minimoz ارسال شده در 18 اردیبهشت اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اردیبهشت ضربدری × سکس ضربدری × داستان ضربدری × داستان سکسی × آوا و پوریا سلام پوریا و ۳۶ ساله هستم . قضیه که مینویسم به نحوی اقرار به اتفاقی هست که سخته گفتنش و برای بار اول اینجا مینویسم . زن من اسمش آوا هست و ۳ سال از من کوچیکتره از نظر سن و سال و ازدواج ما بصورت سنتی و یه معرف اتفاق افتاد و ۴ سالی هست ازدواج کردیم . قبلا شغل دیگه داشتم و بعد ازدواج توی شغل جدیدی که به صورت خانوادگی و آبا اجدادی شغل خانمم آوا بود مشغول به فعالیت شدم . توی کار یه همکار آقا بود به اسم فرید که همیشه زنم راجع به کارا و پیشرفت کار اون را مطرح میکرد و الگو کاری معرفی میکرد و الحق توی کار و پیشه خودش موفق بود . یه نسبت فامیلی دور هم با خانم من داشتن و دور آ دور سلام و تعارف و توی مراسمات خانوادگی گاهی فرید را با همسرش مرضیه میدیدم . آوا از حرف زدن جلوی پدرش و من و زن فرید ابایی از هم کلام شدن با فرید نداشت و حتی قبل آشنایی و ازدواج ما همکاری خانوادگی و داد و ستد با فرید و خانواده شون داشتن. یه بار تصادفی از طریق مادر آوا فهمیدم که فرید پیشنهاد ازدواج و خواستگاری به صورت رسمی به خانواده آوا داده ولی نظر خانواده آوا نبوده که با فامیل وصلت کنن و قضیه همونجا تموم شده . گاهی باغ خانوادگی آوا و عمو و فامیلش جمع مي شديم برای ۱۳ به در و مناسبت هایی و خب مشروب بصورت تفننی و لوکس خانوادگی دور هم میخوردن ولی حقیقتش من اهل مشروب و خلافی نبودم . آوا هم گاهی با پدر و عمو و فامیلش چند شات مشروب میزد . یه شب رفتیم برای دورهمی باغ فامیل آوا و مشروب هم خوردن و کیفیت مشروب بالا بود و آوا را خیلی داغ کرد . دیدم از حال عادی خارج شده و خوبیت نداره اونجا بمونیم و زود هر جور بود جمع و جور کردم و آوا را برداشتم آوردم خونه و آوا توی راه و مستی یه حرفایی زد که خشکم زد و گذاشتم پای مشروب و مستی و گیجی ولی خیلی رو مخم بود حرفایی که زد و از علاقه خودش به فرید گفت و بهم گفت زنگ بزن فرید بیاد منو بکنه و دوس دارم بهش بدم و دوسش دارم و… فردای اون شب خودم حرف های آوا را بی خیال شدم ولی آوا بهم گفت میشه با فرید و زنش رفت و آمد داشته باشیم ؟ خواستم بحث پیش نیاد گفتم من زیاد ازش خوشم نمیاد ولی تو بخوای باشه . آوا گفت من دوست دارم برم بیام باهاشون و لطفا تو هم بد قلقی نکن و اوکی باش . دیگه از اون روز تقریبا ماهی یکبار را با فرید و زنش رفت و آمد خانوادگی پیدا کردیم . مهمونی ساده بود ولی یواش یواش اونا مشروب هم آوردن خوردن و زنش و آوا هم با لباس راحتی و مجلسی پیش همدیگه بودن و همه حرفی و شوخی میکردن و واقعی یه جورایی انگار دوست و پایه شده بودیم . از رفتار آوا و فرید متوجه میشدم بهم علاقه دارن . زن فرید هم که ببو گلابی بود و روی حرف فرید حرف نمیزد . یه شب بعد اینکه فرید اینا اومدن و رفتن و آوا هم کمی مشروب خورده بود باهاشون بی خجالت از آوا پرسیدم که تو به فرید حسی داری؟ به نظرم دوستی ما یه کم خارج از کنترل شده و نامتعارف هست و کسی ببینه و بشنوه فکر میکنه دوستی مون خارج روابط عادی هست و خوبیت نداره . آوا هم گفت به کسی ربطی نداره و دوسش داریم و من هم مشکلی نمی بینم و اگه کاری هم بکنیم زن و شوهری هست و چهارتایی هست و کسی نمیتونه بگه زن فلانی چنان و چنین کرد چون زن خودش هم هست . گفتم آوا چی میگی ؟ گفت میگم اگه حتی کار به جایی برسه که نباید برسه تو هم حتما از خجالت مرضیه زن فرید در میای و دهنش بسته میشه . گفتم مگه قراره چیزی بشه ؟ گفت نه ولی بشه هم همه چیز مساوی و برابره و کسی نباخته یا نبرده یا آبرو از کسی نرفته . گفتم تو جنبه نداری آوا لطفا مشروب نخور و بی خیال شو این دوستی را ولی آوا گفت تو که جنبه نداری فکر میکنی همه بی جنبه هستن و کسی کاری نکرده و بکنه هم متقابل هست و میگم که نگران نباش … آوا کمی داغ و مست بود و بحث باهاش میرسید به دعوا و اوقات تلخی و من ادامه ندادم . ده دوازده روز بعد اون شب آوا بهم گفت مرضیه زنگ زد و گفت یه ویلا از یه دوستان چند روز دستشون هست فلان شهر و میخوای یه برنامه سفر بزارن و دنبال هم سفری هستن و هر چی من گفتم نه برعکس آوا خواهش و التماس و اصرار که بریم ۵ روز هست و پوسیدیم و خسته شدیم و… هر جور بود منو متقاعد کرد که بریم با فرید و زنش سفر و برنامه سفر را برای هفته آینده ش مهیا کردیم و رفتیم با فرید اینا اون شهر که ویلا ردیف شده بود . اونجا فقط ما بودیم و فرید اینا و نگم که چقدر مشروب آورده بود فرید و چپ و راست با زنش میخوردن ولی نه زیاد و فقط دو سه تا شات و آوا هم روزی یه بار را باهاشون دو سه تا شات را میزد . مرضیه و فرید خیلی بی خجالت شدن اونجا و حمام رفتن و همه رفتاری نشون دادن جلوی من و حتی دعوت میکردن ۴ تایی بریم حمام ولی قبول نکردم و پای مشروب خوری شون گذاشتم . شب سوم پاسور بازی میکردیم و بازی حکم و قرار شد برای اینکه تقلب کسی نکنه خانم هر کسی با آقای طرف بشن دستیار و شوخی و خنده ها شروع شد و حرفای زیر نافی و یواش یواش بازی حکم را تبدیل کردن به بازی شاه و دزد و بازی های مسخره و فان و حکم میدادن بر علیه همدیگه و مثلا باید با باسن روی دیوار بنویسی تو عشق منی و بعد شوخی شوخی قرار شد شلوارک در بیارن و با شورت بشینن و بازی رسید به بوس زوری بین همدیگه و رفت سمت مالیدن و نشون دادن بدون لباس . فرید زنش را مجبور کرد که برای آوا سینه و لبش را بخوره و آوا هم مجبور کرد که فرید شلوار و شورت در بیاره و یه جایی شد که زن فرید به من گفت باید برای خانمت جلوی ما ساک بزنی و آوا هم سریع در آورد و گفت زود باش و منم برای آوا خوردم و تا شروع کردم خوردن سریع مرضیه هم در آورد و به فرید گفت تو هم برای من بخورش و شوخی شوخی شروع کردیم به سکس کنار همدیگه و اون حس ترس و خجالت به کل کنار رفت و زمانی که فرید مرضیه را میکرد به من گفت پوریا زن من گشادتر هست یا تو و خندید و مرضیه هم گفت من تنگ ترم و آوا گفت سایز شوهرت که بزرگتره و باز وسط سکس قضیه شوخی شد و سکس به ارضا کسی نرسید و چون اونا مشروب هم خورده بودن انگار دیر ارضا میشدن و باز پا شدیم و نشستیم پای ورق بازی … ساعت حدود ۲ نصف شب بود و آوا حکم کرد مرضیه برای من ساک بزنه و فرید هم گفت من مشکلی ندارم . مثل یه خواب بود ولی حس عجیبی بین ما بود و با ساک زدن مرضیه برای من قضیه جدی تر شد . بعدش باز آوا حکم کرد و گفت فرید برای خودش آوا بخوره و اونجا بود که من اون حس علاقه را بین آوا زنم و فریده دیدم و به اوج رسید . جوری فرید میخورد که اوا از ناله چیزی شبیه جیغ و داد میکرد و زن فرید هم فقط جون جون میکرد و با کیر فرید ور میرفت و میخورد واسش و من از آب که از زنم میومد و ناله و کاراش فهمیدم واقعی دلش رفته که به فرید حتما حتما حتما کوس بده . بعدش که فرید خورد آوا بلند شد و جوری ساک زد برای فرید که چشمای من صاف و استاد و تعجب کردم . باور نمیکردم کار تا کجا رسید و آوا هم اینقدر بی حیا و بی خجالت پریده روی یه مرد دیگه و مثل ندیده ها و از توی قحطی برگشته ها کیر فرید را جلوی من و زن فرید صاحب شده و جوری همه جاش حتی تخماش را لیس میزنه که زن فرید هم محو تماشا شده بود . بعدش هم جوری خوابید و پا بالا کرد برای فرید که انگار صد ساله زن و شوهر هستن و فرید فقط یه کلمه گفت با اجازه آقا پوریا و ظرف یک ثانیه پاهای آوا را بالا گرفت و کیر سیاهش را تا تهش کرد توی کوس سفید زنم و افتاد روش و سینه ها آوا را هم میمالید و گردن و لب آوا را هم میخورد. جوری آوا لذت میبرد که انگار دنیا را بهش دادن . من قشنگ از روز اول که حرف این فرید شد میدونستم زنم دوست داره بهش بده و تا نده هم ول کن نیست و خب به خواسته ش رسید . زن فرید مرضیه هم بهم گفت ببین این دوتا چه میکنن و غیر ارادی نفهمیدم چطور خوابوندم زن فرید را و پاهاش را بالا گرفتم و کردم توی کوسش و فقط میکردم که از فرید عقب نمونم ولی اون دوتا عاشقانه میکردن و من و مرضیه فقط یه جورایی برای عقب نمودن از اون دوتا . فرید جوری کرد آوا را که خودم حال کردم . همه پوزیشن های معمول داگی و نشسته و … آوا را کردش و ارضا کرد و بعد هم دنبال این بود کون تپل آوا را هم بکنه و دائم انگشتش کون آوا بود و راضیش کرد سر کیرش را بکنه کون آوا و اونجا ارضا بشه و بالاخره کون هم یه جورایی از زنم کرد و ریخت آبش را کون آوا و منو مرضیه چند دقیقه سکس میکردیم چند دقیقه محو کارای اون دوتا ميشديم. منم مرضیه را که سبزه بود بدنش داگی کردم و همزمان براش کلیتوریس را مالوندم تا ارضا شد و بعدش هم آبم را آوردم و ریختم به کونش و بعد تازه شروع دوستی جدید ما بود … بازم شاید نوشتم از این رابطه … نوشته: پوریا لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده