رفتن به مطلب

ارسال‌های توصیه شده

     پسر عمه × زن شوهردار × خیانت × داستان زن شوهردار × سکس زن شوهردار × داستان خیانت × داستان پسرعمه × سکس پسرعمه × زن متاهل × داستان زن متاهل × سکس زن متاهل ×

عشق یا هوس نگین

سلام،گاهی به کونباز سر میزنم و بعضی داستان ها رو میخونم که اتفاق افتاده و خیلیاشون میدونم که واقعی هست بخاطر همینم میخوام اولین اتفاق زندگیم رو بنویسم
خب برم سر اصل ماجرا
بچه ها من ۷ ساله ازدواج کردم و یه بچه هم دارم و این مدت حتی دوست پسرم نداشتم،و فقط با همسر خودم بودم تا جایی که گوشیم دست دخترمه دست همسرمه
اما اتفاق از اونجایی شروع شد که
خب خودم رو معرفی کنم
من نگینم،ی زن ۳۵ ساله قدم حدود ۱۷۰ وزن ۶۰ سایز هم ۷۵
کلا لباس های تنگ رو دوست دارم و می پوشم
اما،داستانم
ی پسر عمه دارم که تو کار ترید هست و خیلی میگفتند درامدش خوبه و اینکه شاگرد داره و این چیزا
یه شب که خونه مادربزرگم دور هم بودیم،بهش گفتم خب ب ما هم آموزش بده که خندید و گفت چرا که نه،حالا اون صحبت ها از روی شوخی بود که میکردیم،و کلی خندیدیم
خلاصه فردای اون روز ظهر گوشیم زنگ خورد جواب دادم نیما بود
نیما پسر عمم حدود ۲۵ ساله بدنساز و تقریبا هیکلش بد نیست
سلام داد
خب شمارشو نداشتم
گفت نیما حق داری نشناسی و از این حرفا
چون گفتم من اهل دوست پسر و نمیدونم رابطه حتی دوستانه با کسی نبودم
خلاصه گفت که واسه اموزش میخواستم اگه میخواین تا اوکی کنم چون وقتم پره و از این حرفا
منم گفت حالا بعدا مزاحم میشم ک باید چیکار کنیم و از این حرفا
که شروع کرد به حرفای متفرقه زدن که نگین جان شما تحویل نمیگیری و نمیدونم از این حرفا
منم گفتم چند روز دیگه اطلاع میدم
خلاصه شبش دیدم اینستا واسم کلیپ همین ارز و اینا رو داد که جواب دادم و صحبت کردیم و میگفت اینا رو ببین بد نیست واسه شروع، یه شب گفت ک هامروز دوتا دختر خانم داشته اموزش میداده و حرف رو برد به این سمت که خیلی خانم و خوشگل بودن البته به پا نگین خانم که نمیرسن
منم استیکر خنده دادم
همین حرفا باعث شد در کنار کلیپ های ترید،کلیپ های عاشقانه هم بفرسته گاهی
یه شب یه کلیپ برام فرستاد و گفت یه خانم از همسایه ها که اومده اموزش ببینه با این تیپ بود
الیته اون خانم نبود ولی میخواست یه جوری ب منه بفهمونه
اون کلیپ از این مدل ها بود،دختره تقریبا ی ساپورت ۸۰ تیشرت و ارایش و کفش پاشنه بلند بود
من گفتم بهش نیما من اینجوری نمیاما اگه میخوای آموزش بدی
بچه ها همین حرفم سرنوشت من رو تغییر داد
چون دیگه یه جورایی خودمو رام کرده بودم،گفت نه نگین جان این چه حرفیه من این خانمو میگم و از این حرفا،شما تشریف بیارید هر طور دوست دارید
خلاصه،فرداش دیدم پیام اومد سلام خوبی من پاساژ ولیعصر هستم،میتونی بیای، اس دادم چرا اتفاقی افتاده
دیدم نوشت نه،میخواستم ببینمت مگه نمیشه آدم دختر داییش رو ببینه
اولش گفتم کار دارم و این حرفا،اصرار کرد گفتم باشه
یه تیپ معمولی زدم رفتم،دیدم اوه
آقا تیپی زده،ی تیشرت سفید شلوار لی چسبنده،اخه من عاشق چسبان هستم
ی کفش سفید،زیر ابرو هاشو از من قشنگ تر برداشته بود ته ریش
بچها دلم واقعیتش ریخت ولی خودمو نگه داشتم
ولی نیما راهشو بلد بود
همو دیدیم حرف زدیم که گفت واسه اموزش کی میتونی
توی دلم گفتم الان
که خیلی اصرار کرد منم گفتم باشه قرار شد ۴ عصر برم خونشون
رفتم خونه ی جین ابی تنگ قد ۹۰ تیشرت و مانتو پوشیدم و طبق قرار رفتم،خب تیپ همیشگیم بود زیادم ارایش نکردم
وقتی رفتم،خونشون خب دوطبقه بود،ک دیدم گفت بیا،گفتم برم اول پیش عمه که گفت نیستن
منم رفتم بالا نشستیم پشت میزش و لب تابش و شروع کرد توضیح دادن
یه ۲۰ دقیقه ای داشت حرف میزد که پاشد چایی ریخت،خوردیم و شروع کرد از درآمدش گفتن و این حرفا
و گاهی هم ازم تعریف میکرد که تو خیلی نازی،و این حرفا
دوباره نشستیم پای لب تاپ که ی چند دقیقه ای بعد پاشو گذاشت زیر رون پام طوری ک رونم رو رونش بود
خودمو سعی کردم جم کنم،ولی اصلا ب روی خودش نیورد و شروع کرد به توضیح دادن
منم دیدم خب همه چیز عادیه چیزی نگفتم
وقتی توضیح می داد شروع کرد ب بدنم دست زدن.
گفتم نیما چیه دیگ بیا جلوتر دم در بده
گفت الهی فدات بشم اجازه میدی
گفتم خفه شو نیما،بیخیال خودتو جم کن
که یهو اومد نزدیکتر طوری که جفت پاهام رو پاهاش بود نزدیک صورتم شد دستمو گرفت
شروع کرد ازم تعریف کردن
اومدم خودمو جدا کنم سفت بغلم کرد با خنده و شوخی مگه میزارم بری
نیما ول کن عه بدم میاد
نه نگین تو رو خدا عه
نگین
زهر مار
نگین
مرض
شروع کرد ب مالیدنم دستشو می برد بین پاهام
اینقدر مالید که مست کردم.اروم شدم شروع کرد به التماس کردن که فقط یکبار
چیزی نگفتم تو چشاش خیره شدم اومد نزدیک لبامو گرفت تو دهنش شروع کرد به خوردن
با ی دستشم کصمو میمالید بعد چند دقیقه ک حسابی مستم کرد دستامو کشیدم بین موهاش
که یهو گفت جوووونم نگینم
چیزی نگفتم و فقط لباش میخوردم
نفهمیدم چی شد یه لحظه بین پاهام بود.لاشی جوری کصمو خورد که توی ۳۵ سال کسی نخورده بود
۵ دقیقه ای خورد،اینقد خوب خورد ک با شدت ارضا شدم سرشو محکم چسبوندم ب کصم و پاهام محکم فشار دادم رو سرش خیلی حال کرده بود
بلند شد گفت چطور بود گفتم خوب بود
گفت چیکار کنم،گفتم بکن،مگه نمیخواستی
گفت نه،نوبت توئه،گفتم بخواب
دیدم نشست رو صندلی گفتم دراز بکش
گفت نه دوس دارم جلوم زانو بزنی و بخوری
منم که حسابی مست بودم گفتم باشه با خنده
یه لحظه شورتش کشیدم پایین واقعا شوکه شدم ی کیر دراز و کلفت و بدون مو
هم شوکه شدم هم حسابی دلم خواست
سرشو کردم اروم دهنم لیس زدم و شروع کردم ب خوردن،موهامو بالا گرفته بود و خودش میزد تو دهنم
تخماشو که لیس میزدم دیوونه میشد
مدام قربون صدقم میرفت
حسابی خیس کردم کیرشو دیدم ارضا نشدم فهمیدم قرص خورده
ازش پرسیدم گفت آره
بهش گفتم پس پارم امرو
گفت اره جنده خانم
گفتم زهرمار
گفت اگه میخوای ارضا بشم باید این حرفارو بزنم
دیدم چاره ای ندارم قبول کردم
بلند شد دیدم رفت دم در کفشمو آورد
مرده بودم از خنده گفت بپوشش اخه پاشنده بلند مجلسی بود
پوشیدم بغلم کرد انداخت رو تختش
با زبونش یه لیس زد به کصم و بلند شد با کیرش رو چوچولم بازی میکرد
دیوونه شده بودم گفتم نیما بسه بکن
ولی داشت دیوونه ترم میکرد
ی لحظه ک کیرش اومد دم سوراخم خودمو کشوندم جلو یهو کیرش رفت تو کصم
وای ی اهی کشیدم که
یواش یواش شروع کرد به تلمبه زدن
مست مست بودیم
پاهام دور کمرش حلقه کردم ک کیرش تا ته بره
واقعا حال میداد بهم الان ک فک میکنم کصم خیسه
واقعا رو هوا بودم چیزی نمی فهمیدم واسه بار دوم ارضا شدم
یکم توی همون حالت لب گرفتیم،بعدش بلندم کرد نمیدونستم چه حالتی می خواد که بهم گفت بپر بغلم پاهاتو بنداز دور کمرم بغلم کرد با دوتا دستاش زیر رونامو گرفت،بچها تا اون موقع اینجوری نداده بودم که یهو کیرشو کرد تو کصم،داشتم منفجر میشدم چون تا ته میرفت،جوری تلمبه میزد که از شهوت فقط لباشو داشتم میخوردم نتونستم گفتم بخواب تا بشینم روش،خوابید نشستم کیرشو تنظیم کردم تو کصم سرمو بردم جلو لباشو خوردم،گفت رو پاهات بالا پایین کن،وای دستمو قفل کرد تو دستاش حالا کفشمو اومدم در بیارم نذاشت
با ۵ سانت کفش،قشنگ کیرشو تا معدم حس میکردم ولی خیلی بهم حال داد
داشتم دیوونه میشدم،دیدم ارضا نمیشه داگی شدم گفتم موهامو از پشت بگیر ، گرفت شروع کرد ب تلمبه زدن،مست مست کرده بود شروع کرد به اسپنک زدن رو باسنم،میزد و مدام میگفت من بهتر میکنم یا شوهرت
میگفتم تو عشقم،
جنده نیما کییه
منممممم عشقممم،منم آقایی
نیما: وای زن متاهل کردن خیلی خوبه مگه نه
من: ااااه حال میده بهت داری میکنی؟
نیما: خیلی خوبه نگین،چند ساله تو گفتم،خیلی خوبه ک بهت رسیدم باید تا آخر عمرت زیرم بخوابی،میخوابی جنده؟
منم مدام میگفتم اررره چرا که نه و اه و ناله میکردم و حشریش میکردم که ابش بیاد
بکن نیما ،تو دختر داییتو نکنی کی بکنه،تو حال بهم ندی،کی بده
من مال تو باید باشم،با تو رو ابرا هستم،تند تند بکن خیلی خوبه
با حرفام یهو دیدم ی داد بلند کشید و بدنمو بغل کرد ،داغی آبشو حس کردم تو کصم دراز کشید روم بعد چند دقیقه بلند شد،
نگین جان ریختم توش وای ببخشید
گفتم فدا سرت وقتی بلند شدم همینجور اب کیرش بود از کصم میومدم
رفتم تند دسشویی اومدم لباسام بپوشم
شورتمو برداشت گفت میخام پیشم بمونم گفتم باشه
لباسام پوشیدم خودمو مرتب کردم ی لب از هم گرفتیم
مدامم میگفت باید بیای
گفتم باشه،فقط میخواستم برگردم
هم حس بد داشتم هم خوب…
ادامه داره بچها اگ خوشتون اومد…

نوشته: نگین

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.