رفتن به مطلب

mame85

ارسال‌های توصیه شده

 عمه × داستان عمه × سکس عمه × داستان تابو × سکس تابو × تابو × محارم × داستان محارم × سکس محارم × داستان سکس با عمه × سکس برادرزاده ×

راضی کردن پسر برادرم نیما

اسم من سوسن هست 26 سالمه بدنم سفید هست تپل هستم سینه هام 80 قدم 170 وزن من 90 و پدرم کارمند شرکت هست و مادرم مربی پیش دبستانی هست خانوادم خیلی راحت نیستن اما خیلی هم گیر نیستن یک برادر بزرگتر دارم که پسرش نیما 16 سالشه هفته ای چند روز ورزش کشتی میره و هیکل خوبی داره و از سنش بزرگتر به نظر میاد انگار که 19 یا 20 سالشه قدش حدود 175 وزنش حدود 85 بدنش که مو زیاد نداره اونم سفید هست اما بعد تو دوران دبیرستان بود که عاشق پسر داییم بودم اونم بهم قول ازدواج داده بود ولی تو این سن پدر مادرم مخالف بودن سن هر دومون کم بود اما به هر حال خیلی زود عقد کردیم و تو دانشگاه که وارد شدم عروسی هم گرفتیم حدود دو سال و خرده ای با هم زندگی کردیم اما بعد از عروسی اخلاقش عوض شد دست بزن داشت و هنوز مشغول دختر بازی بود بعد از چند وقت متوجه شدم معتاد هم شده که به هر حال پدرم که از اول مخالف بود تو رو درباسی و فشار مادرم و من قبول کرده بود دیگه پی گیر شد و بی سر و صدا توافقی طلاق گرفتیم که رو نشه چه گندی زده پسر داییم و فامیل نفهمن آبرو ریزی نشه خلاصه بعد طلاق دیگه حالم خیلی بد بود همش تو خودم بودم خونه پدریم دو طبقه بود و طبقه بالا را رسما داده بودن به من به هر حال دیگه فراموش کردم گذشته را ولی نمی تونستم با پسر دوست بشم دیگه به مرد ها اعتماد نداشتم با شکستی که خورده بودم اعتماد به نفسم را از دست داده بودم و تو فامیل ما هم خیلی بد بود دختری که طلاق گرفته با پسر بگرده در عین حال طبیعی بود که بعد از یک مدت زندگی مجردی برای یک زن مطلقه شهوتم زده بود بالا و نمی دونستم چی کار کنم سعی می کردم خودمو کنترل کنم نمی شد خود ارضایی می کردم فیلم سکس می دیدم ولی دیگه برام کافی نبود یک روز برادرم زنگ زد گفت نیما مسابقه داره من که سر کار هستم مادرش هم همین طور شما اگر می تونی هم برو با ماشین برسونش برش گردونم گفتم باشه رفتم و بردمش ورزشگاه رفتم نشستم تماشاگر کشتی پسرا شروع شد یکهو شهوتم بیدار شد چه هیکل هایی چه بدنی داشتن پسرا با شورت و دو بنده بدن تقریبا لخت با شورت و رکابی یک کم کشتی ها را دیدم حسابی شهوتم زده بود بالا نوبت نیما بود بدن اونم برای اولین بار با شهوت دیدم نمی دونم چم شده بود چند ساعت کشتی دیدن و پسرا را با اون وضع دیدن از شهوت منو دیوونه کرده بود دیگه تو حال خودم نبودم به هر حال نیما که قهرمان نمی شد بعد از چند کشتی باخت و تموم شد و نیما را بردم خونشون و رفتم خونه خودمون دیگه تو حال خودم نبودم فکر بدن های پسرا داشت دیوونم می کرد شهوتم روی هزار بود نمی دونستم چی کار کنم خود ارضایی هم چاره کار نکرد بدن نیما هم بد جور ذهنم را مشغول کرده بود دوست داشتم باز هم بدن پسرا و مخصوصا نیما را تو لباس کشتی ببینم می ترسیدم کسی بفهمه آبروم بره اما شهوت دیوونم کرده بود جمعه برادرم با خانواده آمدن خانه ما با نیما گرم گرفتم چند دقیقه تو آشپز خونه طوری که کسی نفهمه با نیما حرف زدم گفتم وضع کشتی چه طوره ؟ هنوز میری ؟ گفت آره یک شنبه و دوشنبه ها میرم گفتم پیاده میری گفت نه بابا اتوبوس تاکسی هر چی شد گفتم می خواهی بیام برسونمت ؟ گفت زحمت میشه گفتم نه خوشحال میشم حوصلم تو خونه سر میره گفت باشه گفتم فقط یک شرط داره به کسی نگی گفت چرا ؟ گفتم خوب دیگه اونم گفت باشه گفتم قول گفت باشه خلاصه دیگه تو کس و کونم عروسی بود دیگه از یک شنبه هفته ای دو روز نیما را می بردم ورزشگاه تا آخر تمرین رو صندلی تماشاگر می نشستم و راحت بدن نیمه لخت همه پسرا و نیما را دید می زدم بعد هم می رفتم خونه خود ارضایی می کردم یک ماهی گذشت دیگه کافی نبود برام شهوتم زده بود بالا دیگه می خواستم تو بقل پسر بخوابم دلم یک سکس حسابی می خواست اما از خانوادم جرات نمی کردم دوست پسر بگیرم نمی دونستم چی کار کنم تا اینکه کم کم با نیما بیشتر گرم گرفتم یعنی بعد کشتی می بردمش خونه خودم البته طبقه دوم که دست خودم بود باهاش صمیمی شده بودم اونم دوست داشت بیشتر پیش من باشه به همین دلیل بهانه کرده بود یکی دو تا از درس هاشو بیاد پیش من تقویتی بخونه این باعث میشد دیگه کسی هم شک نکنه که نیما هفته ای دو روز بعد ورزش میاد خونه ما کم کم دیگه تو ذهنم نیما پسر داداشم نبود انگار دوست پسرم بود و با حرف زدن انگار باهاش لاس می زدم البته اون نفهمیده بود چی تو فکرم هست من بدن اونو دیده بودم تو کشتی اما اون بدن منو ندیده بود و دیگه به سرم زده بود بزارم بدنمو ببینه اما چه طوری ؟ چون تو خانواده ما معمولا من لباس لختی نمی پوشیدم کلا خانواده ما و داداشم این طوری بودن تو خونه حتی خونه خودم جلو داداشم و خانوادش و پدر مادرم شلوار بلند می پوشیدم و تیشرت تیپم کلا لختی یا راحت نبود تو عروسی هم نهایت تاب و دامن تا زانو اونم با جوراب که پاهام لخت نباشه و زیاد لختی نبود و زن و مرد هم جدا بودن به همین دلیل نیما بدن منو ندیده بود جز مثلا سر شونه های لخت دور گرون یک کم تو سینه بالای سینه ها یا نهایت یک وجب پایین پاها خلاصه تصمیم گرفتم یک جوری بدن خودمو بهش نشون بدم خیلی می ترسیدم جراتشو نداشتم اما دلمو زدم به دریا یک روز بهش گفتم نیما یک چیزی بهت بگم به کسی نمیگی ؟ گفت نه گفتم قول بده به هیچ کس نمیگی گفت نمیگم دیگه گفتم بگو به جون مامانم و گفت چون می دونستم به جون مامانش قسم بخوره زیرش نمی زنه بعد از قول گرفتن بهش گفتم من دوست دارم تو بیایی پیشم اما وقتی میایی یک کم سختم هست چن وقتی تنها هستم با لباس راحت هستم وقتی میایی باید شلوار جین بپوشم و ازیتم می کنه گفت یعنی چی می خواهی نیام گفت نه بابا فقط دهنت قرص باشه کافیه گفت یعنی چی ؟ گفتم یعنی اینکه من لباس هامو می پوشم مثل همیشه که تنهام تو هم به هیچ کس نمیگی وقتی پیش من هستی چی پوشیدم یا چی کار کردم گفتم فهمیدی ؟ قول میدی کسی نفهمه ؟ گفت باشه این که چیزی نیست داشتم پرواز می کردم دیگه اوکی گرفتم بتونم جلوش لباس راحت تر بپوشم آب میوه آوردم دادم بخوره و رفتم اتاقم که لباس عوض کنم برای اولین بار گفتم اگر لباس خیلی لختی بپوشم ممکنه خیلی ضایع باشه و بفهمه از دستش بدم خلاصه یک تاب و یک دامن تا زانو پوشیدم بدون جوراب و اومدم جلوش شونه هامو لخت دیده بود قبلا اما پاهای سفید منو تا زانوهام لخت ندیده بود که دیگه دید اول سعی می کرد نگاه نکنه ولی کم کم عادی شد دفعه بعد که آوردمش خونه یک دامن پوشیدم ده سانت بالای زانو و آرایش کردم و بعد از اتاق اومدم بیرون این بار هم اول سعی کرد نگاه نکنه اما کم کم براش عادی شد جمعه که با برادرم آمدن خانه ما به نیما گفتم یک وقت به کسی نگی خونه من چه خبره و چه تیپی هستم گفت نه بابا خیالت راحت من چی کار دارم خیالم راحت شد یکشنبه صبح رفتم حمام حسابی موهامو زدم و خودمو تمیز کردم انگار یک زن خودشو برای شوهرش آماده می کنه یک لباس لختی خریدم بعد از ظهر رفتم دنبال نیما و بردمش ورزشگاه وقتی برگشتیم خونه آب میوه را گذاشتم جلوش و رفتم اتاقم آرایش کردم یک تاب لختی پوشیدم با یک دامن کوتاه تقریبا از نصف رون پام به پایین لخت بود رفتم جلوش نیما یکهو جاخورد با خودم گفتم پسره سه فاز پروند نکنه همه چی خراب بشه بین ما سکوت بود نیما سرشو انداخته بود زیر که به نیما گفتم اینو جدید خریدم یک نگاه بکن ببین به نظرت چه طوره ؟ صورتشو بالا آورد از خجالت سرخ شده بود چند دور جلوش چرخیدم مخصوصا وقتی پشتمو بهش می کردم بیشتر طولش می دادم که تو صورتمو نبینه و راحت اگر میخواد لاپاهای لختمو نگاه کنه با ناز و ادا براش یک کم هم قر اومدم و رومو بهش کردم گفتم چه طور هست گفت خوبه خودم هم خجالت می کشیدم اما شهوتم دیوونم کرده بود چند تا شوخی باهاش کردم البته نه سکسی در حد تیکه برای لاس زدن کم کم بخ نیما باز شده بود که بهش گفتم نیما دوست دختر داری ؟ یک لحظه هنگ کرد بعد گفت نه بابا پدر مادرم میشناسی که مگه میزارن تو این خط ها برم گفتم پدر مادرت را ول کن خودت دوست داری یا نه ؟ گفت کی بدش میاد اما نمیشه دیگه من هم رفتم تو شیطونی گفتم از بس شل هستی کسی باهات دوست نمیشه دستشو گرفتم از روی مبل کشیدمش گفتم ببینم چقدر زور داری خلاصه شوخی شوخی کشیدمش به کشتی با هم گل آویز شدیم که مثلا زور نیما زیاد هست یا نه که اول سعی می کرد فقط منو دور کنه اما من سعی می کردم به بهانه کشتی بچسبم بهش نمی خواست منو بزنه زمین دیدم زیاده روی میشه تمومش کردم اما دفعات بعد دیگه کم کم براش جا انداختم گفتم میایی خونه من چند تا فن بهم یاد بده برای دفاع شخصی خوبه خلاصه مخشو زدم کم کم خودش هم دیگه خوشش اومده بود با لباس لختی در اختیارش بودم و وقتی منو خاک می کرد که فن یاد بده راحت پاهای لخت من تا رونم تو دستاش بود آخ که چه کیفی داشت تو ابرا بودم اما هر بار بیشتر می خواستم شهوتم هزار بود و می خواستم کیفم کامل بشه دیگه کم کم شوخی ها هم سکسی شده بود نیما هم دیگه فهمیده بود و تو کشتی با من سیخ می کرد من هم هر طور بود خودمو به کیرش می چسبوندم یک روز بهش گفتم نیما با این لباس ها کشتی می گیری تو خونه عرق می کنی بو می گیره لباس کشتی را بپوش بعد منو آموزش بده اول گفت نه بعد از یکی دو جلسه دیگه زیر بار رفت رفت اتاق من و لباس ورزشش را پوشید و اومد سراغم برای آموزش کشتی من هم که آرایش کرده بودم و تاب بندی و دامن خیلی کوتاه تنم بود تقریبا نمیه لخت به خودم عطر هم زده بودم نیما هم که با لباس کشتی دیگه با شورت بود و دو بند رو شونش وقتی اومد بیرون و دیدمش آخ چه بدنی وقتی با هم گل آویز شدیم و بدنم به بدنش رسید آخ چه کیفی داشت بوی تنش داشت دیونم می کرد وقتی می خواست تو خاک فن روی من اجرا کنه مثلا یاد بگیرم تو بقلش قرار می گرفتم چه کیفی میداد نیما هم حسابی سیخ کرده بود از رو شورت کشتی معلوم بود سعی می کرد مخفی کنه اما نمیشد بعد از کشتی یک آب میوه بهش دادم خورد و گفتم نیما اگر دوست دخترت بودم دوست داشتی چی کارم کنی ؟ سرشو انداخت پایین خیلی خجالت می کشید دیگه فهمیده بود چی میخوام گفت من برم خونه کار دارم و بلند شد لباس هاشو پوشید لباس ورزشش را گذاشت تو ساک و سریع رفت هفته دیگه رفتم دنبالش ببرمش ورزشگاه اما گفت دیگه نرم دنبالش گفتم چرا گفت خوب دیگه هر کاری کردم قبول نکرد دو هفته ای تو کف بودم نمی دونستم چی کار کنم نیما دیگه بهم پا نمی داد داشت از دستم می پرید فهمیده بود چی میخوام اعصابم خیلی خورد بود تا یک فکری به سرم زد هفته سوم بود که رفتم دم ورزشگاه دیدمش سوار ماشین کردمش گفت خونه شما نمیام ها بهش گفتم باشه حد اقل بریم یک جا با هم حرف بزنیم خیلی مهم هست گفت باشه رفتیم پارک الکی فیلمی زدم به گریه گفت چیه گفتم پدر مادر من و تو بهم شک کردن میگن چی شده نیما دیگه با سوسن سرد شده داره آبروم میره دلش سوخت گفت حالا می گی چی کار کنیم گفتم ازیت نکن دیگه بیا بریم خونه ما بابا مامانم تو رو ببینن خیالشون راحت بشه چیزی نیست گفت باشه اما دیگه کشتی نه گفتم باشه راه افتادیم رفتیم خونه و باز آرایش کردم و با لباس لختی رفتم جلوش براش آب میوه آوردم دیگه نیما هم تو حال خودش نبود اول سعی می کرد بهم نگاه نکنه اما نمی تونست کم کم دیگه زیر چشمی دید می زد کم کم عادی نگاه می کرد و منو بر انداز می کرد با اون لباس لختی و بدن سفیدم به هر حال باز هم شروع شد چند دفعه دیگه اومد خونه ما و دیگه عادی شد این بار وقتی بردمش خونه فیلم عشقی گذاشتم و نشستیم به دیدن در این حد که پسره دختره را نیمه لخت بقل می کرد با هم می رقصیدن نیما هم دیگه تو حال خودش نبود فهمیده بودم دیگه شهوتش حسابی زده بالا یک روز یک فیلم گذاشتم که آخرش پسره با دختره سکس می کرد اول فیلم فقط بقل کردن دختره بود و لخت نبودن با نیما داشتیم می دیدیم که آخر فیلم لخت شدن و سکس شروع کردن نیما مونده بود چی بگه ولی به رو خودش نیاورد قسمت بکن بکن فیلم را دیدیم تموم که شد گفتم نیما فیلم سکس تا حالا ندیدی ؟ پفت دیدم ولی کم دفعه بعد رسما از همون اول براش فیلم سکس گذاشتم و دیدیم با هم فهمیده بودم دیگه نیما سکس میخواد اما چون عمش هستم حس خوبی نداره و می ترسه کسی بفهمه و خجالت هم می کشه باهام شروع کنه بعد از دیدن فیلم سکس بهش گفتم نیما بیا کشتی را ادامه بدیم گفت نه دستشو کشیدم گفتم پاشو بابا خجالت نکش چقدر خجالتی شدی تو بلند که شد گفتم همین طوری بهش گفتم این طور که نمیشه برو گمشو تو اتاق لباس کشتی رو بپوش بیا دو دل بود اما کم کم دیگه پا داد از اتاق که اومد بیرون دیدم کیر سیخ شده از روی شورت کشتی مشخصه با هم گل آویز شدیم و شروع شد آخ که چه کیفی چه بمال بمالی دیگه نیما هم می خواست روش نمی شد بگه سکس میخواد اما موم شده بود تو دستم دفعه بعد که آمد و فیلم سکس دیدیم و لباس کشتی را پوشید که بیاد کشتی بهش گفتم بیا به جای کشتی با هم یک کم رقص تمرین کنیم گفت ول کن بابا گفتم چه مشکلی داره خلاصه دستشو گرفتم و کشوندمش با هم رقصیدیم سعی می کردم خودمو بندازم تو بقلش آخ چه کیفی دیگه زده بودم به سیم آخر می خواستم به هر قیمتی شده باهاش سکس کنم نیما هم دیگه معلوم بود میخواد و نرم شده رفتیم نشستیم روی مبل کنار هم کم کم بهش نزدیک شدم سرمو شل کردم رو شونش گفتم نیما عالی بود دستشو گرفتم گشیدم انداختم دور شونه هام هم بیشتر رفتم تو بقلش هم دستشو گذاشتم روی شونه لختم پاهای لختمو به کنار پاهاش چسبوندم با ناز و عشوه بهش گفتم نیما دوست دختر نمی خوای ؟ چیزی نگفت گفتم من دیگه دوست دخترتم هر کاری دوست داری باهام بکن چیزی نگفت اون یکی دستشو گرفتم گذاشتم روی سینه هام سعی می کرد دستشو بکشه نزاشتم دستشو چسبوندم به سینه هام بهش گفتم نیما دارم می میرم جون مامانت یک کم بقلم کن یکهو گفت ول کن بی خیال شو ولی دیگه نمی تونستم از دستش بدم آخرین موقعیت بود التماس کردم بقلم کنه و نزاشتم بلند بشه و محکم گرفته بودمش کم کم دیگه شل شد کیرش حسابی سیخ شده بود گفتم با کس دیگه باشم آبروی همه خانوادمون میره تو یک کم با من باش انقدر التماس کردم که گفت باشه ولی فقط با لباس گفتم باشه با همین لباس ها من که لباس لختی تنم بود اونم لباس کشتی درسته لخت نشدیم اما از هیچی بهتر بود یک کم بقلم کرد اونم دیگه رام شده بود و میخواست بهش گفتم پاشو بریم تو تخت من راحت تره بلندش کردم و رفتیم تو تخت من با همون لباس ها همدیگه را بقل کردیم اول با هم لب بازی کردیم به هر حال من زیرش بودم و حسابی داشتم کیف می کردم نیم ساعت با هم بازی کردیم با همون لباس و بلند شد دیگه بره لباس هاشو عوض کرد و رفت چند باری همین کار کردیم تا اینکه یک دفعه دیگه که تو تخت من با لباس لختی تو بقلش بودم بعد از لب بازی بهش گفتم نیما من نیاز دارم الان دارم میمیرم حد اقل سینه هامو در بیار بخور چیزی نگفت خودم تابمو زدم بالا و سینه هامو لخت کردم و دادم دستش با ناز و اشوه و شهوت کامل که از صدام معلوم بود گفتم بخورشون نیما گرفت و شروع کرد به خوردن دیگه نیما هم خوشش اومده بود گفتم نیما تابمو در بیار راحت بخورشون با کمک خودم تابمو در آورد دو بند لباس کشتی رو از روی شونشو هم من در آوردم دیگه سینه های اونم لخت بود فقط شورت نازک ورزش تنش بود افتاد روی من و منو بقل کرد دیگه نیما هم دیوونه شده بود شهوتش خیلی بالا بود و دست خودش نبود اون سینه هامو می خورد من هم دستمو گذاشتم روی کیرش از روی شورت و می مالیدم کم کم دستمو کردم تو شورتش و برای اولین بار کیرشو گرفتم تو دستم نیما هم خوشش اومده بود گفتم نیما بلند شو کامل لخت بشیم از روی من بلند شد من که راحت دامن و شورتمو کشیدم پایین و کامل لخت شدم خوابیدم تو تخت نیما برای اولین بار بود کس می دید برای اولین بار هم یک دختر لخت کامل می دید کسمو نگاه می کرد دستشو گرفتم گذاشتم لای کسم بهش گفتم نیما من دوست دخترتم خجالت نکش هر کاری دوست داری باهام بکن زود باش بیا اومد بخوابه روی من بلند شدم و دو طرف شورتشو گرفتم و کشیدم پایین برای اولین بار کیرشو دیدم متوسط بود گرفتمش تو دستم و یک کم تو دهنم کردم و ساک زدم با صدایی پر از شهوت بهش گفتم کامل درش بیار بخواب روم شورتشو در آورد از پاهاش و خوابید روی من بعد از این همه مدت کیر نیما مال من بود کیرشو گذاشت روی کسم و خوابید روی سینم یک کم خوابید باهام بازی کرد لب بازی سینه هامو دست مالی کرد بهش گفتم نیما کیرتو فرو کن تو کسم دلم حسابی کیر میخواد نیما یک تف روی کسم انداخت و یک تف روی کیرش و حسابی خیسش کرد پاهامو باز کردم و نیما خوابید روی من کیرشو خودم گرفتم و گذاشتم روی سوراخ کسم با یک فشار فرو کرد توش بلد نبود همشو یکجا فرو کرد توش درد داشت اما دیگه من حالیم نبود دوست داشتم جرم بده بعد از این مدت که دست هیچ پسری بهم نخورده بود دیگه نمی فهمیدم دارم چی کار می کنم گفتم نمیا آبت اومد بکش بیرون نریزی توش اونم شروع کرد به تلمبه زدن آخ چه کیفی داشت دیگه لخت تو بقل نیما بودم داشت از کس جرم میداد چه حالی داشت بعد کیرشو کشید بیرون و آبشو خالی کرد روی شکمم بهش گفتم نیما من هنوز ارضا نشدم یک کم کسمو بخور شروع کرد به خوردن تا ارضا شدم با دستمال کاغذی کیرش و شکم منو تمیز کرد بعد گفت میشه یک کاری کنیم ؟ گفتم چی هر کاری بخواهی می کنیم تو فقط بگو من مال تو هستم گفت برگرد قمبل کن فهمیدم میخواد از کون بکنه گفتم این طوری درد میاد بزار کرم بیارم کرم نیویا داشتم آوردم بهش دادم به کیرش مالید و به سوراخ کونم هم مالید و یک متکا گذاشتم زیر شکمم قشنگ براش قمبل کردم کیرشو گذاشت لای شکاف کونم و خوابید روی من کیرش که خوابیده بود باز سیخ شد و با دست گرفت و کیرشو گذاشت روی سوراخ کونم با یک فشار کوچیک راحت رفت توش با روغنی که زده بود یک فشار داد تا تهشو کرد توش چون اولین بارش بود نمی دونست باید آروم بکنه کم کم بکنه تو یکهو تا تهش کرد توش درد داشت اشکم در اومده بود اما تحمل کردم که حسابی خوشش بیاد خلاصه به هر بد بختی بود از کون هم حسابی منو جر داد ازم دیگه نپرسید آبشو هم خالی کرد تو کونم و خوابید روم تا کیرش کم کم خوابید و اومد بیرون از روم بلند شد کیرشو با دستمال کاغذی تمیز کرد گفتم برو دوش بگیر بعد برو گفت نه دیگه خیلی دیر شده زود تر برم بهتره رفت دستشویی خودشو تمیز کرد و لباس هاشو پوشید و سریع رفت خونشون من هم دوش گرفتم و به کیفی که کرده بودم فکر کردم و دیگه نیما هم بهش مزه داده خودش هم دیگه دنبال جر دادن من هست هفته ای یک بار به بهانه اینکه درس بهش یاد بدم میاد خونه ما از کس و کون جرم میده هم من هم اون حسابی کیف می کنیم دیگه نیما شده شوهر من خودمو جوری براش آماده می کنم که انگار شوهرم میخواد منو جر بده حسابی بهش کس میدم کون میدم که کیف کنه حسابی خودم هم کیف می کنم هیچ کس فعلا به ما شک نکرده ممکنه فحش بدید یا هزار ایراد بگیرید ولی به نظر خودم بهترین کار کردم هم من به کیف کیر رسیدم بعد از یک مدت هم نیما به کس و کون من رسیده هیچ کس نمی دونه وقتی نیما خونه ما پیش من هست با لباس لختی جلوش هستم یا باهاش سکس می کنم چون پدر مادرم به من خیلی اعتماد دارن فکرشو هم نمی کنن این کار کرده باشم برادرم هم فکرشو نمی کنه با نیما رفته باشم تو کار سکس خیلی نگرانم کسی بفهمه نیما دهنش قرص هست به کسی نمیگه برای آمدن خونه من بهانه کافی داره و مشکلی نداره من یک طبقه مستقل دارم و نیما میاد اونجا و طبقه پایین که پدر مادرم هم هستن کاری به ما ندارن گاهی اصلا بیرون هستن یا سر کار هستن خلاصه تا الان مشکلی پیش نیومده و تو عشق و حال و کیف هستیم نمیدونم چی پیش میاد امیدوارم کسی طلاق نگیره و پدر مادر ها سخت گیر نباشن و بزارن دختر ها دوست پسر داشته باشن و پسرا دوست دختر داشته باشن که مجبور نشن مثل من این کار را بکنن ولی به هر حال ما کیفمونو کردیم و می کنیم دیگه برام مهم نیست نیما پسر داداشم هست برای من دوست پسرم هست اونم با هیکل ورزشی بدن عالی و یک کیر عالی که عاشق کیرشم روحیم از قبل خیلی بهتر شده و به ازدواج مجدد فکر می کنم قبلا به هیچ مردی اعتماد نداشتم و اعتماد به نفس نداشتم و از مرد ها خوشم نمی اومد دیگه اما الان باز برگشتم به دوره عاشقی دبیرستانم روحیم کلا عوض شده حال خوبی دارم امیدوارم همه شما راحت بتونید کیفتونو بکنید بدون مشکل ببخشید طولانی شد سعی کردم برای اولین داستان اونم داستان زندگیم خوب بنویسم نمیدونم چه طور شده از نظر شما

نوشته: سوسن

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.