-
Aliasgharbnd
-
آخرین مطالب ارسال شده در انجمن
-
توسط behrooz · ارسال شده در
سکس داستانی همراه با مکالمه و حرف های سکسی با خانوم حامله سکسی و حشری از هم لب میگیرن و با کون و ممه هاش ور میره و تو چند تا پوزیشن کصش و میگاد و آه و ناله میکنه و آبش و میپاشه روش . تایم: 90:10 - حجم: 34 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم -
توسط behrooz · ارسال شده در
سکس داستانی همراه با مکالمه و حرف های سکسی با خانوم خوش هیکل و سکسی خودارضایی میکنه و فوتجاب میره و تو پوزیشن داگی کصش و میگاد و بعد رو کیر کلفتش سواری میکنه و در ادامه لنگاش و میده بالا و تو کصش تلمبه میزنه و آه و ناله میکنه و آبش و میپاشه رو ممه هاش . تایم: 19:00 - حجم: 71 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم -
توسط behrooz · ارسال شده در
سکس داستانی همراه با مکالمه و حرف های سکسی با ویزیتور سکسی و حشری ساک میزنه و با کیر کلفتش تو چند تا پوزیشن تو کصش تلمبه میزنه و ناله میکنه و آبش و خالی میکنه تو کصش . تایم: 09:00 - حجم: 34 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم -
توسط behrooz · ارسال شده در
نجوای ممنوعه هفت سال… هفت سال از اون روزهای لعنتی میگذره. روزهایی که سایهی یه مرد بالای سرم بود و من سارا، رئیس یه بانک بزرگ توی تهرانم، همیشه باید حواسم به نگاههای سنگین و خواستههای بیپایانش میبود. طلاق، تلخ بود، خیلی تلخ، اما یه جور رهایی هم بود. رهایی از مردی که منِ زن رو نمیدید، فقط یه وسیله میخواست. بعد از اون، نیما همهی دنیای من شد. پسر شانزده سالهام، غرق در دنیای کامپیوتر و بازی، یه پسر دوستداشتنی اما یه کم… گم. من زنی که همیشه به خودم رسیدم. اندامم روی فرمه، پوستم همیشه شاداب و موهام بلند و خوشحالت. لباسهای زیر خاص میپوشم، تورهای مشکی، گیپورهای ظریف… اینها یه جور حس قدرت بهم میدن، یه جور اطمینان از زنانگی خودم. نیما… اون پسر عجیبیه. این روزها بیشتر از همیشه تو لاک خودشه. تمام روز پای کامپیوتر، غرق در یه دنیای مجازی که منِ مادر هیچوقت نفهمیدمش. اما یه چیزهایی هست که کمکم داره نگرانم میکنه. چند باری متوجه شدم بعد از حموم رفتنم، یه جور حس غریبی تو هوا هست. یه بوی خفیف… آشنا… اما نه کاملاً. اوایل فکر میکردم تو همه. تا اون روز… داشتم لباسهای زیرهای دیروز رو جمع میکردم بندازم تو ماشین لباسشویی. یه سوتین مشکی توری که خیلی دوستش دارم، نبود. ابروهام تو هم رفت. کجا گذاشتمش؟ بعد رفتم سراغ دستشویی تا نوار بهداشتیهای استفاده شدهی قبل از پریودم رو بندازم تو سطل. لکهبینیهای چند روز قبل… اما سطل خالی بود! یه لحظه قلبم یه جوری شد. اون نوارها کجا رفتن؟ یه شک سرد تمام وجودم رو گرفت. نیما… امکان نداره. ولی این چند وقته… رفتارش یه کم عجیب شده. بیشتر تو خودشه، یه جور حواسپرتی تو چشماشه. وقتی خونه نیست، یه حس کنجکاوی عجیب و غریب بهم دست میده. رفتم سراغ اتاقش. یه بوی خفیف تو هوا بود، همون بوی آشنای غریب. کشوهای لباسهاش رو آروم باز کردم. بین لباسهای تا شده، یه چیزی توجهم رو جلب کرد. یه نوار بهداشتی، کاملاً تمیز، بدون هیچ لکهای. برداشتمش و ناخودآگاه بردم نزدیک بینیم. یه بوی خفیف… بوی منی… و یه بوی دیگه… بوی تف. حالم بد شد. دستام لرزید. بعد رفتم سراغ سبد لباسهای کثیف. زیر یه تیشرت چرک، سوتین مشکی توری خودم رو پیدا کردم. یه لکهی کمرنگ روش بود. بوییدم… بوی منی میداد. همون لحظه دنیا دور سرم چرخید. پسرم… نیما… با یه حس چندش و کنجکاوی وحشتناک، رفتم سراغ کامپیوترش. روشن کردم و منتظر موندم. تاریخچهی مرورگرش… یه عالمه سایت با اسمهای عجیب و غریب. "سکس خانوادگی#34;، “مادر و پسر”… قلبم تند تند میزد. دستم لرزون روی لینکها کلیک میکرد. کمیکهای سکسی… زنهایی شبیه من، با پسرهایی شبیه نیما… صحنههایی که خون تو رگهام رو به جوش میآورد. “سکس خشن”، “بی دی اس ام”، “ارباب و برده”… یه قفل تو ذهنم باز شد. تا قبل از این، حتی اسم این چیزها رو هم نشنیده بودم. بعد چشمم افتاد به یه پوشه تو هاردش. عکسهای لباسهای زیر من… همون سوتین مشکی توری… جوراب شلواریهای مورد علاقهام… و فیلمها… فوت فتیش… خوردن کوس کثیف و عرق کرده… یه گرما تمام تنم رو فرا گرفت. ناخودآگاه دستم رفت سمت خودم… بین پاهام… یه حس عجیب و غریب بود. هم انزجار، هم یه جور کنجکاوی شهوتی. پسرم… تمام این مدت… تمام این فانتزیهای تاریک… و از روی عکسهای کامپیوترش فهمیدم که به لباسهای زیر خاص و جورابهای توری علاقه داره. اون شب تا صبح خوابم نبرد. ذهنم پر از تصویر بود. تصویر نیما با لباسهای زیر من، تصویر اون کمیکها، تصویر اون فیلمها… و یه تصویر دیگه… خودم. منِ سارا، زنی که سالها شهوتش رو سرکوب کرده، حالا یه جور کشش عجیب به این دنیای تاریک پسرم حس میکرد. روزها گذشت. من دیگه اون سارای سابق نبودم. یه کنجکاوی شیطانی تو وجودم ریشه دوانده بود. شروع کردم به خوندن، به دیدن. دنیای فتیشها، دنیای محارم… یه جور ممنوعیت لذتبخش. کمکم یه فکری تو سرم شکل گرفت. یه بازی… یه بازی خطرناک با پسرم. شروع کردم به خرید. لباسهای خواب توری بلند، جوراب شلواریهای طرحدار، جورابهای ساق بلند مشکی… و از طریق یه دوست قدیمی، یه سری وسایل ارباب بردهای خریدم. تازیانهی چرمی ظریف، گردنبند با زنجیر نقرهای… شیطنتهای سارا شروع شد. حتی روزهایی که پریود نبودم، یه نوار بهداشتی نازک میذاشتم. لباسهای سکسیام رو بیشتر میپوشیدم، مخصوصاً تو خونه. جوراب شلواریهای توری رو با دامنهای کوتاه ست میکردم. و حمام… دیگه هر روز نمیرفتم. میذاشتم دو سه روز بگذره تا بوی تنم، بوی زنونگیام، حسابی به خورد لباسهام بره. لباسهای کثیف رو هم دیر به دیر میشستم. میذاشتم نیما با اون بوها… با اون نشانهها… خیالپردازی کنه. وقت بیشتری رو با نیما میگذروندم. پیشنهاد دادم هر شب با هم فیلم ببینیم. اوایل فیلمهای معمولی میآورد، ولی کمکم پای فیلمهای با صحنههای سکسی هم باز شد. هربار یه جوری میشد که هر دومون حشری میشدیم. گاهی وقتایی که نیما تو اتاقش لباس عوض میکرد، یهو در رو باز میکردم و یه نگاه دزدکی به تن لختش میانداختم. لباسهایی که تو خونه میپوشیدم، روز به روز سکسیتر میشد. دامنهای کوتاه توری که با هر قدم یه چیزی رو نشون میداد. حتی موقع ورزش کردن با هم، حرکات کششی یوگا رو یه جور دیگه انجام میدادم. یه تماس ناگهانی، یه نفس عمیق… یه شب، موقع پوشیدن یه سوتین بندی ظریف، به نیما گفتم بیاد کمکم کنه. دستاش لرزون بود وقتی بند سوتینم رو باز کرد. نگاهم تو نگاهش گره خورد. یه جور سوال تو چشماش بود، یه جور… تمنا. -بیا اینجا، نیما. صدام آروم بود ولی یه جور اقتدار توش موج میزد که انگار خودمم تازه داشتم کشفش میکردم. نیما آروم آروم به سمتم اومد و کنار تخت ایستاد. -زانو بزن. جلوی پاهام. لحنم دستوری بود و نیما بدون هیچ حرفی اطاعت کرد. زانو زد و خیره به پاهام نگاه کرد. جوراب توری مشکی که پوشیده بودم، حسابی تحریکش میکرد، میدونستم. -انگشتامو بلیس. یکی یکی. با یه اشارهی آروم، به انگشت بزرگ پام اشاره کردم. نیما با تردید لبهاش رو باز کرد و آروم انگشتم رو تو دهنش گرفت. زبونش رو دورش چرخوند و بعد انگشت بعدی رو مکید. با دقت و وسواس تمام انگشتهای پام رو لیس زد، انگار یه عبادتگاه مقدس رو لمس میکنه. بعد نوبت به کف پام رسید. زبونش رو از پاشنه تا نوک انگشتهام کشید و یه آه عمیق کشید. -حالا بخواب. لحنم دوباره دستوری شد و نیما بدون هیچ حرفی روی تخت دراز کشید. دستهاش رو کنار بدنش گذاشته بود و خیره نگاهم میکرد. از جعبهای که چند روز پیش خریده بودم، یه جفت دستبند چرمی ظریف بیرون آوردم. -اینا رو برات خریدم. نیما با تعجب به دستبندها نگاه کرد. بدون اینکه حرفی بزنم، آروم مچ دستهاش رو گرفتم و با دستبندها به لبهی تخت بستم. یه جور تسلیم محض تو چشماش بود که یه حس غریب و قدرتمندی رو تو وجودم بیدار کرد. خم شدم و آروم روی تخت کنارش نشستم. دستم رو به نرمی روی صورتش کشیدم. پوست صاف و لطیفش زیر انگشتام حس خوبی داشت. -میدونی که این کار رو برای اذیت کردنت نمیکنم، نه؟ صدام حالا دیگه آرومتر شده بود، یه جور مهربونی توش بود که با اون اقتدار لحظهی قبل فرق داشت. نیما سرش رو به آرومی تکون داد. نگاهی به پایین تنم انداختم. لباس نازک و توری که تنم بود، به خوبی برجستگیهای بدنم رو نشون میداد. میدونستم نیما داره با چشماش دنبالم میکنه. آروم پایین رفتم و کنار پاهای نیما زانو زدم. یه لحظه مکث کردم و بعد، آروم یکی از پاهاش رو بلند کردم و لبهام رو روی انگشتهای پاش گذاشتم. یه مزهی شور و یه بوی خفیف… بوی پسرونه… نیما یه تکون کوچیک خورد. آرومتر انگشتهاش رو مکیدم و بعد زبونم رو روی کف پاش کشیدم. نیما نفس عمیقی کشید. -حالا بیا پایین. با یه حرکت آروم سرم به سمت پایین اشاره کردم. نگاهم رو از صورتش گرفتم و به بین پاهام خیره شدم. میتونستم حس کنم نگاه سنگینش رو. مکثی طولانی گذشت. بالاخره نیما به آرومی سرش رو پایین آورد. بوی تن خودم رو حس میکردم، بوی زنونگی که میدونستم برای اون پسر کنجکاو، یه جور دعوت بود. حس کردم لبهاش یه تماس کوچیک با پوستم برقرار کرد. یه جور حس گزگز تمام تنم رو فرا گرفت. سرش رو بیشتر به بدنم فشار دادم. میخواستم حس کنه، تمام اون چیزی که مدتها تو ذهنش پرورانده بود، حالا درست روبروش بود. چند دقیقهای همونطور به خوردنم ادامه داد. زبون داغ و بیقرارش تمام تنم رو به اتیش کشیده بود. حس میکردم دارم به اوج میرسم. دستم رو بردم و موهاش رو تو مشتم گرفتم. وقتی حس کردم دارم ارضا میشم، یه آه بلند کشیدم و نیما همزمان با من، با شدت بیشتری شروع به خوردنم کرد. دو بار دیگه هم با ولع تمام خوردمش تا اینکه حس کردم تمام وجودم داره از لذت منفجر میشه. بعد از اینکه آروم شدم، از روم بلند شد و همونطور که صورتش خیس بود، نگاهم کرد. یه لبخند خسته ولی راضی رو لبهاش بود. حالا نوبت من بود. خم شدم و کیرش رو تو دهنم گرفتم. این بار دیگه اون سفتی اول رو نداشت، ولی با این حال، حس گرما و نرمیش لذتبخش بود. بیضههاش رو آروم لیسیدم و بعد تمام کیرش رو تو دهنم فرو بردم. با ولع شروع به ساک زدن کردم، تمام تلاشم رو میکردم که تمام لذتی که اون بهم داده بود رو جبران کنم. نیما یه نالهی بلند کشید و بدنش یه کم منقبض شد. حس کردم داره به اوج میرسه. چند لحظهی بعد، تمام آب گرم و لذیذش رو تو دهنم خالی کرد. با لذت همهشو قورت دادم. حالا من هم چرخیدم و تو حالت ۶۹ قرار گرفتیم. من پایین تنش رو میخوردم و اون سینههام رو میمکید. زبون داغ و بیقرار نیما داشت دیوونهام میکرد. حس میکردم دارم برای بار دوم به اوج میرسم. دستم رو بردم و موهاش رو نوازش کردم. چند لحظهی بعد، یه آه بلند کشیدم و بدنم منقبض شد. نیما همزمان با من، با ولع بیشتری شروع به خوردنم کرد. حس میکردم تمام وجودم داره از لذت منفجر میشه. برای بار سوم ارضا شدم، با هر مکیدن زبونش یه موج لذت تو تنم میپیچید. بعد از اینکه آروم شدم، نیما هم یه نالهی بلند کشید و تمام آب گرم و لذیذش رو تو دهنم خالی کرد. با لذت همهشو قورت دادم. تو بغل هم دراز کشیدیم. نیما هنوز داشت سینههام رو میمکید و کیرش سفت و بلند شده بود. لبخندی زدم و موهاش رو نوازش کردم. این تازه شروع ماجرا بود و شب طولانیای در پیش داشتیم… امیدوارم این نسخه نهایی با تمام تغییرات و جزئیات مورد نظرتون جذابیت لازم رو داشته باشه. 😊 نوشته: سارا -
توسط behrooz · ارسال شده در
ترس و شهوت ممه هام از فشار زیاد دستاش داشت درد میگرفت ولی انقدر کسم خیس وتولذت بود که انگار درد ممه هامم خوشایند بود .کیرخودش وسط لمبرای کونم بود وبا ژلی که زده بود راحت بالا و پایین میرفت .الان دیگه سر کیرشو پایین فرستاد فقط نوکشو تو کونم فرو کرد .نوک سینه هام رویه فشار ریز داد ومن از درد و لذت تو خودم مچاله شدم .پاهام به دیوار چسبیده اگه زیر بازوهام رو گرفته بود ،پخش زمین میشدم .پاهام میلرزید و برخلاف بقیه وقتها که فقط پاهام میلرزید ،این دفعه دستها و سرم هم رو ویبره منظم بود .دهنم خشک بود و صدام در نمیومد .دوست داشتم تمام این حسو لذتو با تک تک سلولهام تجربه کنم .نمیتونسم جواب جوووون گفتن حسامو ابراز شادیش برای ارضا شدنمو بگم .حتی نمیشنیدم چی میگه .نوک انگشتاش رو چوچولم اومد وباگفتن جووون چه کس خیسی فشارش داد و مالید .انگار یه چیزی ته دلم مونده باشه یه ناله کردم که با تموم شدنش بدنم هم آروم گرفت .هنوز تو شوک بودم وتازه ضعف و گزگز پاهام رو حس میکردم که از دیلدوی دیوار جدام کرد و سریع درحالیکه محکم روی کونم اسپنک میزد ،کشوندم روی تخت .میخاس داگی بگادم که برگشتم و کمرم رو روی تخت گذاشتم .سریع کیرشو فرو کرد ومن از فشارش بالاتر رفتم .کسم هنوز خیس بود وکیر حسام رومیمکید .حسام ناله میکرد وزیرلب قربون کس تنگ و خیسم میرف . -دیدی آبمو کشیدی ،ژلی که زده بودم ۱ساعته بود ولی کست نمیزاره نفس نفس میزد و گوش و گردنمو لیس میزد و خیسی آبشو که تو کسم حس کردم ،سعی کردم جدا بشم ولی اجازه نداد و انقدر تلمبه زد تا کیرش بی جون از کسم افتاد بیرون .نفساش بلند بود و پیشونیش به عرق افتاده بود .با دستمال روی پاتختی خودشو پاک کرد و چند تا دستمال هم بمن داد .روی تخت جا گرفت و منم فقط برای استراحت از عرض تخت ،خودمو به طول تخت رسوندم تا بالش زیر سرم بزارم .محکم منو تو آغوشش کشید و بوسه بارونم کرد .همیشه عاشق این کارش بودم .این محبت وتشکرش بعد از سکس خیلی بم چسبید بخصوص اینکه قبلا نداشتم .نوک ممه اش رو تو دهنم گرفتم ومکیدم .خیلی دوست داشت وچند بار گفته بود توسکس براش بمکم ولی من انقدر تویه دنیای دیگه میرفتم که نمیشد -حالا که تموم شد میخوریش؟ -تقصیر خودته بس که خوب میگایی اصلا یادم میره -رویا تو یه کیر کمته ها .دیدی امروز چطور ارضا شدی ؟ تا حالا سرت نلرزیده بود .تمام بدنت زیر دستای من داشت میلرزید -نه حسام تازه پریودم تموم شده ۵روز بود سکس نداشتیم بار آخر هم هول هولی خونه بابام -اینا بهانس. کیف کردم چطوری حالت آوردم بدنت خوب واکنش میده ،آدم سکس بدلش میشینه . -امروز خیلی خوب و زیاد مالیدیم، حسام من دیر ارضام .دوبرابر وقت کردنم،باید بمالیم تا خیس شم دستش رفت روی کسم و دوتا انگشتشو وارد کسم کرد وگف -رویا چرا کس میگی ؟ مگه دفعه های قبل نمی مالیدمت حتی بیشتر از امروز .ولی کم خیس میشدی و زود خشک .ببین الان تازه کست آب انداخته .تازه کیر میخاد .بزار برم دیلدو رو بیارم -نه ولش کن حسام .این همش خیسه .بعدشم خودت یه چیز دیگه ای .صدام رو چگونه کردم و گفتم کیر کلفت آقامون از همه چی بهتره .فقط اون درحالیکه با دیلدو به سمتم میومد گفت فعلا که با این حال میای بیا خیسش کن وفرو کرد تودهنم .چشمام روخمار کردم و دیلدو رومکیدم .حسام عاشق عشوه و اطفار توسکس بود .خیلی وقتا بجای گفتن اینکه سکس میخوام با عشوه و چشم نازک کردن ،میکشیدمش روی خودم . میدونی رویا انقدر دلم میخاد پاشم وکس وکونتو بمکم چون میدونم ته دلت اینو میخوای ولی نمیتونم برعکس شدمو کیرشو تو دهنم کردم .بکی منی آزارم میداد ولی اون دوس داشت . نگفتم تو بخوری که -معلومه خودت میخوای چون من که بی حالم و دیگه سکس نمیخام داشتم کیرشو بیشتر تو دهنم فرو میکردم که گفت باید یکیو بیارم بعد سکس منوتوروباهم حال بیاره و جمعمون کنه -توروخدا باز شروع نکن حسام .نمیدونم چرا بعدسکس میخای حالمو بگیری -نه رویا تو خیلی بیشتر از اینا کشش سکس داری داشت ادامه میداد که اومدم تو بغلش لباش رو مکیدم .بس کن حسام دیگه اصلا حرفشو نزن .منو تو اهل این کارا نیستم. اینکارا مال مردای کیرفندوقیه نه تو که حتی نمیتونی همشوفروکنی دستی به کیر نیم شقش کشیدم و گفتم حسام جون مادرت ول کن این حرفارو -میدونم فقط ترست نمیزاره اوکی بدی وگرنه عاشق تریسامی .هروقت همه جات رو با هم مالیدم و با دیلدو و بات بیشتر تحریکش کردم بیشتر حال اومدی و زودتر ارضا شدی -چه دلیلیه میاری همه زنها همینند تو یه زن پیدا کن بمالیشو حشری نشه -نه خانم خانما اینجوریام نیست .دیلدو رو محکم فرو کرد تا ته که دردم گرفت و گف بت حق میدم همیشه زنها آینده نگرند تو ترس از فردای تری سام -بس کن حسام اصلا بحث ترس نیست خودت میدونی من وسواس رو اصلا خوشم نمیاد -مگه قراره ببوسی و بمکیش ؟ قراره به عنوان برده وزیردست بیاد .حتی بزنمیش. با دست و چشم بسته میاد .خودمم میخوام کونش بزارم به گریه افتادم حسام برو هر غلطی میخوای تنهایی بکن ول کن این حرفارو من زنتم .من یه رابطه دوتایی با عشق میخوام نشستم به گریه و اون از کنار بغلم کرد و گف : انقدر منو نامرد دیدی که یکیو بیارم بعد تو رو بذارم کنار یا شایدم فکر میکنی دفعه بعدش میخوام زن بیارم که تو از حسادت دق کنی؟ رو شکم دراز کشیدم و به گریم ادامه دادم خوابید روم و کیرش که دیگه تقریبا سفت شده بود رو لای لمبرای کونم کشید دستش رو برد زیر سینه هام و پستونام رو چنگ کرد آروم با شهوت تو گوشم گف .یه حسرت و عقده تو دلم مونده تو زیرم باشی و سفت بگامت یکی بیاد از پشت بزاره کونم واونم منو سفت بگاد گریه ام بیشتر شد .تمام حس سکسم پرید اومدم از زیرش بیام بیرون که گیرم انداخت و صورت بصورت شدیمو لبامو مکید و کیرشو محکم و بی محابا فرو کرد .حسام کیرکلفتی داشت .حالت عادی وقتی میکردم درد داشتم .همیشه تا اوج نمیرفتم وکیلی ژل میزد وآروم آروم فرو میکرد دردم کم میشد ولی الان درد داشتم .انگار کیرش کسم روپاره میکرد وبه لبه هاش فشار میورد .گریه ام بیشتر شد حسام تورو خدا درد دارم . -این کس باید درد بکشه تا حرف صاحبشو گوش بده فکر کردی من انقدر بی رگ و بی غیرتم بزارم کسی به این تن که مال منه دست بزنه ؟ مرد میخوام بزارم برای خودم نه تو .تقه زد و دردم بیشتر شد .کمرشو ناخن کشیدم توروخدا حسام درد دارم . کشید بیرون وتااومدم حرفی بزنم ،طوری باتسلط نشست بالای سرم که کیرشو مستقیم فرستاد تو دهنمو شروع کرد تودهنم تانصفه کیرشو بفرسته تو رو در میاره بیرون .اشکام خشک شدن و اون بیرحمانه تو دهنم تقه میزد تا از فشار و سرعت زیادش به حالت استفراغ افتادم . رفت پایین تر و کیرش که از دهانم بیرون افتاده بود مثل یه کتلت تو ماهیتابه منو به پشت کرد .ناخودآگاه پاهام رو تو هم جمع کردم وکونمو منقبض .بادستش دوتاضربه زد و گف هنوز منو نشناختی رویا .این خیلی حرصم میده .دست تفیش رو روی قاچ کونم مالید و کیرشو وسط لمبرای کونم حرکت داد .صدای نفساش نشون از ارضاش بود .شروع کرد فحش دادن .جنده کسده. شاه کس من .کاش انقدر چموش نبودی کاش نرمتر بودی .مثل این کون نرمت آبش با فشار پاشید .صورتم که تومتکا فروکرده بودم رو سمت خودش کشید و بوسید . -راست میگی دیگه بحث نمیکنیم عمل میکنیم دوشب دیگه یکیو میارم .کتری نم اون کاری باتونداره .تا خودت نخای نمیزارم دست کسی بت برسه .ولی باید باشی . به گریه افتادم هم از اینکه بار اولی بود که اینطور وحشیانه میگاییدم هم به خاطر تصمیمی که گرفته ولی در همان حال هم کسم خیس بود و نبض میزد .بی توجه ب من رفت حمومو از دل خوشی اهنگ میخوند . خسته وکوفته دیلدوی روی تخت رومحکم توکسم فروکردم چند بار توکسم بالا پایینش کردم ولی بی حس بود .دست دیگم رو آوردم کمک دیلدو و چوچولم رومحکم مالیدم ولی بیفایده بود اومدم داگی بشم که با شنیدن اسمم چشمام به در حموم میخ شد.حسام تو چارچوب در باترحم بم نگاه میکرد با دیدن من گف پاشو بیا .دیلدو رو درآوردم و پشتمو بهش کردم .دلم پر میکشید برم پیشش .عاشق سکس ایستاده زیر دوش بودم ولی میرفتم پر میشد .از طرفی ازش خجالت میکشیدم .چندین بار گفته بود خودارضایی نکنم و هر چی میخوام ازتون بخوام .صدای کشوی تخت اومد .دستم رو گف وگف چقدر ناز میکنی بیا دیگه .خیسم نمیتونم بیام رو تخت .پاشدم دنبالش رفتم .دوش هنوز باز بود .رفتم زیر دوش تاب از خودش بیاد سمتم ولی نیومد .حسام خیلی گرمایی بود .رفته بود درو پنجره اتاق رو باز کنه تا هوا بیاد. رفتم پنجره کوچیک حمام را ببندم که از پشت بغلم کرد و گف بزار باز باشه .دستاش ممه هام روچنگ کرده بود وبی وقفه میبوسیدم. مگه قرار نشد اگه بازم خواستی به خودم بگی ؟ لباش روتولبام گرفتم ومکیدم واون ممه هام رو میمالید دستش رف سمت کسم .بات پلاگ رو توکسم فرومیکرد .بااینکه کوچیک بود ولی حس خوبی بهم میداد .انگار دستای حسام معجزه داشت ،بد منو حشری ومحتاج سکس میکرد. بزرگی ومردونگیش یا داغی و زبریش من رو تو حال وهوای سکس میبرد ومحتاج گاییدنم میکرد.به طرفش برگشتم خودمو بالا کشیدم و دستامو دور گردنش حلقه کردم همو بوسیدیم .لبای داغ و بزرگش رو وقتی زبون میزدم دوست داشتم زمان نگذره ومن همونجا تو همون حال بمونم . از کارم پشیمون شدم چون دستش رفت روی باسنم و مشغول مالیدن سوراخ کونم شد .نفس بگیر رویا عمیق نفس بکش همزمان با اون بات رو فرو کرد درد زیادی نداشت ولی دوست داشتم ابراز درد کنم تا کمتر از این کارا بکنه .باز بوس ولیس و آروم بردم سمت توالت فرنگی .نشست و منو برعکس نشوند رو پاهاشو باز سینه هام رو مالید .لاله گوشم رو تو دهنش کشید و مکید .لبام رو لباش رسوندمو مکیدم .نمیدونم همه مردا با آب حمام تو شق شدن مشکل دارن یا فقط حسام بود که تو استخر یا زیر دوش نمیتونست شق کنه .دیلدو رو به کسم رسوند و اول خوب کسم رو براش ماساژ دادم و بعد فرو کرد .ناله میکردمو تحسینش میکردم بابت اینکه خیلی خوب میتونه منو حال بیاره. -آخه کس پاره وقتی نمیگی باز میخوای وقتی دنبالم نمیای .نمیدونی چقدر دوست دارم وقتی میام حموم توهم بام بیای ولی نمیدونم چرا همش من باید پیش قدم بشم .موهام رو کشید کنار و گردنمو زبون زد .نفسم بالا نمیومد ونزدیکای ارضا بودم که بلندم کرد و دیلدو رو چسبوند ب دیوار. زیر بازوهام رو گرفت وباگفتن واژه های جنده کوچولوی من ،سکسی من ،آبکش من و…انقدر که باکون من تحریک میشد با کسم نمیشد .همین که کیر نیم شقش با لمبرای کونم تماس پیدا کرد ،مثل سنگ سفت شد و با سرعت نشست روی فرنگی ومنو بسمت خودش کشوند و فیس تو فیس نشستم رو کیرش .بلند ناله کردم و گفتم همینو میخوام کسم اینو میخاس .قربون کلفتت بشم من … انقدر خسته بودیم که هردو دیر رسیدیم سر کارمون .فکر میکردم یه حرفی زده بابت نفر دوم و رها میشه ولی از فردا تمام پیامکها و فیلمهای ارسالیش تری سام وشرایط نفر سوم بود .اصلا جواب نمیدادم وحتی بعضی فیلماش روباز نکردم .دلم میخاس امتحان کنم ولی از نتیجش میترسیدم .حسام بیغیرت نبود .با اینکه تحصیل کرده آمریکا بود ولی بعضی وقتا بخصوص روی گردن یا پای من حساس بود دوست نداشت کسی ببینه .وقتی یادم میومد همین ماه پیش بخاطر پیرهن ساحلی که تو شمال پوشیده بودمو وقتی اومده بودم از پله های ویلا بالا برم یکم دامنش اومده بود بالاتر و فقط یکی از پسر عمه هام دیده بود ،چه قشقرقی بپا کرد و لباسم رو پاره کرد ،بدنم از ترس مور مور میشد.من حق پوشیدن لباسای تنگ بقول خودش اونایی که کونم توش ۱و۲ بکنه رو نداشتم . هرچی فکر کردم دیدم اینکار شر میشه روزی که قرار بود بیاد دنبالم یه پودر از دکتر سنتیها داشتم که باعث برون ریزی میشد به عطسه و سرفه میفتادم .اون رو تو دماغم کشیدم ویش زنگ زدم وباحالت پریشون گفتم که مریضم و میخوام بخابم و نمیتونم باش برم باغ نوشته: رویا
-