chochol ارسال شده در 10 مرداد اشتراک گذاری ارسال شده در 10 مرداد حاج مصطفی و پرستار اورژانس سلام ، خاطره ها تنها چیزهایی هستند که از گذشته تو ذهن آدما میمونند ، خاطره من خواه و ناخواه واقعیه اسمم **دلارا **ست زمانی که این خاطره داره توش اتفاق می افته(یعنی تابستون 1403) من 27 سالمه و پرستار بخش اورژانس هستم به طور کلی دختر خیلی حشری هستم و هر لحظه یه سوراخ خیس اون پایین دارم ⭕اگه فقط بخش سکسی داستان رو میخواید،داستان رو تا جایی که این ایموجی(✅)هست جلو ببرید⭕ پدرم مدیریت یکی از شعبه های بانک رو داره (ما تو ساری زندگی میکنیم) و بایه آخوندی به اسم مصطفی آشنایی داشت یک روز تو بخش مشغول کشیک بودم که آقا مصطفی اومد و همسرش رو تو icu بستری کرده بود ، زنش از پله ها افتاده بود و لگنش شکسته بود من رو که دید شناخت و یکم با هم حرف زدیم ، البته من زیاد اون رو نمیشناختم هر روز برا عیادت زنش میومد و یه شاخه گل میاورد و مدت نسبتا طولانی پیشش میموند و بعد میرفت و خیلی اصرار داشت که زنش تو بیمارستان بستری بمونه تا خیلی خوب ازش مراقبت بشه یک هفته به همین روند گذشت ( زنش باید 2 ماه بیمارستان میموند) یه روز رفتم پیشش و گفتم: +معلومه خیلی دوستش داری حاج آقا -آره خیلی دوستش دارم تنها زن زندگیمه +یعنی زن دیگه ای ندارین؟ اکثر همکار هاتون حداقل 2 تا دارن -(با خنده) نه ،من همین یکی برام بسته و کفایت میکنه +یعنی بقیه یدونه زن براشون کافی نیست؟ -حتما کافی نیست که میرن دومی و سومی و … رو میگیرن دیگه +مثلا یک زن چطوری میکنه برای شوهرش کافی باشه؟؟ -مثلا باید شوهرش رو از هر لحاظ تامین کنه +دقیق تر توضیح میدید؟ -اینجا جای این صحبت ها نیست دلارا خانم بعدش رفت و دخترش اومد تا پیش مادرش بمونه اون روز من تا ساعت 12 ظهر بیمارستان بودم و فرداش باشد تا 4 صبح میموندم فرداش وقتی کشیکم ساعت 4 صبح تموم شد رفتم و لباسمو عوض کردم و تو راهرو بخش نشستم و منتظر اسنپ بودم که دیدم حاج آقا از نمازخونه اومد بیرون و منتظر پسرش بود تا بیاد و پیش مادرش بمونه پسرش که اومد حاج آقا داشت میرفت ،اومد پیش منو گفت: -دلارا خانم منزل تشریف میبرید؟ +بله حاج آقا البته الان که اسنپ گیر نمیاد -پس تشریف بیارید با من بریم که شما رو برسونم خونه +نه حاج آقا مزاحم نمیشم شما تشریف ببرید -مزاحمت چیه خانم ؟ شما بفرمایید الان که اسنپ گیر شما نمیاد +مزاحم نیستم؟ -نه بفرمایید این چه حرفیه رفتیم و سوار ماشینش شدیم (ماشینش هم سمند بود) تو راه بحث رو باز کرد که -خب دلارا خانم بحث دیروز تو بیمارستان نصفه موند +همون بحث کفایت زن؟ -بله درسته -پرسیده بودید یه زن چطور میتونه برای مردش کافی باشه +بله قرار بود توضیح بیشتر بدید، خب بفرمایید -زمانی یک زن برای شوهرش خانم که شوهرش فکر زن دیگهای نیافته -مثلا حاج خانم برای من کافیه چون نمیزاره نیاز به دیگه رو حس بکنم +خب تو چه مواردی؟ -به طور مثال مسائل روحی و مالی و جنسی -(با خنده) البته مسائل جنسی که تا ٢ ماه تعطیله هردوتامون خندیدیم +خب اسلام که دست شما رو باز گذاشته شما میتونین ۴٠ نفر صیغه کنید -بله ولی هر کسی مثل حاج خانم نمیشه +(با خنده) همون مسائل جنسی دیگه -بله درسته +خب حاج خانوم چی داره که بقیه ندارن؟ (اینجا خودم کرم داشتم، میخواستم ببینم چی میگه) -خب حاج خانم خیلی بدن خوبی دارن +(با خنده) تنها معیارتون همینه؟ -مهمترین معیار همینه +خب بیشتر بگید -دیگه به قول شما جوونها لاغر و ممههای درشت و صورتی داشته باشه و پوست سفید و مهبل غیر تیره تعجب کرده بودم از رک بودنش +مهبل دیگه چیه؟ -همون اندام جنسی زن شما بهش چی میگید؟ +ما میگیم واژن -درسته، همون واژن +فکرمیکنم سینههای حاج خانم ٨۵ باشن؟ -چطوری اندازهگیری میکنید؟ +روی سوتین نوشته -(با خنده) پس برم خانه و سوتینهای حاج خانم رو نگاه کنم +خب پس دنبال همچین کیسی میگردین اگه میخواد این ٢ ماه عذاب نکشید باید یکم انتظاراتتون رو کم کنید تا کیس مورد نظر پیدا بشه (متوجه شدم داره از مسیر دورتر میره و آروم حرکت میکنه) -چرا ؟ +طبق تعریفی که شما کردین من بعید میدونم بتونید پیدا بکنید چون مواردی که گفتین با هم کم پیداست -مثلا دلارا خانم چند مورد رو دارن؟ اینجا خشکم زد ، چون فکر نمیکردم دوست بابام چنین سوالی ازم بکنه ،حدودا یک دقیقه سکوت کردم ولی خوشم اومد و جواب دادم: +مثلا سایز سینه های من 85 هست و لاغر هم هستم پوستمم تقریبا سفیده -خب؟ +خب چی؟ -واژن چطور ؟ +فکر نمیکنید سوالاتون یکم زیادی شخصیه -چه اشکالی داره؟ فقط داریم حرف میزنیم مشکل خاصی نداره با من راحت باشید +واژنم هم تقریبا صورتی کم رنگ -پس چرا میگید کم پیداست ؟ خود شما یکی از آنهایید رسیده بودیم دم در خونه +حاج آقا دستتون درد نکنه -خواهش میکنم فردا ساعت چند کشیکتون تموم میشه؟ +ساعت 8 شب ،چطور؟ -مثل امشب میام بیمارستان عیادت و برگشت هم شما رو میارم تا بحث رو ادامه بدیم فهمیدم که تو دامش افتادم و دیگه ول کنم نیست فرداش ساعت 5 طبق معمول هر روز یک شاخه گل گرفت و اومد عیادت و تا ساعت 8 موند تا کشیک منم تموم شد دم در منتظر وایستاد تا اومدم بیرون و رفتیم سوار ماشینش شدیم -خب دلارا خانم بحث دیشب تا اونجایی پیش رفتیم که شما داشتید از خودتون میگفتید +بله درسته،حالا شما یکم خودتون رو معرفی میکنید؟ -من اسمم که مصطفی است و 40 سالمه، تو 18 سالگی ازدواج کردم و یک پسر و 3 تا دختر دارم +(با خنده )پس از حاج خانم حسابی استفاده کردین خندید و گفت -شما بیشتر از خودت بگو مثلا سنت و قدت و وزنت و … +27 سالمه و قدمم 175 و وزنمم 60 ،چرا این سوالات رو میپرسین؟ -صرفا جهت آشنایی بیشتر،نگران نباشین -تا الان رابطه جنسی داشتی؟ +حاج آقا سوالاتون خیلی داره شخصی میشه -میخوای اول من بگم؟ +حاج آقا برای چی دارین میپرسین؟!!قطعا برای آشنایی این سوال ها رو نمیپرسن -راستش دلارا خانم من از شما خوشم اومده و شما موارد مورد نظر من رو دارید دلم میخواد تا دو ماهی که همسرم خونه نیستن شما باشید و به من تو رفع نیاز جنسی کمک کنید +حاج آقا شما دوست پدر من هستید!نمیشه که چنین درخواستی بکنید -دلارا خانم پدرتون که قرار نیست که توجه بشن من هم بعد از 2 ماه صیغه رو فسخ میکنم و مهریه رو پرداخت میکنم اون موقع نه دیگه من شما رو میبینم نه شما من رو (از آخرین سکس من حدود 6 ماه می گذشت،با حرفایی که زده بود حشر جلوی چشمم رو گرفت و منطق مغزم رو از کار انداخت) +نمیدونم حاج آقا باید فکر کنم -پس میریم یک پارک همین دور و برا که شما فکر هاتون رو انجام بدید تو پارک نشستم و با خودم فکر کردم که هم نیاز جنسیم برطرف میشه ، هم گناه نکردم ، هم یه مهریه هم میگیرم کسی هم متوجه نمیشه رفتیم سوار ماشین شدیم -خب دلارا خانم نتیجه فکر کردن هاتون چی شد؟ +به نظرم مشکلی نیست اگه کسی متوجه نشه -مطمئن باشید کسی متوجه نمیشه و بین خودمون میمونه +تا چه حد می خواهید سکس کنین؟ -یعنی چی؟ +یعنی مقعدی باشه یا از واژن باشه ؟ -مقعدی که حرامه ولی لذت فراوانی داره اما برای دفعه اول همون واژن -پنج شنبه شب خوبه؟(اون روز سه شنبه بود) +باشه حاج آقا اشکالی نداره -دیگه نگو حاج آقا، تو به من بگو مصطفی منم به تو میگم دلارا +باشه منو رسوند خونه و تا پنج شنبه شب ندیدمش فقط باهام چت میکرد و سعی میکرد منو راضی نگه داره پنج شنبه شب ساعت 8 پیام داد که دم در بیمارستان منتظره رفتیم و ساعت 9 رسیدیم خونش ، پسرش بیمارستان بود و دختراش خونه خالشون بودن به خانواده گفته بودم امشب اضافه کاری دارم و تا صبح کشیکم بعد از اینکه شام خوردیم و یکم گپ زدیم ، گفت : -مهریه چی میخوای؟ +نمیدونی والا -2 تا سکه و یه جلد قرآن خوبه +خوبه مصطفی متن صیغه رو خوند و منم قبول کردم و 2 ماه صیغه شدم قرص و اسپری تاخیری زد و گفت میخوام بعد 2 هفته یه سکس تپل داشته باشم منم گفتم که شیش ماهه سکس نکردم و یکم آرومتر سکس کنه گفت تو برو و تو اتاق آماده شو من میرم وضو بگیرم و بیام ✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅ رفتم و ستم رو پوشیدم و رو تخت نشستم تا بیاد وقتی اومد تو و من رو دید گفت الحمدالله و اومد کنارم رو تخت نشست دستشو رو بدنم کشید و ممه هامو از رو سوتین بنفشم فشار داد و گفت عین ممه های حاج خانومه دستمو گذاشتم رو سینشو آروم رو تخت هلش دادم تا دراز کشید و رفتم بالای بدنشو تو صورتش گفتم حاج خانومو فراموش کن ،امشب فقط مال منی گفت جوون و دستشو برد زیر شرت بنفشم و کس خیسمو با انگشتاش مالید و انگشتاشو توش فرو کرد و با اون دستش ممه هامو میمالید منم کیرشو در آوردم و با دست میمالیدم و ازش لب میگرفتم برام عجیب بود که یه آخوند انقدر سکس بلد باشه لب تخت نشست و منم زانو زدم و شروع کردم براش ساک زدن اول سر کیرشو بوس کردم و بعد سرش رو تو دهنم گذاشتم و میک میزدم و بعدش کل کیرشو تا ته حلقم فرو بردم کیرش مثل سنگ سفت شده بود و حدودا 17 سانتی میشد حدودا 5 دقیقه براش ساک ته حلقی زدم بعدش رفتیم رو 69 و اونم کسمو میخورد و زبونشو میکرد تو کسم و تکونش میداد بعد از 10 دقیقه گفت دمر بخواب و اومد و کیرش رو گذاشت دم کسم و ممه هامو محکم با دستاش گرفت طوری که نمیتونستم از زیرش فرار کنم ، بعدش یهو کل کیرشو کرد تو کسم و من یه آه بلند کشیدم و گفتم وحشی آرومتر ، معذرت خواهی کرد و شروع کرد تلمبه زدن اولش آروم تلمبه میزد ولی بعدش سرعتش بیشتر شد همزمان با تلمبه ها گردنم رو میبوسید و ممه هامو فشار میداد بعدش گفتیم پوزیشن فیس تو فیس حدودا 20 دقیقه هم فیس تو فیس بودیم، انگار وقتی موقع تلمبه زدن چهرمو میدید حشریتش بیشتر میشد و محکم تر تلمبه میزد ، وقتی داشت تلمبه میزد ممه هام رو هم میمالید و میخورد تو این پوزیشن من ارضا شدم و دست و پاهام شروع به لرزیدن کرد بعدش رفتیم داگی و اون کیرش رو کامل در میاورد و دوباره تا ته میکرد توم ، تو این پوزیشن انگشتشو کرد تو کونم بدون اینکه بهم بگه و مهم یه آه عمیق کشیدم و گفتم کون که نمیخوای بکنی؟ گفت نه فقط میخوام انگشت کنم کون برای دفعات بعدی ، اینکه وسط داگی کردن انگشتشو میکرد تو کونم خیلی حشریم میکرد و یه بار دیگه ارضا شدم و بدنم لرزید و افتادم روی تخت و آب از کسم خارج شد بعد از حدود نیم ساعت داگی گفت نزدیکاشه که آبش بیاد گفتم پس سریع تر و محکم تر بکن و یادت باشه بریزی توم گفت باشه نمیریزم و دوباره رفتیم فیس تو فیس وقتی تلمبه میزد داغی کیرش رو تو بدنم حس میکردم و نبض کیرش منو حشری میکرد تلمبه هاش هر لحظه محکم تر و سریع تر و عمیق تر میشد وصدای من هم بلند تر میشد تا اینکه یک لحظه یه آه بلند کشید و افتاد رو بدنم حس کردم داخل کسم داغ شده و خیلی برام لذت بخش بود این داغی فهمیدم که بله ریخته توم حدودا 3-4 دقیقه همونجوری افتاده بود روم و کیرش داخل کسم بودم بعدش که در آورد رفتم تو دستشویی و کسم رو شستم و یه قرص اورژانسی خوردم تا یه موقع نکنه باردار بشم خوشبختانه باردار نشدم و قرص کار خودشو کرد ولی بهش گفتم چرا ریختی توم گفت دیگه نمیتونستم تحمل کنم و خودم رو تو بدنت رها کردم ، بهش گفتم دفعه بعد حتما باید کاندوم بزاری چون نمیزارم بریزی توم بهش گفتم حالا من بهتر بودم یا حاج خانوم ؟ گفت قطعا تو بهتر بودی هم بدنت بهتر بود و هم بیشتر کاربلد بودی و من رو حشری کردی بعدش گفتم بابام هرگز فکر نمیکنه که دوستش شده باشه بکن دخترش و آبش رو ریخته باشه تو کس دخترش هردوتا خندیدیم و دیدم ساعت شده 1 شب و لخت رفتیم تو تخت و تا صبح تو بدن هم ول خوردیم و اون کسمو میمالید منم کیرشو پایان… نوشته: دلارا لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده