رفتن به مطلب

ارسال‌های توصیه شده

 بیغیرتی × ضربدری × دنباله دار × سکس بیغیرتی × داستان بیغیرتی × سکس ضربدری × داستان ضربدری ×

دنیای جدید - قسمت اول

سلام
من نیما ۳۰ساله
ماجرا و خاطراتم از سال ۱۳۹۰شروع میشه
از سکس با دوست دختر
نفر سوم شدن -موازی -ضربدری - ازدواج و ادامه زندگی پر از هیجان و فانتزی دیوانه کننده

سال ۹۰ بعد از اینکه آموزش سربازی‌م تموم شد اعزام به تهران شدم. سربازی خوش چهره و قد بلند و کشتی گیر اهل بگو بخند و شیطون
چون گواهینامه رانندگی داشتم تو یگان خدمتی وارد قسمت ترابری و راننده یه وانت هایلوکس شدم.
آبان ماه بود.فرمانده ترابری گفت که تو با مسئول خرید باید هر روز بیرون پادگان بری.برای خرید.
اولین ماموریت که فرستادن میدان تره بار بود.
من به ماشین تکیه داده بودم و منتظر بودم بارها رو بیارن بار گیری کنن .
همون لحظه یه ۲۰۶آلبالویی اومد کنار ماشینم یه خانمی۳۰تا ۳۳ساله بود .از ماشین پیاده شد گفت اقا درب عقب ماشینم قفل نمیشه اگه هستید حواستون باشه
خیلی چهره خوشگل و بانمکی داشت منم با سر بهش فهموندم که بره حواسم هست.
۲۰دقیقه بعد اومد ما هم مشغول بار زدن سیب زمینی و پیاز و گوجه به ماشین بودیم
سریع دست کشیدم و صاف وایسادم.
ازم تشکر گرم کرد و۱دونه پرتقال داد بهم و رفت.
خیلی حالم خوش شد مسئول خرید گفت به به خوش بحالت و دوتایی خندیدیم .
برگشتیم پادگان
تقریبا ما هر هفته ۴روز برای خرید تره بار میرفتیم.
پنجشنبه همون هفته دوباره دیدمش و کنار ماشین ایستاد و به همون شکل به من سپرد و رفت داخل
وقتی برگشت این بار ۱سیب قرمز بهم داد سریع گفتم چرا در ماشین درست نمی کنید شما هر جا میرید به کسی میسپارید
گفت جمعه حتما درستش میکنم و رفت.
تقریبا ۱ماه بود دیگه نمیدیدمش آذر ماه بود
کلی عصبی بودم هیچی بهم حال نمیداد دوست دخترم ازم سکس میخواست و من زمان و جا نداشتم . دیدمش ۲۰۶آلبالویی اومد
سریع سلام کردم و پرسیدم درست کردید درب ماشینو.
-گفت بله درستش کردم خطرناک بود و رفت تو.
اما لبخند نداشت چشمک بامزه رو به من نزد .
وقتی برگشت یه خرمالو از تو پاکت میوه ها داد بهم .اما لبخند دوباره دیدم
سریع گفتم ۱ماه بود نمیومدید تره بار
سریع برگشت عقب و خندید با صدای بلند
کارگرهای بار همه میخ به ما نگاه کردن
گفت عزیزم مگه تو هر روز میای گفتم هفته ای ۴بار
گفتم من هفته ای ۱بار میام اگه آخر هفته مهمون داشته باشمم میام
سرمو انداختم پایین گفتم کاش هر وقت میای ببنمتون لبخند زد و رفت
خرمالو خیلی سفت بود
گذاشتم رو داشبورد ماشین . هفته بعد بازم دیدمش
یه نگاه به من کرد و یه نگاه ماشین
گفت خرمالو رو نخوردی گفتم سفت بود منتظرم نرم بشه خندید و رفت داخل.
وقتی برگشت اومد جلوم گفت ساعت چند تعطیل میشی از پادگان ؟
گفتم ساعت ۳اگر بزارن .
گفت :اوکی همین پادگان بالایی هستی دیگه؟
گفتم اره همین ساختمون بزرگ سازمان
گفت ساعت ۳میام دنبالت
همون لحظه شوکه شدم خندید و چشمک زد رفت
نمیدونم چجوری برگشتم پادگان
چی خوردم چیکار کردم
لباسم زیاد نرمال نبود از یه سرباز دیگه قرض کردم
ساعت ۲:۴۰دقیقه جلو در بودم
۳شد ضربان قلبم بالا میرفت .نیم ساعت بعد دیدمش بهم بوق زد .
-بپر سرباز مهربون بالا
سوارشدم
-ببخشید منتظر گذاشتم خیلی
نه خواهش میکنم اشکال نداره
-ناهار خوردی
اره یه چیزایی خوردم
-بریم یه کافه
بریم هرجا که بگی

    نیما ساکن کجایی
    جنوبی ترین نقطه شهر قشر ضعیف جامعه
    خندید خنده هاش بلند بود و بانمک
    -چقدر اینجا باید باشی
    ۱۴ماه مونده تموم کنم خانم
    راستی اسمتون بهم نمیگید
    -مریم ۳۳سالمه همین پایین خیابون تو برج نیلو هستم
    گفتم پس پولداری
    -نه به اون صورت اما چون سالن زیبایی دارم اوضاع خوبه
    رسیدیم کافه
    خیلی شیک بود کلا ۶۷هزار تومن پول داشتم
    منو رو دیدم قلیون و ۴۰تومن بود قلیون گفتیم و اون یه ذرت هم گفت
    اما چون ترسیدم پولم نرسه گفتم خیلی دلم پره نمیخورم
    اما اون سفارش داد بیارن
    عرق میکردم پشیمون بودم که اومدم کافه
    کلی حرفای خوب زدیم
    اما تمام حواسم به پول و هزینه بود
    بعد کلی حرف زدن پاشدیم رفتم سمت سرویس و گفتم الان میام
    وقتی اومدم دیدم رسید حساب دستشه
    گفتم چرا حساب کردی گفت تو سربازی مهمون منی
    راه افتادیم
    -تو شب ها میری خونه ؟
    اگه تا ۶برگردم پادگان میمونم پادگان اما بگذره اجازه نمیدن برم داخل مجبورم برم خونه
    -صبح ساعت چند میای
    ساعت ۵ونیم باید داخل پادگان باشم
    -خوب پس الان میخوای بری خونه ؟
    اره دیگه تا برسم ۶ونیم شده بهتره برم خونه
    -بیا امشب خونه من
    هنگ کردم انتظار نداشتم .گفتم تو مشکلی نداری
    -نه مشکلی ندارم صبح هم ساعت ۵ونیم میری پادگان دو دقیقه راهه
    گفتم خیلی خوب میشه
    رفتیم سمت خونه .گفت غذا چی دوست داری ؟
    هرچی جز غذای پادگان
    رفتیم داخل آسانسور و دکمه ۱۱زد
    جلو در یه کفش چرم مردونه بود
    یه ترس پیدا کردم
    اما رفتم تو
    -سلام شهاب
    از اون طرف یه صدای مرد گفت سلام عزیزم
    دستپاچه شدم
    این آقا کیه مریم
    همسرمه
    -شهاب مهمون دارم اون سرباز مهربونه که گفتم
    خایه هام و کیرم رفت تو دلم .دستم سرد و رنگم پرید
    یه نفر تو خونه چراغ ها خاموش داره فیلم میبینه
    بلند شد و برگشت عقب
    خوبی سرکار
    آب دهنم قورت دادم با تاخیر سلام دادم
    اومد سمتم و زد به شونه ام و گفت بیا بشین
    تو همین فاصله مریم رفت دستشویی و بعدش اتاق خواب
    اومد بیرون من هاج واج مونده بودم
    فقط مانتو در اورده بود یه شلوار با یه پیراهن که بیشتر شبیه پیراهن مردونه بود
    گیج گیج بودم
    گفت چند ماه خدمتی سرکار
    ۴ماه
    همین پادگان بالا
    اره همین پادگان
    خوبه مریم میگفت یه پسر خیلی خوبی چند وقته میبینه و انرژی مثبت میگیره منم تو نگاه اول ازت گرفتم نیما
    من که هنگ کرده بودم نمی فهمیدم این خانم بدون شناخت از من اولین بار منو خونه‌اش برده
    گفتم حتما منو سرمو میبرن
    اما خونه اونقدر شیک و تمیز بود که آدم می گفت نه ممکن نیست.
    نیما تو فکری تو اهل فوتبال هستی امشب بازی هست
    گفتم آقا شهاب من هرچی شما بزاری تو تی وی میبینم
    مریم با سینی اومد میوه و پیش دستی
    گذاشت رفت و شیرینی اورد برام تعارف کرد و برداشتم
    چند ساعتی نشستیم و از خانواده ام پرسید و در اینده میخوام چیکار کنم و شام اومد و خوردیم
    گفتم حالا کجا میخوابم
    گفتم مریم خانم شهاب خان من رفع زحمت میکنم میرم مزاحم نمیشم
    گفت نه بمون ما ۳تا اتاق داریم
    خلاصه اصرار و فلان موندم
    تو اتاق رو تخت دراز کشیدم. پیش خودم گفتم الان من با این دوستم رفیقم زیدمه چیه اصلا متوجه نبودم موضوع چیه
    اینا خیر هستن که اینجوری رفتار میکنن
    من دنبال مریم بودم اخه
    ساعت ۱۱بود خوب من باید زود میخوابیدم که صبح بتونم برم پادگان
    اما تو پذیرایی صدای بلند خنده های مریم میومد
    در یکم باز کردم گوشم تیز کردم بشنوم چی میگن
    -نکن شهاب این بچه صبح باید بره پادگان
    مریم تو به این اعتماد داری آوردیش
    -اره بابا بچه خوب و آرومی هست مشخصاتش رو لباسش بود
    -تازه تو پادگان نزدیک ماست بی خطره
    باشه هرچی تو بگی
    جرات کردم و در بیشتر باز کردم
    از راه رویی که توش سه تا در بود برای هر اتاق خواب اومدم سمت پذیرایی
    جلوی تی وی رو کاناپه نشسته بودن و داشتن لب میگرفتن
    کیرم راست شد تو ۱ثانیه. شهاب سریع دهنشو نزدیک گوش و گردنش کرد و لیس میزد
    صورت مریم به سمت عقب برگشت و من سرع خودمو کشیدم عقب
    اما گویا دیده بود منو .اروم سرمو بردم جلو دیدم تو گردن مریم غرق شده شهاب
    یه لحظه مریم بلند شد و نشست تو بغلش حالا مریم حالا به پشت نگاه میکرد و شهاب سرش تو سینه هاش بود کمی بیشتر نگاه کردن دیدم از بالای سوتین مریم سینه هاش افتاده بیرون
    شهاب داره میخوره
    مریم منو دیده بود منم حس کردم میتونم آزادتر باشم کامل اومدم این طرف اما مریم اصلا توجه نمی کرد و وانمود میکرد منو نمیبینه
    شهاب بلندش کرد و خوابوند روی کاناپه و شلوار درآورد
    من دیگه دید نداشتم
    و جرات نداشتم برم جلوتر
    مریم ناله میکرد اه میکشید
    مریم گفت بریم اتاق خواب
    تو دلم بهش فحش دادم بدو بدو اومدم تو اتاقم
    صدای در اتاق بغل اومد
    صورتم چسبوندم به دیوار
    مریم ناله میکرد میگفت بسه شهاب منم دلم کیر میخواد بده منم بخورم
    شهاب هم می گفت نه زوده نوبت تو نشده
    صداشون چرا انقدر بلند بود برام سوال بود
    نمی‌فهمیدم اصلا .
    اما صدای مریم برای چند دقیقه نمیومد
    یهو گفت شهاب کص داغم کیر میخواد زود باش زود باش
    ۱دقیقه بعد صدای نعره شهاب اومد
    مریم گفت اخه چرا شهاب مگه قرص نخوردی
    صدای در اومد از داخل اتاق احتمالا صدای در حموم بود که داخل اتاق بود
    منم چون خسته بودم خوابیدم
    صبح بیدار شدم برم پادگان
    اومدم جلو در پشت در یادداشتی بود
    نیما جان این شماره منه شب میتونی بیای اینجا پیش ما بمونی شهاب هم ساعت ۴هر روز خونه است
    کاغذ برداشتم رفتم پادگان
    کلی ذهنم درگیر بود
    فکرم مشغول بود میگفتم یعنی چی اخه طرف شوهر داشت منو برد خونه اش که چی

ساعت ۳زدم از پادگان بیرون رفتم پارک آرارات نشستم یه دختره رو دیدم عینک دودی زده
بشدت گریه میکرد .نزدیک شدم گفتم خانم میتونم کمک کنم گفت نه برو
تا اومدم حرفی برنم گفت سیکتیر
گفتم کیرم دهن بی ادبت گوزو
عینک برداشت دیدم چشم درشت یک چشم آبی یه چشم سبز
پشمام ریخت شبیه گربه بود یه جوری خیلی برق میزد
(بعد اشنایی فهمیدم چشمش یکیش مال خودش نیست زیاد اصراری نکردم جریان بفهمم اما مصنوعی طوربود )
قد ۱۷۵.سینه های ۸۵.باسن گرد و خوش فرم
محدوده سنی ۲۵میخورد
گفت نمیبینی گریه میکنم و حال ندارم برو گمشو
گفتم خوب کمکت کنم گفت چه کمکی
میتونی زن بابامو بکشی
گفتم یا خدا
این از مریم
اینم از این تف تو شانس
گفتم چی میگی از نوع صداش و لحنش فهمیدم اندام و هیکل ۲۵میخوره اما کم سن و ساله
گفتم چند سالته
-به تو چه چند سالمه برو اون طرف
باشه میرم ولی با من مهربون باشی تو ۱۰ دقیقه کلی میخندونم تورو
خندید
-۱۸سالمه
یه جون چه کس نابی تو دلم کشیدم
خوب اگه میشه شماره تو بده من بهت زنگ بزنم
-اگه زن بابام گوشیمو بده
شماره دادم بهش رفت اونم شماره داد
ساعت ۴بود زنگ زدم مریم گفت برو خونه من ساعت ۷میام
-امشب مهمون دارم شهاب هم دست تنهاست
چشم چیزی لازمه بگیرم ببرم
-عزیز مهربون تو برو خونه
رسیدم خونه .زنگ زدم
در باز کرد رفتم تو گفتم شهاب خان خوبی و فلان
بعد خوش و بش
گفتم میشه برم ۲ساعت بخوابم خیلی خوابم میاد
گفت برو امشب هم مهمون داریم
رفتم اتاق خوابیدم .یهو صدای گوشیم اومد جواب دادم اون دختر آنیا بود زنگ زده حرف زدیم باهم ۱۰ دقیقه ای
خداحافظی کردم و رفت برم پذیرایی
اومدم دیدم شهاب فیلم سکسی گذاشته و داره نگاه میکنه و جق میزنه
یه مرد سیاه ویه مرد سفید دارن همزمان یه زن میکنن
دست انداختم تو شلوار و کیرم مالیدم
شهاب به سرعت جق میزد آبش اومد یه لیوان بود برداشت ریخت توش
منم پیچیدم تو اتاق
کمی بعد که من تو فکر بودم مریم صداش اومدم با کلی وسایل رسید خونه
سلام احوال پرسی کرد و رفت آشپزخونه
-شهاب نمیخوام آشپزی کنم حاضری میگیم میاد
باشه عشقم هرجور راحتی
میوه و وسایل شست رفت دوش بگیر
۱ساعتی نبود
منم جلو تی وی بودم یهویی از اتاق اومد
وای چی میدیدم یه پرنس ملکه چقدر خوشگل
یه تاپ صورتی و دامن کوتاه تا بالای زانو
موهاش صاف کرده بود من محو تماشا بودم
شهاب گفتم عشقم من که هیچ نیما هم محو تو شده
یهو به خودم اومدم
مریم اومد سمت من لپ منو کشید و رد شد رفت سمت شهاب بوسش کرد و نشست رو پاش
اندام مریم نگم برات ۱۶۸قد سینه های ۸۰.باسنی بینظیر گرد و خوش فرم بشدت بدن سفیدی داشت بدون کوچکترین خال و لک
-نیما خوشگل شدم
بله خیلی زیاد
-مرسی عزیزم
رفت اشپزخانه و گفت میای کمک من
رفتم تو گفت میخواد که میز بچینه امشب دوستش میاد خونشون گفتم چه شود یه زن میاد حداقل من باهاش لاس میزنم
گفتم ۱نفر تک گفت نه همسرش هم هست
ریده شد توش اینم سگ داشت
میز حرفه ای چیدیم مشروب اینا گذاشتیم
ساعت ۸ونیم اومدن یه خانم و آقا هم سن اینا
زنه خوشگل نبود خوشم نیومد شوهرش اما ورزشکار بود و خوشتیپ
خانم رفت لباس عوض کنه بیاد
خالص کون بود بعد پا در آورده بود
اما باب دل من نبود
مشروب خوردن شروع شد
منم کمی خوردم ساعت ۱۲ گفتم میرم بخوابم
اومدم اتاق اما
پیش خودم میگفتم اینا چقدر راحتن تو خونه
مادر من جلو من روسری سرش میزاره اینا خارجی زندگی میکنن .
صدای خنده مریم اومد نیم ساعتی بود خوابم نمیبرد .پاشدم رفتم بیرون سمت پذیرایی خیلی آهسته
این سمت پذیرایی بزرگ یه دست مبل کلاسیک بود
شهاب داشت تلمبه میزد
گفتم مهمونا چه زود رفتن
این شهاب دیشب میکرد الانم میکنه
یهو سرش اورد بالا مریم نبود
لیلا خانم بود داشت داگی میداد به شهاب
گیج گیج بودم مریم کو
صدای مریم از آشپزخانه میومد .اومدن بیرون با اقا امیر بودن دست تو دست هم
همچین چیزی تو عمرم ندیده بودم
امیر نشست رو مبل کیرشو در اورد مریم عین وحشیا کیرش کرد تو دهنش
جوری ساک میزد که هیچ پورن استاری بهش نمیرسید پر تف و عمیق
کیرم راست شد
۱۰دقیقه به ساک زدن ادامه داد لیلا اومد سمتشون دوتایی نشستن مشغول ساک زدن
شهاب هم دراز کشید زیر مریم داشت کس میخورد
یهو بلند شدن گفتن بریم اتاق خواب تا اومدم بجنبم پام انداختم رو پادری کوچک لیز خوردم افتادم زمین
مریم بدو بدو اومد چی شده نیما
سینه گرد و خوشگل مریم جلو چشمم بود
آب دهنم قورت دادم گفتم خوبم هیچی
اونام اومدن شهاب خندید و گفت داشتی دید میزدی
سرمو برگردونم هیچی نگفتم گفت بیا اتاق خواب پیش ما

جلوتر رفتن اتاق خواب من پشت سرشون
چشمم از پشت دوختم به کون مریم
رفتیم تو

ادامه داره اگه خوشتون بیاد

نوشته: نیما

  • Like 1
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • 1 ماه بعد...

دنیای جدید ۲
سلام دوستان ببخشید که دیر شد ادامه ماجرا رو بریم
بعد از این سکس ضربدری مریم و شهاب با امیر و لیلا رو دیدم در ادامه وارد اتاق خواب شدیم

گیج گیج بودم مریم لخت داشت جلوم راه میرفت و من باسن گرد و خوش فرمش رو مثل ندید بدید ها نگاه می کردم .داخل اتاق تا رسیدیم لیلا دراز کشید و جفت و پاهاش‌ داد بالا و به شهاب گفت کلوچه کیر میخواد بدو
شهاب پرید و پاهاشو انداخت رو دوشش و شروع کرد به کردن امیر هم رفت بالا سرشو خایه هاشو کرد تو دهنش
تو چشمای مریم ایستاده نگاه کردم و سرمو به نشونه اینکه چیکار باید کنم تکون دادم
مریم گفت: نیما چرا گیجی خوب زود باش
_چیکار کنم خوب
*اگه بلد نیستی برم زیر کیر امیر
_نه نه وایستا
دستم حلقه کردم دور کمرشو چسبیدم به لباش
داشتم لباشو با احساس تمام میخوردم و سینه هاش و بازی بازی میدادم
اومدم گردنش و لاله های گوش لیس میزدم
آهسته عقب عقب رفت و نشست کنار تخت
حواسم از یه گوشه به شهاب و امیر بود که چه وحشیانه میکردن لیلا رو
سینه های مریم به سختی تا ته میکردم تو دهنم چقدر خوش رنگ بود نوکش
مریم ولو شد گفت بخورش
شروع کردم به خورد کسش
کنار بچه ها بودیم شهاب از کس لیلا کشید بیرون انداخت دهن مریم
ولع وحشیانه داشتم کس میخوردم
بلند شدم کل لباسم در آوردم
کیرم تا افتاد بیرون مریم گفت جون رگ ها رو ببین اخ ماله من بده بخورمش
شهاب زد کنار و اومد زانو زد کیرم کرد تا بیخ تو دهنش
سر کیرم کلی لیز شده بود آب اولیه خیسش کرده بود
تو عمرم همچین ساکی ندیده بودم
تا بیخ می کرد دهنش
با سرعت عجیبی بلند شد منو هل داد رو تخت
نشست رو کیرم اصلا اجازه نداد خودم جا کنم با سرعت نشست و تا بیخ توش گذاشت
شهاب گفت جون عشقم ببین کیر سرباز رفت تو کس نازت
درسته سرباز آمریکایی نبود ولی سرباز بود
اونجا فهمیدم که پورن این شکلی دیدن ‌و دلشون اینو خواسته
خلاصه رو کیرم داشت بالا پایین میکرد و من دیوانه وار داشتم میکردمش
لیلا از اون طرف گفت کس منو نمیخوری خواستم بگم نه اما نشست رو صورتم
آبش اومده بود توش کیر رفته بود بوش دوست نداشتم
زیاد خوب نخوردم نهایت ۳۰ثانیه پاشد
*کص منو خوب خوردیا ولی شیطون
یه چشمک زدم بهش گفتم تو یه چی دیگه ای
نشست بی حرکت و شهاب اومد پشتش و کیرشو تنظیم کرد سوراخ کون مریم
تا تکون خوردم مریم گفت تو نه وایستا کامل تو خودم جا کنم بعد تو شروع کن
ریتمی با شهاب تو کس و کونش میکوبیدیم که از سمت راست امیر اومد کیرشو کرد تو دهنش
سه تا کیر و یه کص
شهاب گفت فقط زنه منه که میتونه ۳تا کیر سرحال بیاره
لیلا یجوری شد اصلا حالش گرفته شد
که شهاب دید خیطه کشید بیرون و رفت سمت لیلا
و امیر اومد کرد تو کون مریم
تلمبه های بی امان صدای جیغ مریم در اورده بود
داد میزد اخ دوتا کیر دارن جرم میدن
شهاب ببین چه زن جنده ای داری چه کسی میدم
لرزید و افتاد رو سینه ام
به شدت تو کف کردن کونش بودم اما خسته بود
به لیلا گفتم میشه تو رو از کون بکنم گفت من کم آپشنم کاش میشد ولی من تو کونم کیر بره خونریزی میکنم
تف توش کون مون واسه کردن من نبود تو ۱۰ دقیقه ای که اینا رو لیلا بودن ابشون اومد
کیر منم شل شل شد و کاندوم دیگه معنی نداشت
مریم سرحال تر شد گفت قربونت برم من باهات هستم حالا حالا
شروع کرد ب خوردن کیرم چند تا ساک پر تف کیرمو سرحال آورد گفتم مریم کون میخوام بدی گفت چشم داگی شد و گذاشتم توش با یه فشار همش رفت تو شهاب اومد کنارم گفت کسکش چرا کاندوم نداری
مریم گفت حواسش نبود بچه تمیزه اشکال نداره
شهاب خیلی اروم گفت تو با لیلا خوب حال نکردیا گفتم فقط مریم زنتو بیشتر دوست دارم
ببین با یه جمله من کیرش بلند شد شهاب و مریمم کلی کیف کرد
آبم اومد و همه رو ریختم تو کونش و کنارش دراز کشیدم مریم زود رفت دستشویی
شهابم گفت برو خودتو با ژل هم بشور
رفتم سرویس اومدم دیدم امیر و لیلا تو اتاقی بغل خوابیدن لخت
مریم اومد بوسم کرد و گفت برو بخواب خسته ای و رفتم بخوابم اما خوابم نمیبرد
احساس میکردم یه فیلم سوپر بازی کردم
قابل هضم نبود
گوشی یه نگاه کردم اون دختره چند تا پیام داده اما گذاشتم کنار و جواب ندادم خوابیدم

ادامه داره دوستان

نوشته: نیما

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • migmig
      عکس سکسی ایرانی برای تماشای تصاویر در سایز اصلی روی هر عکس کلیک بکنید.
    • migmig
      عکس سکسی ایرانی برای تماشای تصاویر در سایز اصلی روی هر عکس کلیک بکنید.
    • migmig
      لذت واقعی زندگی 3 مهران جانم عزیزم بیدار شدی آره خانمم بیدارم تو خوبی بهتری دوست ندارم این سوال رو بپرسم خودمم اذیت میشم پریسا جووونم دیب که اذیت نشدی ای فدای تو بشم شوهر خوبم ممنون که اینقدر به فکر منی نه دیوونه اذیت کجا بود چند دقیقه که اذیتی نداره فدای تو بشم پاشو به کارها برس منم برم ی مقدار برای شام شب خرید کنم نیاز نیست تو بری پریسا جان خودم میرم نه دیگه میخوام برم بیرون یکم هوا بخورم جایی نمیرم فقط میرم یکسری سبزی و میوه تازه بگیرم تو که زیاد از این چیزها سر در نمیاری و میری هرچی سبزی و میوه پلاسیده هست رو جمع میکنی میاری من رفتم تو هم بمون خونه تا من بیام بعد دوباره برو دنبال کار بگرد راستی آقا فرزاد صبح که داشت میرفت گفت بهت اطلاع بدم با کار کردنت مشکلی نداره آخه چند بار بهت زنگ زد تو خواب بودی و جواب ندادی باشه پس برو زودتر بیا من برم ببینم خدا چی پیش میاره اومدم بیرون و تو دلم گفتم خدا چیزی فعلن پیش نیاورده عزیزم این منم که با کمک فرزاد داریم برای تو پیش میاریم راستش داخل یخچال همه چی بود ولی خوب نمی شد دست خالی رفت و برگشت تو مسیر رفت و برگشتم به خودم و مسیری که شروع کرده بودم افتخار میکردم وقتی اوایل راه رفتن بات پلاگ که داخل کونم بود یکم اذیت میکرد خواستم ی گوشه خلوت گیر بیارم که یادم اومد که فرزاد گفته باید بمونه و درش نیارم کم کم دیگه بهش داشتم عادت میکردم تا رسیدم به رستوران مد نظر که اون آگهی سفارشی رو دیدم و ازش عکس گرفتم و رفتم سمت تره بار خریدم رو که کردم به خودم اومدم که دیگه نه به مهران فکر میکنم نه به خودم فقط و فقط حواسم پیش فرزاد و لذتی که باهاش میبرم هست مهران مهران کجائی عزیزم بدو بیا داخل خونه که شدم فقط منتظر بودم که مهران رو پیدا کنم خبر به اصطلاح خوش رو بهش بدم قضیه رو بهش گفتم ازش خواستم هرچی زودتر بره تا کسی رو نگرفتن انقدر بچه رو استرسیش کردم که خودمم داشتم استرس میگرفتم مهران که رفت به خودم خندم گرفته بود زنگ زدم به فرزاد سلام فرزاد جان خسته نباشی سلام پریسا خانم چرا فرزاد فقط موقع سکس فقط منو با حرفاش ناز و نوازش میکرد فرزاد جان مهران رو طبق حرف شما فرستادم همون رستوران ببین پریسا خانم مهران که برگشت یکم نامید میشه اون بخاطر اینکه رستوران ازش ضامن میخوان بدون اینکه حول کنی سریع بگی آقا فرزاد هست کم کم بهش بفهمون که ما که پیش آقا فرزاد سفته داریم ازش خواهش میکنیم بیاد ضمانت بکنه در ضمن پریسا خانم داخل محل کارم شما همون پریسا خانم هستی ولی تو خونه کنار من فرشته ای هستی من برای خودم دارم فعلا هم خدا نگهدار قند تو دلم آب شد از خودم شرمنده شدم که راجب فرزاد فکر بد کردم مهران برگشت و همون چیزی شد که فرزاد گفته بود منم حرفاش رو مو به مو به بهترین نحو اجرا کردم دو روزی گذشت و مهران دیگه از فردا میرفت سرکار پریسا جوونم من دوست دارم همسر خوشگلم همه ی این سختی ها رو برای تو تحمل میکنم خیلی سخته که فکر کنی همسرت کنار مرد دیگه ای میخوابه اونم با اطلاع خودت ولی چون هوسی در کار نیست باهاش کنار اومدم چون به تو ایمان دارم فدای تو بشم آقای من یادم روز اولی که مهران گفت از اونجا بریم دلم براش سوخت و از ناراحت بودن ناراحت شدم ولی الان فقط حرفاش رو گوش میکردم این مکالمه واسه شب قبل از سرکار رفتن فردای مهران بود صبح زود بیدار شدم صبحونه رو آماده کردم مهران خیلی زود رفت فرزاد هم همینطور تنها بودم داشتم تو اینترنت به مسائل زایمان و دوران بارداری و اینجور چیزها می پرداختم که خیلی ناشی نباشم غرق کاد خودم بودم که متوجه شدم فرزاد بهم پیام داده پریسا جان نظرت چیه به جای شب امروز با هم باشیم به خودم گفتم چی میگی فرزاد دارم دیوونه میشم چرا با من اینکار رو میکنی من اون کیر رو هر شب میخوام نه چند شب یبار جوابش رو با یه قلب قرمز فرستادم خودم رو حسابی آماده کردم اطاق دلم و زدم به دریا و این بار خودم اتاق حجلمون رو آماده کردم فرزاد که اومد با اینکه برام خیلی سخت بود خودم رو سر سنگین نشون دادم متوجه شدم اونم از این کار من راضی هست اطاق رو هم که دید کلی منو بوسه بارون کرد نوازش شروع شده بود من غرق در لذت داشتم میشدم لبهای فرزاد هر نقطه از بدنم رو که لمس میکرد دیوونه میشدم وای از اون لحظه ای که نوک سینه هام رو بوسی و مشغول خوردنشون شد فرزاد نکن نخور دارم دیوونه میشم وای کیر میخوام بهم کیر بده تو روووووو و بخدا کیرت رو بده ولی فرزاد گوش شنوا نداشت میدونست باید چکار کنه و تو کارش حرفه ای تمام بود پریسا جان کجایی ها همین جا نه روی ابرها روی کیر تو برس به کُسم فرزاد هم مشغول خوردن کُسم من که متعلق به خودش بود وای مرد چیکار میکنی با من این نامردی دارم میمیرم وااااااای کُسمممممممم کار خیلی وقت بود از ناله گذشته بود رسما مشغول هوار زدن بودم بخورش بخورش نووووووووش جونت کُس متاهل من رو بخوررررر اصن شوهر من دیگه توییی این بدن من برای تو هست در حالی که فرزاد کُسم رو میخورد آروم آروم هم بات پلاگ رو نوازش میداد و خیلی نرم عقب جلوش میکرد پریسا جان آماده ای چی میگی تو فرزاد آماده چیه بکننننن منو مگه من کُسسس تو نیستم بکککککن لامصب دیوونه شدم بات رو از کونم در آورد و حساب سوراخ کونم و کیرش رو روغن مالی میکرد فرزاد تو رو خدا به کُسممممم برس اول آتیش کُسم رو خاموش کن بد هر کاری دوست داشتی با کونم بکن اما اما اون کار خودش رو میکرد پاهام رو داد بالا تقریبا زانوهام کنار گوشم بود خیلی آروم شیک سر کیرش رو وارد کونم کرد صدام رفت بالا درد داشت ولی نمیدونم چرا اینقدر راحت رفت داخلش ی یک ربعی طول کشی تا تموم اون نازنین کیرش رو تا خایه فرستاد داخل سوراخ کونم تا اون لحظه شوتی برام نداشت ول ولی وقتی مشغول تلمبه زدن های ملایمش شد همزمان نوک سینه هام رو شروع کرد به میک زدن آتیش از زیر خاکستر داشت شعله میگرفت چیه این مرد بخدا که اون دکترای سکس کردن و گاییدن داشت این چه مزه ای بود با اینکه درد داشتم ولی مزه اش کم از کُس دادن نبود آخخخخخخ دارم میمیرم محککککککم بزن شروع کن فرزاد تلمبه بزن بزن که خوب میزنی من این درد و لذت رو باهم دوست دارم با من چیکار کردی آروم اومد کنار گوشم و گفت تو دیگه رسما مال من شدی آره مال توام وای مُردم آخ سوراخ کونم دارم میمیرم بکُن تندتر بزن که من خوشحال ترین زن دنیا هستم الان وای نه چرا کیرت رو در میاری بکن توش تحمل کن عزیزم بلند شو من دراز میکشم تو به پشتت بشین روی گیرم حواست باشه بکنش تو کونت گفتم چشم و نشستم رو دلبرم با ریتمی که از خودش یاد گرفته بودم خودم رو بالا و پایین میکردم یه دفعه فرزاد من رو کشید سمت خودش چسبوندم به خودش مشغول تلمبه زدن شد دیگه رسما رد داده بود وای بزن دارم میمیرم بزن پریسا جان همینجوری که دارم میکنمت همزمان خودت با دستت کُست رو بمال راستش حالش رو نداشتم ولی باید به حرفش گوش میدادم چون دیگه میدونستم که دوسش دارم همزمان با تلمبه های فرزاد خودم کُسم رو میمالیدم که یکدفعه پاهام ناخواسته سیخ شد رو به هوا و چنان آبی از کُسم پاشید بیرون که داشتم از هوش میرفتم بهترین لذت دنیا همین بود هیچی جای سکس رو نمیگیره اونم با ی کیر خوب و مَرد کاربلد من تو حال خودم نبودم ولی فرزاد همچنان داشت تلمبه میزد کونم دیگه حسی نداشت دست دو بردم سمت کونم دیدم چنان آبی از سوراخ کونم زده بیرون که دوباره شهوتم گُر گرفت ازش خواستم داگی بشیم اونم رفت پشت منو حسابی از خجالت کونم در اومد دیگه هر دو داشتیم ناله میزدم که یکدفعه صدای فریاد فرزاد بلند شد آبش رو ریخت داخل سوراخ کونم منم ناخواسته دوباره ارگاسم رو تجربه کردم همونجور آروم تو بغل هم دراز کشیدیم و فرزاد مشغول نوازش من شد چقدر خوب بود این مرد این نوازش بعد سکسش از همه چی آروم بخش تر بود ی یک ساعتی کنارش خوابیدم بیدار که شدم فرزاد هنوز خواب بود رفتم غذا رو آماده کردم ی میز ناهار خوشگل چیدم برای خودم و مَرد جدید زندگیم خلاصه فرزاد که اومد اول پیشونیم رو بوسید و ی مقدار نوازشم کرد بعد از غذا مشغول صحبت شد پریسا جان اگه از با من بودن راضی هستی باید تغییراتی تو زندگیت بدی فرزاد جان من فقط تورو میخوام چکار باید بکنم که تو رو برای همیشه داشته باشم ولی مهران ببین پریسا جان الان بهانه برای کنار هم بودن داریم ولی اگه میخوای با من باشی باید به حرفام خوب گوش بدی و هرچی که میگم رو انجام بدی اگه به حرفهای که میزنم خوب عمل کنی با هم مهران رو اوکی میکنیم نترس قرار نیست بلایی سرش بیاریم راستی اگه میخوای با من باشی این هفته ی مهمونی مخصوص دعوتم قرار هم نبود برم چون کسی لایق همراهی خودم نداشتم ولی الان دیگه بهونه ای برای نرفتن ندارم خوب به حرفام گوش کن فرزاد حرفاش رو مو به مو مرتب بهم توضیح داد من قشنگ به همشون گوش کردم حالا این من بودم که باید انتخاب میکردم عزیزان دل به نظر من این تصورات داخل زندگی واقعی جایی ندارن اینها تصورات ذهن من برای لذت بردن شما هست شاد باشین نوشته: آپاراتچی
    • migmig
      بازی لذت گناه 2 قسمت دوم یک لحظه همه اتفاقات امروز رو تو ذهنم مرور شد از گم شدن تو جاده ، از بارون شدید، این خونه عجیب و غریب اون پیرمرد و حالا هم این بازی… انگار همه چیز برنامه ریزی شده بود نمیدونستم قراره چه اتفاقی بیفته هزار جور فکر و خیال اومد تو سرم هدف این بازی چیه ؟ پرنیا : واقعا باید بازی کنیم؟ آخه چه سودی برای کسی داره که مارو اینجا زندانی کردن جواد: احتمالا کار اون پیرمرده است . بزار ببینم از پنجره میشه رفت بیرون الهام: جواد مراقب باش مثل پوریا اتفاقی نیفته برات بابام اروم انگشتشو به پنجره زد و یک جرقه دردناک هم نصیب بابام شد . جواد : واقعا زندانی شدیم الان زنگ میزنم پلیس پوریا: سیگنال گوشیامونم رفته وگرنه زودتر این کارو میکردم . سیگنال اینترنت ماهواره ای هم خبری نیست. نیم ساعتی درگیر بودیم و گرسنمون بود شامی ک مامان گرم کرده بودیم رو خوردیم الهام گفت: بیاین این بازی مسخره رو انجام بدیم و از اینجا بریم پوریا : مامان شاید خطرناک باشه ، ندیدی چطوری بازی باهامون ارتباط برقرار میکنه الهام: بازیه دیگه به هر حال تهش چی میشه مگه پرنیا : منم موافقم چاره دیگه ای نداریم، اینجا زندانیمون کردن. بعد غذا خوردن هممون نشستیم جلوی بازی و سعی می کردیم بفهمیم چجوریه . پرنیا : بابا نوبت توعه باید اول تو بازی کنی ، تاس بنداز. بابامم دوتا تاسو برداشت و انداخت 2 و 5 اومد. بابا با نیشخند گفت باورم نمیشه تو این شرایط با زن بچم نشستم منچ بازی می‌کنم و در همین حین مهرشو گذاشت تو خونه هفتم و روی صفحه نمایش این متن اومد: تست وفاداری بازیکن آبی بهمون بگو که تا حالا به همسرت خیانت کردی ؟ سعی نکن دروغ بگی چون من میفهمم و جریمه میشی. بابام یک لحظه قیافش بهم ریخت سریع خودش جمع کرد و گفت معلومه که نه بازی: دروغ ، یک فرصت دیگه داری که حقیقت رو بگی الهام: جواد خاک بر سرت کثافت عوضی قلبم داشت میومد تو دهنم یعنی بابام با داشتن همچین زن خوشگلی سراغ کسی دیگه رفته… جواد: زن چی داری میگی این بازی از کجا حقیقتو باید بدونه. الان فهمیدم این بازی میخواد با روانمون بازی کنه ، من بهت خیانت نکردم. صفحه بازی: بازم هم دروغ گفتی دو خونه به عقب برگرد روی خونه شماره پنجم یک فرصت دیگه داری تا حقیقت رو بگی الهام: با کی اینکارو کردی؟ پوریا : بابا راستشو بگو میترسم اتفاق بدی بیفته تا اخر تو بازی بمونیم جواد با من من کردن گفت: با خانوم حیرانی منشیمون صفحه بازی : حقیقت . نوبت شما به پایان رسید نوبت بازیکن سبز. مامانم اشک تو چشماش جمع شد بلند شد رفت تو اتاق درو محکم کوبید. بابامم رفت پشت در و به غلط کردن افتاده بود. دیدم پرنیا یکم تو خودشه رفتم بغلش کردم ،حال هممون بد بود بابا هم هی پشت در معذرت میخواست .توضیح میداد: خیلی دلم میخواست اینو بهت میگفتم ولی بدون یک بار بوده و مال خیلی وقت پیشه … مامانم تا صبح نیومد بیرون ماهم خوابیدیم . از پنجره بیرون رو نگاه کردم هوا روشن شده بود ولی مه آلود بود خیلی چیزی دیده نمیشد. مامانم اومد بیرون ی دست و صورتی شست ، با چشمای پف کرده گفت بیاین بازی کنیم و زودتر از اینجا بریم پرنیا مامانو کلی بغل کرد و بوسید من تاسو دادم به مامان . بابا هم با سر پایین اومد نشست مامان الهام یه نفس عمیق کشید تاس هارو انداخت ۳ و ۱ اومد . مهرشو گذاشت رو خونه چهارم صفحه بازی : خروج از پشت ابر تمام لباس هاتون رو در بیارید و چیزی تنتون نمونه بقیه هم باید شمارو نگاه کنند و تا نوبت بعدیتون بدون لباس به بازی ادامه میدین مامانم از شوک با تته پته گفت یعنی باید جلوتون لخت بشم؟ جواد عصبی شد بازیو برداشت پرت کرد سمت دیوار و و گفت گوه بگیره این چه مزخرفاتیه جمع کنین تا حالا بابارو و اینطوری عصبانی ندیده بودم پرنیا : وای یعنی چی لخت بشی جلو ما الهام: وای خدا این چه بلاییه سرمون اومده من اونجا زدم زیر گریه مامان گفت چی شد پوریا پوریا : همش تقصیر منه من این بازیو اوردم . منو ببخشید واقعا . پرنیا رفت بازیو برداشت از رو زمین آورد گفت مامان لطفا انجامش بده سعی میکنیم نوبت مونو زود انجام بدیم تا لباساتو بپوشی جالب بود بازی هیچ آسیبی ندیده بود و مهره ها هم سر جاشون بودن .انگار چسبیده بودن به خونه هاشون. الهام: الان این بازی از کجا میفهمه من واقعا لخت میشم یا نه صفحه بازی نوشت : متوجه میشم پوریا: حواستون باشه ببینین اینجا دوربینی چیزی نباشه تو خونه. پرنیا : اره پاشین بگردیم هممون هر سوراخ سمبه ای میشد گشتیم ولی هیچی پیدا نکردیم خبری از دوربین مخفی نبودش . الهام: لطفا قول بدین نوبت هاتونو زود بازی کنین خیلیم نگاه نکنین بهم یهویی مامانم از بلند شد وایساد. تاپ و شلوارشو دراورد. من قبلاً مامانمو اتفاقی یا موقع لباس عوض کردنش با شورت سوتین دیده بودم برای همون چیز خاصی نبود چون هیچ نگاه بدی بهش نداشتم . مامانم چرخید گفت : پرنیا بند سوتینمو باز کن پرنیا بلند شد اومد پشتش بندشو باز کرد. مامانم سوتینشو انداخت ولی هنوز برنگشت من قلبم داشت تند تند می‌زد. دست انداخت لبه های شورتش و کشید پایین از خجالت سرمو انداختم ولی یاد حرف بازی افتادم و ترسیدم که گفت باید نگاه کنیم دوباره سرمو برگردوندم مامانم چرخیده بود ممه هاش و کوصش جلوم بود نمی‌دونستم کدومو ببینم. ممه های بزرگش یا کس و کون سکسیش داشت ی حس شهوتی تو بدنم ایجاد میشد مامانم واقعا بدن زیبایی داشت. از سفید و صاف بودن پوستش هر چقدر بگم کمه . کیرم داشت بلند میشد ک پرنیا با خنده گفت: داداش خجالت بکش کجارو میبینی . الهام: ولش کن بزار ببینه قانون بازیه… بابامم همینطوری به اندام مامانم نگاه میکرد و گفت زود بازی کنیم تا مامانت لباس بپوشه. پرنیا : نوبت منه پرنیا تاس انداخت ۴و ۴اومد مهرشو برد روی خونه هشتم و پیام بازی: تِستر شما باید لب های تمام افراد بازی رو به مدت دو دقیقه ببوسید و بعد از اون باید حقیقت رو بگید ک بوسیدن چه کسی لذت بیشتری داشت. یادتون نره اگر دروغ بگید جریمه می شوید. جواد: ما اعضای خانواده ایم مگه میشه . این بازیه یا پورن خانوادگی الهام: یعنی الان دخترم باید از پدر و مادر و برادرش لب بگیره؟ ولش کنین دیگه بازی نکنیم پرنیا : اشکال نداره… باز این از یکی آسون تر از لخت شدنه . هر کدوممون باید سهم خودمون رو انجام بدیم توی بازی هرچی باشه تا زودتر بریم خونه. پوریا : هر اتفاقی تو این خونه بیفته فراموش میکنیم توی دلم از اتفاقی ک می‌خواست بیفته هیجان زده بودم دروغ چرا از این یکی واقعا خوشم اومد الهام اومد جلوی پرنیا گفت: اول با خودم شروع کن . پرنیا : پوریا لطفا تایم بگیر گفتم باشه . پرنیا لباشو گذاشت رو لبای مامانم ، انگار داشتم صحنه لز میدیدم . مامانم هم لخت بود سی ثانیه گذشت پرنیا یک دستشو گذاشته بود رو باسن مامانم خیلی سکسی لب میگرفتن . مامان بوسه رو رهبری میکرد حرفه ای تر بود. دودقیقه زود تموم شد گفتم تمومه . مامانم و پرنیا زدن زیر خنده مامانم گفت : گمشو از جلو چشام خاک بر سرت پرنیا گفت : بابا داداش این لحظه خیلی سخت تره برام ولی مجبوریم جواد : میدونم دخترم ببخشید ک توی همچین شرایطی هستی، مطمئنی میخوای انجامش بدی؟ پرنیا اومد جلو همین کارو با بابام کرد لباشو گذاشت رو لبای بابا . این لحظه خیلی برام سکسی نبود و بیشتر خجالت میکشیدم . صدای بوسه و لباشون کل خونه رو پر کرده بود .گفتم دو دقیقه تمومه حالا نوبت من بود قلبم تند میزد . گفتم پرنیا باید منو انتخاب کنی ها پرنیا گفت حالا بزار ببینم چی بلدی باید حقیقتو بگم در هر صورت گفتم باشه . یکم پرنیا با خودش کلنجار رفت بعد اومد جلو چشامو بستم لباشو گذاشت رو لبام . بهترین لبهای دنیا رو داشت همون لحظه فهمیدم از هرکی تا حالا باهاش لب گرفته بودم بهتره. کیرم داشت شق میشد دوباره خورد به شکم پرنیا . دوست نداشتم تموم شه همینطوری لباشو میخوردم یک لحظه شیطونی کردم زبونم اوردم بیرون . اولش جا خورد بعد زبونمو برد تودهنش کیرم حسابی سفت شده بود ک مامانم گفت بسه بسه تمومه دو دقیقه. منم همونجا نشستم رو زمین کسی کیرمو نبینه. پرنیا : خب به نظرم لبهایی ک بیشتر از همه دوست داشتم مال مامانمه. بازی : ممنون حقیقت رو گفتی نوبت بازیکن قرمز سلیقه خواهرم واقعا عجیب بود انتظار داشتم منو بگه با اون اتفاقات . وای نوبت من شد واقعا ریدم به خودم که چی در انتظارمه. جواد :زود باش پوریا قرار شد سریعتر بازی کنیم .یادم رفت مامانم لخت نشسته منتظرمونه زود بازی کنیم. من تاس انداختم 4 و 6 اومد رفتم رو خونه 10 بازی : طعم تولد شما باید پنج دقیقه واژن بازیکن سبز رو لیس بزنید . پوریا : بازیکن سبز؟! مامان؟ کل خونه ساکت شد . هیچکس پنج دقیقه حرف نزد . واقعا انتظار همچین چیزی نداشتم . خیلی بابتش خجالت کشیدم. هی بابامو میدیدم ببینم الان چی میگه . چی تو فکرشه. هیچکس یک کلمه جرات نداشت بگه . یهو دیدم مامانم بین پاهاشو باز کرد. چشمم افتاد به کصش وای یعنی باید کص مامانمو بخورم؟ اونم جلوی بابا. مامانم با این کارش رضایتو داده بود. پاهاشو باز کرده بود دقیقا رو به روی بابام. فکر کنم میخواست انتقام خیانتو ازش بگیره. الهام : زود باش فقط رفتم نشستم جلوی مامانم . یکم کصشو نگاه کردم ، قلبم توی دهنم بود . زبونم گذاشتم رو کصش و شروع کردم . یکم گذشت و استرس و اضطراب جاشو به شهوت داد. مامانم نفساش تندتر شده بود . داشتم از خوردن کس مامان لذت میبردم چند دقیقه گذشت . کصش خیس خیس بود . دستشو گذاشته بود تو موهام منم با لذت تموم میخوردم . میدونستم هیچ وقت همچین فرصتی گیر نمیومد . پرنیا گفت تمومه پنج دقیقه . منم سریع بلند شدم یک لحظه دیدم بابام دستشو از تو شلوارش در اورد .برام عجیب بود. همه یک نوبت بازی کرده بودن و من به خط پایان نزدیک تر بودم تا بازی تموم بشه . کل بازی 20 تا خونه بود ک من 10 بودم. دیگه پذیرفته بودیم ک این یک بازی سکسیه باید برای هر چیزی آماده می بودیم . جواد : منم نوبتمو برم بعد مامانتون میتونه لباس بپوشه . جواد تاس ریخت خونه 5 بود و جفت 4 آورد . مهرشو برد به خونه سیزدهم بازی : بستنی چوبی کارت های بازی رو بردارید . دو کارت سفید هست و یکی مشکی کارت هارو به پشت بزارید و بر بزنید و همه به صورت شانسی تاکید میکنم شانسی یک کارت بکشن. کسی که کارت مشکی بهش افتاد باید با دهنش ابتو بیاره. هممون ی سری تکون دادیم . بابا کارتارو برداشت بر زد . دیگه همه به بازی تن داده بودیم. جواد: امیدوارم الهام تو بکشی. الهام : من امیدوار نیستم. الهام کارت کشید سفید بود پرنیا کشید و مشکی بود و بله پرنیا باید برای بابا ساک میزد. الهام: خوبه پرنیا نفس عمیق کشید گفت :بابا بشین رو مبل. بابام نشست پرنیا شلوار و شرت بابا رو داد پایین و کیرش در اومد با دستش گرفت و کرد تو دهنش بعد ی دقیقه کیرش تو دهن پرنیا سفت شده بود . بابا چشاشو بست مامانم اومد بالا سرشون : خب مرد من خوب میخوردم یا دخترت یا اون زنیکه جنده؟ بابام نفس نفس میزد. مامانم گفت : دخترت خوب کیرتو میخوره؟ بابام گفت هوم نفساش تندتر شد. الهام : ساک زدنش به مامانش رفته . بخور دخترم . همون لحظه بابام ابش اومد و ریخت رو صورت پرنیا. مامانم با این کارش تونست آب بابا رو زودتر بیاره. بابام خودشو جمع کرد و خواهرم رفت صورتشو شست و اومد . دوباره نوبت مامان بود دیگه میتونست لباسشو بپوشه. پوریا : مامان دیگه فکر کنم میتونی بپوشی. الهام : نمیخواد راحتم… نوشته: Joel Miller
    • migmig
      یخ داغ 1   قسمت اول بعد از سه سال و نیم بالاخره پژمان پسرم به همراه زنش با کلی دادگاه و پاسگاه رفتند به تفاهم رسیدن و به سر زندگی خویش رفتند ،یه نفس راحت کشیدیم هم من هم همسرم بهزاد و باران دخترم سه سال و نیم جنگ اعصاب زندگی رو از هممون گرفته بود رنگ به رخسارم نمونده موند اینو از اینه قدی تو اتاق خوابمون ب چشم دیدم دیگه تصمیم گرفتم با تموم وجودم به زندگی خودمون برسم تو این مدت از درس و دانشگاه باران بکلی بی خبر بودیم در حالی که قبلاً حتی رفت و امدش رو هم من هم بهزاد زیر نظر داشتیم ،فقط متوجه شده بودم با یه پسر همکلاسیش در ارتباط هست اما اینو بهزاد نمیدونست دستی به سر و روی خونه کشیدم و یه شام مفصل رو اجاق گذاشتم و لباسام رو درآوردم و به حموم رفتم چهره بی روح و سرد خودمو دوباره تو آینه حموم دیدم و گفتم نه دیگه آن پوران گذشته نیستم ، آخرین سکسمون چهار ماه پیش خیلی بی رمق و سرد بود تو این سه سال و نیم تعداد سکسامون به انگشتهای دست هم نمی‌رسید کلا هیچ حس و شوقی حتی تو زندگی عادی برامون نمونده بود تو حموم حسابی خودم رو برق انداختم .اومدم بیرون متوجه شدم باران هم اومده پس داشت دعوا گونه با تلفنش حرف میزد با دوست پسرش بود از حرفاش متوجه شدم کمی باهاش حرف زدم تا ببینیم جریان چیه بهم گفت قرار شده بیاد خواستگاری ماهم که شرایط خانوادمون طوری بود که همش درگیر ماجرا پژمان بودیم الان که باهاش حرف زدم که میتونید به خانواده بگی بیان همش تفره می‌ره ،در همین حال گوشیش زنگ خورد رامین بود دوستش و باران گفت جواب نمیدم دیگه من گفتم بزار خودم جواب بدم و باهاش احوال پرسی کردم و حرف زدیم که از حرفاش معلوم بود که این مدت باران رو سرکار گذاشته و از موقعیت خانواده ما سواستفاده کرده و اونو بهانه کرده چ الان که شرایط مهیا شده داره میپیچونه منم گفتم آقا رامین تلفنی نمیشه یه وقتی بزاریم که من و باران و شما حضوری حرف بزنیم اونم قبول کرد که فردا عصر همو ببینیم و بهزاد همسرم که کارمند اداره بیمه بود و بعدازظهرها هم با ماشین اسنپ کار میکرد شام رو خوردیم و کم کم حس میکردم داره زندگی جریان پیدا می‌کنه تو خونه ، ساعت ده و نیم بود که رفتیم تو اتاق خوابمون ،هوس سکس داشت بدنم رو چنگ میزد انگار تو لای پام کرم ریخته باشند همش مور مور میشدم،زیر شورتم پف کرده بود اینو میخورد به رونام حس میکردم کنار بهزاد رو تخت دراز کشیدم یه تاپ مشکی و یه شلوار خانگی نازک تنم بود رفتم تو بغلش یه پامو گذاشتم وسط پاهاش فشار دادم و لباش رو بوسیدم بهزاد همینطور وایساده بود و منم هی ادامه میدادم کامل روش رفتم کوسم و به کیرش فشار دادم هنوز خواب بود گفت خیلی خستم ام پوران بزار چرتی بزنم سرحال بشم خیلی کوتاه گفتم نمیتونم داغونم هوس کردم بدجور هر جوری بود حس رو بهش انتقال دادم کیرش رو بیرون کشیدم ،سینه هامو میک میزد و می‌مالید با کوسم با دستش تند تند ور میرفت ،حسابی خیس خیس شده بودم صدای دستش به کوس خیسم اتاق رو پر کرده بود منو خوابوند لنگامو داد رو شونش کیرش رو تا ته کرد تو کوسم تند تند شروع به تلمبه زدن کرد فوری کشید بیرون نگاش کردم دیدم چشماش رو بسته و داره کنترل می‌کنه که ارضا نشه و دوباره کرد توم ،دو تا تلمبه تا ته زد و نفساش زیاد شد و ریخت رو شکمم نگاه رو شکمم کردم دیدم چند قطره آب ریخته فکر میکردم میخواد دوباره بکنه ،دستمال رو کشید رو کله کیرش و پاشد که بره دستشویی مات مونده بودم چقدر زود اصلا هیچی انگار توم نرفته بود هیچ حسی نداشتم بلند شدم شکمم رو پاک کردم رو تخت رو نگاه کردم که بقیه آبشو پاک کنم که هیچی نبود چرا آخه این همه کم ما اینهمه مدت سکس نداشتیم انتظار داشتم یه آب پرفشار کوسم و پر کنه ادامه دارد… نوشته: پوران
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18