chochol ارسال شده در 5 ساعت قبل اشتراک گذاری ارسال شده در 5 ساعت قبل من و داداشم با هم پورن دیدیم... و خوشم اومد 1 (این داستان ترجمه شده و دارای محتوای محارم هست، در صورتی بخونید که به این مطالب علاقه مندید) سلام، من یه دختر 22 سالهام با یه برادر 24 ساله. رابطه من و داداشم از بچگی خوب بود و با هم حسابی وقت میگذروندیم و اینور اونور میرفتیم. همین الان از بیرون گشتن با برادرم برگشتم خونه. و تصمیم گرفتم چیزی که اتفاق افتاد رو بنویسم… من با مامانم زندگی می کنم و داداشم که شاغله یه اتاقکی برای خودش اجاره کرده، ولی زیاد میاد خونه که یه سری کارا مثل شستن لباساش با لباسشویی رو انجام بده و منم خیلی اوقات میرم پیشش. حدود 5 روز پیش، خونه داداشم بودیم و مثل هزار بار دیگه با هم علف می کشیدیم، موضوع سکس پیش اومد و من ازش پرسیدم عجیبترین پورنی که باهاش جق زده چی بوده. توضیح: این واقعاً برامون یه مکالمه عجیب نیست. ما خیلی راحت درباره سکس حرف میزنیم. به هر حال، بعد از اینکه کلی خندیدیم، اون شروع کرد به گشتن دنبال اون ویدیو رو تلویزیون هوشمند. دیدمش که داره تامبنیلها رو ورق میزنه، و من درباره یکی که فکر کردم یه کم خندهداره نظر دادم. انتظار نداشتم روش کلیک کنه، ولی کرد و ویدیو رو پخش کرد. خب، این قسمت احتمالاً عجیبه چون هرچند درباره سکس حرف میزنیم، قطعاً هیچوقت با هم پورن نگاه نکرده بودیم… ولی چون نئشه بودیم، اهمیتی ندادم. ما رو کاناپه بزرگ که تقریباً مثل تخته، خیلی ریلکس دراز کشیدیم و درباره ویدیو شوخی میکردیم. چهره اون یارو، نالههای تقلبی، دیالوگها… ولی در واقع ویدیو خیلی هاتی بود. از اونایی بود که نباید فکر کنی حشرناکه، ولی هست! ولی نمیتونستم بگم چون عجیب میشد. سعی کردیم مکالمه رو ادامه بدیم، ولی حین حرف زدن، چشمهای برادرم به ویدیو کشیده شد و یهو گفت: «لعنتی… عاشق اینم که این جنده چقدر شل و بازه!» خندهام گرفتتتتتتت نمیدونستم چی بگم، فقط گفتم «اوف، زیادی میدونیا شیطون» و اون شروع کرد به خندیدن. هر دومون ترکیدیم از خنده. ولی بعدش دیگه نمیتونستم چشم از ویدیو بردارم و داشتم حشری میشدم. میتونستم بفهمم اونم همینطوره چون هر چی پیش رفت کمتر حرف میزدیم. خیلی زود هر دومون ساکت شده بودیم و فقط نگاه میکردیم. حس کردم خیس شدم. یه پتو گرفتم و کشیدم روم. به برادرم نگاه کردم، اونم تو حال خودش بود. به علاوه، تو شورت ورزشیش کیرش سفت شده بود. چیزی نگفتم چون جو از خندهدار به آروم تغییر کرده بود. ویدیو ادامه داشت و نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم که زیر پتو خودمو لمس نکنم. شلوار ورزشی پوشیده بودم چون برای علف کشیدن با برادرم لباس درستحسابی نمیپوشم. دستمو از جلو تو شلوارم بردم و فضای کافی داشتم که چوچولمو بمالم. همینطور که نگاه میکردیم، چند تا نظر پروندم که عجب کلیپیه! دختره چه هاته، کیرشو ببین و اینا. برادرم اونقدر راحت شده بود که از روی شورتش کیرشو بماله. سعی کردم مستقیم نگاه نکنم، ولی چند بار یواشکی دیدمش. اونم نظر میداد که چقدر کسش خیسه، چه خوب ساک میزنه و از اینجور حرفا. هیچوقت اینجوری حرف زدنشو نشنیده بودم. اونم تو همچین موقعیتی. آره، درباره سکس حرف میزدیم، ولی به شوخی؛ این فرق داشت. واقعاً تحریک شده بود و دروغ نگم… دیدنش تو اون حالت منو حشری کرد. وقتی ویدیو تموم شد من سریع ازش خواستم یکی دیگه انتخاب کنه. داشتم حال می کردم. یکی انتخاب کرد و نگاه کردیم. زیر پتو کسمو میمالیدم و اونم دیگه علنی کیرشو میمالید. حدود ۵ دقیقه از ویدیو دوم گذشته بود که داشت خودشو میمالید و چشماشو بست. مثل فرشتهها شده بود. شرتم لعنتی خیسِ خیس بود. میدونستم که باید فهمیده باشه زیر پتوم چه خبره. بوی خودمو حس میکردم. نمیدونم اونم حس کرده بود یا نه، چون نزدیک ارگاسم بودم. وسط ویدیو، آروم بهش گفتم: «اگه بخوای میتونی درش بیاری.» اون موقع بود که کیرشو درآورد و شروع کرد علنی جق زدن. خیلی وقت بود کیرشو ندیده بودم. وقتی دیده بودم، قطعاً سفت نبود. ولی عاشقش شدم. عاشق قیافش شدم. عاشق نگاه کردنش بودم. وقتی اون ویدیو تموم شد، چوچولم انگار اندازه انگشت شست شده بود. برادرم ریموت رو داد بهم و گفت ویدیو بعدی رو من انتخاب کنم. انتخاب کردم. نشستیم و خودمونو نگه داشتیم و احتمالاً بیش از یه ساعت ویدیو نگاه کردیم. بالاخره داشتم ارضا میشدم. اعلام نکردم، ولی چشمامو محکم بستم و آروم اومدم. وقتی چشمامو باز کردم، داشت منو نگاه میکرد که میلرزم. اون موقع بلند شد، تیشرتشو درآورد و انداخت رو دسته کاناپه. بعد یه بار آبشو رو تیشرت سیاهش خالی کرد. دهنم باز مونده بود. شوکه شده بودم، ولی عاشق نگاه کردن ریختن آبش بودم، چیزی که انتظارشو نداشتم! عاشق چهرهش، نالههاش، همهچیش بودم… بعدش دوباره علف کشیدیم و قسم خوردیم که به کسی نگیم، بعد من رفتم تو تختم. از همون موقع منتظر بودم دوباره این کارو بکنیم. بعد از اون موقع چند روز برادرم رو ندیده بودم. ما هیچ حرفی درباره اون شب نزدیم، ولی میدونستم بالاخره یه روزی بحثش پیش میاد. خب، امروز بهم پیام داد و گفت که میخواد بیاد خونه لباساشو بشوره. اونجا بود که فهمیدم داره مطمئن میشه من خونه باشم. وگرنه هر کی اونجا بود، میاومد. اون کلید خونه رو داره، خندهدار نیست؟ خب، اومد و عادی رفتار کرد. منم عادی بودم و مثل همیشه با هم گپ زدیم و مسخرهبازی درآوردیم. مامانمون تو همون اتاق با ما بود، پس وقتی فرصتش رو پیدا کرد، تو گوشم زمزمه کرد: «امشب بیا پیشم.» بعد هر دومون مث احمقا خندیدیم. که مامان پرسید: «چی انقدر خندهداره؟» این باعث شد بیشتر بخندیم. لباساشو تا کردیم و بعد با هم رفتیم خونهش. یه رول گنده برامون درست کرد و رو کاناپه لم دادیم، فقط میکشیدیم و موسیقی گوش میدادیم. وقتی حسابی نئشه شدم، شروع کردم باهاش شوخی کردن و گفتم: «هی… یادت میاد اون ویدیو که اون شب دیدیم؟ اگه… میدونی… دوباره ببینیمش، باحال نیست؟» تو حال نئشگی با پوزخند گفت: «فکرمو خوندی.» و باز کلی خندیدیم در حالی که اون دنبال یه ویدیو میگشت. وقتی پخشش کرد، جاهامون رو رو کاناپه بزرگش گرفتیم… من یه طرف، اون یه طرف دیگه. همون جاهایی که دفعه قبل بودیم. این بار یه سویشرت و شلوارک کوتاه پام بود، پس به بهونه اینکه پاهام سرده، یه پتو برداشتم. اونجا دراز کشیدیم و فقط درباره ویدیو نظر میدادیم. این بار دیگه حتی تظاهر به نقد کردنش نکردیم. علنی درباره قسمتایی که برامون تحریککننده بود حرف زدیم. هر چی بیشتر نگاه میکردیم و حرف میزدیم، کیرش سفتتر میشد. درش آورد و شروع کرد آروم دور سرش مالیدن. منم حسابی از دیدن کیرش هیجانزده شدم و زیر پتوم شروع کردم با خودم ور رفتن. ویدیو پشت ویدیو میدیدیم، فقط خودمونو نگه داشتیم و حرف زدیم. بالاخره جرات کردم درباره کیرش نظر بدم. بهش گفتم که خیلی خوبه! این باعث شد لبخند بزنه و شلوارشو پایینتر کشید تا کل آلت و تخماشو نشونم بده. گفتم: «اگه میخوای، کلاً درشون بیار.» اون سریع جواب داد: «فقط اگه تو هم این کارو کنی.» خندهام گرفت. ولی من این کارو کردم. پتومو زدم کنار، بلند شدم و همهچیزو از کمر به پایین درآوردم. چشماش گرد شد، بعد با یه لبخند مسخره شلوارشو آروم درآورد. برگشتم زیر پتو چون… نمیدونم چرا… فکر کنم هنوز خجالت میکشیدم. اون بلند شد و رفت تو اتاقش، بعد با یه قوطی لوبریکانت برگشت، خندهدار بود. نشست و کیرشو چرب کرد. اونجا بود که فهمیدم قضیه جدی میشه. کلی ویدیو عوض کردیم و نوبتی انتخابشون کردیم. بعد هر ویدیو، هر دومون بیشتر تحریک میشدیم. کسم زیر پتو خیس خیس شده بود. اون کیر چربشو میمالید، بعد نگه میداشت تا آتیشش بخوابه. حتی نگاهش میکردم که بین مالیدنا نبض میزنه. کم کم شروع کردیم صدای بلند حین خودارضاییمونو بروز بدیم که این فقط اوضاع رو داغتر کرد. انگار از همدیگه انرژی میگرفتیم. همدیگه رو تکمیل و به هم عادت می کردیم. غرق شهوت شده بودیم و خودمونو میمالیدیم تا خسته و خیس عرق شدیم. با هر صحنه ای که ما رو به ارگاسم نزدیکتر میکرد ناله میکردیم چون نگه داشتنش خیلی سخت شده بود. جوری غرق حشریت شده بودم که دیگه مجبور شدم پتومو بندازم کنار. پتومو پرت کردم و پاهامو کامل باز کردم تا با کلیتم بازی کنم. لعنتی، خیلی خوب بود. صداش مثل هم زدن ماکارونی با پنیر بود. نزدیک ارضا بودم. تو اون لحظه زیاد بهش توجه نمیکردم، ولی شنیدم که گفت: «شتتت دختر… عاشق کست شدم.» خدای من… وقتی اینو گفت، شروع کردم کلیتمو خیلی محکم مالیدن. متورم و دردناک شده بود، ولی برام مهم نبود. داشتم میاومدم. رو کلیتم فشار می آوردم تا اینکه درد گرفت. شروع کردیم همدیگه رو تشویق کنیم که بیایم. درباره اینکه چقدر شدید قراره باشه حرف میزدیم. خیلی داغم کرده بود. بالاخره دیگه طاقت نیاوردم و وقتی اومدم مثل صرعیها تکون خوردم. اون منو نگاه کرد و اینجا بود که یه جورایی رابطمون از پیوند خانوادگی ساده، به یه چیز عجیبتر تبدیل شد. وقتی ارگاسمم تو بدنم پخش میشد، بلند شد و اومد سمت من. بالای سرم وایستاد در حالی که رو کاناپه میلرزیدم و تماس چشمی برقرار کردیم. اون موقع بود که پامو خیلی باز کرد تا کل کس باز و در حال انقباضم رو ببینه. احتمالاً سوراخ کونمم معلوم بود. خب، مهم نیست. تو اون لحظه واقعاً زیادی گیج بودم که بخوام بهش فکر کنم. فقط اونجا دراز کشیدم و گذاشتم نگاه کنه. و همین براش کافی بود. کیرشو ازم برگردوند وگذاشت آبش همهجا رو زمین بریزه. نگاهش کردم که تا آخرین قطره رو خالی کرد. با هر پمپ نفسش میرفت و ناله میکرد. واقعاً داغترین چیزی بود که تا حالا دیدم. برگشت و رو طرف خودش رو کاناپه دراز کشید. مثل جنازه اونجا افتاده بودیم، یه یکی دو دقیقه بی حرکت بودیم. بعد برام دست تکون داد که برم نزدیکش. بلند شدم و رفتم کنارش دراز بکشم. دستشو دورم گذاشت و منم خودمو تو سینهش چسبوندم. یه مدت اونجوری ریلکس کردیم و حرف زدیم. بعد خندیدیم که هیچوقت قبلاً وقتی نیمه لخت بودیم همدیگه رو بغل نکرده بودیم. ولی توافق کردیم که باید بیشتر این کارو کنیم، خندهدار بود. ولی بالاخره باید میرفتم خونه و میخوابیدم. خودمو ازش جدا کردم و بلند شدم. وقتی بلند شدم، یه ضربه آروم به کونم زد. یه ضربه بامزه که باعث شد لبخند بزنم. بعد لباسامو پوشیدم و بهش گفتم: «بعداً میبینمت.» گفت: «بعداً.» و من رفتم. همین بود… فعلاً. اگه چیز دیگهای شد تعریف می کنم … خب دوستان فعلا این قسمت رو تموم میکنم که بیش از حد طولانی نشه، اگر واکنش خوبی گرفت قسمت های بعدش رو هم میذارم نوشته: morichana لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده