رفتن به مطلب

ارسال‌های توصیه شده

 پیرزن     آنال × زن همسایه × پیرزن × سکس آنال × داستان آنال × داستان زن همسایه × سکس زن همسایه × داستان پیرزن × سکس با پیرزن × داستان سکسی ×

پیرزن حشری همسایه

بعد از سالها زندگی کردن تو شمال به دلیل کار مجبور به مهاجرت به یکی از شهرهای کویری ایران شدم به همراه همسرم به این شهر اومدیم و یه واحد آپارتمان اجاره کردیم که هفت همسایه داریم. تو مدت کوتاهی با یکی دو تا از همسایه ها رابطه خوبی پیدا کردیم و گاهی برای جلسات ساختمان و گاهی هم مهمانی کوچیکی به خونه هم رفت و آمد می کردیم.
یکی از این همسایه ها خانم پیری بود که همسرش مدتهاست فوت کرده و با پسرش تو واحد بغلی ما زندگی می کنند.حاج خانوم حدود 65 سال سن داشت و از این پیرزن های سفید و جذاب با یه هیکل متوسط و لاغر که مهربونی از چهره شون می باره. پسر حاج خانوم هم روزها تا شب سر کار بود و فقط شب برای خواب میومد پیش مادرش. همسر من هم به حاج خانوم خیلی احترام میذاشت و گاهی براش غذا درست می کرد و می فرستاد. حاج خانوم اینا یه سگ کوچولو و بامزه از نژاد مالتیز داشتن که ازش نگهداری می کردن و گاهی تو خونه شون صدای شیطنت و بازی کردن حاج خانوم باهاش میومد.
یه روز که حاج خانوم اینا بعد از شام شب جمعه برای شب نشینی پیش ما دعوت بودن کلی با الکس(سگ حاج خانوم) سرگرم شدیم. میون صحبتهامون حرف رفتن خانومم به شمال شد و اینکه من به خاطر کار نمی تونستم همسرم رو همراهی کنم. حاج خانوم هم گفت که منم آقا امید رو مثل پسرم میدونم و نگران نباش خودم شب براش غذا درست می کنم و می فرستم.
من که روزها سر کار میرفتم تا پنج شش بعدازظهر سر کار بودم تو یک هفته که خانومم نبود شام رو غیر مستقیم مهمون حاج خانوم بودم. صبح زود روز سوم من بود و من سر کار بودم که دیدم گوشیم زنگ میخوره جواب دادم و دیدم که حاج خانوم با حال گریه بهم گفت آقا امید من پسرم رفته ماموریت تا دیروقت نمیاد و الکس حالش خوب نیست. میشه بیاید و کمکم کنید که به دامپزشک برسونمش؟ منم بدون تامل قبول کردم و با سرعت خودمو رسوندم به خونه. وقتی حاج خانوم در رو باز کرد من از دیدن لباسی که تنش بود خشکم زد آخه حاج خانوم پیش من تنها حالت راحتیش این بود که روسری سرش نمی کرد. یه روبدوشامبر لطیف و حریر که زیرش شورت و سوتین سفید و صورتی رنگش معلوم بود ولی من اصلا به روی خودم نیاوردم و پیش خودم گفتم تو خونه خودش از بس نگران سگش بوده دیگه لباس عوض نکرده. رفتم تو و دیدم که الکس تو جای خودش آروم دراز کشیده و گاهی سرش رو با حالتی شبیه بالا آوردن تکون میده. به حاج خانوم گفتم که احتمالا چیزی خورده که توی گلوش گیر کرده من هم میترسم درش بیارم شما هم آماده بشید تا ببریمش پیش دامپزشک، فکر نکنم مشکل خاصی باشه. حاج خانوم رفت تو اتاق که لباس بپوشه ولی در اتاق رو نبست. من که الکس تو بغلم بود رو مبل روبروی اتاق حاج خانوم نمیتونستم چشم از لختی بدنش بردارم و راست کرده بودم. شلوار و تیشرتش رو تنش کرد و بعدش مانتو پوشید و راه افتادیم. این شهر به این بزرگی ساعت هشت صبح هیچ کدوم از مطب دامپزشکی هاش باز نبود. و بعد از یک ساعت چرخ زدن تو شهر تونستیم الکس رو به یه مطب برسونیم. دکتر بعد از معاینه گفت که حیوان مسموم شده و باید معدش رو شستشو بدیم و بهش سرم وصل کنیم و احتمالا امشب باید بمونه که اگر غروب حالش خوب بود خبر می دیم به شما که ببریدش.
حاج خانوم خیلی ناراحت بود و گریه می کرد ولی دکتر آرومش کرد و بهش گفت که ممکن غذایی که بهش میدین مونده باشه و اینکه لازم نیست اینجا بمونید ما ازش مراقبت می کنیم.
موقع برگشتن هم حاج خانوم خیلی ناراحت بود و به پسرش زنگ زد و ماجرا رو براش توضیح داد و پسرش گفت که من ساعت یک و دو شب می رسم. حاج خانوم رو رسوندم خونه و حاج خانوم بعد از تشکر گفت که شام بیا پیش من، هم من تنها هستم هم تو. بیا که من هم تنهایی در بیام الکس هم که احتمالا نیست. من هم تشکر کردم و دعوتش رو قبول کردم.
حدود هفت کارم تو شرکت تموم شد و در حال برگشت به حاج خانوم زنگ زدم که اگر چیزی لازم داره براش تهیه کنم. حاج خانوم هم فرصت رو غنیمت شمرد و چند وسیله که برای شام نیاز داشت رو بهم گفت و من هم رفتم فروشگاه و گرفتم. زنگ در خونه حاج خانوم اینا رو زدم و وسایل رو بهش دادم و رفتم تو واحد خودمون تا یه دوش بگیرم و برم خونه. حاج خانوم هم اسرار می کرد که دیر نکنم. وقتی رفتم دوش بگیرم مثل همیشه افکار کیری میومد تو مغزم که این حتما میخواد سکس کنه با من که اون لباسو صبح پوشیده بود و من چجوری مخش رو بزنم و از کجا شروع کنم و…
نیم ساعت بعدش زنگ واحد حاج خانوم اینا رو زدم و حاج خانوم با به تاپ مشکی بندی و یه لگ قرمز براق با آرایش غلیظ خوشگل در رو باز کرد. لگ چسبان باعث شده بود باسن و کصش باد کرده نشون بده. رفتم تو و اول حال الکس رو پرسیدم و گفت که نمی خواستم مزاحم شما بشم و خودم رفتم آژانس گرفتم و رفتم بهش سر زدم ولی دکتر گفت که باید امشب بمونه تا فردا بهتر که شد میتونید ببریدش. بعد از کلی تعارف و گپ و گفت درباره کار و زندگی حاج خانوم کلی برای الکس ناراحتی و گریه کرد. ازش اجازه گرفتم تا برم تو آشپزخونه بهش کمک کنم. گفتم اگر سالاد میخواید درست کنی کمکتون کنم؟ که قبول کرد و من هم رفتم روی صندلی اپن نشستم و شروع کردم به خورد کردن کاهو و خیار و گوجه. حاج خانوم هم گاهی میومد پیشم و نظارت می کرد. دیگه آخرای سالاد درست کردن بود که حاج خانوم اومد پیشم و با یه سوال شوکه م کرد. البته قبلش درباره روابط من و همسرم خیلی سوال پرسید و بعدش گفت هفته ای چند بار سکس می کنی؟؟؟!!! من که شوکه شده بودم گفتم سه تا چهار بار. جواب داد اوه اوه چقدر طبعت گرمه!!! منم کمی سکوت کردم و بعدش گفتم دست خودم نیست ذاتیه.
بعدش حاج خانوم گفت که شوهر مرحومم به هفته ای یک بار یا دو هفته یک بار هم راضی بود ولی من ازش همیشه بیشتر میخواستم واسه همین مجبور میشدم خودمو بمالم. من که شوکه این جملات بودم سرمو بالا نمی آورد. جمله بعدیش دیگه آمپر چسبوندم.
نشست رو صندلی اپن کنارم و گفت: اصلا آلکس اگه نباشه من دیوونه میشم از بچگی عادتش دادم سس غذاشو میزنم به کصم تا برام لیس بزنه و من ارضا بشم. آقا امید دوست دارم منو بکنی میشه؟
گفتم منظورتون اینه که منم دوست دارم با شما سکس کنم یا نه؟ البته که دوست دارم یه تجربه جدید میشه برام.
حاج خانوم پاهاش باز کرد و منو با منظره زیبای پاره بودن درز لگش سورپرایز کرد و گفت من دلم کیر میخواد میشه کیرتو ببینم؟
از صندلی اومدم پائین و شلوارمو کشیدم پائین و کیرمو تو دست گرفتم و گفتم ناقابل همش مال شما. دستش رو آورد جلو با کف دستش زیر کیر و تخمامو می مالید.
نشستم رو صندلی اپن و بهش گفتم طعمش هم خوبه تست کن. صورت چروکیده ش رو آورد جلو و شروع کرد به زبون زدن و خوردن کیرم. خوب ساک نمیزد ولی دیدن لذت تو چشماش خیلی تحریک کننده بود. تو همین حالت من انگشت شست پام رو از لای درز لگش به کصش رسوندم و با نوک انگشت پام تحریکش می کردم و تحریک شدن و پیچ تاب بدنش دیوونه م می کرد.
کصش خیلی خیس شده بود از پشت شورتش نم کصش به انگشت پام می رسید. بلند شدم و لگش رو کشیدم پائین و بعد شورت سفید توریش رو و شروع کردم به خوردن کس بدون یک دونه موی اضافی و تمیزش. چوچولش به شدت بزرگ و تحریک شده بود انگار که یه کیر کوچولو بالای کصش داره که راست شده. خیلی خوردن و لیسیدنش بهم حال داد. رفتیم تو سالن و روی کاناپه دراز کشید و پاهاشو باز کرد تا من کصش رو بخورم. فکر نمی کردم این همه تحریک شدن از یه زنی با این سن ببینم. با هر زبون زدنم یه پیچ و تاب به خودش می داد. بعد از ده سه دقیقه تو اوج تحریک شدنش صدای جیغش بلند شد و پاهاشو محکم روی سرم بست و فشار داد و من هم برای تحریک کردن بیشتر با لبها و زبونم بیشتر رو کصش فشار می دادم که با دست سرمو از کصش جدا کرد و گفت ادامه نده اختیارمو از دست میدم میشاشم.
بلند شدم و پاهاشو باز کردم و کیرمو گذاشتم تو سوراخ کس پف کرده و کار کشیده ی تمیزش و شروع کردم به تلمبه زدن.بعد از چند ثانیه احساس کردم فقط تقه زدن های محکم میتونه این آتیش رو بخوابونه و شروع کردم با قدرت تمام تقه زدن. صدای تقه زدن و ناله های حاج خانوم با هم هماهنگ شده بود. اوج لذت رو تو چشماش میدیدم. هی میگفت بکن پسرم بکن! محکم تر بزن توش! تاپش رو داد بالا و گفت سینه هامو بخور من هم در حالیکه کیرم تو کصش بود خم شدم و هم خوردم و هم کردم سینه هاشو محکم از پایین فشار دادم تا بالای مشتم جمع بشه و خیلی وحشیانه خوردمش احساس می کردم دوباره داره زیر کیرم پیچ وتاب می خوره این پیرزن حشری.
بعد از ده دقیقه گاییدن تو پوزیشن های مختلف بهش گفتم می تونم از کون بکنمت؟ گفت من فقط تا حالا خیار کوچولو توش کردم دوس داری بکنی بکن.
کیرمو کامل خیس کردم و گذاشتم رو سوراخ کونش و با یه فشار کله کیرم کامل تو کون تنگش جا خورد. کمی نگهش داشتم تا دردش عادت بشه براش وخودش آروم کونشو عقب جلو کرد تا کیرم بره تو ده دقیقه دیگه تو اوج لذت بودم مث کون خیلی از پسرایی بود که تو زندگیم گائیده بودم. چون چهار پنج روز بود سکس نکرده بودم نتونستم زیاد طولانیش کنم و ازش پرسیدم آبمو بریزم تو کونت؟ که گفت همشو بریز و من هم خالیش کردم انگار که مکنده روشن شده باشه شیره م کشیده شد.
بعد از سکس با هم رفتیم دوش گرفتیم و بعدش شام.
این ماجرا هر ماه داره تکرار میشه ولی فرقش اینه که هربار پاهاشو باز می کنه الکس کصش رو لیس میزنه و من با کیرم به اوج می رسونمش این حاج خانوم حشری رو

نوشته: امید J

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.