رفتن به مطلب

داستان فتیش بازی با دختر قدبلند


migmig

ارسال‌های توصیه شده

     فتیش × سکس فتیش × داستان فتیش × داستان سکسی ×

در آغوش دختری قدبلند

فتیش عجیبی نسبت به زن های قدبلند و قوی دارم و همیشه با دیدنشون تحریک میشم. تو سایت های پورن همیشه داستان های با عنوان لیفت کری رو سرچ میکنم که توش زن های هیکلی تو رابطه طرف مقابل رو ( چه مرد باشه چه زن ) بغل میکنن و باهاش بازی میکنن و خلاصه تو رابطه کاملا مسلط به طرف مقابل. از جمله تمام فیلم های فونیکس ماری رو میبینم که همیشه پارتنرش تو سکس رو به روش های مختلف بلند میکنه و خیلی قوی و هیکلیه و حتی تو یه فیلمش دو تا دختر رو با هم بلند میکنه که بارها و بارها من دیدمش. یا کسای دیگه مثل آبلا دنگر یا نیکولت شه آ یا لوران فیلیپس و … که همگی پورن استار های زن و ورزشکار هستن. این حس یه مدت خیلی دیگه آزارم میداد و همش فکر و ذهنم درگیر بود که چرا نمیتونم خودم همچین دختری رو پیدا کنم و واقعا دیگه فکر میکردم اگه تجربش نکنم ممکنه از هیچ نوع سکسی لذت نبرم . بخاطر همین خیلی دنبال یه فرصت بودم و یک بار تو یه فروشگاه هم به یه خانم خیلی هیکلی برخورد کردم و پیشنهاد دادم که رد کرد تو همین سایتم یک بار نوشتم که کسی بهم پیام نداد به جز چند تا پسر که مسخرم میکردن. دیگه مونده بودم چیکار کنم که بلکه یجوری یکم این حس و فتیش تو من از بین بره. خب طبعا تو اینستا هم با توجه به علاقه ای که داشتم کلی از خانم های ورزشکار و قد بلند رو فالو میکردم و عکساشونو میدیدم تا اینکه یه روز تو اینستا یکی از این مربی های بدنسازی زنان که فالو میکنم و خودش باشگاه هم داره یه عکس گذاشته بود و نوشته بود با چندتا از بهترین و قوی ترین شاگردام. همه بدنای ورزیده داشتن ولی یکیشون خیلی قد بلندی داشت و خیلی نظرمو جلب کرد سریع زدم رو عکس و خوشبختانه دیدم که بلههه تگ شده و اسمش پردیس بود و پیجش باز بود. ۲ هزار تا فالور داشت که این خوشحالم کرد که خیلی پیجش شلوغ نیست. رفتم همه پست ها و استوری هاش رو دیدم و یدونه استوری های لایت داشت که نوشته بود سوالاتون رو ازم بپرسین و اونجا متوجه شدم که ۲۷ سالشه و قدش ۱۸۱ سانتی متره و وزنش رو نوشته بود بسته به شرایط و حجم و رژیم و اینا بین ۸۳ تا ۹۰ متغیره. ایده آل بود. دلو به دریا زدم و پیام دادم بهش . با خودم گفتم پیشنهاد معمولی مو که طبعا قبول نمیکنه بزار راستشو بگم شاید اثر کرد و گفتم بهش که دوست دارم تو رابطه اون بهم مسلط باشه و حتی برده باشم اگه بخواد. قبلا چند بار سعی کرده بودم ولی هیچوقت جواب نمی گرفتم اما اینبار در کمال ناباوری پردیس جوابمو داد و کلی صحبت کردیم و قرار شد پس فرداش برم جلو باشگاه دنبالش. خیلیییی ذوق داشتم و داشتم به آرزوم میرسیدم. اینم بگم که من خودم ۲۹ سالمه و قد ۱۷۴ و وزن ۷۰ کیلو دارم. بالاخره دیدمش وای که چه هیکل و ابهتی داشت و در عین حال زیبا بود. کلی تو راه صحبت کردیم و وقتی رسیدم خونه من و تا درو بستم گفت خب بیا جلوم وایسا رفتم جلو و چقدر حس خوبی بهم میداد که باید به بالا نگاه میکردم
-چند کیلویی؟
-۷۰
-پس ۲۰ کیلو کمتری جوجه!
-دوست دارم تو بغلت محو بشم دوست دارم همه چی تحت کنترل تو باشه
-نترس اولا که خودمم همینو میخوام دوما که اگه نخوام هم تو نمیتونی کاری بکنی من ۲ برابر وزن تو اسکات میزنم
بلافاصله بعد از اینکه اینو گفت دستاشو دور کمرم حلقه کرد و از زمین بلندم کرد منم تو همون حال لبامو چسبوندم به لباش که خدا رو شکر ری اکشنی نداد و جوری همدیگه رو میبوسیدیم که آه از نهادم بلند میشد بعد منو گذاشت زمین و همینطور که لباساشو در میاورد گفت :
-لخت شو و از نوک انگشتام شروع کن به بوسیدن
منم همین کارو کردم چه پاها و عضلانی داشت ساق پاشو لیس میزدم وقتی رسیدم به روناش داشتم دیوونه میشدم و انقدر کش دادم که داد زد زود باش دیگه کار داریم و دستمو گرفت و بلندم کرد و گفت زیر بغلامو لیس بزن تا عصبانی نشدم منم سریع شروع کردم به لیس زدن زیر بغلاش. سرمو با اون دستش گرفته بود و محکم به زیر بغلش فشار میداد بعد ولم کرد و باز بلندم کرد و منو گذاشت رو یه شونش و دستشو به کونم میکشید و بواش یواش دیدم داره انگشتم میکنه سریع دوزاریم افتاد که اینکه سریع قبول کرده احتمالا بخاطر این بوده که خودشم دوست داره دومیننت باشه و احتمالا بخواد منو بکنه ولی گفتم به درک به هر حال من الان رو شونه یه دختر قدبلند و هیکلی هستم که اوج آرزوم بود پس هر چه بادا باد. تو همین فکرا بودم که گفت خب جوجه خوش میگذره اون بالا گفتم آره پردیس جونم قربون بازوهات برم گفت:
-الان میخوام سوپرایزت کنم میخوام بکنمت البته نگران نباش جوری میکنمت که آخرش التماس کنی ولت نکنم
-چشم هرچی که تو بگی
-عه چه سریع قبول کردی جوجه خوشم اومد
-من که گفتم دوست دارم کاملا در اختیار تو باشم
-خب پس بریم سراغ دیلدو
-فقط میتونم یه خواهشی داشته باشم
-الان نه ولی اگه پسر خوبی بودی و ازت راضی بودم آخرش بگو
-چشم
در همین حال دیلدو رو بست و همزمان گفت:
-بیا سوتینمو باز کن جوجه
رفتم و سوتینشو باز کردم و چرخید وای که عجب سینه های محشری داشت فکر نمیکردم که یه بدنساز همچین سینه های خوش فرمی داشته باشه بعد دو تا دستشو گذاشت زیر رونام و بلندم کردم و بعد با یه دست دیلدو رو گرفت و با دست دیگه از زیر باسنم آوردم بالا و دیلدو رو که خوبم چرب شده بود یواش یواش کرد تو. چند تا آه بلند کشیدم که یهویی یه دونه زد تو گوشم و گفت
-زیادی سر و صدا نکن جوجه. چقدر نفهمی بجای این آه و ناله کردن کارتو بکن
-گفتم چیکار کنم پردیس جونم تو بگو
-خنگ خدا
-چرا خب. درد دارم تو هم که منو بلند کردی داری منو میکنی دیگه چیکار کنم
-بیشعور سینه های منو هر کی ببینه شیرجه میزنه وسطش. بخور دیگه
تازه دوزاریم افتاد و حمله کردم به سینه های اناری پردیس. فکرشو بکنین منو بغل کرده بود و تلمبه میزد و از اونطرفم سینه هاشو میخوردم. چی میخواستم دیگه. تو همین حال بودیم که به شدت شق کرده بودم و وقتی متوجه شد گفت بذار یه حالی بهت بدم و منو گذاشت پایین و یه دست دور کمرم و یه دست زیر زانوهام و بلندم کرد و شروع کرد به ساک زدن که بعد یه دقیقه آبم اومد. همینطوری که تو دستاش رو هوا بودم گفت تختت تو کدوم اتاقه و رفتیم سمت اتاق. با اون زور زیاد و دستای قوی منو پرت کرد رو تخت و سریع از پشت منو گرفت و دوباره شروع کرد به کردن . اینبار روم خم شده بود و کمرم با سینه های مماس شده بود و چه حس خوبی بود. بعد بند شد وایساد و گفت بیا جلو رفتم و تو همون حال یه فیگور گرفت و گفت بازوهامو ببوس جوجه منم شروع کردم بازوهای قوی شو می بوسیدم و لیس میزدم که تو همین حال برگشت و گفت بپر بالا و کولم کرد و باز فیگور گرفت و من همینطور که رو کولش بودم بازوهاشو میبوسیدم. چقدر حس خفنی بود کاش همتون بتونید تجربه کنید. تو همین حال رفتم سراغ گردنش و شروع کردم به بوسیدنش که گفت بیا پایین و بالاخره تونسته بودم یکم تحریکش کنم. دیلدو رو درآورد و گفت حالا بخور برام. منم کس زیبا و تپلش رو میمکیدم بعد از ۳-۴ دقیقه که بلند بلند آه می کشید موهامو گرفت و بلندم کرد. خیلی حشری شده بود. یه لحظه نفهمیدم چی شد فقط حس کردم تو هوام. بله منو بلند کرده بود و چرخونده بود تا به شکل ۶۹ ایستاده در بیایم و گفت حالا دوباره بخور.اونم کیرمو میخورد.یک دقیقه بعد آب من برای بار دوم اومد ولی اون هی ادامه میداد و به منم میگفت بخور فقط بخور.بعد از چند دقیقه منو آورد پایین و نشوند لبه تخت و خودش اومد بالا سرم و دوباره شروع کردم براش بخورم که بالاخره ۲-۳ دقیقه بعد ارضا شد و ولو شد رو تخت. همینطور که دراز کشیده بود و دستاش باز بود بهم اشاره کرد برم پیشش و رفتم و سرمو گذاشتم رو سینش و اونم دستشو حلقه کرد دور بدنم و محکم فشارم میداد به خودش. حس بی نظیری داشتم که تو آغوش یه دختر قوی هیکل هستم که از من جوونتره اما قد بلند تر و سنگین تر و قوی تره. همیشه لذت در آغوش کشیدن بقیه رو تجربه میکردم اما این بار داشتم لذت بی نظیر در آغوش کشیده شدن رو تجربه میکردم.
-چطور بود جوجه؟
-عالی بود عاااالی
-دوست داری بازم باهات بازی کنم و بکنمت؟
-آرزومه. بهترین حس زندگیم بود فدای بدن خوش فرمت بشم من
-خیلی جالبه برام که اینقدر دوست داشتی چون تا الان خیلی از دخترا رو کرده بودم و باهاشون بازی میکردم و همشون دوست داشتن اما تو اوین پسری هستی که اینطوری دوست داری
-عه پس با دخترا سکس میکنی؟
-آره بابا تو باشگاه ول کنم نیستن که. منم البته بدم نمیاد. همه اونایی که تو اون عکسه بودن رو یه حالی بهشون دادم. البته هر کدومشون فکر میکنن که فقط خودشونن
-دهنت سرویس ولی قول بده از این به بعد بیشتر از همه منو بکنی
-نگران نباش راستی خواهشت چی بود
-ااا خواهشم این بود که منو بلند کنی و رو هوا برام ساک بزنی که خودت اینکارو کردی
-ای کلک خب بیا بریم یه دوش بگیریم که باید برم کم کم
و بلند شد و دستمو گرفت و رفتیم به سمت حموم…

نوشته: بهرنگ

  • Like 1
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • behrooz
      خانوم خوش هیکل و حشری فوتجاب میره و کصش و انگشت میکنه و ساک میزنه همراه با آه و ناله . تایم: 11:00 - حجم: 41 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • behrooz
      ماجرای منو حوری جون خواهر‌زنم 1   این یک داستان ساخته ذهن نویسنده است. بدون فحش نظر بدید. ساعت یک شب بود. تو گوشی داشتم چرخ می‌زدم. یه نوتیف برام تو اینستاگرام اومد. رفتم باز کردم، دیدم خواهر زنم حوری پیام داده: «چرا بیداری؟» گفتم: «سر ظهر چرت زدم، الان خوابم نمی‌بره، دارم نت‌گردی می‌کنم. تو چرا بیداری؟ مگه فردا نمی‌ری سرکار؟» گفت: «امروز تعطیل بودیم، فردا هم جمعه‌ست. منم دم غروب خواب بودم.» نوشتم: «خوب، چه خبر؟» گفت: «کل بدنم درد می‌کنه.» نوشتم: «چرا، مریض شدی؟» گفت: «نه، مسکن می‌خواد.» گفتم: «حوری جان، حالا مسکن از کجا بیارم برات نصف‌شبی با این همه فاصله؟ 😁😁» نوشت: «نیازی نیست بیای این همه راه، همین‌جا می‌تونی برام مسکن باشی.» منظورش رو نفهمیدم، فکر کردم می‌خواد درد دل کنه چون قبلاً هیچ لحظه عاطفی و اروتیکی با هم نداشتیم. یه کم گنگ بودم، تا بیام براش شکلک 🤔 بذارم، نوشت: «دلم یه ماساژ حسابی می‌خواد.» منم نوشتم: 🤔 بعد برام یه ویس فرستاد: «تو چقدر گیج می‌زنی امشب! دلم می‌خواد تو ماساژ بدی منو. این‌قدر هم نگو حوری جان، بگو حووری جوووون.» من که موهای تنم سیخ شده بود، گفتم: «باشه، ماساژ می‌دم بابا، چته؟ 😅😅» نوشت: «نترس، نمی‌خورمت 🤣🤣» می‌خواستم مطمئن بشم سرکار نیستم یا واقعاً خودشه، گفتم: «اول یه عکس از بدنت بده، بگو ببینم کجا رو ماساژ بدم، با انگشت نشون بده.» شنیده بودم یه تتوی ظریف گل رز بالای سینه‌ش زده، دلم می‌خواست اونو ببینم. بعد دیدم انگشتش رو گذاشته رو شکم لختش. باورم نمی‌شد اون صورت گندمی همچین بدن سفیدی مثل ماه داشته باشه. گفتم: «جون بابا، تو این‌قدر سفید بودی نمی‌دونستم 🥰» گفت: «سفیدی دوس داری؟» گفتم: «می‌مرم برات.» گفتم: «حالا اگه راست می‌گی، یه عکس از تتوی روی سینه‌ات بده.» گفت: «منم می‌میرم برات.» بعد یه عکس کامل از سر سینه‌هاش فرستاد با یه سوتین توری مشکی. تتو خیلی قشنگ و ظریف بود، یه گل رز قشنگ با یه قرمزی تند داخلش. سینه‌هاش برجسته و خوش‌فرم بود، آدم دلش می‌خواست بگیره تو دستش. گفتم: «عجب سینه‌هایی داری، اوووووف!» نوشت: «تتو می‌خواستی یا سینه؟ 🤣🤣» گفتم: «من همه‌چی می‌خوام جوووون، تو باشی همه‌چی ازت برام خوبه.» بعد گفت: «چی شد، نمی‌خوای ماساژ بدی؟» گفتم: «چرا، از کجا شروع کنم؟» نوشت: «از هر کجا که می‌خوای.» منم شروع کردم به نوشتن هر چی که بلد بودم و تحریک‌کننده بود. گفتم: «نمی‌خوای یه عکس دیگه بدی، بیشتر تحریک بشیم؟» اون همین‌جوری داشت آه و اوه و اوف می‌نوشت. چند لحظه بعد یه عکس از شکم به پایینش فرستاد، یه شورت ساده گل‌گلی پوشیده بود و انگشتش رو گذاشته بود رو شورتش. گفتم: «وااای، عجب جایی، همین‌جوری برم پایین؟» گفت: «برو، ادامه بده تا آخرش.» گفتم: «اینا کی قرار مال من بشه؟ کی قراره من بکنمت؟» نوشت: «هر وقت اومدی پیشم 🥰» خلاصه اون شب کلی حال کردیم و کلی صدا فرستاد و سکس‌چت کردیم و شب‌بخیر کردیم و خوابیدیم. صبح که پاشدم، اصلاً باورم نمی‌شد. ولی خوب، نمی‌شد زنگ زد، می‌دونستم شوهرش ۷ صبح میاد خونه. عصر ساعت ۵ بود، زنگ زدم بهش. سلام و احوال‌پرسی می‌کردم ببینم چه خبره. استرس داشتم، ولی زنگ زدم. جواب داد: «سلام.» گفتم: «حوری خانم، چطورین؟ چه خبر؟ اوضاع چطوره؟ دخترت چطوره؟ آقا ممد چکار می‌کنه؟» (شوهرش) گفت: «سلام، همه خوبن، اونا هم خوبن. ممد هم اینجاست، سلام می‌رسونه.» (می‌دونستم جمعه‌ست، شوهرش نرفته سرکار.) گفتم: «مهسا خانوم چطوره؟» (دخترش) گفت: «اونم خوبه، سلام می‌رسونه، دلم براش تنگ شده. گوشی بده بهش.» با دختر کوچولو یه کم حرف زدم و یه کم شوخی کردم و از همه خداحافظی کردم. قطع کردم. خب، شوهرش خونه بود، نتونستم هیچی بگم. گفتم یا خودش پیام و زنگ می‌زنه یا فردا زنگ می‌زنم. فردا صبح ماشین رو برداشتم رفتم سرکار. سرکار چندین بار بهش فکر کردم. ولی اصلاً پیامی ندادم. تا اینکه ساعت ۴:۱۲ دقیقه پیام داد: «چطوري شارلاتان؟» (چون تازه یه مسافر پیاده کرده بودم، دقیق یادم موند.) نیشم تا بناگوش باز شد 😁 نوشتم: «بزنگم؟» نوشت: «بزن.» زنگ زدم، جواب داد. گفتم: «به حوری خانووم چطوري؟» گفت: «کوفت، مگه نگفتم بهم بگو حوری جووووووووون؟» خنده‌ام گرفت، دیگه مطمئن شدم تنهای تنهاست. گفتم: «باشه بابا حوررریی جووووووون 😁😁😁» گفتم: «پری‌شب چت بود، خب دلم ماساژ می‌خواست. حالا از ماساژ دهنده راضی بودی؟» گفت: «آره، چه جورم، اوووف!» گفتم: «حالا کی بیام واقعاً ماساژ بدم از نزدیک؟» گفت: «هرچه سریع‌تر بهتر. فقط روز کاری باشه، بعد از ساعت ۴:۳۰ باشه که هم ممد سرکار باشه هم دخترم کلاس زبان. منم که خونه باشم 🥰» گفتم: «باشه جونم. احتمالاً فردا بیام، حرکت کردم یه نقطه برات پیامک می‌کنم، تو هم در جواب بنویس دیدم.» کلی اونجا پشت تلفن لاس زدیم. اصلاً باورم نمی‌شد تو این لاس زدن‌ها که اولش با بوس و ماساژ شروع شد، حدود یک ساعت حرف زدیم، حسابی از خجالت هم دراومدیم. اسم کیر، کوس و ممه رو به زبون می‌آوردیم. گفت: «اگه فردا بتونی سر وقت بیای، یه حال اساسی بهت می‌دم.» «خودمم کیف می‌کنم بعد از مدت‌ها.» یه جوری در مورد سکس حرف زدیم انگار مدت‌ها باهم سکس داشتیم، حسابی رومون به هم باز شد. فردا صبح ساعت ۸ به بهانه مسافر بین‌استانی اسنپ حرکت کردم سمت کرج. یه . فرستادم، پیام اومد: «دیدم.» منم چون بین مسیر مسافر می‌زدم، حدود ۸ ساعت طول کشید برسم کرج. نزدیک ۴ رسیدم، زدم کنار تو ماشین استراحت کردم، یه چرت زدم. ۴:۱۵ پیامک داد: «کجای؟» نوشتم: «کرج.» گفت: «فرار کن، ممد همه چت‌های ما رو دیده، منو هم حسابی کتک زده، منتظر توئه که پارت کنه.» من دقیقاً این شکلی شدم: 😐😐😐😐😐 بدون اینکه فکر کنم، صندلی ماشین رو درست کردم که در برم، استارت زدم، دیدم پیام اومد: 😝😝😝😝😝😝😝😝😝😝😝 نوشتم: «کرم داری؟» زنگ زد، گفت: «کجای؟» گفتم: «کرج، نزدیک خونه‌تون، ۱۰ یا ۱۵ دقیقه راه.» گفتم: «کرم داری؟» گفت: «آره، بیا بخارون و کرم‌هامو دربیار.» گفتم: «باشه، الان راه می‌افتم.» گفت: «یواش بیا تا یه دوش بگیرم.» فکر کنم از اون لحظه ضربان قلبم رفت رو هزار. این‌قدر دستپاچه بودم که به‌جای ده دقیقه، ۲۰ دقیقه طول کشید برسم دم درش. همش فکر می‌کردم تو اولین دیدار چی بگم؟ چکار کنم؟ یاد حبیب تو فیلم لیسانسه‌ها افتادم که می‌گفت: «ببخشید چرا من؟ چرا من بین این همه آدم؟» الکی می‌خندیدم. همش می‌گفتم چکار کنم، چه‌جوری حرف رو شروع کنم، یعنی الان تیپ زده، آرایش کرده؟ ماشین رو تو کوچه‌شون پارک کردم. رفتم دم در، اومدم زنگ بزنم، استرس گرفتم، دستم لرزید. جدی به برگشت فکر کردم. الان برم ببینمش، بهش چی بگم؟ اومدم بکنمت؟ 😁😐 بالاخره زنگ رو زدم. در رو باز کرد، با همون لباس‌های ساده معمولی بود، ولی صورتش مرطوب و سرخ بود، بوی قشنگ آب و صابون می‌داد، تا کوچه بوش اومد. حوری یه خانم با قد ۱۷۰، لاغر اندام و به زور ۶۰ کیلو می‌شد، صورت استخوانی و کشیده. گفتم: «سلام.» دستش رو دراز کرد به هوای دست دادن، خواستم دست بدم، سریع دستم رو گرفت و کشید تو، گفت: «سلام سلام دیگه، بیا تو، دم در وای‌نست.» وارد حیاط کوچیک ۳-۴ متری‌شون شدم. خونه‌شون همکف بود، طبقه بالا هم خرت‌وپرت‌هاشون بود. گفتم: «چطوري حوری جوووون؟» گفت: «مرضضضض!» خندیدیم. گفتم: «جان خودت کولر بزن، کرج خیلی گرمه.» گفت: «اولاً کولر روشنه، بیا تو. دوماً برات شربت بهارنارنج تهیه کردم، یخ یخ، بخوری حالت جا بیاد. سوم تو مگه بخاطر گرم شدن نیومدی اینجا؟» و یه چشمک بهم زد. بی‌هوا دوتا دستم رو گذاشتم رو صورتش، یه بوس رو لبش زدم، خیلی سریع بود. لبش بوی آب و صابون می‌داد، همون‌جوری که موقع باز کردن در حس کردم، ولی تندتر. ضربان قلبم رو هزار بود. یه لبخند نازی زد، گفت: «بیا تو.» رفتیم داخل خونه. گفتم: «دخترت کی میاد؟» گفت: «از الان دقیقاً دو ساعت دیگه.» شربت رو داد دستم، واقعاً خنک بود، جگرم حال اومد. با خودم می‌گفتم حالا چه‌جوری شروع کنم؟ چکار کنم، چی بگم؟ لیوان رو گذاشتم کنار، گفتم: «اجازه می‌دی ببوسمت؟ 😁» گفت: «هم الان بوسیدی، باز اجازه می‌خوای؟» گفتم: «اون یه‌هو بود، غیرارادی. اینو اجازه بده که استرس نداشته باشم.» لبش رو گذاشت رو هم، داد سمت من. منم دقیقاً مثل اول گرفتم بین دو دستم و بوسیدم، ولی این بار ول نکردم، کشدار بوسیدمش. گفتم: «چه کار خیری کردم که تو قسمتم شدی؟ این‌جوری راحت بهم پا دادی حوری جوووون. گفت . راستش چندسالی هست دوستت دارم ولی پایبند این حرومزاده بی‌احساس بودم که خودم رو بهت تقدیم نکردم.» احتمالا من کار خیر کردم که به تو رسیدم. گفتم: «من دوستت داشتم ولی دست‌هام بسته بود، می‌ترسیدم. حس ترس رو که همه دارن، هم من هم تو. همین الان تو دلم آشوبه.» گفت: «منم می‌ترسم ولی چه کنم که می‌خوامت با تموم وجود.» دوباره بوسیدمش، بغلم کرد. گفت: «چی شد پس؟ پری‌شب می‌خواستی حسابی ماساژ بدی؟» گفتم: «فعلاً بغلت خیلی امن و نازه.» سرش رو بوسیدم، هنوز نم تو موهاش بود و موهاش بود. گفتم: «صبر کن، اول اون تتوی قشنگت رو ببینم.» گفت: «ای شیطون! بذار پیرهنم رو بدم بالا.» یه تونیک ساده و نرم بدون طرح پوشیده بود، یواش‌یواش داد بالا. تمام بدنم داشت می‌لرزید. آره، این صحنه واقعی بود، چه بدنی داشت! سفید مثل ماه، بدون یه ذره چربی اضافی، صاف و سکسی. پیراهن رو از یه لبه تا سینه بالا برد، تتو مشخص شد. اون طرف رو هم من دادم بالا تا سینه‌ش رو دید زدم. چسبید بهم، بغلم کرد. بهم گفت: «فری، خجالت کشیدم یه‌هو.» گفتم: «آخه عزيزم، عیب نداره.» سرش رو بوسیدم. بدنم چسبیده بود به بدنش. کيرم شق شده بود. گفتم: «اجازه می‌دی سوتین رو باز کنم؟» گفت: «نه.» گفتم: «باشه.» یه سوتین معمولی سورمه‌ای پوشیده بود. یه کم خودش رو از من جدا کرد، فهمیدم دیگه یه کم روش باز شده. خم شدم، سر سینه‌هاش رو بوسیدم. یواش و با صدای لرزان گفت: «باززز کن.» دستم رو آروم بردم پشت، سوتین رو باز کردم. همون‌جوری باز بغلم کرد، این‌ دفعه محکم فشارم داد، گفت: «می‌میرم برات، ولم نکنی.» من قول دادم، قولی که همه مردها موقع بالا زدن حشر می‌دن. 😐 گفت: «بیا بریم رو کاناپه بشین.» نشستم، ازم فاصله گرفت. حالا دیگه سوتین جدا شده بود از بدنش. چی می‌دیدم؟ دو تا هلو، نرم و خوش‌فرم. اینا چه‌جوری این‌قدر خوش‌فرم بودن؟ دست گذاشتم رو یکیش، گفت: «زرنگی؟ منم می‌خوام بدنت رو ببینم.» گفتم: «باشه.» خواستم پیرhenم رو در بیارم، گفت: «نکن، خودم در میارم.» دست انداخت و پیرهن منو داد بالا. پیرهن رو سریع کشید بالا، خندید 😁😁 گفت: «تو چقدر لاغری!» گفتم: «آره دیگه، دوستم نداری؟» گفت: «چرا، می‌میرم برات.» نگاه کردم تو چشاش چه شوقی داشت چه ذوقی داشت مردم براش همون‌جور که نشسته بودم، سینه‌هاش رو چسبوند به صورتم. حالا دیگه گرمای تن هم رو حس می‌کردیم. دست انداختم رو کونش از پشت، ماساژ بدم. کون چندان بزرگی نداشت، ولی خوش‌فرم بود. نوک سینه‌هاش رو با زبونم لیس می‌زدم. دست انداختم رو سینه‌ش، شروع کردم به میک زدن. رنگ روش عوض شد، پرزهای بدنش سیخ شد. بلند شدم، گرفتمش بغلم، خوابوندمش رو مبل. دیگه خودمو نمی‌شناختم، هی سینه‌هاش رو می‌مالیدم و میک می‌زدم. دستم رو یواش بردم رو شلوارش، یه کم از رو شلوار کوسش رو مالوندم، حس برجستگی داشت. خواستم شلوارش رو در بیارم، گفت: «اول تو لخت شو.» پاشدم، زود با عجله شورت و شلوار رو باهم کشیدم پایین. گفت: «جون، عجب کیری!» کیر من خیلی بزرگ نیست، حدود ۱۴.۵ سانت، چرا دروغ بگم؟ گفتم: «خوبه، دوسش داری؟» گفت: «آره، خیلی قشنگ و خوبه.» دستش رو گذاشت رو کيرم، یه کم مالوند. گفتم: «زیاد نمال، من آبم زود میاد. بذار سر جاش بیاریم و حسابی کش بدیم.» گفتن: «حالا دراز بکش رو مبل که می‌خوام بکنمت.» منم نشستم بین پاهاش، شلوار نازکش رو یواش درآوردم. شورتش رو دیدم، لبخند زدم 😁 گفت: «چی شده؟» گفتم: «انتظار شورت سفید نداشتم، فکر کردم با سوتین ست می‌شه.» گفت: «نه بابا، پیدا نکردم، اصلاً ست ندارم 😁» گفتم: «اجازه هست؟» سرش رو تکون داد، داشت سینه‌هاش رو می‌مالید. حسابی حشری شده بودیم. شورت رو کشیدم پایین. چه کوس قشنگ و نازکی داشت، قابل توصیف نبود. نه هلو بود نه قلمبه تنگ و نازک کلوچه هم نبود گفتم: «جوووون، بخورم کوست؟» گفت: «بخووور، زود باش، بخور.» انگشت گذاشتم وسط کوسش، حسابی مالوندم. بعد کيرم رو گذاشتم روش، مالوندم، دیدم حال می‌کنه. حسابی کوسش خیس شده بود. یواش خواستم سر کيرم رو بذارم تو کوسش، نرفت. با انگشت بازش کردم، دستم که حسابی با آب کوس خیس شد، مالوندم رو کيرم. بعد یواش‌یواش فشار دادم، بازم نشد. گفتم: «کرمی چیزی نداری؟» گفت: «اونجاست.» کيرم رو کرمی کردم، اومدم. این‌ دفعه کيرم رو فشار دادم تو کوسش، رفت داخل. داخل کوسش انگار جهنم بود. همون‌جا ته نگه داشتم. گفتم: «پاهاتو بده بالا، اون بالش کوچولو رو بذار زیر کمرت.» بالش رو گذاشت. گفتم: «چطوره؟» گفت: «اوووف، بکن دیگه.» یواش‌یواش شروع کردم به تلمبه زدن، خیلی آروم می‌کشیدم. گفتم: «حوری جوووون، بمیرم برات، هر وقت می‌خوام بکشم بیرون، سفت سفتش کن، نذار بیاد بیرون.» گفت: «باشه عزیزم.» دقیقاً همین کار رو کرد، انگار قبلاً باهاش تجربه داشتم. یه بار دیگه کيرم رو آروم و با فشار تا ته کوسش هول دادم. یه آخی از ته دل گفت. نمی‌خواستم زود تموم کنم، همون‌جوری با کیر داخل کوس دراز کشیدم روش، صورتم رو گذاشتم رو ممه‌هاش. عرق کرده بودن، ضربان قلبش خیلی تند شده بود. نوک پستونش رو یه میک عمیق زدم، سرم رو محکم فشار داد به سینه‌هاش. گفت: «فشار بده.» با دو دستم محکم فشار دادم. گفت: «بخور، بخور، میک بزن.» داشتم میک می‌زدم سینه‌هاش رو. چند لحظه ول کردم که دستام آزاد بشه، بلند شدم، یواش‌یواش بازم عقب‌جلو کردم تو کوسش. گفتم: «حوری جوووون، حالا دیگه سفت سفت کن، می‌خوام پارت کنم.» چندتا تلمبه زدم پشت سر هم، حس کردم داره آبم میاد. کيرم رو از تو کوس حوری کشیدم بیرون. حوری انگار تو فضا بود. انگشت وسط کردم تو کوسش که برسه به جی، براش بمالم. کلی مالوندم، یه دستم هم رو سینه‌ش بود. گفت: «داد زد، بکن، الان آبم میاد.» دوباره کيرم رو که شق شق شده بود، با هر طریقی بود کردم تو کوسش. خم شد، دست گذاشت رو کونم، فشار داد به خودش، با صدای لرزان گفت: «بکن، بکن، بکن، بکن دیگه.» منم دیگه تند تند تلمبه زدم تو کوس نازش. دیدم داره بدنش می‌لرزه، سعی کردم تند کنم، جفتمون باهم ارضا بشیم. تند تند زدم. گفتم: «داره میاد، آخ داره میاد.» هیچی نمی‌گفت، انگار لال شده بود و فقط آه و ناله می‌کرد. من ارضا شدم، کيرم رو تا ته فشار دادم، هر چی داشتم و نداشتم ریختم توش. خوابیدم روش، همین‌جوری سعی کردم تلمبه بزنم و برسم به لبش. لبش رو گذاشتم تو دهنم. با صدای لرزون گفت: «بخور.» لب پایینش رو حسابی میک زدم. کل بدنش لرزید و منو محکم بغل کرد، فشار داد به خودش. حوری جوووونم ارضا شد. فری هستم ۱۰۰ تا لایک بگیره ادامه مینویسم نوشته: فری
    • behrooz
      از بعضی از کون ها نمیشه گذشت حتی اگه...   همه چیز خیلی اتفاقی شد مریم خواهر بزرگم چون شوهرش راه دور کار می کرد با ما زندگی می کردن یعنی شوهرش آرش مهندس کشتی بود و ماهی یه بار میومد خونه اونم برای دو هفته بعدش دوباره میرفت مریم هم یه دوستی داشت بنام اعظم که گاهی شبها هم می موند مامانم سفر حج رفته بود و اعظم اومده بود مونده بود خونمون یه شب داشتم مخ یه دختر تا نصف شب میزدم که تهش فکر کنم خوابش برد چون دیگه جواب نداد دستشویی داشتم رفتم دستشویی موقع برگشت از اتاق مریم صدا میومد صدای اعظم بود که می گفت من عاشق این کون گندتم مریم من که دخترم عاشقشم وای به حال آرش گفت اونم عاشقشه همیشه تا میاد اول کونم میکنه میگه آبم باید توی کونت بریزم گفت حق داره مریم بهش میگفت جنده قرار شد انگشتت بکنی توی کوسم نه اینکه دم کونم موس موس کنی اعظم گفت کاش پسر بودم این کون جر میدادم مریم گفت پسر بودی که بهت نمیدادم مگه من جنده ام؟ اعظم بهش می گفت تو از همه جنده تری آب نیست شنا کنی وگرنه از اون بده هاشی گفت جوووون خوب شناختی الانم می خوام کوسمو انگشت کنی باورم نمیشد که مریم و اعظم لز کنن فرداش که کون مریم نگاه کردم دیدم اعظم راست می گفت چه کون دلبری جلوی چشام بوده و ندیدم اعظم که رفت چند باری به بهانه های مختلف به کونش مالیدم نرم بود منم خوشم اومد از کون خوشکلش به بهانه فیلم دیدن یه فیلم امریکایی داشتم که چند تا صحنه داشت گذاشتم و با هم دیدیم صحنه اول که دید گفت این چیه؟ گفتم خب فیلم امریکایی دیگه فیلم امریکایی بدون صحنه دیدی؟ و بی هیچ حرفی تا آخر فیلم نگاه کردیم من که بدجور تحریک شده بودم راست کرده بودم مریم نمیدونم می خواستم برم دستشویی جق بزنم که مریم گفت مسعود کمرم خیلی درد میکنه قلنج کردم کمرم فشار بده خوابید روی شکمش واااای اون کون خوشکل منم کیرم راست کمرش فشار دادم و قلنجش صدا داد گفت آخی خوبه خوبه بسه منم خوابیدم روش هر چی تقلا کرد نذاشتم بلند بشه هیچ کدوم حرفی نمیزدیم که بهش گفتم این کون منم باید بکنم گفت مسعود بلند شو عوضی وگرنه جیغ میزنم گفتم منم مثله اعظم عاشق کونتم سکوت کرد گفت مسعود مسعود بریم توی اتاق بلند شو بریم توی اتاق گفتم دروغ میگی نه بلند نمیشم گفت پاشو بریم توی اتاق گفتم دروغ میگی می خوای بلند بشم فرار کنی گفت فرار نمیکنم نترس گفتم باشه بلند میشم بشرطی که وقتی بلند شدم تکون نخوری تا من شلوارت در بیارم گفت باشه باشه آروم بلند شدم دیدم هنوز خوابیده شلوارش کشیدم پایین شورت پاش نبود و اون کون خوشکل سفید دیدم گفت بلند بشم؟ گفتم بلند شو کیرم گرفت و گفت بیا بریم تا بهت بگم رفتیم توی اتاق شلوارکم کشید پایین کیرم تا ته کرد توی دهنش جوری که می خواست بالا بیاره گفت خودم به تو یکی یاد میدم که چطور با یه زن حال کنی که هر دوتون لذت ببرید بعدش کیرم گرفت و سرشو لیس میزد گفت حال میده بهت؟ سوتین اش باز کرد کیر خیسم لای سینه هاش گذاشت گفت عقب جلو کن خیلی حال میداد اون سینه های گنده و نرم و کیرم لاشون بازی می کرد تا اینکه آبم اومد و ریختمش روی سینه هاش گفت این درسته الان باید کوسمو بخوری همونطور که من برات خوردم دوست نداشتم اما به زور سرم گذاشت لای پاش و پاهاش دور سرم قفل کرد گفت بخورش گفتم نمی خوام گفت چشه؟ گوشتی نیست؟ که هست بوی خوب نمیده که میده بخورش بچه بخورش بخوریش امشب یه حالی بهت میدم که توی عمر 18سالت نکرده باشی به ناچار براش خوردم موهام توی دستاش مشت کرده بود و می گفت بخورش بخورش گفت حالا وقتشه و پاهاشو از دور سرم باز کرد گفت بکن توش تا بفهمی لذت واقعی چیه کوسش تنگ بود دوست داشتم کیرم تا ته بکنم توی کوسش و نگاه کنم که چطور کیرم تا ته توی اون کوس تپلیه گفت باورت نمیشه داری کوس میکنی؟ می خندید می گفت باور کن داری کوس میکنی فقط باید تندتر بکنی بچه گفت امشب خوب کوسم بکنی صبح بهت جایزه کون میدم پس امشب صدتو بذار کوسم خوب بکنی تندش که کردم آبم اومد و ریختم توی کوسش اون شب تا صبح سه بار دیگه هم کوسش کردم و بار سوم ارضا شد و کیرم گذاشت لای سینه هاش تا آبم اومد بعدش دیگه یادم نمیاد چون خوابم برد صبح که بیدار شدم دیدم مریم نیست رفتم دیدم توی آشپزخونه است و شورت و سوتین سفید پوشیده بود رفتم دست زدم به کونش گفت نترس جایزت یادمه چسبیدم بهش گفت دیشب این همه کوس دادم بهت هنوز چشت دنبال این کونه؟ گفتم قدرت واقعی کردن این کونه گفت قدرت واقعی یه مرد کاری بود که دیشب کردی خیلی خوب بود واقعا بهم چسبید کثافت ماجرای اعظمم میدونی؟ گفتم اتفاقی شنیدم گفت مهم نیست از الان تو هستی هر وقت بخوام میکنی مگه نه؟ گفتم اره بشرطی که این کون خوشکلم بکنم گفت باشه مسعود باشه مسعود بیا بکن شورت کشید پایین روی میز ناهارخوری خم شد گفت برو کرم از توی اتاق بیار بزن که بهتر بره و بیاد رفتم کرم آوردم دستش کرمی کرد و کیرم چرب کرد دوباره روی میز ناهارخوری خم شد کیرم کردم توی کونش آرش بد جور گشادش کرده بود کیرم تا ته کردم توی کونش و فشار میدادم گفتم جوووون جووووون گفت به آرزوت رسیدی؟ گفتم آره اما گشاده گفت کار آرش جونمه چند تا زدم روی کونش گفت نزن جاش میمونه تو تلمبه هات بزن عقده ای راست می گفت لذتی که دیشب از کردن کوسش برده بودم از کردن کونش نبردم اونم کونی که آرش گشادش کرده بود انقدر تلمبه زدم که مریم گفت پام درد گرفت بذار کف اشپزخونه داگی بشم بکن داگی شد و توی کونش تلمبه میزدم گفت حال میده؟ حال میده؟ گفتم عالیه این کون گشادشم خیلی حال میده گفت تخم سگ زودتر آبت بیار زودتر مسعود تلمبه هام تندتر کردم تا آبم اومد و ریختم توی اون کون گنده گوشتی سفید از اون روز یه شب درمیون کوسش می کردم یه هفته بعد اعظم زنگ زد گفت می خواد بیاد خونمون گفت بیا این جنده دست به سر کنیم گفتم بگو مریضی گفت این خوبه اعظم اومد مریم یه جوری ادای مریضها درآورد که اون بدبخت رفت و همون شب تا صبح کوسش کردم گفت مسعود مامان اومد چیکار کنیم؟ من دوست دارم ادامه بدیم گفتم نمیدونم! گفت مسعود یه چیزی میگم آویزه گوشت کن زنی که کیر دوست داره جنده نیست شهوتش زیاده همین طور که تو شهوتت زیاده به کون خواهرتم رحم نکردی تو کون منو میخواستی منم کیر تو الان هر دومون به خواسته هامون رسیدیم تو ناراضی؟ گفتم نه گفت منم ناراضی نیستم در نبود آرش خیلی حال کردم گفتم منم یه چیز میگم آویزه گوشت کن به هر مردی نباید بدی گفت میدونم واسه همین به تو دادم چون هیچ اتفاقی نمیفته و هیچ کسم نمی فهمه گفت ته حرفم اینه مسعود میخوای به کسی ندم باید خودت بکنیم بخاطر تو اعظمم ول کردم الان امیدم فقط تویی و زد زیر گریه گفتم باشه گفت مرد خوب فقط خودت همه چیزت دوست دارم خیلی حال میکنم از حال دادن به تو انقدر حرف زد که خر شدم و تا یکسال هر وقت می خواست می کردمش بعضی شبا هم به مامان داروی خواب آور میداد و شب میرفتم توی اتاقش و میکردمش تا اینکه آرش اومد گفت مادرم مریضه باید بریم شیراز اونجا باشیم که مریم مراقب مامانم باشه راست می گفت چون پدر مادرش همین یه بچه داشتن و رفتن شیراز و چند ماه بعدش مامانم پیشنهاد ازدواج با دختر خالم رویا داد و موافقت کردم و عقد کردیم مریم می گفت پردشو توی عقد بزنی بهتره و منم پرده رویا توی همون دوران عقد زدم از اون روز با هم بیشتر سکس کردیم دقیقا سه ماه بعد مامانم فوت کرد و مریم هم شیراز اومد و تا چهلم موند بعدش دیگه هر چی آرش گفت مریم قبول نکرد برگرده شیراز رویا لباس سیاه مون درآورد مریم می گفت مسعود خیلی میخوام خیلی به رویا داروی خواب آور داد و تا صبح کردمش گفتم من دیگه زن دارم نمی تونم بکنمت گفت منم شوهر دارم اما دارم بهت میدم گفتم خب نده گفت دوست دارم بدم خیلی حال میده گفتم خب بده آرش بکنه گفت نمیکنه بی ناموس مادر جنده عشق کون داره تا ابشم میاد دیگه نمیکنه و می خوابه گفتم من اگر تو رو بکنم رویا چی؟ گفت تو میتونی دو تا هندل کنی از اون بکنایی هر چی گفتم یه چیزی گفت منم خونه مون فروختم و با رویا رفتیم تهران وگرنه مریم ولکن نبود. نوشته: مسعود
    • mame85
      ساک زدن داف خوشگل برای پارتنرش که کیرشو میخوره و آبشم میاره . تایم: 02:00 - حجم: 24 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • mame85
      فیلم مخفی از حمام کردن مامان گوشتیش . تایم: 00:30 - حجم: 5 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18