رفتن به مطلب

داستان کاکولد بودن من (تماشاگری جنسی) از سکس زنم با اندام زیبایش


mame85

ارسال‌های توصیه شده

     زن شوهردار × همسر × بیغیرتی × داستان زن شوهردار × سکس زن شوهردار × سکس بیغیرتی × داستان بیغیرتی × داستان همسر × داستان سکسی ×

زنونگی زنم و کاکولدی من - قسمت اول
سلام خدمت دوستان کون باز
اسم من علی ۳۵ ساله قد ۱۷۵ و اسم زنم سمانه ۳۲ ساله قد ۱۷۳ وزن ۷۵ موهای قهوه ای روشن بدن توپر ورزشکار رونای تپل و باسن گرد و خوش فرم سینه های ۷۵
یه بدن زنونه ی حشری
من و سمانه با هم دوست بودیم و بعدش ازدواج کردیم یعنی از قبل روی هم تقریبا شناخت داشتیم و درباره سکس و اینا خیلی حرف میزدم. سمانه فوق العاده حشری بود همیشه به خودش خیلی می‌رسید
تو لباس پوشیدن همیشه لباسای به روز و سکسی انتخاب میکرد به خاطر رونای خوش فرمش همیشه لگ و ساپورت تو پاهاش خیلی خودنمایی میکرد تو همه مهمونیا سرآمد بود و نگاه هر مردی رو جذب خودش میکرد
اینو از نگاه های دنباله دار مردای دیگه به زنم متوجه شده بودم. هم حس غیرت بهم دست میداد و از این موضوع شاکی میشدم که رو زنم هیز نگاه میکنن و هم خیلی خوشحال بودم که یه همچین زن سکسی دارم که همه خواهانش هستن ولی مال منه. منم بیشتر خوشم میومد راستش یه چیزی ته دلم لذت میبرد از این موضوع و دوست داشتم سمانه بیشتر لباسای باز بپوشه بیشتر خودنمایی کنه ولی میترسیدم بهش چیزی بگم فکر بدی بکنه ، سمانه ام با اون بدن سکسی و لباسهایی که میپوشید همیشه منو حشری میکرد دلبری و لوندی میکرد واسه مردای غریبه و وقتی میدید من چیزی بهش نمیگم بی پروا تر میشد. انگار متوجه چیزی شده بود.
چند باری تو سکسمون بهش اشاره کرده بود اینکه مردای دیگه بهش خیلی نیز نگاه میکنن و حتی بهش شماره دادن و وقتی میدید من حشری تر میکنمش خودشم حشری تر میشد و داد میزد :
+کصکش محکم بکن زنتو تا چشمم دنبال مردای دیگه نچرخه، اگه خوب نکنی منو میرم دنبال یه کیر کلفت میگردم بیاد منو بکنه کصمو حال بیاره بکن منو جندگی نکنم جوون من جنده توام علی
_ جنده حشری خودمی تو خانومم کیرم تو کص جندت

    ااا دوست داری جنده باشم ؟ دوست داری زنتو دید میزنن؟ مثل جنده ها بهش میمالن؟
    _ اره دوست دارم عشقم جونم، تو مال من جندگی کن تا چشم همه در بیاد همه ببینن من چه زن سکسی دارم
    آخ کیرت تو کص جندم کصکش

از این دست فانتزیا تو سکسمون زیاد صحبت میکردیم و هیجان سکسمون رو بالا نگه میداشتیم
سمانه یکم اجتماعی بود و زود با آدما گرم می‌گرفت
همیشه تو خرید و بیرون خیلی راحت با مردای دیگه صحبت می کرد و یه جورایی روی من کنترل پیدا کرده بود
جدیدا یاد گرفته بود شورتهای خودشو میداد من میپوشیدم منم که عاشق زنونگی بودم با ذوق قبول میکردم میپوشیدم میرفتم سرکار. وای که چقدر شورت زنونت رو پوشیدن حال میده نرم و توری
یبار دوتایی حموم بودیم داشتم بدنش رو لیف می‌کشیدم شورتش رو هنوز از پاش در نیاورده بود
یه شورت گیپور فسفری خوشگل،. که یهو سمانه بهم گفت شورتم رو از پام در بیار قشنگ لای کس و کونمو صابون بزن پاهامو بشور تا من خودمو آب میکشم شورتمم تو دستت تاید بزن بشور آفرین
برای اولین بار بود بهم این دستور رو میده کیرم از دستوری که بهم داد یکم بلند شد و شورتش رو از پاش درآوردم و شروع کردم لیف کشیدن لای کس و کونش
همه جاشو کف زدم و شستم رفت زیر دوش . منم رفتم سراغ شورتش و تاید رو برداشتم زدم روش و شروع کردم چنگ زدن شورت زنم کیرم راست شده بود و داشتم تو دستم شورت زنم رو می شستم …
یبار تو سکسمون دوباره حشری شد شروع کرد ناله کردن

    علی کیرت تو کصم بکن منو امشب هوس جندگی زده به سرم بکن کس زنتو که داغه حشرم
    _ چشم خانوم خوشگلم حشرتو گاییدم زن سکسیمو گاییدم
    آخ اره بگا بگا حشرمو بگا زنه حشریتو بگا هوس
    من که کرمم گرفته بود یه لحظه تلمبه زدن رو قطع کردم گفتم اگه زنه حشریمو نگام چیکار میکنه؟
    سمانه با یه خماری تو چشماش گفت: زنت می‌ره جندگی می‌کنه
    با این حرف سمانه انگار تنم آتیش گرفته بود و شروع کردم محکم تلمبه زدن تو کصش
    جوون قربونت برم کصکش که با جندگیم حشری میشی جوون اگه اینقدر دوست داری باید یه کاری برات بکنم باید برم کس بدم. سمانه همینجوری داشت حرف میزد که من آبم با فشار اومد و همشو تو کصش خالی کردم سمانه یه جووون کشید و آروم منو نوازش میکرد
    بلند شدم رفتم خودمو شستم اومدم سمانه هم رفت خودشو شست و دراز کشید بغلم یکم سکوت بینمون بود که یهو سمانه گفت:
    علی؟ یه چیز بپرسم راستشو میگی؟
    _جونم عشقم اره بپرس
    این حرفایی که میزنی تو فانتزیامون رو واقعا دوست داری یا همش حرفه؟
    _کدوم حرفا؟ اینکه بری جندگی کنی؟ دیوونه شدی؟
    نه بابا دیوونه آخه خیلی حشری میشی وقتی دربارش حرف می‌زنیم به خاطر اون پرسیدم. اصن ببخشید
    _ نه فداتشم عیب نداره …راستش…
    +راستش چی؟
    _راستش، من از اینکه زن زیبا و سکسی . حشری مثل تو دارم خیلی خوشحالم و از اینکه آنقدر پایه ای واقعا لذت میبرم و دوست دارم ولی نمی‌دونم چه حسیه …
    ولش کن اصلا بی‌خیال
    ااا بگو، چه حسی؟
    آخه میترسم دربارم فکر بد کنی
    +نه عشقم نمیکنم بگو
    سمانه که با یه شیطونی خاصی و حالت حشری معلوم بود بو برده و میخواد از دهنم مستقیم بشنوه هی از زیر زبون من حرف میکشید
    _راستش من یه حسی توم هست از اینکه زنم لباسای سکسی جلو مردای دیگه میپوشه از اینکه بدنشو به رخ مردای دیگه می‌کشه لذت میبرم. از اینکه مردای دیگه همش چشمشون دنبال پروپاچه و سینه زنمه و من شب اون زن رو میکنم لذت میبرم اینکه بیرون میریم اون ساپورت های رنگی رو میپوشی میفهمم همه دارن هیز نگاهت میکنن کیرم سیخ میشه
    سمانه که داشت کیر سیخ شدمو می‌مالید ازم لب گرفت و گفت قربون شوهرم برم من میدونستم از اینکه منو داری خیلی خوشحالی. مرسی که زنونگی منو به رخم میکشی و بهم اعتماد به نفس میدی

یکی دو روز گذشت و سرکار بودم دیدم سمانه پیام فرستاده

    سلام عشقم روزت بخیر اگه تونستی غروب زودتر بیا بریم پاساژ کوروش هم یه شام بخوریم هم یه لباس دیدم بگیرمش
    غروب رفتم دنبالش و سمانه اومد پایین سوار شد که بریم یه لگ چرم عسلی که اون پاهای سکسی و خوشگلش رو کلا ریخته بود بیرون با یه نیم بوت پاشنه بلند که باعث شده بود کونش قشنگ گرد بزنه بیرون
    با یه کت چرم و مخمل تا وسط کونش و یه آرایش سکسی
    تا دیدنش گفتم جووون چه کصی شدی مگه میریم جنگ؟
    جنگ چی؟ نه بابا. با خنده ( آخه شوهرم دوست داره زنش سکسی میگرده) حشری میشه
    _ من قربون زن سکسیم برم
    رفتیم داخل پاساژ سمانه با اون تیپ سکسی نگاه هر مردی رو کج می کرد سمت خودش با اون نیم بوت پاشنه بلند کونش افتاده بود بیرون. اولش یکم معذب بودم و خجالت می‌کشیدم تا سمانه ازم پرسید چیه؟ تیپمو دوست نداری ؟ خودتو رها کن عشقم از زنونگی زنت لذت ببر. با این حرفش کیرم یه تکون خورد و دستشو محکم گرفتم گفتم من فدای زنم بشم
    چند تا مغازه رو دیدیم و رفتیم مغازه ای که مد نظر سمانه بود
    یه بوتیک لباس زنونه فروشی که دوتا پسر جوون فروشندش بودن با ورود ما به پامون بلند شدن و جفتشون پا تا سر زنم رو برانداز کردن و خوش آمد گفتن
    سمانه یه شلوار لی یخی زاپ دار تو ویترین دیده بود و از پسره خواست تا براش بیاره پسره شلوار و آورد سمانه یکم شلوار رو تماشا کرد و پسره شروع کرد چنتا مدل دیگه آوردن و زبون ریختن که این کار ترکه و فلان
    که سمانه همون اولی رو برداشت پرسید پرو داره؟
    فروشنده اتاق پرو رو نشون داد گفت بله حتما
    من که تا الان بجز سلام اول ورودم به مغازه چیزی نگفته بودم یهو دیدم سمانه کتش رو بیرون اتاق پرو درآورد و داد به من و با شلوار چرم و کون کون خوشگل
    یه بافت ریز سفید و چسبون که از زیرش میشد قشنگ قرمزی سوتینش رو دید زیر کت پوشیده بود
    من با دیدن این صحنه به طرزی عجیبی قلبم تند تند میزد و دوتا پسر فروشنده قشنگ زنم رو دید میزدن
    حس عجیبی داشتم سمانه. است چیکار میکرد؟
    نمی‌دونستم آمادگی
    سمانه رفت تو من کیف و کت سمانه دستم همچنان قلبم داره تند میزنه به فروشنده نگاه کردم تا منو دید سرشو چرخوند
    در اتاق پرو باز شد و سمانه با شلوار لی و اون بافت سفید می‌درخشید گفت خوبه؟
    گفتم آره بهت میاد بچرخ ببینم
    سمانه گفت:بزار بیام بیرون قشنگ ببین
    سمانه از اتاق پرو اومد بیرون و دوباره جلوی چشم اون دوتا فروشنده بدن سکسیش رو به نمایش گذاشت و هی با دکمه شلوار ور میرفت منم پیش آبم تو شورتم
    گفتم چیه ؟ دکمش خرابه ؟
    گفت نه این جا دکمه ای دوخته شده کور شده
    برگشت سمت فروشنده و گفت میشه جای دکمه رو باز کنید ببینم کمرش اندازید یا نه
    پسره از خدا خواسته یه وسیله مثل سوزن آورد و رفت جلو سمانه که یه دفعه سمانه دوتا گوشه کنار دکمه رو از هم باز کرد و شورت توری قرمزش قشنگ مشخص بود
    کیرم چند قطره پیش آبش اومد و به سرعت سیخ شد
    زنم میدونست چجوری حشریم کنه
    گوشه دکمه رو باز کرد و شورت خوشرنگش جلوی مرد غریبه داشت خودنمایی میکرد
    من محو تماشای لوندی زنم با مرد غریبه بودم و از چیزی که میدیدم لذت می‌بردم
    پسره الکی طولش میداد و یکی دو جا دستش قشنگ با شورت سمانه برخورد کرد
    دکمه هارو بست برگشت سمت من گفت خوبه؟ همینو بگیریم؟
    من زبونم بند اومده بود و با سر تایید کردم گفتم آره بگیریم. سمانه برگشت رفت سمت اتاق پرو و درو بست
    شلواری عوض کرد اومد بیرون شلوار داد به فروشنده و یهو پشت به ما دولت شد بندهای پوتینش رو ببنده
    کون گنده و کس تپلش از زیر اون لک چرم زده بود بیرون و خط شرتش صحنه رو سکسی تر کرده بود
    پنکه شوهرشم کیرم راست شده بود بنده خدا اون دونفر
    سمانه خودشو مرتب کرد و با پسره حساب کردیم و موقع رفتن پسره که نسخ بدن سمانه مونده بود بهمون کارت مغازش رو داد به امید اینکه فرجی بشه
    از مغازه اومدیم بیرون چند قدم دور شدیم گفتم مبارکت باشه عزیزم. با خنده گفت پسره بی حیا نمی‌بینه انگار شوهرم وایستاده هی دستشو می‌مالید به بدنم توام که چقدر غیرتی ای.
    محکم دستشو گرفتم و راه افتادیم تو پاساژ یکم چرخیدیم و مغازه هارو نگاه می کردیم و از داشتن سمانه به خودم افتخار میکردم اینکه هر مرد دیگه ای تو نخ زنم بود بهم حس قدرت می داد یه لذت عجیبی بود
    بعد یکم گشت و گذار ‌ بدن نمایی زنم تو پاساژ سمانه گفت علی گرسنمه بریم یه چیزی بخوریم
    یه رستوران تو محله مون هست که پاتوق مونه و غذاهاش خوبه معمولا زیاد میریم اونجا راه افتادیم رفتیم سمت رستوران
    تو ماشین یهو یه نیشخند زد و گفت :
    +بنده خدا پسره دلم سوخت براش
    _کدوم پسره؟
    همون فروشنده دیگه خیلی اذیت شد
    _ چرا مگه چی شد؟
    +تو واقعا بیغیرتی یا خودتو زدی به بیغیرتی؟ زنت جلو دوتا مرد غریبه کس و کونش و شورتش رو به نمایش گذاشته بود تو وایساده بودی نگاه میکردی؟
    از نفس کشیدن پسره مشخص بود سگ حشر شده بود یکم دیگه ادامه میدادم دست میکشیدن رو کصم
    سمانه دستشو برد سمت کیرم زیر شورت دید شورتم خیس شده از پیش آبم یه جوون کشید و گفت :
    قربون شوهر غیرتیم برم من چه خیسی شده از جنده بازی زنش ، یکی دیگه زنتو میماله دید میزدن حال میکنی؟ یکی دیگه با زنت ور می‌ره لاس میزنه حال میکنی؟ وای علی خیلی دلم میخواست شلوارمو بافتمو تو مغازه در می آوردم یکم پسره کس و کونمو نگاه میکرد. یا مثلاً شلوارمو از پام در می آورد یکی دیگه میپوشوند بهم آخه خیلی حشری شده بودم جلوت به یکی دیگه حس داشتم کاش حداقل کیرشو از رو شلوار لمس میکردم.
    سمانه ما داشت از حشریت دیوونه میشد همینجوری که داشت کیرمو میمالید آبم اومد و همون‌جوری تو ماشین ارضا شدم
    سمانه یه نیشخندی زد . دستمال برداشت دست خودشو و منو تمیز کرد همینجوری داشت نگاهم میکرد

ادامه دارد…

نوشته: زن پرست

  • Like 2
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • 3 هفته بعد...

سلام دوستان کون بازی عزیزم


فصل ۲
سمانه یه لبخند زد و موزیک گذاشت و راه افتادیم سمت رستوران ماشین رو پارک کردیم رفتیم داخل طبق معمول غذای همیشگی رو سفارش دادیم و موقع خوردن غذا سمانه یه چشمک بهم زد و گفت یکم یارو صاحب رستوران رو اذیت کنیم؟ گفتم چجوری؟ گفت وایسا و تماشا کن
غذارو تموم کردیم و رفتیم که حساب کنیم سمانه جلو رفت و …
سمانه: دستتون درد نکنه واقعا کبابتون خیلی خوشمزست من و شوهرم عاشق کباب شماییم بهترین کباب منطقه واسه شماست
یارو گفت نوش جان مرسی از تعریفتون
سمانه ادامه داد خودتون سیخ میزنید یا سیخ زن دارید واسه گوشت و اینا
یارو صاحب رستورانه با تعجب نگاهمون کرد و گفت آشپز داریم
سمانه ادامه داد آهان اوکی ببخشیدا شما که کارتون با گوشت و اینا هستش میشه بپرسم چه گوشتی واسه سیخ زدن مناسبه که وا نره قشنگ گوشت و کباب بچسبه به سیخ
یارو منو یه نگاه کرد و دید منم انگار همین سوال رو داشتم منتظر جوابشم گفت
گوشت راسته واسه سیخ زدن خوبه قشنگ که با مواد مخلوط کردی و با دستات گوشتارو ورز دادی مناسب کباب میشه اونجوری سیخ زدنش راحته
سمانه تشکر کرد و کارت دادم حساب کردیم و رفتیم
تو ماشین بهش گفتم تو کی یاد گرفتی لاشی بازی رو؟
خندید گفت همون موقع که شوهرم بی غیرت شد. ♠️
زندگیمون به همین شکل می‌گذشت و من از هیجان تو زندگیمون راضی بودم و زنمم کاملا باهام پایه بود و فانتزیامون رو یکی پس از دیگری تجربه می‌کردیم .
دو ماه مونده بود به عروسی خواهر زنم و سمانه
شدیدا درگیر لباس و آرایشگاه بود که چی بپوشه و چه آرایشگاهی بره و هر روز به من کلی عکس نشون میداد و می‌گفت وای علی فکر کن من تو این لباس چه دافی بشم و چقدر قراره به تو خوش بگذره.
+چرا من؟
_چون قراره کلی زنتو دید بزنن و توام وایستی و تماشا کنی. راستی تو دوست داری چه لباسی بپوشم از کدوم مدل خوشت اومد؟
_من تو عکسهایی که بهم نشون دادی یکی دوتاش چشم رو گرفت فکر کنم بهت بیاد.
+کدوما رو میگی؟
عکس ها رو بهش نشون دادم و گفتم اینا
+ااا از اینا خوشت اومد؟ تخم سگ این لباسا یکم بازه ها
همه جارو می‌ریزه بیرون که
_اتفاقا قشنگیش به اینه که همه جاتو بریزه بیرون حیف این بدن نیست ؟
+جوون بخدا حیفه، علی واقعا از اینکه زنتو دید بزنن حال میکنی؟ یعنی تو غیرتی نمیشی؟
_ خب اره میشم ولی حس لذت بهش غلبه می‌کنه میدونی به نظرم غیرت این نیست زنت رو کسی نبینه و فلان غیرت اینه من تلاشمو بکنم تو راضی باشی
و از اینکه یه همچین زن سکسی دارم عشق میکنم و دوست دارم قشنگیاشو نشون بقیه بدم
+جوون یعنی من میسترس تو بشم و توام برده من؟
_حالا دیگه نه اونجوری شلوغ ولی اوهوم
+غیرتت تو کصم علی من با کص و کونم غیرت تو رو آب میکنم تا دیگه همشو لذت ببری

لباسی که به سمانه نشون دادم یه لباس قرمز دکلته کوتاه تا زیر باسن بود که بخاطر جنس براقی که داشت کاملا جذب بدن بود و همه برآمدگی هارو نشون میداد و یه چاک گوشه پایین لباس داشت که کاملا رون مشخص میشد و قسمت بالای لباس باز بود و تا خط سینه دیده میشد.
سمانه : آخه اینا ژورنالیه سخت میشه با همین جنس و دوخت پیدا کرد، مگر اینکه پارچه رو بگیرم یه خیاط خوب پیدا کنم برام بدوزه.
_خیاط خوب مگه سراغ داری؟
یکم فکر کرد گفت اره محدثه دوستم یه خیاط خوب سراغ داره آمارشو میگیرم ازش ببینم وقت داره، حالا واقعا این لباسه قشنگه بهم میاد؟ یعنی تو میگی همین خوبه؟
گفتم آره عشقم خیلی خوشگله میدرخشی تو این لباس.
اومد نزدیک صورتم و لبامو بوسید و گفت قربون شوهرم برم که درخشش زنش رو تو جمع دوست داره.
دوست داره یا بی غیرته؟ کیرش راست میشه میبینه زنشو دارن هیز نگاه میکنن.

هفته بعد با محدثه دوستش هماهنگ کردن و رفتن پارچه خریدن و بردن پیش خیاط واسه اندازه گیری و قرار بود دو هفته بعد جمعه سمانه بره واسه پرو
تو این چند وقت همش تو فکرم سمانه رو تو اون لباس تجسم میکردم و از اینکه قراره کلی زنمو تو عروسی دید بزنن کیرم راست میشد
روز جمعه وقت پرو لباس سمانه چون منم خونه بودم قرار شد باهم بریم و سمانه رفت آماده بشه
یه آرایش ملایم کرد و موهاشو دم اسبی بست یه شلوار مشکی استرچ گشاد که قسمت کونش جذب بود و خط شورتش مشخص شده بود پوشید با یه تاپ مشکی یقه باز که گردن و بالای سینه هاش بیرون بود با مانتو جلو باز پوشید و طبق معمول یکی از شورتهای خودش رو داد من پوشیدم و رفتیم سمت خیاطی
خیاطی یه مغازه تو پاساژ سمرقند بود و رفتیم داخل دیدم خیاط یه آقای تقریبا ۴۰ ساله قد بلند و خوشتیپ از اینایی که به خودش میرسه هست
من فکر میکردم خیاط یه خانوم باشه و با دیدن احمد یکم جا خوردم و تو فکر این بودم احمد موقع اندازه زدن لباس سمانه چقدر زنم رو دستمالی و دید زده که با این فکرا که تو ۲ ثانیه از سرم گذشت احساس کردم کیرم داره تکون میخوره و راست میشه
سلام دادیم و احمد خیلی گرم با زنم احوالپرسی کرد و با من دست داد و لباس سمانه رو داد بهش که بپوشه
احمد: فقط اینکه این هنوز یکم کار داره و فقط می‌خوام ببینم تو تنت چجوری وایستاده ایرادش رو بگیرم
سمانه گفت اوکی و مانتوش رو همونجا درآورد با کیف و شالش داد به من، کون خوشگل و خط شورتش از رو شلوار استرج مشخص بود لباس رو گرفت و رفت تو اتاق پرو.
لباس رو پوشید و در رو باز کرد و با دیدن سمانه تو اون لباس سکسی قند تو دلم آب شد
یه لباس دکلته با پارچه ساتن کشی جذب که از بالا تا خط سینه هاش مشخص بود و به خاطر چاک کنار دامن تقریبا تا بالای رونش مشخص بود من محو تماشای زنم تو اون لباس بودم و اصلا یادم رفته بود احمد داره زنم رو برانداز می‌کنه
سمانه اومد بیرون اتاق پرو و برگشت دیدم زیپ لباس از پشت بازه و بند سوتین قرمز زنم مشخصه که یهو احمد رفت سمت سمانه و دست انداخت زیپ لباس زنم رو جلوی من کشید بالا یه حس کاکولدی عجیبی اومده بود سراغم ، لذت و استرس تماشای مردی که داشت زیپ لباس زنم رو بالا می کشید کیرم رو تو شورت زنم راست نگه داشته بود.
سمانه تشکر کرد و جلوی آینه خودشو نگاه میکرد از من پرسید چطوره؟ خوبه؟
_عالیه عشقم خیلی بهت میاد
احمد گفت البته یکم هنوز کار داره و رفت سمت سمانه
لباس رو تو تن سمانه جا به جا میکرد و تو برگه یه چیزایی یادداشت میکرد و به بهونه اندازه زدن لباس کلی سمانه رو دستمالی کرد و من با کیر راست شده داشتم دستمالی شدن زنم رو تماشا می‌کردم و حس کاکولدی داشت پیش آبم رو می‌آورد
سمانه ام که قشنگ کرمش گرفته بود و از حال من خبر داشت هی خودش رو خم و راست میکرد و واسمون دلبری میکرد که یهو احمد گفت فقط موقع مراسم بدون سوتین بپوشید من برای سینه هاش کاپ میذارم که نگه داره سمانه برگشت منو نگاه کرد و خندید گفت اره حتما منم در حال لذت بردن از زنونگی زنم بودم که چجوری کیرم رو راست کرده
احمد یکم دیگه سمانه رو به بهونه لباس مالید و گفت اوکی برو درش بیار تا دو هفته دیگه آمادش میکنه یکم سرش شلوغه
سمانه رفت تو اتاق پرو و لباس رو عوض کرد اومد بیرون و خداحافظی کردیم رفتیم همینکه اومدیم بیرون سمانه بهم گفت دیوث خان کیرت چرا راست شده بود از رو شلوار مشخص بود
گفتم با اون جنده بازی که تو در آوردی بایدم کیرم برات راست میشد زن جونم.
گوشی سمانه زنگ خورد و جواب داد دیدم یه نیشخندی زد و گفت واای ببخشید چشم الان میام و قطع کرد
گفتم چی شده؟
گفت احمد خیاطه بود میگه یه چی جا گذاشتید مغازه
گفتم چی؟
گفت دعوام نمیکنی؟
گفتم نه مکه چی جا گذاشتی؟
گفت رفتم تو اتاق پرو لباسمو عوض کنم شورتم رو هم درآوردم که از رو لباس مشخص نشه بعدش لباسای خودمو پوشیدنی یادم رفت بپوشم احمد آقا میگه بیا شورتت جا مونده ببرش .
من مات و مبهوت جنده بازی زنم بودم که چه برنامه ای برای نشون دادن هاتوایفی خودش و کاکولدی من چیده بود که خیاط زنگ بزنه بگه شورت زنت جا مونده بیا ببر.
کیرم که آروم شده بود دوباره مثل نبض داشت میزد در گوش سمانه گفتم: کس جندتو گاییدم لاشی خانوم
جنده تر از زن من نیست
سمانه بهم گفت خودت خواستی جندت باشم با جنده بازیام حال میکنی خندید و گفت حالام خودت برو شورت زنت رو از خیاط بگیر
برگشتم سمت مغازه و رفتم تو و سمانه پشتم اومد قلبم داشت تند تند میزد احمد بلند شد گفتم ببخشید شرمنده،
احمد گفت خواهش میکنم و از رو میز شورت قرمز گیپور زنم رو برداشت داد به من رو کرد به زنم گفت
این مدل لباس رو یا بدون شورت بپوش یا با یه شورت لامبادا که خیلی قشنگ خودشو نشون بده کیر من آنقدر پیش آبش اومده بود شورت سمانه تو پام خیس آب بود.
شورت زنم رو ازش گرفتم و گذاشتم تو جیبم تشکر کردیم و رفتیم بیرون.
سمانه یه لبخندی زد و گفت کصکش خودمی تو علی

ادامه دارد …

نوشته: زن پرست

 

  • Like 1
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • 3 ماه بعد...


زنونگی زنم و کاکولدی من - 3

سلام به دوستان عزیز و ممنون بابت کامنت های زیباتون و عذر خواهی بابت دیر شدن قسمت سوم

از خیاطی اومدیم بیرون و من مات و مبهوت از اتفاق افتاده و کیرم شق شده پیش آبش شورتمو خیس کرده
برگشتم سمت سمانه گفتم خیلی جنده ای
نیشخند زد و گفت کجاشو دیدی حالا تازه شروع شده
دستشو محکم گرفتم و راه افتادیم سمت خونه
تو راه از لباسش هی تعریف میکرد و می‌گفت احمد خیلی خوب دوخته و تعریف کارش رو از محدثه شنیده
یکی دوتا لباس واسش دوخته و تو کارش ماهره اینا
که بهش گفتم آره دیوث به بهونه اندازه زدن خوب زنمو داشت می‌مالید
سمانه خندید گفت : ا‌ا‌ا‌ا‌ توام متوجه شدی؟
راستش اره علی یکی دوبار کون و سینمو قشنگ گرفت دستای مردونه بزرگی داشت اصلا خجالت نمی کشید. البته خجالتم نداره دیگه می‌دونی این تو روز چند تا زن مثل من می‌ره پیشش لباس میدوزه دیگه عادی شده براش.
ولی نمیدونم چرا من حشری شده بودم
راستش اینکه کنار تو یه مرد غریبه داشت دستمالیم میکرد حشری کرد منو واسه خاطر همین شورتمو جا گذاشتم اونجا. علی کصم خیس خیس شده دستشو انداخت تو شلوار من دید شورت منم خیس و کیرم شق شده
یه جوون کشید گفت جووون علی جوووون بی‌غیرت کی بودی تو؟ زنتو می‌مالید خوشت اومده بود؟
غیرتت تو کصم علی
_وقتی زن سکسی و حشری من میتونه اینجوری کیر منو راست کنه و کس خودشو خیس، غیرت چی چیه؟
اره من بی‌غیرت توام عشقم دوست دارم آخه دوست دارم تو لذت میبری
+من لذت میبرم یا تو؟
_خب راستش منم می برم ولی توام میبری اگه لذت نمیبردی کصت خیس نبود
+جوون شوهرم کسکشی رو گردن گرفته. اره خب منم دوست دارم.
رسیدیم خونه و یه سکس حسابی کردیم و تو سکس کلی از ماجرای جا گذاشتن شورتش تو خیاطی رو تعریف کردیم و تو اوج شهوت دوتایی ارضا شدیم .

چند روزی گذشت و سمانه هرروز برام عکس های سکسی می‌فرستاد و هیجان تو زندگیمون جریان پیدا کرده بود.
محدثه همون دوست سمانه که خیاط رو بهش معرفی کرده بود تازه عروسی کرده بود و سمانه دعوتشون کرد خونمون شام برای پاگشایی
من زودتر از سرکار رفتم خونه تا آماده شم و توراه یکم خرید کردم. قبلاً با محدثه و احسان شوهرش بیرون رفته بودیم ولی خونمون نیومده بودن و چون از قبل میدونستم که عرق میخورن یه بطری عرق گرفتم یه پک هم گل گرفتم و رفتم خونه.
وارد خونه شدم سمانه حموم بود وسایلارو گذاشتم آشپزخونه و منم لخت شدم رفتم حموم
درو باز کردم یه لحظه ترسید گفت خدا خفت نکنه فکر کردم کسیه؟
گفتم مگه منتظر کسی بودی؟
گفت نه فکر کردم خدایی نکرده دزدی چیزیه نگفتی زود میای آخه بیا تو حالا درو ببند سرده
رفتم داخل حموم یه لب ازش گرفتم و همینجوری که کصشو میمالیدم گفتم اگه دزد بیاد تو حموم زن منو اینجوری ببینه که خیلی بد میشه.
سمانه انگار حشری شده بود گفت بد چرا؟ دزد دزدی می‌کنه می‌ره دیگه.
گفتم آره ولی اگه زنمو دزدید چی؟ اونم لخت و خیس
آبروم می‌ره که .
سمانه قشنگ حشری شده بود گفت آبرو؟ مگه بیغیرتا هم آبرو دارن؟ تازه میومدی می‌دیدی کس زنتو دزدیدن خوشحالم میشدی. یکم با کیرم ور رفت
در گوشش گفتم خیلی بی حیایی و ولش کردم شروع کردم شستن خودم و سمانه خودشو آب کشید رفت بیرون منم یه دوش ریز گرفتم و رفتم بیرون
موقع آماده شدن سمانه دیدم یه ست شورت و سوتین مشکی با یه دامن سفید تا بالای زانو و یه کراپ قرمز جذب ناف و چاک سینه هاشو بیرون بود پوشیده با یه آرایش ملایم و سکسی
گفتم جوون چه خبره؟
سمانه خودشو برانداز کرد و گفت جدا خوب شدم؟
گفتم آره عشقم عالی شدی فقط لباست یکم باز نیست؟
گفت وااا علی! کجای این بازه بعدشم غریبه نیست که احسان منو کلی دیده و قراره کلی دیگه هم ببینه؟
گفتم آخه نه اینجوری؟
سمانه به نیشخند زد و اومد سمت من پاهاشو باز کرد نشست روی پام در گوشم گفتم:
ادای شوهر غیرتی رو در نیار واسه من که اصلا بهت نمیاد و خندم میگیره
مهمونا اومدن مثل یه شوهر حرف گوش کن به حرفام گوش میدی. من با محدثه شرط بندی کردم کی می‌تونه شوهرش رو بیشتر بگیره تو مشتش
همینجوری داشت توضیح میداد در گوشم و من تو فکر حرفهای سمانه که یهو زنگ آیفون خورد و سمانه از رو پاک بلند شد و رفت در رو باز کرد برگشت سمت من دید همون‌جوری مات نشستم بهم گفت مگه نشنیدی صدای درو؟ پاشو مهمونا اومدن
من رفتم سمت در و درو باز کردم محدثه و احسان از آسانسور پیاده شدن و اومدن داخل
محدثه یه زن ۳۲ ساله با قد حدود ۱۶۵ یکم تپلی با کون و سینه تقریبا درشت یه لگ کرم رنگ چسبون قد ۸۰ با کفشهای پاشنه بلند و یه مانتو تا باسن و یه تاپ از زیرش پوشیده بود که خیلی سکسی و هات شده بود
سلام و احوالپرسی کردیم و دعوتشون کردم داخل
احسان با دیدن سمانه یکم چشماش گرد شد تا حالا تو اون لباس ندیده بودمش
محدثه با سمانه ماچ و بوسه و من با احسان خوش و بش که سمانه محدثه رو برد تو اتاق لباسشو عوض کنه و منم احسان رو دعوت کردم رو مبل بشینه
با احسان تازه شروع به حرف زدن کرده بودیم که سمانه و محدثه از اتاق اومدم بیرون
محدثه یه پیرهن مشکی گیپوری که رنگ قرمز سوتینش کاملا مشخص بود با یه دامن پلیسه کوتاه که گوشه دامنش چین داشت و وقتی راه می‌رفت رونش میوفتاد بیرون
اومدن نشستن کنار ما
سمانه برگشت سمت من گفت پاشو از مهمونا پذیرایی کن
نگاه کردم دیدم سمانه مثل میسترس ها نشسته و یه ابهت خاصی تو چشاش موج میزنه بی اختیار گفتم چشم و بلند شدم
محدثه خندید و گفت اذیتش نکن علی آقا رو سمانه
سمانه با یه نیشخند گفت اذیت چیه وظیفشه جونم
یه حس بردگی و حقارت اومده بود سراغم و مثل مهماندار ها ازشون پذیرایی کردم و نشستم
گرم صحبت بودیم که سمانه پیشنهاد مشروب داد و بچه ها اوکی دادن
با یه نگاه به من گفت پاشو بساط رو بیار
رفتم بساط رو آوردم چیدم رو میز و شنیدم محدثه به احسان میگه از علی یاد بگیر چه در خدمت خانومشه.
یکم مشروب خوردیم و کم کم داشتیم مست می‌شدیم محدثه و احسان روبروی ما نشسته بودن
محدثه یکم جا به جا شد و پاهاش رو از هم باز کرد
یه لحظه قرمزی شورت محدثه منو شوکه کرد و متوجه نگاه من به لای پاهاش شد و با یه نیشخند بیشتر باز کرد
سمانه که کنار من نشسته بود متوجه داستان شد و به خاطر اینکه کم نیاره دقیقا مثل محدثه لای پاشو باز کرد و نگاه احسان به کس زنم دوخته شد
میدونستم ببینم احسان داره چی میبینه
بخاطر کوتاه تر بودن دامن سمانه نسبت به محدثه شورت مشکی زنم قشنگ از زیر دامن سفیدش مشخص بود و احسان داشت کس زنمو برانداز میکرد و من کس زن اونو
هردومون فهمیدیم چی شد ولی انگار احسان هم مثل من از جنده بازی زنش راضی بود به روی خودمون نیاوردیم و به خوردن و دید زدن زن هم ادامه دادیم
سمانه به بهونه یخ بلند شد رفت سمت آشپزخونه از پشت خط شورتش زیر اون دامن تنگ قشنگ مشخص بود و به رو آورد دولا شد جلوی علی که مثلاً براش یخ بریزه سینه هاشو کامل ریخته بود بیرون
اومد بغل دست من نشست و گفت دوتا دیگه بریز داره کرم می‌کنه سرمو
با این حرفش محدثه گفت آخ آره سمانه خونتون گرمه و یهو شروع کرد با دامنش باد زدن و با بالا پایین شدن دامنش تپلی کصش تو اون شورت قرمزش قشنگ مشخص بود
اوضاع از کنترل من و احسان خارج بود و زنامون مسابقه مرسی کردن مارو گذاشته بودن
احسان یه موزیک گذاشت و دست محدثه رو گرفت بلند شدن به رقصیدن محدثه ام دست سمانه رو گرفت و با من بلند شدیم چهارتایی مست شروع کردیم به رقصیدن
موقع رقص سمانه هم هی خودشو بهم می‌مالید
محدثه مست مست افتاده بود بغل احسان و داشتن با همدیگه ور میرفتن و دست احسان از زیر دامن روی کون تپل محدثه بود و لب بازی می‌کردن. محدثه خیلی مست بود و تو حال خودش نبود رفت سمت دستشویی و احسان دنبالش رفت
من سمانه رو چسبوندم به دیوار و شروع کردم ازش لب گرفتن. دستمو بردم زیر دامنش دیدم شورت زنم خیس خیس شده گفتم چه خبرته؟!!!
سمانه گفت آخه کصم میخاره این احسانم همش چشمش به سینه و لاپای کنه حشری شدم خب
گفتم جوون منکه شوهرتم سیخ کردم برات بدبخت تازه داماد.
سمانه که چشاش مست و خمار بود گفت پس چه بیغیرتی تو که شاهد سیخ کردن به کیر دیگه برای زنتی
البته احسانم خوب کسکشیه توام خوب داری محدثه رو با چشات میکنی.
شورتم به قدری با پیش آبم خیس شده بود که انگار آبم اومده بود
احسان و محدثه از دستشویی اومدن بیرون محدثه یکم حالش بد شده بود احسان رفته بود کمکش
سمانه به پری گفت بهتری؟ حالت خوبه
محدثه با حالت مستی گفت چه جووورم و شروع کرد دوباره تکون دادن بدنش و رقصیدن
من یهو یاد گلی که خرید زدم افتادم گفتم بچه ها پایه اید گل بکشیم ؟
بچه ها یکم همو نگاه کردن و سمانه گفت اره من پایه ام
قبلاً با سمانه چند باری گل کشیده بودم
محدثه و احسان من من کردن که سمانه گفت محدثه ضد حال نزن دیگه خیلی حال میده
محدثه قبول کرد و احسانم اوکی داد و رفتم گل رو چاقیدم و شروع کردیم به کشیدن
یکی دو دست چرخید و خاموش کردم ترسیدم یوقت چیزیشون بشه چون خیلی مست بودن
گل رو کشیدیم و شروع کردیم رقصیدن
رو زمین نبودیم. مست و چت تو بغل هم میرقصیدم و می‌خندیدیم اصلا حالیم نبود دارم چیکار میکنم بی اختیار دستمو بردم زیر دامن سمانه و شروع کردم کس خیسشو مالیدن دستم دور کمرش با موزیک تکون می‌خوردیم و لب می‌گرفتیم و یه لحظه دیدم محدثه و احسانم پاره شدن و دارن میرقصن .و لب بازی می‌کنن
سمانه چشاش قرمز شده بود اومد در گوشم گفت کصکش نکن میبینه
گفتم چیو میبینه؟ کی میبینه؟ اصلا بذار ببینیه
و به کار خودم ادامه دادم
سمانه گفت جووون میدونستم کس لیس خودمی
محدثه و احسان خیلی چت شده بودن، برگشتم دیدم محدثه لباسش رو درآورده و با سوتین قرمز سینه های تپلش زده بیرون و دست احسان تو شرتشه
سمانه تا محدثه رو دید با خنده گفت هووی عروس دامادید که عروس دامادید خونه من حرمت داره نه لذت
محدثه برگشت سمت ما با یه نیشخند به سمانه گفت
الان که فقط لذت داره حرمت رو ولش کن
و دست احسان رو گرفت گفت با اجازه و رفتن تو اتاق خواب ما
سمانه گفت راحت باش و منو چسبوند به دیوار و دستشو کرد تو کیرم گفت کصکش کصم داره میمیره
کیر می‌خوام کیر می‌خوام
نگاه احسان برد زنشو بکنه توام منو بکن
صدای ناله های محدثه بلند شده بود و به شدت داشت حشریم میکرد
شورت سمانه رو درآوردم و رفتم لای پاش شروع کردم به خوردن کصش و صدای سمانه هم بلند شد
جوون بخور کصمو بخور . بخور دارم دیوونه میشم
صدای تلمبه های احسان و محدثه شروع شده بود
اینکه یه زوج دیگه کنار ما داشتن سکس میکردن خیلی تحریکم کرده بود و بلند شدم با آب کس سمانه کیرمو مالیدم و گذاشتم تو کصش
سمانه از شهوت داشت دیوونه میشد و با صدای بلند می‌گفت بکن بکن بکن منو علی بکن منو بی‌غیرت
صدای دادن زنت رو دارن می‌شنون جوون جون کیرت تو کصم اگه خوب نکنی میرم به احسان میدما
بکن منو
احسان داشت محدثه رو پاره میکرد و صدای ناله های محدثه شبیه گریه شده بود و منم داشتم سمانه رو میکردم که یهو آب سمانه اومد و پشت بندش آب من اومد

ولو شدم رو سمانه، چند ثانیه هیچی نشنیدم و یهو صدای آه و اوه احسان اومد فکر کنم ارضا شده بود
دیگه تا چند دقیقه هیچ صدایی از هیشکی در نمیومد و فقط صدای ریز موزیک بود
ادامه دارد …

نوشته: زن پرست

 

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • migmig
      عکس سکسی ایرانی برای تماشای تصاویر در سایز اصلی روی هر عکس کلیک بکنید.
    • migmig
      عکس سکسی ایرانی برای تماشای تصاویر در سایز اصلی روی هر عکس کلیک بکنید.
    • migmig
      لذت واقعی زندگی 3 مهران جانم عزیزم بیدار شدی آره خانمم بیدارم تو خوبی بهتری دوست ندارم این سوال رو بپرسم خودمم اذیت میشم پریسا جووونم دیب که اذیت نشدی ای فدای تو بشم شوهر خوبم ممنون که اینقدر به فکر منی نه دیوونه اذیت کجا بود چند دقیقه که اذیتی نداره فدای تو بشم پاشو به کارها برس منم برم ی مقدار برای شام شب خرید کنم نیاز نیست تو بری پریسا جان خودم میرم نه دیگه میخوام برم بیرون یکم هوا بخورم جایی نمیرم فقط میرم یکسری سبزی و میوه تازه بگیرم تو که زیاد از این چیزها سر در نمیاری و میری هرچی سبزی و میوه پلاسیده هست رو جمع میکنی میاری من رفتم تو هم بمون خونه تا من بیام بعد دوباره برو دنبال کار بگرد راستی آقا فرزاد صبح که داشت میرفت گفت بهت اطلاع بدم با کار کردنت مشکلی نداره آخه چند بار بهت زنگ زد تو خواب بودی و جواب ندادی باشه پس برو زودتر بیا من برم ببینم خدا چی پیش میاره اومدم بیرون و تو دلم گفتم خدا چیزی فعلن پیش نیاورده عزیزم این منم که با کمک فرزاد داریم برای تو پیش میاریم راستش داخل یخچال همه چی بود ولی خوب نمی شد دست خالی رفت و برگشت تو مسیر رفت و برگشتم به خودم و مسیری که شروع کرده بودم افتخار میکردم وقتی اوایل راه رفتن بات پلاگ که داخل کونم بود یکم اذیت میکرد خواستم ی گوشه خلوت گیر بیارم که یادم اومد که فرزاد گفته باید بمونه و درش نیارم کم کم دیگه بهش داشتم عادت میکردم تا رسیدم به رستوران مد نظر که اون آگهی سفارشی رو دیدم و ازش عکس گرفتم و رفتم سمت تره بار خریدم رو که کردم به خودم اومدم که دیگه نه به مهران فکر میکنم نه به خودم فقط و فقط حواسم پیش فرزاد و لذتی که باهاش میبرم هست مهران مهران کجائی عزیزم بدو بیا داخل خونه که شدم فقط منتظر بودم که مهران رو پیدا کنم خبر به اصطلاح خوش رو بهش بدم قضیه رو بهش گفتم ازش خواستم هرچی زودتر بره تا کسی رو نگرفتن انقدر بچه رو استرسیش کردم که خودمم داشتم استرس میگرفتم مهران که رفت به خودم خندم گرفته بود زنگ زدم به فرزاد سلام فرزاد جان خسته نباشی سلام پریسا خانم چرا فرزاد فقط موقع سکس فقط منو با حرفاش ناز و نوازش میکرد فرزاد جان مهران رو طبق حرف شما فرستادم همون رستوران ببین پریسا خانم مهران که برگشت یکم نامید میشه اون بخاطر اینکه رستوران ازش ضامن میخوان بدون اینکه حول کنی سریع بگی آقا فرزاد هست کم کم بهش بفهمون که ما که پیش آقا فرزاد سفته داریم ازش خواهش میکنیم بیاد ضمانت بکنه در ضمن پریسا خانم داخل محل کارم شما همون پریسا خانم هستی ولی تو خونه کنار من فرشته ای هستی من برای خودم دارم فعلا هم خدا نگهدار قند تو دلم آب شد از خودم شرمنده شدم که راجب فرزاد فکر بد کردم مهران برگشت و همون چیزی شد که فرزاد گفته بود منم حرفاش رو مو به مو به بهترین نحو اجرا کردم دو روزی گذشت و مهران دیگه از فردا میرفت سرکار پریسا جوونم من دوست دارم همسر خوشگلم همه ی این سختی ها رو برای تو تحمل میکنم خیلی سخته که فکر کنی همسرت کنار مرد دیگه ای میخوابه اونم با اطلاع خودت ولی چون هوسی در کار نیست باهاش کنار اومدم چون به تو ایمان دارم فدای تو بشم آقای من یادم روز اولی که مهران گفت از اونجا بریم دلم براش سوخت و از ناراحت بودن ناراحت شدم ولی الان فقط حرفاش رو گوش میکردم این مکالمه واسه شب قبل از سرکار رفتن فردای مهران بود صبح زود بیدار شدم صبحونه رو آماده کردم مهران خیلی زود رفت فرزاد هم همینطور تنها بودم داشتم تو اینترنت به مسائل زایمان و دوران بارداری و اینجور چیزها می پرداختم که خیلی ناشی نباشم غرق کاد خودم بودم که متوجه شدم فرزاد بهم پیام داده پریسا جان نظرت چیه به جای شب امروز با هم باشیم به خودم گفتم چی میگی فرزاد دارم دیوونه میشم چرا با من اینکار رو میکنی من اون کیر رو هر شب میخوام نه چند شب یبار جوابش رو با یه قلب قرمز فرستادم خودم رو حسابی آماده کردم اطاق دلم و زدم به دریا و این بار خودم اتاق حجلمون رو آماده کردم فرزاد که اومد با اینکه برام خیلی سخت بود خودم رو سر سنگین نشون دادم متوجه شدم اونم از این کار من راضی هست اطاق رو هم که دید کلی منو بوسه بارون کرد نوازش شروع شده بود من غرق در لذت داشتم میشدم لبهای فرزاد هر نقطه از بدنم رو که لمس میکرد دیوونه میشدم وای از اون لحظه ای که نوک سینه هام رو بوسی و مشغول خوردنشون شد فرزاد نکن نخور دارم دیوونه میشم وای کیر میخوام بهم کیر بده تو روووووو و بخدا کیرت رو بده ولی فرزاد گوش شنوا نداشت میدونست باید چکار کنه و تو کارش حرفه ای تمام بود پریسا جان کجایی ها همین جا نه روی ابرها روی کیر تو برس به کُسم فرزاد هم مشغول خوردن کُسم من که متعلق به خودش بود وای مرد چیکار میکنی با من این نامردی دارم میمیرم وااااااای کُسمممممممم کار خیلی وقت بود از ناله گذشته بود رسما مشغول هوار زدن بودم بخورش بخورش نووووووووش جونت کُس متاهل من رو بخوررررر اصن شوهر من دیگه توییی این بدن من برای تو هست در حالی که فرزاد کُسم رو میخورد آروم آروم هم بات پلاگ رو نوازش میداد و خیلی نرم عقب جلوش میکرد پریسا جان آماده ای چی میگی تو فرزاد آماده چیه بکننننن منو مگه من کُسسس تو نیستم بکککککن لامصب دیوونه شدم بات رو از کونم در آورد و حساب سوراخ کونم و کیرش رو روغن مالی میکرد فرزاد تو رو خدا به کُسممممم برس اول آتیش کُسم رو خاموش کن بد هر کاری دوست داشتی با کونم بکن اما اما اون کار خودش رو میکرد پاهام رو داد بالا تقریبا زانوهام کنار گوشم بود خیلی آروم شیک سر کیرش رو وارد کونم کرد صدام رفت بالا درد داشت ولی نمیدونم چرا اینقدر راحت رفت داخلش ی یک ربعی طول کشی تا تموم اون نازنین کیرش رو تا خایه فرستاد داخل سوراخ کونم تا اون لحظه شوتی برام نداشت ول ولی وقتی مشغول تلمبه زدن های ملایمش شد همزمان نوک سینه هام رو شروع کرد به میک زدن آتیش از زیر خاکستر داشت شعله میگرفت چیه این مرد بخدا که اون دکترای سکس کردن و گاییدن داشت این چه مزه ای بود با اینکه درد داشتم ولی مزه اش کم از کُس دادن نبود آخخخخخخ دارم میمیرم محککککککم بزن شروع کن فرزاد تلمبه بزن بزن که خوب میزنی من این درد و لذت رو باهم دوست دارم با من چیکار کردی آروم اومد کنار گوشم و گفت تو دیگه رسما مال من شدی آره مال توام وای مُردم آخ سوراخ کونم دارم میمیرم بکُن تندتر بزن که من خوشحال ترین زن دنیا هستم الان وای نه چرا کیرت رو در میاری بکن توش تحمل کن عزیزم بلند شو من دراز میکشم تو به پشتت بشین روی گیرم حواست باشه بکنش تو کونت گفتم چشم و نشستم رو دلبرم با ریتمی که از خودش یاد گرفته بودم خودم رو بالا و پایین میکردم یه دفعه فرزاد من رو کشید سمت خودش چسبوندم به خودش مشغول تلمبه زدن شد دیگه رسما رد داده بود وای بزن دارم میمیرم بزن پریسا جان همینجوری که دارم میکنمت همزمان خودت با دستت کُست رو بمال راستش حالش رو نداشتم ولی باید به حرفش گوش میدادم چون دیگه میدونستم که دوسش دارم همزمان با تلمبه های فرزاد خودم کُسم رو میمالیدم که یکدفعه پاهام ناخواسته سیخ شد رو به هوا و چنان آبی از کُسم پاشید بیرون که داشتم از هوش میرفتم بهترین لذت دنیا همین بود هیچی جای سکس رو نمیگیره اونم با ی کیر خوب و مَرد کاربلد من تو حال خودم نبودم ولی فرزاد همچنان داشت تلمبه میزد کونم دیگه حسی نداشت دست دو بردم سمت کونم دیدم چنان آبی از سوراخ کونم زده بیرون که دوباره شهوتم گُر گرفت ازش خواستم داگی بشیم اونم رفت پشت منو حسابی از خجالت کونم در اومد دیگه هر دو داشتیم ناله میزدم که یکدفعه صدای فریاد فرزاد بلند شد آبش رو ریخت داخل سوراخ کونم منم ناخواسته دوباره ارگاسم رو تجربه کردم همونجور آروم تو بغل هم دراز کشیدیم و فرزاد مشغول نوازش من شد چقدر خوب بود این مرد این نوازش بعد سکسش از همه چی آروم بخش تر بود ی یک ساعتی کنارش خوابیدم بیدار که شدم فرزاد هنوز خواب بود رفتم غذا رو آماده کردم ی میز ناهار خوشگل چیدم برای خودم و مَرد جدید زندگیم خلاصه فرزاد که اومد اول پیشونیم رو بوسید و ی مقدار نوازشم کرد بعد از غذا مشغول صحبت شد پریسا جان اگه از با من بودن راضی هستی باید تغییراتی تو زندگیت بدی فرزاد جان من فقط تورو میخوام چکار باید بکنم که تو رو برای همیشه داشته باشم ولی مهران ببین پریسا جان الان بهانه برای کنار هم بودن داریم ولی اگه میخوای با من باشی باید به حرفام خوب گوش بدی و هرچی که میگم رو انجام بدی اگه به حرفهای که میزنم خوب عمل کنی با هم مهران رو اوکی میکنیم نترس قرار نیست بلایی سرش بیاریم راستی اگه میخوای با من باشی این هفته ی مهمونی مخصوص دعوتم قرار هم نبود برم چون کسی لایق همراهی خودم نداشتم ولی الان دیگه بهونه ای برای نرفتن ندارم خوب به حرفام گوش کن فرزاد حرفاش رو مو به مو مرتب بهم توضیح داد من قشنگ به همشون گوش کردم حالا این من بودم که باید انتخاب میکردم عزیزان دل به نظر من این تصورات داخل زندگی واقعی جایی ندارن اینها تصورات ذهن من برای لذت بردن شما هست شاد باشین نوشته: آپاراتچی
    • migmig
      بازی لذت گناه 2 قسمت دوم یک لحظه همه اتفاقات امروز رو تو ذهنم مرور شد از گم شدن تو جاده ، از بارون شدید، این خونه عجیب و غریب اون پیرمرد و حالا هم این بازی… انگار همه چیز برنامه ریزی شده بود نمیدونستم قراره چه اتفاقی بیفته هزار جور فکر و خیال اومد تو سرم هدف این بازی چیه ؟ پرنیا : واقعا باید بازی کنیم؟ آخه چه سودی برای کسی داره که مارو اینجا زندانی کردن جواد: احتمالا کار اون پیرمرده است . بزار ببینم از پنجره میشه رفت بیرون الهام: جواد مراقب باش مثل پوریا اتفاقی نیفته برات بابام اروم انگشتشو به پنجره زد و یک جرقه دردناک هم نصیب بابام شد . جواد : واقعا زندانی شدیم الان زنگ میزنم پلیس پوریا: سیگنال گوشیامونم رفته وگرنه زودتر این کارو میکردم . سیگنال اینترنت ماهواره ای هم خبری نیست. نیم ساعتی درگیر بودیم و گرسنمون بود شامی ک مامان گرم کرده بودیم رو خوردیم الهام گفت: بیاین این بازی مسخره رو انجام بدیم و از اینجا بریم پوریا : مامان شاید خطرناک باشه ، ندیدی چطوری بازی باهامون ارتباط برقرار میکنه الهام: بازیه دیگه به هر حال تهش چی میشه مگه پرنیا : منم موافقم چاره دیگه ای نداریم، اینجا زندانیمون کردن. بعد غذا خوردن هممون نشستیم جلوی بازی و سعی می کردیم بفهمیم چجوریه . پرنیا : بابا نوبت توعه باید اول تو بازی کنی ، تاس بنداز. بابامم دوتا تاسو برداشت و انداخت 2 و 5 اومد. بابا با نیشخند گفت باورم نمیشه تو این شرایط با زن بچم نشستم منچ بازی می‌کنم و در همین حین مهرشو گذاشت تو خونه هفتم و روی صفحه نمایش این متن اومد: تست وفاداری بازیکن آبی بهمون بگو که تا حالا به همسرت خیانت کردی ؟ سعی نکن دروغ بگی چون من میفهمم و جریمه میشی. بابام یک لحظه قیافش بهم ریخت سریع خودش جمع کرد و گفت معلومه که نه بازی: دروغ ، یک فرصت دیگه داری که حقیقت رو بگی الهام: جواد خاک بر سرت کثافت عوضی قلبم داشت میومد تو دهنم یعنی بابام با داشتن همچین زن خوشگلی سراغ کسی دیگه رفته… جواد: زن چی داری میگی این بازی از کجا حقیقتو باید بدونه. الان فهمیدم این بازی میخواد با روانمون بازی کنه ، من بهت خیانت نکردم. صفحه بازی: بازم هم دروغ گفتی دو خونه به عقب برگرد روی خونه شماره پنجم یک فرصت دیگه داری تا حقیقت رو بگی الهام: با کی اینکارو کردی؟ پوریا : بابا راستشو بگو میترسم اتفاق بدی بیفته تا اخر تو بازی بمونیم جواد با من من کردن گفت: با خانوم حیرانی منشیمون صفحه بازی : حقیقت . نوبت شما به پایان رسید نوبت بازیکن سبز. مامانم اشک تو چشماش جمع شد بلند شد رفت تو اتاق درو محکم کوبید. بابامم رفت پشت در و به غلط کردن افتاده بود. دیدم پرنیا یکم تو خودشه رفتم بغلش کردم ،حال هممون بد بود بابا هم هی پشت در معذرت میخواست .توضیح میداد: خیلی دلم میخواست اینو بهت میگفتم ولی بدون یک بار بوده و مال خیلی وقت پیشه … مامانم تا صبح نیومد بیرون ماهم خوابیدیم . از پنجره بیرون رو نگاه کردم هوا روشن شده بود ولی مه آلود بود خیلی چیزی دیده نمیشد. مامانم اومد بیرون ی دست و صورتی شست ، با چشمای پف کرده گفت بیاین بازی کنیم و زودتر از اینجا بریم پرنیا مامانو کلی بغل کرد و بوسید من تاسو دادم به مامان . بابا هم با سر پایین اومد نشست مامان الهام یه نفس عمیق کشید تاس هارو انداخت ۳ و ۱ اومد . مهرشو گذاشت رو خونه چهارم صفحه بازی : خروج از پشت ابر تمام لباس هاتون رو در بیارید و چیزی تنتون نمونه بقیه هم باید شمارو نگاه کنند و تا نوبت بعدیتون بدون لباس به بازی ادامه میدین مامانم از شوک با تته پته گفت یعنی باید جلوتون لخت بشم؟ جواد عصبی شد بازیو برداشت پرت کرد سمت دیوار و و گفت گوه بگیره این چه مزخرفاتیه جمع کنین تا حالا بابارو و اینطوری عصبانی ندیده بودم پرنیا : وای یعنی چی لخت بشی جلو ما الهام: وای خدا این چه بلاییه سرمون اومده من اونجا زدم زیر گریه مامان گفت چی شد پوریا پوریا : همش تقصیر منه من این بازیو اوردم . منو ببخشید واقعا . پرنیا رفت بازیو برداشت از رو زمین آورد گفت مامان لطفا انجامش بده سعی میکنیم نوبت مونو زود انجام بدیم تا لباساتو بپوشی جالب بود بازی هیچ آسیبی ندیده بود و مهره ها هم سر جاشون بودن .انگار چسبیده بودن به خونه هاشون. الهام: الان این بازی از کجا میفهمه من واقعا لخت میشم یا نه صفحه بازی نوشت : متوجه میشم پوریا: حواستون باشه ببینین اینجا دوربینی چیزی نباشه تو خونه. پرنیا : اره پاشین بگردیم هممون هر سوراخ سمبه ای میشد گشتیم ولی هیچی پیدا نکردیم خبری از دوربین مخفی نبودش . الهام: لطفا قول بدین نوبت هاتونو زود بازی کنین خیلیم نگاه نکنین بهم یهویی مامانم از بلند شد وایساد. تاپ و شلوارشو دراورد. من قبلاً مامانمو اتفاقی یا موقع لباس عوض کردنش با شورت سوتین دیده بودم برای همون چیز خاصی نبود چون هیچ نگاه بدی بهش نداشتم . مامانم چرخید گفت : پرنیا بند سوتینمو باز کن پرنیا بلند شد اومد پشتش بندشو باز کرد. مامانم سوتینشو انداخت ولی هنوز برنگشت من قلبم داشت تند تند می‌زد. دست انداخت لبه های شورتش و کشید پایین از خجالت سرمو انداختم ولی یاد حرف بازی افتادم و ترسیدم که گفت باید نگاه کنیم دوباره سرمو برگردوندم مامانم چرخیده بود ممه هاش و کوصش جلوم بود نمی‌دونستم کدومو ببینم. ممه های بزرگش یا کس و کون سکسیش داشت ی حس شهوتی تو بدنم ایجاد میشد مامانم واقعا بدن زیبایی داشت. از سفید و صاف بودن پوستش هر چقدر بگم کمه . کیرم داشت بلند میشد ک پرنیا با خنده گفت: داداش خجالت بکش کجارو میبینی . الهام: ولش کن بزار ببینه قانون بازیه… بابامم همینطوری به اندام مامانم نگاه میکرد و گفت زود بازی کنیم تا مامانت لباس بپوشه. پرنیا : نوبت منه پرنیا تاس انداخت ۴و ۴اومد مهرشو برد روی خونه هشتم و پیام بازی: تِستر شما باید لب های تمام افراد بازی رو به مدت دو دقیقه ببوسید و بعد از اون باید حقیقت رو بگید ک بوسیدن چه کسی لذت بیشتری داشت. یادتون نره اگر دروغ بگید جریمه می شوید. جواد: ما اعضای خانواده ایم مگه میشه . این بازیه یا پورن خانوادگی الهام: یعنی الان دخترم باید از پدر و مادر و برادرش لب بگیره؟ ولش کنین دیگه بازی نکنیم پرنیا : اشکال نداره… باز این از یکی آسون تر از لخت شدنه . هر کدوممون باید سهم خودمون رو انجام بدیم توی بازی هرچی باشه تا زودتر بریم خونه. پوریا : هر اتفاقی تو این خونه بیفته فراموش میکنیم توی دلم از اتفاقی ک می‌خواست بیفته هیجان زده بودم دروغ چرا از این یکی واقعا خوشم اومد الهام اومد جلوی پرنیا گفت: اول با خودم شروع کن . پرنیا : پوریا لطفا تایم بگیر گفتم باشه . پرنیا لباشو گذاشت رو لبای مامانم ، انگار داشتم صحنه لز میدیدم . مامانم هم لخت بود سی ثانیه گذشت پرنیا یک دستشو گذاشته بود رو باسن مامانم خیلی سکسی لب میگرفتن . مامان بوسه رو رهبری میکرد حرفه ای تر بود. دودقیقه زود تموم شد گفتم تمومه . مامانم و پرنیا زدن زیر خنده مامانم گفت : گمشو از جلو چشام خاک بر سرت پرنیا گفت : بابا داداش این لحظه خیلی سخت تره برام ولی مجبوریم جواد : میدونم دخترم ببخشید ک توی همچین شرایطی هستی، مطمئنی میخوای انجامش بدی؟ پرنیا اومد جلو همین کارو با بابام کرد لباشو گذاشت رو لبای بابا . این لحظه خیلی برام سکسی نبود و بیشتر خجالت میکشیدم . صدای بوسه و لباشون کل خونه رو پر کرده بود .گفتم دو دقیقه تمومه حالا نوبت من بود قلبم تند میزد . گفتم پرنیا باید منو انتخاب کنی ها پرنیا گفت حالا بزار ببینم چی بلدی باید حقیقتو بگم در هر صورت گفتم باشه . یکم پرنیا با خودش کلنجار رفت بعد اومد جلو چشامو بستم لباشو گذاشت رو لبام . بهترین لبهای دنیا رو داشت همون لحظه فهمیدم از هرکی تا حالا باهاش لب گرفته بودم بهتره. کیرم داشت شق میشد دوباره خورد به شکم پرنیا . دوست نداشتم تموم شه همینطوری لباشو میخوردم یک لحظه شیطونی کردم زبونم اوردم بیرون . اولش جا خورد بعد زبونمو برد تودهنش کیرم حسابی سفت شده بود ک مامانم گفت بسه بسه تمومه دو دقیقه. منم همونجا نشستم رو زمین کسی کیرمو نبینه. پرنیا : خب به نظرم لبهایی ک بیشتر از همه دوست داشتم مال مامانمه. بازی : ممنون حقیقت رو گفتی نوبت بازیکن قرمز سلیقه خواهرم واقعا عجیب بود انتظار داشتم منو بگه با اون اتفاقات . وای نوبت من شد واقعا ریدم به خودم که چی در انتظارمه. جواد :زود باش پوریا قرار شد سریعتر بازی کنیم .یادم رفت مامانم لخت نشسته منتظرمونه زود بازی کنیم. من تاس انداختم 4 و 6 اومد رفتم رو خونه 10 بازی : طعم تولد شما باید پنج دقیقه واژن بازیکن سبز رو لیس بزنید . پوریا : بازیکن سبز؟! مامان؟ کل خونه ساکت شد . هیچکس پنج دقیقه حرف نزد . واقعا انتظار همچین چیزی نداشتم . خیلی بابتش خجالت کشیدم. هی بابامو میدیدم ببینم الان چی میگه . چی تو فکرشه. هیچکس یک کلمه جرات نداشت بگه . یهو دیدم مامانم بین پاهاشو باز کرد. چشمم افتاد به کصش وای یعنی باید کص مامانمو بخورم؟ اونم جلوی بابا. مامانم با این کارش رضایتو داده بود. پاهاشو باز کرده بود دقیقا رو به روی بابام. فکر کنم میخواست انتقام خیانتو ازش بگیره. الهام : زود باش فقط رفتم نشستم جلوی مامانم . یکم کصشو نگاه کردم ، قلبم توی دهنم بود . زبونم گذاشتم رو کصش و شروع کردم . یکم گذشت و استرس و اضطراب جاشو به شهوت داد. مامانم نفساش تندتر شده بود . داشتم از خوردن کس مامان لذت میبردم چند دقیقه گذشت . کصش خیس خیس بود . دستشو گذاشته بود تو موهام منم با لذت تموم میخوردم . میدونستم هیچ وقت همچین فرصتی گیر نمیومد . پرنیا گفت تمومه پنج دقیقه . منم سریع بلند شدم یک لحظه دیدم بابام دستشو از تو شلوارش در اورد .برام عجیب بود. همه یک نوبت بازی کرده بودن و من به خط پایان نزدیک تر بودم تا بازی تموم بشه . کل بازی 20 تا خونه بود ک من 10 بودم. دیگه پذیرفته بودیم ک این یک بازی سکسیه باید برای هر چیزی آماده می بودیم . جواد : منم نوبتمو برم بعد مامانتون میتونه لباس بپوشه . جواد تاس ریخت خونه 5 بود و جفت 4 آورد . مهرشو برد به خونه سیزدهم بازی : بستنی چوبی کارت های بازی رو بردارید . دو کارت سفید هست و یکی مشکی کارت هارو به پشت بزارید و بر بزنید و همه به صورت شانسی تاکید میکنم شانسی یک کارت بکشن. کسی که کارت مشکی بهش افتاد باید با دهنش ابتو بیاره. هممون ی سری تکون دادیم . بابا کارتارو برداشت بر زد . دیگه همه به بازی تن داده بودیم. جواد: امیدوارم الهام تو بکشی. الهام : من امیدوار نیستم. الهام کارت کشید سفید بود پرنیا کشید و مشکی بود و بله پرنیا باید برای بابا ساک میزد. الهام: خوبه پرنیا نفس عمیق کشید گفت :بابا بشین رو مبل. بابام نشست پرنیا شلوار و شرت بابا رو داد پایین و کیرش در اومد با دستش گرفت و کرد تو دهنش بعد ی دقیقه کیرش تو دهن پرنیا سفت شده بود . بابا چشاشو بست مامانم اومد بالا سرشون : خب مرد من خوب میخوردم یا دخترت یا اون زنیکه جنده؟ بابام نفس نفس میزد. مامانم گفت : دخترت خوب کیرتو میخوره؟ بابام گفت هوم نفساش تندتر شد. الهام : ساک زدنش به مامانش رفته . بخور دخترم . همون لحظه بابام ابش اومد و ریخت رو صورت پرنیا. مامانم با این کارش تونست آب بابا رو زودتر بیاره. بابام خودشو جمع کرد و خواهرم رفت صورتشو شست و اومد . دوباره نوبت مامان بود دیگه میتونست لباسشو بپوشه. پوریا : مامان دیگه فکر کنم میتونی بپوشی. الهام : نمیخواد راحتم… نوشته: Joel Miller
    • migmig
      یخ داغ 1   قسمت اول بعد از سه سال و نیم بالاخره پژمان پسرم به همراه زنش با کلی دادگاه و پاسگاه رفتند به تفاهم رسیدن و به سر زندگی خویش رفتند ،یه نفس راحت کشیدیم هم من هم همسرم بهزاد و باران دخترم سه سال و نیم جنگ اعصاب زندگی رو از هممون گرفته بود رنگ به رخسارم نمونده موند اینو از اینه قدی تو اتاق خوابمون ب چشم دیدم دیگه تصمیم گرفتم با تموم وجودم به زندگی خودمون برسم تو این مدت از درس و دانشگاه باران بکلی بی خبر بودیم در حالی که قبلاً حتی رفت و امدش رو هم من هم بهزاد زیر نظر داشتیم ،فقط متوجه شده بودم با یه پسر همکلاسیش در ارتباط هست اما اینو بهزاد نمیدونست دستی به سر و روی خونه کشیدم و یه شام مفصل رو اجاق گذاشتم و لباسام رو درآوردم و به حموم رفتم چهره بی روح و سرد خودمو دوباره تو آینه حموم دیدم و گفتم نه دیگه آن پوران گذشته نیستم ، آخرین سکسمون چهار ماه پیش خیلی بی رمق و سرد بود تو این سه سال و نیم تعداد سکسامون به انگشتهای دست هم نمی‌رسید کلا هیچ حس و شوقی حتی تو زندگی عادی برامون نمونده بود تو حموم حسابی خودم رو برق انداختم .اومدم بیرون متوجه شدم باران هم اومده پس داشت دعوا گونه با تلفنش حرف میزد با دوست پسرش بود از حرفاش متوجه شدم کمی باهاش حرف زدم تا ببینیم جریان چیه بهم گفت قرار شده بیاد خواستگاری ماهم که شرایط خانوادمون طوری بود که همش درگیر ماجرا پژمان بودیم الان که باهاش حرف زدم که میتونید به خانواده بگی بیان همش تفره می‌ره ،در همین حال گوشیش زنگ خورد رامین بود دوستش و باران گفت جواب نمیدم دیگه من گفتم بزار خودم جواب بدم و باهاش احوال پرسی کردم و حرف زدیم که از حرفاش معلوم بود که این مدت باران رو سرکار گذاشته و از موقعیت خانواده ما سواستفاده کرده و اونو بهانه کرده چ الان که شرایط مهیا شده داره میپیچونه منم گفتم آقا رامین تلفنی نمیشه یه وقتی بزاریم که من و باران و شما حضوری حرف بزنیم اونم قبول کرد که فردا عصر همو ببینیم و بهزاد همسرم که کارمند اداره بیمه بود و بعدازظهرها هم با ماشین اسنپ کار میکرد شام رو خوردیم و کم کم حس میکردم داره زندگی جریان پیدا می‌کنه تو خونه ، ساعت ده و نیم بود که رفتیم تو اتاق خوابمون ،هوس سکس داشت بدنم رو چنگ میزد انگار تو لای پام کرم ریخته باشند همش مور مور میشدم،زیر شورتم پف کرده بود اینو میخورد به رونام حس میکردم کنار بهزاد رو تخت دراز کشیدم یه تاپ مشکی و یه شلوار خانگی نازک تنم بود رفتم تو بغلش یه پامو گذاشتم وسط پاهاش فشار دادم و لباش رو بوسیدم بهزاد همینطور وایساده بود و منم هی ادامه میدادم کامل روش رفتم کوسم و به کیرش فشار دادم هنوز خواب بود گفت خیلی خستم ام پوران بزار چرتی بزنم سرحال بشم خیلی کوتاه گفتم نمیتونم داغونم هوس کردم بدجور هر جوری بود حس رو بهش انتقال دادم کیرش رو بیرون کشیدم ،سینه هامو میک میزد و می‌مالید با کوسم با دستش تند تند ور میرفت ،حسابی خیس خیس شده بودم صدای دستش به کوس خیسم اتاق رو پر کرده بود منو خوابوند لنگامو داد رو شونش کیرش رو تا ته کرد تو کوسم تند تند شروع به تلمبه زدن کرد فوری کشید بیرون نگاش کردم دیدم چشماش رو بسته و داره کنترل می‌کنه که ارضا نشه و دوباره کرد توم ،دو تا تلمبه تا ته زد و نفساش زیاد شد و ریخت رو شکمم نگاه رو شکمم کردم دیدم چند قطره آب ریخته فکر میکردم میخواد دوباره بکنه ،دستمال رو کشید رو کله کیرش و پاشد که بره دستشویی مات مونده بودم چقدر زود اصلا هیچی انگار توم نرفته بود هیچ حسی نداشتم بلند شدم شکمم رو پاک کردم رو تخت رو نگاه کردم که بقیه آبشو پاک کنم که هیچی نبود چرا آخه این همه کم ما اینهمه مدت سکس نداشتیم انتظار داشتم یه آب پرفشار کوسم و پر کنه ادامه دارد… نوشته: پوران
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18