رفتن به مطلب

mame85

ارسال‌های توصیه شده

 عمه × داستان عمه × سکس عمه × داستان تابو × سکس تابو × تابو × محارم × داستان محارم × سکس محارم × داستان سکس با عمه × سکس برادرزاده ×

راضی کردن پسر برادرم نیما

اسم من سوسن هست 26 سالمه بدنم سفید هست تپل هستم سینه هام 80 قدم 170 وزن من 90 و پدرم کارمند شرکت هست و مادرم مربی پیش دبستانی هست خانوادم خیلی راحت نیستن اما خیلی هم گیر نیستن یک برادر بزرگتر دارم که پسرش نیما 16 سالشه هفته ای چند روز ورزش کشتی میره و هیکل خوبی داره و از سنش بزرگتر به نظر میاد انگار که 19 یا 20 سالشه قدش حدود 175 وزنش حدود 85 بدنش که مو زیاد نداره اونم سفید هست اما بعد تو دوران دبیرستان بود که عاشق پسر داییم بودم اونم بهم قول ازدواج داده بود ولی تو این سن پدر مادرم مخالف بودن سن هر دومون کم بود اما به هر حال خیلی زود عقد کردیم و تو دانشگاه که وارد شدم عروسی هم گرفتیم حدود دو سال و خرده ای با هم زندگی کردیم اما بعد از عروسی اخلاقش عوض شد دست بزن داشت و هنوز مشغول دختر بازی بود بعد از چند وقت متوجه شدم معتاد هم شده که به هر حال پدرم که از اول مخالف بود تو رو درباسی و فشار مادرم و من قبول کرده بود دیگه پی گیر شد و بی سر و صدا توافقی طلاق گرفتیم که رو نشه چه گندی زده پسر داییم و فامیل نفهمن آبرو ریزی نشه خلاصه بعد طلاق دیگه حالم خیلی بد بود همش تو خودم بودم خونه پدریم دو طبقه بود و طبقه بالا را رسما داده بودن به من به هر حال دیگه فراموش کردم گذشته را ولی نمی تونستم با پسر دوست بشم دیگه به مرد ها اعتماد نداشتم با شکستی که خورده بودم اعتماد به نفسم را از دست داده بودم و تو فامیل ما هم خیلی بد بود دختری که طلاق گرفته با پسر بگرده در عین حال طبیعی بود که بعد از یک مدت زندگی مجردی برای یک زن مطلقه شهوتم زده بود بالا و نمی دونستم چی کار کنم سعی می کردم خودمو کنترل کنم نمی شد خود ارضایی می کردم فیلم سکس می دیدم ولی دیگه برام کافی نبود یک روز برادرم زنگ زد گفت نیما مسابقه داره من که سر کار هستم مادرش هم همین طور شما اگر می تونی هم برو با ماشین برسونش برش گردونم گفتم باشه رفتم و بردمش ورزشگاه رفتم نشستم تماشاگر کشتی پسرا شروع شد یکهو شهوتم بیدار شد چه هیکل هایی چه بدنی داشتن پسرا با شورت و دو بنده بدن تقریبا لخت با شورت و رکابی یک کم کشتی ها را دیدم حسابی شهوتم زده بود بالا نوبت نیما بود بدن اونم برای اولین بار با شهوت دیدم نمی دونم چم شده بود چند ساعت کشتی دیدن و پسرا را با اون وضع دیدن از شهوت منو دیوونه کرده بود دیگه تو حال خودم نبودم به هر حال نیما که قهرمان نمی شد بعد از چند کشتی باخت و تموم شد و نیما را بردم خونشون و رفتم خونه خودمون دیگه تو حال خودم نبودم فکر بدن های پسرا داشت دیوونم می کرد شهوتم روی هزار بود نمی دونستم چی کار کنم خود ارضایی هم چاره کار نکرد بدن نیما هم بد جور ذهنم را مشغول کرده بود دوست داشتم باز هم بدن پسرا و مخصوصا نیما را تو لباس کشتی ببینم می ترسیدم کسی بفهمه آبروم بره اما شهوت دیوونم کرده بود جمعه برادرم با خانواده آمدن خانه ما با نیما گرم گرفتم چند دقیقه تو آشپز خونه طوری که کسی نفهمه با نیما حرف زدم گفتم وضع کشتی چه طوره ؟ هنوز میری ؟ گفت آره یک شنبه و دوشنبه ها میرم گفتم پیاده میری گفت نه بابا اتوبوس تاکسی هر چی شد گفتم می خواهی بیام برسونمت ؟ گفت زحمت میشه گفتم نه خوشحال میشم حوصلم تو خونه سر میره گفت باشه گفتم فقط یک شرط داره به کسی نگی گفت چرا ؟ گفتم خوب دیگه اونم گفت باشه گفتم قول گفت باشه خلاصه دیگه تو کس و کونم عروسی بود دیگه از یک شنبه هفته ای دو روز نیما را می بردم ورزشگاه تا آخر تمرین رو صندلی تماشاگر می نشستم و راحت بدن نیمه لخت همه پسرا و نیما را دید می زدم بعد هم می رفتم خونه خود ارضایی می کردم یک ماهی گذشت دیگه کافی نبود برام شهوتم زده بود بالا دیگه می خواستم تو بقل پسر بخوابم دلم یک سکس حسابی می خواست اما از خانوادم جرات نمی کردم دوست پسر بگیرم نمی دونستم چی کار کنم تا اینکه کم کم با نیما بیشتر گرم گرفتم یعنی بعد کشتی می بردمش خونه خودم البته طبقه دوم که دست خودم بود باهاش صمیمی شده بودم اونم دوست داشت بیشتر پیش من باشه به همین دلیل بهانه کرده بود یکی دو تا از درس هاشو بیاد پیش من تقویتی بخونه این باعث میشد دیگه کسی هم شک نکنه که نیما هفته ای دو روز بعد ورزش میاد خونه ما کم کم دیگه تو ذهنم نیما پسر داداشم نبود انگار دوست پسرم بود و با حرف زدن انگار باهاش لاس می زدم البته اون نفهمیده بود چی تو فکرم هست من بدن اونو دیده بودم تو کشتی اما اون بدن منو ندیده بود و دیگه به سرم زده بود بزارم بدنمو ببینه اما چه طوری ؟ چون تو خانواده ما معمولا من لباس لختی نمی پوشیدم کلا خانواده ما و داداشم این طوری بودن تو خونه حتی خونه خودم جلو داداشم و خانوادش و پدر مادرم شلوار بلند می پوشیدم و تیشرت تیپم کلا لختی یا راحت نبود تو عروسی هم نهایت تاب و دامن تا زانو اونم با جوراب که پاهام لخت نباشه و زیاد لختی نبود و زن و مرد هم جدا بودن به همین دلیل نیما بدن منو ندیده بود جز مثلا سر شونه های لخت دور گرون یک کم تو سینه بالای سینه ها یا نهایت یک وجب پایین پاها خلاصه تصمیم گرفتم یک جوری بدن خودمو بهش نشون بدم خیلی می ترسیدم جراتشو نداشتم اما دلمو زدم به دریا یک روز بهش گفتم نیما یک چیزی بهت بگم به کسی نمیگی ؟ گفت نه گفتم قول بده به هیچ کس نمیگی گفت نمیگم دیگه گفتم بگو به جون مامانم و گفت چون می دونستم به جون مامانش قسم بخوره زیرش نمی زنه بعد از قول گرفتن بهش گفتم من دوست دارم تو بیایی پیشم اما وقتی میایی یک کم سختم هست چن وقتی تنها هستم با لباس راحت هستم وقتی میایی باید شلوار جین بپوشم و ازیتم می کنه گفت یعنی چی می خواهی نیام گفت نه بابا فقط دهنت قرص باشه کافیه گفت یعنی چی ؟ گفتم یعنی اینکه من لباس هامو می پوشم مثل همیشه که تنهام تو هم به هیچ کس نمیگی وقتی پیش من هستی چی پوشیدم یا چی کار کردم گفتم فهمیدی ؟ قول میدی کسی نفهمه ؟ گفت باشه این که چیزی نیست داشتم پرواز می کردم دیگه اوکی گرفتم بتونم جلوش لباس راحت تر بپوشم آب میوه آوردم دادم بخوره و رفتم اتاقم که لباس عوض کنم برای اولین بار گفتم اگر لباس خیلی لختی بپوشم ممکنه خیلی ضایع باشه و بفهمه از دستش بدم خلاصه یک تاب و یک دامن تا زانو پوشیدم بدون جوراب و اومدم جلوش شونه هامو لخت دیده بود قبلا اما پاهای سفید منو تا زانوهام لخت ندیده بود که دیگه دید اول سعی می کرد نگاه نکنه ولی کم کم عادی شد دفعه بعد که آوردمش خونه یک دامن پوشیدم ده سانت بالای زانو و آرایش کردم و بعد از اتاق اومدم بیرون این بار هم اول سعی کرد نگاه نکنه اما کم کم براش عادی شد جمعه که با برادرم آمدن خانه ما به نیما گفتم یک وقت به کسی نگی خونه من چه خبره و چه تیپی هستم گفت نه بابا خیالت راحت من چی کار دارم خیالم راحت شد یکشنبه صبح رفتم حمام حسابی موهامو زدم و خودمو تمیز کردم انگار یک زن خودشو برای شوهرش آماده می کنه یک لباس لختی خریدم بعد از ظهر رفتم دنبال نیما و بردمش ورزشگاه وقتی برگشتیم خونه آب میوه را گذاشتم جلوش و رفتم اتاقم آرایش کردم یک تاب لختی پوشیدم با یک دامن کوتاه تقریبا از نصف رون پام به پایین لخت بود رفتم جلوش نیما یکهو جاخورد با خودم گفتم پسره سه فاز پروند نکنه همه چی خراب بشه بین ما سکوت بود نیما سرشو انداخته بود زیر که به نیما گفتم اینو جدید خریدم یک نگاه بکن ببین به نظرت چه طوره ؟ صورتشو بالا آورد از خجالت سرخ شده بود چند دور جلوش چرخیدم مخصوصا وقتی پشتمو بهش می کردم بیشتر طولش می دادم که تو صورتمو نبینه و راحت اگر میخواد لاپاهای لختمو نگاه کنه با ناز و ادا براش یک کم هم قر اومدم و رومو بهش کردم گفتم چه طور هست گفت خوبه خودم هم خجالت می کشیدم اما شهوتم دیوونم کرده بود چند تا شوخی باهاش کردم البته نه سکسی در حد تیکه برای لاس زدن کم کم بخ نیما باز شده بود که بهش گفتم نیما دوست دختر داری ؟ یک لحظه هنگ کرد بعد گفت نه بابا پدر مادرم میشناسی که مگه میزارن تو این خط ها برم گفتم پدر مادرت را ول کن خودت دوست داری یا نه ؟ گفت کی بدش میاد اما نمیشه دیگه من هم رفتم تو شیطونی گفتم از بس شل هستی کسی باهات دوست نمیشه دستشو گرفتم از روی مبل کشیدمش گفتم ببینم چقدر زور داری خلاصه شوخی شوخی کشیدمش به کشتی با هم گل آویز شدیم که مثلا زور نیما زیاد هست یا نه که اول سعی می کرد فقط منو دور کنه اما من سعی می کردم به بهانه کشتی بچسبم بهش نمی خواست منو بزنه زمین دیدم زیاده روی میشه تمومش کردم اما دفعات بعد دیگه کم کم براش جا انداختم گفتم میایی خونه من چند تا فن بهم یاد بده برای دفاع شخصی خوبه خلاصه مخشو زدم کم کم خودش هم دیگه خوشش اومده بود با لباس لختی در اختیارش بودم و وقتی منو خاک می کرد که فن یاد بده راحت پاهای لخت من تا رونم تو دستاش بود آخ که چه کیفی داشت تو ابرا بودم اما هر بار بیشتر می خواستم شهوتم هزار بود و می خواستم کیفم کامل بشه دیگه کم کم شوخی ها هم سکسی شده بود نیما هم دیگه فهمیده بود و تو کشتی با من سیخ می کرد من هم هر طور بود خودمو به کیرش می چسبوندم یک روز بهش گفتم نیما با این لباس ها کشتی می گیری تو خونه عرق می کنی بو می گیره لباس کشتی را بپوش بعد منو آموزش بده اول گفت نه بعد از یکی دو جلسه دیگه زیر بار رفت رفت اتاق من و لباس ورزشش را پوشید و اومد سراغم برای آموزش کشتی من هم که آرایش کرده بودم و تاب بندی و دامن خیلی کوتاه تنم بود تقریبا نمیه لخت به خودم عطر هم زده بودم نیما هم که با لباس کشتی دیگه با شورت بود و دو بند رو شونش وقتی اومد بیرون و دیدمش آخ چه بدنی وقتی با هم گل آویز شدیم و بدنم به بدنش رسید آخ چه کیفی داشت بوی تنش داشت دیونم می کرد وقتی می خواست تو خاک فن روی من اجرا کنه مثلا یاد بگیرم تو بقلش قرار می گرفتم چه کیفی میداد نیما هم حسابی سیخ کرده بود از رو شورت کشتی معلوم بود سعی می کرد مخفی کنه اما نمیشد بعد از کشتی یک آب میوه بهش دادم خورد و گفتم نیما اگر دوست دخترت بودم دوست داشتی چی کارم کنی ؟ سرشو انداخت پایین خیلی خجالت می کشید دیگه فهمیده بود چی میخوام گفت من برم خونه کار دارم و بلند شد لباس هاشو پوشید لباس ورزشش را گذاشت تو ساک و سریع رفت هفته دیگه رفتم دنبالش ببرمش ورزشگاه اما گفت دیگه نرم دنبالش گفتم چرا گفت خوب دیگه هر کاری کردم قبول نکرد دو هفته ای تو کف بودم نمی دونستم چی کار کنم نیما دیگه بهم پا نمی داد داشت از دستم می پرید فهمیده بود چی میخوام اعصابم خیلی خورد بود تا یک فکری به سرم زد هفته سوم بود که رفتم دم ورزشگاه دیدمش سوار ماشین کردمش گفت خونه شما نمیام ها بهش گفتم باشه حد اقل بریم یک جا با هم حرف بزنیم خیلی مهم هست گفت باشه رفتیم پارک الکی فیلمی زدم به گریه گفت چیه گفتم پدر مادر من و تو بهم شک کردن میگن چی شده نیما دیگه با سوسن سرد شده داره آبروم میره دلش سوخت گفت حالا می گی چی کار کنیم گفتم ازیت نکن دیگه بیا بریم خونه ما بابا مامانم تو رو ببینن خیالشون راحت بشه چیزی نیست گفت باشه اما دیگه کشتی نه گفتم باشه راه افتادیم رفتیم خونه و باز آرایش کردم و با لباس لختی رفتم جلوش براش آب میوه آوردم دیگه نیما هم تو حال خودش نبود اول سعی می کرد بهم نگاه نکنه اما نمی تونست کم کم دیگه زیر چشمی دید می زد کم کم عادی نگاه می کرد و منو بر انداز می کرد با اون لباس لختی و بدن سفیدم به هر حال باز هم شروع شد چند دفعه دیگه اومد خونه ما و دیگه عادی شد این بار وقتی بردمش خونه فیلم عشقی گذاشتم و نشستیم به دیدن در این حد که پسره دختره را نیمه لخت بقل می کرد با هم می رقصیدن نیما هم دیگه تو حال خودش نبود فهمیده بودم دیگه شهوتش حسابی زده بالا یک روز یک فیلم گذاشتم که آخرش پسره با دختره سکس می کرد اول فیلم فقط بقل کردن دختره بود و لخت نبودن با نیما داشتیم می دیدیم که آخر فیلم لخت شدن و سکس شروع کردن نیما مونده بود چی بگه ولی به رو خودش نیاورد قسمت بکن بکن فیلم را دیدیم تموم که شد گفتم نیما فیلم سکس تا حالا ندیدی ؟ پفت دیدم ولی کم دفعه بعد رسما از همون اول براش فیلم سکس گذاشتم و دیدیم با هم فهمیده بودم دیگه نیما سکس میخواد اما چون عمش هستم حس خوبی نداره و می ترسه کسی بفهمه و خجالت هم می کشه باهام شروع کنه بعد از دیدن فیلم سکس بهش گفتم نیما بیا کشتی را ادامه بدیم گفت نه دستشو کشیدم گفتم پاشو بابا خجالت نکش چقدر خجالتی شدی تو بلند که شد گفتم همین طوری بهش گفتم این طور که نمیشه برو گمشو تو اتاق لباس کشتی رو بپوش بیا دو دل بود اما کم کم دیگه پا داد از اتاق که اومد بیرون دیدم کیر سیخ شده از روی شورت کشتی مشخصه با هم گل آویز شدیم و شروع شد آخ که چه کیفی چه بمال بمالی دیگه نیما هم می خواست روش نمی شد بگه سکس میخواد اما موم شده بود تو دستم دفعه بعد که آمد و فیلم سکس دیدیم و لباس کشتی را پوشید که بیاد کشتی بهش گفتم بیا به جای کشتی با هم یک کم رقص تمرین کنیم گفت ول کن بابا گفتم چه مشکلی داره خلاصه دستشو گرفتم و کشوندمش با هم رقصیدیم سعی می کردم خودمو بندازم تو بقلش آخ چه کیفی دیگه زده بودم به سیم آخر می خواستم به هر قیمتی شده باهاش سکس کنم نیما هم دیگه معلوم بود میخواد و نرم شده رفتیم نشستیم روی مبل کنار هم کم کم بهش نزدیک شدم سرمو شل کردم رو شونش گفتم نیما عالی بود دستشو گرفتم گشیدم انداختم دور شونه هام هم بیشتر رفتم تو بقلش هم دستشو گذاشتم روی شونه لختم پاهای لختمو به کنار پاهاش چسبوندم با ناز و عشوه بهش گفتم نیما دوست دختر نمی خوای ؟ چیزی نگفت گفتم من دیگه دوست دخترتم هر کاری دوست داری باهام بکن چیزی نگفت اون یکی دستشو گرفتم گذاشتم روی سینه هام سعی می کرد دستشو بکشه نزاشتم دستشو چسبوندم به سینه هام بهش گفتم نیما دارم می میرم جون مامانت یک کم بقلم کن یکهو گفت ول کن بی خیال شو ولی دیگه نمی تونستم از دستش بدم آخرین موقعیت بود التماس کردم بقلم کنه و نزاشتم بلند بشه و محکم گرفته بودمش کم کم دیگه شل شد کیرش حسابی سیخ شده بود گفتم با کس دیگه باشم آبروی همه خانوادمون میره تو یک کم با من باش انقدر التماس کردم که گفت باشه ولی فقط با لباس گفتم باشه با همین لباس ها من که لباس لختی تنم بود اونم لباس کشتی درسته لخت نشدیم اما از هیچی بهتر بود یک کم بقلم کرد اونم دیگه رام شده بود و میخواست بهش گفتم پاشو بریم تو تخت من راحت تره بلندش کردم و رفتیم تو تخت من با همون لباس ها همدیگه را بقل کردیم اول با هم لب بازی کردیم به هر حال من زیرش بودم و حسابی داشتم کیف می کردم نیم ساعت با هم بازی کردیم با همون لباس و بلند شد دیگه بره لباس هاشو عوض کرد و رفت چند باری همین کار کردیم تا اینکه یک دفعه دیگه که تو تخت من با لباس لختی تو بقلش بودم بعد از لب بازی بهش گفتم نیما من نیاز دارم الان دارم میمیرم حد اقل سینه هامو در بیار بخور چیزی نگفت خودم تابمو زدم بالا و سینه هامو لخت کردم و دادم دستش با ناز و اشوه و شهوت کامل که از صدام معلوم بود گفتم بخورشون نیما گرفت و شروع کرد به خوردن دیگه نیما هم خوشش اومده بود گفتم نیما تابمو در بیار راحت بخورشون با کمک خودم تابمو در آورد دو بند لباس کشتی رو از روی شونشو هم من در آوردم دیگه سینه های اونم لخت بود فقط شورت نازک ورزش تنش بود افتاد روی من و منو بقل کرد دیگه نیما هم دیوونه شده بود شهوتش خیلی بالا بود و دست خودش نبود اون سینه هامو می خورد من هم دستمو گذاشتم روی کیرش از روی شورت و می مالیدم کم کم دستمو کردم تو شورتش و برای اولین بار کیرشو گرفتم تو دستم نیما هم خوشش اومده بود گفتم نیما بلند شو کامل لخت بشیم از روی من بلند شد من که راحت دامن و شورتمو کشیدم پایین و کامل لخت شدم خوابیدم تو تخت نیما برای اولین بار بود کس می دید برای اولین بار هم یک دختر لخت کامل می دید کسمو نگاه می کرد دستشو گرفتم گذاشتم لای کسم بهش گفتم نیما من دوست دخترتم خجالت نکش هر کاری دوست داری باهام بکن زود باش بیا اومد بخوابه روی من بلند شدم و دو طرف شورتشو گرفتم و کشیدم پایین برای اولین بار کیرشو دیدم متوسط بود گرفتمش تو دستم و یک کم تو دهنم کردم و ساک زدم با صدایی پر از شهوت بهش گفتم کامل درش بیار بخواب روم شورتشو در آورد از پاهاش و خوابید روی من بعد از این همه مدت کیر نیما مال من بود کیرشو گذاشت روی کسم و خوابید روی سینم یک کم خوابید باهام بازی کرد لب بازی سینه هامو دست مالی کرد بهش گفتم نیما کیرتو فرو کن تو کسم دلم حسابی کیر میخواد نیما یک تف روی کسم انداخت و یک تف روی کیرش و حسابی خیسش کرد پاهامو باز کردم و نیما خوابید روی من کیرشو خودم گرفتم و گذاشتم روی سوراخ کسم با یک فشار فرو کرد توش بلد نبود همشو یکجا فرو کرد توش درد داشت اما دیگه من حالیم نبود دوست داشتم جرم بده بعد از این مدت که دست هیچ پسری بهم نخورده بود دیگه نمی فهمیدم دارم چی کار می کنم گفتم نمیا آبت اومد بکش بیرون نریزی توش اونم شروع کرد به تلمبه زدن آخ چه کیفی داشت دیگه لخت تو بقل نیما بودم داشت از کس جرم میداد چه حالی داشت بعد کیرشو کشید بیرون و آبشو خالی کرد روی شکمم بهش گفتم نیما من هنوز ارضا نشدم یک کم کسمو بخور شروع کرد به خوردن تا ارضا شدم با دستمال کاغذی کیرش و شکم منو تمیز کرد بعد گفت میشه یک کاری کنیم ؟ گفتم چی هر کاری بخواهی می کنیم تو فقط بگو من مال تو هستم گفت برگرد قمبل کن فهمیدم میخواد از کون بکنه گفتم این طوری درد میاد بزار کرم بیارم کرم نیویا داشتم آوردم بهش دادم به کیرش مالید و به سوراخ کونم هم مالید و یک متکا گذاشتم زیر شکمم قشنگ براش قمبل کردم کیرشو گذاشت لای شکاف کونم و خوابید روی من کیرش که خوابیده بود باز سیخ شد و با دست گرفت و کیرشو گذاشت روی سوراخ کونم با یک فشار کوچیک راحت رفت توش با روغنی که زده بود یک فشار داد تا تهشو کرد توش چون اولین بارش بود نمی دونست باید آروم بکنه کم کم بکنه تو یکهو تا تهش کرد توش درد داشت اشکم در اومده بود اما تحمل کردم که حسابی خوشش بیاد خلاصه به هر بد بختی بود از کون هم حسابی منو جر داد ازم دیگه نپرسید آبشو هم خالی کرد تو کونم و خوابید روم تا کیرش کم کم خوابید و اومد بیرون از روم بلند شد کیرشو با دستمال کاغذی تمیز کرد گفتم برو دوش بگیر بعد برو گفت نه دیگه خیلی دیر شده زود تر برم بهتره رفت دستشویی خودشو تمیز کرد و لباس هاشو پوشید و سریع رفت خونشون من هم دوش گرفتم و به کیفی که کرده بودم فکر کردم و دیگه نیما هم بهش مزه داده خودش هم دیگه دنبال جر دادن من هست هفته ای یک بار به بهانه اینکه درس بهش یاد بدم میاد خونه ما از کس و کون جرم میده هم من هم اون حسابی کیف می کنیم دیگه نیما شده شوهر من خودمو جوری براش آماده می کنم که انگار شوهرم میخواد منو جر بده حسابی بهش کس میدم کون میدم که کیف کنه حسابی خودم هم کیف می کنم هیچ کس فعلا به ما شک نکرده ممکنه فحش بدید یا هزار ایراد بگیرید ولی به نظر خودم بهترین کار کردم هم من به کیف کیر رسیدم بعد از یک مدت هم نیما به کس و کون من رسیده هیچ کس نمی دونه وقتی نیما خونه ما پیش من هست با لباس لختی جلوش هستم یا باهاش سکس می کنم چون پدر مادرم به من خیلی اعتماد دارن فکرشو هم نمی کنن این کار کرده باشم برادرم هم فکرشو نمی کنه با نیما رفته باشم تو کار سکس خیلی نگرانم کسی بفهمه نیما دهنش قرص هست به کسی نمیگه برای آمدن خونه من بهانه کافی داره و مشکلی نداره من یک طبقه مستقل دارم و نیما میاد اونجا و طبقه پایین که پدر مادرم هم هستن کاری به ما ندارن گاهی اصلا بیرون هستن یا سر کار هستن خلاصه تا الان مشکلی پیش نیومده و تو عشق و حال و کیف هستیم نمیدونم چی پیش میاد امیدوارم کسی طلاق نگیره و پدر مادر ها سخت گیر نباشن و بزارن دختر ها دوست پسر داشته باشن و پسرا دوست دختر داشته باشن که مجبور نشن مثل من این کار را بکنن ولی به هر حال ما کیفمونو کردیم و می کنیم دیگه برام مهم نیست نیما پسر داداشم هست برای من دوست پسرم هست اونم با هیکل ورزشی بدن عالی و یک کیر عالی که عاشق کیرشم روحیم از قبل خیلی بهتر شده و به ازدواج مجدد فکر می کنم قبلا به هیچ مردی اعتماد نداشتم و اعتماد به نفس نداشتم و از مرد ها خوشم نمی اومد دیگه اما الان باز برگشتم به دوره عاشقی دبیرستانم روحیم کلا عوض شده حال خوبی دارم امیدوارم همه شما راحت بتونید کیفتونو بکنید بدون مشکل ببخشید طولانی شد سعی کردم برای اولین داستان اونم داستان زندگیم خوب بنویسم نمیدونم چه طور شده از نظر شما

نوشته: سوسن

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • mohsen
      دختری که مسیر زندگیم رو عوض کرد - پایانی چاکره همه دست بکیر ها تو راه خونه مهرناز بودیم ولی فکرم همه جا بود جز به رانندگی کردنم یعنی رضا و فریبرز میخواستن چیکار کنن. دل تو دلم نبود. تا رسیدیم خونه گفتم مهرناز میخوام یه خرید سنگین کوکائین بزنم واسه دوستم که بچه اهوازه ( میدونست که من قدرت خرید اینو ندارم که بخوام درگیر کوکائین بشم ماهی دوبار اونم با کلی چونه زدن دو گرم میخریدم ) ۳ تا نمونه بهم داده صاب جنس تست کنم برو لباستو عوض کن بیا ببین چی به چیه. پکارو در آوردم صفحه گوشیمو تمیز کردم که دیدم مهرناز با یه نیم تنه سفید و شرت سفید کلوین کلین اومد رفتیم تو آشپزخونه گوشی رو گذاشتم روی کنسول آشپزخونه مهرنازم نشست لبه کنسول خیلی سکسی شده بود کلی لب بازی کردیم باهم کیرم راست شده بود اونم نوک سینه هاش سیخ شده بود کاملا از زیر نیم تنه سایه انداخته بود. اول پکی که ماژیک سبز خورده بود و ریختیم رو گوشی تست کرد چند دقیقه بعد گفت این جنس خوبیه خالص نیست ولی جنس بدی نیست. خواست یه لاین دیگه بزنه که گفتم نزن اینو تست کن پکی ضربدر قرمز خورده بود و دادم بهش که تست کرد و خندید گفت این دیگه چه آشغالیه چرا مزه بیحس کننده دندون میده این که قطعا کنسله پک ضربدر آبی رو دادم یه لاین زد چیزی نگفت یکم مالید لثه گفت ٱه این دیگه چیه این عالیه خیلی خالصه اینو از کجا آورده توی ایران. خلاصه همونو منم چندتا لاین زدم ازش حسابی حالم خوب شده بود توی دماغ و دهنم یه مزه تلخی عجیبی حس میکردم خیلی عالی بود لثه ام زدم کاملا بیحس کرد لثمو مهرناز بهم گفت می‌خوام امشب یه کار جالب بکنم برات کک و ریخت بالای سینشو گفت از اینجا بزن تو دماغ می‌خوام با بوی تن من نشئه کنی. بعدشم یه پیپر گل زدیم و رفتیم جلو تلویزیون داشت جان ویک نشون میداد اون آدم میکشت ما می‌خندیدم سر مهرناز روی شونم بود و منم دستمو کرده بودم توی یقش و داشتم با نوک ممه بازی میکردم. یهو ازش پرسیدم مهرناز چجوریاس که انقدر سر در میاری از این چیزا میشه بهم بگی؟ خیلی کنجکاوم بدونم که شروع کرد به تعریف کردن. مهرناز: وقتی واسه درس خوندن رفتم فیلیپین حتی سیگارم نمی کشیدم ترم اول که بودیم همش سرو کارمون با آزمایشگاه و اینجور چیزا بود اونجا همه همکلاسیام قرص می‌خوردن کلا تو بچه های رشته تحصیلی ما زیاد باب بود مصرف قرص دراگ بعضاً آیس. منم کم کم باهاشون همراه شدم. یه شب تو یه نایت کلاب با یه پسری آشنا شدم کلی اون شب با هم جور شدیم و با هم رفیق شدیم یه پسر فیلیپینی بود. بعد یه مدت فهمیدم پسر صاحب اون نایت کلاب هستش و کارش پخش کننده دراگ توی همون منطقه بود. راستش خیلی ترسیده بودم اولش ولی بعدش دیدم خیلی مهربونه با هم رابطه داشتیم ولی اینقدر کیرش کوچیک بود که من همیشه توی سکس باهاش فقط هورنی تر میشدم جای اینکه ارضا بشم. دیگه خسته شده بودم از این وضعیت و اصلا رابطمونو دوست نداشتم واسه همین یه مدت ازش دور شدم. تازه اینجا بود که فهمیدم چقدر زیاد درگیر جنس شدم واسه همین برگشتم به رابطه ولی دیگه اون رفتارش باهام تغییر کرده بود من دیگه دختر محبوبش نبودم چون میدونست فقط واسه دراگ کنارشم دوباره. واسه همین بهم گفت دیگه باید کنارمون کار بکنی من که فکر کردم ازم انتظار فروشندگی داره سریع مخالفت کردم ولی اون گفت باید کمک بکنی با مواد آزمایشگاهی خالص بودن جنسارو تشخیص بدی منم شروع کردم به تحقیق راجع بهش دیگه کم کم کار به جایی رسیده بود که خودم جنسارو ترکیب میکردم تا مقدارشون بیشتر بشه از همین راهم پول خوبی درآوردم این خونه ایی که میبینی و با همون پولا تونستم بخرم زمانی که اومدم ایران … من کلاً دهنم باز مونده بود از چیزایی که داشتم از این دختر مامانی می‌شنیدم ولی فکر به سودی که رضا گفته بود به مغزم اجازه هیچ فکر دیگه ای نمی‌داد واسه همین خیلی روشن فکرانه رفتار کردم و شروع کردم به خوردن لباش اونم که دیگه دیوونه من شده بود همه جوره همراهیم میکرد. کیرمو در آورد و گذاشت دهنش خیلی حشری شده بود جوری کیرمو میخورد که یسره کله کیرمو توی حلقش حس میکردم خیلی حال خوبی بود بلندش کردم گردنشو خوردم حسابی همینجوری که رو کاناپه نشسته بودم گفتم بیا بشین روش. نشست خودشو چسبوند بهم منم از زیر تو کصش تلمبه میزدم بعد چند دقیقه دیدم صداش بلند شدو لرزید یکم توی کصش بی حرکت کیرمو نگه داشتم حالش که جا اومد بردمش توی اتاق رو تخت داگی نگهش داشتم کردم توی کصش کونشو فشار می‌دادمو جلو عقب میکردم تو کصش بدجوری سوراخ کونش تو چشم میزد اون شب ریز شروع کردم به مالوندن سوراخ کونش و تو کصش تلمبه میزدم کاملا صداش در اومده بود معلوم بود که خیلی تحریک شده بود. انگشت شصتمو کردم تو کونش هماهنگ با با کیرم که توی کصش بود شصتمو توی کونش بازی میدادم. یهو سرشو برگردوند گفت میخوای از کون بکنی منو؟ ددی مگه دختر بدی بودم که میخوای تنبیهم بکنی؟ این سوالات انگار تازه مغزمو آورد سر جای اصلی چون کاملا فکرم به حرفهای ظهر رضا بود و حرفهای آخر شب مهرناز اصلا حواسم به کس نابی که زیرم بود نبود. کله کیرمو گذاشتم رو سوراخ کونش بدون رحم تا ته به بزور کردم تو که یهو یه جیغی کشید محکم گرفتمش توی بغلم که در نره بهش گفتم هر وقت دردت آروم گرفت خودت شروع کن بعدم شروع کردم به مالوندن کصش بعد چند دقیقه شروع کرد به تکون دادن خودشو فقط زیر لب می‌گفت میسوزه و جرم‌ دادی عشقم یه تف انداختم روی کونش و با دستم مالیدم‌دور کیرم. محکم تلمبه میزدم. سرو سینشو گذاشته بود روی تخت و فقط ناله میزد منم کصشو میمالیدم و کونشو با همه زورم داشتم جر میدادم. خیلی داشت بهم خوش می‌گذشت واسه همین مقاومتی نکردم که آبم نیاد و خودمو رها کردم که فقط لذت ببرم‌از گاییدن کونش واسه همین زیر ده دقیقه کل آبمو خالی کردم توی کونش. تا کشیدم کیرمو بیرون خودشو ول کرد روی تخت و گفت کشتی منو عشقم. صبح از خواب بیدار شدم دیدم ساعت ۱۱ بود. ۸ بار بابام زنگ زده بود که بهش زنگ زدم گفتم من چند روزی نمیام مغازه یه پیامم از فریبرز داشتم که گفته بود بیدار شدی زنگ بزن. بهش زنگ زدم گفت بیا به لوکیشنی که بهت میدم داشتم لباس میپوشیدم که مهرناز بیدار شد گفت کجا میری گفتم میرم ماشین فریبرز و بدم گفت منم سر راه می‌بری باشگاه گفتم آره بلند شو برسونمت. مهرناز و رسوندم رفتم پیش فریبرز داستان تست کوکایینارو بهش گفتم و گفتم کی به رضا زنگ بزنم بهش بگم که گفت من باهاش حرف زدم صبح نمی‌خواد بهش زنگ بزنی شب تولد با هم حرف میزنیم. رفتم یه کت شلوار خیلی شیک با یه لباس شب دخترونه دلبر که مهرناز توش مثل مروارید تو صدف میدرخشید خریدیم و ساعتارو میشمردم تا برسه شب تولد تا برم ببینم داستان رضا و این کارش چیه یه دستبند و گوشواره خیلی شیکم‌با پی اندازم واسه کادوی تولد خریدم. خلاصه شب موعود و تولد رسید… یه جشن بزرگ ولی با تعداد آدمای محدود و فوق‌العاده شیک وارد مجلس که شدم رضا اومد استقبالمون جوری باهام برخورد میکرد که انگار ۱۰ سال باهام رفیقه مهرناز و تا دید گفت ماشالا تون باشه خانم احساس نمیکنی زیادی زیبایی و خندیدیم که یهو خانمش اومد سلام و احوالپرسی کرد خودشو معرفی کرد مهنازم خودشو معرفی کرد و گفت ببین دیگه دوست پسرتو ول کن بیا با من بریم و دستشو کشید و برد. رضا گفت بیا بریم با من که خیلی کار داریم. رفتیم طبقه دوم خونه در یه اتاق و باز کرد یه اتاق کار خیلی شیک بود که دیدم فریبرز هم اونجا نشسته سلام کردمو رضا گفت بگو ببینم چی شد. مو به مو براش تعریف کردم همه حرفهای مهرناز و داستان فیلیپین بودنشو کارایی که اونجا کرده بود. رضا یکم فکر کرد رفت سمت کمد اتاق و رمز گاو صندوق و زد باز کرد با ۳۰ تا صد دلاری اومد سمتم گفت فردا صبح دوتا تیکت میگیری واسه استانبول به مهرنازم چیزی نمیگی بهش بگو میخوای ببریش مسافرت. بعد ادامه داد که من ۵ سال توی کوش آداسی و آنالیا و آنتالیا کار میکنم یه شریک ترک دارم تهیه جنس با منه پخشش با اون شریکم فریبرزه توی این کار دوست دخترت واسه من مثل دلار میمونه من نیاز دارم بهش توی این کار توی ترکیه کتامین اصلا پیدا نمیشه چون جرمش خیلی سنگینه. ما نیاز به کسی داریم که از ایران کتامین مایع رو قاچاق کنیم ببریم اونور اون اونجا بتونه برامون تو آزمایشگاه پودرش بکنه کسی که برامون این کارو میکرد دیگه پول در آوردن دلشو زد خسته شد رفت دنبال زندگیش الان مهرناز برامون بهترین آدم هستش. مهراد ماهی ۲۵ هزار دلار بهت میدم اگه بتونی مهرنازو راضی بکنی این کارو حداقل دو سال انجام بده برامون من کاری ندارم چقدر از این پولو میخوای بهش بدی فقط راضیش بکن یه خونه و یه ماشینم میزاریم‌ در اختیارت. من و فریبرز آدم دور زدن نیستیم دوست دخترته این هنر و داره ما ام کاری بهش نداریم دیگه راضی کردنش با خودته وقتی رسیدی استانبول داستان و بهش بگو بعد اونجا همو میبینیم. اگر راضی شد که شد اگه نتونستی حساب ما با هم ۳ هزار دلاره که بهم میدیو هرکی می‌ره دنبال کار خودش. اومدم طبقه پایین دیدم مهرناز کلی با خانم رضا گرم گرفته و داره خوش میگذرونه رفتم پیشش گفت عشقم بیا دیگه منتظرت بودم بریم برقصیم با هم. هیچی حالیم نبود فکر میکردم لاتاری بردم مغزم هنگ کرده بود کلا هیچی‌تو‌سرم نبود جز فکر به پول … تو راه برگشت به خونه به مهرناز گفتم عشقم می‌خوام ببرمت مسافرت استانبول اونجا برات چند تا سورپرایز خفن دارم. کلی خوشحال شد و گفت مرسی عشقم که بفکری. چهارشنبه هفته بعد با مهرناز توی فرودگاه استانبول بودم یه تاکسی گرفتم سمت هتل توی مسیر به رضا پیام دادم که من رسیدم گفت مهرناز و که راضی کردی خبر بده تا بگم راننده بیاد دنبالتون. ادامه دارد… عزیزای دلم قسمت بعدی پایانی هستش مرسی که توی مسیر این داستان همراهیم کردید. ببینید الان می‌دونم که می‌خواین بیاین بگین فاز الکاپو و پابلو اسکوبار برداشتی و …‌‌ حاجی حق دارید بهتون حق میدم ولی ببینید من یه جوون ایرانیم کلی زحمت کشیدم به خواسته هام برسم تو زندگی ولی همیشه انگار یه زندگیه لوکس سواره بود و من پیاده من ۵۰ میلیون پول جمع میکردم ماشین آرزوهام ۱۵۰ میلیون گرون میشد. جون عزیزتون بزارید توی داستان حداقل خوش باشیم رویایی زندگی کنیم حاجی من یه نویسنده ام که هیچ چیز از نگارشو داستان بندی حالیم نمیشه به عشق خودتون دارم مینویسم احساسم میکنم نسبت به تعداد کسایی که داستانمو خوندن بازتاب خوبی گرفتم پس بعد، قسمت بعد که میشه قسمت آخر بازم شاید براتون داستان جدید نوشتم با اسم مهراد . خلاصه که حاجی پرفروش ترین رمان داستانیه دنیا هری پاتر هستش که کلش زاییده ذهن نویسندس و همتون دیدید چقدر توش از تخیل استفاده شده پس کصشعر بارم نکنید. دوستون دارم با جنده ها مهربان باشیم با مادر جنده ها نا مهربان نوشته: مهراد
    • mohsen
      منو الهه و رابطه طولانی 1 سلام خدمت تمام دوستان کون باز قبل از هر چی بگم این داستان نیست و عین واقعیته و اسمهارو مستعار انتخاب میکنم. اسمم سیناس اون موقع ۲۴ سالم بود قدم ۱۸۷ و در کل جوون خوشتیپی بودم و این اتفاق سال ۹۱ اتفاق افتاد. اقوام ما تو روستاهای اطراف کرج باغ انگور دارن و هر سال سهمیه انگور ما بالای ۱۰۰۰ کیلوئه اون سالم پسر خاله بابام زنگ زد گفت ماشین بیار کارگرا انگور بار بزنن برات منم انگورارو بار زدم رفتم تو زیر زمین باغ خالم اینا ۶ تا بشکه ۲۰۰ لیتری شراب انداختم باغشون نزدیک هشتگرده. یه شب اواخر مهر ماه بود و هوا بارونی میخواستم انگورارو چنگ بزنم خالم اینا هم خونه ما بودن شهرکشونم نگهبانی داشت و بدون هماهنگی کسیو راه نمیدادن به خالم گفتم زنگ بزن نگهبانی من برم تو باغ انگور هامو چنگ بزنم هماهنگیا انجام شد و راه افتادم رفتم تو راه تا از کرج برم نزدیک هشتگرد نیم ساعتی راه بود رفتم تو راه سمت پل کردان تو پمپ بنزین که بنزین بزنم دیدم یه خانمی داره با کارمند پمپ بنزین بحث میکنه پرسیدم چی شده خانمه که یه خانم حدودا ۳۰ ساله بود گفت بنزین زدم کارتمو نیاوردم الان میگه مدارک ماشینتو گرو بزار گفتم چقدر بنزین زدی اون موقع بنزین ۴۰۰ تومن بود گفت ۴۰ لیتر به کارمند پمپ بنزین گفتم من حساب میکنم مدارک خانمو بده بره بنزینمو زدم اومدم از پمپ بنزین برم بیرون خانم با زانتیا بود بوق زد گفت شمارتو بده من بعدا باهات هماهنگ کنم پولتو بدم. شمارمو دادم رفتم کارامم انجام دادم برگشتم خونه کارامو انجام دادم آماده خواب شدم ساعت حدودا ۱ شب بود دیدم یه ای ام اس اومد زد سلام الهه هستم بابت امشب خیلی ممنونم . جواب دادم که قابل شما رو نداشت انجام وظیفه بود اس ام اسا ادامه داشت تا گفت ۳۰ سالشه تو هشتگرد دکتر کودکانه مطب داره شوهر داره ولی یه زن کاملا آزاد و با شوهرش ۳ ماهه رابطه نداشته جالب اینجا بود که خونشونم دو تا خیابون بالاتر از ما بود. منم بهش توضیح دادم هر دو روز یه بار تا اونجا میرم و دلیل رفتو آمدم چیه. فرداشم یه بار زنگ زد و گفت کجایی گفتم سر کارم ولی فردا باید برم سراغ بشکه هام. کارم تموم شد رفتم خونه دیدم خالم و مادرم آش رشته درست کردن به خالم گفتم من فردا میرم باغ گفت برو عموی شوهرشم مرده بود داشتن میرفتن یزد یه هفته نبودن . فرداش رفتم یه دوش و یه اصلاح کردم ساعت ۷ غروب تلفنم زنگ خورد گفت کجایی گفتم خونه گفت من میام دنبالت باهم بریم باغ کارتو بکن گفتم من میخوام شب بمونم اونجا فردا تعطیله گفت منم میمونم پیشت یکم مشروب برداشتم از خونه سر راه جیگر خریدم و مزه رفتیم اونجا زود کارمو انجام دادم خیلیم سرد بود هوا ساعت ۹ شب بود جیگر کباب کردمو مشروب میخوردیم تا ساعت ۱۱ من خوب بودم الهه هم مست کرده بود و هی خودشو بهم میمالوند و لب میگرفت یه دفعه گفتم میخوای بریم رو تخت بخوابیم گفت بدو دیگه دیوث ۱ ساعته منتظرم این جمله رو بگی. بغلش کردم الهه رو قدش ۱۶۷ بود ۶۶ کیلو وزنش بود سینه هاش ۸۵ یه کون گرد و رونای پر و خوش فرم دو خمشو گرفتم و گذاشتمش رو شونم و بردمش انداختمش رو تخت تاپ و شرتکشم جر دادم انداختم اونور فقط شورت و سوتین تنش بود گفت انقد خشونت واس چیه در گوشش گفتم از سکس اروم خوشم نمیاد دوس دارم همش خشونت باشه. گفت عاشقتم سینا. لب گرفتم ازش ۱۰ دقیقه بعد گردنشو خوردم بعد سراغ سینه هاش درشون اوردم چقد خوشگل و ناز بودن نوک ریز و خوشگل.انقد خوردم که کبود شدن یواش یواش رفتم پایین زبون کردم تو نافش اروم اه میکشید رفتم پایینتر یه زبون رو کسش کشیدم یه آهی کشید که جیگرم حال اومد ۴۵ دقیقه بود داشتم عشق بازی میکردم بهم گفت نمیخوای لخت شی؟؟؟ گفتم بیا لختم کن رکابیمو خودم دراوردم شلوارکمو کشید پایین از رو شرتم یه گاز ریز زد به کیرم و بعد درش اورد سایز کیرمم ۱۶ سانته و کلفتیشم راضی کننده اس دوتا دستشو مشت کرد دورش و ۴ سانت بیرون موند سرشو کرد تو دهنش و دو سه بار بالا پایین کرد یه دونه زدم تو گوشش گفتم تا ته بخور گفت نمیتونم این تو دهنم جا نمیشه گفتم من جا میکنم سرپا شدم و موهاشو جمع کردم تو دستم و تا جایی که میرفت کردم تو حلقش مثل وحشیا میکوبیدم تو حلقش نفسش بند اومده بود کشیدم بیرون گفت سینا من عاشق ساک زدنم ولی تو خیلی وحشیانه میکنی تو حلقم گلوم درد میگیره گفتم باید عادت کنی چون خوشم اومده بود از استایلش میدونستم ولش نمیکنم قراره یه مدت طولانی باهام باشه ۲۰ دقیقه واسم ساک زد جوری که کم مونده بود رو کیرم بالا بیاره گفت بسه بیا بکن که مردم. داگ استایلش کردم کونش گرد شد جلوم نگاه کردم پیش خودم گفتم بزار اول از کون بکنم خیس بود کیرم گذاشتم رو سوراخ کونش و فشار دادم تا نصف رفت عقب جلو کردم دادش در اومده بود و اشک تو چشاش جمع شد گفت بزار تو کسم دراوردم گذاشتم تو کسش یه فشار دادم تا نصف رفت فشار دوم تا ته رفت نگه داشتم تو کسش و کیرم میخورد ته کسش شروع کردم تند تند تلمبه زدن انقد داد زد گفتم چه خبرته همسایه ها فهمیدن گفت کس ننشون تو فقط بزن چند دیقه تو این پوزیشن کردم بعد گفتم پاشد یکم دیگه کردم تو دهنش باز خیس شد رو کمر خوابوندمش پاهاشو دادم بالا رو شونه هام باز گذاشتم تو کسش وقتی میکردم تو دستشو میرسوند یه شکمم که تا ته نکنم تو منم میکردم و اون داد میزد مست بودم ابم خیال اومدن نداشت بهش گفتم الهه من مست باشم ابم دیر میاد گفت پس بیا تو بخواب من میخوام کیر سواری کنم خوابیدم رو تخت گفت سینا چجوری دلت اومد اینو بکنی تو کونم گفتم ببین من کون خیلی دوس دارم ازش نمیگذرم گفت پس خیلی باید زیرت درد بکشم گفتم ببین من کردن کون واسم خامه روی کیکه گفت منم بهت میدم باز واسم ساک زد خیسش کرد نشست روش گفت سینا کیر شوهرم نصف کیر توئه تازه چاقم هست اصلا دوس ندارم زیرش بخوابم اونم دیگه نمیخواد فکر کنم دوس دختر داره بعد خودش همینطوری که داشت میگفت نشست رو کیرم گفت جهنم که دوس دختر داره منم کیر خودمو پیدا کردم سینه هاشو چنگ میزدم و تو مشتم بود اونم داشت بالا پایین میکرد و به شوهرش فش میداد میگفت کسکش نیستی کردنو یاد بگیری نتونی بکنی میکنن یه دفعه خوابید رو سینم و لرزید و ارضا شد بغلش کردم لباشو خوردم کیرمم تو کسش بود همونجوری یه غلط زدم و اومدم روش گفتم الهه میخوام جوری بکنمت یه هفته نتونی بشینی دمر خوابوندمش نشستم روش کیرمو کردم تو کسش و اسپنکهای محکم میزدم رو کونش داگ استایلش کردم و فقط به عشق اسپنک زدن میکردم تلمبه میزدم و کیرمو ته کسش حس میکردم دیگه نزدیک بود ابم بیاد گفت نریزی تو من زود حامله میشم گفتم یا باید بخوری ابمو یا میریزم تو کونت گفت از خوردن اب بدم میاد گفتم پس وایسا رفتم کرم اوردم مالیدم رو سوراخ کونش باز کردم تو ایندفعه گریه کرد ولی من عین خیالم نبود ادامه دادم و به خودش اومد دید تا ته تو کونشه سه چهار دیقه بود داشتم میکردم ابم اومد ارنجمو انداختم زیر گلوش کمرشو چسبوندم به سینم رو زانوهامون بودیم ابمم داشت تو کونش خالی میشد کامل خالی شدم‌ساعت ۱:۳۰ شب بود گفتم الهه من سیر نشدم یه بار دیگه میخوام گفت مردم سینا بزار نفسم بالا بیاد باز بکن. رفتم اب سیب اوردم خوردیم تو بغلم دراز کشید گفت من ۳ بار ارضا شدم تو یه بارشو فهمیدی اولین باره تو عمرم ۳ بار ارضا شدم گفت قبل تو یه دوس پسر داشتم اولین بار اون از کون کرد ولی انقد درد نکشیده بودم که امشب تو کردی کیر اونم از تو کوچیکتر بود. تو حین حرف زدن خوابمون برد سرش رو بازوم بود اونم خوابش برد ساعت ۴ صبح حس کردم یه چیزی رو کیرمه دیدم داره ساک میزنه واسه راه دوم بیدار شدم خیلی تشنه بودم ۲ لیتر آب خوردم و باز ساک زدن حرفه ایش کیرمو راسته راست کرد رفتیم واس راه دوم… بعدا داستان کردن خواهر و خواهر زاده اش رو هم میگم… ادامه دارد… نوشته: سینا  
    • mohsen
      زنی در ترکیه - 2 اون شب با مایا حسابی حال کردم و بجای ۳۰ دلار بهش ۱۰۰ دلار دادم و مایا هم اون دیلدوی سیاه را بهم داد اما نمیدانستم اونو چجوری با خودم ببرم ایران چون میدونستم تو گمرک فرودگاه ازم میگیرنش ولی فعلاً این برام مهم نبود . معمولاً عصرها و وقتی از پیاده روی و خرید با خواهرم که برمیگشتم سریع توی وان میرفتم و دیلدو رو تو کصم میکردم خیلی خوب بود تا اینکه یکی دو روز مونده بود به برگشتنمون یه مجتمع خرید هیستوریا رفتیم هیستوریا یه مجتمع قشنگ و بزرگ بود آرش ( شوهرخواهرم ) مثل همه مردها از خرید خسته شد و رفت به کافی شاپ مجتمع و من با خواهر و خواهرزادم رفتیم برای خرید وقتی برگشتیم دیدم آرش با یه جوان خوشتیپ و احتمالاِ ایرانی گرم گرفته ( آرش ترک نبود ولی به زبان ترکی مسلط بود ) وقتی نزدیک شدیم حدس درست بود آن جوان خوشتیپ ایرانی بود همونجور که داشتیم حرف میزدیم خواهرم متوجه شد که گوشیشو تو یکی از فروشگاه ها جا گذاشته و سورن ( همون جوان ایرانی ) گفت که آرش با خواهرم بره ، آرش هم با خواهرم و دخترش رفتن با سورن مشغول حرف زدن شدم و از حرفاش فهمیدم نزدیک به ۱ ساله تو ترکیه زندگی میکنه و چون زندانی سیاسی بوده دیگه نمیخواست به ایران برگرده و… یه تیشرت قرمز تنش بود و جالب تر از همه یه گردنبند طلایی شیر و خورشید به گردنش بود… شمارشو بهم داد ، منم به خاطر این که خواهرم نبینه شمارشو گذاشتم تو کیف پولم تشنم شده بود و سورن برام هات چاکلت گرفت و در همین اثنا خواهرم اینا هم اومدن و سورن هم به تناسب اونها براشون نوشیدنی گرفت آرش گفت که بریم ولی من نمیدونم چرا ولی دوست داشتم با سورن بیشتر بودم آروم دم گوش خواهرم گفتم که من میخوام با این پسره باشم و کمی دیرتر میام خواهرم رفت ولی چند لحظه بعد غُرغُرهاشو تو واتس آپ برام فرستاد با سورن اومدیم بیرون ، سورن یه موتور داشت ولی قانون ترکیه میگفت که همه سرنشینان موتور باید کلاه کاسکت داشته باشند و مثل قانون ما هردم بیلی نیست بو سورن هم فقط یه کاسکت داشت موتورشو پارک کرد و با یه تاکسی رفتیم یه رستوران و سورن ازم خواست که من بیشتر در مورد خودم حرف بزنم… بعد شام منو رسوند دم هتل به بالا که رسیدم و لباسهامو در آوردم متوجه شدم چقدر شورتمو خیس کردم و ازم ترشح اومده بود دیلدو رو برداشتم و رفتم تو وان دیلدو رو به یاد سورن تو کوصم کردم حشریت و گرمای آب باعث شد که راحت بشم ولی توی وان خوابم برد صبح از سرمای آب وان بیدار شدم سردم شده بود با آب گرم دوش گرفتم از حمام که بیرون اومدم دیم تقریباً ۵۰ تماس بی پاسخ از خواهرم داشتم و بعد مدتی خواهرم اومد و شروع کرد به غُرغُر… به سورن زنگ زدم و قرار شد شب باهاش برم موتورسواری… یکی دو روز آخر وقتمو با سورن میگذروندم برای خودمم عجیب بود منی که سراغ هیچ مردی نمی رفتم حالا تو غربت عاشق یک مرد شده بودم روز آخر به خواهرم گفتم که میخوام بیشتر بمونم ، اولش باهاش دعوا کردم ولی با وساطت آرش قرار شد بیشتر بمونم خواهرم اینا که رفتند قرار شد برم پیش سورن ، سورن از حرفم استقبال کرد و گفت که میاد دنبالم تماس که قطع شد از حرفهای سورن فهمیدم حتماً باهاش سکس میکنیم و برای همین حسابی خودمو تمیز کردم قبل از اینکه سورن بیاد مشخصات خودم و سورن رو به متصدی هتل دادم و گفتم اگر از من خبری نشد به پلیس و خواهرم اطلاع بدن یه لباس مجلسی قرمز و سکسی که داشتم رو تنم کردم… سورن اومد دنبالم از دیدن تیپم چشاش گرد شد و گفت نمیتونه منو ترک موتورش سوار کنه و قرار شد تاکسی هتل بگیرم سورن برام از هتل یه تاکسی گرفت و خودش هم سوار تاکسی شد آروم آروم خودشو بهم نزدیک کرد و دستشو گذاشت روی پام با اینکه هنوز کاری نکرد اما تماس دستش روی پام باعث شد اون حس که به یه مرد داشتم دوباره توی تنم بیدار بشه حس میکردم کصم دریای آب شده سورن آروم شروع کرد به مالیدن پام ، واقعاً قدرت مخالفت با اینکارشو نداشتم ،داشتم به لرزیدن می افتادم ، بزاق دهنم داشت خشک میشد ، تپش قلب گرفته بودم دست سورن داشت به کصم نزدیک میشد دیگه وا داده بودم که سورن دستشو از روی پام برداشت -حالت خوبه ؟ به سختی جواب دادم -رسیدیم ، پیاده شو از ماشین پیاده شدم ، منطقه قشنگ و سرسبزی بود ، سورن در یه خونه ای رو باز کرد و باهم وارد شدیم ، خونش واقعاً قشنگ و زیبا بود وارد ساختمان شدیم ، تزیین خانه قشنگ بود ولی کمی ریخته و پاشیده بود روی کاناپه نشستم و سورن رفت آشپزخونه: -چی میخوری عزیزم ؟ دلم میخواست بگم کیر ولی : -چی داری ؟ -چای ، قهوه ، نسکافه ، هات چاکلت -قهوه اگر داری بعد مدتی سورن با دوتا هات چاکلت اومد -چقدر شبیه قهوه هست! -قهوه مون تموم شده بود و بعد مدتی مکث ادامه داد : -ببخشید اینجا ریخته پاشیده هست این سینای حرومزاده عادت به ریخت و پاش داره -سینا کیه ؟ -همخونمه ، اینجا هم که اجاره ایی هست ، چون اینجا اجاره ها بالاست اکثر مردم با یه همخونه خونه اجاره می کنند البته اینجا رو ما مفتی گیرمون اومده سورن یه نگاهی بهم کرد : -تو چرا اینجوری هستی ، لباساتو چرا در نمیاری ؟ معذب نیستی مگه ؟ -کجا لباسمو در بیارم ( خیلی دوست داشتم بگه همینجا توی بغلم ) سورن با دست یه اتاقی نشون داد -اون اتاق منه ، خواستی اونجا عوض کن بلند شدم ، کیفمو برداشتم و سمت اتاقش رفتم اتاقش بد نبود و مرتب بود ، یه تخت دونفره چوبی و یه رگال کت و شلوار و حتی کراوات داشت کنار اتاق یه میز توالت بود اومد بجای لوازم آرایش پر بود از کاغذ و یه لپ تاپ و یه پرینتر و اسکنر با خودکار و مداد بود پالتومو در آوردم چاک پستونام رو تو لباسم درست کردم چون کرست نبسته بودم پستانهام ول شده بودند کارم که تموم شد که متوجه شدم یه کاندوم مصرف شده روی زمین افتاده با یه تکه دستمال کاغذی برش داشتم آب کیر توش بود ولی اون سفیدی رو نداشت انداختمش روی زمین واردسالن شدم سورن اتاق رو تمیز کرده بود ، تو سالن نبود اما صداش از آشپزخونه اومد : -شامپاین میخوری ؟ -مگه داری ؟ چیزی نگفت ، پنج دقیقه بعد اومد، دوتا لیوان و یه بطری شامپاین تو دستش بود -وااااااای چی شدی تو دختر -مرسی اومد و کنارم نشست در بطری رو باز کرد و مقداری برای من و خودش ریخت و لیوان‌ها رو بهم زدیم کمی مزه کردم ، بد نبود ، یکی دو گیلاس باهم خوردیم ، سورن سرشو آورد جلو و لبهاشو گذاشت روی لبهام و همزمان دستشو دوباره گذاشت روی پام آخ که مقاومت در اون لحظه برام سخت بود مانعش نشدم چون واقعاً به این سکس نیاز داشتم دستمو گذاشتم روی کیرش ، از همونجا معلوم بود که چه کیر بزرگی داره سورن همونجور که داشت لبامو می‌خورد دستش رو آورد بالا و گذاشت رو کصم ، پاهامو باز کردم که راحت تر باشه ، بعد چند دقیقه دستشو کرد توی شورتم و شروع کرد به مالوندن کصم ، اما خوب نمیتونست کصمو بماله سورن شروع کرده بود به لیس زدن گردنم ، دهنشو آورد کنار گوشم و همونجور که داشت لیس میزد گفت بریم رو تخت ؟ آروم بلند شدیم و رفتیم توی اتاق ادامه دارد… نوشته: ناشناس  
    • chochol
      بدن نمایی جدید میترا با کصش ور میره (قسمت قبل) . تایم: 00:31 - حجم: 6 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • chochol
      عکس سکسی ایرانی برای تماشای تصاویر در سایز اصلی روی هر عکس کلیک بکنید.
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.