minimoz ارسال شده در 20 فروردین اشتراک گذاری ارسال شده در 20 فروردین بیغیرتی × داستان بیغیرتی × سکس بیغیرتی × داستان سکسی × داستان سکس بی غیرتی جدید × لخت کردن عشقم🙈 این داستان همش شیطونیه به سکس سه نفره ختم نمیشه باز اخرش فحش ندین. من خودم ۳۰ سالمه و خانومم ۳۲ سالشه با سایز ۸۵ قد ۱۶۰ یه کوچولو گوشتیه مثل خودم الانم ۳ ساله نامزدیم و شب عید قراره ازدواج کنیم. داستان که نه خاطرمون دو بخش داره چون دو بار رفتیم جای دکتر منم اهل داستان دنباله دار نیستم ولی چون طولانی میشه دو پارت میزارم. فقط مینویسم تا به کسایی که مثل خودم کاکولدن بگم خیلیم حال میده و پشیمانی نداره لذت ببرین از زندگیتون جوری که تو پیری حسرت کارای نکرده نداشته باشین. از اونجا شروع شد که چن ماه پیش خانومم گردن درد بود منم از بچه محلا سراغ رگ گیر و اینها رو میگرفتم که آدرس یکیو دادن نزدیکی خودم یه پیرمرد که چند ساله کارش همینه. خلاصه صبح اومد یکم تو ماشین لب بازی و مالوندن تا رسیدیم جای خونه رگ گیر یا بقول خودش اقای دکتر . مطب نداشت ولی خب تشک ماساژ و و لوازم بادکش و حجامت اینها همه بود تو خونش دکتر سنتی بود یه جورایی. اینم بگم که اصن فاز شیطونی نداشتیم اولش، واقعا واسه گردن درد عشقم رفته بودیم. اول که رفتیم گفت خانومت بشینه و نشسته یکم گردنشو ماساژ داد بعد گفت مانتوشو در بیارم. همین که این حرفو زد کیرم یکم نبض میزد. واسه کاکولدا وقتی یکی بهشون بگه لباس زنتو در بیار خیلی تحریک آمیزه. خلاصه دکمه های مانتو عشقمو باز کردم و خوابوندمش به شکم تا ادامه مالش رو بره که بعد چن دقیقه دوباره گفت سوتینشم در بیارم. مریم (اسم خانومم) همینجور که روش طرفم بود یکم چشاش گرد شد آخه کسی جز من لختشو ندیده بود تو این ۳ سال من بهش گفتم بذار در بیارم که اقای دکتر راحت کارشو بکنه. یکم که مالوند کمرشو اروم اروم انگشتاشو از بغل به ممه هاش میمالوند یه کوچولو زیر شلوارش میبرد به بهونه ماساژ. خلاصه طاقت نیاورد و دیوث بازی پیرمرده گل کرد و گفت شلوارشم در بیارم باید رگا رو تا پایین بگیره . چیزی که همیشه تو فانتزیم بود داشت عملی میشد مریمم که حشری شده بود کمرشو بالا داد تا شلوارشو پایین بکشم خلاصه عشقم با یه شرت قرمز زیر دستش بود و یه ملافه هم روش که بعدا بهم گفت قشنگ انگشتاشو از زیر ملافه میکرده لای کونش. جالبیشم اینجا بود که همش از پهلو خودشو میچسبوند به مریم فک کنم قشنگ کیرش به ممه هاش میخورده. جایی که بیشتر از همه دیوونه شدم اونجا بود که دیوث گفت برو روغن شتر مرغ بگیر تا خانومتو قشنگ ماساژ بدم. برا چن ثانیه نگاه منو مریم قفل هم شد فک میکرد تنهاش نمیزارم پیش این دیوث ولی من که دیوونهی این کارا بودم پاشدم و رفتم و یه ده دقیقه تنهاشون گذاشتم.تو راه هم داشتم دیوونه میشدم از اینکه زنمو لخت تنها گذاشتم با یه مرد دیگه.بعدن وقتی خونه خودمون اومدیم بهم گفت که به محضی که پاتو بیرون گذاشتی ملافه رو از روم کشید قشنگ تماشا میکرد لختمو همشم از رابطمون سوال میکرد چنباریم از پشت کصشو دستمالی کرده. خلاصه هیچی دیگه برگشتم و دیدم همچنان مشغوله روغنو دادم گفت برگرده به پشت وقتی برگشت تو دلم گفتم مطمئنم نبودم این کسکش که همه جای زنمو دست زده الان ملافه واسه چیه. به مریم چشمک زدم و ملافه رو از روش کنار زدم تا سینه های گندش افتاد جلو چشمای گرد شدهی پیرمرد رگ گیر.مریمم که حسابی پایمه چیزی نگفت فقط چشم غره میرفت که تو خونه دهنم سرویسه. دیگه خلاصه چشتون روز بد نبینه سینه و پر و پاچه ای بود که از عشقم مالونده شد جلوی چشام.در این حد که قشنگ خیسی شرتش مشخص بود. حتی به بهونه حرکات واسه سیاتیک اوردش کنار دیوار بالا سرش وایستاد پاهاشو بالا داد تو دلم گفتم الانه که ۶۹ بشن. خلاصه کارمون تموم شد و سریع خودمونو خونه رسوندیم و افتادیم جون هم یه سکس مشتی کردیم و کلی بیادش ابمونو آوردیم تا اینکه دوباره فکر رفتن پیشش افتاد تو سرمون همین دو ماه پیش که داستان بعدی میگم تا خیلی طولانی نشه این یکی .مرسی که تا اینجا خوندین❤️ نوشته: شاهین♠️ لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده