رفتن به مطلب

داستان فانتزی و بیغیرتی لذت بردن از زندگی


poria

ارسال‌های توصیه شده


لذت واقعی زندگی 1
 

یک سال از ازدواجمون میگذشت که خبر آوردن مهران با موتور خورده زمین و بردنش بیمارستان آخه کارش با موتور بود و زندگی ما با کار کردن بهرام با موتورش می گذشت دو سه روز بعد رفتیم پیش متخصص که اونجا فهمیدیم مهران باید موتور رو کنار بزاره به خاطر آسیبی که به پاش خورده بود اگه مجدد تکرار میشد خطرناک میشد
گذشت و مهران ی مدت بیکار بود و بعدش مشغول کارگری شد و صبح میرفت و شب تا دیر وقت کار میکرد که برای من و زندگیمون چیزی کم نذاره زندگی خوبی نداشتیم ولی داغون هم نبود زندگی سکسی بدی هم نداشتیم میشه گفت خوب هم بود هفته دو یا سه بار سکس میکردیم و منم با تلمبه های مهران داخل کُسم بهترین لذت زندگی رو میبردم
ی روز مهران که اومد خونه گفت صاحبخونه باهاش تماس گرفته و پول پیش رو دو برابر کرده و کلی هم گذاشته رو اجاره همه همین بودن یهویی گرونی از همیشه تو مملکت ما بدتر شد کارمون شده بود گشتن از این بنگاه به اون بنگاه
کسی رو هم نداشتیم که ازش کمک بگیریم خانواده هر دوتامون هم وضعش بهتر از ما نبود
دیگه نا امید شده بودیم باید میرفتیم چند محله پایین تر همین الانش هم تو حومه شهر زندگی میکردیم
تو یکی از همین روزها که با یکی از دوستام صحبت میکردم و درد دل میکردم دوستم پیشنهاد داد که بگردیم دنبال سرایداری به گفته خودش یکی از بستگانش این کار رو کرده بود کلی هم رازی بودن موضوع رو با مهران که در میون گذاشتم اولش خوشش نیومد ولی بعد چند روز که فشار صاحبخونه بیشتر شده بود قرار شد بگردیم داخل آگهی ها برای سرایداری ی هفته ای مشغول بودم میگشتم همش یا مجرد میخاستن یا اگر متاهل می خواستند بنا استخدامشون اتباع بودن بود از این هم دیگه ناامید شده بودم ی آگهی دیدم که زده بود متاهل با جای اسکان تماس گرفتم قرار شد بریم برای صحبت
روز بعدش مهران رفت و اومد از این روبه اون رو شده بود هرچی ازش میخواستم فقط میگفت دعا کن اوکی بشه همون شب ی سکس مشتی کردیم و حسابی به هم حال دادیم حدود ۲۰ دقیقه کارمون طول کشید و هر دو لذت بردیم دو سه روز بعد مهران خبر داد که باهاش تماس گرفتن و گفتن اولویت با ی خانواده افغانستانی هست ولی قرار بر این شد که با هم بریم و من غذا درست کنم تا دست پخت من رو ببینن
روز موعود رسید و ما رفتیم و کارهای که میخواستن رو انجام دادیم و برگشتیم آخه اونجای که سرایدار میخواستن ی خونه باغ بزرگ داخل بالاشهر بود که ی آقای حدود ۶۰ ساله تنها زندگی میکرد و سرایدار رو بیشتر برای کارهای روزانه میخواستن که بیشترش مربوط میشد به پخت و پز غذا
خلاصه اون آقا که اسمش فرزاد بود با دستپخت من اوکی شد قرار شد هر چه زودتر ما بریم اونجا ساکن بشیم وقتی رفتیم برای قرارداد و دادن سفته برای وثیقه تازه فهمیدم چرا اون روز مهران انقدر خوشحال بود واحدی که به عنوان سرایداری بود داخل حیاط پشتی بود که واحد مستقل تک خواب حدود ۶۰ متری اون هم بصورت مبله همه چی کامل قند تو دل منم آب شده بود تمام وسایل خودمون رو که آنچنان هم نبود فروختیم و پولش رو با پول کمی که بابت پیش خونه بود گذاشتیم بانک به عنوان سرمایه گذاری
دو ماهی از ساکن بودن ما می گذشت و همه چی خوب و خوش بود تا رفت و آمدهای مشکوک آقا فرزاد شروع شد هر چند روز یکبار یکسری خانم جوان میومدن و میرفتن ماه سوم هم گذشت و یکشب آقا فرزاد گفت بریم دیدنش حرفهای که اون شب به ما زد دنیا رو برای ما روی سرمون خراب کرد آقا فرزاد دنبال رحم جایگزین بود تا برای مال و اموالش وارثی داشته باشه چون به گفته خودش کسی رو نداشت
تو همون قرارهای اولش کیس مورد نظرش رو پیدا کرده بود ولی بخاطر شرایط اون کیش و به گفته خودش بیشتر بخاطر ما بیشتر گشته بود ولی دست آخر به همون کیس اوکی داده بود ولی این ما بودیم که باید از اونجا می رفتیم اون هم به خاطر اینکه اون خانم با مادرش و دختر کوچکش زندگی میکرد و مشکل خونه داشتن و قرار شده بود بیان جای ما و مادرش کارهای من رو انجام بده
ی چند شبی گذشت و تازه فهمیدیم که دیگه با پولی که داریم نه میتونیم خونه بگیریم و نه همون وسایلی که فروختیم مهران گفت امشب میرم التماس آقا فرزاد رو میکنم
رفتن و اومدن مهران دو ساعتی طول کشید و وقتی برگشت بدجوری داغون بود هرچی پرسیدم چی شده جوابی نمیداد روز سوم بعد از اون شب مهران گفت آقا فرزاد دوتا راه به ما داده یکی که خالی کنیم و اون بابت قراردادی که خودش نوشته بود میتونست خسارتی به ما ندهی مقدار پول به ما بده که تقریبا هیچی بود یک راه دیگه قبول کردن من برای رحم جایگزین شدن بود حسابی عصبی شدم از پیشنهادش موقع خواب که آرومتر شده بودم به گذشته فکر کردم روزهای خوشی که اینجا داشتیم تصمیم گرفتم به خاطر زندگیمون شرط دوم رو که آقا فرزاد گفته بود رحم جایگزین بشم و این رو هم بگم به مهران گفته بود تمام طول بارداری بصورت طبیعی انجام میشه صبح بعد از خوردن صبحونه به مهران گفتم قبول کنیم مهران هم به حرف اومد گفت خودش از روز دوم پیشنهاد آقا فرزاد اوکی شده
به آقا فرزاد اطلاع دادیم و قرار شد چند جلسه برم پیش دکتر معتمدش هر زمان بهترین وقت بارداری من بود به ما اطلاع بده آخرین روز که دکتر گفت از امشب باید اقدام کنید و الان در بهترین حالت هستم همونجا رفتم داخل شوک وقتی رسیدیم خونه دکتر به آقا فرزاد اطلاع داده بود
و رو به من و مهران کرد و گفت برید خوب فکر هاتون رو بکنید اگر اوکی شدین به من اطلاع بدین اگر هم نه ایرادی نداره من هنوز به اون خانم نه قطعی ندادم
اومدیم واحد خودمون هر دو مثل مجسمه یا ربات دست آموز شده بودیم که توانایی کاری رو نداشتیم
به مهران گفتم زنگ بزنه و بگه ما آماده ایم
آقا فرزاد اومد و با خودش ی قرص آورد داد به مهران که بخوره اولش مهران طفره رفت ولی با خشم آقا فرزاد قرص رو خورد و به پیشنهاد آقا فرزاد رفت دراز کشید بعد رو به من کرد و گفت پریسا خانم من میرم شما آماده شو بیا اتاق خواب من
نفهمیدم چطور و چطور خودم رو به اصطلاح آماده کردم و چجوری رسیدم جلوی درب اتاق آقا فرزاد برای بار آخر قبل ورود به اتاق گذشته زندگیم داخل ذهن مرور شد دیدم دارم درب اتاق رو میزنم آقا فرزاد به استقبالم اومد

دستم رو به آرومی گرمی فشار داد من رو با خودش به داخل اتاق برد فضای داخل اتاق تقریبا رمانتیک بود آقا فرزاد آروم اومد کنار گوشم و گفت از این لحظه من فرزاد هستم برای تو پریسا جان پس بهدخاطر خودمون فقط به لحظه فکر کن و خودت رو بسپار دست من
منم به حرفش گوش کردم و خودم رو در اختیارش گذاشتم
نفس فرزاد وقتی به گردنم رسید بدن من یخ شده بود اون هم قشنگ این موضوع رو فهمیده بود خیلی آروم شروع کرد به لیس زدن گردن و گاه بیگاه لاله های گوشم رو میخورد انقدر قشنگ این کار رو میکرد که خونوتو بدنم جریان گرفته بود شهوت من داشت کم کم خودش رو نشون میداد خیلی حرفه ای لختم کرد و سر تا پای وجودم رو بوسه بارون میکرد اما اون لحظه ای که نوک سینه هام رو لیس زد و مشغول خوردنش شد صدایی از عمق وجودم دراومد اولین ناله شهوتناک خودم رو سر دادم پریسا جان لذت میبری با سر تایید کردم دوست دارم امشب برای تو یادگاری بمونه خودم خبر نداشتم که آب از کُس کوچیک راه افتاده و خودم رو خیس کردم دیگه فقط لذت بود و شهوت داخل ذهن مدام این افکار بود که بخور فرزاد جان بخور که آتیش افتاده به جونم وقتی زبون فرزاد رفت لای کسم همون لحظه اولین ارگاسم زندگیم رو تجربه کردم با خود که اومدم دیدم فرزاد لخت شده من مات و مبهوت کیر خوشگلش شدم اصن بهش نمیخورد این کیرش باشه حدود ۲۰ سانت کلفت و با ی کلهدتخم مرغی شکل ترس به جونم افتاد آخه کیر مهران ۱۳ سانت بود تقریبا نازک
یهو فرزاد گفت کجائی پریسا زبونم باز شد گفتم من نمیتونم این برای من بیش اندازه بزرگه فرزاد گفت اشتباه میکنی بهت ثابت میکنم بدنت و کُس خوشگلت با این کیر من جفت میشه ازش خواهش کردم بهم فشار نیاره اون هم قبول کرد من رو دراز کرد روی تخت و افتاد به جون کُسم حالا نخور و نلیس کی بلیس دوباره شهوتم زده بود بالا بیشرف جوری لیس میزد که انگار تو بهشت بودم نزدیک بود دوباره ارگاسم بشم که فرزاد متوجه شد و دست نگه داشت ازش خواستم ادامه بده ولی گفت الان نوبت تو هست من هم مشغول ساک زدن کیرش شدم با راهنمائ های فرزاد فهمیدم‌ چیزی از ساک زدن بلد نبودم فرزاد مجدد درازم کرد روی تخت و پاهام رو داد رو به بالا دیگه داشتم میمردم و با صدای بلنرگد خواهش میکردم که من رو بکنه ولی فرزاد توجهی نمیکرد و با کیرش کُسم رو ماساژ میداد که یکدفعه برق تمام وجودم رو گرفت متوجه شدم سر کیرش رو کرده داخل کُسم آروم آروم عقب جلوش میکرد و من آرومتر میشدم همینجوری که زمان برای من ثابت شده بود ازش خواستم بیخیال بشه من طاقت این کیر رو ندارم که فرزاد گفت بهت که گفتم اشنگتباه میکنی ببین الان تمامش داخل کُست هست به خودم افتخار کردم و فرزاد آروم آروم شروع به تلمبه زدن کرد دومین ارگاسم هم اتفاق افتاد و فرازد به بهترین شکل من رو میکرد تازه فهمیدم عروس شدن یعنی چی لذت سکس خوب چی هست دوست نداشتم اون شب تموم بشه در حال تلمبه زدن فرزاد صدرتش رو نزدیک صورتم کرد من طاقت نیادردم شروع کردم به خوردن لبهاش تلمبه ها دیگهدسرعت گرفته بود حرف فرزاد درست بود کُس من و کیرش شده بودن عاشق و معشوق به درخواست فرزاد اون دراز کشید و من رفتم نشستم روی کیرش و دوباره طعموعروس شدن رو تجربه کردم بالخره لحظه موعود فرا رسید و فرزاد آبش رو که زیاد هم بود داخل کُسم خالی کرد اون لحظهدبهترین لحظه این سکس ما بود مدتی رو تو بغلش آروم گرفتم و اون هم مدام من رو نوازش میکرد و بوسه های مکرر نگاه به ساعت کردم متوجه شدم نزدیک ۴ ساعت مشغول بودیم خودم رو جمع و جور کردم سراسیمه خواستم برم پیش مهران که فرزاد گفت نترس اون الان خواب و تا فردا بیدار نمیشه قرصی که بهش دادم قرص خواب بود که مشکلی از سمتش پیش نیاد ازم خواست بمونم کنار دروغ چرا دوست داشتم بمونم ولی خواستم مهران که بیدار میشه پیشش باشم
لحظه خروج از اتاق فرزاد دستم رو گرفت آروم بهم گفت امشب به خواست من اینجا بودی امیدوارم تونسته باشم بهت آرامش و لذت بدم من هم لبی شیرین بهش دادم و اومدم بیرون…

دوستان این اولین بار بود که داستانی مینوشتم
کامل ساخته ذهنم بود
بابت طولانی بودن شرمنده
میتونه ادامه دار باشه اما همش بستگی به شما داره
موفق باشین

نوشته: آپاراتچی

  • Like 2
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • 2 هفته بعد...


لذت واقعی زندگی 2

سلام عشقم بیدار شدی بلند شو دیگه باید به کارات برسی
چقدر میخوابی تمام تلاشم رو میکردم که همه چی رو عادی جلوه بدم مهران که از خواب بیدار شد
بهش گفتم صبحونه رو آماده کردم پاشو صبحونه آقا فرزاد رو ببر بده بهش بیا با هم صبحونه بخوریم من خیلی گرسنه ام
پاشو تنبل خان پاشو برو دست و صورتت رو بشور بیا
اما مهران اینجا نبود حواسش جای دیگه بود
بالاخره به حرف اومد و گفت دیگه اینجا جای ما نیست امروز با آقا فرزاد صحبت میکنم ما از اینجا میریم بالاخره یه کاریش میکنم من نمیتونم ببینم شب زنم کنار مرد دیگه ای باشه بهش میگم دنبال یکی دیگه بگرده
مهران داشت حرف میزد و این من بودم که حواسم اینجا نبود داشتم تو دنیای جدیدی که از دیشب برام شروع شده بود سرک می کشیدم از حس و حالی که فرزاد بهم داده بود نمیدونم چطور بگم ولی هرچی بود خود من نبودم پریسای که انگار زندگی و لذت واقعیش تازه تو بیست و یک سالگیش شروع شده بود تو افکار خودم بودم که با صدای مهران به خودم اومدم کجایی تو پریسا حواست کجاست اصلا میشنوی من چی میگم
سعی کردم خودم رو جمع و جور کنم و ضعف نشون ندم
نه عزیزم حواسم هست آره منم موافقم بهتره از اینجا بریم منم نمیتونم دوری از تو رو تحمل کنم ولی مهران هیچ فکر کردی که از اینجا بریم چکاری باید بکنیم ما همه لوازمی که داشتیم رو فروختیم با همون پول دیگه الان نمیتونیم نصفش رو حتی بصورت دست دوم بخریم خونه از کجا گیر بیاریم از همه مهم تر تو که کاری نداری
عشقم درباره دیشب باید با تو صحبت کنم بیا اول صبحونه آقا فرزاد رو ببر بده بهش داره دیر میشه بعد بیا با هم صحبت کنیم
تو فاصله ای که مهران رفت با خودم درگیر بودم من مهران رو دوست داشتم خیلی زیاد ولی دیشب حسی تو من بوجود اومد که مانع رفتن من از اینجا میشه اون حس قوی تر از این حرفها بود
با خودم تصمیم گرفتم یه جوری مهران رو راضی کنم از تصمیمی که معلوم بود جدی هم هست پشیمونش کنم
مهران که اومد صبحونه رو که میخوردیم شروع کردم به صحبت از گذشته ای که داشتیم از سختی های که کشیدیم
صحبت رو رسوندم به دیشب مهران جان اونجوری که تو فکر میکنی نیست هیچ لذتی بین ما نبود آقا فرزاد جوری خودش رو آماده کرده بود که فقط مرحله باردار شدن من رو انجام بده اونم تو کمترین زمان شاید خندت بگیره رابطه بین ما شاید به پنج دقیقه هم نرسید
کارم خوب بود عالی داشتم پیش میرفتم مهران کم کم داشت آروم میشد نگران چی هستی ما با این کار جای خودمون رو اینجا ثابت میکنیم زمان خوبی هم داریم تا بتونیم تو این مدت پول جمع کنیم بعد ی زندگی قشنگ برای خودمون درست کنیم میخوام با آقا فرزاد صحبت کنی که اجازه بده تو بری سرکار چون وقتی آقا فرزاد میره سرکار تو بیخود و بی جهت وقتت رو توی این خونه که کاری هم نداره هدر میدی مگه یادت نیست دکتر چی گفت
اون گفت با وضعیتی که من دارم و آقا فرزاد به احتمال فراوان بارداری من تو سه یا چهار جلسه اوکی میشه
از جام بلند شدم رفتم پشت مهران دستم رو انداختم دور گردنش و صورتش رو بوس کردم
بهش گفتم نگران من نباش تو همه زندگی من هستی کسی یا چیزی جای تورو نمیگیره
هیچ حسی بین من و آقا فرزاد نیست این و من نمیگم از رفتار دیشبش متوجه شدم و خوشحال که این مرد واقعا
فقط دنبال بچه دار شدن هست پاشو آقای من پاشو به کارات برس
لبخند به صورت مهران برگشته بود
به خودم افتخار میکردم
ولی این من نبودم که این حرفها رو میزد اون هم به کسی که عاشقش بودم
راستی امروز چیزی به آقا فرزاد نگو من وقتی رفت بیرون بهش زنگ بزن بگو امروز یه سری کار داری باید بری بیرون
کارهای رو هم که تو باید انجام بدی من انجام میدم
نمیدونم چیکار کرده بودم که هر حرفی میزدم مهران قبول میکرد
پریسا جونم بخاطر تو و زندگیمون قبوله
فقط من میخوامت نمیدونم چی شده که نیاز دارم بریم توی تخت باشه خانمم
نه نه اشتباه نکن عزیزم حواست باشه دکتر به من گفت فقط این چند روز رابطه باید برای بارداری باشه نه عشقبازی
مهران نامید شد که گفتم نترس وجود من برای تو هست کمی تحمل کن این چند روز میگذره نمیخوام با ی اشتباه کوچیک مسیر رو طولانیش کنم
با خودم گفتم این منم همون دختر ساده و بی ریا
هم از خودم میترسیدم و همه خوشحال که پیروز این تنش زن و شوهری شده بودم
مهران وقتی فهمید فرزاد رفت اون رفت بیرون بهش گفتم همین دور بر بگرد دنبال کار ببین چی میشه
گوشی رو برداشتم شماره آقا فرزاد رو گرفتم چند باری بوق خورد تا جواب بده
خیلی معمولی جواب داد بفرمایید پریسا خانم کاری داشتین
تعجب کرده بودم از نوع حرف زدنش ولی خوب
مجبور بودم آقا فرزاد میخوام خواهش کنم اگر میشه اجازه بدین مهران که داخل خونه زیاد کاری نداره
همون کاراهای رو هم که انجام میده من فعلا میتونم انجام بدم بهتره مهران ی جایی مشغول بشه موقت برای خودش بهتره
حرفهام که تموم شد فرزاد با آرومی خاصی که انگار نه انگار دیشب بین ما چی گذشته جواب داد اجازه بدین بهش فکر میکنم به شما خبر میدم
اون روز گذشت و مهران و فرزاد برگشته بودن هنوز از فرزاد جوابی نیومده بود شب شده بود منتظر بودم که فرزاد صدام بزنه و من رو پیش خودش بخواد
به چیز دیگه ای فکر نمیکردم و فقط منتظر بود آتیشی که داخل کُسم گُر گرفته و مثل خوره افتاده بود به جونم رو کنار فرزاد خاموش کنم
هرچه بیشتر میگذشت بیشتر ناامید میشدم
با صدای مهران به خودم اومدم
پریسا چی شده خبری نشد فکر کنم همون جور که خودت گفتی بود آقا فرزاد هم پشیمون شده
با این حرفش دنیا رو روی سرم خراب کرد اون شب بدون اینکه اتفاقی بیفته گذشت روز بعدش هم همینطور شد و روز سوم هم به همون صورت
روز چهارم طاقت نیاوردم و بهش پیام دادم
سلام آقا فرزاد اتفاقی افتاده پشیمون شدین یا من اشتباهی کردم
بعد از حدود ی ساعت فرزاد جواب داد و نوشته بود نه اتفاقی نیفتاده و پشیمون نشدم
اول از همه منتظر بودم خودت پیگیر باشی که این برای من خیلی مهم بود
بعدش با کار کردن مهران مشکلی ندارم حتی براش کار هم پیدا کردم
فقط نباید متوجه بشه که من کار پیدا کردم براش
امشب که اومدی کنارم بهت میگم چیکار کنی
خوشحال بودم واقعا خوشحال دنیا داشت به کام من میشد
دوباره فرزاد بهم پیام داد امیدوارم که تو این چند روز بدنت رو شیو نکرده باشی چون برنامه دارم
براش نوشتم نه شیو نکردم و در خدمتم
شب موعود رسیده بود
وقتی فرزاد اومد بهم دو مرتبه پیام داد ممنون بابت شام امشب نمیدونم از کجا فهمیده بود و حتی نمیدونستم چرا غذای مورد علاقه اش رو پخته بود کارها روی روال انجام شد و فرزاد مهران رو خواسته بود مهران که رفت پیشش به منم اطلاع داد که دوباره به مهران قرص داده و وقتی خوابش برد من برم کنارش
مهران اومد ناراحت بود ولی نه مثل مرتبه قبل قرص که اثر کرد راه افتاد رفتم به سمت ساختمون اصلی فرزاد خیلی با وقار منتظر بود با ی شاخه گل ازم استقبال کرد نمیدونم چی داشت این مرد ولی وقتی چشم تو چشم میشدم باهاش محو حرفاش میشدم اختیاری از خودم نداشتم دست رو گرفت و من رو دنبال خودش برد آقا فرزاد ببخشید فرزاد جان کجا داریم میریم اتاق خواب که تا اومدم حرفم رو تموم کنم انگشتش رو گذاشت رو لبام که ساکت باشم وارد حموم تقریبا بزرگی با حموم داخل اتاق خوابش بود فرق داشت شدیم آروم کنار گوشم گفت پریسا جان خودت رو به من بسپار و غرق در لذت شو اولین کاری که کرد دوتا لیوان آورد یا به قول خودش دوتا جام شراب بهم گفت بخورم توضیح داد که چجوری و آروم آروم بخورم چون بار اولم بود
یکم سختم بود ولی انجام دادم خوردم به آرومی لباسم رو که یه توری ساده بود که اون برای شب عروسیم گرفته بودم از تنم درآورد طبق حرفش نشستم کنار وان حموم و فرزاد مشغول خوردن تمام قسمتهای بدنم شد اصن این مرد بوجود اومده بود که زنها رو به بهترین مدل شهوتی و داغ بکنه چشما رو بسته بودم و غرق در لذتی شده بودم که فرزاد بهم قول داده بود
که عالی هم داشت انجامش میداد ناله های ریز من فضا رو سکسی و شهوتی کرده بود که ی لحظه دیدم روی کسم خنک شد چشمام رو باز کردم دیدم کف مالیده روی موهای کسم که زیاد هم نبود با ژیلت مشغول شده این کارش هم لذت داشت کارش که تموم شد بهم گفتم نگاه کن پریسا جان این نشون میده که این کُس دیگه از این به بعد مال منه و بدون اجازه من کسی بهش حق نداره دست درازی کنه نفهمیدم چرا ولی در جوابش گفتم همون شب اول مال شما شد تا این لحظه دست کسی( منظور مهران) بهش نخورده چشماش داشت برق میزد آخه این تا حدودی میشه گفت پیرمرد
چی داشت که من اینجور اسیرش شده بودم زبون فرزاد که وارد کُسم شد دل و رودم آشوب شد زمان زیاده طول نکشید که دوباره طعم ارگاسم رو بچشم آروم دستاش رو روی کُس من که دیگه واسه اون شده بود میکشید و ماساژش میداد لعنت بهت مرد من دیگه ناله نمیکردم فریاد شهوتناک سر میدادم فرزاد هم دوست داشت لذت میبرد
تا اومد مشغول بشه لباسش رو در بیاره ازش خواستم اجازه بده من این کار رو بکنم باید یه جوری براش جبران میکردم لباسش رو که درآوردم اولین قدم بوسیدن لبهای مردونش بود که با ته ریشی که داشت لذتش رو بیشتر میکرد حالا نخور کی بخور انگار به جونم وصل بود کم کم اومدم پایین تر و نوک سینه هاش رو گرفتم توی دهنم و براش میک میزدم میلیسیدم سرم رو آوردم بالا و دیدم بله موفق شدم فرزاد رو تونستم وارد همون دنیای کنم که اون منو وارد میکرد شلوارک رو از پاش درآوردم شورت نپوشیده بود دلبر من با ی جهش اومد بیرون چقدر زیبا بود حداقل برای من میخواستم خودم رو بهش ثابت کنم تمام تلاشم رو کردم که بهترین ساک عمرش رو براش بزنم آخه به خاطر دفعه اول که فهمیدم چیزی از ساک زدن نمیدونم کلی تو نت تحقیق کرده بودم که سربلند باشم لیسیدن تخمهای درشت و مردونش به من بیشتر از خودش لذت می داد جوری براش ساک زدم که خودش ازم خواست تمومش کنم
خوشگلم کافیه اگه همینجوری ادامه بدی ارضا میشم ممنونتم زیبای من
وای با این کلمات دوباره داغم کرده بود اصن مهم نبود که از پدر هم بزرگتر بود بلد بود از کلمات کی و کجا استفاده کنه دستم رو گرفت من رو بغل کرد آخه وزن بالایی هم نداشتم لباش رو گذاشت رو لبهای بوسه آبدار داغی رو بهم هدیه کرد و منو برد به اتاق خواب گذاشتم روی تخت دوباره مشغول خوردن کُسم شده بود و باز هم آبی بود که از من راه افتاده بود فرزاد جونم بزار توش خواهش میکنم بکن منو دیگه طاقت ندارم دارم دیوونه میشم مگه دوسم نداری بکن توش رسما قاطی کرد بودم با وارد شدن کیرش به کسم انگار آبی بود روی آتیش داخل کُسم نه اینکه خاموش بشم آروم شدم و دل دادم به تلمبه های با ریتم فرزاد آخ فرزاد جونم بزن که خوب میزنی لعنت بهت داری با من چیکار میکنی
این کُس دیگه به تو وابسته شده اسیرت شده نیاز نبود تو بگی دست کسی بهش بخوره اجازه نمیدم کیری به غیر از کیر تو واردش بشه جاااااااان سووووووختم بکن محکم بکن تورو خدا محکمتر بزن به من رحم نکن وجود من رو بکش داخل خودت من مال توام دیوونتم اسیرتم فرزاد هم به بهترین شکل ممکن کارش رو انجام میداد زمان ایستاده بود برای ما دوتا عاشق قلبم اومدبود توی دهنم تو همین حالت بودم که دیدم همزمان که داخل کُسم تلمبه میزنه آروم داره انگشتش رو داخل سوراخ کونم میکنه راستش
میخواستم اعتراض کنم ولی قدرتش رو نداشتم با تلمبه های شدید فرزاد دوباره ارگاسم رو تجربه کردم و برای اولین بار آب از داخل کُسم پاشید بیرون بدنم سست شده بود حالی نداشتم ولی این حال بهترین حال دنیا بود فرزاد روغنی آورده بود مشغول سوراخ کونم شده بود با ته صدای شهوتی بهش گفتم نه فرزاد از کون نه کیرت کلفت و درازه اذیت میشم ولی اجازه نمیداد حرفام زیاد طول بکشه و زبونش رو دوباره گذاشت داخل کُسم مشغول خوردنش شد به خودم که اومدم دیدم ی چیز سفت داره وارد کونم میشه نمیتونستم کاری کنم در اختیارش بودم با ی درد عجیب اون وسیله وارد کونم شد و فرزاد با ی آینه نشونم داد گفت ببین پریسا جان این بات پلاگ هست برای باز شدن سوراخ کون استفاده میشه کاری بهش نداشته باش تا بهت بگم با سر اطاعت کردم و ازش خواست دراز بکشه که بتونم اختیار رو بگیرم دستم و با کیرش برای خودم دلبری کنم فرزاد دراز کشید و من نشستم به آرومی روی کیرش آخ که این کیر چه لذتی به من میداد مشغول بالا و پایین شدم و از ته دل ناله میکردم
کجائی مهران بیا ببین چه کُسی دارم میدم ببین لذت سکس به چی میگن زنت نشسته روی چیزی که دیگه زندگیش به اون وصله وای مرُردددددددددم جااااااانم آخ که کُسم پاااااااااره شد دوست دارم پارش کنم آخه اختیار دارش کیر فرزاد جووووووونم هست شب رویایی من کامل شده بود به شدت داشتم لذت میبردم فرزاد ازم خواست که بلند بشم و به صورت داگی استایل بشم این کارو کردم و فرزاد بات پلاگ رو برای چند بار در اورد دوباره میکرد تو کونم درد داشت دروغ نمیگم ولی دردی بود همزمان با لذت دیگه رسما راحت عقب جلوش میکرد
فرزاد جان ولش کن عزیزم نفسم برس به کُسم که داره هلاکم میکنه اونم نامردی نکرد و دوباره اون کیر خوشگلش رو فشار داد داخل کسم ریتم تلمبه داشت از همیشه تندتر میشد و منی که دیگه رسما داخل ابرها بودم دیگه داشتم دوباره ارگاسم میشدم که همزمان با من فرزاد آبش اومد آتیش شدیدی داخل رحمم شد رو احساس کردم منم ارگاسم شدم دوباره سست افتادم روی تخت
دست نوازش فرزاد دوباره من رو گرفت تو آغوشش و مشغول نوازشم شد موهام رو نوازش میداد آروم سینه هام رو ماساژ میداد آخه چقدر تو خوبی مرد لبهام رو رسوندم به لبهاش اینبار من با دستهای ظریفم مشغول نوازشش شدم چشمام رو بستم و با صدای فرزاد به خودم اومدم نفهمیدم که کی تو بغلش خوابیده بودم حسی که با مهران تجربه نکردم هوا روشن شده بود
به خودم اومدم یاد مهران افتادم که ممکنه هر لحظه بیدار بشه اومدم سریع برم که فرزاد اجازه نداد گفت نگران نباش تازه اول صبحه مهران فعلا بیدار نمیشه
چطور بود پریسا جوونم لذت بردی مثل ی معشوق که به عشقق نگاه میکنه نگاه عمیقی بهش کردم با سر تایید کرد پیشونیم رو بوسید و گفت بیا دراز بکش گفتم آخه صبحونه
گفت نگران نباش اون لحظه که مثل پریا تو خواب ناز بودی
من صبحونه رو آماده کردم که ی لحظه درد رو داخل کونم
رو مجدد احساس کردم دست بردم که اون بات رو در بیارم فرزاد اجازه نداد پریسا جووونم اون رو فقط زمانی در بیار که مجبور باشی بعدش مجدد بزارش سر جاش عزیزم
با یه چشم گفتن خیالش رو راحت کردم
راستی پریسا جان امروز ی سر میری بیرون
ولی با هماهنگی مهران باش رستورانی که چندتا خیابون پایین تره یکی از دوستان من هست روی درب ورودیش ی کاغذ میچسبونه که به همکار ساده نیازمندیم ازش عکس میگیری به مهران میگی میره اونجا همه چی رو اوکی کردم
خیالت راحت باشه
در ضمن حرفهای دیشبم جدی بود تو و کُس خوشگل و کوچولوت دیگه مال من هستین مگر خودت نخواهی پس فعلا بدون اجازه من دست مهران بهش نمیرسه
اون بات پلاگ رو هم گذاشتم تا سوراخ کونت خوب جا باز کنه چون نمیخوام تو درد بکشی میخوام همیشه با من تو لذت باشی
ازش تشکر کردم و بوسه ای عاشقونه بهش دادم اون هم انگشتش رو به آرومی ماهرانه کشی لای کُسم و آهی از ته دل براش کشیدم برگشتم که مهران بیدار میشه کنارش باشم…

دوستان گلم این داستان ساخته ذهن من هست
تو قسمت قبل اول داستان بجای مهران از بهرام استفاده کردم که از همه شما عذرخواهی میکنم
اگر لایق دونستین به نظرم میشه باز هم ادامه دارش کرد

نوشته: آپاراتچی

  • Like 1
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر


لذت واقعی زندگی 3

مهران جانم عزیزم بیدار شدی
آره خانمم بیدارم تو خوبی بهتری
دوست ندارم این سوال رو بپرسم خودمم اذیت میشم پریسا جووونم دیب که اذیت نشدی
ای فدای تو بشم شوهر خوبم ممنون که اینقدر به فکر منی
نه دیوونه اذیت کجا بود چند دقیقه که اذیتی نداره فدای تو بشم
پاشو به کارها برس منم برم ی مقدار برای شام شب خرید کنم
نیاز نیست تو بری پریسا جان خودم میرم
نه دیگه میخوام برم بیرون یکم هوا بخورم جایی نمیرم
فقط میرم یکسری سبزی و میوه تازه بگیرم
تو که زیاد از این چیزها سر در نمیاری و میری هرچی سبزی و میوه پلاسیده هست رو جمع میکنی میاری
من رفتم تو هم بمون خونه تا من بیام بعد دوباره برو دنبال کار بگرد
راستی آقا فرزاد صبح که داشت میرفت گفت بهت اطلاع بدم با کار کردنت مشکلی نداره آخه چند بار بهت زنگ زد تو خواب بودی و جواب ندادی
باشه پس برو زودتر بیا من برم ببینم خدا چی پیش میاره
اومدم بیرون و تو دلم گفتم خدا چیزی فعلن پیش نیاورده
عزیزم این منم که با کمک فرزاد داریم برای تو پیش میاریم
راستش داخل یخچال همه چی بود
ولی خوب نمی شد دست خالی رفت و برگشت
تو مسیر رفت و برگشتم به خودم و مسیری که شروع کرده بودم افتخار میکردم وقتی اوایل راه رفتن بات پلاگ که داخل کونم بود یکم اذیت میکرد خواستم ی گوشه خلوت گیر بیارم
که یادم اومد که فرزاد گفته باید بمونه و درش نیارم
کم کم دیگه بهش داشتم عادت میکردم
تا رسیدم به رستوران مد نظر که اون آگهی سفارشی رو دیدم و ازش عکس گرفتم و رفتم سمت تره بار
خریدم رو که کردم به خودم اومدم که دیگه نه به مهران فکر میکنم نه به خودم فقط و فقط حواسم پیش فرزاد و لذتی که باهاش میبرم هست
مهران مهران کجائی عزیزم بدو بیا داخل خونه که شدم فقط منتظر بودم که مهران رو پیدا کنم خبر به اصطلاح خوش رو بهش بدم قضیه رو بهش گفتم ازش خواستم هرچی زودتر بره تا کسی رو نگرفتن
انقدر بچه رو استرسیش کردم که خودمم داشتم استرس میگرفتم
مهران که رفت به خودم خندم گرفته بود
زنگ زدم به فرزاد
سلام فرزاد جان خسته نباشی
سلام پریسا خانم
چرا فرزاد فقط موقع سکس فقط منو با حرفاش ناز و نوازش میکرد
فرزاد جان مهران رو طبق حرف شما فرستادم همون رستوران
ببین پریسا خانم مهران که برگشت یکم نامید میشه
اون بخاطر اینکه رستوران ازش ضامن میخوان
بدون اینکه حول کنی سریع بگی آقا فرزاد هست
کم کم بهش بفهمون که ما که پیش آقا فرزاد سفته داریم ازش خواهش میکنیم بیاد ضمانت بکنه
در ضمن پریسا خانم داخل محل کارم شما همون پریسا خانم هستی
ولی تو خونه کنار من فرشته ای هستی من برای خودم دارم
فعلا هم خدا نگهدار
قند تو دلم آب شد از خودم شرمنده شدم که راجب فرزاد فکر بد کردم
مهران برگشت و همون چیزی شد که فرزاد گفته بود
منم حرفاش رو مو به مو به بهترین نحو اجرا کردم
دو روزی گذشت و مهران دیگه از فردا میرفت سرکار
پریسا جوونم
من دوست دارم همسر خوشگلم همه ی این سختی ها رو برای تو تحمل میکنم
خیلی سخته که فکر کنی همسرت کنار مرد دیگه ای میخوابه اونم با اطلاع خودت ولی چون هوسی در کار نیست باهاش کنار اومدم چون به تو ایمان دارم
فدای تو بشم آقای من
یادم روز اولی که مهران گفت از اونجا بریم دلم براش سوخت و از ناراحت بودن ناراحت شدم
ولی الان فقط حرفاش رو گوش میکردم
این مکالمه واسه شب قبل از سرکار رفتن فردای مهران بود
صبح زود بیدار شدم صبحونه رو آماده کردم مهران خیلی زود رفت فرزاد هم همینطور
تنها بودم داشتم تو اینترنت به مسائل زایمان و دوران بارداری و اینجور چیزها می پرداختم که خیلی ناشی نباشم
غرق کاد خودم بودم که متوجه شدم فرزاد بهم پیام داده

پریسا جان نظرت چیه به جای شب امروز با هم باشیم
به خودم گفتم چی میگی فرزاد دارم دیوونه میشم
چرا با من اینکار رو میکنی من اون کیر رو هر شب میخوام نه چند شب یبار
جوابش رو با یه قلب قرمز فرستادم
خودم رو حسابی آماده کردم اطاق دلم و زدم به دریا و این بار خودم اتاق حجلمون رو آماده کردم
فرزاد که اومد با اینکه برام خیلی سخت بود خودم رو سر سنگین نشون دادم متوجه شدم اونم از این کار من راضی هست اطاق رو هم که دید کلی منو بوسه بارون کرد
نوازش شروع شده بود من غرق در لذت داشتم میشدم لبهای فرزاد هر نقطه از بدنم رو که لمس میکرد دیوونه میشدم وای از اون لحظه ای که نوک سینه هام رو بوسی و مشغول خوردنشون شد فرزاد نکن نخور دارم دیوونه میشم
وای کیر میخوام بهم کیر بده تو روووووو و بخدا کیرت رو بده
ولی فرزاد گوش شنوا نداشت
میدونست باید چکار کنه و تو کارش حرفه ای تمام بود
پریسا جان کجایی
ها همین جا نه روی ابرها روی کیر تو برس به کُسم فرزاد هم مشغول خوردن کُسم من که متعلق به خودش بود وای مرد چیکار میکنی با من
این نامردی دارم میمیرم
وااااااای کُسمممممممم کار خیلی وقت بود از ناله گذشته بود رسما مشغول هوار زدن بودم بخورش بخورش نووووووووش جونت کُس متاهل من رو بخوررررر اصن شوهر من دیگه توییی این بدن من برای تو هست
در حالی که فرزاد کُسم رو میخورد آروم آروم هم بات پلاگ رو نوازش میداد و خیلی نرم عقب جلوش میکرد
پریسا جان آماده ای
چی میگی تو فرزاد آماده چیه بکننننن منو مگه من کُسسس تو نیستم بکککککن لامصب دیوونه شدم
بات رو از کونم در آورد و حساب سوراخ کونم و کیرش رو روغن مالی میکرد
فرزاد تو رو خدا به کُسممممم برس اول آتیش کُسم رو خاموش کن بد هر کاری دوست داشتی با کونم بکن
اما اما اون کار خودش رو میکرد پاهام رو داد بالا تقریبا زانوهام کنار گوشم بود خیلی آروم شیک سر کیرش رو وارد کونم کرد صدام رفت بالا
درد داشت ولی نمیدونم چرا اینقدر راحت رفت داخلش ی یک ربعی طول کشی تا تموم اون نازنین کیرش رو تا خایه فرستاد داخل سوراخ کونم تا اون لحظه شوتی برام نداشت
ول ولی وقتی مشغول تلمبه زدن های ملایمش شد همزمان نوک سینه هام رو شروع کرد به میک زدن آتیش از زیر خاکستر داشت شعله میگرفت
چیه این مرد بخدا که اون دکترای سکس کردن و گاییدن داشت این چه مزه ای بود با اینکه درد داشتم ولی مزه اش کم از کُس دادن نبود
آخخخخخخ دارم میمیرم محککککککم بزن شروع کن فرزاد تلمبه بزن
بزن که خوب میزنی من این درد و لذت رو باهم دوست دارم
با من چیکار کردی آروم اومد کنار گوشم و گفت تو دیگه رسما مال من شدی
آره مال توام وای مُردم آخ سوراخ کونم دارم میمیرم بکُن تندتر بزن که من خوشحال ترین زن دنیا هستم الان
وای نه چرا کیرت رو در میاری بکن توش
تحمل کن عزیزم بلند شو
من دراز میکشم تو به پشتت بشین روی گیرم حواست باشه بکنش تو کونت
گفتم چشم و نشستم رو دلبرم
با ریتمی که از خودش یاد گرفته بودم خودم رو بالا و پایین میکردم
یه دفعه فرزاد من رو کشید سمت خودش چسبوندم به خودش مشغول تلمبه زدن شد دیگه رسما رد داده بود وای بزن دارم میمیرم بزن پریسا جان همینجوری که دارم میکنمت همزمان خودت با دستت کُست رو بمال راستش حالش رو نداشتم ولی باید به حرفش گوش میدادم
چون دیگه میدونستم که دوسش دارم
همزمان با تلمبه های فرزاد خودم کُسم رو میمالیدم که یکدفعه پاهام ناخواسته سیخ شد رو به هوا و چنان آبی از کُسم پاشید بیرون که داشتم از هوش میرفتم بهترین لذت دنیا همین بود هیچی جای سکس رو نمیگیره اونم با ی کیر خوب و مَرد کاربلد من تو حال خودم نبودم ولی فرزاد همچنان داشت تلمبه میزد کونم
دیگه حسی نداشت دست دو بردم سمت کونم دیدم چنان آبی از سوراخ کونم زده بیرون که دوباره شهوتم گُر گرفت
ازش خواستم داگی بشیم اونم رفت پشت منو حسابی از خجالت کونم در اومد دیگه هر دو داشتیم ناله میزدم که یکدفعه صدای فریاد فرزاد بلند شد آبش رو ریخت داخل سوراخ کونم منم ناخواسته دوباره ارگاسم رو تجربه کردم
همونجور آروم تو بغل هم دراز کشیدیم و فرزاد مشغول نوازش من شد چقدر خوب بود این مرد این نوازش بعد سکسش از همه چی آروم بخش تر بود
ی یک ساعتی کنارش خوابیدم
بیدار که شدم فرزاد هنوز خواب بود رفتم غذا رو آماده کردم ی میز ناهار خوشگل چیدم برای خودم و مَرد جدید زندگیم
خلاصه فرزاد که اومد اول پیشونیم رو بوسید و ی مقدار نوازشم
کرد بعد از غذا مشغول صحبت شد
پریسا جان
اگه از با من بودن راضی هستی باید تغییراتی تو زندگیت بدی
فرزاد جان من فقط تورو میخوام چکار باید بکنم که تو رو برای همیشه داشته باشم ولی مهران
ببین پریسا جان الان بهانه برای کنار هم بودن داریم
ولی اگه میخوای با من باشی باید به حرفام خوب گوش بدی
و هرچی که میگم رو انجام بدی
اگه به حرفهای که میزنم خوب عمل کنی با هم مهران رو اوکی میکنیم
نترس قرار نیست بلایی سرش بیاریم
راستی اگه میخوای با من باشی این هفته ی مهمونی مخصوص دعوتم قرار هم نبود برم چون کسی لایق همراهی خودم نداشتم ولی الان دیگه بهونه ای برای نرفتن ندارم
خوب به حرفام گوش کن
فرزاد حرفاش رو مو به مو مرتب بهم توضیح داد
من قشنگ به همشون گوش کردم
حالا این من بودم که باید انتخاب میکردم

عزیزان دل به نظر من این تصورات داخل زندگی واقعی جایی ندارن
اینها تصورات ذهن من برای لذت بردن شما هست
شاد باشین

نوشته: آپاراتچی

  • Like 1
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • kale kiri
      عکس سکسی ایرانی برای تماشای تصاویر در سایز اصلی روی هر عکس کلیک بکنید.
    • kale kiri
      عکس سکسی ایرانی برای تماشای تصاویر در سایز اصلی روی هر عکس کلیک بکنید.
    • kale kiri
      بازی لذت گناه 3 داشتم لحظه لحظه اتفاق بازی قبلو مرور میکردم . تصویر ساک زدن پرنیا و صدای مامان تو مغزم هی میچرخیدن. قسمت سوم : پرنیا از دستشویی برگشت و داشت صورتشو خوش میکرد گفت : مامان چرا لباس نپوشیدی؟ الهام: شما که دیدین همتون ، بعدم شاید نوبتمه باید دوباره لخت شدم ، فکر کنم نفهمیدین این چجور بازیه. جواد: متاسفم دخترم ، چاره ای نبود ولی آخرشه من یک 7 بیارم بازی تموم میشه. پرنیا: مهم نیست بابا . تقصیر شما نیست مجبوریم هممون. من از حرف پرنیا ناراحت شدم گفتم : اره درست میگین تقصیر منه . چون من این لعنتیو اوردم. پرنیا : نه داداش تو که نمیدونستی منظوم تو نبودی . جواد: اتفاقای این خونه رو فراموش میکنیم. الهام :به همین خیال باش همسر وفادارم. بابام ی سری تکون داد هیچی نگفت الهام : ولش کن نوبت منه. بیاین بشینین. الهام تاس انداخت 3 و 5 اومد براش حالا باید میرفت روی خونه 12 صفحه بازی: رفع نیاز شما باید جلوی دیگران خود ارضایی کنید. تا زمان ارضا شدن شما نوبت شما ادامه می یابد . میتوانید از محیط اطراف کمک بگیرید اما کسی نباید به شما دست بزند الهام وای این سخته من خیلی وقته خودارضایی نکردم. پوریا: اوف بابا کارش درسته پس . بعد همه زدیم زیرخنده. از وقتی اومدیم تو این خونه تا حالا نخندیده بودیم. پرنیا : ی چیزی میدونستی که لباس نپوشیدی . من ی ایده دارم حالا میتونیم پورن بزاریم ببینی . جواد : اره ولی اینترنت نداریم. یهویی همه برگشتن به من نگاه کردن. پوریا : چیهه؟ برا چی به من نگاه میکنین ؟ الهام: پسرم میدونیم تو خودارضایی میکنی . پرنیا : اره داداش لوس نشو چاره ای نیس . پوریا : اخه فیلمام بدرتون نمیخوره… هووف باشه میزارم. دلم نمیخواست فیلمامو براشون بزارم چون همش فیلمای تریسام و گروپ و اینا بود . ولی چاره ای نبود. از تو گالریم ی فیلم ک به داغونی بقیه نباشه پیدا کردم گذاشتم. گوشیو دادم مامان. همه نشستیم که مامان رو تماشا کنیم. دیگه خجالت کشیدن بینمون نمونده بود.مامانم شروع کرد مالیدن کسش . دستشو با زبونش هی خیس میکرد باز کصشو میمالید . این لحظه واقعا جذاب بود برام. الهام: اینطوری نگام میکنین اصلا حشری نمیشم واقعا نمیتونم . جواد : چیکار کنیم خب باید نگاه کنیم . مامانم سرشو تکون داد بازم فیلمو میدید . گفت بیا پوریا فیلمو عوض کن . رفتم ی فیلم دیگه گذاشتم این یکی تریسام بود. یکم گذشت خودم از دیدن کس مامان حشری شده بودم و راست کرده بودم ولی خودش نه. تو فیلمه ی مرده ای به زنش خیانت میکنه که بعد زنش هم میاد بهشون ملحق میشه . مامانم گفت : پوریا خاک برست این فیلما چیه و خندید. الهام : شق هم کردی اره .همه به شلوارم که باد کرده بود نگاه کردن .سریع بالش گذاشتم رو خودم. گفتم : اخه میدونم مامان چی داره میبینه فیلمو حفظم حشری میشم. پرنیا : چی داره میبینه الان ؟ گفتم مامان خودت تعریف کن براشون. الهام : ی مرده از خواب بیدار میشه میبینه زنش رفته سرکار و خواهر زنش خونس میره رو تختش یکم خواهر زنشو میمالش و بیدار میشه باهم سکس میکنن . بعد الانم زنش برگشت خونه اول تعجب کرد بعد بهشون اضافه شد الان شوهرش کیرشو تو کس خواهرش عقب جلو میکنه خودشم از خواهرش لب میگیره. همینطوری ک اینارو تعریف میکرد به خودم اومدم دیدم کیرمو در اوردم دارم میمالم . دیدم بابامم همینطور پرنیا هم به روی خودش نمیاورد و فقط مامانو میدید . دیدم مامانم کسش خیسه خیسه و داره میماله و یهویی ی نفس عمیقی کشید. گفتم : الان کجاشه .الهام : زنه زبونشو گذاشته رو کس خواهرش همینطوری کیر شوهرش که میاد تو کسش کیر شوهرشم زبون میزنه . الهام نفساش تغییر کرده بود . داشت تندتر کسشو میمالید. مامان هی به من و بابا هم نگاه میکرد. ولی کیر منو بیشتر دید میزد. گفتم اخرش میدونی چی میشه مامان؟ پرسید چی . گفتم مرده ابشو میریزه رو سینه های خواهرش زنه آب شوهرشو از روی سینه و صورت خواهرش لیس میزنه. یهویی مامانم ی اهی کشید و چشاشو بست. بازی: نوبت شما به پایان رسید نوبت بازیکن زرد. الهام : اخیش دستم درد گرفت یک ربع شد . مرسی کمک کردین. تو ذهنم با خودم میگفتم پس مامان بابا ها هم فانتزی سکسی دارن. مامانم با دستمال کسشو پاک کرد . خودمونو جمع کردیم اومدیم دوباره سراغ بازی حس میکردم دیگه دارم عاشق بازی میشم . شایدم همه همچین حسی داشتن. پرنیا: خیلی میترسم نوبت منه . امیدوارم چیز بدی نیارم. پرنیا تاس انداخت و 1 و 4 اومد و همون موقع زد تو سرش : اخ چه کمم باید میرفت روی خونه 13 . بازی : دختر دو زبانه دو نفر رو انتخاب کن یک نفر سوراخ کون و یک نفر سوراخ کست رو همزمان به مدت 5 دقیقه لیس بزنن. 5 دقیقه هم زمان داری افرد مورد نظر رو انتخاب و شروع کنی . الهام :کاش به من میفتاد خیلی اسونه. پرنیا : مامان چی میگی چیش اسونه خوندی اصن دستور بازیو. الهام: اره . پوریا ک کس منو خورد دیگه . اولش سخته برات بعدش لذ… الهام ادامه حرفشو خورد.گفت حالا انتخاب کن وقتت نره من : من میتونم داوطلب بشم . جواد: تو بشین سرجات تو بچه ای هنوز من و مامانت این مرحله تموم میکنیم .الهام زد زیر خنده : اینارو فکرکنم از بازی تو خوششون اومده به نظرم انتخابشون کن من نگاه میکنم. پرنیا : چی بگم والا باشه. فقط چجوری بشینم که جا بشین دوتا تون . الهام: ببین به پهلو دراز بکش پاتو بده بالا داداش و بابات از کنار بیان. کیرم از قبلش شق شده بود. تو عمرم انقد خوشحال نبودم . در عرض کمتر از نصف روز داشتم کص و کون مامان و خواهرمو میخوردم. خیلیم خوشحال بودم که بازیو پیدا کردم. پرنیا شلوارشو دراورد با شرت دراز کشید. من دراز کشیدم کنار پرنیا کصشو بخورم پوزیشنمون مثل 69 به پهلو بودیم بابا هم از اونطرف اومده بود سراغ کون پرنیا . الهام : شروع کنین وقت ندارین . پرنیا شرتشو در اورد دوباره دراز کشید. وای خواهرم کص سفید و صورتی داشت باورم نمیشد. پرده هم نداشت این ولی تعجب نکردم چون دوست پسر میدونستم داره . دیدم بابا لای کون پرنیا رو باز کرد و زبونشو رسوند به سوراخ کونش . پرنیا ی تکونی خورد منم شروع کردم . روی کلیتوریسشو لیس زدم و میک میزدم زبونم میکردم توش میاوردم بیرون . داشتم از خوردنش لذت میبردم هر ازگاهی ی نگاهی به بابا میکردم ک زبونشو تا دسته کرده تو کون پرنیا. پرنیا سر و صداش در اومده بود هی اه و اوه میکرد ماهم حشری تر میشیدیم با ولع بیشتری میخوردیم . کیرم داشت میترکید . صدای شهوت اه و اوه و لیسیدن خونه رو گرفته بود. من با لبام کلیتوریسشو میمکیدم و فشار میدادم . پرنیا جیغ میزد دیگه رسما . بابا هم دیدم انگشتشم کنار زبونش برده تو سوراخ . یهویی دیدم شلوارم ک جلو صورت پرنیا بود اومد پایین . پرنیا کیرمو کرد تو دهنش . نمیتونم اون لحظه رو براتون توصیف کنم . زبونش دور کیرم میچرخید و انقد حشری بود داشت کیرمو قورت میداد . اصلا نتونستم نگه دارم خودمو ابم اومد توی دهنش . فهمید یکم صبر کرد باز ادامه داد همه ابمو قورت داد منم ک نمیتونستم بازیو ول کنم داشتم همینطوری لیس میزدم ک مامان گفت تموم شد . بازی نوشته نوبت بازیکن قرمز مامانم ک اینو گفت بابا بلند شد منم دیگه لیس زدنو متوقف کردم ولی پرنیا کیرمو از تو دهنش در نیاوده بود. الهام : پرنیا شنیدی . پرنیا کیرمو دراور گفت : اره ، چه اهمیتی داره یک دقیقه اینور اونور . دوباره کیرمو کرد تو دهنش خودشو داد جلو ی من ک یعنی بخور. منم ی نگاه به مامان کردم . دیدم رفت نشسته . دوباره کص پرنیا رو براش خوردم زبونمو تو کس صورتی خواهرم میبردم. 2 دقیقه گذشت پرنیا ارضا شد . خیس عرق بودیم. نفسش در نمیومد. گفت من باید برم حموم .جواد: باشه ابم که وصل شده برو بعدا منم باید برم. منم لباسامو پوشیدم رفتم دستشویی. برگشتم دیدم مامان لباس پوشیده و کنسرو هایی ک داشتیم داره اماده میکنه. حقیقتا ضعف کرده بودیم ظهر شده بود. پرنیا هنوز حموم بود. بابا داشت سیگار میکشید بازی هم وسط خونه ول بود. سر میز نهار پرنیا هم خودشو خشک کرد اومد. الهام : بچه ها قرار بود این اتفاقا فقط تو بازی باشه نه وقتی تموم شده و نیازی نیست ادامه بدیم. پرنیا: مامان شروع نکن. اگر ارضا نمیشدم عصبی میشدم. بعدم چه فرقی میکنه به هر حال ک انجام دادیم حالا یکم بیشتر بشه مهمه ؟ جواد : باشه دخترم میخواستی ارضا بشی ولی به کیر پوریا چیکار داشتی . پرنیا : اونموقع دست خودم نبود حشری بودم . دوست داشتم بیشتر لذت ببرم همین. انقدر بحث نکنین دیگه. اگر میخواین ک بازی نکنیم تا همینجا بپوسیم. من گفتم : سخت نگیرید . ادم وقتی شهوتش میزنه بالا دست خودش نیست . کارایی ک میکنیم تو بازی دست خودمون نیست. الهام :باشه غدا رو بخوریم بازیو تموم میکنیم و همه میریم خونه . این چیزا هم فراموش میکنیم. جواد:الان من و پرنیا 13 ایم ، پوریا 10 که نوبتشم هست مامانتونم 12 پوریا بازیو تموم نکنه ایشالا من تمومش میکنم. غذا خوردیم یکم مغزمون به کار افتاد . دوباره نشستیم سر بازی. نوبت من بود . خوشحال بودم این دفعه. دوس نداشتم ده بیارم . تاس انداختم 5 و 4 اومد . جواد وایی یکی کم اوردی. رفتم روی خونه 19 بازی: بیست سوالی شما یک چشم بند به چشم میزنی و بعدش بازی به بقیه افراد یک ماموریت میده و اونا انجام میدن .بعدش چشم بند روباز میکنی و فرصت داری 20 تا سوال بپرسی و بقیه با بله و خیر جواب میدن. اگر نتونستی با بیست سوال حدس بزنی از بازی حذف میشی. گفتم وای بد بخت شدم . الان حذف میشم نهه. الهام :اروم باش مغزتو یکم به کار بندازی میتونی جواد : اصلا عجله نکن بازی وقت تعیین نکرد فقط تعداد سوال مهمه. پرنیا : دقت کردین بازی هرچی میریم جلوتر سخت تر میشه . خدا بخیر کنه الهام : پرنیا تو چشم بند داری. پرنیا : آره الان میارم. واقعا ریدم به خودم و کیرم خواب رفت . استرس داشتم که چشمام بسته میشه. واگر حذف بشم معلوم نیست چی در انتظارمه. پرنیا : بیا داداش اینو بزار چشمت. چشم بندو گرفتم و گذاشتم رو چشم . دیگه هیچ جارونمیدیدم. صدای الهام اومد : خب چرا ماموریتمون نمیاد . جواد : صبر کن یکم … اها اومد. دیگه هیچ صدایی از کسی در نیومد. گفتم : چیشدین هستین؟. پرنیا . بابا کجایین . هیچکس جوابمو نمیداد. بعد ده دقیقه فکر کنم پرنیا چشم بندمو برداشت . دیدم همشون نشستن رو به روم . گفتم انجام دادین؟ پرنیا یکی زد رو پیشونیش دیدم صفحه بازی نوشته 19. گفتم اخ ی سوالم رفت. یکم فکر کردم چیا بپرسم. شروع کردم به پرسیدن . 19 - سکس کردین؟ الهام : دیسلایک داد حتی صحبت هم نمیکردن. فهمیدم اجازه ندارن 18- لیسیدن داشت؟ دوباره دیسلایک. 17-کسی جاییشو مالید ؟ دیسلایک 16 -اصن چیزی تو چیزی رفت ؟ دیسلایک گفتم ای باباااا. یکم باز فکر کردم. استرس گرفتم. 15 - اصن بین دو نفر بود؟ .الهام : لاییک . بلاخره یک سوال درست پرسیدم. 14- کسی جای یکی دیگه رو مالید؟ دیسلایک هرچی چیز سکسی بود فکر میکردم مغزم واقعا قفل کرده بود اخه یعنی چیکار کردن. 13- کسی روی کسی ارضا شد ؟ دیسلایک. هر سوالی میپرسیدم دو سه دقیقه فکر میکردم . 12- لب خوردن داشت ؟ دیسلایک 11- اصن تماس فیزیکی وجود داشت؟ لایک . یکی دیگم درست در اومد گفتم خب این چیه پس اه نه کردنه نه خوردنه چیه یکم دیگه فکر کردم پرسیدم 10-بین دو تا زن بود ؟ دیسلایک فهمیدم پس هرچی بوده بین بابا و مامان بوده . 9-ماموریتش سکسی بود ؟ دیسلایک گفتم ای ریدم به قبر این بازی . تا حالاهرچی گفته بودسکسی بود . 8-همو بغل کردین؟ دیسلایک 7 سیلی زدین؟ دیسلایک - اعصابم خورد شد ای بابا هوف الان حذف میشم اخه چیکار کردین.6- ماچ کردین همو ؟ لایک وای خداروشکر فهمیدم . میدونستین چقدر زرنگم؟ دیدم سوالام شد 4 تا این دفعه خودم زدم تو سرم . تو چشای بقیه استرس مشخص بود. حالا کافی بود ماموریتو کامل حدس بزنم.4- بابا مامانو بوس کرد ؟ لایک 3- جایی ک بوس کرد از ناف به بالا بود؟ لایک دوتا سوال دیگه مونده بود از استرس خیس عرق شده بودم داشتم هی فکر میکردم کجا ها رو میشه بوس کرد . خیلی جاها بود. باخودم گفتم بازی میخواسته خلاف تصورم پیش بره یعنی یک چیز کاملا غیر سکسی باید باشه لب هم نبوده چون پرسیدم. دنبال ی جای دور از ذهنم بودم هی فکر کردم فکر کردم گفتم 2- بوس از پیشونی مامان ؟ پرنیا: یسسسس افرینینن . واقعا فکر کردم دیگه مردم باورم نمیشد دستامو گذاشتم رو صورتم نزدیک بود گریم بگیره خودمو جمع کردم . مامان و باباو پرنیا اومدن بغلم کردن یکم حالم بهتر شد. جواد : این بازی تو لحظه ای ک فکرشو هم نمیکنیم اذیتمون میکنه . باید مراقب باشیم. یکم گذشت تا بقیه صبر کردن تا حالم بهتر بشه. الهام : حالت بهتره پوریا؟ بازی کنیم؟ گفتم اره نوبت کی بود. جواد منم متاسفانه. الان بازی میکنم . جواد تاس انداخت جفت یک اورد . پرنیا خندید بابا کمترین تاس بازی متعلق به شماست . باز خندیدیم همه. بابا رفت روی خونه 15 . بازی : غول چراغ جادو . من غول چراغ جادو هستم میخوام بزرگ ترین فانتزی سکیسیتو برات براورده کنم دسستو بزار روی صفحه نمایش تا از عمق ذهنت ماموریتت رو بگم. گفتم : بابا اوه خوش به حالت. بزار دیگه. بابا یکم ترسیده بود و دستش یکم میلرزید . اروم دستشو گذاشت و برداشت همه سرمونو اوردیم جلو که چی مینویسه. فانتزی کاکولدیسم. بازیکن سبز و قرمز باهم سکس میکنن و تو باید بشینی و لذت ببری هروقت ارضا شدی نوبتت تمومه. پرنیا: واتدفاکککک . پرنیا زد زیر خنده . الهام با چهره طلبکارانه : نگفته بودی تا حالا. من ک هنوز شوک بازی قبلی بودم . باورم نمیشد ک باید من با مامان سکس کنم . جواد : نمیدونم این بازی از تو کجاش در میاره همچین چیزی نیست اصلا. الهام: نیست؟ باشه . یهویی دیدم مامان داره میاد سمتم دستم گرفت بلندم کرد اومدیم جلوی بابا وایساد. الهام دوباره پرسید: نیستی؟ جواد :نه مامان زانو زد جلوم شلوارم در اورد کیرم افتاد جلو صورتش . از اون پایین تو چشام نگاه میکرد. اروم سر کیرمو کرد تودهنش. منم همونجا ی اهی کشیدم پرنیا گفت : جون داداش خوشت اومده ها. گفتم اره عالیه بعد از تو مامان هم داره کیرمو میخوره دیگه چی میخوام . مامان کیرمو تا ته حلقش میبرد. مث ی جنده حرفه ای ساک میزد . بابامو دیدم همینطوری فقط نگاه میکنه . گفتم : مامان دیدی بابا کاکولد نیس. الهام: صبر کن.دستشو انداخت شلوار بابام در اورد بله کیرش راست شده بود زیر شورتش قایم کرده بود.پرنیا خندید گفت : وای بابا راست کردی .الهام : خوشت اومده کیر یکی دیگه رو میخورم؟ جواد : آره آره خوشم میاد؟ چیکار کنم الهام : جوون کیر کیو دارم میخورم؟ جواد: پسرمون. دیدم بابا دستشو دور کیرش گرفت که بماله. مامانم همینطوری ک کیرمو لیس میزد گفت: دوس داری کیرشو چیکار کنم؟ جواد: بکن تو کست. دیدم مامانم دراز کشید شلوارشو دراورد. بیا پسرم. گفتم بابا اجازه میدی؟ جواد: اره بکنش و کیرشو بالا پایین میکرد. نشستم اومدم رو مامانم کیرمو گذاشتم رو کصش مامان کیرمو گرفت تو چشاش داشتم شهوتو میدیدم . مامانم تنظیم کرد منم کردم تو کسش .الهام : آه بکن منو . بکن تو کسم محکم. من ی نگاهم به مامان بود ی نگاهم به جواد داشت کیرشو بالا پایین میکرد و نفس نفس میزد. رفتم لبمو رو لب مامان گذاشتم . مامانمو لبمو میلیسید و زبونشو میاورد تودهنم . الهام دید بابا بلند شده گفت : بیا از نزدیک تر ببین دارم کس میدم. جواد : جوون قربونت بشم. ی لحظه دیدم پرنیا همم داره دستش تو شرتشه خودشو میماله . پرنیا ی چشمک بهم زد . کس مامان خیس شده بود و داغ بود گفتم : خوش به حالت بابا چ کسی میکنی همیشه. جواد : اره زنم خیلی حشریه ی کیر براش کمه. الهام اه و ناله میکرد به بابا اشاره کرد بیا اینجا . مامانم کیرشو کرد تو دهنش . از این صحنه داشت ابم میومد . داشتم کس مامانو میکردم در حالی ک داشت کیر شوهرشو میخورد. دیدم بابا کیرشو در اورد از دهن مامان و کیرش پر اب کیر بود ک از دهن مامانم میچکید دیگه اینو ک دیدم ابم داشت میومد کشیدم بیرون ریخت رو زمین. دنیا داشت دور سرم میچرخید بهترین سکس عمرم بود اکسم سارا یک بار هم اینطوری بهم کس نداده بود کون لقش . کس مامانم بهشت بود ته ته لذت. پرنیا : نامردا بیاین زود بازی کنیم منم میخوام حشری شدم. الهام : بی حیارو نگاه .اره نوبت منه . اقایون خودتونو جمع کنین. نوبت بازیکن سبز الهام انداخت 2 و 3 : .مهرشو گذاشت روی خونه 18 بازی : همیاری شما در این نوبت میتوانید یک نفر را انتخاب کنید و ان شخص را ارضا کنید در این صورت آن شخص اجازه دارد در نوبت خود دو بار تاس بیندازد و اعداد بزرگ تر را بازی کند. الهام : عهه چه خوب. اینطوری میتونیم بازیو تموم کنیم. جواد خوبه بعدشم نوبت پرنیاس . فقط 7 بیاره بازی تمومه. پرنیا : من مشکلی ندارم . گفتم اره خواهر از خداتم هست . منم میتونه ارضا کنه خب بعد توهم نوبت منه.یکم با داشتیم با پرنیا بحث میکردیم که مامان گفت: خاک تو سرتون مادرتونم سر چی دعوا میکنین. جواد میشه شام بخوریم بعد انجام بدین؟ خیلی گرسنمونه حموم هم باید بریم از صبح هلاک شدیم. پرنیا موافقم . جواد : پس من ی دوش بگیرم تا غذا اماده میشه . مامان و پرنیا شام اماده کردن و بابا ک از حموم اومد منم رفتم دوش گرفتم . شام خوردیم و یکم از فضای بازی دور شدیم . انگار یکم برامون عادی شده بود. داشتیم از سفرمون لذت میبردیم . خلاصه کارامونو کردیم و الهامم رفت حموم برگشت و اومد بازی کنیم. الهام : خب الان باید یکیو ارضا کنم تا نوبتم تموم بشه. پرنیا : بیا دیگه منتظرم . الهام : خاک تو سرت با مامانت اینطوری صحبت نکن . پرنیا اومد جلو مامانم : چی میشه بعد؟ مامانم یهویی لبای پرنیا رو بوسید. پرنیا هم مامانو بغل کرد . مامان دستشو انداخت شلوار پرنیا رو دراورد بعد نشوندش روی مبل . از کنار شرتش زبونشو میکیشید رو پوست پرنیا و زبونش میبرد زیر شرتش. بازی نگفته بود منو بابا مجبوریم تماشا کنیم ولی با دقت و لذت داشتیم نگاه میکردیم . مامانم شرت پرنیا رودراورد کامل و کسشو میخورد. پرنیا: اوفف مامان خیلی حال میده اخ. کیر پسرت خوبه یا کص دخترت؟ الهام : هردوشون. پرنیا سر مامانو گرفته بود و به کصش فشار میداد مامانمم خوب براش میخورد. هفت هشت دقیقه طول کشید پرنیا ارضا شد. نفسش در نمیومد پرنیا: قربونت بشم مامان. الهام: چه کسی داری دختر . رودخونس یا کس. پرنیا : حقیقتا دوس ندارم بازی تموم بشه. کاش 7 کمتر بیارم. هیچکس هیچی نگفت. بعد یک دقیقه. جواد : منم دوس ندارم تموم بشه ولی غذامون داره تموم میشه . منم گفتم بیا تاس بنداز دوس دارم بدونم برنده بشی چی میشه . یادت باشه دو مرتبه میتونی بندازی. پرنیا تاسو برداشت وانداخت همون اول 5 و 4 اومد. پرنیا:یسسسس. جواد : واقعا تموم شد بردی. پرنیا مهرشو گذاشت رو خونه آخر و پیام بازی : تبریک شما برنده شدید. بازی نهایی تمام بازیکنان باید همزمان با شما سکس داشته باشند . بعد از ارضا شدن بازیکن زرد در سکس گروهی بازی به پایان میرسد. پرنیا : یسس جایزمو بدین. بازیو تموم کردم. الهام خداروشکر. پرنیا بلند شد رفت تواتاق گفت بیاین خودشو لخت کرده بود دراز کشیده بود.منو بابا بهم نگاه کردیم . گفتم : به برندمون ی حال بدیم؟ بابام رفت کنار پرنیا کیرشو درآورد. پرنیا خیلی حشری بود همچین انتظاری ازش نداشتم . یهویی کیر بابا رو کرد تو دهنش. منم رفتم جلو مامانم پشتم اومد در اتاق بست. گفتم: مامان پرنیا به شما رفته انقد حشریه. الهام: نه هنوز به من نمی‌رسه. یهو دیدم مامان دستشو کرد تو شرتم کیرمو گرفت. گفتم چیکارر میکنی قرار بود به پرنیا حال بدیم که . الهام منم کیر می‌خوام خب حالا به اونم حال میدیم . پرنیا وسط ساک زدن :ای مامان حسود مامانم نشست روی تخت کیرمو اول زبون زد بعد کرد تو دهنش .پرنیا داشت کیر بابا رو میخورد مامانمم کیر منو. صحنه فوق حشری بود . گفتم بابا ببین زنتو. جواد : اوف خیلی خوب میخوره گفتم اره ولی بیا عوض کنیم. گفت باشه. جامونو عوض کردیم . پرنیا: هوس کردی خواهرت برات بخوره؟ گفتم :آره می‌خوام بکنمت پرنیا پرنیا یکم دیگ خورد برام بعد خوابید منم رفتم روش کیرمو فرو کردم تو کسش . دیدن سکس مامان و بابا هم برام حشری کننده بود. کس پرنیا از مامان خیلی تنگ تر بود. ولی کس مامان گرم و نرم بود.بهترین حس دنیاس اگه خواهرتونو کرده باشین میفهمین چی میگم. یکم کسش و کردم پرنیا گفت: اهای بابا بیا من برنده شدم وظیفت اینه منو بکنی. جواد: پوریا خب تو بیا پیش مامان پرنیا: نهه دوتا کیر می‌خوام.همزمان بلند شو پوریا. من بلند شدم پرنیا بابا رو دراز کرد نشست رو کیرش یکم بالا پایین کرد خودشو گفت: پوریا حالا بیا کیرتو تو از پشت بزار . منم رفتم پشتش کونش خیلی تنگ بود به بدبختی تونستم بکنم توش ولی حسش بی‌نظیر بود دیگ خواهرم اه اوهش اتاقو برداشت. مامانمم اومد کنارم گفت در بیار . دراوردم برام ساک زد یکم باز کرد تو کون پرنیا الهامم با حرفاش همرو حشری تر میکرد هی به پرنیا میگفت: دخترم دوتا کیر دوس داری؟. چه حالی میده بابا و داداشت دارن میکننت؟ پرنیا هم هی میگفت اره عالیه اه اوه میکرد. مامانمم بعدش رفت نشست رو دهن بابام با پرنیا لب می‌گرفت برای اینکه ماموریت بازی هم انجام بشه خوب بود. مامان گفت : منم می‌خوام منم بعدش بکنین. یکم گذشت پرنیا ارضا شد بلند شد کنار دراز کشید . رسما بازی تموم بود . دیدم یهو مامان گفت پوریا دراز بکش بیام روت منم می‌خوام. منم دراز کشیدم اومد رو کیرم دوباره بهترین حس دنیا رو تجربه کردم . الهام گفت : جواد تو این چند سال زندگی مشترک ی کیر دیگ برام نیووردی منم به پسرت میدم. جواد: اگر میدونستم دوس داری تا حالا ده تا کیر اورده بودم برا زنم. الهام: احمق هر زنی دوس داره اینو مطمئن باش. حالا بیا کونمو بکن بابامم کرد تو کون مامانم حس میکردم کیرشو ک از پشتر رحمش ب کیرم میخورد. مامانم حسابی کردیمش و ابمو ریختم تو کسش . هیچکس از سکس سیر نمیشد هی پرنیا رو میکردیم هی مامان . خودتون ی سکس گروهی رو تصور کنید دیگه .یک ساعتی سکس کردیم انقد ک همه رو همون تخت افتادیم . خسته بودیم هممون . بقیه خوابشون برده بود. همون‌طوری ک دراز کشیده بودم داشتم به بازی فکر میکردم به کارایی ک کردیم به لذتی ک از گناه هامون بردیم . اگر این بازی نبود هیچوقت تا اخر عمرم انقدر لذت نمیبردم . بعدش رابطه بین خونوادمون چطوری قراره باشه . اصن کی از اینجا میریم. یهو دیدم ی بوی بدی میاد چرخیدم دیدم از چهار گوشه اتاق ی گاز زرد داره پخش میشه. سریع بلند شدم: باباا بیدار شین جواد: چی شده اینا چیه الهام چندتا سرفه کرد : نمیتونم نفس بکشم و الهام افتاد رو زمین میخواستم بیام سمتش که دیگه چیزی یادم نمیاد. با خوردن نور خورشید به چشمم بیدار شدم. چشام باز شدن و چشمم به جنگل سرسبز جاده افتاد. یعنی اینا همش خواب بود ؟ دیدم تو ماشین خودمونیم بابام و پرنیا و بابا خوابن و ماشین داره مسیرش تنظیم شده و داره برمیگرده خونه . دیدم ی چیزی کف ماشینه برداشتم دیدم بله . همون بازیه و ی پاکت نامه هم همراهش بود و این پیام رو صفحه نمایش بازی بود بازی به پایان رسید. تبریک به بازیکن برنده . و بازندگان بازی تا سه روز دیگه از بازی حذف میشوند . بعدش سریع نامه رو باز کردم سلام پوریا . زمانی ک خواب بودین چیپستی وارد بدن شما شده که سه روز فرصت زندگی دارید. من میخوام کمکتون کنم لطفا حرفامو باور کنید . سر فرصت براتون توضیح میدم همه چیو فقط من فهمیدم راهش اینه اگر میخواین زنده بمونین باید افراد جدیدی رو به بازی دعوت کنین و تو بازی جدید اگر تونستین برنده بشین چیپست غیر فعال میشه. از طرف م.ق پایان پرده اول… ادامه دارد. پ ن : داستان دو قسمت بعد طولانی تر هم هست اما دیرتر میاد صبور باشید راستی بهم بگید کدوم بازیو دوست داشتید . اسمشو تو کامنتا بگین ممنون از حمایتتون . نوشته: Joel Miller
    • kale kiri
      رام شدن زن عمو 2   سلام دوستان قبل اینکه ادامه اون شبو بخوام بگم لازم دونستم چند تا نکته رو عرض کنم خدمت اون دوستانی که دوست نداشتن یا توهین کردن،،، 1.من نگفتم اولین سکسم بوده 2.این خاطره مال ۷ سال پیشه من ۲۲ سالم بوده نه ۱۵ سال 3.و اینکه اسم خودم سیروانه، (اسم زن عموم و دخترش واقعی نیستن) اینارو گفتم که سو تفاهمی برا اون عزیزان هست برطرف بشه خب بریم سراغ ادامه اون شب فوق‌العاده… حدودا ساعت از دو شب گذشته بود و کنار زن عموی جذابم تو رختخواب بودیم، اون خوابش برد ولی من مطلقا خواب به چشمم نیومد، اولین بار بود با فامیل رابطه داشتم و خیلی هیجان زده بودم و دروغ نگم ترسم داشتم، یه ترس از رسوا شدن و یه میل به ادامه دادن تو وجودم بود، خلاصه انگار تازه از خواب بیدار شده بودم، نمیدونم چطوری ساعت نزدیک به شیش شد و من توی اون چند ساعت هزاران فکر و خیال کردم، ولی کم کم دوباره شهوت بهم غلبه کرد و به فکر کردن زن عموی خوشگلم شدم، پیش خودم گفتم نکنه فقط امشب باشه و دیگه دستم بهش نرسه؟! هوا داشت کم کم روشن میشد، کیرمم حسابی شد شده بود، زن عمو به پهلو خوابیده بود و من آروم از پشت بغلش کردم و کیرم گذاشتم رو کونش، باسن نرمش توی اون شلوار گل گلی نخی واقعا لذت بخش بود، دوست داشتم همون جوری پارش کنم… دستمو بردم رو سینش که بیدار شد و یه لحظه اولش مشخص بود که داشت هضم میکرد که چی گذشته دیشب -ساعت چنده؟ -نزدیک ۶ یکم موهاشو همونجوری داد پشت گوشش -بسه سیروان همون یه بارم فقط بخاطر این گذاشتم که پسر خوبی هستی، قرار نیست ادامه بدیم -زن عمو قول میدم همین یبار باشه دیگه هیچوقت مزاحمت نمیشم و … این گفت و گو یکم ادامه داشت، چیزی که منو امیدوار کرده بود این بود که همونجوری که از پشت بغلش کرده بودم و کیرم رو شکاف کونش بود مقاومت یا حرکتی نمی کرد همونجوری وایستاده بود -میدونی اگه عموت یا هر کسی بفهمه چی میشه؟ -از کجا میخوان بفهمن؟ بخدا قول میدم هیچ حرکتی نکنم که کسی شک کنه بهت قول میدم دوباره شروع کرد به تاکید کردن که اگر کسی بفهمه آبروریزی میشه و من قبل اینکه عموت بکشتم خودمو میکشمو از این جور حرفا منم همش بهش اطمینان میدادم، ولی تمام حواسم رو بدنش بود، پشت گردنشو بوس میکردم و سینه هاشو از زیر تیشرت میمالیدم بازم رام شد، منم کامل ترسم ریخته بود و بیشتر ازش تعریف میکردم و اونم معلوم بود خوشش میاد، بین حرفام گفتم دیشب تاریک بود کن اصلا نفهمیدم چی شد هیچی ندیدم خندید گفت میخواستی لامپو روشن کنی… شروع کردم فشار دادن کیرم لای کونش شلوارش کامل رفت تو شق کونش و قربون صدقش میرفتم -چه سر و زبونی داری تو، نمیدونستم اینقدر شیطونی، فک میکردم ساده و سر بزیری… دیگه ساکت شد و تنها صدایی که میومد صدای من بود که ازش تعریف میکردم و حسابی بوسیدمش با یکم ناز تیشرتشو در آوردم و دو دستی سینه هاشو گرفت منم که توی روشنایی زن عموم زیرم بود حسابی حشری شده بودم، سینه هاشو از دستش درآوردم و دو دستی گرفتنشون و فقط میخوردم و لیس میزدم بوی خاصی میداد داشتم دیوونه میشدم از لذت. دستاشو رو ب بالا بود و آورد پشت سرمو گرفت و کم کم صداش می‌شنیدم ک بلند نفس می‌کشید و میگفت یواااااش منم وحشیانه میخوردم و میک میزدم، به سرعت خودمو لخت کردم و اومدم که شلوارشو در بیارم فقط نگاش به کیرم بود -داره صبح میشه زود باش بدون اینکه چیزی بگم شلوارشو درآوردم و انداختم کنار پاهاشو باز کردم زاویه خوبی نداشت ک قشنگ کیرم بکنم توی کوسش، سر کیرمو مالیدم به کوسش و میخواستم رو دستام تکیه بدم که کیرم از روی کوسش سر میخورد، خودش کیرمو گرفت و می‌مالید به کوسش -زودباش توله سگ -اووووف بزار روش بکنم فشار دادم ولی نرفت توی کوسش، یه قسمتی از پتو رو جمع کرد داد زیر کون و کمرش یکم اومد بالا. سر کیرم قشنگ روی کوسش بود و با یه فشار کوچولو رفت توی کوس نازش، نمیتونم بگم چقدر لذت بخش بود وقتی به صورتش نگاه کردم دیدم دهنش بازه و داره از رفتن کیرم توی کوسش لذت میبره -آااااااااااااااه یواش بکننننننن -اووووووف چه حالی میده زن عمووووو -نگو زن عمو بدم میاد یه جوری میشم -چشم مهوش جون دیگه نمیگم -آروم فشار بده آخخخخخ -خوش به حال عمو هر شب زیرشی خندید گفت چه خبره هرشب ماهی چند بار بیشتر نمیشه اونم بیشتر وقتایی که شادی مدرسه میره کیرمو بیشتر میکردم توی کوسش و لذت میبردم میترسیدم آبم بیاد ولی مشخص بود خبری ازش نبود تا جایی که می‌میشد کیرم توی کوس مهوش بود و عقب جلو میکردم -جووووونم چه کوسی داریییییییی -بکن برا خودت توله سگ، اون عموی خرت دیروز به خاطر دوستش با من دعوا کرد‌، بکن زنشوووو -واااااای کیرم تو کوس زنشه -خودش رفته ولگردی فک کرده نمیدونم،،، اخخخخخ بکننننن جفتمون خسته شدیم ازش خواستم داگی شه بلند شدیم پتو رو انداختم کنار پشت کرد ب من خم شد پاهاشو باز کرد و کمرشو داد پایین و کونش قمبل جلوم بود هر لحظه داشتم بیشتر و بیشتر لذت میبردم، از اینکه زن عمو مهوشم خودش برام وایمیسه واقعا لذت بخش بود سرش رو متکا بود و کونش به من با یه دستم کیرمو گرفتم و با یه دستم لای کونشو با انگشت شست باز کردم سوراخ کون قهوه ای رنگی داشت کیرمو گذاشتم روی کوس خیس و لیزش و با یه فشار کوچیک رفت توی کوسش جفتمون باهم صدامون بلند شد -آخخخخ یوااااااش -جووووون اویییییییی به کونش نگاه میکردم که کیرم از زیر میرفت توی کوسش باسنشو چنگ میزدم -کمرمو بگیر پهلواشو گرفتم و کیرمو توی کوسش عقب جلو میکردم دوس داشتم تلمبه بزنم ولی ترسیدم ارضا بشم یه چند دقیقه همونجوری کوسشو کردم و چند بارم دستمو رسوندم سینه هاشو میگرفتم هربار کیرمو تا ته میکردم توی کوسش -آخخخخخخ بسههههه تمومش کنننننن -دوست ندارم تموم بشههههه -زودباش دیگهههههه -همین یبار بزار یه دل سیر بکنمت -حیوون بازم تنها شدیم وقت هست اینو گفت انگار دنیارو بهم دادن، خیییییلی لذت بردم از حرفش دیگه نخواستم کاری کنم که ناراحت بشه و آخرین بار باشه گفتم چشم شروع کردم چندتا تلمبه زدم که با آه و ناله رو ب جلو رفت، اصلا دوست نداشتم کیرم از توی کوسش در بیاد من همونجوری رو به جلو رفتم باهاش، کامل خوابید و منم روش خوابیدم، کوسش خیلی تنگتر شد و نمیتونستم خوب تلمبه بزنم -آییییی سیرو بسههههههه -آخ الان میاااااد یه کم کیرم توی کوسش عقب جلو میکردم همونجوری، نرمی کونش روی زیر‌شکمم وحشتناک لذت بخش بود، دستامو تکیه دادم تا کمر بلند شدم و به کونش نگاه میکردم -اووووووووووووف چه تنگهههههههه -بسههههههههههه -بده بالا کونتوووووو -نمیتونمممممم یکم کونشو داد بالا و خیلی حال داد، حس کردم همه بدنم داره میره توی کوس مهوش جونم، کیرمو تا ته فشار دادم توی کوسش طوری که فحش داد -آییییییی کره خررررر بسههههههه کیرمو در آوردم و گرفتم روی کونش و آبمو ریختم رو کمر و باسنش کلی بوسش کردم و با دستمال تمیزش کردم -خیلی سگی پاره شدم -دست خودم نبود بخدا -لباس بپوش برو نمیخوام کسی بفهمه امشب تنها بودیم -چشم کلی بوسش کردم و لباس پوشیدم و رفتم امیدوارم خوشتون اومده باشه باور کردن یا نکردنشم پای خود خواننده های عزیز نوشته: سیروان
    • kale kiri
      علاقه‌ی خاله‌م و فاصله گیری من   این داستان شروعش برمیگرده به زمانی که تقریبا ۷ ساله بودم و هیچی از سکس نمیدونستم. یک خاله دارم که واقعا مهربونه و بیش از حد منو از بچگی دوست داره شاید بخاطر این باشه که مجرده و نتونسته به بچه های خودش عشق بورزه. اختلاف سنیمون حدود ۲۰ تا ۳۰ ساله و ازتون میخوام به سوالی که آخر داستان دارم جواب بدین اون هر چی عشق داشت رو تقدیم به من میکرد با خرید خوراکی و بازار بردن و لباس خریدن و اسباب بازی خریدن و خلاصه هر چی یک مادر میتونه واسه بچه‌ش بخره خالم واسم انجام میداد و تا به همین الان که ۲۰ سالمه ذره ای از علاقش بهم کم نشده. وقتی بچه بودم منو همراه خودش میبرد حموم (خیلی از داستانا دیدم گفتم میبرن حموم ولی واقعا واقعیه خیلیاتون وقتی بچه بودین تجربه داشتین احتمالا) و منو خیلی تمیز و مرتب میکرد و قشنگ آب کشی میکرد بعد می‌فرستاد بیرون البته خودشم لخت میشد ولی خب من بچه بودم هیچی حالیم نبود بخوام منظوری داشته باشم. تا اینکه یه بار رفتیم حموم در حموم رو بست وسط آب تنی بودیم دوتایی تا اینکه کامل داگی شد کون بزرگی داشت و همینطور ممه های گنده که واقعا محو کننده بود البته الان اون موقع فهم نداشتم از سکس. گفت دوست داری انگشتت رو بکنی اونجام؟ من دست و پام یخ شد که چرا باید همچین کاری کنم؟ من خشکم زده بود ولی نگام به کس پر از گوشتش بود که با دستاش از هم باز میکرد و قرمزی توش چشمک میزد بهم منم چون زیاد حالیم نبود انگشتمو کردم داخل آروم شروع کرد به ناله کردن از اینکه می دیدم داره خوشش میاد خوشم میومد و سعی میکردم کارمو درست انجام بدم تا اینکه گفت میخوای با اونجات امتحان کنی خاله؟ تپش قلبم صد برابر شد دیگه دست خودم نبود فقط مطیع بودم و کیرمم شاید اندازه انگشت اشاره میشد شایدم خیلی کمتر و باریک تر منم دو طرف کونشو گرفتم کیرمو گذاشتم روی کصش آروم فرستادم داخل عقب جلو شدم گفت : “خاله جان کیرت بیرونه عزیزم” انقد کوچیک بودم که کیرمم نمیرسید داخل کصش و سعی می‌کردم با انگشت ارضاش کنم که گفت “بسه” چرخید سمتم نگام کرد گفت “بین خودمون بمونه هیچکس نباید از کار ما خبر داشته باشه وگرنه واسه هر دوتامون بد میشه” منم گفتم باشه خاله میدونی که من به کسی نمیگم. خلاصه اون روز گذشت و میخواست انباری خونشون رو تمیز کنه گفت میای کمک؟ منم دویدم رفتم انباری گفتم بله خاله چی میخوای؟ گفت برو اون پشت تو کوچیک تری راحت میتونی بری بالا وسایل بیاری پایین منم واسه اینکه کمک کنم رفتم پشت دیدم راه برگشت ندارم چون خالم وایساده بود پیراهنشو زد بالا شلوارشو آورد پایین سریع چشمش خورد به کس تپلش و شرت هم نپوشیده بود چرخید کونشو کرد سمتم یه پاش روی زمین بود یه پاشو آورد بالاتر تکیه داده بود به یه گوشه که راحت کصش واسم باز بشه گفت “دوست داری دوباره امتحان کنی؟” منم که یه بچه هیجان زده بودم و از روی کنجکاوی دلم میخواست امتحانش کنم ولی خب کوچیک بودم نه قدم میرسید بکنمش نه کیرم بزرگ بود منم گفتم خاله من نمیتونم انجام بدم نمیرسم. دستمو گرفت گفت پس یواشکی بیا بریم تویه حموم تا کسی ما رو ندیده منم قبول کردم و پشت سرش راه افتادم شلوارشو آورد پایین خودم سریع انگشت فرو کردم داخل تند تند تکون میدادم ولی خب فرو کردن کافی نبود اونم چون حشرش بالا بود اونم خودشو میمالید ناخونش می‌خورد به انگشتام فقط دردش مال من بود لذتش واسه خالم ، کیرمم که نمیرسید بفهمم تویه کصش چه حالی داره. چند مدت گذشت و منم با انگشت بهش حال میدادم تا اینکه خونه خالی شد فقط ما دوتا بودیم. لباساشو یکی یکی درآورد منم شلوارکمو در آوردم شلوار و سوتین انداخت یه گوشه وقتش رسیده بود که منم یه حالی بکنم می‌خواستیم شروع کنیم که یه نفر از راه رسید شروع کرد به کوبیدن در (زنگ نبود) خالم درو باز نکرد از ترس لباساشو تند تند پوشید از دور صحبت کرد که اون بنده خدا هم رفت و نیومد داخل ما رو ببینه دوباره اومدیم داخل و این بار درا رو قفل کردیم که جامون امن باشه لباسامو در آوردم اونم تکیه داد به دیوار پاهاشو باز کرد ولی گفت "خاله میشه با دستات انجامش بدی؟ منم انجامش دادم ولی خب خیلی تویه کف کصش بودم و مدام میخواستم کیر کوچیکمو بکنم توش ولی فرصت نمیشد منم هر از گاهی تویه دستشویی یا حموم جق میزدم یه حالی کرده باشم. یه بار که خیلی شلوغ بود همه کنار هم خوابیده بودیم خالم بهم پشت کرد و خوابید منم خیلی خسته بودم و خوابم میومد از خوابم بیدارم کرد آروم دم گوشم گفت “من پشتم میکنم تو میتونی با انگشتات با اونجام بازی کنی” استرسش دیگه داشت منو میکشت تصمیم گرفتم دیگه فاصله بگیرم از این کار و سعی می‌کردم دعا بخونم تا شیطون وسوسه نندازه به جونم ولی خب شکست میخوردم چون هم من خالمو دوست داشتم هم اون منو سعی می‌کردم درکش کنم اونم نیاز داره شرایط نداشته ازدواج کنه فقط هم به من اعتماد و نیاز داشت. یه شب خاله کوچیکم رفت خونه خاله بزرگم شب نشینی منم با این خالم تنها شدیم فاصلمون یکم زیاد بود چراغا هم خاموش بود داشتیم تلویزیون می‌دیدیم صدام زد گفت میای دوباره انجامش بدیم؟ یکم مردد بودم دیگه سریع نگفتم باشه دوباره اصرار کرد گفت بیا الان تنهاییم این بار گفتم قبوله ولی منم میخوام و دوس دارم لذت ببرم سریع شلوارمو از پام در آوردم منم شلوارشو از پاش در آوردم رفتم تو بغلش جوری که بهم احساس آرامش میداد. کامل تکیه دادم به بغلش آروم دستمو بردم سمت کصش انگشتمو کامل فرو کردم دیگه دستم اومده بود چجوری بهش لذت بدم شروع کرد به ناله کردن منم بزرگ تر شده بودم و کیرم در حال رشد بود که شق کردم دستشو حلقه دور کیرم واسم تند تند داشت جق میزد قلقلک بچگانه کیرمو با دستاش حس میکردم و اونم داشت به ارضا میرسد که یهو حس کردم آبم اومد سریع پسش زدم گفتم بسه خالم ترسید گفت چی شده؟ آبت اومد؟ سرمو تکون دادم که بفهمه آره اومده رفت چراغ رو روشن کرد اثری از آب نبود سعی کرد آرومم کنه گفت خاله تو هنوز به سنی نرسیدی که آبت میاد عزیزدلم نگرانش نباش ، اون شب هم دو دست همدیگه رو مالیدیم. من دیگه وارد عذاب وجدان شده بود نمی‌خواستم بکنمش با اینکه بزرگ تر شده بودم و کیرم توانایی اینو داشت بره تویه کصش ولی نمیتونستم. چندین بار ازم خواست ولی دیگه انجامش نمی دادم این باعث شد درخواست های خالم از من کمتر بشه ولی همچنان دوسم داشت. دیگه حدود راهنمایی بودم که خاله کوچیکم رفت مسافرت و خاله بزرگم تنها بود و این تویه زمانی بود که من ازش فاصله میگرفتم. خاله کوچیکم که رفت منم زنگ زدم بابام بیاد دنبالم برم خونه ولی خالم منو گیر آورد تنها. گفت میتونیم هر روز با هم انجامش بدیم همیشه تنهاییم فقط کافیه تو بخوای عزیز دلم. فقط میگفتم خاله دیگه کافیه من خسته شدم از انجامش هر روزش. دستشو آورد سمت کیرم و یکم مالیدمش گفت چقدر بزرگ تر شده الان میتونی خودتم منو بکنی به لذت برسی ولی خب موفق نشد مخ منو بزنه تا اینکه رفتم و تا اومدن خاله کوچیکم منم اون سمت پیدام نشد. زیاد تنها شدیم ولی اون دیگه ازم نمیخواست. کم کم این من بودم که دلم میخواست گاهی بهش دست بزنم. یه شب خوابم نمیبرد منم تا ۵ صبح بیدار بودم و دیدم خالم اومد گفت بیداری عزیزم؟ یه لحظه بیا کارت دارم منم رفتم و استرس داشتم یعنی چی شده خالم ۵ صبح اومده پیش من پشت سرش راه میرفتم که نگام به زمین و پاهاش افتاد دیدم زیر اون لباس بلندش شلوار پاش نیست و لخته فهمیدم حتما ازم سکس میخواد اینجا دیگه وارد دبیرستان شده بودم و کیرم بهتر توانایی سکس داشت. گفتم چی شده خاله؟ بی بهونه و حرف اضافه گفت دلم میخواد منو دوباره بکنی. دستمو گرفت برد حموم که کسی شک نکنه اینقدر حشری بود تند تند همه کار انجام میداد که گرما و تشنگی کصش با کیرم آروم بگیره ولی من ترس داشتم و میگفتم نمیتونم دیگه ولی اون اصرار داشت حتما بکنمش کیرمو از گوشه شرت آوردم بیرون گذاشتم روی کصش روی فرو نکردم و اون هی کون بزرگ و ژله ایشو میلرزوند تا تحریک بشم ولی فهمید دیگه حسی ندارم واسه همین کشید عقب شلوارشو پوشید و رفت از من ناراحت شد. منم یه جورایی کصخل بودم دلم کص میخواست و هی با پورن جق میزدم ولی خب نمیتونستم خالمو بکنم با اینکه خیلی پیش اومده بود و راحت بودیم. خستگی من روز به روز بیشتر میشد تا اینکه یه روز توافق کردیم این بار آخرین دفعه ای میشه که با هم سکس داریم و قبول کرد با انگشت ارضاش کنم و بهش گفتم دیگه هیچوقت نمیاد خونتون که بخوای ازم استفاده کنی واسه خودت. منم دیگه هیچوقت نتونستم بهش حس شهوت داشته باشم. ولی خب ماجرا اینجا تموم نمیشه من دیگه ۱۹ سالم شده بود حس شهوت درونم فوران میکرد و نیاز داشتم خودمو خالی کنم و اینجوری شد که ۳ سال نیازمو نگه داشتم و هیچوقت بهش نگفتم بیا با هم سکس کنیم. هر روز فکر و ذهنم این بود یه بار دیگه ازم بخواد تا بتونم با کیرم ترتیبشو بدم البته تا حدودی با کیر سکس داشتیم ولی خب نه کامل که بخوام آبم و بریزم. تویه حموم بود منم رفتم دستشویی(کسایی که خونه قدیمی دیدن میدونن دستشویی و حموم به همراه داره) رابطمون با هم خوب بود و مثل گذشته فقط سکس نداشتیم. صدام زد و با هم همینجور صحبت میکردیم منم کارم تموم شده و بیخود میموندم داخل دستشویی ببینم بهم میگه سکس کنیم یا نه. دیگه ناامید شده بودم که هیچوقت قرار نیست دیگه بهم بگه. من همیشه عادت دارم پاهامو بعد دستشویی بشورم از شانس خوب من بیرون از دستشویی همسایه اومده بود داشت با خالم و مامانم صحبت می‌کرد گفت چی شده؟ گفتم میخوام برم بیرون پاهامو بشورم همسایه اومده. گفت خب یواشکی برو نبینه یهو مکث کرد و گفت میخوای بیای تویه حموم بشوری؟ من پشت میکنم تو راحت باشی. رفتم سمت حموم کامل لخت بود مثل زمان بچگی که باهاش میرفتم حموم ولی خب ممه هاش اینقدر بزرگ بود که هر چقدم تلاش می‌کرد کامل پنهون نمیشد و فقط زل زده بودم به بدن لخت و خیسش و ضربان قلبم مثل بچگی رفت بالا و دستام یخ بود با خودم گفتم یا الان یا هیچوقت اگه الان نکنیش دیگه فرصت پیش نمیاد. زیر چشمی داشتم بهش نگاه میکردم دیدم داره با دستاش لای پاهاشو و کصشو تمیز میکنه وانمود میکردم حواسم نیست. لوله رو بستم گفتم میخوام برم بیرون بازم ممنون. قبل اینکه پامو بشورم شلوارمو در آورده بودم و شرتم خیلی تنگ بود میخواستم بپوشم و برم بیرون مکث کردم و گفتم خاله ببخشید پام کثیف شد میشه آب بگیری؟ آب گرفت سمتم و سینش کامل ولو شد و از شهوت داشتم دیوونه میشدم و حواسم رفت سمت چشماش که دیدم داره به کیرم نگاه میکنه و منم که شق بودم نمیتونستم قایمش کنم. پوشیدم خواستم برم بیرون آروم گفت دوست داری با هم سکس کنیم؟ باورم نمیشد دوباره بهم پیشنهاد داد منم قبول کردم و گفت درو ببند کسی نیاد بی خبر. درو بستم پیراهن و شلوارمو در آوردم اون واسم مثل قدیم داگی شد و آماده بود برم بکنمش. رفتم پشت سرش دستمو کشیدم روی کون گندش و بوسه میزدم روی کون نرمش انگشتمو کشیدم روی کصش و آروم لیزش دادم بهش و فرو کردم تویه کصش و شروع کرد به ناله کردن و باهاش بازی کردم لذت ببره. خودمو کشیدم سمتش گفتم من الان ارضات میکنم تو یه روز دیگه آبمو بیار قبوله؟ دیدم پاشد و نشست روی زانو هاش و دستاشو حلقه کرد دور کیرم تند تند واسم جق میزد کیرم چون خشک بود لذت زیادی نداشت ممه هاشو بوسیدم و خیلی رک و آروم گرفتم میشه از کس بکنم؟ نگام کرد گفت باشه بکن خاله ولی لطفا حواست باشه آبتو خالی نکنی تویه کصم. تویه دلم جشن بود که بالاخره موفق شدم بکنمش. با دستام سوراخ کس تپلشو از هم باز کردم کلاهکمو گذاشتم دم سوراخ و یه ضرب و کامل کیرمو انداختم توش دو طرفو کونشو گرفتم چشامو بستم فقط تلمبه میزدم و اونم کونشو عقب جلو میکرد بیشتر لذت ببریم و صدای ناله هاش و صدای تلمبه ها با هم یکی شده بودن و فشار آب تویه خایه هامو حس میکردم ولی نکشیدم بیرون انقد تشنه کصش شده بودم که دلم میخواست تمام آبمو خالی کنم توش ولی به آب تویه خایه هام هم اکتفا نکردم. به تلمبه ادامه دادم تا آبمو تویه کلاهک کیرم حس کردم بعد کشیدم بیرون و خالیش کردم کف حموم. بی حال بودم کمرم تا ذره آخر خالی شد دوباره حس حموم بچگیامو باهاش داشتم تجربه میکردم و اومدم سمتم گفت تو کیرتو بشور برو خودم آبتو میزنم بره من وقتی حموم کردم دیگه بیا حموم کن بدنت تمیز بشه عزیزم. این اتفاق چند ماه پیش بود و با اینکه تنها شدیم چند بار ولی دیگه با هم سکس نداشتیم. من ۲۵ سالمه و خالم حدود ۵۵ سالشه بنظرتون با اینکه انقد دوسم داره و همیشه خودش پیشنهاد داده، الان واسه اینکه جفتمون یه حالی کنیم بهش پیشنهاد بدم؟ نوشته: جای خالی
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18