gayboys ارسال شده در 13 فروردین اشتراک گذاری ارسال شده در 13 فروردین خیانت × بیغیرتی × زن شوهردار × داستان خیانت × داستان بیغیرتی × داستان زن شوهردار × سکس زن شوهردار × داستان زن متاهل × سکس زن متاهل × سمانه زن شریف سلام اسمم سمانست ۲۶ سالمه.این داستان واقعی اولین لذت زنانه منه. امیر ۵ سال ازم بزرگتر بود با با هم ازدواج کردیم اما اون اصلا حس مردانه ای نداشت من ۲۲ سالم بود و اوج هیجان و شهوت زنانه اما امیر انگار حسی نداشت و این منو عذاب میداد .مرد خوب و مهربونی بود اما نمیتونست یعنی حسی نداشت یه شب تو رخت خواب گریه میکردم بغلم کرد و دلداری داد میگفت چرا فکر میکنی که من بهت خیانت میکنم بهش گفتم کاش خیانت میکردی اما منو میکردی من یک زنم تو که نمیتونستی چرا زن گرفتی .واسه اولین بار بود بی پرده بهش حرف دلم رو گفتم .بهش گفتم اگه یه روزی دست یه مردی بهم خورد و منم وا دادم حق اعتراض نداری گفت یعنی میخوای خیانت کنی خندیدم و گفتم خیانت رو به کسی میکنند که مرد باشه و غیرت داشته باشه و زنش رو تشنه نذاره اما اگه هم روزی این کار رو بکنم این اسمش خیانت نیست گفت تا حالا چند بار این کار رو کردی ؟ گفتم نکردم راستش هم گفتم واقعا دست غریبه ای تا حالا بهم نرسیده بود اون شب گذشت و تصمیمم رو گرفته بودم که با یه مرد مورد اعتماد ارتباط برقرار کنم اونم فقط حالت فیزیکی و جنسی نه حسی و عاطفی .خواهر امیر که کل داستان زندگی منو میدونست محسن رو معرفی کرد بهم و ما مدتی با هم تلفنی در ارتباط بودیم و یه روز قرار رستوران گذاشتیم بار اولم بود دست و پام میلرزید از ترس و بی آبرویی اما یه مرد جذاب بود خوشم اومد ازش تو نگاه اول بهم گفت تا حالا دوست پسر داشتی گفتم بهش شوهر دارم بیچاره شوکه شد میخواست بره رفتیم تو ماشینش تو پارکینگ رستوران گفتم شوهر دارم اما اون منو نمیکنه اون بیماره واسه همین من الان اینجام اینو که گفتم لب رو به لبام چسبوند سینه هی کوچیکم رو تو دستای بزرگ و مردونه میچلوند هر دو حشری شدیم گفت واسم ساک بزن گفتم نه گفت چیه خوشت نمیاد از ساک زدن گفتم به موقع واست این کار رو میکنم گفت کی گفتم باید منو ببری یه جای امن یه جایی که آرامش داشته باشم یه خونه ای جایی گفت بریم گفتم الان من باید برم خونه شوهرم منتظره بزار واسه فردا صبح )(آخه هنوز شیو نکرده بودم و هنوز آماده نبودم )اون شب حسابی به خودم رسیدم بهترین لباس های زیر و…خودم رو آماده کردم صبح اومد دنبالم و منو برد یه هتل خیلی شیک دوباره کلی راجع به امیر شوهرم بهش گفتم و چند ثانیه بوسیدیم کیرش رو درآورد وووووو چه ابهتی خیلی زیبا بود بزرگ و قطور و شاید ۱۰ برابر کیر شوهرم میخواست بده بخورم اما نمیخواستم با این شروع بشه سریع رو تخت به حالت دمر خوابیدم و گفتم میخوام بکنی منو به نظر مرد قوی میرسی بنده خدا حالت دمر خوابیدم فکر کرد من دلم رابطه از پشت میخواد گفت میخوای کونت رو بکنم برگشتم گفتم نه میخوای این قول رو بکنی پشتم جر میخورم که دوباره خوابیدم و کردش تو واژنم خیلی داغ بود درد اولش عالی بود به زور میرفت تو ارگاسم اول رو گرفتم رو آسمونا بودم صدام رو خودم نمیتونستم کنترل کنم جلوی دهنم رو گرفت و تند تلمبه های مرگبار میزد تو کسم .انگار تو یه سطل آب داشت میکوبید خیلی خیس بودم چند بار ارگاسم شدم اما هرگز سیر نشدم ازش آبش اومد ریخت تو دستمال کنارم دراز کشید چند دقیقه گذشت گفت چطور بود گفتم خوبه اما دوباره میخوام ارضا نشدم گفت بخورم تا دوباره جون بگیره واسش خوردم چقدر لذت بخش بود فقط سرش رو میتونستم تو دهنم به زور جا بدم سفت که شد دوباره حالت دمر شدم و منو انقدر کرد اینبار که تا خودم گفتم بسه نمیتونم دیگه .خوابیدم کسم جر خورده بود انگار ۳ قلو زاییده بودم .اما با همون یک بار سکس تا یک هفته اصلا سیر سیر بودم و احساس نیاز نکردم .محسن پارتنر شده بود و هر هفته منو میکرد حتی از کون بهش دادم که یه وقتی ولم نکنه اما بالاخره کم کم سرد شد و منو ولم کرد از شوهرم هم جدا شدم اما محسن یه چیز دیگه بود با اینکه بعد از اون با مردای زیادی بودم نوشته: سمانه لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده