mohsen ارسال شده در 19 فروردین اشتراک گذاری ارسال شده در 19 فروردین تابو × خواهر × داستان تابو × سکس تابو × داستان خواهر × سکس خواهر × سکس محارم × داستان محارم × آرامش در بدن خواهرم سمیرا سلام به همگی .میخوام خاطره سکس با خواهر خوشگلمو واستون بگم .خانواده ما پنج نفر هستیم و ساکن اصفهانیم🫡 سمیرا ۲۸سالشه و خودم سامان ۲۶سالم و پدر و مادرم و یه برادر ۳۲ساله که ازدواج کرده و کارمند بانک هست و ما اصالتا اهل غرب کشور هستیم و به طور ذاتی خوشگلی خاصی داریم و اولین رابطه با سمیرا هسش و از خودم بگم عاشق والیبالم و قدم ۱۸۰و وزن تقریبا هشتاد با بدن رو فرم و چشم و ابرو مشکی و ته ریش هستم و راسیتش تا قبل از اون اتفاق اصلا به فکر سکس با سمیرا نبودم ولی همش تو ذهنم بدن مثل برفش تجسم میکردم و یه جورایی دوست داشتم تو هر زمان و مکان که میشد دیدش بزنم و به عقیده. خودم یه جورایی پی برده بود و مقصر اصلی اون اندام سکسی و بدن سکسیش بود که هر مردی آرزو داشتن این بدن رو داشت ولی کلا مغروره و به نظر خودم به اکراه به شهرام شوهرش میده و شهرام نمایشگاه داره لوازم خانگی و کم و بیش درگیر رسیدگی به امور کسب و کار و سمیرا هم بیشتر اوقات خونه ماست و با مامان هسش و تقریبا یه سالی هست ازدواج کردن و خودمم مسئول اداری یه شرکت خصوصی هستم و به صورت پاره وقت یا تمام وقت سر کارم و پدرم چند سالی هست فوت شده و خلاصه از اصل ماجرا دور نشیم. از سمیرا براتون بگم مربی رقص هسش و بدن سفید برفی و تقریبا هم قد خودم با رون و باسن توپر و سینه های ۷۵ و الهی قربونش برم همیشه شیو کرده و بدنش برق میفته و و شب جمعه بود و اکثرا خونه خودمون جمع میشیم و شامم خوردیم و هر کسی مشغول حرف با یکی بود و زن سعید با یه نگاه خاصی اشاره کرد و سعید دخترش بغل کرد و رفتن و شهرامم چند دقیقه دیگه اشاره کرد به سمیرا که ماهم بریم فردا کار زیاد دارم و باید واسه شنبه کارای خرید و فروش انجام بدم و سمیرا هم با موهاش ور میرفت و یه لی تنگ پاش بود قد هفتاد ک ساق پاهاش تو چشم بود من پشتم بهش بود و همش سرم تو گوشی بود و یه نگاهی هم از شیشه زیر تلوزیون به سمیرا داشتم و با شهرام که رو به من بود و رو به سمیرا تخته نرد بازی میکردم و مامان پاشد و رفت آشپزخونه چای بیاره که سمیرا با اشاره دست گذاشت رو کسش و گفت شهرام یه لحظه نگاه کن و منم زل زده بودم به بدن سمیرا و بلند گفت امشب خونه کار زیاد داریم و همین دست تمومش کن تا بریم و شهرام لبشو خورد و گفت شش شب هفته کار نداریم و امشبم شب هفتم و خنده کرد و منم خندیدم و سارا اومد دست به کمر کنار من ایستاد و زد تو سر شهرام و رفت تو اتاق و یه جوری قر میداد که دلم میخواست میرفتم دنبالش و همونجا تو اتاق میچسبیدم بهش و مامان چایی آورد و ما خوردیم و گفتم مامان برو قرصت بخور و بخواب و از ما خدافظی کرد و رفت تو اتاق پیش سمیرا که بخوابه و در و بست و شهرام گفتم شراب میزنی و گفت نیکی و پرسش و از یخچال یه لیتری بود آوردم و یکی یه لیوان پر خوردیم یکم پسته و گز خوردیم و تقریبا دوتا لیوان دیگه ازش مونده بود که گفت نصفه بریز که من شدم و دوتا نصفه دیگه زدیم و بدن خودمم داغ شد و شهرام رفت و از ماشین یه شیشه پلمب ودکا آورد و خودش با جامی که روش بود نفری دوتا ریخت و کلا داغ داغ شدم و سریع دوباره رفت گذاشت ماشین و سمیرا اومد و گفت سامااااان چرا آخر هفته مارو خراب میکنی بازم الان باز کارش میکشه به سرم و دکتر و دست گذاشتم جلو دهنم و گفتم هیس و اومد نزدیک و گف شهرام الان دقیقا کجاست و گفتم نتونس ته شرابش بخوره و رفته بیرون و منم منتظرم تا بیاد یجورایی باهاش کل هم داشتم و سمیرا گفت واقعا که و گفتم باشه برو شرابو بزارش یخچال تا نیومده مرد رویاهات. خم شد که ببره و عطر تنش خورد به دماغم و بدنم داغتر شد و گفت همش همینه و زدم زیر خنده و زدم رو رون پاش و گفففف آییییی بیمااار نزن خوب کبود میشه و یکی دیگه زدم و گفتم شنیدن کی بوود مانند دیدن و زد تو گوشم و گف روااانی حالا امشب جواب شهرام چی بدم و گفتم خوب لامپ خاموش کن و خودشم خندش گرفت و رفت بزاره یخچال و یهو صدام کرد و همشو ریخت تو لیوان و رو اوپن گف همشو بخورم حالم بد میشه و گفتم پ ن پ و بزار سر جاش مال تو نیس و برات زوده و تو همین حرفا بودم یهو سمیرا نصفش سر کشید و گف اهههه چقد تلخه و گفتم روانی یا موز بخور یا گز که طعم دهنت عوض شه و شهرام یهو اومد داخل و سمیرا با اشاره دست گفت هیس و نشست رو زمین پشت اوپن و شهرام مست مست شده بود و گفت بجای خودتم زدم و زدم زیر خنده و نشستیم پا بازی و گفت اه ما که شانس نداریم و تو همش جفت شیش میاری و گفتم شانسی که شما داری با داشتن سمیرا هیشکی نداره و زدیم زیر خنده و یهو پیام از سمیرا اومد و نوشت سرم درد گرفته و نوشتم اون تهشم بخور خوب میشی و شهرام گف بابا دست رو هر دختری بزاری زنت میشه و ول کن این زیدات رو میخام بازی کنیم امشب باید بریم خونه و یهو سمیرا از آشپزخونه اومد و گفت آقاآقا لطفا بجای این خوراکیات و این نوشیدنیات یکم کگل کار کن موثر تره و دوتایی زدن زیر خنده و منم خندیدم و سمیرا یکی هم زد تو سر من و گف شما نخند لطفا مسائل خصوصی هسش و متاهلی و با یه لحن خاصی گفت و خم شد یه چیز تو گوش شهرام بگه کونش جلو صورتم بود و دم گوشش پچ پچ میکرد تپلی کصش از لای پاهاش و شلوار لی خودنمایی میکرد و گفتم ای بابا داریم تخته میزنیم و یواش دستم گذاشتم رو کونش که بره کنار و یکم هلش دادم حالم داشت بد میشد خیلی یواش لبای شهرام میبوسید و دو دستی صورتش گرفته بود و تو گوشی با هم حرف میزدن و زل زده بودم به کون خوشفرم سمیرا که جلوم خم بود و سفیدی ساق پاهاش و دوباره دستم گذاشتم رو باسنش و یهو گفتش الان میرم باااشه و دو باره دیدم زیاد چیزی نمیگه یه چنگ با دست راستم زدم رو باسن راستش و بلند شد و گفت باشهههه رفتممم و با ناز و عشوه اول رفت آشپزخونه و یه گز برداشت و باز کرد و رفت تو اتاق پیش ماما و دوباره پیام داد بدنم داغشد و خیلی گرمم شده و منم سریع نوشتم لباس راحتی بپوش بدنت هوا بخوره و سر گرم بازی بودیم که یهو شهرام بلند گفت عزیزم این دست آخره و آماده شو تا بریم و سمیرا پیام داد و گفت بگو من همینجا میخوابم و نوشتم خودت بیا بهش بگو …و یکی دو دقیقه بعد دیدم در باز شد و اوووف سمیرا با یه تاپ حلقه ای لش که فقط سینه هاش خودنمایی میکرد و یه ساپورت که چه عرض کنم تا بالای زانوهاش و از بس نازک بود و با این کال که مشکی بود ولی سفیدی بدن سمیرا توش برق میزد و شهرام گفت ای بابا چرا لباس خواب پوشیدی فردا کلی کار دارم من و سریع گفت امشب همینجا میخوابم و ظاهرا امشب که کاری نداریم و شهرام گف عجب …و منم با. دیدن بدن سارا تو اون وضعیت و کیرم داشت کم کم شق میشد و و سرم تو گوشی بود و در باره کگل میخوندم که دوباره سارا اومد ایستاد پشت سر شهرام و گفت پ بازی کن دیگه و مشغول بازی شدیم و هی نگاهم میرفت سمت سمیرا و با دستاش هی صورت و گردن شهرام میمالید و رو میکرد به من میگفت من امشب نمیییی یااام و مشخص بود کلا سرش گرم شده شهرام گف باشه بزار بازی کنم و یهو اعصابش خورد شد از دس سمیرا و تخته بست و گففف از دست این خواهرت نمیدونم من زنشم یا اون شوهرمه و منم زدم زیر خنده و سمیرا اومد تخته رو برداره بره دوباره خم شد و آخخخ قلمبگی کصش و تپلی رون و باسنش دوباره افتاد جلوم و اینبار کیرم شق شد و گفتم لطفا تخته بده من و داد بهم گذاشتم رو پام که کیرم بلند شده تابلو نشه و آبرو ریزی بشه و خط شرتش معلوم بود دوباره همون ژست قبلو داشت با شهرام حرف میزد و هرزگاهی کپلای کونش رو تکون میداد و منم محو نگاش بودم و داشت یواش پچ پچ میکرد باهاش و تو دلم میگفتم گاش امشب بمونه و یه حالی باهاش بکنم و عقده چند سالم تلافی کنم و پا شدم حین پا شدم دماغم زدم به باسنش و حرارت زیادی داشت و نرم مثل پنبه بود و خودش کشید جلو تر و سریع رد شدم و رفتم تو آشپز خونه و تخته گذاشتم رو میز ناهار خوری و سارا نشست روبرو جای من و شهرام گف لطفا شما بهش بگین و منم سریع گفتم سمیرا از همون بچگی هم حرف حرف خودش بود و خدافظی کردم و رفتم تو اون اتاق خواب که بخوابم و از بس مست بودم خوب خابم نمیبرد که یه نیم ساعت بعد دیدم درب ورودی باز و بست شد و لامپا خاموش شدن و دنبال گوشیم میگشتم و اعصابم خورد شد از رفتن سارا و گفتم خب موقعیتی بود و رفتم گوشیم از پذیرایی بردارم و زیاد نرمال نبودمو برگشتم تو اتاق خودم و شلوارم در آوردم و با شرت و تاپ ول شدم رو تختم و گوشی باز کردم دیدم پیام از سمیرا بود شب بخیر فرستاده بود و تو فکر اون بدنش بودم و تو دلم میگفتم حرومت بشه شهرام و امشب چه حالی میکنی تو و پاشدم و رفتم یه سری به مامان بزنم و یواش در و باز کردم دیدم اووف سارا رو تخت خابیده و دسش رو کصش و دمر . خابیده و دوباره کیرم شق شق شد داشت شرتم جر میداد و یواش در بستم و یه نگام به مامان بود و زل زده بودم به بدن سکسی سمیرا و یواش یواش جلو رفتم و تخت سمیرا بالا سر مامان بود و مامان دید نداشت بهش و نفسای سمیرا فقط صداش میومد تو اتاقو نزدیک تختش شدم پاهای سفیدش نگاه میکردم و با یه دستمم هی کیرم میمالیدم و نشستم یواش کنار تختش و با انگشتم چند بار ضربه آروم زدم به ساق پاش و یه جرقه زد و برگشت و رو به من شد و قلبم یه لحظه ایستاد و گفتم وااای که بیدار شد و الان همه چی خراب میشه و دیدم هیچ عکس العملی نکرد و و منم تو این یه دیقه کلا خشکم زده بود و فقط زل زده بودم بهش و خواستم برم بیرون یه لحظه انگار یکی میگفت این همه سال دنبالش بودی و الن وقتشه و دوباره زانو زدم کنار تختش و گرمای بدنش و گرمی سر خودم باعث میشد جرأتم بیشر بشه و یه چند دقیقه زل زدم به بدنش و سفیدی پا چپش بد جور حشری ترم میکرد و با دهن نفس میکشیدم و یه سرم کردم سمت مامان و دیدم خوابه خوابه و دوباره برگشتم سمت سمیرا متوجه شدم دست چپم چسبیده به ساق پاش و سریع دستم کشیدم و جرأتم بیشتر شد و اینبار با دهنم چندتا بوسه به ساق پاش زدم و نفسای گرمم از بینیم ومیخورد بهش و بوی خاصی میداد و همینجوری یواش رفتم بالا تا نزدیک رونش و هی بوس میکردم ولی میترسیدم دس بزنم و نگاش کردم که مومای لختش ریخه بود رو صورتش و و سینه هاش و دست چپش رو باسنش بود و ناخن مصنوعی صورتی داشت و با زوهای خوشفرمش خودنمایی میکرد و جرات کردم و یواش دست راستم گذاشتم رو ساق پا چپش و همونجوری نگه داشتم و یواش نوازش میکردم و کم کم دستم میاوردم بالا تر تا نرمی ساق پاش یواش چنگ زدم دیدم دوباره غلط خورد رو کمر و سریع خودم کشیدم عقب یه نفس بلند کشید و دوباره خشکم زد و کاری نکردم و تا چشمم خورد به صورت نازش بازم شهوت بدنم گرفت و اینبار دل زد به دریا و دستم گذاشتم رو رون پاااش و وااای انگار دنبه و نرم و گرررم بود و دیدم تکون نخورد و دلم قرص تر شد صورتم بردم نزدیک و چندتا با لبام بوس گردم و جووون میگفتم خیلی یواااش، تاپش رو کصش بود و دست راسش رو شکمش بود یه فشار یواش دادم به رونش و دوباره با دست راستم اینبار روون پا چپش فشار دادم و بینیم فشار دادم رو رون پا راستش و نفس میزدم و با دست چپم هی کیرم میمالیدم و یواش یه گاز یواش از رونای نرمش زدم و یه تکون تو بدنش حس کردم و دیدم جووون دسش از رو شکمش برداشت و انداخته کنارش و فهمیدم بیداره و خودشم دلش میخوادددد بمالمش و یواااش تاپش دادم بالا و بالا تر تا کش ساپورتش معلوم شد و دوتا رون تپل و یه کص که ختش معلوم بود زد بیروون و نفهمیدم که چی شد سرم رفت سمت کسش و داشتم بو میکردم و یواااش با نوک بینی و نوک زبونم فشارش میدادم و آخ آخ بهترییین کص دنیا بوود و بووو ماااام آلوورا میداااد و هی فشارم بیشر میکردم که از بس لیس زده بودم و حرارت و داغی کصش قشنگ خیس شده بود و چسبیده بود به چاک کسش و و بلند شدم و یکم کیرم مالیدم و شرتم کشیدم پایین و یه کیر ۱۹سانتی و بدون مو افتاد بیروون و کیرم دست چپم گرفتم و خواستم بمالمش به بدنش تا زدمش به بازو راستش دوباره یه جرقه خورد و گفتممم جوووون ولی اینبار تکون نخورد و اومدم پایین پاش رو تخت و صدا تخت در اومد و نگا کردم دیدم مامان خواب خوااابه و پاهام گذاشتم دو طرف بدنش و زانوهام چسبید به زانوهاش و میخواستم بخوابم روش ولی میترسیدم و دستام دو طرف پهلوهاش گذاشتم و سرم بردم نزدیک ممه های برآمده بدنش و یکم بو کردم و نفس زدم باد کرده و نرم بودن و همینجوری رفتم بالا و نگااام به لبااای نازش که خورد و رفتم نزدیکتر و یهو چرخید و رو شکم خابییید و منم یواااش کیرم گذاشتم لای دوتا رونش و جلو و عقب میکردم یواش یواااش و سرم رسوندم پشت گردنش و موهاش کنار زدممم و چندتا بوس از گردنش گرفتم و با چندتا فشاار محکممم تموووم آبم ریختم بین رونای گرمش و رو باسن تپلش و همونجوری خابیدم روش و سمیرا هم چند بار تکون ریز خورد و فهمیدم اونم ارضا شده و چند دقیقه خوابیدم روش و این شد استارت جرقه رابطه من با زیبا ترین خانوم زندگیم سمیرااا نوشته: سامان لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده