poria ارسال شده در 4 تیر اشتراک گذاری ارسال شده در 4 تیر لذت واقعی زندگی 1 یک سال از ازدواجمون میگذشت که خبر آوردن مهران با موتور خورده زمین و بردنش بیمارستان آخه کارش با موتور بود و زندگی ما با کار کردن بهرام با موتورش می گذشت دو سه روز بعد رفتیم پیش متخصص که اونجا فهمیدیم مهران باید موتور رو کنار بزاره به خاطر آسیبی که به پاش خورده بود اگه مجدد تکرار میشد خطرناک میشد گذشت و مهران ی مدت بیکار بود و بعدش مشغول کارگری شد و صبح میرفت و شب تا دیر وقت کار میکرد که برای من و زندگیمون چیزی کم نذاره زندگی خوبی نداشتیم ولی داغون هم نبود زندگی سکسی بدی هم نداشتیم میشه گفت خوب هم بود هفته دو یا سه بار سکس میکردیم و منم با تلمبه های مهران داخل کُسم بهترین لذت زندگی رو میبردم ی روز مهران که اومد خونه گفت صاحبخونه باهاش تماس گرفته و پول پیش رو دو برابر کرده و کلی هم گذاشته رو اجاره همه همین بودن یهویی گرونی از همیشه تو مملکت ما بدتر شد کارمون شده بود گشتن از این بنگاه به اون بنگاه کسی رو هم نداشتیم که ازش کمک بگیریم خانواده هر دوتامون هم وضعش بهتر از ما نبود دیگه نا امید شده بودیم باید میرفتیم چند محله پایین تر همین الانش هم تو حومه شهر زندگی میکردیم تو یکی از همین روزها که با یکی از دوستام صحبت میکردم و درد دل میکردم دوستم پیشنهاد داد که بگردیم دنبال سرایداری به گفته خودش یکی از بستگانش این کار رو کرده بود کلی هم رازی بودن موضوع رو با مهران که در میون گذاشتم اولش خوشش نیومد ولی بعد چند روز که فشار صاحبخونه بیشتر شده بود قرار شد بگردیم داخل آگهی ها برای سرایداری ی هفته ای مشغول بودم میگشتم همش یا مجرد میخاستن یا اگر متاهل می خواستند بنا استخدامشون اتباع بودن بود از این هم دیگه ناامید شده بودم ی آگهی دیدم که زده بود متاهل با جای اسکان تماس گرفتم قرار شد بریم برای صحبت روز بعدش مهران رفت و اومد از این روبه اون رو شده بود هرچی ازش میخواستم فقط میگفت دعا کن اوکی بشه همون شب ی سکس مشتی کردیم و حسابی به هم حال دادیم حدود ۲۰ دقیقه کارمون طول کشید و هر دو لذت بردیم دو سه روز بعد مهران خبر داد که باهاش تماس گرفتن و گفتن اولویت با ی خانواده افغانستانی هست ولی قرار بر این شد که با هم بریم و من غذا درست کنم تا دست پخت من رو ببینن روز موعود رسید و ما رفتیم و کارهای که میخواستن رو انجام دادیم و برگشتیم آخه اونجای که سرایدار میخواستن ی خونه باغ بزرگ داخل بالاشهر بود که ی آقای حدود ۶۰ ساله تنها زندگی میکرد و سرایدار رو بیشتر برای کارهای روزانه میخواستن که بیشترش مربوط میشد به پخت و پز غذا خلاصه اون آقا که اسمش فرزاد بود با دستپخت من اوکی شد قرار شد هر چه زودتر ما بریم اونجا ساکن بشیم وقتی رفتیم برای قرارداد و دادن سفته برای وثیقه تازه فهمیدم چرا اون روز مهران انقدر خوشحال بود واحدی که به عنوان سرایداری بود داخل حیاط پشتی بود که واحد مستقل تک خواب حدود ۶۰ متری اون هم بصورت مبله همه چی کامل قند تو دل منم آب شده بود تمام وسایل خودمون رو که آنچنان هم نبود فروختیم و پولش رو با پول کمی که بابت پیش خونه بود گذاشتیم بانک به عنوان سرمایه گذاری دو ماهی از ساکن بودن ما می گذشت و همه چی خوب و خوش بود تا رفت و آمدهای مشکوک آقا فرزاد شروع شد هر چند روز یکبار یکسری خانم جوان میومدن و میرفتن ماه سوم هم گذشت و یکشب آقا فرزاد گفت بریم دیدنش حرفهای که اون شب به ما زد دنیا رو برای ما روی سرمون خراب کرد آقا فرزاد دنبال رحم جایگزین بود تا برای مال و اموالش وارثی داشته باشه چون به گفته خودش کسی رو نداشت تو همون قرارهای اولش کیس مورد نظرش رو پیدا کرده بود ولی بخاطر شرایط اون کیش و به گفته خودش بیشتر بخاطر ما بیشتر گشته بود ولی دست آخر به همون کیس اوکی داده بود ولی این ما بودیم که باید از اونجا می رفتیم اون هم به خاطر اینکه اون خانم با مادرش و دختر کوچکش زندگی میکرد و مشکل خونه داشتن و قرار شده بود بیان جای ما و مادرش کارهای من رو انجام بده ی چند شبی گذشت و تازه فهمیدیم که دیگه با پولی که داریم نه میتونیم خونه بگیریم و نه همون وسایلی که فروختیم مهران گفت امشب میرم التماس آقا فرزاد رو میکنم رفتن و اومدن مهران دو ساعتی طول کشید و وقتی برگشت بدجوری داغون بود هرچی پرسیدم چی شده جوابی نمیداد روز سوم بعد از اون شب مهران گفت آقا فرزاد دوتا راه به ما داده یکی که خالی کنیم و اون بابت قراردادی که خودش نوشته بود میتونست خسارتی به ما ندهی مقدار پول به ما بده که تقریبا هیچی بود یک راه دیگه قبول کردن من برای رحم جایگزین شدن بود حسابی عصبی شدم از پیشنهادش موقع خواب که آرومتر شده بودم به گذشته فکر کردم روزهای خوشی که اینجا داشتیم تصمیم گرفتم به خاطر زندگیمون شرط دوم رو که آقا فرزاد گفته بود رحم جایگزین بشم و این رو هم بگم به مهران گفته بود تمام طول بارداری بصورت طبیعی انجام میشه صبح بعد از خوردن صبحونه به مهران گفتم قبول کنیم مهران هم به حرف اومد گفت خودش از روز دوم پیشنهاد آقا فرزاد اوکی شده به آقا فرزاد اطلاع دادیم و قرار شد چند جلسه برم پیش دکتر معتمدش هر زمان بهترین وقت بارداری من بود به ما اطلاع بده آخرین روز که دکتر گفت از امشب باید اقدام کنید و الان در بهترین حالت هستم همونجا رفتم داخل شوک وقتی رسیدیم خونه دکتر به آقا فرزاد اطلاع داده بود و رو به من و مهران کرد و گفت برید خوب فکر هاتون رو بکنید اگر اوکی شدین به من اطلاع بدین اگر هم نه ایرادی نداره من هنوز به اون خانم نه قطعی ندادم اومدیم واحد خودمون هر دو مثل مجسمه یا ربات دست آموز شده بودیم که توانایی کاری رو نداشتیم به مهران گفتم زنگ بزنه و بگه ما آماده ایم آقا فرزاد اومد و با خودش ی قرص آورد داد به مهران که بخوره اولش مهران طفره رفت ولی با خشم آقا فرزاد قرص رو خورد و به پیشنهاد آقا فرزاد رفت دراز کشید بعد رو به من کرد و گفت پریسا خانم من میرم شما آماده شو بیا اتاق خواب من نفهمیدم چطور و چطور خودم رو به اصطلاح آماده کردم و چجوری رسیدم جلوی درب اتاق آقا فرزاد برای بار آخر قبل ورود به اتاق گذشته زندگیم داخل ذهن مرور شد دیدم دارم درب اتاق رو میزنم آقا فرزاد به استقبالم اومد دستم رو به آرومی گرمی فشار داد من رو با خودش به داخل اتاق برد فضای داخل اتاق تقریبا رمانتیک بود آقا فرزاد آروم اومد کنار گوشم و گفت از این لحظه من فرزاد هستم برای تو پریسا جان پس بهدخاطر خودمون فقط به لحظه فکر کن و خودت رو بسپار دست من منم به حرفش گوش کردم و خودم رو در اختیارش گذاشتم نفس فرزاد وقتی به گردنم رسید بدن من یخ شده بود اون هم قشنگ این موضوع رو فهمیده بود خیلی آروم شروع کرد به لیس زدن گردن و گاه بیگاه لاله های گوشم رو میخورد انقدر قشنگ این کار رو میکرد که خونوتو بدنم جریان گرفته بود شهوت من داشت کم کم خودش رو نشون میداد خیلی حرفه ای لختم کرد و سر تا پای وجودم رو بوسه بارون میکرد اما اون لحظه ای که نوک سینه هام رو لیس زد و مشغول خوردنش شد صدایی از عمق وجودم دراومد اولین ناله شهوتناک خودم رو سر دادم پریسا جان لذت میبری با سر تایید کردم دوست دارم امشب برای تو یادگاری بمونه خودم خبر نداشتم که آب از کُس کوچیک راه افتاده و خودم رو خیس کردم دیگه فقط لذت بود و شهوت داخل ذهن مدام این افکار بود که بخور فرزاد جان بخور که آتیش افتاده به جونم وقتی زبون فرزاد رفت لای کسم همون لحظه اولین ارگاسم زندگیم رو تجربه کردم با خود که اومدم دیدم فرزاد لخت شده من مات و مبهوت کیر خوشگلش شدم اصن بهش نمیخورد این کیرش باشه حدود ۲۰ سانت کلفت و با ی کلهدتخم مرغی شکل ترس به جونم افتاد آخه کیر مهران ۱۳ سانت بود تقریبا نازک یهو فرزاد گفت کجائی پریسا زبونم باز شد گفتم من نمیتونم این برای من بیش اندازه بزرگه فرزاد گفت اشتباه میکنی بهت ثابت میکنم بدنت و کُس خوشگلت با این کیر من جفت میشه ازش خواهش کردم بهم فشار نیاره اون هم قبول کرد من رو دراز کرد روی تخت و افتاد به جون کُسم حالا نخور و نلیس کی بلیس دوباره شهوتم زده بود بالا بیشرف جوری لیس میزد که انگار تو بهشت بودم نزدیک بود دوباره ارگاسم بشم که فرزاد متوجه شد و دست نگه داشت ازش خواستم ادامه بده ولی گفت الان نوبت تو هست من هم مشغول ساک زدن کیرش شدم با راهنمائ های فرزاد فهمیدم چیزی از ساک زدن بلد نبودم فرزاد مجدد درازم کرد روی تخت و پاهام رو داد رو به بالا دیگه داشتم میمردم و با صدای بلنرگد خواهش میکردم که من رو بکنه ولی فرزاد توجهی نمیکرد و با کیرش کُسم رو ماساژ میداد که یکدفعه برق تمام وجودم رو گرفت متوجه شدم سر کیرش رو کرده داخل کُسم آروم آروم عقب جلوش میکرد و من آرومتر میشدم همینجوری که زمان برای من ثابت شده بود ازش خواستم بیخیال بشه من طاقت این کیر رو ندارم که فرزاد گفت بهت که گفتم اشنگتباه میکنی ببین الان تمامش داخل کُست هست به خودم افتخار کردم و فرزاد آروم آروم شروع به تلمبه زدن کرد دومین ارگاسم هم اتفاق افتاد و فرازد به بهترین شکل من رو میکرد تازه فهمیدم عروس شدن یعنی چی لذت سکس خوب چی هست دوست نداشتم اون شب تموم بشه در حال تلمبه زدن فرزاد صدرتش رو نزدیک صورتم کرد من طاقت نیادردم شروع کردم به خوردن لبهاش تلمبه ها دیگهدسرعت گرفته بود حرف فرزاد درست بود کُس من و کیرش شده بودن عاشق و معشوق به درخواست فرزاد اون دراز کشید و من رفتم نشستم روی کیرش و دوباره طعموعروس شدن رو تجربه کردم بالخره لحظه موعود فرا رسید و فرزاد آبش رو که زیاد هم بود داخل کُسم خالی کرد اون لحظهدبهترین لحظه این سکس ما بود مدتی رو تو بغلش آروم گرفتم و اون هم مدام من رو نوازش میکرد و بوسه های مکرر نگاه به ساعت کردم متوجه شدم نزدیک ۴ ساعت مشغول بودیم خودم رو جمع و جور کردم سراسیمه خواستم برم پیش مهران که فرزاد گفت نترس اون الان خواب و تا فردا بیدار نمیشه قرصی که بهش دادم قرص خواب بود که مشکلی از سمتش پیش نیاد ازم خواست بمونم کنار دروغ چرا دوست داشتم بمونم ولی خواستم مهران که بیدار میشه پیشش باشم لحظه خروج از اتاق فرزاد دستم رو گرفت آروم بهم گفت امشب به خواست من اینجا بودی امیدوارم تونسته باشم بهت آرامش و لذت بدم من هم لبی شیرین بهش دادم و اومدم بیرون… دوستان این اولین بار بود که داستانی مینوشتم کامل ساخته ذهنم بود بابت طولانی بودن شرمنده میتونه ادامه دار باشه اما همش بستگی به شما داره موفق باشین نوشته: آپاراتچی واکنش ها : migmig و dozens 2 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
dozens ارسال شده در 13 تیر اشتراک گذاری ارسال شده در 13 تیر لذت واقعی زندگی 2 سلام عشقم بیدار شدی بلند شو دیگه باید به کارات برسی چقدر میخوابی تمام تلاشم رو میکردم که همه چی رو عادی جلوه بدم مهران که از خواب بیدار شد بهش گفتم صبحونه رو آماده کردم پاشو صبحونه آقا فرزاد رو ببر بده بهش بیا با هم صبحونه بخوریم من خیلی گرسنه ام پاشو تنبل خان پاشو برو دست و صورتت رو بشور بیا اما مهران اینجا نبود حواسش جای دیگه بود بالاخره به حرف اومد و گفت دیگه اینجا جای ما نیست امروز با آقا فرزاد صحبت میکنم ما از اینجا میریم بالاخره یه کاریش میکنم من نمیتونم ببینم شب زنم کنار مرد دیگه ای باشه بهش میگم دنبال یکی دیگه بگرده مهران داشت حرف میزد و این من بودم که حواسم اینجا نبود داشتم تو دنیای جدیدی که از دیشب برام شروع شده بود سرک می کشیدم از حس و حالی که فرزاد بهم داده بود نمیدونم چطور بگم ولی هرچی بود خود من نبودم پریسای که انگار زندگی و لذت واقعیش تازه تو بیست و یک سالگیش شروع شده بود تو افکار خودم بودم که با صدای مهران به خودم اومدم کجایی تو پریسا حواست کجاست اصلا میشنوی من چی میگم سعی کردم خودم رو جمع و جور کنم و ضعف نشون ندم نه عزیزم حواسم هست آره منم موافقم بهتره از اینجا بریم منم نمیتونم دوری از تو رو تحمل کنم ولی مهران هیچ فکر کردی که از اینجا بریم چکاری باید بکنیم ما همه لوازمی که داشتیم رو فروختیم با همون پول دیگه الان نمیتونیم نصفش رو حتی بصورت دست دوم بخریم خونه از کجا گیر بیاریم از همه مهم تر تو که کاری نداری عشقم درباره دیشب باید با تو صحبت کنم بیا اول صبحونه آقا فرزاد رو ببر بده بهش داره دیر میشه بعد بیا با هم صحبت کنیم تو فاصله ای که مهران رفت با خودم درگیر بودم من مهران رو دوست داشتم خیلی زیاد ولی دیشب حسی تو من بوجود اومد که مانع رفتن من از اینجا میشه اون حس قوی تر از این حرفها بود با خودم تصمیم گرفتم یه جوری مهران رو راضی کنم از تصمیمی که معلوم بود جدی هم هست پشیمونش کنم مهران که اومد صبحونه رو که میخوردیم شروع کردم به صحبت از گذشته ای که داشتیم از سختی های که کشیدیم صحبت رو رسوندم به دیشب مهران جان اونجوری که تو فکر میکنی نیست هیچ لذتی بین ما نبود آقا فرزاد جوری خودش رو آماده کرده بود که فقط مرحله باردار شدن من رو انجام بده اونم تو کمترین زمان شاید خندت بگیره رابطه بین ما شاید به پنج دقیقه هم نرسید کارم خوب بود عالی داشتم پیش میرفتم مهران کم کم داشت آروم میشد نگران چی هستی ما با این کار جای خودمون رو اینجا ثابت میکنیم زمان خوبی هم داریم تا بتونیم تو این مدت پول جمع کنیم بعد ی زندگی قشنگ برای خودمون درست کنیم میخوام با آقا فرزاد صحبت کنی که اجازه بده تو بری سرکار چون وقتی آقا فرزاد میره سرکار تو بیخود و بی جهت وقتت رو توی این خونه که کاری هم نداره هدر میدی مگه یادت نیست دکتر چی گفت اون گفت با وضعیتی که من دارم و آقا فرزاد به احتمال فراوان بارداری من تو سه یا چهار جلسه اوکی میشه از جام بلند شدم رفتم پشت مهران دستم رو انداختم دور گردنش و صورتش رو بوس کردم بهش گفتم نگران من نباش تو همه زندگی من هستی کسی یا چیزی جای تورو نمیگیره هیچ حسی بین من و آقا فرزاد نیست این و من نمیگم از رفتار دیشبش متوجه شدم و خوشحال که این مرد واقعا فقط دنبال بچه دار شدن هست پاشو آقای من پاشو به کارات برس لبخند به صورت مهران برگشته بود به خودم افتخار میکردم ولی این من نبودم که این حرفها رو میزد اون هم به کسی که عاشقش بودم راستی امروز چیزی به آقا فرزاد نگو من وقتی رفت بیرون بهش زنگ بزن بگو امروز یه سری کار داری باید بری بیرون کارهای رو هم که تو باید انجام بدی من انجام میدم نمیدونم چیکار کرده بودم که هر حرفی میزدم مهران قبول میکرد پریسا جونم بخاطر تو و زندگیمون قبوله فقط من میخوامت نمیدونم چی شده که نیاز دارم بریم توی تخت باشه خانمم نه نه اشتباه نکن عزیزم حواست باشه دکتر به من گفت فقط این چند روز رابطه باید برای بارداری باشه نه عشقبازی مهران نامید شد که گفتم نترس وجود من برای تو هست کمی تحمل کن این چند روز میگذره نمیخوام با ی اشتباه کوچیک مسیر رو طولانیش کنم با خودم گفتم این منم همون دختر ساده و بی ریا هم از خودم میترسیدم و همه خوشحال که پیروز این تنش زن و شوهری شده بودم مهران وقتی فهمید فرزاد رفت اون رفت بیرون بهش گفتم همین دور بر بگرد دنبال کار ببین چی میشه گوشی رو برداشتم شماره آقا فرزاد رو گرفتم چند باری بوق خورد تا جواب بده خیلی معمولی جواب داد بفرمایید پریسا خانم کاری داشتین تعجب کرده بودم از نوع حرف زدنش ولی خوب مجبور بودم آقا فرزاد میخوام خواهش کنم اگر میشه اجازه بدین مهران که داخل خونه زیاد کاری نداره همون کاراهای رو هم که انجام میده من فعلا میتونم انجام بدم بهتره مهران ی جایی مشغول بشه موقت برای خودش بهتره حرفهام که تموم شد فرزاد با آرومی خاصی که انگار نه انگار دیشب بین ما چی گذشته جواب داد اجازه بدین بهش فکر میکنم به شما خبر میدم اون روز گذشت و مهران و فرزاد برگشته بودن هنوز از فرزاد جوابی نیومده بود شب شده بود منتظر بودم که فرزاد صدام بزنه و من رو پیش خودش بخواد به چیز دیگه ای فکر نمیکردم و فقط منتظر بود آتیشی که داخل کُسم گُر گرفته و مثل خوره افتاده بود به جونم رو کنار فرزاد خاموش کنم هرچه بیشتر میگذشت بیشتر ناامید میشدم با صدای مهران به خودم اومدم پریسا چی شده خبری نشد فکر کنم همون جور که خودت گفتی بود آقا فرزاد هم پشیمون شده با این حرفش دنیا رو روی سرم خراب کرد اون شب بدون اینکه اتفاقی بیفته گذشت روز بعدش هم همینطور شد و روز سوم هم به همون صورت روز چهارم طاقت نیاوردم و بهش پیام دادم سلام آقا فرزاد اتفاقی افتاده پشیمون شدین یا من اشتباهی کردم بعد از حدود ی ساعت فرزاد جواب داد و نوشته بود نه اتفاقی نیفتاده و پشیمون نشدم اول از همه منتظر بودم خودت پیگیر باشی که این برای من خیلی مهم بود بعدش با کار کردن مهران مشکلی ندارم حتی براش کار هم پیدا کردم فقط نباید متوجه بشه که من کار پیدا کردم براش امشب که اومدی کنارم بهت میگم چیکار کنی خوشحال بودم واقعا خوشحال دنیا داشت به کام من میشد دوباره فرزاد بهم پیام داد امیدوارم که تو این چند روز بدنت رو شیو نکرده باشی چون برنامه دارم براش نوشتم نه شیو نکردم و در خدمتم شب موعود رسیده بود وقتی فرزاد اومد بهم دو مرتبه پیام داد ممنون بابت شام امشب نمیدونم از کجا فهمیده بود و حتی نمیدونستم چرا غذای مورد علاقه اش رو پخته بود کارها روی روال انجام شد و فرزاد مهران رو خواسته بود مهران که رفت پیشش به منم اطلاع داد که دوباره به مهران قرص داده و وقتی خوابش برد من برم کنارش مهران اومد ناراحت بود ولی نه مثل مرتبه قبل قرص که اثر کرد راه افتاد رفتم به سمت ساختمون اصلی فرزاد خیلی با وقار منتظر بود با ی شاخه گل ازم استقبال کرد نمیدونم چی داشت این مرد ولی وقتی چشم تو چشم میشدم باهاش محو حرفاش میشدم اختیاری از خودم نداشتم دست رو گرفت و من رو دنبال خودش برد آقا فرزاد ببخشید فرزاد جان کجا داریم میریم اتاق خواب که تا اومدم حرفم رو تموم کنم انگشتش رو گذاشت رو لبام که ساکت باشم وارد حموم تقریبا بزرگی با حموم داخل اتاق خوابش بود فرق داشت شدیم آروم کنار گوشم گفت پریسا جان خودت رو به من بسپار و غرق در لذت شو اولین کاری که کرد دوتا لیوان آورد یا به قول خودش دوتا جام شراب بهم گفت بخورم توضیح داد که چجوری و آروم آروم بخورم چون بار اولم بود یکم سختم بود ولی انجام دادم خوردم به آرومی لباسم رو که یه توری ساده بود که اون برای شب عروسیم گرفته بودم از تنم درآورد طبق حرفش نشستم کنار وان حموم و فرزاد مشغول خوردن تمام قسمتهای بدنم شد اصن این مرد بوجود اومده بود که زنها رو به بهترین مدل شهوتی و داغ بکنه چشما رو بسته بودم و غرق در لذتی شده بودم که فرزاد بهم قول داده بود که عالی هم داشت انجامش میداد ناله های ریز من فضا رو سکسی و شهوتی کرده بود که ی لحظه دیدم روی کسم خنک شد چشمام رو باز کردم دیدم کف مالیده روی موهای کسم که زیاد هم نبود با ژیلت مشغول شده این کارش هم لذت داشت کارش که تموم شد بهم گفتم نگاه کن پریسا جان این نشون میده که این کُس دیگه از این به بعد مال منه و بدون اجازه من کسی بهش حق نداره دست درازی کنه نفهمیدم چرا ولی در جوابش گفتم همون شب اول مال شما شد تا این لحظه دست کسی( منظور مهران) بهش نخورده چشماش داشت برق میزد آخه این تا حدودی میشه گفت پیرمرد چی داشت که من اینجور اسیرش شده بودم زبون فرزاد که وارد کُسم شد دل و رودم آشوب شد زمان زیاده طول نکشید که دوباره طعم ارگاسم رو بچشم آروم دستاش رو روی کُس من که دیگه واسه اون شده بود میکشید و ماساژش میداد لعنت بهت مرد من دیگه ناله نمیکردم فریاد شهوتناک سر میدادم فرزاد هم دوست داشت لذت میبرد تا اومد مشغول بشه لباسش رو در بیاره ازش خواستم اجازه بده من این کار رو بکنم باید یه جوری براش جبران میکردم لباسش رو که درآوردم اولین قدم بوسیدن لبهای مردونش بود که با ته ریشی که داشت لذتش رو بیشتر میکرد حالا نخور کی بخور انگار به جونم وصل بود کم کم اومدم پایین تر و نوک سینه هاش رو گرفتم توی دهنم و براش میک میزدم میلیسیدم سرم رو آوردم بالا و دیدم بله موفق شدم فرزاد رو تونستم وارد همون دنیای کنم که اون منو وارد میکرد شلوارک رو از پاش درآوردم شورت نپوشیده بود دلبر من با ی جهش اومد بیرون چقدر زیبا بود حداقل برای من میخواستم خودم رو بهش ثابت کنم تمام تلاشم رو کردم که بهترین ساک عمرش رو براش بزنم آخه به خاطر دفعه اول که فهمیدم چیزی از ساک زدن نمیدونم کلی تو نت تحقیق کرده بودم که سربلند باشم لیسیدن تخمهای درشت و مردونش به من بیشتر از خودش لذت می داد جوری براش ساک زدم که خودش ازم خواست تمومش کنم خوشگلم کافیه اگه همینجوری ادامه بدی ارضا میشم ممنونتم زیبای من وای با این کلمات دوباره داغم کرده بود اصن مهم نبود که از پدر هم بزرگتر بود بلد بود از کلمات کی و کجا استفاده کنه دستم رو گرفت من رو بغل کرد آخه وزن بالایی هم نداشتم لباش رو گذاشت رو لبهای بوسه آبدار داغی رو بهم هدیه کرد و منو برد به اتاق خواب گذاشتم روی تخت دوباره مشغول خوردن کُسم شده بود و باز هم آبی بود که از من راه افتاده بود فرزاد جونم بزار توش خواهش میکنم بکن منو دیگه طاقت ندارم دارم دیوونه میشم مگه دوسم نداری بکن توش رسما قاطی کرد بودم با وارد شدن کیرش به کسم انگار آبی بود روی آتیش داخل کُسم نه اینکه خاموش بشم آروم شدم و دل دادم به تلمبه های با ریتم فرزاد آخ فرزاد جونم بزن که خوب میزنی لعنت بهت داری با من چیکار میکنی این کُس دیگه به تو وابسته شده اسیرت شده نیاز نبود تو بگی دست کسی بهش بخوره اجازه نمیدم کیری به غیر از کیر تو واردش بشه جاااااااان سووووووختم بکن محکم بکن تورو خدا محکمتر بزن به من رحم نکن وجود من رو بکش داخل خودت من مال توام دیوونتم اسیرتم فرزاد هم به بهترین شکل ممکن کارش رو انجام میداد زمان ایستاده بود برای ما دوتا عاشق قلبم اومدبود توی دهنم تو همین حالت بودم که دیدم همزمان که داخل کُسم تلمبه میزنه آروم داره انگشتش رو داخل سوراخ کونم میکنه راستش میخواستم اعتراض کنم ولی قدرتش رو نداشتم با تلمبه های شدید فرزاد دوباره ارگاسم رو تجربه کردم و برای اولین بار آب از داخل کُسم پاشید بیرون بدنم سست شده بود حالی نداشتم ولی این حال بهترین حال دنیا بود فرزاد روغنی آورده بود مشغول سوراخ کونم شده بود با ته صدای شهوتی بهش گفتم نه فرزاد از کون نه کیرت کلفت و درازه اذیت میشم ولی اجازه نمیداد حرفام زیاد طول بکشه و زبونش رو دوباره گذاشت داخل کُسم مشغول خوردنش شد به خودم که اومدم دیدم ی چیز سفت داره وارد کونم میشه نمیتونستم کاری کنم در اختیارش بودم با ی درد عجیب اون وسیله وارد کونم شد و فرزاد با ی آینه نشونم داد گفت ببین پریسا جان این بات پلاگ هست برای باز شدن سوراخ کون استفاده میشه کاری بهش نداشته باش تا بهت بگم با سر اطاعت کردم و ازش خواست دراز بکشه که بتونم اختیار رو بگیرم دستم و با کیرش برای خودم دلبری کنم فرزاد دراز کشید و من نشستم به آرومی روی کیرش آخ که این کیر چه لذتی به من میداد مشغول بالا و پایین شدم و از ته دل ناله میکردم کجائی مهران بیا ببین چه کُسی دارم میدم ببین لذت سکس به چی میگن زنت نشسته روی چیزی که دیگه زندگیش به اون وصله وای مرُردددددددددم جااااااانم آخ که کُسم پاااااااااره شد دوست دارم پارش کنم آخه اختیار دارش کیر فرزاد جووووووونم هست شب رویایی من کامل شده بود به شدت داشتم لذت میبردم فرزاد ازم خواست که بلند بشم و به صورت داگی استایل بشم این کارو کردم و فرزاد بات پلاگ رو برای چند بار در اورد دوباره میکرد تو کونم درد داشت دروغ نمیگم ولی دردی بود همزمان با لذت دیگه رسما راحت عقب جلوش میکرد فرزاد جان ولش کن عزیزم نفسم برس به کُسم که داره هلاکم میکنه اونم نامردی نکرد و دوباره اون کیر خوشگلش رو فشار داد داخل کسم ریتم تلمبه داشت از همیشه تندتر میشد و منی که دیگه رسما داخل ابرها بودم دیگه داشتم دوباره ارگاسم میشدم که همزمان با من فرزاد آبش اومد آتیش شدیدی داخل رحمم شد رو احساس کردم منم ارگاسم شدم دوباره سست افتادم روی تخت دست نوازش فرزاد دوباره من رو گرفت تو آغوشش و مشغول نوازشم شد موهام رو نوازش میداد آروم سینه هام رو ماساژ میداد آخه چقدر تو خوبی مرد لبهام رو رسوندم به لبهاش اینبار من با دستهای ظریفم مشغول نوازشش شدم چشمام رو بستم و با صدای فرزاد به خودم اومدم نفهمیدم که کی تو بغلش خوابیده بودم حسی که با مهران تجربه نکردم هوا روشن شده بود به خودم اومدم یاد مهران افتادم که ممکنه هر لحظه بیدار بشه اومدم سریع برم که فرزاد اجازه نداد گفت نگران نباش تازه اول صبحه مهران فعلا بیدار نمیشه چطور بود پریسا جوونم لذت بردی مثل ی معشوق که به عشقق نگاه میکنه نگاه عمیقی بهش کردم با سر تایید کرد پیشونیم رو بوسید و گفت بیا دراز بکش گفتم آخه صبحونه گفت نگران نباش اون لحظه که مثل پریا تو خواب ناز بودی من صبحونه رو آماده کردم که ی لحظه درد رو داخل کونم رو مجدد احساس کردم دست بردم که اون بات رو در بیارم فرزاد اجازه نداد پریسا جووونم اون رو فقط زمانی در بیار که مجبور باشی بعدش مجدد بزارش سر جاش عزیزم با یه چشم گفتن خیالش رو راحت کردم راستی پریسا جان امروز ی سر میری بیرون ولی با هماهنگی مهران باش رستورانی که چندتا خیابون پایین تره یکی از دوستان من هست روی درب ورودیش ی کاغذ میچسبونه که به همکار ساده نیازمندیم ازش عکس میگیری به مهران میگی میره اونجا همه چی رو اوکی کردم خیالت راحت باشه در ضمن حرفهای دیشبم جدی بود تو و کُس خوشگل و کوچولوت دیگه مال من هستین مگر خودت نخواهی پس فعلا بدون اجازه من دست مهران بهش نمیرسه اون بات پلاگ رو هم گذاشتم تا سوراخ کونت خوب جا باز کنه چون نمیخوام تو درد بکشی میخوام همیشه با من تو لذت باشی ازش تشکر کردم و بوسه ای عاشقونه بهش دادم اون هم انگشتش رو به آرومی ماهرانه کشی لای کُسم و آهی از ته دل براش کشیدم برگشتم که مهران بیدار میشه کنارش باشم… دوستان گلم این داستان ساخته ذهن من هست تو قسمت قبل اول داستان بجای مهران از بهرام استفاده کردم که از همه شما عذرخواهی میکنم اگر لایق دونستین به نظرم میشه باز هم ادامه دارش کرد نوشته: آپاراتچی واکنش ها : migmig و poria 2 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
migmig ارسال شده در 19 تیر اشتراک گذاری ارسال شده در 19 تیر لذت واقعی زندگی 3 مهران جانم عزیزم بیدار شدی آره خانمم بیدارم تو خوبی بهتری دوست ندارم این سوال رو بپرسم خودمم اذیت میشم پریسا جووونم دیب که اذیت نشدی ای فدای تو بشم شوهر خوبم ممنون که اینقدر به فکر منی نه دیوونه اذیت کجا بود چند دقیقه که اذیتی نداره فدای تو بشم پاشو به کارها برس منم برم ی مقدار برای شام شب خرید کنم نیاز نیست تو بری پریسا جان خودم میرم نه دیگه میخوام برم بیرون یکم هوا بخورم جایی نمیرم فقط میرم یکسری سبزی و میوه تازه بگیرم تو که زیاد از این چیزها سر در نمیاری و میری هرچی سبزی و میوه پلاسیده هست رو جمع میکنی میاری من رفتم تو هم بمون خونه تا من بیام بعد دوباره برو دنبال کار بگرد راستی آقا فرزاد صبح که داشت میرفت گفت بهت اطلاع بدم با کار کردنت مشکلی نداره آخه چند بار بهت زنگ زد تو خواب بودی و جواب ندادی باشه پس برو زودتر بیا من برم ببینم خدا چی پیش میاره اومدم بیرون و تو دلم گفتم خدا چیزی فعلن پیش نیاورده عزیزم این منم که با کمک فرزاد داریم برای تو پیش میاریم راستش داخل یخچال همه چی بود ولی خوب نمی شد دست خالی رفت و برگشت تو مسیر رفت و برگشتم به خودم و مسیری که شروع کرده بودم افتخار میکردم وقتی اوایل راه رفتن بات پلاگ که داخل کونم بود یکم اذیت میکرد خواستم ی گوشه خلوت گیر بیارم که یادم اومد که فرزاد گفته باید بمونه و درش نیارم کم کم دیگه بهش داشتم عادت میکردم تا رسیدم به رستوران مد نظر که اون آگهی سفارشی رو دیدم و ازش عکس گرفتم و رفتم سمت تره بار خریدم رو که کردم به خودم اومدم که دیگه نه به مهران فکر میکنم نه به خودم فقط و فقط حواسم پیش فرزاد و لذتی که باهاش میبرم هست مهران مهران کجائی عزیزم بدو بیا داخل خونه که شدم فقط منتظر بودم که مهران رو پیدا کنم خبر به اصطلاح خوش رو بهش بدم قضیه رو بهش گفتم ازش خواستم هرچی زودتر بره تا کسی رو نگرفتن انقدر بچه رو استرسیش کردم که خودمم داشتم استرس میگرفتم مهران که رفت به خودم خندم گرفته بود زنگ زدم به فرزاد سلام فرزاد جان خسته نباشی سلام پریسا خانم چرا فرزاد فقط موقع سکس فقط منو با حرفاش ناز و نوازش میکرد فرزاد جان مهران رو طبق حرف شما فرستادم همون رستوران ببین پریسا خانم مهران که برگشت یکم نامید میشه اون بخاطر اینکه رستوران ازش ضامن میخوان بدون اینکه حول کنی سریع بگی آقا فرزاد هست کم کم بهش بفهمون که ما که پیش آقا فرزاد سفته داریم ازش خواهش میکنیم بیاد ضمانت بکنه در ضمن پریسا خانم داخل محل کارم شما همون پریسا خانم هستی ولی تو خونه کنار من فرشته ای هستی من برای خودم دارم فعلا هم خدا نگهدار قند تو دلم آب شد از خودم شرمنده شدم که راجب فرزاد فکر بد کردم مهران برگشت و همون چیزی شد که فرزاد گفته بود منم حرفاش رو مو به مو به بهترین نحو اجرا کردم دو روزی گذشت و مهران دیگه از فردا میرفت سرکار پریسا جوونم من دوست دارم همسر خوشگلم همه ی این سختی ها رو برای تو تحمل میکنم خیلی سخته که فکر کنی همسرت کنار مرد دیگه ای میخوابه اونم با اطلاع خودت ولی چون هوسی در کار نیست باهاش کنار اومدم چون به تو ایمان دارم فدای تو بشم آقای من یادم روز اولی که مهران گفت از اونجا بریم دلم براش سوخت و از ناراحت بودن ناراحت شدم ولی الان فقط حرفاش رو گوش میکردم این مکالمه واسه شب قبل از سرکار رفتن فردای مهران بود صبح زود بیدار شدم صبحونه رو آماده کردم مهران خیلی زود رفت فرزاد هم همینطور تنها بودم داشتم تو اینترنت به مسائل زایمان و دوران بارداری و اینجور چیزها می پرداختم که خیلی ناشی نباشم غرق کاد خودم بودم که متوجه شدم فرزاد بهم پیام داده پریسا جان نظرت چیه به جای شب امروز با هم باشیم به خودم گفتم چی میگی فرزاد دارم دیوونه میشم چرا با من اینکار رو میکنی من اون کیر رو هر شب میخوام نه چند شب یبار جوابش رو با یه قلب قرمز فرستادم خودم رو حسابی آماده کردم اطاق دلم و زدم به دریا و این بار خودم اتاق حجلمون رو آماده کردم فرزاد که اومد با اینکه برام خیلی سخت بود خودم رو سر سنگین نشون دادم متوجه شدم اونم از این کار من راضی هست اطاق رو هم که دید کلی منو بوسه بارون کرد نوازش شروع شده بود من غرق در لذت داشتم میشدم لبهای فرزاد هر نقطه از بدنم رو که لمس میکرد دیوونه میشدم وای از اون لحظه ای که نوک سینه هام رو بوسی و مشغول خوردنشون شد فرزاد نکن نخور دارم دیوونه میشم وای کیر میخوام بهم کیر بده تو روووووو و بخدا کیرت رو بده ولی فرزاد گوش شنوا نداشت میدونست باید چکار کنه و تو کارش حرفه ای تمام بود پریسا جان کجایی ها همین جا نه روی ابرها روی کیر تو برس به کُسم فرزاد هم مشغول خوردن کُسم من که متعلق به خودش بود وای مرد چیکار میکنی با من این نامردی دارم میمیرم وااااااای کُسمممممممم کار خیلی وقت بود از ناله گذشته بود رسما مشغول هوار زدن بودم بخورش بخورش نووووووووش جونت کُس متاهل من رو بخوررررر اصن شوهر من دیگه توییی این بدن من برای تو هست در حالی که فرزاد کُسم رو میخورد آروم آروم هم بات پلاگ رو نوازش میداد و خیلی نرم عقب جلوش میکرد پریسا جان آماده ای چی میگی تو فرزاد آماده چیه بکننننن منو مگه من کُسسس تو نیستم بکککککن لامصب دیوونه شدم بات رو از کونم در آورد و حساب سوراخ کونم و کیرش رو روغن مالی میکرد فرزاد تو رو خدا به کُسممممم برس اول آتیش کُسم رو خاموش کن بد هر کاری دوست داشتی با کونم بکن اما اما اون کار خودش رو میکرد پاهام رو داد بالا تقریبا زانوهام کنار گوشم بود خیلی آروم شیک سر کیرش رو وارد کونم کرد صدام رفت بالا درد داشت ولی نمیدونم چرا اینقدر راحت رفت داخلش ی یک ربعی طول کشی تا تموم اون نازنین کیرش رو تا خایه فرستاد داخل سوراخ کونم تا اون لحظه شوتی برام نداشت ول ولی وقتی مشغول تلمبه زدن های ملایمش شد همزمان نوک سینه هام رو شروع کرد به میک زدن آتیش از زیر خاکستر داشت شعله میگرفت چیه این مرد بخدا که اون دکترای سکس کردن و گاییدن داشت این چه مزه ای بود با اینکه درد داشتم ولی مزه اش کم از کُس دادن نبود آخخخخخخ دارم میمیرم محککککککم بزن شروع کن فرزاد تلمبه بزن بزن که خوب میزنی من این درد و لذت رو باهم دوست دارم با من چیکار کردی آروم اومد کنار گوشم و گفت تو دیگه رسما مال من شدی آره مال توام وای مُردم آخ سوراخ کونم دارم میمیرم بکُن تندتر بزن که من خوشحال ترین زن دنیا هستم الان وای نه چرا کیرت رو در میاری بکن توش تحمل کن عزیزم بلند شو من دراز میکشم تو به پشتت بشین روی گیرم حواست باشه بکنش تو کونت گفتم چشم و نشستم رو دلبرم با ریتمی که از خودش یاد گرفته بودم خودم رو بالا و پایین میکردم یه دفعه فرزاد من رو کشید سمت خودش چسبوندم به خودش مشغول تلمبه زدن شد دیگه رسما رد داده بود وای بزن دارم میمیرم بزن پریسا جان همینجوری که دارم میکنمت همزمان خودت با دستت کُست رو بمال راستش حالش رو نداشتم ولی باید به حرفش گوش میدادم چون دیگه میدونستم که دوسش دارم همزمان با تلمبه های فرزاد خودم کُسم رو میمالیدم که یکدفعه پاهام ناخواسته سیخ شد رو به هوا و چنان آبی از کُسم پاشید بیرون که داشتم از هوش میرفتم بهترین لذت دنیا همین بود هیچی جای سکس رو نمیگیره اونم با ی کیر خوب و مَرد کاربلد من تو حال خودم نبودم ولی فرزاد همچنان داشت تلمبه میزد کونم دیگه حسی نداشت دست دو بردم سمت کونم دیدم چنان آبی از سوراخ کونم زده بیرون که دوباره شهوتم گُر گرفت ازش خواستم داگی بشیم اونم رفت پشت منو حسابی از خجالت کونم در اومد دیگه هر دو داشتیم ناله میزدم که یکدفعه صدای فریاد فرزاد بلند شد آبش رو ریخت داخل سوراخ کونم منم ناخواسته دوباره ارگاسم رو تجربه کردم همونجور آروم تو بغل هم دراز کشیدیم و فرزاد مشغول نوازش من شد چقدر خوب بود این مرد این نوازش بعد سکسش از همه چی آروم بخش تر بود ی یک ساعتی کنارش خوابیدم بیدار که شدم فرزاد هنوز خواب بود رفتم غذا رو آماده کردم ی میز ناهار خوشگل چیدم برای خودم و مَرد جدید زندگیم خلاصه فرزاد که اومد اول پیشونیم رو بوسید و ی مقدار نوازشم کرد بعد از غذا مشغول صحبت شد پریسا جان اگه از با من بودن راضی هستی باید تغییراتی تو زندگیت بدی فرزاد جان من فقط تورو میخوام چکار باید بکنم که تو رو برای همیشه داشته باشم ولی مهران ببین پریسا جان الان بهانه برای کنار هم بودن داریم ولی اگه میخوای با من باشی باید به حرفام خوب گوش بدی و هرچی که میگم رو انجام بدی اگه به حرفهای که میزنم خوب عمل کنی با هم مهران رو اوکی میکنیم نترس قرار نیست بلایی سرش بیاریم راستی اگه میخوای با من باشی این هفته ی مهمونی مخصوص دعوتم قرار هم نبود برم چون کسی لایق همراهی خودم نداشتم ولی الان دیگه بهونه ای برای نرفتن ندارم خوب به حرفام گوش کن فرزاد حرفاش رو مو به مو مرتب بهم توضیح داد من قشنگ به همشون گوش کردم حالا این من بودم که باید انتخاب میکردم عزیزان دل به نظر من این تصورات داخل زندگی واقعی جایی ندارن اینها تصورات ذهن من برای لذت بردن شما هست شاد باشین نوشته: آپاراتچی واکنش ها : poria و ehsannekoyan 2 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
poria ارسال شده در 7 ساعت قبل سازنده اشتراک گذاری ارسال شده در 7 ساعت قبل لذت واقعی زندگی 4 تمام وقت فکرم درگیر حرفهای فرزاد شده بود نمیتونستم به چیزی جز حرفهای فرزاد فکر کنم شب قبل بعد از رابطه ببین پریسا جان بشین کنارم و خوب به حرفهام گوش کن رابطه ما دیگه کاملا جدی شده و باید ی فکری برای این وضعیت بکنیم اینجوری دیگه فایده ای نداره چرا مگه چی شده فرزاد جان اتفاقی افتاده یا من دلت رو زدم یا اشتباهی کردم چرا منُ میترسونی پریسا جانم نقل این حرف ها نیست اتفاقا چون به هم دیگه احساس پیدا کردیم برای هم ارزش قائل شدیم و به هم وابسته شدیم میخوام به این وضعیت ی سر و سامونی بدیم الان دیگه مشکل اصلی ما مهران هست هرچی باشه اون شرعا و قانونا شوهر تو هست باید برای این وضعیت فکری بکنیم از ی طرف دوست ندارم مهران از اینجا بره از ی طرف هم میخوام برای خود من باشی خوب فرزاد جان من برای تو هستم تن و بدنم برای تو هست من اجازه نمیدم مهران بدون اجازه تو به من دست بزنه نگران چی هستی نگران نیستم پریسا جان مشکلی هم ندارم ولی تا کی میتونیم مهران رو تو این وضعیت نگه دادم خوب اون هم ی مردِ نیازهای داره خوب من میدونم تو برای این وضعیت هم فکری داری فرزاد جونم بگو چکار کنیم فکر اونجاش رو کردم فقط مونده رضایت تو اگه باهام اوکی بشی ت همچنان زن مهران میمونی فقط از لحاظ قانونی ولی خود مهران دیگه به تو نیازی پیدا نمیکنه ی مقدار ترس به جونم افتاد فرزاد از ظاهرم متوجه شد چرا استرس گرفتی گلم نترس قرار نیست بلایی سرش بیاریم فقط میخام کاری بکنم نیاز مهران رو تا حدودی تغییر بدیم خوب راه حل چیه تو همین لحظه فرزاد انگشتش رو کشید روی کُسم آروم شروع کرد به ماساژ دادن کُسم که دیگه قطعا به فرزاد تعلق داشت دوباره شهوت افتاد تو وجودم ببین خوشگل خانم من رابطه های زیاد دارم آدم های زیادی دور و برم دارم تصمیم گرفتم ی خانم رو وارد زندگی مهران بکنم برای کوتاه مدت تا بتونه تغییراتی داخل مهران بوجود بیاره کار به جایی میرسونیم که مهران از بودن تو در کنار من خودش هم لذت ببره وا مگه میشه فرزاد آخ کُسسسم داری دوباره دیوونم میکنی یعنی چی که مهران خودش اوکی بشه اوفففف وای فعلا دراز بکش پاهاتو بده بالا تا ی بات پلاگ جدید بزارم داخل کونت مگه به من اعتماد نداری اعتماد چیه من دیگه بدون تو نمیدونم چکار باید بکنم فرزاد جوووونم اووووف این دردش بیشتر شد که… آره سایزش رو عوض کردم تا ازت ی کونی خوب برای خودم درست کنم پس نگران نباش و همه چی رو بسپار به من آخ جووون من کونی توام فرزاد جوونم من برای توام عاشقتم عشق من این حرفهای بود که من رو درگیر خودش کرده بود میدونستم فرزاد کارش رو خوب انجام میده و نگرانی چندانی نداشتم ولی هنوز به مهران حس داشتم دوسش داشتم ولی جور دیگه ای بود این نگرانی فرزاد همه چی هماهنگ شده بود یکی از دوستانم خانمی رو به من معرفی کرده بود که به قول خودش تو کارش عالی بود قرار بر این شد که مهران چند مرحله برای این خانم غذا ببره و زمانی که مهران برای تحویل غذا میره این خانم با هنر خودش شروع کنه به جذب مهران مهران چند وقتی بود که دیگه سکس با پریسا نداشتم از ی طرف نیاز داشتم از ی طرف میترسیدم کاری کنم که باعث خرابکاری تو باردار شدنش بشه دو باری که برای خانم بهرامی غذا بردم جال بدی به من دست میداد مخصوصا دفعه دوم که بهم ی شربت خنک داد تا بخورم اون روز بدجوری شهوتی شدم چند باری خاستم برم سراغ پریسا ولی ترسیدم دقیقا همون شب دوباره پریسا رفت پیش آقا فرزاد من با اون شهوت کم کم خوابیدم دفعه سوم که غذا بردم برای تحویل به خانم بهرامی ازم خواست برم داخل خونش که برای کاری کمکش کنم ولی وقتی وارد شدم چی میدیدم ی زن خوش هیکل با لباسی به تن که هر مردی رو دیوونه خوش میکرد خانم بهرامی هم که دائم جلوی من خم و راست میشد دیگه طاقتم داشت تموم میشد بعد از انجام چند کار کوچک و خوردن شربتی که خانم بهرامی آماده کرده بود حس شوت داشت به عقلم غلبه میکرد آقا مهران بودین دیگه درست گفتم بله ببین عزیزم منم مهسا هستم دیگه به من خانم بهرامی نگو دوست ندارم ممنونم که به من کمک کردی همون لحظه گوشیم زنگ خورد از رستوران بود سلام مهران کجا موندی ی لحظه به خودم اومدم دیدم حدود نیم ساعتی هست اینجا هستم شرمنده موتور خراب شد الان ی جوری خودم رو میرسونم نیازی نیست مهران با حوصله به موتور برس سفارش بیرون بر نداریم و خلوت شده عجله نکن راحت باش فعلا خوب چی شد مهران جان شرمنده مزاحمت شدم کاشکی وقت داشتی و ی مقدار دیگه کمکم میکردی ولی خوب میتونی بری مشکلی نیست نه نه مشکلی نیست چکار باید بکنم مطمئنی برات مشکلی پیش نیاد نه گفتن دیگه سفارشی نداریم پس اگه زحمت نیست برسم داخل اتاق خواب کمکم کن رو تختی رو جمع کنم تو همون وضعیت داشتم دیوونه میشدم مهسا خانم با کاراش همه دیوونم میکرد که دیگه طاقت نیاوردم و رفتم و از پشت بغلش کردم با صدای جیغ مهسا خانم به خودم اومدم فهمیدم که چه گندی زدم چیکار میکنی اقا مهران من به شما اعتماد کردم شما رو محرم دونستم به خونم راه دادم تاتو رووو خدا ببخشید دست خودم نبود نفهمیدم چرا همچین غلطی کردم از ترس به پته پته افتاده بودم و مثل سگ به خودم میلرزیدم برای ی لحظه رستوران فرزاد ضمانت سفته پریسا از جلو چشمام رد شد برو بیرون تا ببینم چکار باید بکنم چند لحظه بعد مهسا اومد بیرون سرم پایین بود و بلند شدم ایستادم اومد دستش رو گذاشت زیر چونه ام سرم رو آورد بالا نترس به کسی چیزی نمیگم تقصیر منم بود باید جلوی تو بیشتر رعایت میکردم با چشماش زل زد به چشماش داخل چشماش میشد شهوت داخل چشم خودم رو دید دوباره سرم رو آوردم پایین خوب خوب بچمون خجالتی ام هست ببین آقا مهران منم ی زنم که نیازهای دارم تو هم ی مردی که خوب صد البته نیازهای داری اینجور که معلومه هر دوی ما هم مدتی هست که رابطه ای نداشتیم اگه دوست داشته باشی میتونی با هم باشیم من آخه چی نمیدونم قشنگ معلوم بودم هول کرده بودم خوب سکوت علامت رضایت هست ببین مهران جان فقط قبل هرچی من چند تا شرط دارم اول اینکه من با بقیه زنهای که دیدی فرق دارم دوم دوست دارم پارتنرم برای خودم باشه و دست کسی بهش نخوره و از همه مهمتر هرچی گفتم گوش کنی خوب الان برو حموم یه دوش بگیر به خودت برس توقتم که داری تا باهم خوش بگذرونیم با چشم گفتنم خنده رو لبهای مهسا اومد حموم که بودم خودم رو ی برنده تصور میکردم مهران جان بگیر این شربت رو بخور بدنت قوت بگیره که از اسن به بعد کلی باهات کار دارم چشم میخورم از حموم که اومدم بیرون مثل بمب ساعتی بودم مهسا رو که دیدم دلی هری ریخت چی بود این زن در کل پریسا از ذهنم بیرون رفته بود اومدم که برم سمتش بهم گفت صبر کن گفتم هرچی من میگم گوش میدی دوباره گفتم و چشم طبق خواسته مهسا رفتیم داخل اتاق خواب مهسا خودش فرمون رو گرفت دستش مشغول لیس زدن بدنم شد از گردن بگیر تا گوش از گوش تا روی سینه این چه لذتی بود که سراغ من اومده بود لبهاش رو که گذاشت رو لبام نزدیک بود ارضا بشم آخ مهسا خانم جانمم داری دیوونم میکنی جوووون آره کجایی مهران نمیدونم فقط میدونم که دارم بهترین حس دنیا رو میبینم عجله نکن ی کاری میکنم که بنده خودم بشی با اشاره مهسا سوتین رو از تنش درآوردم وقتی پستوناش رو دیدم کامل پکیدم خوش فرم زیبا با نوک کوچیک خوش رنگ مثل دیوونه مشغول خوردن سینه هاش شدم آخخخ آفرین بخور جونننننن بخور مهرانم آه آه داری منو اسیر میک می میک بزن محکم تر میک بزن آفرین پسر گلممممم جووونم حسابی براش ساک زدم سینه هاش رو کلی هم بدنش رو لیس زدم و بوسیدم میخواستم خودم رو حسابی ثابت کنم ولی تا اومدم دستم رو ببرم لای پاش و مشغول کُسش بشم جلوی دستم رو گرفت و اجازه نداد عجله نکن مهران جون حوله رو از دور بدنم جدا کرد و آروم آروم دهن زبونش رو به کیرم رسوند با وارد شدن کیرم به دهنش تغییری تو من بوجود اومد که تا اون لحظه با پریسا این تغییر رو حس نکرده بودم آخ که چقدر قشنگ ساک میزد حالا میفهمیدم که چرا وقتی پریسا برام ساک میزد لذتی نمیبردم وای مهسا دارم میمیرم داری با من چیکار میکنی چرا آبم نمیاد چرا ارضا نمیشم وای ممنونتمممممم چقدررررر خوبی تو جوووون مردم دیگه تو دنیای دیگه ای بودم مهسا سرش آورد بالا نگاهی بهم کرد و گفت خوب مهران کوچولو آماده ای بهترین لذت دنیا رو بهت بدم آماده تغییرات هستی آررررره هر کارررری دوووست داری بکن این بهترین سکس تمام عمر من بوده تا این لحظه از این بهتر که دیگه چی میشه با دردی که وارد بدنم شد به خودم اومدم چیکار میکنی مهسا خانم خفه شووووو و هر کارررری میکنم لذتشو ببر آخه من که کونی نیستم چه ربطی داره بزار کارم رو کامل انجام بدم اگه خوشت نیومد کنسلش میکنم قرار شد هرچی بگم نه نگی اون لحظه شهوت قویتر از عقل بود با وارد شدن انگشت مهسا به سوراخ کونم حس عجیبی همراه با درد رو تجربه کردم آخخخخخ وااااای درد دارمممم ولیییی خوبهههه جوون حس خوبییی داره دیگه رسما رد داده بود چون بجای ی انگشت سه تا انگشت داخل کوووونم بوووود با تلمبه های که مهسا با انگشتش میزد چند بار حس ارضا کردن رو چشیدم ولی آبم نمیومد آخخخخخخ مهسا جوووونم دارررررم دیووونه میشم جانممممم مهران جووون این که چیززززی نیست کاش الان اینجا ی کیر واقعی داشتیم و حسابی بهت حال میداد با انگشت به اینجا برسی گرمای کیر رو بچشی چکار میکنی نه نه من کونی نیستم ولی خووووب هررررچی آخ تند ترش کن خوب تلمبه میزنی جانممممم هرچی ارزش ی بار تجربه کردن رو داره یادت بهت گفتممم من با بقیه زنها متفاوتم آره خوب معلوم که هستی تو بهترین زن دنیا هستی جووون آخ سووووراخ کوووونم چرا من دارم این همه لذت میبرم به خودم که اومدم احساس کردم ی چیز کلفت تر از انگشتهای مهسا داره وارد سوراخمممم میشه درد زیادی داشتم ولی شهوتی غیر قابل وصلی داشتم پیش خودم گفتم حتما مهسا مثل فیلم سوپرها چیزی به خودش بسته و داره با اون وسیله کونم میزاره اووووف چه کونیییی داره مهران تو جز بهترین کونهای هستی که کردم وای ببین بدون هیچ مقاومتی کیرم و کردم تا ته داخل سوراختتتت آخ چه حالی میده تا اومدم تکونی بخورم و مقاومتی از خودم نشون بدم مهسا افتاد روی من و مشغول لب گرفتن شد چنان تلمبه هاش ریتم داشتن که همه چی رو فراموش کرده بودم دیگگگگگه دارررددم میمیرم مهسسسا جوووونم چه میکنی تو با من وای وای آخ نیم ساعتی میشد که تو کونم تلمبه میزد حس و حال وصف ناپذیری داشتم خوب مهرام جان بلند شو داگی بشین تا از پشت خوب بکنمت گفتم باشه فقط قبلش بزار ببینم چی به خودت بستی که اینجوررری من رو دیووونه کردی تا چشمام افتاد بین پاهای مریم چی میدیدم کیر واقعی و گوشتی مگه میشه آخه اون که زنه با خنده های مهسا به خودم اومدم کجایی تو کوچولو چیزی به خودم نبستم اینی که نیم ساعت داشت تو سوراخ کونت تلمبه میزد کیر گوشتی خود من بود الان هم خم شو خودت رو بسپار به من و کیرم و لذتشو ببر آخه آخه نداره با دستش با کمرم قوس داد کونم رو به سمت بالا داد و کیرش رو خیلی راحت وارد کووونم کرد نباید لذت میبردم ولی واقعا دست خودم نبود دوباره تلمبه ها شروع شده بود مهسا به حرف اومده بود خوب خوب چطوری پسر جووونم آخخخخ خوووبم مهسا جون حس خوووبی دارم ممنونتممم ولی من کونی نیستم این بار اول و آخرم بود اشتباه میکنی مهران تو ساخته شدی برای کون دادن کونی بودن که بعد نیست بعدشم فرار نیست کسی بوی ببره بهت ثابت میکنم مشتری ثابت من و کیرم میشم جوووون کووونی من حالششششو ببرر آرررره مرررردم ممنونم وای مهسا جووون تند ترش کن دارم میمیرم چه کردی با من وای وای خدایا من کاری نکردم فقط درب لذتهای دنیا رو به روی تو باز کردم یادت نره بعدش نوبته تو هست که کووونم بزاری پس الان حسابی حال کن که منم میخام زمان دیگه برام معنی نداشت فقط لذت بود لذت تلمبه های مهسا دیگه حالت سرعتی به خودش گرفته بود که داخل سوراخ کووونم احساس گرمای شدیدی کردم حس خووبی داشت خیلی خوب مهسا داخل کوونم ارضا شده بود ولی من هنوز ارضا نشده بودم مهسا نفسی کشید و ازم خواست منم برم کووونش بزارم پیش خودم گفتم الان بهت ثابت میکنم من کونی نیستم مهسا دراز کشید پاهاش رو داد رو به بالا رفتم کیرم رو تنظیم کردم منتظر بودم صدای آخ و اوخش در بیاد ولی کیرم تا ته که وارد کونش شد خبری از آخ و اوخ نبود دوباره داغ شده بودم آروم مشغول تلمبه شده بودم میخواستم خودم رو بهش ثابت کنم ولی تا اومدم تلمبه هام رو سرعتی کنم دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم ارضا شدم داخل کونش چنان نفس نفس میزدم که انگار کوه کنده بودم آخی بچه ی من بیا تو بغلم چقدر زود آبت اومد الهی ایراد نداره مهم تو بودی که وقتی میکردمت حسابی لذت بردی افتادم تو بغلش و هر دو مشغول نوازش شدیم بیشتر لذتی رو تجربه کرده بودم که تا به حال نبرده بودم مهسا با دستش مشغول ماساژ کیرم شدم خودش هم دست من گذاشت روی کیرش قشنگ معلوم بود کیرش از واسه من هم بزرگه هم کلفت تر لبهامون به هم جفت شده بود نمیخواستم اون لحظه تموم بشه مهران جان میدونم لذت بردی از این به بعد من و تو مال هم هستیم کسی هم قرار نیست چیزی بفهمه الانم پاشو یکم بهت برسم جون بگیری از خودم ناراحت بودم ولی لذتی که برده بودم غیر قابل وصف بود بیا مهران جان این قرص رو هم بخور که دفعه بعد بتونی بیشتر منُ بکنی خوب منم دل دارم قرص رو که خوردم همه دیگه رو حسابی بوس کردیم و نوازش من از سینه های ای زن لذت میبردم اون هم از کون من اومدم بیرون دیدم هوا تاریک شده رفتم به سمت رستوران گوشیم زنگ خورد فرزاد بود جان عزیزم جانم فدات بشم مرد من پریسا جون مرحله اول نقشه به خوبی پیشرفته خودت رو آماده کن امشب بدجور میخوامت خدا رو شکر من بدترم فرزادم بیا تو رو خدا زودتر بیا کونم بعد خارش گرفته کُسم گر گرفته سینه هام سفت شده میخوامت عشق من دارم میام عزیزم خوشحال بودم هم برای خودم هم برای مهران آماده بودم بدجور نیاز داشتم دیگه مطمئن بودم نه به فرزاد بلکه به کیر خوش قد و بالاش اعتیاد پیدا کردم لذت واقعی زندگی لای پای فرزاد بود نه اونی که مهران داشت بیا فرزاد جووونم که تو دیگه شوهر من و بکن من شدی خبر نداشتم چه اتفاقی افتاده ولی به فرزاد اعتماد داشتم دوباره گوشیم زنگ خورد راستی پریسا جان امشب سه شنبه هست و اگه یادت باشه مهمونی دعوتیم برات چند دست لباس خریدم برو با سلیقه خودت یکی رو انتخاب کن و با سلیقه خودت برای منم لباس بزار بیرون امشب میبرمت جایی که تغییر و کامل تو زندگیت حس کنی دارم میام… دوستان گلممم عزیزای دلم اگه دوست داشتین ادامه میدیم در کنار هم ممنون که وقت میزارین هدف فقط و فقط لذت بردن شما هست اشتباهی اگر بود به بزرگی خودتون ببخشین پایدار باشین نوشته: آپاراتچی لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده