیم
برگشتم و به سمت مسجد حرکت کردم ، تو مسجد همش تو فکر کیر پسره بودم داغ کرده بودم ، تو دستشویی انگشتمو تو کصم کردم ولی حالم خراب تر از اونی بود که با انگشت بخوام ارضا بشم
برگشتم توی شبستان و به خانما گفتم که حال شوهرم خراب شده و باید برم
سریع چادرمو برداشتم و به سمت خونه حرکت کردم
سر راه چندتایی کدو خریدم
رسیدم خونه و سریع لخت شدم یکی از کدوهایی که خریده بودم و پوست گرفتم ( کدو رو پوست بگیرید لزج میشه و بهترین دیلدو هست )
رفتم رو تختو شروع کردم با کدو خودمو گاییدن
همش تو این فکر بودم که اون کیر اگر بلند بشه اندازش چقدره ؟
دوبار ارضا شدم ، دلم کیرشو میخواست ولی از یه طرف نمیدانستم اگر مرتضی بفهمه میخوام بهش خیانت کنه چه حالی بشه
همونجور که کدو تو کصم بود یواش یواش خوابم برد
از روز بعد تلاشم برای ارتباط پیدا کردن پسره شروع شد یه راهی به ذهنم رسید و تصمیم گرفتم با پختن حلوای نذری پسره رو پیدا کنم
وقتی حلواها آماده شد چادرمو سرم کردم و حلواها رو پخش کردم
تا اینکه تو طبقه اول واحد ۱ رو که زدم خود پسره در رو باز کرد
لباس بیرون پوشیده بود و انگار میخواست بیرون بره
با اینکه جنوب شهر زندگی می کردیم اما تیپش به بالا شهریا میخورد
پسره حلوا رو ازم گرفت و تشکر کرد رفت تو
دلم میخواست همون موقع می رفتم تو بغلش ، از خوشحالی که پیداش کرده بودم باز کصم خیس شد
فهمیده بودم پسره تو کدوم طبقه زندگی میکرد اما نمیدونستم چجوری باهاش ارتباط بگیرم
چند روز بعد دیدم توی ۲۰۶ مشکی از در پارکینگ اومد بیرون باز خودش بود ، بازم مثل همیشه خوشتیپ بود ولی نمیدونم با این خوشتیپی که داشت چرا کنار کوچه میشاشید ؟
یهشب به بهونه آوردن ترشی به پارکینگ رفتم و ماشینشو دیدم و دیدم شماره و اسمشو نوشته
سریع شمارشو برداشتم و فردا بهش مسیج دادم : آخه حیف تو نیست با این خوشتیپ
یت وسط کوچه میشاشی ؟
جواب اومد که شما
-همسایتون
بهم زنگ زد ولی جوابشو ندادم و براش مسیج دادم لطفآ زنگ نزن
هی مسیج میداد یا با شماره های دیگه زنگ میزد ولی جواب نمی دادم تا اینکه یه روز صبح بعد رفتن مرتضی میخواستم برم خونه مادرم
تو راه پله بودم که گوشیم زنگ خورد تا اومدم جواب بدم دیدم شماره امید ( پسر همسایمونه ) هست که یهو دیدم جلوم سبز شد
-این چرت و پرتها چیه بهم مسیج دادی
-خب کارت بد بود
امید یهو چسبوندتم به دیوار و دستشو گذاشت رو پستونهام ( واقعآ رو پستونام حساس هستم ) همین که دستشو گذاشت رو پستونم آهم در اومد و همین کافی بود تا امید بغلم کنه
-اینجا یهو میبیننمون
-ما خونمون پره ، میخواهی بریم خونت ؟
سرمو تکانی دادم ، از بغل امید اومدم بیرون ولی دستامو گرفت و باهم رفتیم بالا
ادامه دارد…

نوشته: ناهید

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • 1 ماه بعد...


امید پسر همسایه - 2

نظراتتونو تو قسمت پیش خوندم و باید بگم از کاری که انجام دادم پشیمان نیستم
اگر به ما ارزشی میگید ، ما کاری به زندگی نکبت شماها نداریم
خوبه شماها که ارزشی نیستید …
بماند
قسمت دوم

رسیدیم جلو آپارتمان و کلید انداختم و رفتیم تو ، امید اولین مردی بود که تو غیاب شوهرم میومد ، دیگه برا پشیمون شدن دیر شده بود وارد خونه که شدیم امید با کلید در رو قفل کرد و گذاشت رو قفل موند ، گفت اینجوری اگر کسی بیاد نمیتونه از اون طرف در رو باز کنه
دوباره بغلم کرد و لباشو گذاشت رو لبام آخ که چقدر خوب میخورد مرتضی هیچ وقت این کارها رو نمیکرد ، فقط یه بوس کوچیک از لبهام میگرفت
همونجور که تو بغل امید بودم مانتومو باز کرد و در آورد
روسریمم باز کرد ، با دیدن موهام و بدنم سوتی کشید و ازم تعریف کرد
نمیدانم واقعی بود تعریفش یا اینکه میخواست تا چند لحظه دیگه منو بگاد اینجور گفت
امید نشست رو مبل و یهو انگار که چیزی یادش اومده باشه اسممو پرسید
-ناهیدم
-اسمتم مثل خودت قشنگه
-چیزی میخوری ؟
-آره ، پستوناو کصت
با شنیدن این حرفش انگار یه چیزی تو وجودم حرکت کرد تا رسید تو کصم
داشتم خیس میکردم
-میایی تو بغلم ؟
رفتم سمتش و نشستم رو پاهاش و دوباره مشغول لب گرفتن شدیم
آه که چقدر عالی می خورد دوباره دستشو گذاشت رو پستونم و شروع کرد به مالیدن
بعد مدتی دستشو از زیر تیشرتم کرد تو ، کرستم رو بالا داد و پستونامو میفشرد
همون جور که رو پاش بودم حس کردم کیرش داره بلند میشه
امید لبامو ول کرد و تیشرتمو در آورد و بعدش کرستمو باز کرد
با دیدن پستونام با دهنش شروع کرد به میک زدن و مالوندن پستونام
آهم در اومده بود ، خیسی کصم بیشتر شده بود ، واقعآ جفتمون رو ابرا بودیم امید با دستاش منو محکم گرفت
-تخت خوابت کجاست کص خانم ؟
-اون اتاق چپیه
معلوم بود امید مرد قویی هست ، مثل پر کاه بلندم کرد و همونجور که تو بغلش بودم رفت سمت اتاق خواب و انداختم رو تخت
سریع پیرهنشو درآورد ، تنش مو داشت و البته کمی شکم داشت
امید دکمه شلوارمو باز کرد و شورت و شلوارمو باهم کشید پایین و با دستش کصمو مالید
-چقدر خیس کردی خودتو دختر!
چیزی نگفتم ، امید پاهامو باز کرد دهنشو گذاشت رو کصم و با زبونش شروع کرد به لیسیدن کصم
نالم دراومد و مثل مار پیچ و تاب میخوردم ، امید لای کصمو باز کرد و زبونشو کرد تو سوراخ کصم
چه حس خوبی بود ، همینجور که امید کصمو لیس میزد ارضا شدم
امید اومد بالا و بغلم کرد
-دوست داشتی عزیزم ؟
با بیحالی گفتم خیلی
امید شروع کرد شلوارشو در اورد ، شورت پاش نبود و کیرش مثل فنر افتاد بیرون
واییی چقدر بزرگ و کلفت بود ، انگار سه برابر کیر مرتضی بود
-ناهید ، میخوری برام ؟
یاد شاشیدنش افتاد
-برو بشور بیا
-نترس نشاشیدم ، حمام بودم ، تمیزه
بلند شدم و اومدم پایین ، کیرش مثل برج بلند بود و محکم ، اولین بار بود که میخواستم برا کسی ساک بزنم ، به لطف کدو ها ، ساک زدنو بلد بودم
کیرشو کردم تو دهنم و شروع کرد، میک زدن و در میاوردم و لیس میزدم
، چقدر کیرش خوب بود ، ۵دقیقه ای براش ساک زدم از ترشحی که از کیرش در میومد رو لیس زدم ، بد نبود امید آه میکشید ، ازم خواست 69 بشیم
لیسیدنش دیوانم کرده بود ، اصلآ نمیخواستم این لحظات تموم بشه ، انگار عشق زندگیمو پیدا کرده بودم ای کاش امید شوهرم بود نه مرتضی
داشتم برا امید ساک میزدم و امید هم داشت کصمو میخورد ، واقعآ حال خوبی داشتم ، امید شروع کرد انگشتشو تو کصم میچرخوند
واییییییی تا حالا اینجوری تجربه نکرده بودم تو دلم مرتضی رو لعنت میکردم که هیچی از سکس سرش نمیشد
برای بار دوم هم ارضا شدم و کیر امید هم مثل سنگ شده بود
با این که بی حال بودم ولی کصم کیر میخواست آروم از بغل امید اومدم پایین ، امید منو چرخوند و بغلم کرد
کیرش همینجوری به کصم میخورد امید بلند شد و پاهامو باز کرد و کیرشو روی چاک کصم حرکت میداد و یهو کرد تو کصم
آتیش گرفتم و جیغی زدم ، کیرش واقعآ برای کصم بزرگ و کلفت بود
امید یه مدت صبر کرد و بعدش شروع کرد به تلمبه زدن
تا حالا تو سکس اینجوری لذت نبرده بودم واقعا لذت عجیبی داشتم ، آه و نالم در اومده بود
امید پاهامو بالا گرفت روم خوابید و همونجوری که تلمبه میزد لبامو میخورد و با دستاش با پستانهام بازی میکرد ، همین کاراش باعث شد که برای بار سوم ارضا بشم

ادامه دارد…

نوشته: ناهید

  • Like 2
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر


امید پسر همسایه - 3

تا اون موقع سه بار ارضا شده بودم ولی امید هنوز آبی از کیرش نیومده بود
امید کیرشو از کصم در آورد و ازم خواست که داگی بشم ، با اینکه بیحال بودم ولی پوزیشن داگی رو گرفتم و امید شروع کرد به کردنم
فکر میکنم ده دقیقه ای گذشت ، سرعت تلمبه زدنش بیشتر شده بود که یهو تو کصم ارضا شد
زیاد حال نداشتم که دعواش کنم که چرا آبشو ریخته توی کصم
همونجوری بیحال افتادیم و امید بغلم کرد
شروع کرد به بوسیدنم و میگفت از همون اولش چشمش دنبال کردنمه و اینکه ۶ ماهی میشد که دوست دختر نداشته
از حرفاش لذت میبردم ، فقط از اینکه منی که تا حالا غیر از محارمم موهامو ندیده بودن ، الان لخت زیر یه مردی بودم و به شوهرم خیانت کرده بودم یه جورایی اعصابم خورد بود
یه ساعتی تو بغل هم بودیم که وقت اذان شد
بهش گفتم میخوام برم حمام غسل کنم تا نماز بخونم
امید سری تکون داد بلند شدم و رفتم تو حموم
زیر دوش که بودم صدای در اومد
یه لحظه ترسیدم که مبادا مرتضی اومده باشه
یهو در حمام باز شد و امید لخت اومد تو
-کی اومد خونه ؟
-هیشکی ، چطور مگه ؟
-آخه صدای در اومد
-فهمیدم که آبمو ریختم تو کصت رفتم برات قرص آوردم که حامله نشی
دوباره بغلم کرد
-توروخدا بزار غسل رو بکنم ، نمازم دیر میشه
-ناهید ، سکس زیر دوش خیلی حال میده
منتظر جوابم نشد ، بغلم کرد و دوباره کیرشو که راست شده بود کرد تو کصم و تو همون حالت ایستاده شروع کرد به تلمبه زدن
انگار راست میگفت ، زیر دوش آب گرم سکس میکردیم حسابی بدنمو میمالید و خیلی بهم حال میداد ، باز پیش خودم مرتضی را لعنت کردم که این کارهارو بلد نبود
امید صابون رو برداشت و شروع کرد پشتمو با صابون مالید و کف مالی کرد
کونمو چنگ می انداخت و میزد رو کونم ، با این کارهای امید باز دوباره ارضا شدم لرزش پام باعث شد که بشینم رو زمین و کیر امید از کصم در اومد
با اینکه بیحال بودم ولی تا امید بخواد حرفی بزنه سریع کیرشو کردم تو دهنم تا براش ساک بزنم
امید شروع کرد به ناله کردن و یهو تمام آبش پاشید تو حلقم ، به سرفه افتادم
امید کیرشو از دهنم در آورد و نشست رو زمین و بغلم کرد
آب گرم می ریخت روم و امید شروع کرد به لب گرفتن و همزمان پستونمم میمالید
ادرارم گرفت میخواستم برم دستشویی ولی امید مانع شد منو بلند کرد ، دوشو بست و سریع خوابید لای پام ازم خواست تا روش ادرار کنم
-امید ، نجسه !
-میشورم ، بشاش روم!
تا خواستم اعتراض کنم با دستش لای کصمو باز کرد و شروع کرد چاک کصمو مالوند
با این حرکتش نتونستم خودمو کنترل کنم و روی امید شاشیدم ( بعدآ بهم گفت فتیش شاش زن داره و از صدای فش فش شاش زن خیلی خوشش میاد )
امید بعد ادرارم بلند شو با لیف و صابون هم من و هم خودشو شست
و کمکم کرد که غسل کنم و بعد غسل حوله تنم کرد و گفت میمونه تا حمام رو تمیز کنه
واقعآ رفتارش مثل اوایل ازدواجم با مرتضی بود البته مرتضی خیلی از رفتارهای امید رو نداشت
حوصله لباس تن کردن نداشتم و فقط یه جوراب پام کردم و چادر سرم کردم و مشغول نماز شدم
ضعف داشتم ، نماز ظهرم که تمام شد دیدم امید حوله استخری مرتضی رو به خودش بسته
و داشت اتاق خوابو مرتب میکرد
-ناهید ؟
چند بار صدام کرد
-بله ؟
ظاهرآ آبم از تو کصت ریخته روی روتختیت ، درش بیارم بشورم ؟
-نمیخواد ، میندازم تو ماشین
بلند شدم که قامت نماز عصرمو ببندم دیدم با روتختیم اومد بیرون و برد سمت آشپزخونه که بندازه تو ماشین
-من خودم میندازمش ، گشنمه ناهار داری ؟
-از دیشب یه کم کوکو مونده ، گرمش میکنم
-نمیخواد سفارش میدم
قامت که بستم شنیدم که ناهار رو سفارش داد
بعد نماز یه لیوان آب و یه قرص برام آورد
-این چیه ؟
-بخور که حامله نشی
بدون تردید ازش گرفتم و خوردم
نیم ساعت بعد ناهار اومد و خیلی قشنگ میزو چیند
واقعا بهش میومد که مرد زندگی باشه
وقتی که خواستم بنشینم خودش زودتر نشست و ازم خواست که روی پاش بشینم
-اذیت میشی
-من اینجوری راحت ترم
روی پاش نشستم و قاشقی از ناهار که گرفته بود رو تو دهنم گذاشت
واقعآ رسم دلبری کردنو بلد بود ، با اون وضعیت ناهار بهم داد و باهم خوردیم
بعد ناهار بغلم کرد و روی کاناپه گذاشت
یه لحظه حولش باز شد و کیرش که بلند شده بود رو دیدم
امید دیگه حوله نبست و همونجوری لخت مشغول تمیز کردن ظروف ناهار شد
بعد تموم شدن کارش اومد و بغلم کرد
دوباره هوایی شده بودم ، خودم لبامو رو لبش گذاشتم و دوباره مشغول شدیم
با دستم کیرشو که دوبار مثل سنگ شده بود رو گرفتم ( تعجب میکردم که بعد دوبار اومدن آبش اینجوری شده )
رفتیم رو تخت و دوباره مشغول سکس شدیم
تو بین تلمبه زدنش یهو پرسید شوهرت کی میاد ؟
ساعتو نگاه کردم ، نزدیک سه و ربع بود
-هفت میاد
دوباره شروع کرد به تلمبه زدن
دوباره ارضا شدم و بعد مدتی کیرشو در آورد و آبشو ریخت رو پستونهام

ادامه دارد…

نوشته: ناهید

 

  • Like 2
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • 2 هفته بعد...


امید پسر همسایه - 4

بعد ارضا شدن امید ، بادستمال آبشو از روی پستانهام پاک کرد و خوابید کنارم
تا پنج تو بغل هم چرت زدیم و دوباره با هم حمام رفتیم و این بار بدون اینکه سکس کنیم دوباره منو شست و کمکم کرد تا غسل کنم و حوله و اومدیم بیرون
نزدیکیهای شش و نیم بود که امید لباسهاشو پوشید و لبامو بوسید و رفت ، منم رفتم آشپزخانه و مشغول تهیه شام شدم
داشتم به سکسم با امید فکر میکردم که صدای زنگو شنیدم ، مرتضی بود ، حوصله آرایش کردن رو براش نداشتم در رو زدم و دوباره رفتم تو آشپزخانه
مشغول آشپزی بودم که مرتضی از پشت بغلم کرد و دسته گلی رو برام رو کرد
یه لحظه هنگ کردم چون مرتضی تا حالا برامم گل نخریده بود ، برگشتم روبروی مرتضی و اون هم سریع شروع کرد به لب گرفتن ، نمیدونم چی شد که گریم گرفت و از یه طرف هم عصبانی
از این عصبانی بودم که اگر مرتضی کیرش مثل امید کلفت و دیر ارضا بود شاید بهش خیانت نمیکردم
مرتضی با دیدن حولم ، خندید و گفت حمام بودی ؟
-آره ، خسته بودم یه دوش گرفتم
غیر از خیانتم چه راحت دروغ گفتم ، مرتضی کمربند حوله ام را باز کرد و دستشو گذاشت رو کصم
، کسی که تا چند ساعت پیش کیر یه مرد نامحرم و اجنبی توش بود
بعد نماز و شام رفتیم تو تخت ، البته بعد ۵ بار ارضا شدن خسته بودم و نیازی به سکس نداشتم ، مرتضی لخت شد و کیر کوچولوشو بدون ساک زدن کرد تو کصم
واقعا کیرش دیگه برام هیچ جذابیتی نداشت ، مرتضی مثل همیشه با شش هفت بار تلمبه آبش اومد و تو یه دستمال کاغذی تخلیه کرد و پشتشو کرد به من و خوابید
انگار ن انگار که من هم باید خالی میشدم
واقعا امید پیش مرتضی یک جنتلمن بود
ساعت ۱۱ شب شده بود ، چشمم داشت گرم میشد که برای موبایلم مسیج اومد ، امید بود
-گلم بابت پذیرایی امروزت خیلی ممنونم ، سعی میکنم برات جبران کنم
میخواستم جواب رد بدم اما بعد سکس مرتضی پشیمون شدم
-دستت بابت ناهار درد نکنه
-نوش جونت عزیزم ، قابلتو نداشت ، در برابر محبت تو این چیزی نبود
خندم گرفت
-میشه بزنگم صداتو بشنوم ؟ دلم برا صدات تنگ شده
-آخه این کنارمه ، میترسم بیدار بشه
-فردا بیام دوباره ؟
-مگه تو سرکار نمیری ؟
-یه ماهی هست که بیکارم
-باشه ، مرتضی ۸ صبح میره تو ۹ بیا پیشم
برام چند تا ایموجی بوس فرستاد
بعد نماز صبح دوباره خوابیدم ساعت ۷ بیدار شدم برای مرتضی کمی صبحانه آماده کردم و دوباره دراز کشیدم ، هشت و نیم بود که از خواب پریدم نیم ساعت دیگه امید میومد پیشم تا خواستم آماده بشم صدای در پارکینگ اومد و امید با ماشینش رفت
بهش زنگ زدم
-کجا رفتی ؟
-ماشین تابلوست که خونست ، میبرم پارکینگ و میام ، کاری نداری ؟
-ن ، مواظب خودت باش
سریع شروع کردم به آرایش کردن ، لباس مجلسی خوبی نداشتم و فقط یه لباس بلند و پوشیده که موقع پاتختی پوشیده بودم و یه دستکش بلند تا آرنج داشت و به رنگ آبی درباری بود
ساعت ۹ و پنج بود که صدای زنگ بلند شد ، میدونستم امیده
کصم شروع کرد به نبض زدن و خیس شدن ، به استقبال امید رفتیم در رو که باز کردم امید با دیدنم سوتی از سر حیرت کشید
-چقدر خوشگل شدی تو
بغلم کرد و لب تو لب شدیم
یه کیسه پلاستیکی دستش بود
-برات صبحانه حلیم خریدم
با این حرفش تازه یادم افتاد چقدر گرسنمه
مثل دیروز تو بغل امید نشستم و بهم صبحانه داد
دلم کیر میخواست ، شکمم سیر شده بود و کصم گرسنه
امید بغلم کرد و رفتیم تو تخت ، بهم گفت با این لباسها چقدر شبیه پرنسس های کارتونهای دیزنی شدم
گوشیشو در آورد و ازم عکس گرفت
و بعدش هم لخت و افتاد به جونم
دوباره مثل دیروز دوبار ارضا شدم ولی امید داشت تلمبه میزد
انگار از تلمبه زدن خسته شد ، کیرشو در آورد و کنارم خوابید
کیرش مثل دیرک کشتی شده بود و کمی آب سفید کصم روش بود
بغلم کرد
-ناهید جونم میذاری از کون بکنمت ؟
-من کون ندادم
-مشکلی نداره ، خوشت میاد
بلند شد و از جیب شلوارش یه پماد در آورد
-این ژل روان کنندست باعث میشه راحت تره بره توکونت
امید منو به حالت داگی کرد ، سر پماد رو گذاشت رو کونم و کمی ژل ریخت رو سوراخ کونم
ژلش سرد بود و مور مورم شد
به کیرش هم ژل زد و کله کیرشو گذاشت دم سوراخ کونم و کرد تو
یه دردی اومد تو دلم ، میخواستم اعتراض کنم که گفت طاقت بیار دو سومش رفت تو
دیگه حرکتی نکرد
تا خواستم چیزی بگم تلمبه هاشو شروع کرد و مشغول گاییدنم شد
چقدر خوب بود البته درد داشتم ولی لذت سکس کون هم بد نبود نفهمیدم چقدر کرد ولی یهو کونم سوخت ، همه آبشو توکونم تخلیه کرد و بیحال افتاد کنارم
تا تواستم منم دراز بکشم دوتا دستمال گذاشت روی سوراخم و منم بیحال افتادم تو بغلش
تا دوازده تو بغل هم خوابیدیم ، بیدار که شدم امید تو تخت نبود
صداش کردم چند لحظه بعد اومد ، هنوز لخت بود
-دیدم خوابیدی دلم نیومد بیدارت کنم داشتم -ظرفهای صبحونه رو تمیز میکردم
بلند شدم
-میری حمام ؟
-آره
-برو منم الان میام
یه بوسه ای از رو لبهام کرد
زیر دوش بودم که امید اومد تو و مثل دیروز دوباره تو حمام کرد منو
بعد نماز ازم پرسید موافقی بریم بیرون ؟
-کجا ؟
-یه جایی میریم
-باشه
بلند شدم و خواستم که کرستمو تنم کنم اومد و از پشت کمکم کرد
باز کیرش راست شده بود ، امید انگار سیرمونی نداشت
امید اول رفت و بهم گفت چند دقیقه دیگه حرکت کنم
کمی آرایش کردم و یه چادر مشکی مجلسی سرم کردم
کمی از محل دور شدم و امید با ماشینش اومد دنبالم
رفتیم سمت درکه و ناهار خوردیم و امید قلیان هم سفارش داد
منم دو سه تا پک زدم ولی بخاطر دود زیادش به سرفه افتادم
با اینکه تو بغلش نبودم ولی معلوم بود امید کیرش باز راست شده
-دوباره بلند شده که
و با دست کیرشو نشون دادم
-آخ اگر اینجا تنها بودیم ، همینجا میکردمت
رفتم و تو بغلش نشستم و مشغول حرف زدن شدیم
از کارها و تنهاییاش میگفت دستشو گذاشت رو پام و کمی لب بازی کردیم
حدود ساعت ۳ بود که بلند شدیم و به سمت تهران برگشتیم
نرسیده به خونه پیادم کرد و رفت
نیم ساعت بعد اومد بالا زنگو زد
هنوز لباسهام تنم بود ، درو براش باز کردم
باز هم بغلم کرد و لب تو لب هم رفتم تو تخت و دوباره مشغول شدیم

ادامه دارد…

نوشته: ناهید

  • Like 1
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • 3 هفته بعد...


امید پسر همسایه - پایانی

دیگه رسما شده بودم زن امید ، شبها زن مرتضی بودم صبحها زن امید ، امید هم که بیکار شده بود و همش پیشم بود صبح ها صبحونه کله پاچه میگرفت یا حلیم یا تخم مرغ و برای ناهار یا سفارش می داد یا پنهانی میرفتیم بیرون وقتی تو ماشینش میشستم یه ماسک سیاه و عینک دودی میزدم که یه وقت کسی منو نشناسه
وقت پریودیم برام دل و جگر و کباب و شکلات برام میگرفت
همیشه بعد کردنم تو حمام قشنگ منو میشست
موهای زائد زیر بغل ، کصم و کونمو اصلاح میکرد
همیشه مرتضی رو لعنت می کردم که هیچ یک از کارهای امید رو انجام نمی داد و باعث شده بود که جنده بشم
چند روز بعد امید گفت برای کاری میخواد بره تبریز و یه دو هفته ای نیست
اون روز امید حسابی کس و کونمو گایید چون دیگه فردا نبود
ظهر هم برای ناهار منو برد درکه وقتی برگشتیم یه بار دیگه سکس کردیم
امید همونجور که روم تلمبه میزد گفت دوست نداره منو ول کنه و بره شیراز و حتی میگفت اگر شرایط جور دیگه بود منو با خودش به شیراز میبرد
بهرحال بعد حمام امید رفت
فرداش وقتی از خواب بیدار شدم انتظار داشتم امید پیشم باشه ( چون یه کلید بهش داده بودم ) ولی نبود
بعد یک ماه که همش تو بغل امید بودم اون روز تصمیم گرفتم برم مسجد
-به به خانم ناهید ، معلومه کجایی تو ؟
-سرم خیلی شلوغ بود حاج خانم
خانم توحیدی بود ، یکی از زنای فعال مسجد ، اومد سمتم دستشو به شکمم کشید :
-خبریه ؟
-ن بابا حاج خانم ، فقط یه کم کارای خونم زیاد شده
اصلآ حوصله این جماعتو نداشتم ، ای کاش امید بود و الان تو بغلش بودم
تا ظهر کارای مسجد رو انجام دادم اما همش فکرم پیش امید بود ، یعنی الان چیکار داره میکنه ؟ زنی پیششه ؟
دلم بدجور براش تنگ شده بود نمازو خوندیم ، بعد نماز خانم توحیدی بهم گفت که برای چند وقت دیگه یه اردو برای مشهد دارن ، با این حرف یاد امید افتادم که میگفت دوست داره شبها کنار هم باشیم
-شاید من نتونم بیام
-چرا من خیلی رو تو حساب کرده بودم
-حالا بهتون میگم
-باشه هر جور که خودت مایلی
اومدم خونه ، حالم زیاد خوب نبود سریع لخت شدم و از تو یخچال یه هویج در آوردم و باهاش شروع کردم به یاد امید تو کصم تلمبه زدن
هویجه بد نبود ولی دلم کیر امید رو میخواست
تو اون دوهفته که امید نبود بدجوری دلم براش تنگ شده بود ، مرتضی چندباری منو کرد اما سکس با امید کجا و سکس مرتضی کجا
برای منی که تا قبل ازدواج تار موهامو یه نامحرم ندیده بود حالا شده بود جنده یه مرد اجنبی و برای کس دادن بهش لحظه شماری میکردم
بالاخره ۱۰ روز تموم شد ، صبح مرتضی رفت ، سریع رفتم حمام و شروع کردم به تمیز کاری ، بعد حمام و خشک کردن یه لباس خواب توری بلند بدون شورت و کرست پوشیدم و رفتم جلو آینه و شروع کردم به آرایش کردن
کارم که تموم شد ، خودمو دیدم ، خوب شده بودم
همش تو فکر امید بودم ، از کصم داشت ترشح میومد
ساعت نزدیکهای ۹ شده بود
صدای در زدن اومد ، از چشمی که نگاه کردم امید پشت در بود در رو براش باز کردم
اومد تو و منو که تو اون وضعیت که دید سریع بغلم کرد و ازم لب گرفت
اومد تو و بغلم کرد و بردتم تو اتاق خواب
سریع لخت شد کیرشو که حسابی راست شده بود بدون معطلی کرد تو کصم
آخخخخخخخ که چقدر دلم برای کیرش تنگ شده بود
با ورود کیرش جیغی زدم انگار تو اون ۱۰ روزی که پیشم نبود کیرش کلفت تر و بزرگ تر شده بود ، امید لباشو چسبوند رو لباش ، با قدرت داشت تلمبه میزد ، لبشو برداشت و همونجور که تلمبه میزد شروع کرد به میک زدن پستونام
آهم در اومده بود ، تو همین فاصله دوبار ارضا شدم
چند دقیقه بعد امید کیرشو در آورد ، آبم روی کیرش بود اومد بالا و کیرشو که مملو از آبم بود رو کرد تو دهنم
تا حالا اینجوری ساک نزده بودم ، کیرش بوی کصمو گرفته بود ، داشتم براش ساک میزدم که نعره ای کشید و یهو دهنم از تمام آبش تو پر شد با اینکه قورت میدادم آبشو ولی تمومی نداشت فکر کنم چند دقیقه ای ازش آب اومد
تموم که شد بغلم کرد همونجور که کنار گردنمو لیس میزد گفتش که چقدر دلش برام تنگ شده
همونجوری که لخت تو بغل هم بودیم خوابمون برد
ساعت ۱ بود که بیدار شدم ، نمیدونم چی شده بود که اون همه خوابیده بودم ، امید کنارم بود و حسابی خوابیده بود دوباره هوس کیر کردم کیرش نیمه خواب بود ، تو همون حالت کیرشو کردم تو دهنم و شروع کردم براش ساک زدن
میخواستم بدونم وقتی خوابه کیرش بلند میشه یا نه ؟
یواش یواش کیرش تو دهنم بلند شد ، امید با اینکه خواب بود ولی داشت ناله میکرد
کیرشو از دهنم در آوردم و رفتم بالای کیرش و آروم آروم نشستم رو کیرش و شروع کردم به بالا پایین شدن
ناله های امید تبدیل شد به آه کشیدن و یهو بیدار شد
-جنده خانم مگه نمیبینی خوابم
-۱۰ روز نبودی منو بکنی ، کیرررر میخوام
داشتم بالا پایین میکردم که امید بلندم کرد و گفت داگی شو
داگی شدم و امید شروع کرد به کردنم
کارمون که تمام شد و بعد حمام طبق معمول امید ناهار سفارش داد
وقتی ناهار میخوردیم ماجرای اردوی مشهد مسجد رو به امید گفتم و تهش گفتم خیلی دوست دارم باهاش مسافرت برم
امید با خنده گفت یعنی بریم ماه عسل ؟
قرار شد تاریخ اردو مشهد رو پیدا کنم و به جای رفتن مشهد با امید برم مسافرت

( این پارت تموم شد و اگر شد تو روزهای دیگه الباقیشو مینویسم )

پایان

نوشته: ناهید

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • migmig
      عکس سکسی ایرانی برای تماشای تصاویر در سایز اصلی روی هر عکس کلیک بکنید.
    • migmig
      عکس سکسی ایرانی برای تماشای تصاویر در سایز اصلی روی هر عکس کلیک بکنید.
    • migmig
      لذت واقعی زندگی 3 مهران جانم عزیزم بیدار شدی آره خانمم بیدارم تو خوبی بهتری دوست ندارم این سوال رو بپرسم خودمم اذیت میشم پریسا جووونم دیب که اذیت نشدی ای فدای تو بشم شوهر خوبم ممنون که اینقدر به فکر منی نه دیوونه اذیت کجا بود چند دقیقه که اذیتی نداره فدای تو بشم پاشو به کارها برس منم برم ی مقدار برای شام شب خرید کنم نیاز نیست تو بری پریسا جان خودم میرم نه دیگه میخوام برم بیرون یکم هوا بخورم جایی نمیرم فقط میرم یکسری سبزی و میوه تازه بگیرم تو که زیاد از این چیزها سر در نمیاری و میری هرچی سبزی و میوه پلاسیده هست رو جمع میکنی میاری من رفتم تو هم بمون خونه تا من بیام بعد دوباره برو دنبال کار بگرد راستی آقا فرزاد صبح که داشت میرفت گفت بهت اطلاع بدم با کار کردنت مشکلی نداره آخه چند بار بهت زنگ زد تو خواب بودی و جواب ندادی باشه پس برو زودتر بیا من برم ببینم خدا چی پیش میاره اومدم بیرون و تو دلم گفتم خدا چیزی فعلن پیش نیاورده عزیزم این منم که با کمک فرزاد داریم برای تو پیش میاریم راستش داخل یخچال همه چی بود ولی خوب نمی شد دست خالی رفت و برگشت تو مسیر رفت و برگشتم به خودم و مسیری که شروع کرده بودم افتخار میکردم وقتی اوایل راه رفتن بات پلاگ که داخل کونم بود یکم اذیت میکرد خواستم ی گوشه خلوت گیر بیارم که یادم اومد که فرزاد گفته باید بمونه و درش نیارم کم کم دیگه بهش داشتم عادت میکردم تا رسیدم به رستوران مد نظر که اون آگهی سفارشی رو دیدم و ازش عکس گرفتم و رفتم سمت تره بار خریدم رو که کردم به خودم اومدم که دیگه نه به مهران فکر میکنم نه به خودم فقط و فقط حواسم پیش فرزاد و لذتی که باهاش میبرم هست مهران مهران کجائی عزیزم بدو بیا داخل خونه که شدم فقط منتظر بودم که مهران رو پیدا کنم خبر به اصطلاح خوش رو بهش بدم قضیه رو بهش گفتم ازش خواستم هرچی زودتر بره تا کسی رو نگرفتن انقدر بچه رو استرسیش کردم که خودمم داشتم استرس میگرفتم مهران که رفت به خودم خندم گرفته بود زنگ زدم به فرزاد سلام فرزاد جان خسته نباشی سلام پریسا خانم چرا فرزاد فقط موقع سکس فقط منو با حرفاش ناز و نوازش میکرد فرزاد جان مهران رو طبق حرف شما فرستادم همون رستوران ببین پریسا خانم مهران که برگشت یکم نامید میشه اون بخاطر اینکه رستوران ازش ضامن میخوان بدون اینکه حول کنی سریع بگی آقا فرزاد هست کم کم بهش بفهمون که ما که پیش آقا فرزاد سفته داریم ازش خواهش میکنیم بیاد ضمانت بکنه در ضمن پریسا خانم داخل محل کارم شما همون پریسا خانم هستی ولی تو خونه کنار من فرشته ای هستی من برای خودم دارم فعلا هم خدا نگهدار قند تو دلم آب شد از خودم شرمنده شدم که راجب فرزاد فکر بد کردم مهران برگشت و همون چیزی شد که فرزاد گفته بود منم حرفاش رو مو به مو به بهترین نحو اجرا کردم دو روزی گذشت و مهران دیگه از فردا میرفت سرکار پریسا جوونم من دوست دارم همسر خوشگلم همه ی این سختی ها رو برای تو تحمل میکنم خیلی سخته که فکر کنی همسرت کنار مرد دیگه ای میخوابه اونم با اطلاع خودت ولی چون هوسی در کار نیست باهاش کنار اومدم چون به تو ایمان دارم فدای تو بشم آقای من یادم روز اولی که مهران گفت از اونجا بریم دلم براش سوخت و از ناراحت بودن ناراحت شدم ولی الان فقط حرفاش رو گوش میکردم این مکالمه واسه شب قبل از سرکار رفتن فردای مهران بود صبح زود بیدار شدم صبحونه رو آماده کردم مهران خیلی زود رفت فرزاد هم همینطور تنها بودم داشتم تو اینترنت به مسائل زایمان و دوران بارداری و اینجور چیزها می پرداختم که خیلی ناشی نباشم غرق کاد خودم بودم که متوجه شدم فرزاد بهم پیام داده پریسا جان نظرت چیه به جای شب امروز با هم باشیم به خودم گفتم چی میگی فرزاد دارم دیوونه میشم چرا با من اینکار رو میکنی من اون کیر رو هر شب میخوام نه چند شب یبار جوابش رو با یه قلب قرمز فرستادم خودم رو حسابی آماده کردم اطاق دلم و زدم به دریا و این بار خودم اتاق حجلمون رو آماده کردم فرزاد که اومد با اینکه برام خیلی سخت بود خودم رو سر سنگین نشون دادم متوجه شدم اونم از این کار من راضی هست اطاق رو هم که دید کلی منو بوسه بارون کرد نوازش شروع شده بود من غرق در لذت داشتم میشدم لبهای فرزاد هر نقطه از بدنم رو که لمس میکرد دیوونه میشدم وای از اون لحظه ای که نوک سینه هام رو بوسی و مشغول خوردنشون شد فرزاد نکن نخور دارم دیوونه میشم وای کیر میخوام بهم کیر بده تو روووووو و بخدا کیرت رو بده ولی فرزاد گوش شنوا نداشت میدونست باید چکار کنه و تو کارش حرفه ای تمام بود پریسا جان کجایی ها همین جا نه روی ابرها روی کیر تو برس به کُسم فرزاد هم مشغول خوردن کُسم من که متعلق به خودش بود وای مرد چیکار میکنی با من این نامردی دارم میمیرم وااااااای کُسمممممممم کار خیلی وقت بود از ناله گذشته بود رسما مشغول هوار زدن بودم بخورش بخورش نووووووووش جونت کُس متاهل من رو بخوررررر اصن شوهر من دیگه توییی این بدن من برای تو هست در حالی که فرزاد کُسم رو میخورد آروم آروم هم بات پلاگ رو نوازش میداد و خیلی نرم عقب جلوش میکرد پریسا جان آماده ای چی میگی تو فرزاد آماده چیه بکننننن منو مگه من کُسسس تو نیستم بکککککن لامصب دیوونه شدم بات رو از کونم در آورد و حساب سوراخ کونم و کیرش رو روغن مالی میکرد فرزاد تو رو خدا به کُسممممم برس اول آتیش کُسم رو خاموش کن بد هر کاری دوست داشتی با کونم بکن اما اما اون کار خودش رو میکرد پاهام رو داد بالا تقریبا زانوهام کنار گوشم بود خیلی آروم شیک سر کیرش رو وارد کونم کرد صدام رفت بالا درد داشت ولی نمیدونم چرا اینقدر راحت رفت داخلش ی یک ربعی طول کشی تا تموم اون نازنین کیرش رو تا خایه فرستاد داخل سوراخ کونم تا اون لحظه شوتی برام نداشت ول ولی وقتی مشغول تلمبه زدن های ملایمش شد همزمان نوک سینه هام رو شروع کرد به میک زدن آتیش از زیر خاکستر داشت شعله میگرفت چیه این مرد بخدا که اون دکترای سکس کردن و گاییدن داشت این چه مزه ای بود با اینکه درد داشتم ولی مزه اش کم از کُس دادن نبود آخخخخخخ دارم میمیرم محککککککم بزن شروع کن فرزاد تلمبه بزن بزن که خوب میزنی من این درد و لذت رو باهم دوست دارم با من چیکار کردی آروم اومد کنار گوشم و گفت تو دیگه رسما مال من شدی آره مال توام وای مُردم آخ سوراخ کونم دارم میمیرم بکُن تندتر بزن که من خوشحال ترین زن دنیا هستم الان وای نه چرا کیرت رو در میاری بکن توش تحمل کن عزیزم بلند شو من دراز میکشم تو به پشتت بشین روی گیرم حواست باشه بکنش تو کونت گفتم چشم و نشستم رو دلبرم با ریتمی که از خودش یاد گرفته بودم خودم رو بالا و پایین میکردم یه دفعه فرزاد من رو کشید سمت خودش چسبوندم به خودش مشغول تلمبه زدن شد دیگه رسما رد داده بود وای بزن دارم میمیرم بزن پریسا جان همینجوری که دارم میکنمت همزمان خودت با دستت کُست رو بمال راستش حالش رو نداشتم ولی باید به حرفش گوش میدادم چون دیگه میدونستم که دوسش دارم همزمان با تلمبه های فرزاد خودم کُسم رو میمالیدم که یکدفعه پاهام ناخواسته سیخ شد رو به هوا و چنان آبی از کُسم پاشید بیرون که داشتم از هوش میرفتم بهترین لذت دنیا همین بود هیچی جای سکس رو نمیگیره اونم با ی کیر خوب و مَرد کاربلد من تو حال خودم نبودم ولی فرزاد همچنان داشت تلمبه میزد کونم دیگه حسی نداشت دست دو بردم سمت کونم دیدم چنان آبی از سوراخ کونم زده بیرون که دوباره شهوتم گُر گرفت ازش خواستم داگی بشیم اونم رفت پشت منو حسابی از خجالت کونم در اومد دیگه هر دو داشتیم ناله میزدم که یکدفعه صدای فریاد فرزاد بلند شد آبش رو ریخت داخل سوراخ کونم منم ناخواسته دوباره ارگاسم رو تجربه کردم همونجور آروم تو بغل هم دراز کشیدیم و فرزاد مشغول نوازش من شد چقدر خوب بود این مرد این نوازش بعد سکسش از همه چی آروم بخش تر بود ی یک ساعتی کنارش خوابیدم بیدار که شدم فرزاد هنوز خواب بود رفتم غذا رو آماده کردم ی میز ناهار خوشگل چیدم برای خودم و مَرد جدید زندگیم خلاصه فرزاد که اومد اول پیشونیم رو بوسید و ی مقدار نوازشم کرد بعد از غذا مشغول صحبت شد پریسا جان اگه از با من بودن راضی هستی باید تغییراتی تو زندگیت بدی فرزاد جان من فقط تورو میخوام چکار باید بکنم که تو رو برای همیشه داشته باشم ولی مهران ببین پریسا جان الان بهانه برای کنار هم بودن داریم ولی اگه میخوای با من باشی باید به حرفام خوب گوش بدی و هرچی که میگم رو انجام بدی اگه به حرفهای که میزنم خوب عمل کنی با هم مهران رو اوکی میکنیم نترس قرار نیست بلایی سرش بیاریم راستی اگه میخوای با من باشی این هفته ی مهمونی مخصوص دعوتم قرار هم نبود برم چون کسی لایق همراهی خودم نداشتم ولی الان دیگه بهونه ای برای نرفتن ندارم خوب به حرفام گوش کن فرزاد حرفاش رو مو به مو مرتب بهم توضیح داد من قشنگ به همشون گوش کردم حالا این من بودم که باید انتخاب میکردم عزیزان دل به نظر من این تصورات داخل زندگی واقعی جایی ندارن اینها تصورات ذهن من برای لذت بردن شما هست شاد باشین نوشته: آپاراتچی
    • migmig
      بازی لذت گناه 2 قسمت دوم یک لحظه همه اتفاقات امروز رو تو ذهنم مرور شد از گم شدن تو جاده ، از بارون شدید، این خونه عجیب و غریب اون پیرمرد و حالا هم این بازی… انگار همه چیز برنامه ریزی شده بود نمیدونستم قراره چه اتفاقی بیفته هزار جور فکر و خیال اومد تو سرم هدف این بازی چیه ؟ پرنیا : واقعا باید بازی کنیم؟ آخه چه سودی برای کسی داره که مارو اینجا زندانی کردن جواد: احتمالا کار اون پیرمرده است . بزار ببینم از پنجره میشه رفت بیرون الهام: جواد مراقب باش مثل پوریا اتفاقی نیفته برات بابام اروم انگشتشو به پنجره زد و یک جرقه دردناک هم نصیب بابام شد . جواد : واقعا زندانی شدیم الان زنگ میزنم پلیس پوریا: سیگنال گوشیامونم رفته وگرنه زودتر این کارو میکردم . سیگنال اینترنت ماهواره ای هم خبری نیست. نیم ساعتی درگیر بودیم و گرسنمون بود شامی ک مامان گرم کرده بودیم رو خوردیم الهام گفت: بیاین این بازی مسخره رو انجام بدیم و از اینجا بریم پوریا : مامان شاید خطرناک باشه ، ندیدی چطوری بازی باهامون ارتباط برقرار میکنه الهام: بازیه دیگه به هر حال تهش چی میشه مگه پرنیا : منم موافقم چاره دیگه ای نداریم، اینجا زندانیمون کردن. بعد غذا خوردن هممون نشستیم جلوی بازی و سعی می کردیم بفهمیم چجوریه . پرنیا : بابا نوبت توعه باید اول تو بازی کنی ، تاس بنداز. بابامم دوتا تاسو برداشت و انداخت 2 و 5 اومد. بابا با نیشخند گفت باورم نمیشه تو این شرایط با زن بچم نشستم منچ بازی می‌کنم و در همین حین مهرشو گذاشت تو خونه هفتم و روی صفحه نمایش این متن اومد: تست وفاداری بازیکن آبی بهمون بگو که تا حالا به همسرت خیانت کردی ؟ سعی نکن دروغ بگی چون من میفهمم و جریمه میشی. بابام یک لحظه قیافش بهم ریخت سریع خودش جمع کرد و گفت معلومه که نه بازی: دروغ ، یک فرصت دیگه داری که حقیقت رو بگی الهام: جواد خاک بر سرت کثافت عوضی قلبم داشت میومد تو دهنم یعنی بابام با داشتن همچین زن خوشگلی سراغ کسی دیگه رفته… جواد: زن چی داری میگی این بازی از کجا حقیقتو باید بدونه. الان فهمیدم این بازی میخواد با روانمون بازی کنه ، من بهت خیانت نکردم. صفحه بازی: بازم هم دروغ گفتی دو خونه به عقب برگرد روی خونه شماره پنجم یک فرصت دیگه داری تا حقیقت رو بگی الهام: با کی اینکارو کردی؟ پوریا : بابا راستشو بگو میترسم اتفاق بدی بیفته تا اخر تو بازی بمونیم جواد با من من کردن گفت: با خانوم حیرانی منشیمون صفحه بازی : حقیقت . نوبت شما به پایان رسید نوبت بازیکن سبز. مامانم اشک تو چشماش جمع شد بلند شد رفت تو اتاق درو محکم کوبید. بابامم رفت پشت در و به غلط کردن افتاده بود. دیدم پرنیا یکم تو خودشه رفتم بغلش کردم ،حال هممون بد بود بابا هم هی پشت در معذرت میخواست .توضیح میداد: خیلی دلم میخواست اینو بهت میگفتم ولی بدون یک بار بوده و مال خیلی وقت پیشه … مامانم تا صبح نیومد بیرون ماهم خوابیدیم . از پنجره بیرون رو نگاه کردم هوا روشن شده بود ولی مه آلود بود خیلی چیزی دیده نمیشد. مامانم اومد بیرون ی دست و صورتی شست ، با چشمای پف کرده گفت بیاین بازی کنیم و زودتر از اینجا بریم پرنیا مامانو کلی بغل کرد و بوسید من تاسو دادم به مامان . بابا هم با سر پایین اومد نشست مامان الهام یه نفس عمیق کشید تاس هارو انداخت ۳ و ۱ اومد . مهرشو گذاشت رو خونه چهارم صفحه بازی : خروج از پشت ابر تمام لباس هاتون رو در بیارید و چیزی تنتون نمونه بقیه هم باید شمارو نگاه کنند و تا نوبت بعدیتون بدون لباس به بازی ادامه میدین مامانم از شوک با تته پته گفت یعنی باید جلوتون لخت بشم؟ جواد عصبی شد بازیو برداشت پرت کرد سمت دیوار و و گفت گوه بگیره این چه مزخرفاتیه جمع کنین تا حالا بابارو و اینطوری عصبانی ندیده بودم پرنیا : وای یعنی چی لخت بشی جلو ما الهام: وای خدا این چه بلاییه سرمون اومده من اونجا زدم زیر گریه مامان گفت چی شد پوریا پوریا : همش تقصیر منه من این بازیو اوردم . منو ببخشید واقعا . پرنیا رفت بازیو برداشت از رو زمین آورد گفت مامان لطفا انجامش بده سعی میکنیم نوبت مونو زود انجام بدیم تا لباساتو بپوشی جالب بود بازی هیچ آسیبی ندیده بود و مهره ها هم سر جاشون بودن .انگار چسبیده بودن به خونه هاشون. الهام: الان این بازی از کجا میفهمه من واقعا لخت میشم یا نه صفحه بازی نوشت : متوجه میشم پوریا: حواستون باشه ببینین اینجا دوربینی چیزی نباشه تو خونه. پرنیا : اره پاشین بگردیم هممون هر سوراخ سمبه ای میشد گشتیم ولی هیچی پیدا نکردیم خبری از دوربین مخفی نبودش . الهام: لطفا قول بدین نوبت هاتونو زود بازی کنین خیلیم نگاه نکنین بهم یهویی مامانم از بلند شد وایساد. تاپ و شلوارشو دراورد. من قبلاً مامانمو اتفاقی یا موقع لباس عوض کردنش با شورت سوتین دیده بودم برای همون چیز خاصی نبود چون هیچ نگاه بدی بهش نداشتم . مامانم چرخید گفت : پرنیا بند سوتینمو باز کن پرنیا بلند شد اومد پشتش بندشو باز کرد. مامانم سوتینشو انداخت ولی هنوز برنگشت من قلبم داشت تند تند می‌زد. دست انداخت لبه های شورتش و کشید پایین از خجالت سرمو انداختم ولی یاد حرف بازی افتادم و ترسیدم که گفت باید نگاه کنیم دوباره سرمو برگردوندم مامانم چرخیده بود ممه هاش و کوصش جلوم بود نمی‌دونستم کدومو ببینم. ممه های بزرگش یا کس و کون سکسیش داشت ی حس شهوتی تو بدنم ایجاد میشد مامانم واقعا بدن زیبایی داشت. از سفید و صاف بودن پوستش هر چقدر بگم کمه . کیرم داشت بلند میشد ک پرنیا با خنده گفت: داداش خجالت بکش کجارو میبینی . الهام: ولش کن بزار ببینه قانون بازیه… بابامم همینطوری به اندام مامانم نگاه میکرد و گفت زود بازی کنیم تا مامانت لباس بپوشه. پرنیا : نوبت منه پرنیا تاس انداخت ۴و ۴اومد مهرشو برد روی خونه هشتم و پیام بازی: تِستر شما باید لب های تمام افراد بازی رو به مدت دو دقیقه ببوسید و بعد از اون باید حقیقت رو بگید ک بوسیدن چه کسی لذت بیشتری داشت. یادتون نره اگر دروغ بگید جریمه می شوید. جواد: ما اعضای خانواده ایم مگه میشه . این بازیه یا پورن خانوادگی الهام: یعنی الان دخترم باید از پدر و مادر و برادرش لب بگیره؟ ولش کنین دیگه بازی نکنیم پرنیا : اشکال نداره… باز این از یکی آسون تر از لخت شدنه . هر کدوممون باید سهم خودمون رو انجام بدیم توی بازی هرچی باشه تا زودتر بریم خونه. پوریا : هر اتفاقی تو این خونه بیفته فراموش میکنیم توی دلم از اتفاقی ک می‌خواست بیفته هیجان زده بودم دروغ چرا از این یکی واقعا خوشم اومد الهام اومد جلوی پرنیا گفت: اول با خودم شروع کن . پرنیا : پوریا لطفا تایم بگیر گفتم باشه . پرنیا لباشو گذاشت رو لبای مامانم ، انگار داشتم صحنه لز میدیدم . مامانم هم لخت بود سی ثانیه گذشت پرنیا یک دستشو گذاشته بود رو باسن مامانم خیلی سکسی لب میگرفتن . مامان بوسه رو رهبری میکرد حرفه ای تر بود. دودقیقه زود تموم شد گفتم تمومه . مامانم و پرنیا زدن زیر خنده مامانم گفت : گمشو از جلو چشام خاک بر سرت پرنیا گفت : بابا داداش این لحظه خیلی سخت تره برام ولی مجبوریم جواد : میدونم دخترم ببخشید ک توی همچین شرایطی هستی، مطمئنی میخوای انجامش بدی؟ پرنیا اومد جلو همین کارو با بابام کرد لباشو گذاشت رو لبای بابا . این لحظه خیلی برام سکسی نبود و بیشتر خجالت میکشیدم . صدای بوسه و لباشون کل خونه رو پر کرده بود .گفتم دو دقیقه تمومه حالا نوبت من بود قلبم تند میزد . گفتم پرنیا باید منو انتخاب کنی ها پرنیا گفت حالا بزار ببینم چی بلدی باید حقیقتو بگم در هر صورت گفتم باشه . یکم پرنیا با خودش کلنجار رفت بعد اومد جلو چشامو بستم لباشو گذاشت رو لبام . بهترین لبهای دنیا رو داشت همون لحظه فهمیدم از هرکی تا حالا باهاش لب گرفته بودم بهتره. کیرم داشت شق میشد دوباره خورد به شکم پرنیا . دوست نداشتم تموم شه همینطوری لباشو میخوردم یک لحظه شیطونی کردم زبونم اوردم بیرون . اولش جا خورد بعد زبونمو برد تودهنش کیرم حسابی سفت شده بود ک مامانم گفت بسه بسه تمومه دو دقیقه. منم همونجا نشستم رو زمین کسی کیرمو نبینه. پرنیا : خب به نظرم لبهایی ک بیشتر از همه دوست داشتم مال مامانمه. بازی : ممنون حقیقت رو گفتی نوبت بازیکن قرمز سلیقه خواهرم واقعا عجیب بود انتظار داشتم منو بگه با اون اتفاقات . وای نوبت من شد واقعا ریدم به خودم که چی در انتظارمه. جواد :زود باش پوریا قرار شد سریعتر بازی کنیم .یادم رفت مامانم لخت نشسته منتظرمونه زود بازی کنیم. من تاس انداختم 4 و 6 اومد رفتم رو خونه 10 بازی : طعم تولد شما باید پنج دقیقه واژن بازیکن سبز رو لیس بزنید . پوریا : بازیکن سبز؟! مامان؟ کل خونه ساکت شد . هیچکس پنج دقیقه حرف نزد . واقعا انتظار همچین چیزی نداشتم . خیلی بابتش خجالت کشیدم. هی بابامو میدیدم ببینم الان چی میگه . چی تو فکرشه. هیچکس یک کلمه جرات نداشت بگه . یهو دیدم مامانم بین پاهاشو باز کرد. چشمم افتاد به کصش وای یعنی باید کص مامانمو بخورم؟ اونم جلوی بابا. مامانم با این کارش رضایتو داده بود. پاهاشو باز کرده بود دقیقا رو به روی بابام. فکر کنم میخواست انتقام خیانتو ازش بگیره. الهام : زود باش فقط رفتم نشستم جلوی مامانم . یکم کصشو نگاه کردم ، قلبم توی دهنم بود . زبونم گذاشتم رو کصش و شروع کردم . یکم گذشت و استرس و اضطراب جاشو به شهوت داد. مامانم نفساش تندتر شده بود . داشتم از خوردن کس مامان لذت میبردم چند دقیقه گذشت . کصش خیس خیس بود . دستشو گذاشته بود تو موهام منم با لذت تموم میخوردم . میدونستم هیچ وقت همچین فرصتی گیر نمیومد . پرنیا گفت تمومه پنج دقیقه . منم سریع بلند شدم یک لحظه دیدم بابام دستشو از تو شلوارش در اورد .برام عجیب بود. همه یک نوبت بازی کرده بودن و من به خط پایان نزدیک تر بودم تا بازی تموم بشه . کل بازی 20 تا خونه بود ک من 10 بودم. دیگه پذیرفته بودیم ک این یک بازی سکسیه باید برای هر چیزی آماده می بودیم . جواد : منم نوبتمو برم بعد مامانتون میتونه لباس بپوشه . جواد تاس ریخت خونه 5 بود و جفت 4 آورد . مهرشو برد به خونه سیزدهم بازی : بستنی چوبی کارت های بازی رو بردارید . دو کارت سفید هست و یکی مشکی کارت هارو به پشت بزارید و بر بزنید و همه به صورت شانسی تاکید میکنم شانسی یک کارت بکشن. کسی که کارت مشکی بهش افتاد باید با دهنش ابتو بیاره. هممون ی سری تکون دادیم . بابا کارتارو برداشت بر زد . دیگه همه به بازی تن داده بودیم. جواد: امیدوارم الهام تو بکشی. الهام : من امیدوار نیستم. الهام کارت کشید سفید بود پرنیا کشید و مشکی بود و بله پرنیا باید برای بابا ساک میزد. الهام: خوبه پرنیا نفس عمیق کشید گفت :بابا بشین رو مبل. بابام نشست پرنیا شلوار و شرت بابا رو داد پایین و کیرش در اومد با دستش گرفت و کرد تو دهنش بعد ی دقیقه کیرش تو دهن پرنیا سفت شده بود . بابا چشاشو بست مامانم اومد بالا سرشون : خب مرد من خوب میخوردم یا دخترت یا اون زنیکه جنده؟ بابام نفس نفس میزد. مامانم گفت : دخترت خوب کیرتو میخوره؟ بابام گفت هوم نفساش تندتر شد. الهام : ساک زدنش به مامانش رفته . بخور دخترم . همون لحظه بابام ابش اومد و ریخت رو صورت پرنیا. مامانم با این کارش تونست آب بابا رو زودتر بیاره. بابام خودشو جمع کرد و خواهرم رفت صورتشو شست و اومد . دوباره نوبت مامان بود دیگه میتونست لباسشو بپوشه. پوریا : مامان دیگه فکر کنم میتونی بپوشی. الهام : نمیخواد راحتم… نوشته: Joel Miller
    • migmig
      یخ داغ 1   قسمت اول بعد از سه سال و نیم بالاخره پژمان پسرم به همراه زنش با کلی دادگاه و پاسگاه رفتند به تفاهم رسیدن و به سر زندگی خویش رفتند ،یه نفس راحت کشیدیم هم من هم همسرم بهزاد و باران دخترم سه سال و نیم جنگ اعصاب زندگی رو از هممون گرفته بود رنگ به رخسارم نمونده موند اینو از اینه قدی تو اتاق خوابمون ب چشم دیدم دیگه تصمیم گرفتم با تموم وجودم به زندگی خودمون برسم تو این مدت از درس و دانشگاه باران بکلی بی خبر بودیم در حالی که قبلاً حتی رفت و امدش رو هم من هم بهزاد زیر نظر داشتیم ،فقط متوجه شده بودم با یه پسر همکلاسیش در ارتباط هست اما اینو بهزاد نمیدونست دستی به سر و روی خونه کشیدم و یه شام مفصل رو اجاق گذاشتم و لباسام رو درآوردم و به حموم رفتم چهره بی روح و سرد خودمو دوباره تو آینه حموم دیدم و گفتم نه دیگه آن پوران گذشته نیستم ، آخرین سکسمون چهار ماه پیش خیلی بی رمق و سرد بود تو این سه سال و نیم تعداد سکسامون به انگشتهای دست هم نمی‌رسید کلا هیچ حس و شوقی حتی تو زندگی عادی برامون نمونده بود تو حموم حسابی خودم رو برق انداختم .اومدم بیرون متوجه شدم باران هم اومده پس داشت دعوا گونه با تلفنش حرف میزد با دوست پسرش بود از حرفاش متوجه شدم کمی باهاش حرف زدم تا ببینیم جریان چیه بهم گفت قرار شده بیاد خواستگاری ماهم که شرایط خانوادمون طوری بود که همش درگیر ماجرا پژمان بودیم الان که باهاش حرف زدم که میتونید به خانواده بگی بیان همش تفره می‌ره ،در همین حال گوشیش زنگ خورد رامین بود دوستش و باران گفت جواب نمیدم دیگه من گفتم بزار خودم جواب بدم و باهاش احوال پرسی کردم و حرف زدیم که از حرفاش معلوم بود که این مدت باران رو سرکار گذاشته و از موقعیت خانواده ما سواستفاده کرده و اونو بهانه کرده چ الان که شرایط مهیا شده داره میپیچونه منم گفتم آقا رامین تلفنی نمیشه یه وقتی بزاریم که من و باران و شما حضوری حرف بزنیم اونم قبول کرد که فردا عصر همو ببینیم و بهزاد همسرم که کارمند اداره بیمه بود و بعدازظهرها هم با ماشین اسنپ کار میکرد شام رو خوردیم و کم کم حس میکردم داره زندگی جریان پیدا می‌کنه تو خونه ، ساعت ده و نیم بود که رفتیم تو اتاق خوابمون ،هوس سکس داشت بدنم رو چنگ میزد انگار تو لای پام کرم ریخته باشند همش مور مور میشدم،زیر شورتم پف کرده بود اینو میخورد به رونام حس میکردم کنار بهزاد رو تخت دراز کشیدم یه تاپ مشکی و یه شلوار خانگی نازک تنم بود رفتم تو بغلش یه پامو گذاشتم وسط پاهاش فشار دادم و لباش رو بوسیدم بهزاد همینطور وایساده بود و منم هی ادامه میدادم کامل روش رفتم کوسم و به کیرش فشار دادم هنوز خواب بود گفت خیلی خستم ام پوران بزار چرتی بزنم سرحال بشم خیلی کوتاه گفتم نمیتونم داغونم هوس کردم بدجور هر جوری بود حس رو بهش انتقال دادم کیرش رو بیرون کشیدم ،سینه هامو میک میزد و می‌مالید با کوسم با دستش تند تند ور میرفت ،حسابی خیس خیس شده بودم صدای دستش به کوس خیسم اتاق رو پر کرده بود منو خوابوند لنگامو داد رو شونش کیرش رو تا ته کرد تو کوسم تند تند شروع به تلمبه زدن کرد فوری کشید بیرون نگاش کردم دیدم چشماش رو بسته و داره کنترل می‌کنه که ارضا نشه و دوباره کرد توم ،دو تا تلمبه تا ته زد و نفساش زیاد شد و ریخت رو شکمم نگاه رو شکمم کردم دیدم چند قطره آب ریخته فکر میکردم میخواد دوباره بکنه ،دستمال رو کشید رو کله کیرش و پاشد که بره دستشویی مات مونده بودم چقدر زود اصلا هیچی انگار توم نرفته بود هیچ حسی نداشتم بلند شدم شکمم رو پاک کردم رو تخت رو نگاه کردم که بقیه آبشو پاک کنم که هیچی نبود چرا آخه این همه کم ما اینهمه مدت سکس نداشتیم انتظار داشتم یه آب پرفشار کوسم و پر کنه ادامه دارد… نوشته: پوران
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18