رفتن به مطلب

behrooz

ارسال‌های توصیه شده

     خیانت × نامادری × زن بابا × داستان خیانت × داستان سکسی × داستان نامادری × سکس نامادری × داستان زن بابا × سکس زن بابا ×

حامد و نامادری

سلام
اسم من حامد و18 سالمه .
وقتی پنج سالم بود مادرم فوت کرد بابام وسایل شخصی من و خودش جمع کرد رفتیم خونه مادربزرگ چون نمیتونست جای خالی مادرمو ببینه من تک فرزند بودم بابام نمایشگاه ماشین داره و ما وضعیت مالی خوبی داریم اون موقع بابام کلید خونمون داد به عموم با سند و کلی لوازم بفروشه چون دوست نداشت برگرده تو اون خونه منم درس خوندم و کنارش میرفتم تو نمایشگاه ماشین کار میکردم یک شب که مادر بزرگ همه پسرها و دخترها و عروس های خانواده و داماد ها رو دعوت کرد آنجا من بعد از شام یک پیشنهاد دادم به همگی که من بزرگ شدم دوست دارم به بابام زن بدید دوست ندارم تنها باشه وقتی بابام فهمید ناراحت شد منم بهش گفتم اگر زن نگرفتی میرم خونه فامیل زندگی میکنم به عمه ها و عموهام گفتم شما پسر میخواهید میخوام بیام پیشتون زندگی کنم همشون جلو بابام گفتند قدمت روی چشم.
بابام منو خیلی دوست داشت و گفت به خاطر تو زن نگرفتم الان داری با رفتن منو تهدید میکنی گفتم منم چون دوستت دارم باید زن بگیری چیزی نگفت.
خلاصه یک هفته بعد زن عموم یک خانوم زیبای برای بابام پیدا کرد یک خانوم به اسم فریبا یک خانوم سفید قد بلند چشم سبز خوشگل و ناز.
فریبا یک خانواده متوسط زندگی میکرد پنج سال بود از شوهر اولش جدا شده بود دوتا پسر داشت که پیش شوهرش بودن بعد مراسم خواستگاری شرط و شروط بابام و فریبا عقد کردن بابام فریبا رو آورد خونه منم چند روز تنهاشون گذاشتم گفتم راحت باشن بالاخره بابام بعد چند سال مجردی یک کس بکنه منم مزاحمش نباشم.
گذشت فریبا خیلی به من و بابام می‌رسید یک روز صبح رفتم نمایشگاه ماشین پیش بابام تو نمایشگاه بودیم بابام گفت حامد دست چکم رو تو خونه جا گذاشتم میری بیاریش گفتم چشم سوار ماشین شدم تخته گاز رفتم در خونه معمولاً مامان فریبا بعد از اینکه صبحانه رو میداد می‌رفت بازار خرید می کرد برای نهار رفتم داخل دیدم درب حال بازه یک جفت کفش مردانه داخل هستش رفتم خیلی آروم دیدم صدای عجیبی میاد رفتم سمت اتاق خواب صدای نیمه گریه و با صدای سکس خیلی آروم سرمو کردم تو اتاق دیدم یک مرد سبزه خیلی هم بد قیافه داره فریبا رو به حالت داگی میکنه داشت پاهام سست میشدن فریبا هم هی بهش میگفت زود باش الان شوهرم میاد اونم می‌گفت خفشو جنده کیرم تو کس تو کون شوهرت سریع گوشیمو از جیبم درآوردم خیلی آروم که منو نبینند یک فیلم چند ثانیه ای کامل از دوتاشون گرفتم.
گوشی گذاشتم تو جیبم از خونه زدم بیرون سوار ماشین شدم که برم به بابام بگم ولی ترسیدم که اتفاقی بیفته نمیدونستم چیکار کنم رفتم تو گوشی فیلم چند بار دیدم کون و سینه های فریبا هم حشریم کرد بود وای چه بدنی داشت از یک طرف دیگه این مردی که داشت با فریبا سکس میکرد با اون شکمش صورت زشتت چقدر کیری بود حالم بد میشد .
گوشی زنگ خورد دیدم بابامه گفت چیکار کردی نمی‌دونستم چی بگم بهش گفتم تازه رسیدم زنگ بزن مامان فریبا دست چک بیاره در همون لحظه همون مرده از در حیاط آمد بیرون و رفت چند دقیقه بعد مامان فریبا با یک چادر آمد سلام کرد دست چک و داد گفت چقدر اینجا هستی ؟
گفتم چند دقیقه گفت خوب شد آمدی این آقا مامور آب بود آمده کنتور آب چک کنه من نگاهش کردم گفتم آب خودتو یا آب خونه رو ؟
گفت منظورت چیه ؟
گفتم خودت میدونی گفت حامد درست نیست آدم تهمت بزنه خندیدم بهش گفتم آمدم تو خونه دیدم حالت داگی داشت باهات سکس میکرد بهش گفتی زود باش الان شوهرم میاد اون زشت کیری هم بهت گفت کیرم تو کس تو کیرم تو کون شوهرت منم برگشتم بیرون.
فریبا وسایلتو جمع کن از اینجا برو و هیچ وقت نیا وگرنه به بابام میگم هر بهانه ای داری بگو برو و هیچ وقت نیا.
منم گاز ماشین گرفتم و رفتم سمت نمایشگاه داشتم خودخوری میکردم دیدم فریبا زنگ زد گفت به بابات میگم خواستی باهام سکس کنی ولی نزاشتمت حالا داری تهمت میزنی.
بهش گفتم خیلی خارکسه تشریف دارید ولی من فیلم تو رو گرفتم بهش نشون میدم الان فیلمتو میفرستم تو واتس اپ برات تا ببینی نگی دروغ میگم.
زدم کنار فیلم تو واتس اپ براش فرستادم و حرکت کردم دیدم زنگ زد و التماس میکرد ترخدااااا آبرومو نبر هرچی خواستی بهت میدم هر کاری خواستی برات میکنم بهش گفتم هیچی ازت نمیخوام فقط برو آمدم خونه بودی جلو خودت فیلمتو میدم دست بابام .
و رفتم نمایشگاه پیش بابام گفت دسته چک آوردی ؟
بهش دادم صورتم تا دید گفت چی شده گفتم هیچی نزدیک بود تصادف کنم.
برام آب آورد گفت چیزی نیست نگران نباش.
وقتی دیدم پدرم به این خوبی چرا همچین جنده ای گیر بابام افتاده داشتم دیونه میشدم.
یک پیام دادم به فریبا بهش گفتم جنده هر بهانه ای میخوای بیاری بیار فقط آمدیم تو خونه نباشی درجا میری دادگاه درخواست طلاق رو میدی وگرنه بابام بفهمه آتیشت میزنه.
پیام داد توروخدا بس کن بهت میگم جریان چیه فقط تمامش کن هر وقت خواستی بهت حال میدم.
نوشتم خفشو جنده به خدا قسم ساعت 1 ظهر آمدیم آنجا بودی فیلمتو با پیامتو نشون بابام میدم.
حالا ببین اصلا زنگ میزنم عموم هام بیان.
دل دل میکردم رفتم خونه آنجا نباشه.
آنقدر تو فکر بودم حالم بد بود که روی صندلی نمایشگاه بودم بابام گفت پسرم بریم خونه ؟ گفتم بریم وقتی رسیدیم خونه کل خونه قفل بود مامان فریبا وجود نداشت هیچ کس تو خونه نبود بابام بهش زنگ زد گوشیش خاموش بود.
روی تلویزیون یک نامه بود.
دادم به بابام روش نوشته بود من دارم میرم دادگاه دنبال طلاقم چون نمیتونم بدون بچه هام زندگی کنم میخوام برگردم سر زندگی اولم.
بابام هیچی نگفت ظاهراً بعد مدتی طلاق گرفتند.
بابام داغون شده بود ولی بهتر این بود که جریان خیانتش می فهمید داغون تر میشد.
به مادربزرگ گفتم خودت یک زن خوب براش پیدا کن اونم گفت چشم.
یک روز تو حیاط خونه بودم همون زن عموم آمد با همه سلام کرد به غیر از من و رفت داخل بابام صداش کرد گفت شعور نداری با حامد سلام کنی ؟
بهش گفت نمیدونستم پسر هیزی داری تا الان بابام خواست بزنش همه جلوشو گرفتن بهش گفتم چیکار کردم گفت خودت میدونی گفتم هیچی نمیدونم.
گفت تو باعث جدایی مامان فریبا شدی از بابات من میدونم گفتم چه ربطی داره.
گفت بهش پیشنهاد رابطه دادی قبول نکرد باعث جدایی اون ها شدی و تهدیدش کردی بهش گفتم تا حالا نخواستم بگم تو یک جنده رو دادی به بابام.
نگاه کردم به بابام گفتم اون روز که گفتی برو دسته چک بیار یک نفر داشت باهاش سکس میکرد.
زن عموم گفت آره تو راست میگی مگه ما خریم.
گوشی موبایل از جیبم درآوردم دادم دست بابام فیلم پلی کردم عموم رفت دید حال بابام بد شد و گفت چرا زودتر نگفتی.
گفتم اگر اون موقع می‌فهمیدی ممکن بود هر اتفاقی بیفته عموم به زن عموم گفت خجالت بکش اینم مدرک.
زن عموم فیلم دید زد تو صورتش گفت این جنده بهم گفت حامد گفته اگر بهم نمیدی از خونه برو.
این بود جریان ما.

نوشته: حامد

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.