arshad ارسال شده در 17 اردیبهشت اشتراک گذاری ارسال شده در 17 اردیبهشت اولین سکس × گی × داستان سکسی × داستان گی × سکس گی × اولین باری که من کون دادم این داستانی که تعریف میکنم مربوط به چندین سال پیشه که من برای اولین بارکون دادم، من قیافه زیاد خوبی ندارم ولی از همون بچگی تپل بودم، من تو خانواده ای بودم که تعصبی و دور از برنامه های سکسی بودن و من چند برادر دارم که اصلا تو این خط ها نیستن، ولی من از همون زمانی که حدودا پنجم ابتدایی بودم هوس میکردم کون بدم ولی از آنجایی که میدونستم خانواده ام اگه این موضوع را بدونن چه بلاهایی سرم میاد بیخیال هوسم میشدم و همونطوری که گفتم زیاد خوشگل نبودم که دوستام بهم چشم داشته باشند از طرفی هم خیلی خجالتی بودم، تو دوستان مدرسه ام یکی از بچهها با من خیلی صمیمی بود بیشتر وقتای مدرسه و بعد از مدرسه را باهم بودیم خیلی وقتا که از مدرسه به سمت خونه بودیم دست به گردن هم راه می رفتیم من بعضی وقتا اینقدر خودمو به اون نزدیک میکردم که موقع راه رفتن ران پاش به کون من میخورد ولی از آنجایی که فکر نمیکرد من عمدا این کار را میکنم به شوخی میگفت عجب چیزی داری و منم به خنده خودم را کوچه علی چپ میزدم که نشنیدم، این هوس با من بود تا خدمت سربازی رفتم بعد از یک ماه آموزشی بهم مرخصی دادن ولی از آنجایی که برگه مرخصی را خیلی دیر دادن تا به ترمینال آزادی برسم بلیط اتوبوس تموم شده بود و گفتن فردا صبح، من که برای بار اول بود به تهران آمده بودم مونده بودم که چکار کنم، تو محوطه ترمینال قدم میزدم که دیدم یک نفر صدام زد، سرکار، برگشتم دیدم آنهم سربازه با یه کوله پشتی وپتو، گفت تو هم بلیط گیرت نیومد گفتم نه، گفت منم بلیط پیدا نکردم چند بار هم این مشکل برام پیش اومده بخاطر همین همیشه پتوهامو با خودم میارم همین جا یه جایی را بلدم میخوابم صبح میرم، بعد پرسید تو میخوای چکار کنی، گفتم نمیدونم باید برم مسافر خانه پیدا کنم، گفت اگه دوست داری بیا بریم همین جا بخوابیم، مسافر خانه تو این نزدیکی ها نیست، از آنجایی که اون هم سرباز بود بهش اعتماد کردم گفتم بریم، تو گوشه ای از محوطه ترمینال لوله های سیمانی بزرگی گذاشته بودن، گفت من اغلب اینجا میمونم، منم گفتم اشکال نداره ولی من چیزی ندارم، گفت من دو تا پتو دارم ازش استفاده میکنیم گفتم باشه، چیزی خوردیم واماده شدیم بخوابیم باخودم گفتم الان یکی از پتو ها را به من میده ولی دیدم یکی از پتو ها را تا کرد و انداخت زمین، گفت زمین سرده بخاطر همین تا کردم، ساک هامون رو هم بعنوان بالش زیر سر گذاشتیم وپتوی دیگه را هم انداختیم رویمان، از آنجایی که جا کم بود از همون اول اون به سمت من ومن رو به آسمان خوابیدم، تا اینجا هیچ اطلاعی از هدفش نداشتم بعد از مدتی به هوای اینکه سرده خودش را به من چسبوند و آرام پاش رو روی پای من گذاشت تو این لحظه که من خودم را به خواب زده بودم یهو ترسیدم ولی چاره ای نداشتم با خودم گفتم اگه برم این وقت شب جایی ندارم واز طرفی گفتم من که این کار را دوست داشتم تازه این سرباز هم غریبه است، آرام آرام بیخیال شدم گفتم بزار امشب در اختیار این باشم کمی که گذشت کاملا منو بغل کرد دید عکس العملی نشان نمیدم آروم منو برگردوندو کامل کونم بغل کرد یواشکی کمربندم را باز کرد و شلوارمو پائین کشید چند لحظه منو تو بغلش نگه داشت وبه آرامی با کیرش لای پای من ور میرفت، کم کم از اینکه من بیدارم و چیزی نمیگم خیالش راحت شد کیرش را خیس کرد وخواست بکونه چون من تا اون لحظه نداده بودم خیلی تنگ بود یکی دو بار هی کیرش را خیس میکرد و فشار میداد داخل نمیرفت تا اینکه تصمیم گرفت با انگشتش کمی کونمو باز کنه انگشتش را که کرد درد خیلی زیادی را حس کردم کونم را جمع کردم انگشتش اومد بیرون ولی دیگه اون نمیتونست بیخیال بشه کمی با دور کونم ور رفت وبا انگشتش را کرد تو، من دیدم اونطوری نمیشه برگشتم رو به شکم خوابیدم واونم از خدا خواسته بلند شد و روم خوابید با اینکه فهمیدم درد زیادی را باید تحمل کنم ولی لذت بخش هم بود پس این دفعه مقاومت نکردم، کیرش را دوباره خیس کرد و آروم آروم فشار داد تا رفت تو شروع کرد تلمبه زدن تا میخواست آبش بیاد صبر میکرد و باهام ور میرفت بعد دوباره شروع میکرد یک ربع این کار را کرد تا آبش اومد وقتی آبش اومد همون تو خالی کرد و از خستگی روم ولو شد تو لحظه ای که آبش اومد من برام خیلی لذت بخش بود و تمام درد را فراموش کردم ،بعد از مدتی کیرش را بیرون کشید ویکی دو بار منو بوسید و گرفت خوابید، من که تا صبح خوابم نمیبرد صبح ساعت ۵آرام بلند شدم، و رفتم، بعد از اون دو بار هم کون دادم که بعدا تعریف میکنم نوشته: مهدی لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده