kale kiri ارسال شده در 26 فروردین اشتراک گذاری ارسال شده در 26 فروردین بیغیرتی × داستان بیغیرتی × سکس بیغیرتی × داستان سکسی × داستان گروهی × سکس گروهی × سفر خاطره انگیز تمام اسما ساختگین من اسمم سحر هست و ۲۸سالمه و تازه نامزد کردم و کون و سینههای خیلی خوبی دارم که خیلیا بهم گفتن نامزدم اسمش سعید هست و ۵ سال از خودم بزرگتره و خیلی هم هاته باهم خیلی سکس داریم و هردومون گرمیم سعید همیشه تو فانتزی سکسمون از یه نفر دیگه حرف میزد مثلا میگفت دلت میخواد دوتا کیر باشه با دوتا کیر بکنیمت یا حتی بیشتر منم به شدت با این حرفاش حشری میشدم اینو بگم که من سعید رو فقط واسه خودم میخوامش و هروقت حرف از یه دختر میشد تو فانتزی قبول نمیکردم اما با فانتزی چندتا مرد کلی حشری میشدم نمیدونم شاید یه جورایی سعید باعث شد این حس تو وجودم بیدار بشه و بخوام تجربه کنم هرچند که سعید خودشم کلی حشری میشد وقتی حرف یکی رو میزد که منو بکنه یا براش بخورم ، به معنای واقعی روانی میشد و لذت میبرد البته که همیشه بعد از سکس میگفت فقط میخوام در حد فانتزی تو حرفامون باشه و هرگز عملی نشه بهم میگفت تو توی سکس خیلی حرفهای هستی مخصوصا ساک زدن و کیرشو خوردن از حق هم نگذریم چون مجردیم خیلی کیر دوست پسرامو خورده بودم و فیلم دیده بودم بلد بودم خب بریم سر داستان جندگی من من قرار بود با سعید بریم شمال اما سعید نتونست بیاد ، منم چون دلم هوس سفر کرده بود تصمیم گرفتم با چند تا دوستام برم که سعید مخالفتی نکرد منو شهره و طناز و الناز که همشون دوستام بودن و تقریبا هم سن بودیم تور رزرو کردیم روز سفر از تهران تو اتوبوس همه متاهل بودن یا با دوست پسرشون بودن فقط اکیپ ما مجرد بود و چند تا دانشجوی پسر که اونام مجردی اومده بودن البته معلوم بود سنشون از ما کمتره اما تو اتوبوس کلی پایه بودن اسماشون امید ، سامان ، سجاد و عرفان بود بنظرم امید از همشون بهتر بود البته از نظر دوستامم امید بهتر بود ساعت ۱۲ شب از تهران حرکت کردیم اکیپ ما و اونا وسط اتوبوس نشستیم اتوبوس که حرکت کرد ،نور کم شد و آهنگ گذاشته شد که کلی رقصیدیم من بیشتر از همه میرقصیدم سامان و سجاد و عرفان خیلی شیطون تر بودن اما امید بیشتر ساکت بود اونا هم با من میرقصیدن و توی اتوبوس هی از پشت میفهمیدم که با دستشون میمالن به کونم ، اما اهمیتی نمیدادم و با خودم میگفتم اتفاقیه البته انگار خوشمم میومد بیشتر به من نگاه کنن تا بقیه دوستام مخصوصا که اونا خیلی هم از خود راضی بودن همیشه منم سینه های بزرگمو هی تکون میدادم هرچند نسبتا تاریک بود اما سامان که جلوم بود میتونست ببینه امید هم رو صندلی نشسته بود و کونمو سمتش میکردم و اونم برای اینکه دستش نخوره میفهمیدم معذبه و خجالتیه بعد بقیه اکیپ ماهم بلند شدن فقط ما بودیم که میرقصیدیم و اون سه تا همه اتوبوس همراه امید نشسته بودن و دست میزدن فقط خلاصه تا کلی وقت هی زدیم و رقصیدیم بعدش دیگه لیدر اهنگو قطع کرد ما هم که حسابی تخلیه انرژی بودیم گرفتیم خوابیدیم تو ماشین دم صبح رسیدیم شمال و رفتیم ویلا و اتاقمونو تحویل گرفتیم اکیپ ۴تایی ما یه اتاق داشتیم اکیپ ۴ تایی اونا هم یه اتاق بعد از گشت و گذار و اینا شب برگشتیم تو ویلا با پسرا کلی رفیق شدیم دوستای من همشون روی امید کراش داشتن مخصوصا طناز اما امید خیلی بهش محل نمیذاشت و با من بیشتر گرم میگرفت شب رو رفتیم تو اتاق پسرا و کلی بازی کردیم و خندیدیم بعدش منو شهره خوابمون گرفت و اومدیم تو اتاقمون نیم ساعتی گذشت که طناز و الناز هم اومدن فردا شبش دوباره رفتیم تو اتاق پسرا من یه ساپورت تنگ مشکی پوشیده بودم که همه جام بیرون افتاده بود با یه تیشرت که سوتین نبسته بودم ( اکثرا هم که تو خونم نمیبندم ) شهره و طناز و الناز هم لباساشون که خیلی از من باز تر بود کلی حرف میزدیم و میخندیدیم دورهم یهو الناز گفت راستی امید طناز از تو خوشش میاد همه پسرا گفتن خدا بده شانس و اینا که امید یهو گفت اما من از سحر خوشم اومده یهو همه ساکت شدن بعد گفتم اما من متاهلم امید امید که انگار آب یخ رو سرش ریختن رفت بیرون و سمت درختای محوطه یه دوستش رفت بره دنبالش گفتم بذار من برم آخه خودمم خوشم اومده بود از امید جذاب بود بنظرم از طرفی چون بین منو دوستام از من خوشش اومده بود انگار بهش مدیون بودم رفتم پیش امید و وایسادم گفت بهت نمیاد متاهل باشی گفتم چرا نیاد بهم!!! گفت آخه مجردی اومدی و خیلی شیطونی گفتم نامزد دارم و اون نتونست بیاد سفر گفتم البته نامزدم بهم مطمئنه و آدم روشن فکریه و منو راحت میذاره همیشه یه نگاه خاصی بهم کرد نگاهی که ازش ندیده بودم اصلا و بهم گفت از لباسات معلومه گفتم لباسام مگه چشه یهو دستشو آورد سمت سینهم و با دست زد به سینم و گفت از اینا که نیستی یهو انگار کصم خیس شد اما خودمو کشیدم عقب و گفتم تو چقدر هیزی امید!!! گفت آخه انقدر جذابی که چارهای نمیذاری برا آدم من مطمئنم همسرت باهات کلی کیف میکنه و بهش حسودیم میشه گفتم اونوقت چرا دقیقا میخواستم دوباره دستشو بیاره سمتم واسه همین پرسیدم چرا حسودیت میشه!! اونم نزدیکتر شد بهم و اینبار دستشو کشید رو کونم و گفت بخاطر همینا دیگه اصلا دوری از سعید بدجوری حشریم کرده بود از طرفی دوست داشتم سعید بود و منو حسابی میگایید مطمئن بودم اگه سعید بود دوست داشت ببینه یکی اینجوری بهش حسادت میکنه حرفهای سعید که همش میگفت بکنمت و تو جنده منی تو گوشم هی تکرار میشد که یهو گفتم تو با کسی نیستی !! گفت قبلا بودم اما دیگه نه خودمو نزدیکش کردم و بی اراده دستمو بردم سمت کیرش و گفتم پس حتما خیلی وقته کسی اینو بهش نرسیده قلبم مثل چی میزد جفتمون حشری بودیم گفتم امید من کیر میخوام گفت اما تو متاهلی سحر گفتم فقط نامزدم اسم نامزدم سعیده و همیشه دوست داشت ببینه من کیر یکی رو بخورم ، مطمئنم از نظرش ایراد نداره من حال کنم یه لحظه نگاهم کرد بعد دستمو گرفت و برد پشت چند تا درخت که پیدا نباشیم سینه هامو گرفت تو دستاش بعد لباسمو زدم بالا و سینه هامو در آوردم گفت جوووون چه عشقی میکنه سعید گفتم تازه کجاشو دیدی و بعد شروع کرد به خوردن بعدش من شلوارشو کشیدم پایین و کیرشو در آوردم کیرش برعکس کیر سعید بزرگ بود ، با اینکه سنش خیلی کمتر از نامزدم بود تقریبا شق شده بود و کردمش تو دهنم گفت چطوره کیرم گفتم خیلی خوبه بزرگتر از کیر سعیده گفت همش برای خودته مثل چی میخوردم گفت تو چرا اینقدر خوب ساک میزنی سحرررر الان ابمو میاری بعد کشید بیرون از دهنم منو از پشت کرد و ساپورتمو تا روی زانوم کشید پایین دولا شدم و کیر کلفتشو که حسابی با آب دهنم خیس شده بود کرد تو کس خیسم درد و لذت رو باهم داشتم میگفت حال میکنی عمرا اگه سعید اینجوری بکنتت گفتم من کیر هردوتون رو میخوام تو و سعید رو همزمان باهم میخوام همینطور تلمبه میزد یهو گفت ابم داره میاد بریزم دهنت؟!! برگشتمو کیرشو تو دهنم کردم آبش زیاد نبود اما خوشمزه بود همشو ریخت تو دهنم بلند شدم و همو بغل کردیم از طرفی بغض کردم بخاطر سعید بعد خودمو دلداری میدادم که تقصیر خودشه من جنده شدم و کس دادم نمیدونم اگه بفهمه من به یکی چند سال کوچکتر از خودم کس دادم چیکار میکنه، منو امید برگشتیم توی اتاق بچهها همه تو بغل هم بودن رابطم با امید ادامه داشت در حد پیام و اینا، اما دیگه فرصت سکس نشد بینمون بعدها امید بهم گفت طناز و شهره و الناز توی اون تور برای بچهها ساک زده بودن حالا که فکر میکنم شاید اینکه چند نفره با چند نفری کنار هم باشیم هم خوبه اما اول باید به سعید ماجرا هارو بگم ، اگه توی سکسمون بگم قطعا اونم حشری میشه مثل من پایان نوشته: سحر لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده