رفتن به مطلب

ارسال‌های توصیه شده

     همسر × بیغیرتی × سکس همسر × داستان همسر × سکس بیغیرتی × داستان بیغیرتی × داستان سکسی × داستان فاتنزی × سکس فانتزی ×

کس دادن زنم و فانتزی های من - 1

سلام به همه ی دوستان وقتتون بخیر و خوشی
داستانی که میخوام براتون تعریف کنم، برمیگرده به دو سال پیش یعنی اوایل ۱۴۰۰ که از اون روز به بعد به کل سبک زندگی من و همسرم عوض شد و کلا رنگ و بویی ب غیر از پنج سال اول ب خودش گرفت.
اسم من فرید هستش ، ۳۵ سالمه و قدم ۱۷۵ و وزنم تقریبا ۷۷ و قیافه متوسط .
همسرم ترانه ۲۹ سالشه و چهره ی خیلی نازی داره . چشم های عسلی روشن و موهای خرمایی روشن. که وقتی تو آفتاب هستش کمرنگ و پر رنگ میشه و خیلی ناز تر میشه.
قدش ۱۶۸ و وزن تقریبا ۶۲ کیلو ، انصافا بدن خیلی خیلی نازی داره . الان که دارم این داستان رو مینویسم و از زنم تعریف میکنم واقعا دارم لذت میبرم ، مخصوصا وقتی فکر میکنم کسایی که میخونن با فکر اندام و بدن زن من راست میکنن و دست ب کیر میشن،
چون واقعا حتی قبل از این اتفاق من با رابطه های ضربدری و کاکولدی حال میکردم اما از ترس بهم ریختن زندگیم و اینکه طرف بعد ها بخواد سواستفاده کنه و ترانه رو اذیت کنه، هیچ وقت به زبون نیاوردم.ترانه مربی بدن سازیه و تحصیلات تکمیلی این رشته رو داره و معمولا بیشتر تایم روزش رو تو باشگاه هستش و کلی هم شاگرد های مختلف از لحاظ سنی داره.
بین شاگردهاش یه بنده خدایی بود ب اسم یگانه ، که خوب تقریبا بیشتر از مربی و شاگردی با هم دوست بودن. چون از دوره ی راهنمایی با هم همکلاس بودن.
و کاملا با هم رفت و آمد خانوادگی داشتن و الانم داریم،
یگانه یک بار ازدواج کرده بود و سره شش ماه جدا شده بود ، خود یگانه میگفت خیلی الوات هستش و صبح تا شب تمام وقت پیش رفیقاشه و یه هزار تومنی خرج خونه نمیده که هیچ یکسره هم از خانواده و آشناهای من پول قرض میگیره و پس نمیده.
یه چند وقتی میدیدم که رفت و آمد یگانه که قبلا تقریبا دو هفته یک بار اینا بود شده یک روز درمیون و گاهی وقت ها هم هر روز،
درسته با هم رفیق بودن ، ولی خوب هیچ وقت انقدر با هم جفت نبودن که همه جا با هم برن ، حتی واسه خرید لباس و لیزر و این جور کارها. حتی چند شب هم یگانه پیش ما موندش.
یه روز که طبق معمول تو مغازه نشسته بودم و با یه مشتری قرار داشتم که بیاد و با هم چند تا بازدید بریم واسه خونه انتخاب کردن ، یهو مشتریم زنگ زد و گفت عزیز من نرسیدم بیام لطفا اگر میشه شما برید فلان خیابون اونجا همسرم و برادرش منتظرتونن و اونا میان واسه دیدن خونه. راستش من املاکی هستم.
حالا خیابونه کلا پنج دقیقه پیاده ما با فاصله داشت.
من رفتم و رسیدم به مشتری دیدم پسره که همون برادره مشتریه ، آشناست و چند باری پیش ما معامله کرده بود . وضع مالی خیلی توپی داره و تو محل نمایشگاه ماشین خارجی داره .خلاصه بعد احوالپرسی سوار ماشینشون شدم و رفتیم به اولین آدرس. وقتی رسیدیم برادر اون خانوم مشتری گفت اینجا واقعا ساختمونه خوبیه ، خیلی آرومه و واقعا کسی با کسی کار نداره. که من پرسیدم مگه میشناسین اینجارو ، پسره گفت آره یکی از رفقای قدیمیم اینجا ساکنه که اون برام تعریف کرده.
خلاصه وارد آسانسور شدیم و وقتی وارد طبقه سوم شدیم چشمم خورد به دو تا شاه کس که واقعا بدنشون و استایلشون خیلی ناز بود، بی اراده نگاهشون کردم. البته پشتشون به من بود. اما وقتی اونا دره واحد خودشون رو باز کردن که برن تو و به صورت نیم رخ شدن ، با دیدن چهره طرف قفل کردم و انگار آب یخ ریختن سره من و تمام بدنم یخ کرد.
دیدم ترانه و یگانه هستن. منم سریع خودم رو کشوندم پشت مشتریام که اونا من رو نبینن و برن تو خونشون.
کلا فکرم ب هم ریخت و نمیدونستم اصلا برا چ کاری اومدم تو این ساختمون.چون من ده دقیقه قبل با ترانه حرف زده بودم و بهش گفتم یکی دو تا بازدید دارم و بعدش میام دنبالت با هم بریم ناهار یه چی بخوریم گفت نه شاگرد خصوصی هام امروز خیلی زیادن و اصلا نمیتونم.
خونه رو نشون دادم و اومدیم پایین که پسره گفت رفیقی که میگفتم تو این ساختمونه یکی از همون خانوم خوشگل ها بود. وای من یه لحظه داشتم منفجر میشدم.
ولی عادی برخورد کردم اما بخدا قلبم داشت میومد تو دهنم. گفتم کدومشون لباس سفیده؟ که گفت نه اونی که تیره پوشیده بود.دلم آروم شد . چون کرمیه یگانه بود نه ترانه.
بهش گفتم نوش جونت چه دافی گیرت اومده حالا حرکتی هم کردی یا هنوز ناکامی، گفت نه بابا ناکام کدومه تک و توک ماهی یکی دو بار رو میام و شب پیشش میمونم. از نوجوونی هم رو میشناختیم و بعدش ازدواج کرد و دیگه خبری ازش نداشتم تا دوماه پیش که خودش بهم زنگ و گفت پنج شش ماهه جدا شده، منم کمکش کردم که این خونه رو اجاره کنه.
تازه چشمم بد جوری اون رفیقش رو گرفته ولی دیوث هر کاری میکنم پا نمیده. هر چی به یگانه میگم ردیفش کن ، هر چی بخوای یا اون بخواد بهش میدم ولی یگانه میگه عزیزم قبول نمیکنه چند وقت صبر کن زمان بده شاید قبول کرد که حداقل باهاش حرف بزنی. اما من واقعا دیونه ی اون هیکلشم .گفتم خوب نکنه شوهر داره که پسره خندید و گفت شوهرا معمولا مترسک هستن و فقط هزینه میکنن واسه خوشگل کردن زنهاشون. اما استفاده اش رو مردهای دیگه میکنن‌.
منم گیر کرده بودم که چی بگم. گفتم ایشالا که خیره.
یه جورایی هم کلافه بودم و هم دلم قرص تر شد از حرف پسره که گفت یگانه میگه پا نمیده.
خلاصه اومدیم مغازه و خانومه گفت اجازه بدید من با همسرم مشورت کنم بهتون خبر میدم.
موقع خداحافظی پسره گفت داداش خیالت راحت من این معامله رو جوش میدم. خیره این معامله واسه توئه حتما. گفتم حالا خیلی فکرش رو نکن. خندید و گفت من واسه خودم بیشتر تلاش میکنم تا نزدیک بشم به خونه ی یگانه که بتونم رفت و آمد کردنی دوستش رو ببینم.
گفتم خوب تو که با یگانه میری و میای اون رو نمیبینی گفت نه چند باری از طریق یگانه دعوتش کردم سه تایی شام بریم بیرون ولی نیومده.
مغزم داشت میترکید ، آخه ترانه میگفت یگانه از وقتی جدا شده با مامان باباش زندگی میکنه و این چند وقتی که گفتم رفت و آمدشون زیاد شده . اون که میومد شب میموند هیچ ، خوب ترانه هم میرفت شب و اونجا میموند . میگفت مامان باباشم خونه ان ، ولی چون سنشون بالاست خیلی کاری به کار ما ندارن. تو دلم به سادگی و اعتماد خودم خندیدم.
اما تهش به خودم گفتم فرید چته آخه. هنوز که اتفاقی نیفتاده و تو چیزی ندیدی که انقدر بهم ریختی، حالا شاید خونه رو تازه گرفته و هنوز فرصت نشده ترانه بهت بگه. یا شاید اون چند شب رو واقعا خونه ی پدری یگانه موندن. یا اصلا مونده باشن دو تا زن هستن دیگه. امروزم که مردی باهاشون نبود.
گوشی رو برداشتم و زنگ زدم به ترانه که جواب داد و احوالپرسی. گفتم کجایی عشقم. اونم گفت باشگاهم دیگه عزیزم. صدای آهنگ باشگاه نمیاد؟ گفتم کلا باشگاه بودی ؟ اصلا بیرون نرفتی؟ که یخورده مکث کرد گفت نه چطور مگه . منم واسه اینکه تابلو نشه گفتم آخی بمیرم هنوز وقت نکردی بری چیزی بگیری واسه ناهار.؟
ترانه ام گفت نه والا خیلی شلوغم عشقم.
بعد قطع کردن تلفن حس کردم تمام بدنم رو حس شهوت گرفته ، دروغ چرا ، وقتی به خیانت ترانه فکر میکردم و اون رو تو بغل این پسره مشتری تصور میکردم حالم یجوری دگرگون می شد ، پسره که اسمش نیما بود یه بدن کاملا فیت و خوشگل داشت قد بلند و چهارشونه ، از اونایی که خیلی از خانوم ها حتی وقتی کنار شوهرشونن ، با دیدنش خودشون رو خیس میکنن‌ واسش،
بعد یه خورده وقت گذروندن تو دفتر کارم دیدم مغزم نمیکشه بمونم ، تعطیل کردم و رفتم به سمت خونه.
رسیدم و لباس هام رو درآوردم و ولو شدم رو تخت اتاق، چشمام رو بستم که مثلا یه چرتی بزنم. اما همش فکر اینکه الان ترانه تو بغل پسره هستش میومد تو سرم. شوکه شده بودم که چرا با همچین فکری ، ب شدت کیرم راست میشد و ته دلم یه حس لذت خیلی زیادی میکردم. دیدی وقتی میخواد آبت بیاد و هی سعی میکنی خودت رو کنترل کنی که بیشتر تو کس طرف تلمبه بزنی، ؟ دقیقا اون حالت رو داشتم.
ناخودآگاه گوشیم رو برداشتم و رفتم تو سایت blacked و توی قسمت کاکولد یه فیلم ، که یه نره غول درشت هیکل سیاه داره یه زن ناز و سفید رو جلو شوهره میکنه رو پلی کردم که ببینم. البته میکنه که چه عرض کنم ، بهتره بگیم جر میده.
بعد چند سال دوباره رفته بودم تو این سایت ها و حسابی کلم داغ کرده بود. تمام وجودم رو شهوت گرفته بود و کلا عقل از سرم رفته بود.
فیلم رو میدیدم و از رو شورت کیرم رو میمالیدم. اون لحظه ای که مرده با دست های خودش کیر اون نره قول رو تو کس زنش جا داد. آبم تماما پاشید توی شورتم و بیحال شدم. تقریبا یه حسی بین پشیمونی و دلخوری از خودم داشتم که آخه روانی این چ فازی بود تو گرفتی و این جور چیزها، گوشی رو قفل کردم و همونجوری با شورت لزج و خیس خوابم برد.
اصلا نفهمیدم که چند ساعت خوابیده بودم و با صدای ترانه از خواب پریدم که بهم گفت عزیزم نمیخوای بیدار بشی.پاشو دیگه فدات شم.منم بیدار شدم و سلام دادم و گفتم مگه ساعت چنده ؟ گفت هفت و نیم عصر .
دستم رو بردم کنار تخت که گوشیم رو بردارم ، دیدم کنارم نیست ، قلبم اومد تو دهنم چون یادم اومد که اون سایت رو نبستم و فقط همونجوری گوشیم رو قفل کرده بودم.
ب ترانه گفتم عزیزم گوشی من و تو برداشتی؟
یه خنده ای کرد و گفت آره ، مامان گفته بود رسیدی خونه خبر بده ، گوشی خودم شارژ نداشت ، گوشی تو رو برداشتم و زنگ زدم،
تو دلم گفتم وای الان اون فیلم و دیده ، آبروم رفت.
رفتم گوشی رو برداشتم و سریع چپیدم تو دستشویی.
قفل رو باز کردم دیدم بله ، کلیپ سکسی کاکولد استپ شده و دقیقا تو همون حالتی که من گذاشته بودم هستش، رفتم تماس هارو چک کردم ببینم واقعا زنگ زده ب مامانش دیدم بله زنگ هم زده و بعدش دوباره گوشی رو تو همون حالت گذاشته.
نمیدونستم چجوری از تو دستشویی بیام بیرون. فیلم سکسی بودن خودش یه طرف، اینکه موضوع داستان کاکولدی و بود و سکس جلو شوهره انجام می شد خیلی تابلو بود.
خلاصه از دستشویی اومدم بیرون و اصلا ب روی خودم نیاوردم.
اما شب تا شام رو خوردیم و میز و جمع کردیم ترانه اومد رو پام نشست و به شدت حشری شده بود و یه سکس خیلی خیلی داغ کردیم و بعدش خوابیدیم.صبح که رفتم دفتر ب سکس دیشبمون فکر میکردم که یهو حرف های ترانه در حین سکس اومد تو سرم. اون موقع انقدر داغ بودم که اصلا متوجه نشدم . ولی یادمه لابلای سکس یکی دوبار گفت کسکش بکن و جرم بده.، امشب میخوام پاره ام کنی. اگه نمیتونی کمکی بگیر. خلاصه همه چی طبق روال همیشگی پیش میرفت که من یه شب بی خوابی زده بود ب سرم و دوباره اون فکرهای کسشعر کلا تو سرم بود و هی ترانه رو تو بغل این و اون تصور میکردم. یهو به فکرم اومد گوشی ترانه رو یه نگاهی بندازم ، گوشیش رو برداشتم و اومدم تو پذیرایی و لش کردم رو مبل ، اما هر چی چرخیدم تو اینستا و واتساپ و پیام ها و خلاصه همه جا ، چیز مشکوک و غیر طبیعی ندیدم ، تا اینکه زد ب سرم و برم تو قسمت سابقه گوگل و أپ کروم ببینم چیا سرچ کرده. همین که صفحه سابقه باز شد چشمام چهارتا شد، تقریبا پشت به پشت سایتهای سکسی و فیلم تمام سوپر. مثل همون بلکد و هارد کور و بیبی سی بلک و این حرف ها که نود درصدش همون کاکولدی و ب قول خودمون بی غیرتی و سکس جلو شوهر بود رو دیدم.
برگشتم تو اتاق و یه نگاه به هیکل نازش انداختم که کلا یه شورت کلوین کلاین مشکی سفید تو پاش بود و یه نیم تنه ست همون مارک.
بی شرف نیمچه دمر هم خوابیده بود ، منم گوشیم رو برداشتم و چند تا عکس ازش گرفتم و رفتم تو کانال های تلگرامی بی غیرتی. البته تو اینستا سرچ کردم بی غیرتی و چند تا پیج رو دیدم که یکیشون یه لینک گروه گذاشته بود راستش از سر کنجکاوی و هوس رفتم تو همون گروه . تا جوین شدم ، یهو چند تا پیام اومد که فرید جان خوش اومدی به جمع ما، خودت رو معرفی کن و بگو زوج هستی یا نفر سومی. یه سری اصطلاح هم میگفتن که من نمیفهمیدم چی به چیه. منم ناخودآگاه گفتم زوج هستیم و دنبال ضربدری میگردیم. که گفتن اینجا زوج ها میان واسه پیدا کردن نفر سوم . حالا یا خانوم میخوان و یا آقا ، کسی پایه ضربدری نیست اینجا. اینجا گروه بی غیرتی هستش.
یهو نوشتم خوب اشکالی نداره منم دنبال نفر سوم میگردم برای سکس با زنم. قصد من لذت دادن به زنمه ، حالا چه ضربدری چه نفر سوم واسش جور کنم.
بعد یک دقیقه پیامم ریپلای خورد و یه بنده خدایی سلام کرد و گفت من علی هستم و ۳۶ سالمه، قد ۱۸۰. وزن ۷۸، جسارته سایز کیرم ۲۳ و کلفتیش هم واقعا خوبه ، ارشد روانشناسی هم دارم.
منم که به نظرم این کارها در حد یه بازی و فانتزی بود ، جوابش رو دادم و خوش و بش کردم باهاش. که بهم گفت عزیز لطف میکنی چند تا عکس از زن خوشگلت بفرستی تا ببینیم. من گفتم اول شما عکس بده. که قبول کرد و پنج شش تا عکس داد. وای یه جوون جا افتاده. بدن واقعا فیت و عضله ای. تمام پوستش رو هم برنز کرده بود. چون عکس هاش اکثرا بدون لباس بود و سکسی.
منم سریع چند تا عکس از تو گالری فرستادم و لابلای عکس ها همون عکس هایی که تازه گرفته بودم با شورت و نیم تنه هم فرستادم. ولی چهره ترانه رو کات کردم.
تا عکس ها نشست تو گروه . یهو پیام ها برای نفر سومی شروع شد و فکر کنم پونزده بیست نفر اومدن و گفتن خواهشا من رو قبول کن. بعضیاشون پیشنهاد مالی هم دادن. که من جوابشون رو ندادم. اما اون پسره که باهاش حرف زدم و عکس خودش رو داد زیاد سمج نشد و یه شماره تلفن داد و گفت اگر مایل بودی باهام تماس بگیر.بعد از گروه اومدم بیرون و رفتم رو تخت و از پشت ترانه رو بغل کردم و چسبیدم بهش و خوابیدم
صبح بیدار شدم و رفتم دفتر . یکی دوتا قرار داشتم و قولنامه هاشون رو نوشتم و بعد که تقریبا سرم خلوت شد
دوباره رفتم تو فاز همین داستان ها انقدر دلم بالا و پایین کردم که آخر یه پیام اس ام اس دادم ب پسره و گفتم که دیشب عکس های زنم رو فرستادم و با هم آشنا شدیم. که به یک دقیقه نکشید زنگ زد. بعد سلام و احوالپرسی بهم گفت شما واقعا با من یه کاری کردی که دیشب تا صبح خوابم نبرد و همش به گوشی نگاه میکردم ببینم پیامی زنگی چیزی زدی یا نه.
گفتم حالا چرا انقدر درگیر شده بودی. گفت انصافا من تا حالا نفر سوم چند تا زوج شدم و خانوم های خوشگلی رو تو بغلم داشتم ‌‌‌. اما عکس های زن شما واقعا حالم رو بد کرده و یک لحظه هم نتونستم از تو فکرش بیرون بیام.
بعد گفت حالا برنامه تون واسه کی هست ؟ که من گفتم عزیز کدوم برنامه. تازه پنجاه درصدش حل شده که اونم موافقت منه. اما هنوز ترانه تو جریان نیست . گفت خوب آشنا میشم باهاش. گفتم نه فدات شم. این داستان نفر سوم رو فقط تو ذهنم دارم. و اینکه حتی یک کلمه هم با ترانه صحبت نکردم و اصلا نمیدونم چجوری بگم. اگه بگم بعدش چی میشه. قهر میکنه یا اوکی میده.
گفت آهان متوجه شدم.
خوب این که اشکالی نداره. شما شماره اش رو ب من بده من خودم رادار گریز میرم تو مخش. گفتم نه داداش اگه بفهمه من شماره دادم داستان میشه . قسم و قول که بخدا حواسم هست نمیذارم بفهمه و وجدانن اگر فکر کنم پا نمیده بهت میگم و مزاحم نمیشم و این حرف ها.
بی شرف انقدر اینکاره و زبون باز بود که بالاخره شماره رو ازم گرفت.
دل تو دلم نبود. دو سه ساعت بعد زنگ زدم گفتم چی شد؟
خندید و گفت داداش جنده خیابونی رو هم بخوای مخش رو بزنی ب این زودی نمیشه. چند روز فرصت بده تا خبرت کنم.
فقط گوش ب زنگ باش که اگه اطلاعاتی خواستم بهم بدی. از اینکه علایقش به چه چیزهایی هست و این چرت و پرت ها. منم گفتم علی تو واقعا خیلی مادر قهوه و اینکاره هستی. خندید و گفت بهت قول میدم لذت دیدن سکس زنت رو بچشی. قطع کردیم و من هم درگیر کارهام شدم.
اما خودم هم بیکار ننشستم و هی با گوشیم میرفتم سایت های سکسی و مخصوصا داستان های بی غیرتی و فیلم های پورن تو همون سبک سرچ میکردم. چون میدونستم گوشیم رو چک میکنه و حتما میبینه.
چند تا هم فیلم خارجی که توش صحنه های سکسی زیادی داشت دانلود کردم و رفتم خونه. شب بعد شام گفتم ترانه پایه ای فیلم ببینیم.
که اونم گفت آره ببینیم. گفتم نه عین همیشه که وسطاش بخوابی و من تنها ببینما. خندید و با شیطونی و تیکه گفت اگر از اون فیلم ها که خودت میبینی باشه تا صبح پایه ام و بیدار.
گفتم کدوم ها. گفت فرید خودت بهتر از من میدونی چی میگم.
منم جواب دادم که نه واقعا نمیدونم.
که اومد و گوشیم رو برداشت و رفت تو سابقه سرچ گوگلم و چند تا از سایت هارو باز کرد. و یکیش رو پلی کرد . گفت اینارو که تنها تنها نگاه میکنی رو میگم. اینارو خودت میبینی و بعد واسه دوتایی دیدن فیلم اکشن و جنایی میاری ببینیم ، خوب معلومه منم خوابم میبره
گفتم واقعا دوست داری. گفت آره عزیزم. فیلمه دیگه، اونا که مارو نمیبینن . ب نظرم یه تنوع میشه. میتونیم هر مدلی تو فیلم میکنه ما هم بکنیم. همون لحظه یه جرقه خورد تو ذهن من که فیلم بی غیرتی یا جلو شوهر بذارم.
خلاصه گوشیرو وصل کردم ب تلویزیون و یه قسمتی که قبلا خودم دیده بودم رو پلی کردم.
داستان یه خانومه بود که با شوهره رفتن مسافرت و عشق و حال ، که اونجا توی استخر دوتا سیاه پوست با نگاهاشون انقدر قفلی میزنن رو زن طرف که آخر زن و شوهره که از قبل هم اینکاره بودن ، به کاکا سیاها پیشنهاد میدن و میارنشون تو هتل و اتاق خودشون. و اون دوتا سیاهه جلو خود شوهره زن خوشگل و سفیدش رو جر میدن.
یه دو سه دقیقه ای از فیلم گذشت که ترانه دستش رو گذاشت رو کیرم و از رو شلوارک شروع کرد مالیدن. باورتون نمیشه کف دستاش هم از همیشه داغ تر شده بود.
وقتی دیگه موضوع فیلم رو کامل متوجه شد و قشنگ مشخص شد جریان چیه. و اونا رفتن تو اتاق و شروع به سکس کردن. من پا شدم و نشستم جلو پاهای ترانه و شروع کردم با کسش و رون هاش بازی کردن و زبون زدن و تف مالی کردن. قشنگ که تو اوج بود بهش گفتم عشقم حالا ما چطوری عین اونا باشیم. ما که اینجا نه سیاه پوست داریم و نه نفر دیگه ای ب غیر از خودمون داریم که بتونیم مثل فیلم هر دو تا سوراخت رو پر کنیم که لذت ببری .
که ترانه هم که تو اوج لذت بود یهو گفت ، اون شوهرش براش کیر ردیف کرد. خوب تو هم اگه میتونی ردیف کن.
منم گفتم دورت بگردم چشم. کیر برات میارم که حسابی حالت رو جا بیاره. خلاصه اون شب یه سکس خیلی توپ و پر از شهوت کردیم.
یه دو سه ماهی تقریبا رو همین رویه پیش رفتیم .
از این طرف هم من با علی هر از گاهی حرف میزدم و داستان هارو براش تو واتساپ مینوشتم و اونم از اینکه داریم خوب پیش میریم خوشحال میشد. حتی بیشتر فیلم های کاکولدی رو اون برام میفرستاد.
ست سوتین و شورت میخرید میفرستاد ، میگفت تن ترانه کن و ازش عکس بگیر برام بفرست.
یه روز واتساپم رو باز کردم و دیدم علی یه فیلم فرستاده و زیرش نوشته فرید جون این رو حتما ببین.
منم بازش کردم دیدم عه فیلم سکسیه اونم بی غیرتی که توش یه پسر جوون و خوش هیکل داشت یه زن ناز رو میکرد ، فیلمبردار خود شوهره بود چون همش تو حرف ها قوربون صدقه زنش میرفت و هی می پرسید دوست داری عشقم.و هی میگفت دیدی گفتم خوشت میاد وجودم.
اما کلا جوری فیلم گرفته شده بود که صورت ها خیلی مشخص نبود . تقریبا گردن به پایین گرفته شده بود ، ولی واقعا استادانه گرفته بود چون عین فیلم های خارجی تمام کس و کون و و ورود و خروج کیر رو نشون میداد.
همش یه کرمی تو بدنم وول وول میکرد که این فیلم رو بفرستم واسه ترانه، راستش چون ایرانی بود دوست داشتم بفرستم. آخه چند باری که با ترانه فیلم بی غیرتی دیدیم و بعدش وسطهای سکس ترانه میگفت اون شوهرش بهش حال داده و براش کیر کلفت آورده. اما بعد اتمام سکس میگفت این جور چیزها تو ایران که نیست. همش ماله خارجه. تازه اونم بین بازیگرهای فیلم پورن مرسومه. که همش نمایشه واسه تحریک بیشتر مخاطب.
منم گفتم بفرستم تا ببینه تو ایران هم هست اونم از نوع واقعیش.
خلاصه بعد یه خورده کلنجار رفتن با خودم. فیلم رو فرستادم.
چشم از صفحه گوشی بر نمیداشتم تا ببینم ترانه کی سین میکنه و جوابش چیه
منتظر جواب ترانه بودم که علی پیام داد و باز کردم .
علی: فرید جون در چ حالی؟
جواب دادم قربونت علی جون شکر خدا. حاجی عجب فیلمی بود. زنه چقدر ناز بود و چ کسی هم میداد ، خیلی حشری بود، که گفت واقعا خیلی عالی بود ، اما ترانه ی تو یه چیز دیگست.
با اینکه مریم تو همه مدل سکس پایه بود و این فقط یه تیکه از فیلم بود.
حس میکنم سکس با ترانه برام لذت بخش ترین سکس زندگیم بشه. چون علاوه بر خوش هیکل بودنش فیس خیلی نازی داره و خیلی برفه.
گفتم علی مریم کیه ، همین زنه است؟ جواب داد مریم و یوسف یکی از زوج هایی بودن که من دو سال باهاشون بودم و بعد از اینکه بچه دار شدن گفتن این آخرین رابطم‌ون هست. که خوب به خوشی از هم جدا شدیم.
گفتم دهنت رو سرویس ، فیلم خودت بود. تو دو سال جلو طرف زنش رو میکردی. گفت آره تقریبا ماهی دو یا نهایت سه بار. تو خونه خودشون. بیشتر زن من بود تا زن یوسف
گفتم نوش جونت . ولی عجب کیری داری لعنتی.
گفت فدات بشم. اتفاقا واسه داشتن همین کیر و کمرمه که اکثر خانوم ها بعد یک بار سکس دیگه ولم نمیکنن.
کلا من سکس بازم ، اونم با هزار مدل فانتزی و پوزیشن خاص. چون خانوم ها عاشق تنوع تو پوزیشن سکس هستن
در حین چت با علی بودم که یهو پیام ترانه اومد تو واتساپ. باز کردم نوشته بود بی شرف این چیه فرستادی . پشت میز تو باشگاه خودم رو خیس کردم. منم گفتم حالا اگه بدونی این پسره یکی از رفیقامه چی پس. فکر کنم تو همون باشگاه ارضا میشی.
اونم یه گیف ارضا شدن یه زنه رو فرستاد . که مثلا من الان خیلی داغم.بعد گفت کسم خیس خیس شده. من واقعا فکر نمیکردم تو ایران هم باشه و اونم طرف آشنا تو باشه
منم جواب دادم جوووووون. همیشه کست خیس باشه عشقم. یه عکس بده از کس خیست ببینم.
اونم رفت تو دستشویی و یه عکس واضح از کسش فرستاد برام.منم همون رو فرستادم واسه علی و بهش گفتم علی جون انگار فیلمت جواب داد چون ترانه کاملا خیس کرده خودش رو .‌‌‌‌‌‌‌اونم پیام داد که جووووون . نگو این عکس کس ترانه است. منم گفتم اتفاقا خود خودشه. آخه ترانه همیشه از کرم ها و ماسک های مختلف واسه رو کسش استفاده میکنه که هیچ وقت دوره کس و کونش تیره نشه. و چون لیزر میره ، خیلی تر و تمیزه. ادم نگاه میکنه انگار خدا این کس رو پلاستیکی آفریده و هیچ ایرادی نمیشه ازش گرفت
اونم گفت وای من الان میمیرم از شهوت ،اینجوری رو ندیده بودم تا حالا. آخه همه میگن تو ایران دنبال صورتی نگرد (استیکر خنده)
خلاصه ی خرده قربون صدقه کس ندا رفت و من بهش گفتم که بهت قول میدم که ردیف کنم و بتونی تو خونه ی خودم انجامش بدی. فقط صبر کن.
علی ام انصافا بچه ی هول و بی جنبه ای نبود.
گفت نمیخوام با هم ب مشکل بخورید. تو که راضی هستی. هر وقت دیدی ترانه هم به این کار رضایت داد خودت بهم بگو.
تقریبا از روز اولی که من افتادم تو این فاز و ترانه اون فیلم هارو تو گوشی من دید یه پنج ماهی می گذشت و دیگه با علی خودمونی شده بودیم و تقریبا تا حدی ب هم اعتماد داشتیم. تا این حد که یه بار زنگ زد گفت لنگ پنج تومن پوله که من واسش ریختم و سر یک هفته که قول داده بود با کلی تشکر بهم برگردوند.
خلاصه شب شد و من مغازه رو بستم و اومدم سمت خونه. تو راه زنگ زدم به ساقی که همیشه ازش مشروب می گرفتم و یه نمیروف سفارش دادم که بیاره دم دره کبابی رفیقم. گرفتم و چند سیخ بال کبابی هم گرفتم و یه گل خوشگل و یه لباس خواب سکسی بنفش تیره و رفتم خونه.
کلید داشتم ولی همیشه زنگ واحد رو میزدم که ترانه بیاد و دره واحد رو باز کنه.
زنگ واحد رو زدم و ترانه که در رو باز کرد واقعا فکم چسبید ب زمین.
بی شرف برداشته بود یه لباس سکسی مشکی رنگ پوشیده بود . از اینایی که تو فیلم سوپر ها دیده بودم. که بیشترش شبیه بند های چرم دو سانتی بود . از جلو رو قسمت کسش زیپ داشت و از پشت دو تا لپ کونش کاملا بیرون بود. کل سینه ها بیرون بود و فقط دو تا تیکه چرم به وسیله ی دو تا بند نازک اومده بود روی نوک سینه هاش رو پوشونده بود. زود رفتم تو و در رو بستم که واحد روبرویی نبینن این شرایط رو.
گل و دادم بهش و یه لب بهم داد.
وسایل رو گذاشتم کنار و چسبوندمش به دیوار. نشستم جلو پاهاش رو زانوهام و زیپ جلو کسش رو باز کردم.
یه پاش رو یه خورده دادم بالا که خودش همکاری کرد و تقریبا گذاشت رو شونه ام. با زبون افتادم ب جون کسش
و شروع کردم خوردن. هی علی رو جای خودم حس میکردم و وحشی تر و حشری تر میشدم.

بعد پاشدم و برش گردوندم رو به دیوار و با دستام لای کون نازش رو باز کردم و با زبون هر دو تا سوراخ هاش رو حال میدادم. انگشت شصتم رو تو همون حالتی که کون رو باز کرده بودم گذاشتم رو سوراخ کونش و آروم آروم مالش دادم تا یه بندش رو کردم تو.
ترانه انقدر داغ کرده بود که من هر چی میگفتم تایید میکرد.
هی بهش میگفتم کاشکی الان همون دوستم که تو فیلم بود اینجا بود تا با هم عقب و جلو تو یکی میکردیم و تو هم لای دو تا کیر عشق میکردی. با حرفهام حس کردم داره دیوونه وار شهوتی میشه ‌‌‌‌. دیگه دل و زدم ب دریا گفتم میخوای زنگ بزنم بیاد که اونم هی میگفت آره بگو بیاد من دیوونه کیرشم ، فرید بگو بیاد کیرش رو بذاره تو کسم و تو ببینی خوب کس میدم یا نه. ببینی سکس زنت چجوریه و بهم بگی اونای تو فیلم بهترن یا من.
خلاصه انقدر دست و دهن مالیدم و خوردم که تو همون حالت ارضا شد و بدنش لرزید. جوری ارضا شد که نمیتونست سرپا واسته و خودش رو لش کرد رو من.
کمکش کردم اومد تو آشپزخونه و نشست رو صندلی غذا خوری. یه لیوان آب انبه بهش دادم و یه خورده جون گرفت. بعد بهم گفت چیا خریدی عشقم. که منم مشروب و بال کبابی هارو نشونش دادم و گفتم الان میچینم بزنیم ب بدن که داغ کنیم واسه آخر شب.
چون پنج شنبه بود و فرداش من تا ساعت پنج اینا املاک نمیرفتم خیالم راحت بود که تا صبح میتونیم با هم باشیم.
بعد خودش پاشد کمکم کرد بساط مشروب و بال ها و مزه های دیگه رو بچینیم. اما خودش گفت بریم جلو تی وی بذاریم رو جلو مبلی و همونجا بخوریم.
منم پایه بودم و رفتیم نشستیم و شروع کردیم زن و شوهری پیک زدن. بعد سه یا چهار تا پیک ازم یه نخ سیگار خواست. روشن کردم دادم بهش و شروع کرد کام گرفتن و ادا درآوردن. که یهو گفت فرید فیلم ببینیم ؟ منم گفتم باشه ولی چ فیلمی من که جدید ندارم،که خودش گفت من یکی دو تا گرفتم. گوشیش رو وصل کرد اما تا پلی شد خودش استپ رو زد ، که من دیدم بله آرم یکی از شبکه های پورن رو صفحه اومد. که خندیدم و گفتم ای بیشرف. میگم چرا بر عکس همیشه امشب گفتی بریم تو حال بخوریم .
اونم خندید و عشوه اومد و گفت من برم ستی که خودت عشق کردی واسم خریدی رو بپوشم واسه شوهرم که لذتش رو ببره.
یه دو سه قدمی که دور شد گفتم کاشکی رفیقم علی اینجا بود و سه تایی لذت میبردیم. چون میدونم که خیلی حال میده. اونم بدون اینکه واسته و برگرده ، پشت به من گفت . خوب بگو بیاد عشقم. انگار من و برق گرفت یهو پاشدم و رفتم از پشت بغلش کردم و گفتم ترانه واقعا بگم؟
که من و ول کرد و رفت تو اتاق خواب و بلند گفت نفسم خودت صاحب اختیاری.
تو دلم گفتم یعنی داره جدی میگه یا فکر میکنه اینا همش در حد فانتزی و شوخیه.
ولی تو دلم گفتم اشکال نداره. من میگم علی میاد اگه دلخور شد میگم گلم خودت گفتی و منم فکر کردم جدی جدی دلت میخواد. اگر هم که دلخور نشد ، خوب به عشق و حالمون میرسیم.
بهش گفتم ترانه تا بپوشی میرم بالکن یه هوا بخوره تو سرم. اومدی پیک بریز که بیام. اوکی داد و گفت باشه عشقم. حالا که اینجوریه منم ی دقیقه برم حموم یه شامپو بدن بزنم و بعدش یه لوسیون . بعد میام.
منم رفتم بالکن و یه سیگار روشن کردم و زنگ زدم به علی. جواب داد و بعد احوالپرسی گفتم علی الان کجایی چیکاره ای؟ که گفت چطور مگه. گفتم همین الان میتونی بیای؟ یه دادی از خوشحالی کشید که گوشم زنگ زد و گفت یعنی میخوای بگی حله ؟ گفتم آره تقریبا حله.
اما یهو شل شد و گفت آخه چرا امشب فرید. گفتم چطور مگه. گفت اخه امشب یکی از رفیق های من از اهواز اومده پیشم. رفیق دوره ی بچگی و نوجوونیم هستش که چند ماهیه قرار بود بیاد هی جور نمیشد حالا امشب اومده پیشم. الانم پای مشروب خوری هستیم. نمیدونم چجوری بذارمش تنها بیام. کاشکی یه خورده زودتر میگفتی یه فکری میکردم. منم یهو ی جرقه زد ب سرم . چون گفت اهوازیه تو دلم گفتم اخ آخ اگه از عربهای اونجا باشه نود درصد خرکیره. و احتمالا رنگ پوستش هم تیره هستش. و دقیقا میشه عین فیلم هایی که با خود ترانه می بینیم و داغ میکنیم.
بهش گفتم علی رفیقت تو چ مودی هستش . عین خودته فازش؟ گفت آره خدایی عشقه عشق.
گفتم عین خودت خوشتیپ و باحال هست. گفت اگه از لحاظ هیکل میگی که بدنش ده تای من تیکه ای و عضله ای هستش. اگه از لحاظ سایز میگی که تقریبا یک ونیم برابر ماله منه ، چون اصالتا از عرب های اهواز هستش و خونشونم تو محله ی سید خلف هستش. نزدیک نمایشگاه بین المللی.
گفتم علی جون پس پاشید سریع جمع و جور کنید بیاید.یهو ی لحظه فکش قفل کرد. گفت فرید جدی میگی؟ گفتم آره داداش. امشب بهترین موقعیته . نمیتونم به خاطر اینکه تو مهمون داری از دستش بدم. اگر ترانه پا داد که خوب اونم لذت میبره. اگر هم قبول نکرد باید بیخیال بشه و فقط تو جمعمون باشه و کاری به کار ترانه نداشته باشه. یهو همون پشت تلفن گفت هاتف پاشو پاشو که امشب شب عشقه. پاشو بپوش ببرمت یه جا که واست سورپرایز دارم.
منم واسش لوک فرستادم و آدرس دقیق نوشتاری در حد پلاک و واحد و اینا و دقیق دادم. گفتم رسیدید زنگ نزنید. به گوشیم اس بدید که دره پایین رو بزنم. اما جلو دره واحد که رسیدید مستقیم بیاید تو. چون من در رو باز میذارم . علی هم گفت ای ب روی چشم.
ترانه صدام کرد و حوله خواست من آخرین کام رو از سیگارم گرفتم و رفتم حوله رو بهش رسوندم. دیدم موهاش رو اصلا خیس نکرده و فقط بدنش رو شسته. اومد بیرون و گفت لباسی که خریدی رو میخوام بپوشم. اوکی هستی دیگه ؟ دوسش داری امشب اون تو تنم باشه؟ منم گفتم وجودم تو گونی هم بپوشی من و دیونه میکنی.
من رفتم تو پذیرایی و شروع کردم پیک ریختن تا ترانه بیاد. وقتی از تو اتاق اومد بیرون ، تو اون لباس که دیدمش واقعا کله ام داغ داغ کرده بود. تا رسید اومد نشست رو پام و تا اومد لب بده بهم.، گفتم عشقم بذار چند تا پیک بزنیم تا حسابی دیوونه بشیم بعد. امشب کلی فانتزی واسه کردنت آماده کردم. اونم گفت جوووووون. تو فقط من و بکن که از صبح بعد اون فیلم دلم کیر میخواد.
گفتم اولین فانتزی اینه که میخوام دمر بخوابونمت و دست و پات رو ببندم به تخت که نتونی تکون بخوری. بعد بیوفتم ب جون کس و کونت و جوری بخورم که گریه کنی از شهوت.
اونم گفت اووووووف . پس زود بریز که دارم میمیرم. چند نا پیک ریختم و خوردیم. اما راستش واسه ترانه یه خورده سنگین تر میریختم که خوب داغ کنه و یه موقع اونا اومدن داستان درست نکنه آبروریزی بشه.
بعد چهار پنج تا پیک بردمش تو اتاق و تا رسیدیم پایین تخت هولش دادم رو تخت و گفتم صبر کن اومدم. چند تا تایرپ یا همون بست زیپی که از قبل آماده کرده بودم رو آوردم و بهش گفتم طاق باز بخوابه.
دستاش رو به بالای تخت بستم ولی چون پاهاش به پایین تخت نرسید اونارو با شال بستم که بلند تر بود و
قشنگ محکم کردم که نتونه دربیاره دست و پاش رو
با بستن آخرین گره شال، یه نگاه از بالا تا پایین با دقت انداختم و تو دلم گفتم وای که تا چند دقیقه دیگه این جواهر با این بدن و پوست تمیز و ناز قراره بین بدن دوتا مرد قوی باشه و از شهوت زیاد ب خودش بپیچه.
تو چشماش که نگاه کردم متوجه ی شهوت عجیب و غریبش شدم و میدونستم همش به خاطر فانتزی بسته شدن به تخت هستش.
ترانه به صورت طاق باز بود و پاهاش جلوی من باز باز. منم تقریبا رفتم تو حالت سجده و شروع کردم با نوک زبونم ریز ریز چوچولش رو لیس میزدم. هنوز هیچی نشده ترانه از لذت زیاد ب بدنش پیچ و تاب میداد و خودش کمرش رو از زمین فاصله می داد تا کسش بیشتر با دهنم درگیر بشه.
همون لحظه گوشیم که رو ویبره بود تو جیبم شروع کرد به لرزیدن.
یهو گفتم وای عشقم گوشیم داره زنگ میخوره . واجبه من باید جواب بدم. التماس میکرد که بیخیال جواب دادن بشم. اما دید من دارم از در اتاق میرم بیرون ، گفت فرید حداقل دستامو باز کن تا من خودم رو بمالم. منم برگشتم رفتم بالا سرش بهش گفتم ترانه جون . تو امشب همه جوره تحت اختیار فانتزی های منی . پس اگه سه ساعت هم تو کف بمونی باید تحمل کنی. قشنگ میتونستم بفهمم از یه طرف از این وضعیت کلافه است و از یه طرف هم با حرفام بیشتر داره دیونه و داغ میشه. بعد گفت پس مرگ ترانه زود بیا. گفتم چشم جنده ی خودم.
اومدم بیرون . گوشی انقدر زنگ خورده بود قطع شده بود. قفل رو که باز کردم دیدم علی اس فرستاده گفته . من که گفتم وجدانن اگه سرکاریه امشب اذیتمون نکن من مهمون دارم.
زنگ زدم بهش و گوشی رو زود جواب داد. منم لب پنجره حال بودم و داشتم ماشینشون رو میدیدم. سلام داد . گفتم چی میگی واسه خودت. سرکاری کدومه. گفت من فکر کردم ایستگاهمون کردی و الکی یه آدرس داری مارو سرکار بزاری. گفتم مگه مریضم. ؟ ببینم ماشینت همین x22 سفیده هستش که گفت آره خودشه. گفتم در رو میزنم بیا بالا . طبقه فران و پلاک فلان. من جلو دره واحد منتظرتونم.
خلاصه اومدن بالا و از آسانسور اومدن بیرون. واس چی میدیدم. دو تا جوون خوشتیپ و درشت. که یکیشون کاملا سبزه یا بهتره بگم از برنز هم تیره تر. دقیقا قیافه جنوبی جنوبی. اشاره کردم بهشون . اومدن و سلام دادیم و اومدن تو . ولی خوب انگار جفتشونم نگران بودن. مخصوصا وقتی بعد داخل شدن من در رو قفل کردم و کلید رو برداشتم. تو همون حالت استرس بودن که صدای ترانه اومد که فرید من و بستی اینجا خودت رفتی بیرون. تو رو خدا بیا من و باز کن اصلا سکس نخواستم، صدارو که شنیدن انگار خیالشون راحت تر شد.
منم گفتم اومدم عشقم اومدم. دنبال چشم بند میگشتم. خلاصه بهشون گفتم دو دقیقه صبر کنید اومدم.
رفتم تو اتاق . گفت دیوث کشتی منو. چشمامم مگه میخوای ببندی. بیخیال شو. منم گفتم ترانه اذیت نکن دیگه امشب قرار شد فانتزی من باشه و کاملا جنده خودم باشی. اونم قبول کرد . رفتم چشماش رو بستم و به علی اس دادم لخت بشید بیاید تو.
خودمم داشتم کس ترانه رو میخوردم و. انگشت فاکم هم تو کسش بود و اونم بلند ناله میکرد.
وقتی اومدن تو و من چشمم خورد به هیکلاشون و کیرشون واقعا پشمام ریخت و تو دلم گفتم وای ترانه میخواد تو دست این دو تا گاییده بشه؟
علی و مجتبی که رفیقش بود هنوز تو شوک بودن. من بهشون اشاره کردم بیان نزدیک تا کس ترانه رو ببینن. مجتبی به شوخی دو دستی میزد تو سرش و هی قربون صدقه میرفت. من به مجتبی اساره کردم که آماده شو و هر وقت گفتم بیا آروم بذار تو کسش.
همینطور که ترانه داشت ناله میکرد و من با انگشتم کسش رو میگاییدم. بهش گفتم ترانه الان چی میخوای. اونم میگفت کیر میخوام فرید تو رو خدا بکن. بهش گفتم جوووون میکنم. امشب جرت میدم، اونم میگفت آخ اره جرم بده . پاره ام کن. گفتم دوست داشتی الان یکی از اون کیر سیاه ها که تو فیلم بود الان اینجا بود میکرد تو کست که کیرش تا معده ات بره تو. اونم میگفت آخ فرید آره. دوست داشتم جوری میکرد که از دهنم بزنه بیرون سره کیرش. منم به مجتبی با دستام کس ترانه رو تعارف کردم. البته با مسخره بازی. مجتبی هم یه نگاه به علی کرد. که اونم اشاره کرد که برو . بعد مجتبی اومد یره کیرش رو یه تف انداخت و شروع کرد مالیدن کیرش. من دل تو دلم نبود که این کس کوچولو و تنگ که تا حالا بیشتر از ۱۵ سانت کیر ب خودش ندیده، چجوری میخواد این کیر رو تو خودش جا بده . لامذهب اندازه یه اسپری مو بود. اومد جلو و نشست لای پای ترانه و من ب ترانه گفتم که بکنم فدات بشم. اونم یهو گفت کسکش بکن دیگه . داری اذیتم میکنی. بعد مجتبی کله کیرش رو گذاشت رو کس ترانه و آروم شروع کرد فشار دادن .‌‌‌‌‌‌‌‌واقعا کیر خیلی خوبی داشت . تقریبا ۲۲ قدش بود و کلفتیشم واقعا زیاد بود و سیاه. فقط کله کیرش یه خورده روشنتر از بقیه کیرش بود. یکی دو بار فشار داد و دید تو نمیره تف کرد کف دستش و کله کیرش رو حسابی تف مالی کرد.
دوباره گذاشت و با اولین فشار تقریبا نصف کیرش رفت تو کس ترانه. که تو همون لحظه ترانه یه ناله ای کرد و نشون داد که تو اوج لذته. همون نصفه کیرش تقریبا کاری که کیر من میکرد رو انجام میداد. بعد با فشار دوم تمام کیر رو داد تو که یهو ترانه گف اوووووووف این چیه فرید؟ چطوری اینقدر شدی؟
همون لحظه به علی اشاره کردم که بره بالاسرش و کیرش رو بماله به لبای ترانه. همین که علی سر کیرش رو گذاشت رو لبای ترانه و فشار داد . یهو ترانه گفت یا خدا. مجتبی . مجتبی. تو رو قران چشمامو باز کن. چ خبره اینجا؟ یه لحظه بد جوری ترسید و فکر کرد من نیستم. بهش گفتم نترس عشقم. تو فقط لذت ببر. که داد زد و گفت فرید باز کن چشمام رو لعنتی. ببینم چ‌خیره. تو چیکار کردی ؟
منم گفتم وجودم مگه خودت کیر نمیخواستی؟ منم واست اوکی کردم دیگه وجودم. دو تا هم اوکی کردم.
اولش فکر کرد من سره لجبازی این کار رو کردم و یهو زد زیر گریه. اون دو تا هم رفتن کنار و با تعجب نگاه میکردن.‌رفتم دره گوشش و بوسش کردم و گفتم وجودم. جون فرید لذت امشبمون رو خراب نکن. این فقط در حد یه فانتزیه که هم تو دوست داری هم من. ترانه گفت تو واقعا از من زده شدی که الان من و سپردی دست دو تا مرد غریبه.
منم لباش رو بوسیدم و گفتم اتفاقا چون خیلی دوست دارم این کار رو کردم. عزیز دلم من یه کیر دارم ب زور بشه ۱۵ یا ۱۶ سانت. بعد از دیدن فیلم ها ، وقتی میدیدم اون زن ها با اون کیرهای کلفت و دراز تا اون حد لذت میبردن. دلم واست سوخت که، تو دلم گفتم ترانه من یک بار بیشتر قرار نیست زندگی کنه ، خوب چرا نباید همچین لذتی رو تجربه کنه.
ترانه انگار یه خورده آروم تر شد و گفت خوب میشه چشمام رو باز کنی ببینم اینجا چ خبره؟
منم گفتم چشم. ولی قول بشه شبمون رو خراب نکنی.
خلاصه چشماش رو باز کردم و اول تو صورت من نگاه کرد و دید من لبخند رو لبمه، سرش رو برگردوند و علی و مجتبی رو دید با اون بدن های ورزشکاری و کیر بدست وایساده بودن. قشنگ تو صورتاشون التماس معلوم بود. هر جفتشون با چشماشون داشتن التماس ترانه رو میکردن که برنامه رو خراب نکنه.
بعد من برای اینکه جو رو عوض کنم ، سریع دست انداختم تو سینه های ترانه چ گفتم بچه ها قراره تا صبح همونجا واستید؟ اگه نمیتونید زن خوشگلم رو ب اوج برسونید من برم دنبال کس دیگه … یه چشمک هم زدم به علی ، که یعنی حله و بیاید نزدیک.
علی هم اومد و بدون اینکه منتظر حرفی از ترانه باشه کیر کلفتش رو گرفت جلو صورتش و ترانه هم اول یه نگاه بمن کرد و دید من اوکی ام دهنش رو باز کرد به نشانه اوکی دادن. علی هم نامردی نکرد و اول تخماش رو گذاشت رو صورت زنم. و شروع کرد با دست با کیرش بازی کردن. حواسم به علی بود که دیدم مجتبی تمام کس ترانه رو گرفته تو دهنش و با تمام وجودش داره می میزنه و میخوره. ترانه زیر یک دقیقه رفت تو اوج لذت و شهوت و با ولع خاصی کیره علی رو میخورد و تف تفی میکرد و بعد با زبون لیس میزد.منم با سینه هاش بازی میکردم. ولی همچنان دستهاش بسته بود. مجتبی با صدای بلند گفت فرید جون اجازه هست این کس کوچولو رو با کیرم پر کنم؟ تا من بخوام جواب بدم . یهو ترانه با صدای پر از شهوت داد زد گفت آره آقا بکن توش. تو رو خدا بکن. من از سر شب دارم له له کیر میزنم و فرید من و تو کف گذاشته. مجتبی هم سر کیرش رو گذاشت رو کس زنم. اما مثل دفعه قبل ملایمت به خرج نداد و با یه فشار کل کیرش رو جا کرد تو اون کس کوچولو و آبدار‌ زنم که یهو صدای ترانه بلند و شد و یه جون گفت و دوباره کیر علی رو کرد تو دهنش. از پایین مجتبی تلمبه میزد از بالا هم علی دستش رو گرفته بود زیر سر عشقم و با تمام وجود تو دهنش تلمبه میزد.‌
بعد دو سه دقیقه که ترانه توی اون پوزیشن داشت کس میداد و ساک میزد. یهو بلند گفت فرید دست و پام رو باز میکنی؟ منم گفتم نه عزیزم . امشب تو برده ی منی و باید تا آخرش این مدلی کس بدی. که اونم گفت فرید جون ترانه باز کن. دوست دارم بدنشون رو لمس کنم و کیراشون رو بگیرم تو دستم. خیلی کلفت و درازن و من واقعا دلم میخواد شون. منم دیدم خوب بستن دست ها و فانتزی هام جواب دادن. گفتم خوب الان بازش کنم خودشم بیشتر لذت میبره و میتونه تو پوزیشن های دیگه هم کس بده و لذت ببره.
خودم دستاش و علی پاهاش رو باز کرد.
بعد ترانه اومد و دست مجتبی رو گرفت و اونو هلش داد رو تخت. مجتبی هم به صورت طاق باز رو تخت افتاد و پاهاش رو کاملا از هم فاصله داده بود که هم کیرش و هم تخماش تو دسترس باشن.
ترانه هم رفت جلو و دمر دراز کشید و شروع کرد زبون زدن و ساک زدن واسه مجتبی، بی شرف یه جوری با ولع و هوس زیاد کیر میخورد انگار چند سال تو زندان بوده و کیر ندیده. بهش گفتم ترانه دوست داری سایز کیری که برات آوردم رو . اونم در حین خوردن کیر هی میگفت آره عشقم. میمیرم براش. مرسی فدات بشم من. مرسی که خودت اوکی کردی که تا این حد داغ بشم و لذت ببرم.
بعد ترانه برگشت یه نگاه تو صورت علی انداخت و بهش گفت عزیزم اومدی اینجا که فقط با کیرت بازی کنی و جق بزنی؟ خوب بیا دیگه.
علی هم گفت ای ب چشم ، آب بیار خودم. آخه کست انقدر نازه آدم دوست داره فقط وایسه نگاهش کنه. رفت پشت ترانه و پاهاش رو باز کرد و یه بالش گذاشت زیر شکم زنم. بعد سر کیرش رو چند باری روی کسش کشید و تنظیم کرد و نرم و ملایم تا دسته جا کرد. اما همچنان داشت فشار میداد تو و تلمبه نمیزد. به ترانه میگفت جنده ی من دوسش داری؟ بگو ببینم کیرم الان تا کجا رفته تو کست. ترانه هم میگفت جوووون. قربون کیرت برم من. الان دقیقا تا دسته تو کسمه و سر کیرت داره میخوره به ته کسم.
بکن علی بکن جرم بده. علی هم نامردی نکرد و شروع کرد به گاییدن کس زنم
از اینورم که مجتبی داشت دهنش رو میگایید. تقریبا سه چهار دقیقه که ترانه ی من رو ب همین صورت جر دادن و بالا و پایینش رو یکی کردن. مجتبی به علی گفت . علی آقا رضایت میدی ما هم بکنیم. علی هم گفت باشه داداش تو هم بکن. تازه نگران نباش این ترانه جون امشب تا صبح باید کس بده. هر چقدر دوست داری بکن.
کیرش رو درآورد و بلند شد. مجتبی هم دست ترانه رو گرفت و سرپاش کرد و بردش گوشه دیوار. یخورده خمش کرد به سمت جلو و همون سرپا کیرش رو تنظیم کرد رو کس ترانه و تا دسته جا کرد تو ، کیر مجتبی دیوث خیلی عجیب و غریب دراز و کلفت بود. تا حدی که وقتی تا ته فشار داد تو ، ترانه ناخواسته رفت رو پنجه هاش و یه اووووووف طولانی گفت . هر بار که عقب و جلو میکرد من کش اومدن کس زنم رو میدیدم. ترانه التماس میکرد و قربون صدقه کیر مجتبی میرفت ، مجتبی هم با حرف های ترانه وحشی تر میشد و موهاش رو تو مشتش می گرفت و با تمام توان کیرش رو میکوبید تو کسش. دیوث ها ارضا هم نمیشدن. انقدر همون حالت گایید که یهو ترانه یه ناله بلندی کرد و تمام بدنش شروع کرد به لرزیدن. واقعا نمیتونست رو پاهاش واسته و خودش رو لش کرده بود رو مجتبی. اونم دستاش رو دور سینه ترانه گرفته بود که زمین نخوره.
آوردش رو تخت و طاق باز خوابوندش و دوباره افتاد به جون کسش. بعد یهو کیرش رو درآورد و پاهای ترانه رو برد بالا و سر کیرش رو با اب کس خیس کرد و کیرش رو گذاشت دم سوراخ کون ترانه. تا اومد فشار بده یهو ترانه گفت نه نه اصلا. در م میگیره. کسم داره میترکه و پاره میشه و همش نبض میزنه چ برسه به کونم . مجتبی دو سه باری خواهش کرد و تلاش کرد که راضیش کنه ولی ترانه زیر بار نرفت و دوباره مجبور شد بکنه تو کسش. یه چند دقیقه گایید و یهو یه داد طولانی کشید و کیرش رو دراورد و تمام آبش رو پاشید رو شکم و سینه های عشقم. منم دستمال دادم ب خود مجتبی که پاکش کنه. بعد علی اومد گفت عزیزم من موندما. فکر نکنی تموم شده.
اما واقعا ترانه دیگه جون نداشت و با حالت بی میلی قبول کرد که علی هم بکنه تا ارضا بشه.‌علی اومد دراز کشید رو تخت و به ترانه گفت بیاد بشینه رو کیرش ، اما جوری که پشتش به علی باشه. ترانه هم قبول کرد و اومد رو علی و خودش با دستش کیر خوش فرم علی رو تنظیم کرد و با یه فشار دادن ب سمت پایین کیر علی تا ته رفت تو کسش و یه ناله ای کرد و خودش شروع کرد رو کیر علی بالا و پایین کردن. علی هم با دستاش با لپ های کون ترانه بازی میکرد. انقدر نه پوستش لطیف و سفید هست که جای دست های علی کلا رو کون ترانه بود. و قرمز شده بود.
یه هفت یا هشت دقیقه ای ب همون صورت گذشت که یهو ترانه دوباره لرزید و به شدت ارضا شد. علی هم پاشد و دمر خوابوندش و رفت روش. ترانه واقعا دیگه نای تکون خوردن نداشت. علی هم با دستاش لای کون ترانه رو باز کرد و کیرش رو که حسابی با آب کس لزج و خیس شده بود رو گذاشت دم سوراخ کون ، ترانه خیلی بی حال گفت علی جون تو رو خدا نه. من تا بحال از کون ب فریدم ندادم . خواهش میکنم. اما علی اصلا انگار نه انگار که داره صدایی میشنوه. کیرش رو هول داد و بعد یکی دوبار تلاش کردن سره کیرش رفت تو و آروم آروم کل کیرش رو تا دسته جا داد تو کون زنم. ترانه یه داد بلند کشید تا حدی که خود علی جلو دهنش رو گرفت و گفت آروم عشقم. همسایه هارو میخوای بکشونی اینجا. ترانه هم انگشت علی رو گرفت بین دندوناش و شروع کرد فشار دادن .من واقعا داشتم شاخ درمیاوردم. که چجوری علی اون همه کیر رو کرد تو کون ترانه. اونم کونی که انگشت توش نمیرفت رو.
خلاصه یه پنج دقیقه ای زنم رو حسابی از کون گایید و بعد یه نره کشیدن یهو شل شد و افتاد رو ترانه. که اونم داد میزد میگفت تخم حروم آتیش گرفت کونم. سوختم بی شرف. پاشو از رو من له شدم.، علی هم پاشد و کیرش رو تمیز کرد و دوباره ولو شد رو تخت. مجتبی هم که همونجا رو زمین ولو بود. بعد تقریبا یک ربعی هر سه تاشون پاشدن و من بهشون گفتم پاشید برید خودتون رو بشورید ، اتاق رو بوی آب کیر و آب کس گرفته. اول ترانه رفت داخل حموم و بعد اون دوتا. یه نیم ساعتی از تو حموم صدای شوخی و خنده میومد. بعد ترانه اومد بیرون و حوله اش رو پوشید و با همون وضعیت اومد نشست رو پای من و شروع کرد قربون صدقه من رفتن و لبام رو بوسیدن. بهش گفتم خوش گذشت ؟ اونم گفت وای فرید انگار رو ابرا بودم. که منم گفتم نخیر عزیزم ابر نبود رو کیرها بودی.
خندیدیم و بوسم کرد و رفت لباس پوشید. علی و مجتبی هم اومدن بیرون و نشستن رو مبل. که من گفتم که الان دیر وقته بمونید همینجا و اگر خواستید صبح برید که اونا هم از خدا خواسته قبول کردن. اما نامردها موقع خواب دست زنم رو گرفتن و با هم رفتن رو تخت ما . ترانه وسطتشون بود و اونا هم هی دستمالیش میکردن . که ترانه گفت بچه ها تو رو خدا بخوابیم. اگر خواستید صبحونه میدم کسم و سینه هام رو بخورید. الان بخدا جون ندارم.
اونا هم خوابیدن و صبح هم دیگه اتفاقی نیوفتاد و خداحافظی کردن و رفتن.
منم و ترانه هم دوباره خوابیدیم و لنگ ظهر بیدار شدیم و منم یه دست از کون گاییدمش و تمام.
اگر دوست داشتید بگید که اتفاق های بعدی رو هم بنویسم براتون.

نوشته: فرید

  • Thanks 1
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • migmig
      عکس سکسی ایرانی برای تماشای تصاویر در سایز اصلی روی هر عکس کلیک بکنید.
    • migmig
      عکس سکسی ایرانی برای تماشای تصاویر در سایز اصلی روی هر عکس کلیک بکنید.
    • migmig
      لذت واقعی زندگی 3 مهران جانم عزیزم بیدار شدی آره خانمم بیدارم تو خوبی بهتری دوست ندارم این سوال رو بپرسم خودمم اذیت میشم پریسا جووونم دیب که اذیت نشدی ای فدای تو بشم شوهر خوبم ممنون که اینقدر به فکر منی نه دیوونه اذیت کجا بود چند دقیقه که اذیتی نداره فدای تو بشم پاشو به کارها برس منم برم ی مقدار برای شام شب خرید کنم نیاز نیست تو بری پریسا جان خودم میرم نه دیگه میخوام برم بیرون یکم هوا بخورم جایی نمیرم فقط میرم یکسری سبزی و میوه تازه بگیرم تو که زیاد از این چیزها سر در نمیاری و میری هرچی سبزی و میوه پلاسیده هست رو جمع میکنی میاری من رفتم تو هم بمون خونه تا من بیام بعد دوباره برو دنبال کار بگرد راستی آقا فرزاد صبح که داشت میرفت گفت بهت اطلاع بدم با کار کردنت مشکلی نداره آخه چند بار بهت زنگ زد تو خواب بودی و جواب ندادی باشه پس برو زودتر بیا من برم ببینم خدا چی پیش میاره اومدم بیرون و تو دلم گفتم خدا چیزی فعلن پیش نیاورده عزیزم این منم که با کمک فرزاد داریم برای تو پیش میاریم راستش داخل یخچال همه چی بود ولی خوب نمی شد دست خالی رفت و برگشت تو مسیر رفت و برگشتم به خودم و مسیری که شروع کرده بودم افتخار میکردم وقتی اوایل راه رفتن بات پلاگ که داخل کونم بود یکم اذیت میکرد خواستم ی گوشه خلوت گیر بیارم که یادم اومد که فرزاد گفته باید بمونه و درش نیارم کم کم دیگه بهش داشتم عادت میکردم تا رسیدم به رستوران مد نظر که اون آگهی سفارشی رو دیدم و ازش عکس گرفتم و رفتم سمت تره بار خریدم رو که کردم به خودم اومدم که دیگه نه به مهران فکر میکنم نه به خودم فقط و فقط حواسم پیش فرزاد و لذتی که باهاش میبرم هست مهران مهران کجائی عزیزم بدو بیا داخل خونه که شدم فقط منتظر بودم که مهران رو پیدا کنم خبر به اصطلاح خوش رو بهش بدم قضیه رو بهش گفتم ازش خواستم هرچی زودتر بره تا کسی رو نگرفتن انقدر بچه رو استرسیش کردم که خودمم داشتم استرس میگرفتم مهران که رفت به خودم خندم گرفته بود زنگ زدم به فرزاد سلام فرزاد جان خسته نباشی سلام پریسا خانم چرا فرزاد فقط موقع سکس فقط منو با حرفاش ناز و نوازش میکرد فرزاد جان مهران رو طبق حرف شما فرستادم همون رستوران ببین پریسا خانم مهران که برگشت یکم نامید میشه اون بخاطر اینکه رستوران ازش ضامن میخوان بدون اینکه حول کنی سریع بگی آقا فرزاد هست کم کم بهش بفهمون که ما که پیش آقا فرزاد سفته داریم ازش خواهش میکنیم بیاد ضمانت بکنه در ضمن پریسا خانم داخل محل کارم شما همون پریسا خانم هستی ولی تو خونه کنار من فرشته ای هستی من برای خودم دارم فعلا هم خدا نگهدار قند تو دلم آب شد از خودم شرمنده شدم که راجب فرزاد فکر بد کردم مهران برگشت و همون چیزی شد که فرزاد گفته بود منم حرفاش رو مو به مو به بهترین نحو اجرا کردم دو روزی گذشت و مهران دیگه از فردا میرفت سرکار پریسا جوونم من دوست دارم همسر خوشگلم همه ی این سختی ها رو برای تو تحمل میکنم خیلی سخته که فکر کنی همسرت کنار مرد دیگه ای میخوابه اونم با اطلاع خودت ولی چون هوسی در کار نیست باهاش کنار اومدم چون به تو ایمان دارم فدای تو بشم آقای من یادم روز اولی که مهران گفت از اونجا بریم دلم براش سوخت و از ناراحت بودن ناراحت شدم ولی الان فقط حرفاش رو گوش میکردم این مکالمه واسه شب قبل از سرکار رفتن فردای مهران بود صبح زود بیدار شدم صبحونه رو آماده کردم مهران خیلی زود رفت فرزاد هم همینطور تنها بودم داشتم تو اینترنت به مسائل زایمان و دوران بارداری و اینجور چیزها می پرداختم که خیلی ناشی نباشم غرق کاد خودم بودم که متوجه شدم فرزاد بهم پیام داده پریسا جان نظرت چیه به جای شب امروز با هم باشیم به خودم گفتم چی میگی فرزاد دارم دیوونه میشم چرا با من اینکار رو میکنی من اون کیر رو هر شب میخوام نه چند شب یبار جوابش رو با یه قلب قرمز فرستادم خودم رو حسابی آماده کردم اطاق دلم و زدم به دریا و این بار خودم اتاق حجلمون رو آماده کردم فرزاد که اومد با اینکه برام خیلی سخت بود خودم رو سر سنگین نشون دادم متوجه شدم اونم از این کار من راضی هست اطاق رو هم که دید کلی منو بوسه بارون کرد نوازش شروع شده بود من غرق در لذت داشتم میشدم لبهای فرزاد هر نقطه از بدنم رو که لمس میکرد دیوونه میشدم وای از اون لحظه ای که نوک سینه هام رو بوسی و مشغول خوردنشون شد فرزاد نکن نخور دارم دیوونه میشم وای کیر میخوام بهم کیر بده تو روووووو و بخدا کیرت رو بده ولی فرزاد گوش شنوا نداشت میدونست باید چکار کنه و تو کارش حرفه ای تمام بود پریسا جان کجایی ها همین جا نه روی ابرها روی کیر تو برس به کُسم فرزاد هم مشغول خوردن کُسم من که متعلق به خودش بود وای مرد چیکار میکنی با من این نامردی دارم میمیرم وااااااای کُسمممممممم کار خیلی وقت بود از ناله گذشته بود رسما مشغول هوار زدن بودم بخورش بخورش نووووووووش جونت کُس متاهل من رو بخوررررر اصن شوهر من دیگه توییی این بدن من برای تو هست در حالی که فرزاد کُسم رو میخورد آروم آروم هم بات پلاگ رو نوازش میداد و خیلی نرم عقب جلوش میکرد پریسا جان آماده ای چی میگی تو فرزاد آماده چیه بکننننن منو مگه من کُسسس تو نیستم بکککککن لامصب دیوونه شدم بات رو از کونم در آورد و حساب سوراخ کونم و کیرش رو روغن مالی میکرد فرزاد تو رو خدا به کُسممممم برس اول آتیش کُسم رو خاموش کن بد هر کاری دوست داشتی با کونم بکن اما اما اون کار خودش رو میکرد پاهام رو داد بالا تقریبا زانوهام کنار گوشم بود خیلی آروم شیک سر کیرش رو وارد کونم کرد صدام رفت بالا درد داشت ولی نمیدونم چرا اینقدر راحت رفت داخلش ی یک ربعی طول کشی تا تموم اون نازنین کیرش رو تا خایه فرستاد داخل سوراخ کونم تا اون لحظه شوتی برام نداشت ول ولی وقتی مشغول تلمبه زدن های ملایمش شد همزمان نوک سینه هام رو شروع کرد به میک زدن آتیش از زیر خاکستر داشت شعله میگرفت چیه این مرد بخدا که اون دکترای سکس کردن و گاییدن داشت این چه مزه ای بود با اینکه درد داشتم ولی مزه اش کم از کُس دادن نبود آخخخخخخ دارم میمیرم محککککککم بزن شروع کن فرزاد تلمبه بزن بزن که خوب میزنی من این درد و لذت رو باهم دوست دارم با من چیکار کردی آروم اومد کنار گوشم و گفت تو دیگه رسما مال من شدی آره مال توام وای مُردم آخ سوراخ کونم دارم میمیرم بکُن تندتر بزن که من خوشحال ترین زن دنیا هستم الان وای نه چرا کیرت رو در میاری بکن توش تحمل کن عزیزم بلند شو من دراز میکشم تو به پشتت بشین روی گیرم حواست باشه بکنش تو کونت گفتم چشم و نشستم رو دلبرم با ریتمی که از خودش یاد گرفته بودم خودم رو بالا و پایین میکردم یه دفعه فرزاد من رو کشید سمت خودش چسبوندم به خودش مشغول تلمبه زدن شد دیگه رسما رد داده بود وای بزن دارم میمیرم بزن پریسا جان همینجوری که دارم میکنمت همزمان خودت با دستت کُست رو بمال راستش حالش رو نداشتم ولی باید به حرفش گوش میدادم چون دیگه میدونستم که دوسش دارم همزمان با تلمبه های فرزاد خودم کُسم رو میمالیدم که یکدفعه پاهام ناخواسته سیخ شد رو به هوا و چنان آبی از کُسم پاشید بیرون که داشتم از هوش میرفتم بهترین لذت دنیا همین بود هیچی جای سکس رو نمیگیره اونم با ی کیر خوب و مَرد کاربلد من تو حال خودم نبودم ولی فرزاد همچنان داشت تلمبه میزد کونم دیگه حسی نداشت دست دو بردم سمت کونم دیدم چنان آبی از سوراخ کونم زده بیرون که دوباره شهوتم گُر گرفت ازش خواستم داگی بشیم اونم رفت پشت منو حسابی از خجالت کونم در اومد دیگه هر دو داشتیم ناله میزدم که یکدفعه صدای فریاد فرزاد بلند شد آبش رو ریخت داخل سوراخ کونم منم ناخواسته دوباره ارگاسم رو تجربه کردم همونجور آروم تو بغل هم دراز کشیدیم و فرزاد مشغول نوازش من شد چقدر خوب بود این مرد این نوازش بعد سکسش از همه چی آروم بخش تر بود ی یک ساعتی کنارش خوابیدم بیدار که شدم فرزاد هنوز خواب بود رفتم غذا رو آماده کردم ی میز ناهار خوشگل چیدم برای خودم و مَرد جدید زندگیم خلاصه فرزاد که اومد اول پیشونیم رو بوسید و ی مقدار نوازشم کرد بعد از غذا مشغول صحبت شد پریسا جان اگه از با من بودن راضی هستی باید تغییراتی تو زندگیت بدی فرزاد جان من فقط تورو میخوام چکار باید بکنم که تو رو برای همیشه داشته باشم ولی مهران ببین پریسا جان الان بهانه برای کنار هم بودن داریم ولی اگه میخوای با من باشی باید به حرفام خوب گوش بدی و هرچی که میگم رو انجام بدی اگه به حرفهای که میزنم خوب عمل کنی با هم مهران رو اوکی میکنیم نترس قرار نیست بلایی سرش بیاریم راستی اگه میخوای با من باشی این هفته ی مهمونی مخصوص دعوتم قرار هم نبود برم چون کسی لایق همراهی خودم نداشتم ولی الان دیگه بهونه ای برای نرفتن ندارم خوب به حرفام گوش کن فرزاد حرفاش رو مو به مو مرتب بهم توضیح داد من قشنگ به همشون گوش کردم حالا این من بودم که باید انتخاب میکردم عزیزان دل به نظر من این تصورات داخل زندگی واقعی جایی ندارن اینها تصورات ذهن من برای لذت بردن شما هست شاد باشین نوشته: آپاراتچی
    • migmig
      بازی لذت گناه 2 قسمت دوم یک لحظه همه اتفاقات امروز رو تو ذهنم مرور شد از گم شدن تو جاده ، از بارون شدید، این خونه عجیب و غریب اون پیرمرد و حالا هم این بازی… انگار همه چیز برنامه ریزی شده بود نمیدونستم قراره چه اتفاقی بیفته هزار جور فکر و خیال اومد تو سرم هدف این بازی چیه ؟ پرنیا : واقعا باید بازی کنیم؟ آخه چه سودی برای کسی داره که مارو اینجا زندانی کردن جواد: احتمالا کار اون پیرمرده است . بزار ببینم از پنجره میشه رفت بیرون الهام: جواد مراقب باش مثل پوریا اتفاقی نیفته برات بابام اروم انگشتشو به پنجره زد و یک جرقه دردناک هم نصیب بابام شد . جواد : واقعا زندانی شدیم الان زنگ میزنم پلیس پوریا: سیگنال گوشیامونم رفته وگرنه زودتر این کارو میکردم . سیگنال اینترنت ماهواره ای هم خبری نیست. نیم ساعتی درگیر بودیم و گرسنمون بود شامی ک مامان گرم کرده بودیم رو خوردیم الهام گفت: بیاین این بازی مسخره رو انجام بدیم و از اینجا بریم پوریا : مامان شاید خطرناک باشه ، ندیدی چطوری بازی باهامون ارتباط برقرار میکنه الهام: بازیه دیگه به هر حال تهش چی میشه مگه پرنیا : منم موافقم چاره دیگه ای نداریم، اینجا زندانیمون کردن. بعد غذا خوردن هممون نشستیم جلوی بازی و سعی می کردیم بفهمیم چجوریه . پرنیا : بابا نوبت توعه باید اول تو بازی کنی ، تاس بنداز. بابامم دوتا تاسو برداشت و انداخت 2 و 5 اومد. بابا با نیشخند گفت باورم نمیشه تو این شرایط با زن بچم نشستم منچ بازی می‌کنم و در همین حین مهرشو گذاشت تو خونه هفتم و روی صفحه نمایش این متن اومد: تست وفاداری بازیکن آبی بهمون بگو که تا حالا به همسرت خیانت کردی ؟ سعی نکن دروغ بگی چون من میفهمم و جریمه میشی. بابام یک لحظه قیافش بهم ریخت سریع خودش جمع کرد و گفت معلومه که نه بازی: دروغ ، یک فرصت دیگه داری که حقیقت رو بگی الهام: جواد خاک بر سرت کثافت عوضی قلبم داشت میومد تو دهنم یعنی بابام با داشتن همچین زن خوشگلی سراغ کسی دیگه رفته… جواد: زن چی داری میگی این بازی از کجا حقیقتو باید بدونه. الان فهمیدم این بازی میخواد با روانمون بازی کنه ، من بهت خیانت نکردم. صفحه بازی: بازم هم دروغ گفتی دو خونه به عقب برگرد روی خونه شماره پنجم یک فرصت دیگه داری تا حقیقت رو بگی الهام: با کی اینکارو کردی؟ پوریا : بابا راستشو بگو میترسم اتفاق بدی بیفته تا اخر تو بازی بمونیم جواد با من من کردن گفت: با خانوم حیرانی منشیمون صفحه بازی : حقیقت . نوبت شما به پایان رسید نوبت بازیکن سبز. مامانم اشک تو چشماش جمع شد بلند شد رفت تو اتاق درو محکم کوبید. بابامم رفت پشت در و به غلط کردن افتاده بود. دیدم پرنیا یکم تو خودشه رفتم بغلش کردم ،حال هممون بد بود بابا هم هی پشت در معذرت میخواست .توضیح میداد: خیلی دلم میخواست اینو بهت میگفتم ولی بدون یک بار بوده و مال خیلی وقت پیشه … مامانم تا صبح نیومد بیرون ماهم خوابیدیم . از پنجره بیرون رو نگاه کردم هوا روشن شده بود ولی مه آلود بود خیلی چیزی دیده نمیشد. مامانم اومد بیرون ی دست و صورتی شست ، با چشمای پف کرده گفت بیاین بازی کنیم و زودتر از اینجا بریم پرنیا مامانو کلی بغل کرد و بوسید من تاسو دادم به مامان . بابا هم با سر پایین اومد نشست مامان الهام یه نفس عمیق کشید تاس هارو انداخت ۳ و ۱ اومد . مهرشو گذاشت رو خونه چهارم صفحه بازی : خروج از پشت ابر تمام لباس هاتون رو در بیارید و چیزی تنتون نمونه بقیه هم باید شمارو نگاه کنند و تا نوبت بعدیتون بدون لباس به بازی ادامه میدین مامانم از شوک با تته پته گفت یعنی باید جلوتون لخت بشم؟ جواد عصبی شد بازیو برداشت پرت کرد سمت دیوار و و گفت گوه بگیره این چه مزخرفاتیه جمع کنین تا حالا بابارو و اینطوری عصبانی ندیده بودم پرنیا : وای یعنی چی لخت بشی جلو ما الهام: وای خدا این چه بلاییه سرمون اومده من اونجا زدم زیر گریه مامان گفت چی شد پوریا پوریا : همش تقصیر منه من این بازیو اوردم . منو ببخشید واقعا . پرنیا رفت بازیو برداشت از رو زمین آورد گفت مامان لطفا انجامش بده سعی میکنیم نوبت مونو زود انجام بدیم تا لباساتو بپوشی جالب بود بازی هیچ آسیبی ندیده بود و مهره ها هم سر جاشون بودن .انگار چسبیده بودن به خونه هاشون. الهام: الان این بازی از کجا میفهمه من واقعا لخت میشم یا نه صفحه بازی نوشت : متوجه میشم پوریا: حواستون باشه ببینین اینجا دوربینی چیزی نباشه تو خونه. پرنیا : اره پاشین بگردیم هممون هر سوراخ سمبه ای میشد گشتیم ولی هیچی پیدا نکردیم خبری از دوربین مخفی نبودش . الهام: لطفا قول بدین نوبت هاتونو زود بازی کنین خیلیم نگاه نکنین بهم یهویی مامانم از بلند شد وایساد. تاپ و شلوارشو دراورد. من قبلاً مامانمو اتفاقی یا موقع لباس عوض کردنش با شورت سوتین دیده بودم برای همون چیز خاصی نبود چون هیچ نگاه بدی بهش نداشتم . مامانم چرخید گفت : پرنیا بند سوتینمو باز کن پرنیا بلند شد اومد پشتش بندشو باز کرد. مامانم سوتینشو انداخت ولی هنوز برنگشت من قلبم داشت تند تند می‌زد. دست انداخت لبه های شورتش و کشید پایین از خجالت سرمو انداختم ولی یاد حرف بازی افتادم و ترسیدم که گفت باید نگاه کنیم دوباره سرمو برگردوندم مامانم چرخیده بود ممه هاش و کوصش جلوم بود نمی‌دونستم کدومو ببینم. ممه های بزرگش یا کس و کون سکسیش داشت ی حس شهوتی تو بدنم ایجاد میشد مامانم واقعا بدن زیبایی داشت. از سفید و صاف بودن پوستش هر چقدر بگم کمه . کیرم داشت بلند میشد ک پرنیا با خنده گفت: داداش خجالت بکش کجارو میبینی . الهام: ولش کن بزار ببینه قانون بازیه… بابامم همینطوری به اندام مامانم نگاه میکرد و گفت زود بازی کنیم تا مامانت لباس بپوشه. پرنیا : نوبت منه پرنیا تاس انداخت ۴و ۴اومد مهرشو برد روی خونه هشتم و پیام بازی: تِستر شما باید لب های تمام افراد بازی رو به مدت دو دقیقه ببوسید و بعد از اون باید حقیقت رو بگید ک بوسیدن چه کسی لذت بیشتری داشت. یادتون نره اگر دروغ بگید جریمه می شوید. جواد: ما اعضای خانواده ایم مگه میشه . این بازیه یا پورن خانوادگی الهام: یعنی الان دخترم باید از پدر و مادر و برادرش لب بگیره؟ ولش کنین دیگه بازی نکنیم پرنیا : اشکال نداره… باز این از یکی آسون تر از لخت شدنه . هر کدوممون باید سهم خودمون رو انجام بدیم توی بازی هرچی باشه تا زودتر بریم خونه. پوریا : هر اتفاقی تو این خونه بیفته فراموش میکنیم توی دلم از اتفاقی ک می‌خواست بیفته هیجان زده بودم دروغ چرا از این یکی واقعا خوشم اومد الهام اومد جلوی پرنیا گفت: اول با خودم شروع کن . پرنیا : پوریا لطفا تایم بگیر گفتم باشه . پرنیا لباشو گذاشت رو لبای مامانم ، انگار داشتم صحنه لز میدیدم . مامانم هم لخت بود سی ثانیه گذشت پرنیا یک دستشو گذاشته بود رو باسن مامانم خیلی سکسی لب میگرفتن . مامان بوسه رو رهبری میکرد حرفه ای تر بود. دودقیقه زود تموم شد گفتم تمومه . مامانم و پرنیا زدن زیر خنده مامانم گفت : گمشو از جلو چشام خاک بر سرت پرنیا گفت : بابا داداش این لحظه خیلی سخت تره برام ولی مجبوریم جواد : میدونم دخترم ببخشید ک توی همچین شرایطی هستی، مطمئنی میخوای انجامش بدی؟ پرنیا اومد جلو همین کارو با بابام کرد لباشو گذاشت رو لبای بابا . این لحظه خیلی برام سکسی نبود و بیشتر خجالت میکشیدم . صدای بوسه و لباشون کل خونه رو پر کرده بود .گفتم دو دقیقه تمومه حالا نوبت من بود قلبم تند میزد . گفتم پرنیا باید منو انتخاب کنی ها پرنیا گفت حالا بزار ببینم چی بلدی باید حقیقتو بگم در هر صورت گفتم باشه . یکم پرنیا با خودش کلنجار رفت بعد اومد جلو چشامو بستم لباشو گذاشت رو لبام . بهترین لبهای دنیا رو داشت همون لحظه فهمیدم از هرکی تا حالا باهاش لب گرفته بودم بهتره. کیرم داشت شق میشد دوباره خورد به شکم پرنیا . دوست نداشتم تموم شه همینطوری لباشو میخوردم یک لحظه شیطونی کردم زبونم اوردم بیرون . اولش جا خورد بعد زبونمو برد تودهنش کیرم حسابی سفت شده بود ک مامانم گفت بسه بسه تمومه دو دقیقه. منم همونجا نشستم رو زمین کسی کیرمو نبینه. پرنیا : خب به نظرم لبهایی ک بیشتر از همه دوست داشتم مال مامانمه. بازی : ممنون حقیقت رو گفتی نوبت بازیکن قرمز سلیقه خواهرم واقعا عجیب بود انتظار داشتم منو بگه با اون اتفاقات . وای نوبت من شد واقعا ریدم به خودم که چی در انتظارمه. جواد :زود باش پوریا قرار شد سریعتر بازی کنیم .یادم رفت مامانم لخت نشسته منتظرمونه زود بازی کنیم. من تاس انداختم 4 و 6 اومد رفتم رو خونه 10 بازی : طعم تولد شما باید پنج دقیقه واژن بازیکن سبز رو لیس بزنید . پوریا : بازیکن سبز؟! مامان؟ کل خونه ساکت شد . هیچکس پنج دقیقه حرف نزد . واقعا انتظار همچین چیزی نداشتم . خیلی بابتش خجالت کشیدم. هی بابامو میدیدم ببینم الان چی میگه . چی تو فکرشه. هیچکس یک کلمه جرات نداشت بگه . یهو دیدم مامانم بین پاهاشو باز کرد. چشمم افتاد به کصش وای یعنی باید کص مامانمو بخورم؟ اونم جلوی بابا. مامانم با این کارش رضایتو داده بود. پاهاشو باز کرده بود دقیقا رو به روی بابام. فکر کنم میخواست انتقام خیانتو ازش بگیره. الهام : زود باش فقط رفتم نشستم جلوی مامانم . یکم کصشو نگاه کردم ، قلبم توی دهنم بود . زبونم گذاشتم رو کصش و شروع کردم . یکم گذشت و استرس و اضطراب جاشو به شهوت داد. مامانم نفساش تندتر شده بود . داشتم از خوردن کس مامان لذت میبردم چند دقیقه گذشت . کصش خیس خیس بود . دستشو گذاشته بود تو موهام منم با لذت تموم میخوردم . میدونستم هیچ وقت همچین فرصتی گیر نمیومد . پرنیا گفت تمومه پنج دقیقه . منم سریع بلند شدم یک لحظه دیدم بابام دستشو از تو شلوارش در اورد .برام عجیب بود. همه یک نوبت بازی کرده بودن و من به خط پایان نزدیک تر بودم تا بازی تموم بشه . کل بازی 20 تا خونه بود ک من 10 بودم. دیگه پذیرفته بودیم ک این یک بازی سکسیه باید برای هر چیزی آماده می بودیم . جواد : منم نوبتمو برم بعد مامانتون میتونه لباس بپوشه . جواد تاس ریخت خونه 5 بود و جفت 4 آورد . مهرشو برد به خونه سیزدهم بازی : بستنی چوبی کارت های بازی رو بردارید . دو کارت سفید هست و یکی مشکی کارت هارو به پشت بزارید و بر بزنید و همه به صورت شانسی تاکید میکنم شانسی یک کارت بکشن. کسی که کارت مشکی بهش افتاد باید با دهنش ابتو بیاره. هممون ی سری تکون دادیم . بابا کارتارو برداشت بر زد . دیگه همه به بازی تن داده بودیم. جواد: امیدوارم الهام تو بکشی. الهام : من امیدوار نیستم. الهام کارت کشید سفید بود پرنیا کشید و مشکی بود و بله پرنیا باید برای بابا ساک میزد. الهام: خوبه پرنیا نفس عمیق کشید گفت :بابا بشین رو مبل. بابام نشست پرنیا شلوار و شرت بابا رو داد پایین و کیرش در اومد با دستش گرفت و کرد تو دهنش بعد ی دقیقه کیرش تو دهن پرنیا سفت شده بود . بابا چشاشو بست مامانم اومد بالا سرشون : خب مرد من خوب میخوردم یا دخترت یا اون زنیکه جنده؟ بابام نفس نفس میزد. مامانم گفت : دخترت خوب کیرتو میخوره؟ بابام گفت هوم نفساش تندتر شد. الهام : ساک زدنش به مامانش رفته . بخور دخترم . همون لحظه بابام ابش اومد و ریخت رو صورت پرنیا. مامانم با این کارش تونست آب بابا رو زودتر بیاره. بابام خودشو جمع کرد و خواهرم رفت صورتشو شست و اومد . دوباره نوبت مامان بود دیگه میتونست لباسشو بپوشه. پوریا : مامان دیگه فکر کنم میتونی بپوشی. الهام : نمیخواد راحتم… نوشته: Joel Miller
    • migmig
      یخ داغ 1   قسمت اول بعد از سه سال و نیم بالاخره پژمان پسرم به همراه زنش با کلی دادگاه و پاسگاه رفتند به تفاهم رسیدن و به سر زندگی خویش رفتند ،یه نفس راحت کشیدیم هم من هم همسرم بهزاد و باران دخترم سه سال و نیم جنگ اعصاب زندگی رو از هممون گرفته بود رنگ به رخسارم نمونده موند اینو از اینه قدی تو اتاق خوابمون ب چشم دیدم دیگه تصمیم گرفتم با تموم وجودم به زندگی خودمون برسم تو این مدت از درس و دانشگاه باران بکلی بی خبر بودیم در حالی که قبلاً حتی رفت و امدش رو هم من هم بهزاد زیر نظر داشتیم ،فقط متوجه شده بودم با یه پسر همکلاسیش در ارتباط هست اما اینو بهزاد نمیدونست دستی به سر و روی خونه کشیدم و یه شام مفصل رو اجاق گذاشتم و لباسام رو درآوردم و به حموم رفتم چهره بی روح و سرد خودمو دوباره تو آینه حموم دیدم و گفتم نه دیگه آن پوران گذشته نیستم ، آخرین سکسمون چهار ماه پیش خیلی بی رمق و سرد بود تو این سه سال و نیم تعداد سکسامون به انگشتهای دست هم نمی‌رسید کلا هیچ حس و شوقی حتی تو زندگی عادی برامون نمونده بود تو حموم حسابی خودم رو برق انداختم .اومدم بیرون متوجه شدم باران هم اومده پس داشت دعوا گونه با تلفنش حرف میزد با دوست پسرش بود از حرفاش متوجه شدم کمی باهاش حرف زدم تا ببینیم جریان چیه بهم گفت قرار شده بیاد خواستگاری ماهم که شرایط خانوادمون طوری بود که همش درگیر ماجرا پژمان بودیم الان که باهاش حرف زدم که میتونید به خانواده بگی بیان همش تفره می‌ره ،در همین حال گوشیش زنگ خورد رامین بود دوستش و باران گفت جواب نمیدم دیگه من گفتم بزار خودم جواب بدم و باهاش احوال پرسی کردم و حرف زدیم که از حرفاش معلوم بود که این مدت باران رو سرکار گذاشته و از موقعیت خانواده ما سواستفاده کرده و اونو بهانه کرده چ الان که شرایط مهیا شده داره میپیچونه منم گفتم آقا رامین تلفنی نمیشه یه وقتی بزاریم که من و باران و شما حضوری حرف بزنیم اونم قبول کرد که فردا عصر همو ببینیم و بهزاد همسرم که کارمند اداره بیمه بود و بعدازظهرها هم با ماشین اسنپ کار میکرد شام رو خوردیم و کم کم حس میکردم داره زندگی جریان پیدا می‌کنه تو خونه ، ساعت ده و نیم بود که رفتیم تو اتاق خوابمون ،هوس سکس داشت بدنم رو چنگ میزد انگار تو لای پام کرم ریخته باشند همش مور مور میشدم،زیر شورتم پف کرده بود اینو میخورد به رونام حس میکردم کنار بهزاد رو تخت دراز کشیدم یه تاپ مشکی و یه شلوار خانگی نازک تنم بود رفتم تو بغلش یه پامو گذاشتم وسط پاهاش فشار دادم و لباش رو بوسیدم بهزاد همینطور وایساده بود و منم هی ادامه میدادم کامل روش رفتم کوسم و به کیرش فشار دادم هنوز خواب بود گفت خیلی خستم ام پوران بزار چرتی بزنم سرحال بشم خیلی کوتاه گفتم نمیتونم داغونم هوس کردم بدجور هر جوری بود حس رو بهش انتقال دادم کیرش رو بیرون کشیدم ،سینه هامو میک میزد و می‌مالید با کوسم با دستش تند تند ور میرفت ،حسابی خیس خیس شده بودم صدای دستش به کوس خیسم اتاق رو پر کرده بود منو خوابوند لنگامو داد رو شونش کیرش رو تا ته کرد تو کوسم تند تند شروع به تلمبه زدن کرد فوری کشید بیرون نگاش کردم دیدم چشماش رو بسته و داره کنترل می‌کنه که ارضا نشه و دوباره کرد توم ،دو تا تلمبه تا ته زد و نفساش زیاد شد و ریخت رو شکمم نگاه رو شکمم کردم دیدم چند قطره آب ریخته فکر میکردم میخواد دوباره بکنه ،دستمال رو کشید رو کله کیرش و پاشد که بره دستشویی مات مونده بودم چقدر زود اصلا هیچی انگار توم نرفته بود هیچ حسی نداشتم بلند شدم شکمم رو پاک کردم رو تخت رو نگاه کردم که بقیه آبشو پاک کنم که هیچی نبود چرا آخه این همه کم ما اینهمه مدت سکس نداشتیم انتظار داشتم یه آب پرفشار کوسم و پر کنه ادامه دارد… نوشته: پوران
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18