migmig ارسال شده در 19 اردیبهشت اشتراک گذاری ارسال شده در 19 اردیبهشت همکار × سکس همکار × داستان همکار × داستان سکسی × باهوش ها سکسی ترند تو این مدت کوتاه که تو این شرکت مشغول به کار شده بودم، فهمیده بودم که رابطهای بین تپش قلبم و یکی از همکارام، کسری، وجود داره. چهرهی معمولیای داشت. این مغز و هوشش بود که تحریکم میکرد. خیلی باهوش بود و انگار در مورد همهچی اطلاعات داشت. وقتایی که گرم توضیح دادن یه چیزی میشد، واقعا تحریک میشدم. تصور میکردم که تو اون اتاق پشتی (که قبلش چک کرده بودم و دوربین نداشت) خفتش میکنم:)) ولی در حد تصور بود. سکس با همکار برام خط قرمز بود. کسری روبهروم مینشست و هر روز دیدنش دیگه برام عذاب بود. یکی دو بار از زیر میز پاش خورد به پام و تند معذرتخواهی کرد و منم سرسری جوابشو دادم. نمیدونم دفعه چندم که وقتی پاش خورد به پام، دیگه چیزی نگفت. منم چیزی نگفتم. نگاهش کردم. اشتباه نمیکردم، چشمای اونم پر از سوال و خواهش بود. برای چند ثانیه خیره شده بودیم و فهمیدم که تو دردسر افتادم. یا باید جلوی این حس رو میگرفتم. یا باید باهاش میخوابیدم و پیه عواقبشو به تنم میمالیدم. تا یه مدت عقلم برنده شد. ولی دونستن اینکه کسری هم به من کشش داره کارمو سختتر میکرد. بهصورت ناگفته انگار توافق کرده بودیم که حرکتی نزنیم. چند ماه گذشت. زمزمههایی شنیده بود که کسری میخواد از شرکت بره. یه روز ازش پرسیدم راسته؟ +متاسفانه یا خوشبختانه آره آلما. -چرا؟ +میخوام برم. اپلای کردم و آمریکا اکسپت شدم. -«بمان و پسبگیر» پِرسِن نیستی؟ :)) +چرا یه زمانی بودم. الان دیگه نه. چند روز بعدشم یه جشن کوچیک خداحافظی براش گرفتیم و من موندم و جای خالی سلوچ. نه ببخشید کسری. چند شب بعد وقتی به بهونه احوالپرسی پیام داد باز هم تپش قلبم رفت بالا. داشت از چمدون جمع کردن مینالید که پیشنهاد کمک دادم. قبول کرد. خودم میدونستم برای چمدون جمع کردن نمیرم. اونم میدونست. برزخ بدی بود. نه اون حرکتی میزد نه من میتونستم کاری کنم. دختر خجالتیای نبودم اما نمیدونم چم شده بود. گفتم من کتابخونهت رو جمع میکنم. +کتابام مال تو. من که نمیتونم ببرمشون. -همهشون؟! واقعا؟! +آره همهشون. رفتم مثلا به نشانه تشکر بغلش کردم. بغلمون طول کشید. سرمو از رو سینهش بلند کردم و به چشماش زل زدم. دوباره همون نگاه… سرمو آروم بردم جلو و بالاخره بوسیدمش. منتظر بود. شروع کرد به بوسیدنم. دستاش رو کمرم بود و داشت کونمو چنگ میزد. منم سرشو گرفته بودم بین دستام و امون نمیدادم بهش! یه دستش رو برداشت گذاشت رو سینهم. داشت گردنمو میخورد که عقب عقب رفتیم تا افتادیم رو کاناپه. تیشرتمو درآورد پرت کرد. روم دراز کشیده بود و سینهم رو از سوتین درآورد و شروع کرد به خوردن. با اولین تماس زبونش با نوک سینهم، آه عمیقی از دهنم خارج شد. هر دو دستم رو با یه دستش بالای سرم نگه داشته بود و نوبتی سینه چپ و راستمو میمکید، گاز میگرفت، میخورد. خودش هنوز لباس تنش بود. تیشرتشو درآوردم و کشیدمش تو بغلم. در گوشم گفت: آلما آخ آلما، تو سیب خوشمزهی منی! میدونم چقد دلم میخواست گازت بزنم؟ -گاز بزن کسری! هرچقد دلت میخواد گاز بزن! آروم وسط سینههامو بوسید و از رو شکمم پایین رفت. دکمه شلوارمو باز کرد و آروم رفت سمت کسم. از رو شورت کسمو بوسید. بغل شورت رو زد کنار و آخ! یه بوسه آروم روی کسم… انقدر تحریک شده بودم که واقعا میخواستم جیغ بزنم. کسری برای کردنم عجلهای نداشت. شروع کرد کسمو خوردن. چه صداهایی که از قد و قوارهی ریزه میزهم بیرون نیومد! کلیتوریسمو گرفته بود بین لباش و یه انگشتشو کرده بود تو کسم. انقدر خیس بودم که نیازی هم به لوبریکانت پیدا نکرد. شروع کرد با انگشتش تلمبه زدن و همزمان خوردن کلیتوریسم. دیوونهکننده بود! اون حس ممنوعهای که قبلش برام داشت باعث میشد لذتش چند برابر شه. چشمامو بستم و همین پوزیشن رو تو شرکت تصور کردم که ارضا شدم. رفتم رو ویبره و کسری بغلم کرد و شروع کرد لبامو بوسیدن. دستامو بردم سمت کیرش. آخ که چقد کیرشو میخواستم! تو چند ماه گذشته واقعا هزار بار لحظه ساک زدن براش و فرو رفتن کیرش تو کسم رو تصور کرده بودم. کیرش به خوبی تصوراتم بود. نه زیاد بلند و نه خیلی کلفت. ولی خیلی خوشتراش بود! و خیلی هم خوشمزه… روی کاناپه نشسته بود و شلوارش تا زانو پایین بود و من وسط پاهاش نشسته بودم و جوری براش ساک میزدم که هر لحظه ممکن بود آبش بیاد. وسطش واقعا ترسیدم بهش گفتم نریزی تو دهنما! خندید. موهامو ناز میکرد و سرمو میگرفت بالا پایین میکرد. وقتی نزدیک ارضا شدنش شد، شروع کرد با دست مالیدن کیرش. آبشو ریخت رو سینههام. رفت دستمال و کاندوم آورد و گفت طبیعیه که بازم بخوام؟ گفتم اگه نمیخواستی غیرطبیعی بود! کیرش شل شده بود ولی وقتی روش دراز کشیدم و سینهم رو گذاشتم تو دهنش کمکم داشت بلند میشد. ۶۹ خوابیدیم. کیرش تو دهنم داشت بزرگ میشد. خوب بلد بود کس بخوره. وسط ساک زدنم یهوقتایی عربده میکشیدم از لذت:)) نزدیک بود ارضا شم که بلندم کرد و داگی شدیم. بالاخره لحظهای که میخواستم رسید. کیرش رو آروم فرو کرد. چشمامو بستم و ریتم همدیگه رو پیدا کردیم و با تلمبه زدنش، منم عقب جلو میکردم. وسطاش اسپنک میزد و دلم میخواست محکمتر بگاد. +باید زودتر میکردمت وای آلما باید زودتر میکردمت! -آه کسری، لطفا، آه، محکــم… +جووونم! چشم. آه آلما چه کسی داری تو! جوون! سیب خوشمزه من! تقریبا همزمان ارضا شدیم. از پشت بغلم کرد و ولو شدیم رو کاناپه. +اگه سکس نمیداشتیم حسرتت تو دلم میموند. -عیب نداره تا پات میرسید آمریکا دوتا بلوند میدیدی یادت میرفت:)) +نمیدونی چیزای ممنوعه لذتبخشترن سیب ممنوعهی من؟ دلم برات خیلی تنگ میشه آلی… نوشته: آلما لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده