رفتن به مطلب

داستان سکس سه نفری با دوست پسر خواهرم و برادرش


minimoz

ارسال‌های توصیه شده

     خواهر × داستان خواهر × سکس خواهر × داستان سکسی × سکس سه نفره × داستان سه نفره × داستان سکس سه نفری ×

عاقبت قضاوت

منو خواهرم سیما هر دو به فاصله 3 ماه از هم ازدواج کردیم شوهرم کارمند شرکت نفت بود و توی عسلویه کار میکرد و 14 روز سرکار بود و 14 روز خونه و شوهر سیما راننده بیابون بود سیما از من کوچیکتر بود و زودتر از من ازدواج کرد و اون سیما بود که شب عروسی ساقدوشم بود دختر خیلی شیطون و شادی بود اما من معمولا خجالتی و کم حرف بودم و کسی زیاد باهام اوکی نمیشد اما همه در همون بار اول با سیما دوست میشدن برای همین ویژگیها بود که خیلی با هم صمیمی و راحت بودیم یه یک سالی از ازدواج دوتامون میگذشت که یه روز سیما زنگ زد گفت نرگس رضا کی از عسلویه میاد؟ گفتم سه روزه رفته گفت من یه مهمون خاص دارم میتونم امشب بیایم خونه شما؟
منم گفتم بیا عزیزم قدمت به روی چشم وقتی اومدن دیدم سیما با یه پسر اومد گفتم این کیه؟ گفت مهمونمه دیگه گفتم سیما؟ گفت بیخیال نرگس اسم پسره بنیامین بود پسر خوشگل و خوش تیپی بود و معلوم بود بدنسازی کار میکنه چون هیکل و استایل قشنگی داشت اومدن شام خوردیم بهش گفتم سیما جای بنیامین رو میندازم توی حال و تو توی اتاق پیش من میخوابی گفت این امل بازیا رو در نیار کلی ازت پیش بنیامین تعریف کردم نرگس یه لباس شب نو نداری؟ گفتم سیما؟ گفت فقط یه کلمه بگو داری یا نداری؟ گفتم دارم بهش دادم و پوشید و رفت توی حال پیش بنیامین سیما شیطنت میکرد اما نه دیگه تا این حد چند بار صداش کردم سیما؟ سیما؟ سیما؟ گفت تو بخواب من توی حال می خوابم انقدر به خودم فحش دادم که چرا قبول کردم که بیان اینجا؟ اما خب من که نمیدونستم مهمانش بنیامینه و یه پسره
داشتم با خودم کلنجار میرفتم که صدای آه و ناله سیما اومد و میگفت چه خوب میخوری بنی جونم نمیدونستم باید چیکار کنم توی این شرایط هم استرس داشتم هم ترسیده بودم بلند شدم به بهانه دستشویی ببینم آیا واقعا این خواهر من سیماست؟ چی شد که اینجوری شد؟ مگه شوهرش مجید نیست که… . ذهنم از هزار سوال پر بود که رفتم توی حال دیدم سیما روی بنیامین نشسته و کیر بنیامین توی کوس سیما بود و داشت بالا پایین میکرد که تا منو دیدن سیما خندید و گفت برو بخواب منم الان میام از دستشویی که اومدم سیما داگی شده بود و بنیامین داشت توی کوسش جلو عقب میکرد و انگار اصلا منو نمیدیدن و کار خودشون رو میکردن تا نصفه های شب داشتن بکن بکن میکردن و منم دیگه نفهمیدم چطور خوابم برد وقتی صبح بیدار شدم بنیامین رفته بود و سیما تنها کف حال خوابیده بود.
بهش گفتم بیدار شو ببینم این کار چی بود دیشب انجام دادی؟ سیما تو داری به مجید خیانت میکنی میدونی اگر بفهمن چی میشه؟ فکر آبروی خودت و خانوادمونو کردی؟ بلند شد گفت من دیگه مجید رو نمی خوام به زور مامان باهاش ازدواج کردم حالم ازش بهم میخوره گفتم خب طلاق بگیر گفت بهش گفتم طلاقم بده گفت هر کاری کنی طلاقت نمیدم باید بمونی و تحمل کنی من طلاقم بگیرم بازم دلم میخواد اینجوری زندگی کنم دوست دارم خودم انتخاب کنم که با کی و با چند بخوابم دیشب بهترین شب زندگیم بود چون حسابی حال کردم با یه پسر قشنگ و خوش تیپ نه با مجید کوتوله با اون صورت زشتش
اگرم ناراحتی اومدم خونه تو دیگه نمیام بنیامین گفت بریم خونه دوستم من ترسیدم که برم و چند نفر باشن اومدیم اینجا باشه دیگه نمیام دیدم این دختره طعم سکس با مردای دیگه رو چشیده و اگر الان بیرونش کنم و پشتشو خالی کنم توی شهر انگشت نما میشه و دیگه آبرویی برامون توی این شهر نمی مونه…
گفتم فقط با بنیامین حق داری بیای اینجا حق نداری هر روز دست یه نفرو بگیری بیاری اینجا گفت باشه اتفاقا بین همشون بنیامین رو خودمم خیلی دوست دارم خیلی خوب و همه چیز تمامه.
در هفته یکی دوبار با بنیامین میومد و تا صبح باهم عشق و حال میکردن البته هفته هایی که رضا شوهرم سرکار بود.
و دوتایی حضور من براشون مهم نبود گاهی سیما از عصر میومد خونم و بنیامین شب میومد و سیما با اشتیاق به پیشوازش می رفت و بغلش میکرد و از هم لب میگرفتن و بعدش وقتی بنیامین روی مبل می نشست سیما روی پاش می نشست و از هم لب میگرفتن و در گوش هم حرف می زد و میخندیدن چون اونها توی هال میخوابیدن و من توی اتاق به راحتی می تونستم بیام دم اتاق و توی هال رو ببینم و چون چراغ خواب توی هال بود کاملا مشخص بود که دارن چیکار میکنن. نمیدونم چی شد که به سکس هاشون علاقمند شدم و چندین بار اومدم دم اتاق و سکسشون رو از اول تا آخرش دیدم بنیامین خیلی هیکل قشنگی داشت و در پوزیشن های جدید و جذابی با سیما سکس میکرد بخصوص اون پوزیشنی که سیما زیرش بود و بنیامین پاهاشو داده بود بالا و کیرشو تا ته میکرد توی کوسش. خیلی دوست داشتم منم این پوزیشن رو تجربه کنم اونم با هیکل و بدن زیبای بنیامین دوست داشتم مثله سیما زیر بنیامین بخوابم. بعدش به خودم نهیب میزدم این چه فکرابیه دختر من آدم این کارها نیستم من با سیما خیلی فرق دارم هر بار که بنیامین و سیما شب خونم بودن من تا صبح هزاران بار وسوسه میشدم که منم سکس با بنیامین رو تجربه کنم اما…
یه شش ماهی گذشت تا تونستم خودمو راضی کنم که منم سکس با یه مرد دیگه رو تجربه کنم اما نمیدونستم چطور به بنیامین بفهمونم منم می خوام باهاش سکس کنم و نمی خواستم سیما هم بدونه که منم با بنیامین هستم و فقط هم یک بار می خواستم اینکارو کنم خیلی فکر کردم چطور به بنیامین بفهمونم اما راه حلی به ذهنم نمی رسید تا اینکه یه شب یه دست کت و شلوار همراهش بود گفت چون فردا قراره از همینجا مستقیم بره یه باشگاه دیگه برای داوری مسابقات و کت و شلوارشو بردم توی اتاق خودمون گذاشتم روی یه کاغذ نوشتم پس فردا ساعت 8 شب منتظرم و گذاشتم توی جیب کتش استرسم زیاد بود و نتونستم بخوابم هزار بار کاغذ رو برداشتم و بعد دوباره گذاشتم یه لحظه به نوشته کاغذ نگاه کردم دیدم از کجا بفهمه کجا باید بیاد؟
کاغذ رو پاره کردم و روی یه کاغذ دیگه نوشتم خواهر سیما هستم می خواستم پس فردا ساعت 8 شب تشریف بیارید خونه ما لطفا هیچ کس جز من و شما از این قرار اطلاعی پیدا نکنه دلیلشو تشریف آوردید عرض میکنم خدمتتون به امید دیدار.
همین کاغذ رو هم صد بار دراوردم و دوباره گذاشتم توی جیبش صبح سیما خواب بود که بنیامین می خواست بره کت و شلوار رو بهش دادم و گفتم امیدوارم موفق باشید و با لبخند بدرقه اش کردم بدبخت هنگ کرده بود من تا دیروز حتی جواب سلامش رو هم نمیدادم. بنیامین که رفت استرسم بیشتر شد گفتم نکنه به سیما بگه؟ یا قبول نکنه باهام سکس کنه؟ بدجور گند زده بودم همشم از سر شهوتم بود که می خواستم مثله سیما طعم سکس با یه پسر خوشگل و خوشتیپ و خوش هیکل رو تجربه کنم.
سیما طرفای ظهر از خواب بیدار شد دوش گرفت و رفت خونشون
اون روز سخت ترین روز زندگیم بود چون دقیقا نمیدونستم باید چیکار کنم؟
گفتم اگر اومد چی؟ نباید آماده باشم؟ برای عصر نوبت آرایشگاه گرفتم موهامو مدل دادم و حسابی خوشگل کردم یه لباس شب خیلی خوشگل هم خریدم که بنیامین با دیدنم محو من بشه و اومدم حمام کردم و تمیز کردم.
فرداش خونه رو تمیز کردم روتختی و ملحفه ها و روبالشتی ها رو همه رو شستم چون بوی عرق میدادن
یه معجون هم دستورشو توی یوتیوب دیده بودم درستش کردم که بخوریم و انرژی مون کم نشه 😜😁
انواع نوشیدنی ها رو از هر کدوم دو تا خریدم که با بنیامین اگر خواستیم با هم بخوریم.
بالاخره روز موعود فرارسید از صبحش استرس داشتم که نیاد
ساعت 7 بود که رفتم لباس شبمو پوشیدم و عطر زدم و آرایش کردم از شب عروسیمم قشنگ تر شده بودم
ساعت یه ربع به 8 بود که زنگ آیفون رو زدن آررررره خودش بود در رو زدم و یکم طول کشید از حیاط بیاد داخل خونه در رو که باز کرد و منو دید هنگ کرده بود مات و مبهوت نگاهم میکرد و زبونش بند اومده بود خندم گرفت بهش گفتم میدونم براتون قابل باور نیست اما قراره ناباور تر بشه گفت سیما کجاست؟ گفتم امشب فقط من و تو هستیم فقط و فقط من و تو.
خیلی ناباورانه همه جا رو نگاه میکرد فکر کنم فکر میکرد سیما داره اذیتش میکنه یا باهاش شوخی میکنه نمیدونم کلا توی شوک بود بخصوص با لباس شب من.
رفتم براش یه لیوان معجون آوردم و نشستم کنارش باهم معجون رو خوردیم گفت عجب چیز محشری بود گفتم اختصاصی برای امشب درستش کردم اینو که گفتم یه نگاهی بهم کرد.
معجون رو که خورد و لیوانش رو گذاشت روی میز بلند شدم و نشستم روی پاش و تا اومد حرف بزنه لبهامو روی لبهاش گذاشتم با دستش صورتم رو گرفت و توی چشام نگاه کرد و گفت پس تو هم آره لبخند زدم و با دستاش سینه هامو میمالید گفتم میشه بریم توی اتاق اونجا راحت ترم بغلم کرد و رفتیم توی اتاق گذاشتم روی تخت لباس شبمو پاره کرد و شروع کرد خوردن کوسم چوچولمو میخورد و انگشتشو تا نصفه میکرد توی کوسم و در میاورد و بعضی وقتا هم تا ته میکرد که نفسم بند میومد.
گفت پاشو شلوارمو در بیار شلوارشو دراوردم و شروع کردم خوردن کیرش که از کیر رضا هم کلفت تر بود هم درازتر.
دهنم کوچولو بود کیرش توی دهنم جا نمیشد میگفت لباتو غنچه کن و از بالای کلاهکش بکش تا پایین
بعدش کیرشو از توی دهنم درآورد و خوابوندم روی تخت و کشیدم جلو پاهامو داد بالا و کیرشو تا ته کرد توی کوسم جیغ زدم گفتم بنیامین کوسمو جر دادی جرش دادی گفت جونم چه کوست برعکس خواهرت تنگه و شروع کرد کردن میگفت جااااان چه تنگه این کوس و کیرشو به زور تا ته می چپوند توی کوسم تا جیغ بزنم کیرش کوسمو پر کرده بود و وقتی تا ته میکرد کیرشو توی کوسم حس میکردم حسی که با رضا تجربش نکرده بودم دیگه به آرزوم رسیده بودم زیر بنیامین و توی همون پوزیشنی که دوست داشتم داشتم لذت میبردم که کیرشو در اورد و داگیم کرد گفتم من اینجوری بیشتر دوست دارم گفت منم داگی رو بیشتر دوست دارم کیرش توی کوسم بود اما حس میکردم نشسته روم و سوارم شده
بنیامین با سیما موقع سکس خیلی حرف میزد اما با من یه جوری توی کوسم کیرشو می چپوند تا ته که حس میکردم فقط کیرش نیست توی کوسمه بلکه همه بدنش با فشار زیاد میخوره بهم زیرش چندین بار ارضا شدم اما بنیامین با پوزیشن های مختلف داشت فقط توی کوسم میکرد و میگفت جانم به این کوس تنگت این کوس طلاست الماسه.
تا اینکه آبش اومد و ریخت توی کوسم گفت کوست محشره خیلی حال داد بهم هیچ وقت فکر نمیکردم یه روز تو رو بکنم و کوست به این تنگی باشه تو بزرگتری یا سیما؟ گفتم من گفت این سیما خیلی داده مشخصه.
بهش گفتم امشب رو تا می تونی لذت ببر چون یه شب تکرار نشدنیه گفت چرا؟گفتم چون من فقط همین یه بار می خواستم گفت مگر بهت حال نداد بوسیدمش و گفتم خیلی عزیزم اما من میترسم گفت از چی؟ گفتم از خیانت کردن گفت پس چرا انجامش دادی؟ گفتم نمیدونم بخاطر تو گفت تو که انجامش دادی پس بر ترست غلبه کردی بیا با هم باشیم قول میدم هیچ وقت کسی نفهمه و ازم لب گرفت حق با بنیامین بود من ترسم از خیانت کردن ریخته بود و قلبا دوست داشتم به سکس با بنیامین ادامه بدم چون واقعا برام لذت بخش بود اما به بنیامین گفتم نه.
اون شب چندین بار با هم سکس داشتیم و بنیامین برای ادامه رابطه التماس میکرد آخرش بهش گفتم باشه چون من کلا نه گفتن رو بلد نبودم و همیشه زود تسلیم میشم.
با گوشیم به خط خودش زنگ زد تا شمارم براش بیفته و گفت هر کاری داشتی پیام بده نه کاغذ بنویس خندیدم
گفتم بنیامین جان فقط هیچ کس نفهمه حتی سیما گفت خیالت راحت. از اون روز بارهای دوم و سوم و چهارم و… و یه روز به خودم اومدم دیدم بنیامین در هفته یه بار با سیما سکس داره و دو بار با من حتی از سیما هم رد کرده بودم.
می خواستم ادامه ندم اما بنیامین کارشو خیلی خوب بلد بود کلا سکس با رضا ارضام نمیکرد و تنها با سکس با بنیامین از سکس لذت میبردم تا اینکه یکی از شبا که بنیامین اومد همراه با یه پسر دیگه اومد که سنش کمتر میزد حدودا نوزده بیست ساله اما خوشگل تر از بنیامین گفت داداشمه نگرانش نباش مشکلی نداره نمیتونستم کاری کنم من لخت بودم و اونها هم اومده بودن داخل خونه پسره نشست توی هال و منو بنیامین رفتیم توی اتاق اولش باهاش دعوا کردم که چرا داداشش رو آورده این قرارمون نبود تو نامردی کردی آبرومو بردی بنیامین گفت والا به خدا داداشمه حرف بزنه استخوناشو خرد میکنم
هم بنیامین راضی کردن مو خوب بلد بود هم داداشش خیلی خوشگل بود من و بنیامین طبق معمول با هم سکسمون رو انجام دادیم و بنیامین آبش اومد و ریخت توی کوسم و افتاد کنارم داداشش رو صدا زد مانی؟ از یخچال برام یه نوشیدنی بیار و مانی اومد نوشیدنی رو داد به بنیامین.
به بنیامین گفتم داداشت خیلی خوشگله از کجا آوردیش؟
گفت محصول کارخونه مامان بابامه و خندیدیم
بنیامین از اتاق رفت توی هال و مانی هم دنبالش رفت و بعد از چند دقیقه با یه کیف دستی اومد و انداختش روی تخت و لباساشو دراورد و اومد سوراخ کونشو گذاشت دم دهنم و می چسبوندش به دهنم فهمیدم باید سوراخ کونشو لیس بزنم دوست نداشتم اینکارو اما بوی خوبی میداد کلا کیرشو و تخم هاشو و کونش بوی شامپو میداد یکم که سوراخ کونشو لیس زدم کیرشو کرد توی دهنم درسته خیلی خوشگلتر از بنیامین بود اما خیلی خشن بود کیرشو تا ته میکرد توی دهنم و موهامو دور دستش پیچیده بود و می کشید سمت خودش تا کیرشو تا ته کنم توی دهنم و نتونم زود از دهنم درش بیارم کیرش اندازه کیر رضا بود بعدش داگیم کرد و از توی کیفه یه کرمی رو به سوراخ کونم مالید و انگشتشو دو تایی میکرد توی سوراخ کونم به کیرش کاندوم زد و کردش تا ته توی کونم و شروع کرد تند تند عقب جلو کردن تا حالا کسی کونمو اینجوری نکرده بود حس جالبی داشتم از وحشی و خشن بودنش خوشم میومد بعد از چند دقیقه روی شکم خوابوندم و کیرشو دوباره کرد توی کونم و خوابید روم و کیرشو توی کونم عقب جلو میکرد موهامو توی دستاش می پیچید و می کشید و بهم میگفت خوب میگایمت؟ چیزی نگفتم موهامو کشید گفت خوب میگایمت؟ گفتم آره آره. بنیامین اومد داخل کیرشو کرد توی دهنم و شروع کردم خوردن کیر بنیامین و مانی هم داشت توی کونم میکرد که بعد از چند دقیقه آبش اومد و بلند شد و بعدش بنیامین کیرشو کرد توی کونم و شروع کرد کردن کونم کیر بنیامین فیوریت من بود بهش گفتم کیر فقط کیر خودت بنیامین جان. بنیامین روم خوابیده بود و کیرش توی کون چربم عقب جلو میکرد و در گوشم حرف میزد میگفت از الان من و مانی دوتایی میکنیمت باشه؟ گفتم باشه
گفتم خیلی حال میده با دو تا پسر خوشگل سکس کردن
اون شب تا نصف شب مانی و بنیامین چندین بار کوس و کونمو کردن این بار انقدر ارضا شدم که نفهمیدم چطور بیهوش شدم صبح که بیدار شدم دیدم توی بغل مانی هستم و بنیامین نیست
تا تکون خوردم که بلند بشم برم مانی موهامو کشید و گفت کجا؟ من هنوز باهات کار دارم خانم خوشگله این حرفش رو دوست داشتم گفت چیکار کنم؟ گفتم چیو؟ گفت اینکه ازت سیر نمیشمو گفتم ماله خودته بخور تا سیر بشی گفت نمیشه بکنم تا سیر بشم؟ خندیدم خوابوندم و خودش هم خوابید روم و سینه هامو مشتش فشار میداد و نوکشونو گاز میگرفت و یا سیلی میزد بهشون میگفت دوستم داری؟ گفتم آره گفت با اینکه خشن دوست دارم؟ گفتم منم خشن دوست دارم گفت آخ جون و بوسیدم سرشو گذاشته بود روی سینه هامو و سینه راستمو می خورد و میگفت خیلی دوست دارم نرگس خوشگله مثله بچه ها بود کمبود محبت شدیدی داشت تشنه محبت بود بهش گفتم منم دوستت دارم و
با دستام صورتشو گرفتم و ازش لب گرفتم خیلی خوشحال شد ازم پشت سر هم لب میگرفت و میگفت خیلی دوستت دارم
گفت حاضری یه حال اساسی کنیم تا سیرم کنی؟
گفتم باشه عزیزم 69 شد و. گفت کیرمو بخور و اونم کوسمو میخورد و انگشتشو داخل سوراخ کوسم میکرد اولش یه انگشتی بعدش دو انگشتی بعدش تلاش میکرد 4 انگشتشو بکنه توس کوسم و حسابی آب کوسم راه افتاده بود بلند شد دستمو گرفت و بلندم کرد و بردم توی آشپزخونه و روی میز ناهار خوری خم شدم و کیرشو کرد توی کوسم و شروع کرد کردن و چه ضربه های محکمی به کونم میزد میگفت خشن دوست داری؟ و ضربه میزد
اما واقعا خیلی خوب میکرد کوسمو این پوزیشن جدیدی بود و خیلی بهم حال داد بعدش کف آشپزخونه خوابوندم پاهامو داد بالا و کیرشو کرد توی کوسم وای چه لذتی پوزیشن مورد علاقمو با مانی تجربه میکردم البته کیرش به کلفتی بنیامین نبود اما مثله وحشیا و تند تند میکردم که واقعا لذت بخش بود و اینکه زیر چنین پسر خوشگلی خوابیدن خودش چندین بار ارضام کرد تا اینکه آبش اومد و ریخت توی کوسم و افتاد روم.
گفتم سیر شدی؟ گفت آره
گفتم نوش جونت
ازم لب گرفت و گفت هیچ زنی رو تا حالا اندازه تو دوست نداشتم خیلی دوست دارم گفتم منم همینطور.
گفت از الان میشه جداگانه بیام با هم سکس کنیم؟
دوست ندارم با بنیامین بیام گفتم باشه عزیزم باهات هماهنگ میکنم تا خودم و خودت باشیم و با هم سکس کنیم مثله امروز صبح بوسیدم و گفت خیلی دوست دارم گفتم منم همینطور.
مانی رفت و منم برگشتم به تخت و خوابیدم.
از سکس با مانی و بنیامین یعنی سکس با دو تا داداشیا یه 5 ماهی میگذشت که یه شب که خونه مادر شوهرم بودیم حالم بد شد و با خواهر شوهر و مادر شوهرم رفتیم دکتر که گفت خانم شما بارداری همه خوشحال شدن اما من شوکه شدم نکنه این بچه رضا نباشه و بچه مانی یا بنیامین باشه؟
کلا بهم ریختم همه میگفتن چته؟ چرا ناراحت شدی؟ گفتم نه بابا چرا ناراحت بشم؟ خدا رو شکر
فکر اینکه بچه ماله مانی یا بنیامین باشه دیووونم کرده بود
یه لحظه به خودم گفتم ببین نرگس یه زمانی تو میگفتی من مثله سیما نیستم اما الان من بدتر از سیما شدم انقدر که به یه پسر 19 بیست ساله دادم و امکان داره الان این بچه اون باشه…
خیلی حالم بد بود یه جایی رو پیدا کردم و بچه رو سقط کردم و به همه گفتم سقط شد حتی به رضا چون عسلویه بود
بعدشم فاز افسردگی گرفتم و گفتم رضا بیا از این شهر بریم حداقل بریم شیراز که نزدیک تو باشه…
چند ماه بعد از اون شهر رفتیم و شیراز ساکن شدیم.
دیگه توبه کردم که با هیچ مردی جز رضا نخوابم
الان دو سال از اون ماجرا میگذره و الانم باردارم و 7 ماهمه اما مطمئنم بچه خودم و رضاست.
من اشتباه کردم که فکر میکردم من نمی تونم یکی مثله شیما بشم چه بسا که یکی بدتر از اون شده بودم.
بخاطر همین اتفاق دیگه هیچ کس رو قضاوت نمیکنم.
این داستان واقعی زندگیم بود حالا با جزییات بیشتر و اتفاقات بیشتر که اگر می خواستم بگم باید سریال میساختم و اینکه چند پارتش نکردم چون از این کار بدم میومد دوست داشتم تا اونجایی که میشه کامل و جامع یک جا باشه.

نوشته: نرگسی که قضاوت نمیکنه

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • kale kiri
      پوراندخت - پایانی اون روز جمعه بود و مامان مال من بود هر چی میگفتم باید گوش میداد از فرداش دهنم سرویس بود من میشدم حرف گوش کن اون دیگه. چشامو باز کردم شب بود ساعت طرفای ۷. بلند شدم مامان تلویزیون داشت میدید رفتم یه بوسش کردم و رفتم حموم قشنگ هر چی داشتم شیو کردم باز. اومدم بیرون یخورده نشستیم بعد شام که خوردیم گفت من برم بخوابم که من گفتم برو منم الان میام منو با تعجب نگاه کرد بعدشم رفت. رفتم پیشش دراز کشیده بود پتو روش انداخته بود زدم کنار رفتم تو بغلش دستاشو باز کرد بغلم کرد رفتم توی لباش شروع کردم لب بازی باهاش من:اووووف اوووم بدون من میخوای بخوابی الناز:دیگه گفتم امروز حسابی کاره خودتو کردی گفتم برم بخوابم دیگه من:امروز مال منی الناز:خیلی خب هی نگو من:دروغ که نمیگم الناز:باشه من:امروز حال دادم بهت ها خوشت اومد الناز:چیو من:قشنگ اومد برای توام. یه ذره نگام کرد هیچی نگفت من:گفتم خودتم حال میکنی گفتی نه. رفتم تو لباش شلوارکمو دادم پایین لگ اونم درآوردم تا زانو هاش الناز:بخدا خیلی درد میکنه آریا نمیشه بیخیال شی من:آروم میکنم الناز:بی ادب من:خب چی بگم باشه آروم انجام میدم الناز:من خسته ام حال ندارم دیگه امروز کشتی منو من:تو فقط بخواب بقیش با من. بلند شدم‌ از روش نشستم کنارش شلوار خودمو کامل گندم مال اونم درآوردم تاپشو کندم کامل سوتین هم نداشت الناز:وای همرو در نیار حال ندارم اینارو بپوشم من:خب نپوش الناز:سرما میخورم من:نترس بغلت میکنم گرم گرم بمونی تو بغلم خیالت راحت. یه لب دیگه ازش گرفتم من:برگرد بخوابم روت الناز:وای خیلی خسته ام آریا من:برگرد مامانی. برگشت کونشو داد طرفم رو شکمش خوابید منم یه زره رون و کون رو مالوندم بعدم رفتم روی رونش نشستم. الناز:کرم بزن من:میخوام خودت بزن برام عشقم دستشو کرمی کرد آورد پشت کیرمو گرفت قشنگ چرب کرد برام. من:بزارش تو خودت. دستشو آورد پشت کیرمو گرفت گذاشت روی کس قشنگ منم یه فشار ریز دادم و نصفش رفت توش. دستشو گذاشت روی شکم من الناز:آهههه آروم آروم خواهش میکنم من:چشم نفسم چشم آهههه بزار هلش بدم تا ته توت. آروم بقیشم هل دادم توش بعد لپ کونش رو گرفتم. من:آههههه عجب کون خوبی داری مامان آههههه آههههه الناز:آیییی آییییی آهههه آریا آهههه من:مامان مال خودمه کون نرمت آهههه عجب کون نرمی آههههه چه زن خوبی آههههه الناز:آریاااااا بس کن انقدر حرف نزن آهههه آههههههه بسه آخخخ. من:باشه باشه آههههه پس فقط میکنمت آههههه کس تنگ من آههههه اهههههه. لپ کونشو گرفتم خودمو میکشوندم عقب جلو و کیرمو میبردم تو کس میاوردم بیرون تا میتونستم کون رو میمالوندم چک سکسی هم میزدم بهش که ناله هاشو بیشتر میکرد و دردشو زیاد تر نشسته بودم روی رونش و تو کس عقب جلو میکردم لپ های کونش هم‌گفته بودم تو دستم میچلوندم و چک میزدم‌بهشون هر از گاهی. الناز:آههههه نزن ایییی چرا میزنی آههههه من:چون خوب کونی داری مامان آههههه جووون مال خودمه آههههه صاحبش منم الناز:آیییی آخخخ نزن میسوزه آاههه آهههه گفتم درد میکنه آروم باش من:چشم مامان نه میزنم نه تند میکنم آههههه جوون الناز:آهههه آیییی اون کلمه رو به کار نبر بدم میاد آخخخخ من:چشم مامی آهههه چشم. دوست داشتم بخوابم روش و تو کسش تلمبه بزنم آروم تا صبح پس کون رو ول کردم‌ پاهام رو درست کردم خوابیدم روش. بهترین حس دنیا رو داره یه زن سفید سن بالا کردن اونم به این خوشگلی تازه زیرت هم باشه آه بکشه واقعا لذت بخشه. من:آههههه مامان آههههه آهههه آهههه مامانی الناز:آهههه آهههه باشه شیشش ساکت باش یکم من:وزنم که اذیت نمیکنه مامی؟ الناز:آییی نه عزیزم من:چون میخوام تا صبح همین جوری روت باشم آهههه جوون الناز:تا صبح؟ آهههه چه خبره میخوای منو بکشی؟ آیییی من:نه میخوام جرت بدم مامی آهههه مامانی آههههه الناز:بیشعور آووفف آهههه آهههه آهههه آهههه. ریتم تلمبه هام آروم بود در حدی که اصلا معلوم نبود اونطوری ارضا شم یا نه. بغلش کرده بودم‌دستامو از پهلو هاش رد کرده بودم و ممه هاشو گرفته بودم گردنشو میخوردم. الناز:آییی خیلی طولش دادی میدی. قشنگ با هر تلمبه آرومم فشار میدادم تا ته توی کسش و کو نرمش زیرم له میشد. ممه هاشو میمالوندم تو گردنش بودم که دوباره گفت:آریااا آهه چرا طولش داری میدی؟ من:چون گفتم تا صبح مامی آهههه کس تنگتو قربون الناز:نکن اونو نگو گفتم عوضی آییی فشار نده اینقدر تمومش کن من:بیارمش مامی؟ الناز:تمومش کن آریا آهههه. من:چیو تموم کنم بیارمش یا نه؟ الناز:آیییی اره بیارش فقط من:اگه بخوام بیارم باید تند تند انجامش بدم. الناز:آییی خب چی بگم گفتم که تموم کن آهههه من:یعنی تندش کنم؟ آهههه مامانی بگو الناز:آره عزیزم آییی آخخخ. یه خورده تند تر کردم تلمبه زدنمو ولی نه زیاد من:آهههه مامانی الان داری میگی تند بکنم؟ الناز:آهههه آره دیگه آریا میکشمت پاشم گفتم بی ادب آهههه نشووووو آییییی من:پس آرومش میکنم الناز:نه نه آهههه چرا؟ من:خودت بگو برام آههههه الناز امشب زن منی بگو برام الناز:چی بگم آییی کشتی منو آهههه من:بگو زن کی تو الناز آههه الناز زن کی تو. الناز:زن تو آهههه بیارش فقط من:بگو زن آریام آههه الناز آههه بگو. الناز:زن آریاااام آهههه آهههه زن توعم آهههه خدا درد داره آهههه من:بگو تند تر پسرم آهههه بگو تند تر بکن آههههه الناز:خیلی بیشعوری آیییی آهههههه آههههه نکن آریا فشار نده آهههه من:بگو مامان تا بیارمش برات آهههه بگو تند تر آهههه مامان الناز:آهههه باشه آهههه آریا تند تر آهههه آهههه من:تند تر چی مامانی آهههه تند تر چی آههههه بگو الناز:تند تر بکن آهههه آیییی من:کیو بکنم آههه مامان آاهههه الناز:آریا آیییی اذیت نکن بیارش آهههه آهههه مردم خدا من:مثل زنم باهام سکس کن مامی آهههه مثل زنم باش من شوهرتم اینطوری سکس کن باهام تا بیاد الناز:خیلی بی ادب شدی آهههه آههههه آهههه آهههههه من:باشه پس جووون مامی. سرعتم رو دوباره آروم کردم و محکم بغلش کردم الناز:اییی چرا آروم شدی باز آخخ. در گوشش گفتم:کس تنگت مال منه چون زن آههههه الناز:آریا تمومش کن آخخخ من:بلدی چجوری بیاری منو. یه ذره دوباره همونجوری آروم کردمش بدنشو میمالوندم و میخوردم همه جاشو که میتونستم. بعد چند دقیقه آه ناله کردن که آریا تروخدا و فلان یهو آروم دستشو آورد پشت کونم گذاشت و فشار داد به خودش الناز:آهههه بکن آههه بکن منو آییی من:آهههه آههههه آهههه. هیچی نگفتم فقط برگشته بود منو نگاه میکرد منم توش تلمبه میزدم. الناز:تند تر بکن آهههه آییی بکن منو آهههه تند تر شوهر گلم آهههه زن خودتو بکن. منم شروع کردم تلمبه زدن های وحشیانه یه لب سفت هم ازش گرفتم. من:آهههه جوون آههههه آههههه آهههههه الناز:آهههه پسرم آهههه بکن تند تر آیییی آههه بکن منو آهههه خدا آههههه من:آهههه ایول کس تنگ من آهههه جووون آهههه الناز آهههه. الناز:آهههه بکن زن خودتو آههه بکن منو آریا آههههه آهههه آهههه من:آهههه جوون آهههه عجب کس تنگی آهههه الناز:آییی خدا آییییی اهههه ببین گیر کی افتادم آههههه من:گیر شوهرت افتادی آهههه الناز همچین بکنمت نتونی راه بری فردا آهههه جون النازی آههه الناز من الناز:رسما دیگه زنت شدم آهههه حال میکنی دیگه آهههه آهههه من:حال میکنم باهات آهههه بیارش برام الناز آهههه الناز:چرا آروم شدی باز بکن دیگه آههههه بکن آهههه. دوباره تندش کردم اولش خسته بودم ولی با حرفاش جون میگرفتم تند ترش کردم ممه هاشو سفت گرفتم کل بدنمو انداختم روش حتی پاهامو. پاهام روی رونش مماس بود کلا روی بدنش بودم الناز:آهههه بکن آههه تند تر آیییی بیارش آهههه آههه من:چیو بیارم ها اههههه چیو الناز:آبتو آهههه بیارش آبتو آهههه من:الان میارمش میریزم تو کس تنگت مامان آهههه آههههه الناز:بکن آهههه آییی خدا آهههه بکن آریا بیار آبتو خسته ام آهههه من:میخوام بریزم تو کس مامان آهههه الناز:آهههه اشکال نداره فقط بیار آبتو آههههه بریز توم آهههههه من:آهههه مامانی نزدیکم آهههه کس تنگ من آهههه الناز:آههههه آریا آهههه آهههه بکن فقط آهههه بکن من:چه کس تنگی داری مامانی آهههه مال منه الناز:مال تو آههه بیارش آهههه بکن زنتو بکن آههه اریا شوهرم آهههه آهههه آهههه خدایا من:آهههه مامانی حاملت میکنم بلاخره آهههه بگیر آبمو آهههه تو کس خودت ذخیره کن آهههه بزار بره تو رحم بچه بیاری آهههههه الناز:آهههه خدایا آهههه مردم آههه بکن آریا بکن مامان رو آههه بریزش توم آههه بریزش توم آبتو آههههه آهههه من:داره میاد مامان داره میاد آههههه. تند تر کردم تلمبه مو اونم فهمید کونش رو برام میداد عقب خودش یخورده هم پاهاشو باز تر کرد الناز:آهههه قربونت بشم پسرم آهههه بیار آبتو آهههه بریزش آهههه من:آههههه مامانی آهههه مامانی آههههه آهههه عاشقتم الناز:آهههه بکن منو آههه بکن منو تند تر آهههه آهههه آهههه آهههه من:اومد اومد آهههه آهههه بگیرش مامانی اهههه الناز:آهههه بکن بریزش توم آهههه آهههه آههههه من:اووووف اووووف آههههههه کس تنگ من آهههههه حاملت میکنم آهههههه بگیرش آهههههه کس داغ تو گاییدم آهههه زن آههههه کون نرمتو قربون. من:آهههه آهههه داغه چقدر آههههه آییی آهههه فشار نده توم میرزه تو رحم آهههه آههههه آریا آههههه آههههه آهههه من:آهههه مامانی آهههه چه کس داغی داری کل آبم رو کشید آهههه الناز:آهههه ریختی توم آییی آهههه آریا میکشمت آهههه آههههه من:آههه مامانی میخوام حامله شی آهههههه. الناز:آهههه آههههه نکن تا ته آهههه آههههه فشار آخر رو دادم تا ته تو کسش و یه تیکه آب پاچید توش. چه حالی داد نزدیک یک ساعت کردم مامانو ولی حال داد دهنش سرویس شد افتادم روش از خستگی آروم آروم تلمبه میزدم که اگه آبی مونده بیاد بیرون الناز:آهههه بسه دیگه آهههه عقب جلو نکن دیگه من:بزار هر چی مونده بیاد بیرون آهههه مامانی عاشقتم الناز:آهههه باشه فقط بلند شو از روم من:بخوام همینجوری تا صبح الناز:اونجات هنوز تومه آریااا من:الان میخوابه میفته بیرون الناز:پاشو برم بشورم خودمو این خراب کاریتم درست کنم من:باشه اخخخ مردم. رفتم کنار از روش بعد ۵ دقیقه نفس گرفتن پاشد یه چک زد بهم با چند تا مشت محکم. من:آییی چرا الناز:خودت میدونی چرا. بلند شد رفت دستشویی منم رفتم‌ تو اتاقم‌ گرفتم‌ خوابیدم کولر هم زیاد کردم‌ چون‌ واقعا گرمم بود. فرداش طبق معمول پاشدم صبحونه خوردیم بعدم رفتیم بیرون من رفتم مدرسه مامان هم رفت بانک دنبال یه سری کارا. بعد از ظهر که اومدیم خونه موقع ناهار بودیم الناز:فردا آماده شو بریم مهمونی خونه خاله من:مدرسم چی الناز:مرخصی میگیرم من:باشه غذا رو خوردیم جفتی رفتیم خوابیدیم نمیدونم چرا اون روز بازم راست کردم دلم میخواستش با اینکه روز جمعه چند بار کرده بودم.هیچی گذشت روز بعد پاشدیم توی کارای خونه داشتم کمکش میکردم که دوباره راست کردم واسش چون یه لگ کوتاه پوشیده بود با یه تاپ که خط سینه هاش معلوم بود. بعد اینکه جارو زدنم تموم شد رفتم بهش گفتم من:مامان الناز:بله من:فردا امتحان دارما راستی الناز:عه چرا نگفتی؟ پس نیا مهمونی بشین خونه من:نه نمیذارم تنها بری باید بیام الناز:پس امتحانت چی من:همون رو میگم از ساعت ۷ پاشدم بخونم نمیتونم نمیدونم چرا تو مخم نمیره. الناز:سخته؟ من:نه آسونه ولی حواسم به درس نیست الناز:حواستو جمع کن خب من:نمیشه همش فکرم تویی همش تو ذهنمی الناز:بس کن آریا بس کن میدونم میخوای چی بگی من:بخدا بازم هوس کردم ولی میدونم نمیشه آخه چیکار کنم نمیتونم کنترلش کنم که الانم از درس جا میمونم الناز:نمیشه از فکرت بیرون کن من:نمیتونم بخونم هیچی مامان همش بلند میشه خستم کرده تو فکر منی همش الناز:میدونم گفتم که نه برو پای درست الان فردا کمتر از ۱۷ بشی کشتمت. من:چشم. رفتم پای درس باز تا ساعت ناهار شد. رفتم پیشش که گفت الناز:زود بخور بریم که سریع بیایم فردا امتحان داری. من:چشم اونم رفت جلو آینه یک ساعت آرایش کرد فقط منم ناهارو زدم مامان ساعت ۱۲ حاضر بود. اومد بیرون گفت سریع حاضر شو بریم منم انجام دادم رفتم پیشش دیدم یه لباس قرمز پوشیده جذب از بالا. مجلسی بود لباسش. از بالا جذب سینه هاشم که داشت پاره میکرد لباسو. لباس میومد پایین هم جذب بود و باسن مامان قشنگ معلوم بود و رونش و اینا که هیچی قشنگ پیدا بود. تا پایین که میومد نزدیک زانو دیگه گل گلی میشد و باز بود. قشنگ از پایین تا رونش لباس از یه طرف باز بود و پاهاش معلوم میشد موقعی که نشسته بود یا راه میرفت. سفیدی روناش و پاهای خوشگلش داشت آبمو میاورد انگار نه انگار من دارم اینو میکنم عین روز اول واسش حشری میشدم. البته نیروی جوانی میگن بهش خسته نمیشه جوان هم سن من. راست کردم یه لحظه رفتم پشتش چون گفت بیا زیپو از پشت ببند. رفتم تا بالا زیپو آروم بستم و خیلی آروم چسبیدم بهش کیر راستمو چسبوندم به باسن مامان. الناز:چیکار میکنی آریا ول کن کلی آرایش کردم خراب میشه من:گفتم که حالم خوب نیست. دستم رو بردم بالا با یدونه ممه رو گرفتم با اون یکی کونش رو میمالوندم. الناز:آریا ول کن عزیزم الان وقتش نیست من:آییی مامان کی پس آووف مامان تورو خدا دارم میمیرم الناز:کلی آرایش کردم آریا ولم کن. دستامو باز کرد رفت بیرون از اتاق بعد اومد گفت آگه اماده ای بریم. منم کیر راستم از تو شلوار لی معلوم بود. من:آماده ام آره نگاش کن. الناز:درستش کن بریم زود باش. اونم یه کت انداخته بود روی خودش که لباسش معلوم نشه منم همون جوری راه افتادم باهاش رفتم تو آسانسور. از پشت بغلش کردم کیرمو چسبوندم بازم به باسن و بغلش کردم. الناز:گفتم نکن من:میخوام عکس بگیرم. الناز:اینطوری؟ من:آره چشه مگه. گوشیمو درآوردم الناز:بزن جی بریم. من:نه وایسا عکسامو بگیرم الناز:زود باش تا کسی نیومده. من:ساعت ۱۲ ظهر کی میاد الناز:زود باش. دوربینو باز کردم تو آینه نگاه کردم و سرمو گذاشتم روی و گردنشو بوسیدم یه عکس گرفتم الناز:چیکار میکنی؟ من:میخوام عکسای فان بگیرم عکسای دوس دختر دوس پسری. الناز:هووف از دست تو بگیر سریع بریم دیر شد. برای عکس بعدی دستمو گذاشتم روی ممه شو فشار دادم عکس گرفتم چند تا الناز:اینارو به کسی نشون بدی خودم خاکت میکنم من:نگران نباش عشقم آخ مامانی چه دافی شدی الناز:تموم شد؟ من:یه عکس دیگه. الناز:بگیر من:بده عقب یه ذره باسن رو الناز:واسه چی من:بده یدونه عکس بگیرم سریع. باسن رو داد عقب و کمرشو خم کرد. منم قشنگ چسبوندم بهش جف ممه هاشو با یه دستم یا گرفتم یا فشار دادم با اون یکی گوشی به دست. من:حالا برگردون سرتو دستت رو بیار بالا سرمو بگیر لب بده الناز:این چه عکسیه آخه من:یادگاری قربونت بشم الناز:دیگه بعد این عکس بی عکس. بعد انجام داد منم ممه هاشو سفت گرفتم برگشت لبامو گرفت بوسید منم گرفتم لبشو به دهن و میخوردم. آروم با کیرم به کونش فشار میاوردم ولی نه زیاد. چند تا عکس گرفتم بعد گوشی رو گذاشتم جیبم با همون پوزیشن لب بازی کردم باهاش و جفت ممه هاشو گرفتم که یهو ول کرد لبمو باز رفتم تو گردنش الناز:معلومه خیلی حالت بده بس کن بریم آرایش مو خراب نکن بزن آسانسور رو. من:باشه عشقم تا پارکینگ لبات مال من پس. سریع منفی ۱ رو زدم برش گردوندم چسبوندمش به خودم و جفت لپای باسن رو گرفتم سفت تو دستام الناز:حالت واقعا انقدر بده آریا آروم باش من:گفتم که نگاه چجوریش کردی. الناز:تقصیر من نیست خودت کنترلش کن. در آسانسور داشت بسته میشد من:فعلا بیا اینجا تا برسیم پارکینگ. رفتم تو لباش و کونش رو می مالوندم اونم سرم رو گرفته بود آروم باهام لب بازی میکرد که رژش خراب نشه. تا منفی یک قشنگ مالوندمش و لباشو خوردم. بعدش که رسیدیم در آسانسور باز شد اون جدا نمیخواست بشه انگار که من خودم ترسیدم کسی بیا جدا شدم گفتم من:یا همینجا بیا کارمونو بکنیم یا بریم. الناز:نه بریم اینجا چیه بریم آریا دیر شد. منم یه چک سکسی زدم بهش و کونش لرزید راه افتادیم رفتیم مهمونی ساعت ۱۲ بود ساعت ۱ رسیدیم. ماشینو برد تو پارکینگ اونا منم همش نفس نفس میزدم حالم بد یجوری بودم اصلا. برگشت منو دید گفت الناز:خیلی حالت بده تو تحمل کن یه ذره خب من:تورو میخوام مامانی الناز:باشه بزار بریم مهمونی برای امتحان تو گفتم کم میشینیم فقط یکی دو ساعت. من:بیا اینجا حداقل یه لب بده بهم. دورو ور رو نگاه کرد اومد جلو من روی صندلی شاگرد بودم اون راننده. لب بازی کردیم یه خورده بعدم رفتیم بالا تو مهمونی. حالا اینکه چه خاله های خوشگلی دارم بماند که چقدر نازن بعدا میگم. رسیدیم نشستیم اونجا من رو به روی مامان نشستم فقط چشمم به پاهاش و بدنش بود. بعد خوشو بش و غیره چون تولد بود جشن بود کلا. بعد نیم ساعت همه داشتن دست میزدن برای پسر خالم که ۱ سالش شده بود. منم نگاهم به رون مامان بود که لخت بود. چون مجلس زنونه بود لباس مامان آزاد بود تنها مرد اونجا من بودم. مامان منو یه نگاه کرد دید دارم به رونش که یه تیکش معلومه نگاه میکنم. یه نگاه به شلوارم کرد بعد دوباره ادامه داد دست زدن بعدش با یه حرکت جالب پای راستش رو انداخت روی پای چپ. چون طرف راست لباسش باز بود و اون قسمت معلوم بود با این کارش کل پای راستش معلوم شد تا خوده رون نزدیک کسش. منم دیگه رد داده بودم دهنم باز شده بود با دهن نفس می کشیدم و فقط دست میزدم پای مامانو نگاه میکردم. خلاصه بعد رقص و پایکوبی مامان اومد سمتم الناز:خودتو جمع کن ضایع شدی نکن چشاتو بردار از روم. من:خب پس به زنای دیگه نگاه میکنم اونارو دید میزنم الناز:گوه خوردی خفه شو یجا بشین. خواست بره دستشو گرفتم من:حالم بده میگم دارم میمیرم یه فکری کن الناز:اینجا که نمیشه پدر سگ بشین فقط من:بریم خونه؟ الناز:آره رفتیم خونه یه کاریش میکنیم. موقع غذا بود الویه بود نشستیم دور میز یه میز بزرگ بود با کلی چیز میز روش. نشستم کنار مامان یه الویه واسم درست کرد گفت بهشون ما ناهار خوردیم یه ذره فقط میخوریم صدای موزیک بلند بود ما هم طرف دیوار نشستیم که پشتمون به دیوار بود وسط میز هم بودیم کسی نه کنار ما بود نه روبه رومون. منم سمت راست مامان نشستم مخصوصا. بعد دستمو بردم روی رونش و شروع کردم مالوندن رون لختش که بیرون لباس بود. الناز:نکن زشته یکی میبینه بردار دستاتو. من:زیر میز بستس دید نداره کلا زیر میز اینجا که کسی نیس الناز:کوفت کن یه ذره حداقل انقدر سینه هامو نگاه نکن. من:باشه نفس چرا انقدر بد خلق شدی. آروم رونش رو می مالوندم و بعد دستمو بردم سمت کسش شروع کردم بالای کسشو مالوندن الناز:نکن بیشعور. دستمو گرفت پرت کرد اونور یه نگاه بهم کرد دید عصبی شدم الناز:نکن اینجا نه میگم. منم خیلی سریع پاشو گرفتم انداختم روی خودم یه دونش رو. پاش لخت روی پای خودم بود الویه رو گذاشتم روی میز شروع کردم مالوند رون و کسش الناز:آروم باش نکن یکی میبینه من:به درک بدجور راستم مامان بریم فقط بکنمت الناز:آروم آشغال میشنون آروم باشه میریم خونه من:میریم خونه چی؟ الناز:میریم خونه درستش میکنم من:سکس میکنیم؟ الناز:بس کن گفتم که آره حالت بده ها من:به زبون بیار بگو بریم خونه؟ الناز:بریم خونه سکس میکنیم. من:باشه عشقم. الناز:حالا پامو آزاد کن من:نه بزار اینجا باشه کسی نمیبینه. منم کسش رو اونقدر مالوندم که خیس شد پای راستشو و رون سفیدشو کلی مالوندم. خواست پاشه بره آزاد کردم پاشو و رفت. منم کلا جای غم باد گرفته بودم. تا بریم خونه فقط. ساعت ۴ مامانم گفت بریم آریا فردا امتحان داره خاله:فقط ۳ ساعت؟ آبجی بمون توروخدا الناز:نه آبجی دیر میشه اینم نخونده زیاد بریم ما خاله:باشه عزیزم. الناز:آریا بیا بریم. رفتم خداحافظی کردم بعدشم رفتیم. نشستم تو ماشین حالم خیلی بد بود کیرمم راست راست صورتم قرمز تا نشستم دستمو بردم روی کیرم یه ذره بمالمش فقط. الناز:چرا اینطوری شدی تو انقدر حالت بده؟ ها؟ جوابی نداری؟ واسه حالت انقدر بد شده تو امروز من:آهه مامان میخوامت الناز:بذار برسیم خونه این چه وضع آخه. ماشین اتومات بود مامان دنده عقب زد پارکینگ درآورد بعد زد دنده راه افتاد. منم شروع کردم یه دستمو بردم روی ممه شو مالوندم پای لخت شو مال‌وندم یه ذره الناز:وای خاک به سرم نکن یکی میبینه من:نمیتونم باید بمالمت تا توی ای لباسی چه دافی شدی مامان الناز:نکن آریا مردم میبینن زشته تصادف میکنیم یهو. من:دستتو بده من. گرفتم دست راستشو گذاشتم روی کیرم. الناز:آریا بذار برسیم خونه وقیح شدی تو چرا انقدر. مامان تو خروجی اتوبان ترافیک شد وایساد الناز:نکن آریا ماشین کنارمونه. منم دراز کشیدم روش سرمو گذاشتم روی پای لختش که از لباس قرمزش زده بود بیرون الناز:چیکار میکنی آریااا من:میخوام بخورم پاتو. الناز:نکن الان تصادف میکنم من:ماشین که اتوماته پاتو از روی ترمز برداری راه میره یه گاز کوچولو هم میتونی بدی دستتو بزار اینجا. دستشو گرفتم گذاشتم روی کیرم. میخواستم قشنگ بخورم رونشو لذت فوت فتیشی رو کامل ببرم ازش. من فوت فتیشم ولی از ساق تا رون رو دوست دارم بیشتر. مخصوصا سفید و بدون مو و ترک مثل مال مامان. با یه دستم رون و ساق سفیدشو میمالوندم با اون یکی از بالا بردم لای لباسش و کردم تو شرتش شروع کردم مالوندن کسش. الناز:آخخخ نکن آریا وسط جاده عوضی من:آخخ مامان میخوام بخورم همه جاتو الناز:وایسا آیی وایسا برسیم خونه خبببب من:واسه من دلبری میکنی آره؟ پاتو میندازی رو پات آره؟ امروز مال منی ۴ بار میکنمت الناز:بیشعور نکن آیی آی آی. شروع کردم قشنگ لیس زدن و خوردن رونش پاهاش هم با یه دست میمالوندم و قطعا کسش هم می مالوندم که بعد چند دقیقه خوردن خیس شد. مامان دستشو از روی کیرم برداشت گذاشت روی سرم موهامو گرفت منم رفتم روی رونش روی لیس زدم نزدیک کسش. همینطوری تا خود خونه رفتیم که نزدیک محل شد گفت الناز:آریا پاشو رسیدیم پاشو آییی نکن بسه. تو پارکینگ نمیشد زیر دوربین بودیم دستشو گرفتم بعدش رفتیم‌تو آسانسور چون طبقه منفی یک بودیم هیشکی بدون اینکه صداش بیاد نمیتونست بیاد. رفتیم تو آسانسور بغلش کردم از پشت دستمو انداختم از لای لباسش شرتشو گرفتم کشیدم پایین الناز:آههه نکن آریا وحشی شدی امروز چرا. شرتشو در آوردم انداختم تو دستم. چسبوندمش گوشه آسانسور نشستم زمین رفتم لای پاهاش. شروع کردم خوردن کس. آخ وحشیانه لیس میزدم قشنگ زبونمو میکردم توش و می مالوندم هم باسن رو هم کسش رو. الناز:وااای خجالت بکش آریا بذار برسیم بالا آهههه نکن صدامون رو میشنون. گوش نکردم ادامه دادم به خوردن انقدر خوردم که دیگه ناله ش رفت بالا دستشو گذاشت روی سرم و اون یکی روی دهن خودش تا صداش نره بالا. بلند شدم زیپمو دادم پایین و کیرمو در آوردم من:بشین الناز:اینجا؟ من:آره اینجا. شونه هاشو هل دادم پایین نشست منم سرشو گرفتم دادم دهنش با اون همه آرایش خیلی خوشگل شده بود واقعا منم حال میکردم داشتم آروم تو دهنش عقب جلو میکردم که گوشیمو درآوردم شروع کردم فیلم گرفتن. مامانم چشماش دوتا شد تعجب کرد خواست در بیار کیرمو از دهنش که نزاشتم موهاشو گرفتم کیرمو فشار دادم توش. از صورتش گرفتم که داشتم تو دهنش کیرمو عقب جلو میکردم بعد از تو آینه قدی آسانسور گرفتم احساس خوبی بود. دکمه ۵ رو زدم بره بالا آسانسور درا بسته شد هنوز داشتم تو دهنش تلمبه میزدم که یه فشار دادم کیرمو تا ته کردم تو دهنش داشت خفه میشد یه سلفه کرد که آوردم بیرون کیرمو. پاشد وایساد هنوز طبیه ۳ بودیم که یه لب ازش گرفتم کیرمو کردم تو شلوار و رفتیم دمه در کلید انداخت بره تو که از پشت با لباس به کونش تلمبه میزدم الناز:آییی آریا وایسا بریم تو آریا نکن آبرو بر من:بدو بدو زود باش که دلم میخوادت درو باز کرد رفتیم تو سریع چسبیدم بهش لباشو خوردم مالوندم سینه هاشو بعد گفتم من:زود باش بکن لباسارو الناز:این سخته کندنش کمکم کن کفشهای پاشنه بلند و خواست در بیاره من:در نیار کفشامو بپوش موقع سکس الناز:باشه. بعد برگشت منم زیپ لباسشو باز کردم بقیه رو کند خودش سوتین هم باز کرد سینه هاش افتاد بیرون منم کفشامو درآوردم لباسامو کامل کندم. رفتم طرفش الناز:آروم باش فقط آریا توروخدا آروم چسبیدم بهش بلندش کردم گذاشتمش روی میز ناهار خوری پاهاشو باز کرد خودش برام منم امون ندادم کیرمو گرفتم گذاشتم دمه کسش هل دادم تا ته توش. الناز:آییییی گفتم آروم چرا وحشی بازی در میاری آههههه آریا آروم تر من:آهههه آههههه عجب کس تنگی آههههه میکنمت مال خودمی مامان آهههه جون آههههه. شروع کردم تلمبه زدن پاهاشو گرفتم از ساق و میکوبیدم تو کسش. من:آههههه مامان آههههه آههههه جوون آهههه الناز:آهههه آهههه آروم آروم دردم میاد آههههه آههههه. من:منو حشری میکنی آره؟ تو مهمونی پاهاتو میندازی رو هم آره آههههه جرت میدم زن الناز:آهههه گفتم خوش میاد ببینی خب نکن محکم نکن آههههه آههههه من:این کس مال کیه؟ هااا آهههه جوون الناز:آهههه مال تو آیییی مال تو آهههه آهههه وایسا من:حرف حرف منه امروز شوهرتو عصبی کردی میکنمت مامان آههههه میکنمت الناز:ببخشید آیییی ببخشید آههههه آهههه من:از بس حشریم داره میاد آهههه کس سفیدتو قربون مامانی آههههه آهههه الناز:آهههه زودباش آههههه زودباش دردم‌گرفت آیییی آخخخخ من:آهههههه مامانی آههههه بگیرش آههههه آلناز:آخخخخ آیییی آههههه نه آرومتر آههههه من:آهههه آههههه آهههه مامان آههههه. آبم اومد منم کل آبمو ریختم توش تا ته فشار دادم آبم خالی شد ته کسش الناز:آخخخخ آههههه چقدر داغه آهههه آههههه خدایا آریاااا آهههه من:جووون مامان آههههه آهههه آههههه. یه ذره تو کسش نگه داشتم تا آبم کامل خالی شه اون تو خیلی حشری بودم مامانم هم حشری شده بود از بس کسش رو خورده بودم. الناز:آخخخ کشتی منو. من:جرت میدم مامی آهههه جوون آبم اومد. الناز:تشنم شد بزار یه آب بخورم بسه دیگه من:آب بخور بیا بعدش یه لیوانم واس من بیار الناز:بعدش؟ من:برو بیا بهت میگم. رفت یه آب خورد یه لیوانم واسم آورد خنک آبو خوردم من:بیا اینجا الناز:چیه؟ من:بشین رو زمین الناز:بازم؟ نه آریا قرارمون فقط ۵ شنبه جمعه بود الانم‌ حالت بد بود انجام دادم برات من:هنوزم حالم بده بیا حالا. وسط سالن نشوندمش روی زانو هاش کیرمو دادم دهنش قشنگ اولش که رفت تو دیگه سپردم به خودش قشنگ هم جق میزد برام هم کیرمو میخورد اوم‌اوم میکرد که باعث حشری شدنم میشد من:جووون مامان آهههه بخورش آهههه بخورش کیرمو الناز:اوووم اوم اوووللففت اوووم اوووووممممم من:آههههه آهههههه عاشقتم آههههه اووووف آهههههه یه ذره که ساک زد قشنگ کیرم راست شد بلندش کردم بردم تو اتاقش خوابیدم رو تخت من:بیا روم الناز:من بیام؟ من:هر دفعه من انجام میدم یه بارم تو، بیا روم. اوم روم یه ذره واسم جق زد تا کامل راست شه بعد داد بالا کسشو و نشست روی کیرم تا نصفه الناز:آههههههه آهههههه آییییییی اخخخخخ من:اووووف جوون چقدر داغه آههههه برو پایین مامی الناز:صبر داشته باش آهههه آروم آروم. پهلو هاشو گرفتم کمک کردم بشینه روش کامل. تا ته کیرمو کرد تو کس خودش و نشست روش دستاشم گذاشت روی سینم و بی حرکت موند الناز:آهههههه خدایا آههههه من:اههههه مامان چه کس تنگی داری آههههه آهههههه الناز:با ادب باش آریا آییییی من:آههههه شروع کن مامان آههههه الناز:واییی باشه فقط زورم نکن آههههه. شروع کرد خیلی آروم روی کیرم بالا پایین کردن پاهاش کنار دستم بود گرفتمش مالوندم حتی رونش در امان نبود از دستام سفت میچلوندمشون. دستاش روی سینه هام بود خودش تلمبه میزد روی کیرم و ناله میکرد من:آههههه مامان آههههه اینجا دیگه تخت منو توعه فهمیدی الناز:آهههه آهههه چرا من:چون تو زن منی الناز مال منی الناز:آهههه آههههه خیلی پرو شدی من:فعلا که داری بهم سواری میدی آههههه مامان آههههه الناز:بدم میاد از این حرفا آییییی آیییی من:از این به بعد شبا اینجا میخوابم تخت زنو شوهری خودمون باید تو یه اتاق بخوابیم. الناز:آریاا آهههه بس کن آهههه آهههه کی میاد؟ من:تندترش کن یه ذره مامی. مامانم تند تر رو کیرم تلمبه زد و سریع تر سواری داد ناله خودش دراومده بود دیگه دستمو بردم روی کسش شروع کردم مالش دادنش ممه خوشگلش هم با یه دست مالوندم. داشت تند تر سواری میداد ممه ش بالا پایین پرت میشد صدای ناله ش بلند شده بود من:آهههه مامان ادامه بده آهههه جوون اآهههه زن خودمی آههههه. یهو یه آه بلند کشید چسبید بهم بغلم کرد آبش اومد و ارضا شد قشنگ لرزید و آبش از کنار کسش زد بیرون. ۱۰ ثانیه ثابت موند. من:ادامه بده مامی الناز:خسته شدم آییی. پاهامو صاف بود آوردم بالا بغلش کردم شروع کردم تلمبه زدن تو کردنش. خودم دست به کار شدم و تو کسش تلمبه میزدم. من:آههههه قربونت برم میمیرم واست آهههه مامانی الناز:آیی آریا آی آی آههههه آخخخ من:جونم مامان بگو بگو عشقم آههههه الناز:خسته ام بیارش من:بریزمش تو کس ؟ الناز:هر جا دوست داری آهههه آهههه آییی آییی من:این تختمونه مگه نه ؟ الناز:آره اره آهههه آهههه من:زن کی تو مامان ها آهههه آهههه الناز:زن تو آخخخ آهههه زن تو آهههههههه من:این بدن سفیدت مال کیه الناز:آییی آییی مال توعه آریا آاهههه آههههه من:زن خودمی از این به بعد تختامون یکیه باشه مامان؟ الناز:باشه باشششه آهههه آهههه من:چی میخوای زن؟ الناز:دردم اومد آهههه آهههه. من:بیا زیرم بخواب الناز:چرا؟ من:خسته شدی چون عشقم. بلند شد خوابید روی تخت منم پاشدم خودش پاهاشو برام باز کرد منم کیرمو گذاشتم روی کس و تا ته هل دادم توش الناز:آههههه آریااا آههههه من:جووونم مامانی آهههه مرسی بابت این بدن سفیدت عاشقتم آههههه آههههه. تلمبه های ریلکس و ملو میزدم تو کسش که دردش نیاد با سرعت عادی خوابیدم روش دستامو رد کردم از زیر بغلش و بغلش کردم ممه هاش چسبید بهم الناز:آهههه آریا آهههه آهههه وای آییی آییی آهههه آهههه آریا من:الان میارمش آهههه آلان میاد مامی الناز:اووخ آوووخ آهههه آریا بیارش دیگه آهههه آههههه من:جوون مامان چه حالی میده زنتو اینجوری بکنی بغلش کنی تو کسش تلمبه بزنی آبتم همونجا خالی کنی آههههه الناز:همینجا منو میکشی آخر تو آههه آههه توی تخت من:تو چیزیت بشه خودمو میکشم نه مامی دوست دارم دوست دارم آههههه آههههه آههههه سریع تر بکنم بیاد الناز:آهههه آهههه نکوب توم فقط آهههه آهههه من:تخت منه اینجا هر شب میام اینجا مامان اوکی ؟ الناز:اوکی اوکککی آهههه من:آهههه الناز آههههه الناز جووون آهههه داره میاد آههههه آهههه الناز:آهههه آهههه آییی من:الناز الناز آهههه زن خود منی آبمو میریزم توت آهههه بیار آبمو الناز:آهههه آریا دیگه توان ندارم آیییی آییی آهههه آههههه من:زن من میشی ؟ الناز:آره آره آییی من:میخوام باهات ازدواج کنم آهههه آهههه الناز:باشه آهههه باشه آیییی آیییی من:حاملت میکنم باید بچه دار شی از من آههههه آههههه الناز:اگه اینطوری پیش بری حامله میشم آخر آههههههههه آههههههه نکوب نکوب درد داره آهههههه من:داره میاد داره میاد آههههه الناز آهههه الناز بگیر آبمو آههههه آهههه پاهاتو دورم حلقه کن آهههه. پاهاشو دورم حلقه کرد سفت بغلم کرد منم محکم کوبیدم تو کسش چند تا تا بالاخره ارضا شدم و کیرمو چسبوندم بهش تا ته کس من:آهههههه مامان آههههه الناز آلناز آههههه آهههههه الناز:آههههه خدا آههههه آریا آیییی آیییی آهههههه آههههه آهههه اومدی آییی آههههه من:آهههه ریختم توش مامان آهههه آااهههه مامان بمیرم واست آههههه الناز:فدا سرت آههههه آههههه آههههه خدا آییییی آهههههههههههههههه من:آههههه مامان حامله شو آههههههه الناز:اوووف اووف آخخخخ آهههههه من:آخخخ آخیش مرسی مرسی آههه مامانی آهههه. همونجا تو کس نگه داشتم آبم کامل خالی شد توش بعد اینکه ارضام تموم شد روش خوابیده موندم لباشو میخوردم و سینه هاشو می مالوندم. چیزی نمی گفت همراهی میکرد باهام خودش لب میداد ناله میکرد تا اینکه بعد ۱۰ دقیقه کیرم دیگه خوابید و افتاد بیرون. رفتم کنار از روش پاشدم. داشت میرفت حموم که گفتم وایسا با هم بریم یه نگاه بهم کرد گفت باشه لخت شدم پشت سرش رفتم تو حموم قشنگ شستمش و بدنشو لیف کشیدم تمیز کردم کلی لب بازی کردم باهاش تو حموم و مالوندمش. بعد حموم رفت یه چرات بخوابه منم رفتم پای درس تا شب. شامو زدیم و موقع خواب رفتم رو تختش گرفتم خوابیدم. لباساشو که عوض کرد اومد بخوابه دید من رو تختش دارم میخوابم. الناز:اینجا میخوابی؟ من:آره. چیزی نگفت اومد رو تخت منم یه لب گرفتم ازش و بغلش کردم اونم بغلم کرد گرفتیم خوابیدیم. نوشته: آریا
    • kale kiri
      تاریک و تاریک تر - 1 سلام دوستان. من آرش، ۴۸ ساله هستم و خاطره ای که قراره براتون بنویسم برمیگرده به یکی دو هفته پیش. ما یه خانواده سه نفری هستیم که زندگیمون بالا و پایین تا دلتون بخواد داشته. همسرم، فرشته، که سه سال ازم کوچیکه که مثل اسمش خودشم فرشته اس. دخترمون پریا، تازه وارد ۱۷ سالگیش شده و بهترین نعمتیه که خدا برامون داده. ما قبلا یه خونواده ۴ نفری بودیم. پسرم آرتین که در ۶ سالگی بر اثر بیماری( در ادامه کامل میگم) رفت تو آسمونا. آرتین با پریا فاصله سنی خیلی کمی داشت و فقط ازش ۲ سال بزرگتر بود. بعد از دست دادن پسرم، زندگیمون خیلی تغییر کرد. مدت ها طول کشید تا به خودمون بیایم و دوباره سرحال بشیم. بیماری آرتین بخاطر عدم توجه کافی من و مامانش شدت یافته بود و به همین دلیل دکترا هم نتونستن کاری براش بکنن. نوعی بیماری که علائم اش رو در پشت کمر و ستون فقرات، گردن و نواحی تناسلی نشون میداد. از اون روز به بعد، منو همسرم بهم قول دادیم تا با جون و دل حواسمون به پریا باشه و مواظبش باشیم تحت هر شرایطی. پریا نسبت به هم سن و سالاش بلند قد تر هست و دوران بلوغش رو خیلی زود پشت سر گذاشته و از قیافه هم واقعا زیباست. همیشه لباسای شیک میپوشه(این رو از مامانش گرفته) و خوشتیپه. همسرم اول با مشورت دکتر، و بعدش خودش هر یکی دو هفته یک بار کامل پریا رو چک میکرد تا اگه علائمی بود سریعا مراجعه کنیم دکتر. زندگیمون افتاده بود روی روال و همچی خوب پیش میرفت تا اینکه یه روز متوجه رنگ پریدگی همسرم شدم. اولش فکر کردم فشارش افتاده یا اتفاق خاصی افتاده. رفتم نشستم پیشش و شروع به حرف زدن کردم. فرشته: آره از امروز صبح سرم درد میکنه و بدنم میخاره -دارویی چیزی خوردی؟ +اره مسکن خوردم ولی فرقی نکرد -رنگت پریده اصلا خوب به نظر نمیای پاشو بریم دکتر +نمیخواد بابا میخوابم فردا بیدار میشم درست شده -باشه چیزی نیاز داشتی بگو پاشدم رفتم تو اتاقمون. حس میکردم یه چیزی درست نیست و این حس داشت خفه ام میکرد. وقتی دیدم قانع نمیشه که ببرمش دکتر، زنگ زدم دکتر بیاد خونه ولی به فرشته نگفتم. بعد حدود ۴۰ دقیقه زنگ در خورد. رو به فرشته کردم و گفتم برو شلوار پات کن دکتر اومد(اکثرا با شلوارک کوتاه یا دامن تو خونه بود). با یه قیافه اخمو و در هم نگام کرد و گفت: از دست تو آرش گفتم که چیزیم نیست. خلاصه دکتر اومد بالا و خوش آمد گفتم بهش و راهنماییش کردم تا پذیرایی. در این مدت که همسرم لباس هاشو عوض‌میکرد با دکتر حرف زدم. -آقای دکتر ما توی خانوادمون سابقه بیماری خاص داریم و من نگران شدم واسه همین تماس گرفتم که بیاین. لطفا با دقت معاینه اش کنید و اگه کوچکترین چیز ناهنجاری بود بگید. +اوکی حتما فرشته از اتاق اومد بیرون و نشست پیش من و به دکتر سلام کرد. برای اینکه راحت تر معاینه انجام بشه من پاشدم رفتم آشپزخونه که یه چایی هم ببرم برای دکتر. بعد چند دیقه برگشتم پیششون. دکتر رو کرد بهم گفت: وضع کلی همسرتون تا دو روز اوکی میشه ولی پشت گردنش یه چیزی دیدم که واقعیتش رو بخواید هرچی گشتم نتونستم دلیلشو پیدا کنم. بهتره پاشید برید بیمارستان پیش دکتری که میگم همین امشب. همسرم یه نگاه معنادار کرد بهم و نگرانی رو تو چشاش دیدم. که البته خودمم‌دست کمی ازش نداشتم. راستی توی این تایم پریا با معلم خصوصیش، نگین خانوم توی اتاقش داشتن ریاضی کار میکردن چون دیگه سال آخرشه و حسابی میخواد نمراتشو بالا ببره. بعد اینکه دکتر رفت رفتم اتاق پریا و بهش گفتم میریم با مامانت خرید کنیم برگردیم چون نمیخواستم نگرانش بزارم مخصوصا که توی سن بدی قرار داره و ذهنش درگیر بشه تاوانشو بعدا میده. سوار ماشین شدیم و رفتیم سمت بیمارستان و بعد کلی اینور اونور کردن و درگیری قرار شد همسرم یک شبانه روز بستری بشه تا از خطر احتمالی جلوگیری بشه. زنگ زدم به خواهر زنم که ببینم میتونه بیاد شبو پیشش بمونه تا خودم برم پیش پریا تنها نباشه. خلاصه خواهر زنم رسید و بعد اینکه قرار گذاشتیم پریا و بقیه هیچ بویی از این ماجرا نبرن سمت خونه حرکت کردم. پریا درو باز کرد ‌و وقتی دید فرشته باهام نیست ابروهاشو داد بالا: مامان کو!؟ -گذاشتمش پیش خاله ات انگار فردا باهم قرار داشتن، خودش ازم خواست بزارمش خونشون. +(نگاه های عجیب و کارآگاهانه) باااشه چی بگم ۲۴ ساعت از این گذشت و من با هزار دردسر و پیچوندن پریا رفتم بیمارستان. وارد اتاقی شدم که همسرم توش بستری بود و دکتر رو بالا سرش دیدم. دکتر خواست تا باهام خصوصی حرف بزنه؛ رفتم ببینم قضیه چیه، که بله… همون بیماری پسرم علائم خودشو نشون داده بود و دکتر بهم گفت خداروشکر بلافاصله متوجه شدین و مراجعه کردین. نگران نباشین همسرتون اینجا مشکلی نخواهد داشت ولی ممکنه پروسه نسبتا زمان بری باشه درمانش. رو کردم به دکتر و گفتم: مثلا چقدر؟ -بستگی به مقاومت بدنش داره ولی حداقل دو هفته در نظر بگیرید با یه قیافه آشفته و ناامید رفتم پیش همسرم و بوسش کردم. یکم باهم حرف زدیم و بهش دلداری دادم تا زمان ملاقات تموم شد و بازم زحمت رو انداختم به دوش خواهرزنم اونم بدون معطلی قبول کرد. برگشتم خونه و پریا بهم حمله ور شد. -پس مامان کووووو +پریا -هوم +بیا بشین -چیشده بابا همش داری میپیچونی بچه که نیستم +مامان قراره چند روزی بستری بشه. مثل اینکه بیماریش خودشو نشون داده و باید تحت نظر دکتر باشه بشدت ناراحت شد و بدون اینکه حرفی بزنه بدو بدو رفت تو اتاقش و درو بست. بی خبر از اینکه چه اتفاقی قراره بیفته و چجوری قراره همه چیزو اداره کنم همونجوری روی کاناپه خوابم برد. دو سه روزی گذشت. موعد چک پریا رسیده بود. نمیتونستم تو این وضعیت بد پریا رو تنها بزارم و کوچکترین ریسکی بکنم. قبل اینکه من صحبتشو بکشم پریا اومد پیشم و گفت: بابا… حالا که مامان بیمارستانه پس چیکار میکنیم چک منو؟ رو کردم بهش و گفتم سوال نداره که بابا من هستم دیگه پریا: ولی بابا… تو تا حالا ندیدی چک کردن مامان رو. میدونی چجوریه؟ -از دکتر شنیدم که هر نکته ناهنجاری روی پوست… حرفمو قطع کرد: نه بابا منظورم اون نیست من لباسامو‌ در میارم تا مامان چک کنه منو حتی لباس زیرمم نمیمونه تنم راستشو بگم انتظار نداشتم اینو بشنوم چون در طول این سال ها اصلا پیش نیومده بود همچین روزی که من مجبور باشم پریا رو چک کنم. جلوی هر حس اضافی رو گرفتم و رو به پریا گفتم: اشکالی نداره دخترم. بابا و دختر به بهترین شکل انجامش میدن تموم میشه میره. دلگرمی دادم و حالش خوب شد اومد بغلم دراز کشید. داشت میرفت سمت اتاقش که گفت: بابا من میرم اتاقم یکم بعد بیا. -حله عروسک بابا تو این فاصله رفتم گوگل کردم ببینم چیزی هست که بتونم با خوردنش جلوی حس جنسیمو بگیرم یا نه. هرچی باشه هر مردی با دیدن عضو خصوصی زن ممکنه تحریک بشه و خوب عادیه. حالا هم که پریا بالغ شده بود و یه دختر کامل بود. از شانس بدم هیچی پیدا نکردم و رفتم سمت اتاق پریا. در رو زدم منتظر موندم. پریا: صبر کن بابا الان باز میکنم در رو که باز کرد یه روی دیگه از پریا رو دیدم که فقط یه شورت و یه سوتین تنش بود. نخواستم جو رو سنگین نگه دارم و سریع گفتم : پرنسس رو باباااا. لبخند زد و گفت اره جون خودت. برش گردوندم و چراغهای اتاقو کامل روشن کردم تا با دقت ببینم پشتشو. روی کمرش چیز خاصی دیده نمی شد و همه چی عادی بود. ازش اجازه گرفتم تا سوتینش رو باز کنم چون اذیت میکرد و نمیتونستم کامل دسترسی داشته باشم به پشتش. پریا: باشه بازش کن ولی دستامو میزارم روش نبینی. -اه اه حالا نخوردیمت که پرنسس بازم خندید باز کردم سوتینشو و انداختم زمین. یواش یواش دیگه کیرم داشت حرکاتشو شروع میکرد و من اصلا حس خوبی بابت این نداشتم. از پشت سرش حجم و گوشت کناره ممه هاش دیده میشد هرچقدرم چشممو میدزدیدم ازش بازم میدیدمش. -پریا اینور تمومه بچرخ +باشه چرخید و حالا رو به روی من بود. برای راحتی کار ازش خواستم دراز بکشه رو تختش. دیگه عادت کرده بود و باهام راحت تر شده بود واسه همینم دیگه ممه هاشو ول کرده بود و جلو چشام بودن دوتا بلور هاش. نوبت به شکمش رسید که دستمو وقتی کشیدم روش قلقلکش اومد و همراه با خنده های ریز تکون خورد که باعث می شد ممه هاش بالا پایین بشن و این باعث میشد کیرم بیشتر راست شه. وقتی اروم شد کف پاش از روی شلوار خورد به کیرم ولی چون خیلی واضح نبود فک کرد پامه و با یه لحن شوخی آمیزی گفت پاتو بنداز اونور دیگه گنده بک. خندیدم و گفتم باشه. همچی تموم شده بود و فقط شورتش مونده بود که دربیاره و تموم بشیم از این فلاکت. نگام کرد گفت خجالت میکشم بابا. گفتم باشه یه چشمی میبینمش. زد زیر خنده. اینجوری نمیشد و باید یه کاری میکردم که فقط رد شه این صحنه. باید خودم در می آوردم شورتش رو. دستامو بردم دور کمرش شورتشو گرفتم که دستاشو اورد گذاشت رو دستام و چشماشو سفت بهم فشار داد. باید یه کاری میکردم دستاشو خودش رو داره و بهم اجازه بده شورتشو در بیارم چون نمیخواستم حس بدی داشته باشه ولی از طرفیم هیچ جور کنار نمیومد با این قضیه. یهو بهش گفتم رو موهات سوسک نشسته پریا!! جیغ زد جفت دستاشو برد سمت موهاش محکم که من بلافاصله شورتشو کشیدم از پاهاش بیرون. بازم چشاشو بست و گفت خیلی بدی بابا گفتم: دخترم زود تموم میشه نگران هیچی نباش بابایی اینجاست. برای اینکه چک کنم باید از دستام استفاده میکردم و همینجوری نمیشد نگاه کرد. منم محو ویویی شده بودم که پریا واسم درست کرده بود. ناخودآگاه غرق زیباییش بودم و کاری از دستم بر نیومد کنترلمو از دست داده بودم با دیدن کصش. یهو پریا گفت بد نگذره اون پایین! خندیدم و سعی کردم مثلا نشون بدم دارم معاینه میکنم. ولی من محو زیبایی لای پاش شده بودم و خیره بهش مونده بودم. دستمو بردم سمتش یواش یواش. از خجالت داشت اب میشد. انگشتم بلخره خورد به کصش. همون لحظه پاهاشو محکم بهم فشار داد ناخوداگاه و این باعث شد تماس دستم با کصش حتی بیشتر بشه. پاهاشو باز کردم و با اون یکی دستمم لای کصشو باز کردم تا خوب ببینم. -مامان اینجوری نمیکردا +پریا نمیتونم کوچک ترین ریسکی بکنم و جایی رو از قلم بندازم. باید کامل ببینمش. یک بار انجامش میدم بزار کامل شه -همممم اووکی چه بدونم من در همین حد ادامه دادم و کیرم داشت به معنای واقعی کلمه منفجر میشد که بالاخره تونستم خودمو کنترل کنم و یکی از دستامو کشیدم اینور. رو کردم بهش گفتم تمومه بابایی. قبل اینکه بخواد عکس العملی نشون بده هجوم بردم بالای کصشو یه بوس کوچولو کردم پاشدم. با نگاهی تعجب امیز استقبالم کرد که گفتم برای اینکه دختر خوبی بودی بوست کردم دیگه نگاه داره؟؟ گفت: خب بیا بوس رو از رو لپم بکن چرا اونجامو بوس کردیییی. که نگاهم دوباره به کصش افتاد و متوجه تغییرات کصش شدم و اون خشکی ای که حین معاینه داشت رو از دست داده بود. همون لحظه فهمیدم که اشتباه کردم و در اثر بوسی که کردم خیس شده و حسابی تحریک شده… دوستان داستان تموم نمیشه اینجا و ادامه داره اگه خوب استقبال بشه بزودی پارت دو هم مینویسم. ولی نیاز میبینم از الان بگم که بین من و دخترم سکس و دخولی اتفاق نیفتاده و امیدوار به این نباشید. ولی داستان جای خوب زیاد داره که با همراهی خوب شما ادامه میدم. روزتون بخیر نوشته: آرش
    • arshad
      فیلم  بدن نمایی باچهره داف سکسی با سینه های 75 خوشگلش برای پارتنرش . تایم: 02:12 - حجم: 26 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • arshad
      2 قسمت بدن نمایی داف خوشگل وطنی همراه باچهره . کلیپ اول تایم: 05:03 - حجم: 61 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم   کلیپ دوم تایم: 03:05 - حجم: 37 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • arshad
      فیلم بدن نمایی با شورت و سوتین زن توپر و هیکل گوشتس چادری متاهل (تصاویر لختی) . تایم: 00:41 - حجم: 8 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.