رفتن به مطلب

داستان سکسی تماشای فیلم پورن با داداش


chochol

ارسال‌های توصیه شده


من و داداشم با هم پورن دیدیم... و خوشم اومد 1
 

(این داستان ترجمه شده و دارای محتوای محارم هست، در صورتی بخونید که به این مطالب علاقه مندید)

سلام، من یه دختر 22 ساله‌ام با یه برادر 24 ساله.
رابطه من و داداشم از بچگی خوب بود و با هم حسابی وقت میگذروندیم و اینور اونور میرفتیم.
همین الان از بیرون گشتن با برادرم برگشتم خونه. و تصمیم گرفتم چیزی که اتفاق افتاد رو بنویسم…
من با مامانم زندگی می کنم و داداشم که شاغله یه اتاقکی برای خودش اجاره کرده، ولی زیاد میاد خونه که یه سری کارا مثل شستن لباساش با لباسشویی رو انجام بده و منم خیلی اوقات میرم پیشش. حدود 5 روز پیش، خونه داداشم بودیم و مثل هزار بار دیگه با هم علف می کشیدیم، موضوع سکس پیش اومد و من ازش پرسیدم عجیب‌ترین پورنی که باهاش جق زده چی بوده.
توضیح: این واقعاً برامون یه مکالمه عجیب نیست. ما خیلی راحت درباره سکس حرف می‌زنیم.
به هر حال، بعد از اینکه کلی خندیدیم، اون شروع کرد به گشتن دنبال اون ویدیو رو تلویزیون هوشمند. دیدمش که داره تامب‌نیل‌ها رو ورق می‌زنه، و من درباره یکی که فکر کردم یه کم خنده‌داره نظر دادم. انتظار نداشتم روش کلیک کنه، ولی کرد و ویدیو رو پخش کرد.
خب، این قسمت احتمالاً عجیبه چون هرچند درباره سکس حرف می‌زنیم، قطعاً هیچ‌وقت با هم پورن نگاه نکرده بودیم… ولی چون نئشه بودیم، اهمیتی ندادم.
ما رو کاناپه بزرگ که تقریباً مثل تخته، خیلی ریلکس دراز کشیدیم و درباره ویدیو شوخی می‌کردیم. چهره اون یارو، ناله‌های تقلبی، دیالوگ‌ها… ولی در واقع ویدیو خیلی هاتی بود. از اونایی بود که نباید فکر کنی حشرناکه، ولی هست! ولی نمی‌تونستم بگم چون عجیب می‌شد.
سعی کردیم مکالمه رو ادامه بدیم، ولی حین حرف زدن، چشم‌های برادرم به ویدیو کشیده شد و یهو گفت: «لعنتی… عاشق اینم که این جنده چقدر شل و بازه!»

خنده‌ام گرفتتتتتتت
نمی‌دونستم چی بگم، فقط گفتم «اوف، زیادی میدونیا شیطون» و اون شروع کرد به خندیدن. هر دومون ترکیدیم از خنده. ولی بعدش دیگه نمی‌تونستم چشم از ویدیو بردارم و داشتم حشری می‌شدم. می‌تونستم بفهمم اونم همین‌طوره چون هر چی پیش رفت کمتر حرف می‌زدیم. خیلی زود هر دومون ساکت شده بودیم و فقط نگاه می‌کردیم.
حس کردم خیس شدم. یه پتو گرفتم و کشیدم روم. به برادرم نگاه کردم، اونم تو حال خودش بود. به علاوه، تو شورت ورزشیش کیرش سفت شده بود. چیزی نگفتم چون جو از خنده‌دار به آروم تغییر کرده بود.
ویدیو ادامه داشت و نمی‌تونستم جلوی خودمو بگیرم که زیر پتو خودمو لمس نکنم. شلوار ورزشی پوشیده بودم چون برای علف کشیدن با برادرم لباس درست‌حسابی نمی‌پوشم. دستمو از جلو تو شلوارم بردم و فضای کافی داشتم که چوچولمو بمالم.

همینطور که نگاه می‌کردیم، چند تا نظر پروندم که عجب کلیپیه! دختره چه هاته، کیرشو ببین و اینا. برادرم اون‌قدر راحت شده بود که از روی شورتش کیرشو بماله. سعی کردم مستقیم نگاه نکنم، ولی چند بار یواشکی دیدمش.
اونم نظر می‌داد که چقدر کسش خیسه، چه خوب ساک میزنه و از اینجور حرفا. هیچ‌وقت این‌جوری حرف زدنشو نشنیده بودم. اونم تو همچین موقعیتی. آره، درباره سکس حرف می‌زدیم، ولی به شوخی؛ این فرق داشت. واقعاً تحریک شده بود و دروغ نگم… دیدنش تو اون حالت منو حشری کرد.
وقتی ویدیو تموم شد من سریع ازش خواستم یکی دیگه انتخاب کنه. داشتم حال می کردم. یکی انتخاب کرد و نگاه کردیم. زیر پتو کسمو می‌مالیدم و اونم دیگه علنی کیرشو می‌مالید.
حدود ۵ دقیقه از ویدیو دوم گذشته بود که داشت خودشو می‌مالید و چشماشو بست. مثل فرشته‌ها شده بود. شرتم لعنتی خیسِ خیس بود. می‌دونستم که باید فهمیده باشه زیر پتوم چه خبره. بوی خودمو حس می‌کردم. نمی‌دونم اونم حس کرده بود یا نه، چون نزدیک ارگاسم بودم.
وسط ویدیو، آروم بهش گفتم: «اگه بخوای می‌تونی درش بیاری.»
اون موقع بود که کیرشو درآورد و شروع کرد علنی جق زدن. خیلی وقت بود کیرشو ندیده بودم. وقتی دیده بودم، قطعاً سفت نبود. ولی عاشقش شدم. عاشق قیافش شدم. عاشق نگاه کردنش بودم.
وقتی اون ویدیو تموم شد، چوچولم انگار اندازه انگشت شست شده بود. برادرم ریموت رو داد بهم و گفت ویدیو بعدی رو من انتخاب کنم. انتخاب کردم. نشستیم و خودمونو نگه داشتیم و احتمالاً بیش از یه ساعت ویدیو نگاه کردیم.
بالاخره داشتم ارضا می‌شدم. اعلام نکردم، ولی چشمامو محکم بستم و آروم اومدم. وقتی چشمامو باز کردم، داشت منو نگاه می‌کرد که میلرزم. اون موقع بلند شد، تی‌شرتشو درآورد و انداخت رو دسته کاناپه. بعد یه بار آبشو رو تی‌شرت سیاهش خالی کرد. دهنم باز مونده بود. شوکه شده بودم، ولی عاشق نگاه کردن ریختن آبش بودم، چیزی که انتظارشو نداشتم! عاشق چهره‌ش، ناله‌هاش، همه‌چیش بودم…
بعدش دوباره علف کشیدیم و قسم خوردیم که به کسی نگیم، بعد من رفتم تو تختم. از همون موقع منتظر بودم دوباره این کارو بکنیم.

بعد از اون موقع چند روز برادرم رو ندیده بودم. ما هیچ حرفی درباره اون شب نزدیم، ولی می‌دونستم بالاخره یه روزی بحثش پیش میاد. خب، امروز بهم پیام داد و گفت که می‌خواد بیاد خونه لباساشو بشوره. اونجا بود که فهمیدم داره مطمئن می‌شه من خونه باشم. وگرنه هر کی اونجا بود، می‌اومد. اون کلید خونه رو داره، خنده‌دار نیست؟
خب، اومد و عادی رفتار کرد. منم عادی بودم و مثل همیشه با هم گپ زدیم و مسخره‌بازی درآوردیم. مامانمون تو همون اتاق با ما بود، پس وقتی فرصتش رو پیدا کرد، تو گوشم زمزمه کرد: «امشب بیا پیشم.»
بعد هر دومون مث احمقا خندیدیم. که مامان پرسید: «چی انقدر خنده‌داره؟» این باعث شد بیشتر بخندیم.
لباساشو تا کردیم و بعد با هم رفتیم خونه‌ش. یه رول گنده برامون درست کرد و رو کاناپه لم دادیم، فقط می‌کشیدیم و موسیقی گوش می‌دادیم. وقتی حسابی نئشه شدم، شروع کردم باهاش شوخی کردن و گفتم: «هی… یادت میاد اون ویدیو که اون شب دیدیم؟ اگه… می‌دونی… دوباره ببینیمش، باحال نیست؟»
تو حال نئشگی با پوزخند گفت: «فکرمو خوندی.»
و باز کلی خندیدیم در حالی که اون دنبال یه ویدیو می‌گشت. وقتی پخشش کرد، جاهامون رو رو کاناپه بزرگش گرفتیم… من یه طرف، اون یه طرف دیگه. همون جاهایی که دفعه قبل بودیم. این بار یه سویشرت و شلوارک کوتاه پام بود، پس به بهونه اینکه پاهام سرده، یه پتو برداشتم.
اونجا دراز کشیدیم و فقط درباره ویدیو نظر می‌دادیم. این بار دیگه حتی تظاهر به نقد کردنش نکردیم. علنی درباره قسمتایی که برامون تحریک‌کننده بود حرف زدیم. هر چی بیشتر نگاه می‌کردیم و حرف می‌زدیم، کیرش سفت‌تر می‌شد. درش آورد و شروع کرد آروم دور سرش مالیدن. منم حسابی از دیدن کیرش هیجان‌زده شدم و زیر پتوم شروع کردم با خودم ور رفتن.
ویدیو پشت ویدیو می‌دیدیم، فقط خودمونو نگه داشتیم و حرف زدیم. بالاخره جرات کردم درباره کیرش نظر بدم. بهش گفتم که خیلی خوبه! این باعث شد لبخند بزنه و شلوارشو پایین‌تر کشید تا کل آلت و تخماشو نشونم بده.
گفتم: «اگه می‌خوای، کلاً درشون بیار.»
اون سریع جواب داد: «فقط اگه تو هم این کارو کنی.»
خنده‌ام گرفت.
ولی من این کارو کردم. پتومو زدم کنار، بلند شدم و همه‌چیزو از کمر به پایین درآوردم. چشماش گرد شد، بعد با یه لبخند مسخره شلوارشو آروم درآورد.
برگشتم زیر پتو چون… نمی‌دونم چرا… فکر کنم هنوز خجالت می‌کشیدم. اون بلند شد و رفت تو اتاقش، بعد با یه قوطی لوبریکانت برگشت، خنده‌دار بود. نشست و کیرشو چرب کرد. اونجا بود که فهمیدم قضیه جدی می‌شه.
کلی ویدیو عوض کردیم و نوبتی انتخابشون کردیم. بعد هر ویدیو، هر دومون بیشتر تحریک می‌شدیم. کسم زیر پتو خیس خیس شده بود. اون کیر چربشو می‌مالید، بعد نگه می‌داشت تا آتیشش بخوابه. حتی نگاهش می‌کردم که بین مالیدنا نبض می‌زنه.
کم کم شروع کردیم صدای بلند حین خودارضایی‌مونو بروز بدیم که این فقط اوضاع رو داغ‌تر کرد. انگار از همدیگه انرژی می‌گرفتیم. همدیگه رو تکمیل و به هم عادت می کردیم. غرق شهوت شده بودیم و خودمونو می‌مالیدیم تا خسته و خیس عرق شدیم. با هر صحنه ای که ما رو به ارگاسم نزدیک‌تر می‌کرد ناله می‌کردیم چون نگه داشتنش خیلی سخت شده بود.
جوری غرق حشریت شده بودم که دیگه مجبور شدم پتومو بندازم کنار. پتومو پرت کردم و پاهامو کامل باز کردم تا با کلیتم بازی کنم. لعنتی، خیلی خوب بود. صداش مثل هم زدن ماکارونی با پنیر بود. نزدیک ارضا بودم. تو اون لحظه زیاد بهش توجه نمی‌کردم، ولی شنیدم که گفت: «شتتت دختر… عاشق کست شدم.»
خدای من… وقتی اینو گفت، شروع کردم کلیتمو خیلی محکم مالیدن. متورم و دردناک شده بود، ولی برام مهم نبود. داشتم می‌اومدم. رو کلیتم فشار می آوردم تا اینکه درد گرفت. شروع کردیم همدیگه رو تشویق کنیم که بیایم. درباره اینکه چقدر شدید قراره باشه حرف می‌زدیم. خیلی داغم کرده بود.
بالاخره دیگه طاقت نیاوردم و وقتی اومدم مثل صرعی‌ها تکون خوردم. اون منو نگاه کرد و اینجا بود که یه جورایی رابطمون از پیوند خانوادگی ساده، به یه چیز عجیب‌تر تبدیل شد.
وقتی ارگاسمم تو بدنم پخش می‌شد، بلند شد و اومد سمت من. بالای سرم وایستاد در حالی که رو کاناپه میلرزیدم و تماس چشمی برقرار کردیم. اون موقع بود که پامو خیلی باز کرد تا کل کس باز و در حال انقباضم رو ببینه. احتمالاً سوراخ کونمم معلوم بود. خب، مهم نیست. تو اون لحظه واقعاً زیادی گیج بودم که بخوام بهش فکر کنم. فقط اونجا دراز کشیدم و گذاشتم نگاه کنه.
و همین براش کافی بود. کیرشو ازم برگردوند وگذاشت آبش همه‌جا رو زمین بریزه. نگاهش کردم که تا آخرین قطره رو خالی کرد. با هر پمپ نفسش می‌رفت و ناله می‌کرد. واقعاً داغ‌ترین چیزی بود که تا حالا دیدم.
برگشت و رو طرف خودش رو کاناپه دراز کشید. مثل جنازه اونجا افتاده بودیم، یه یکی دو دقیقه بی حرکت بودیم. بعد برام دست تکون داد که برم نزدیکش. بلند شدم و رفتم کنارش دراز بکشم. دستشو دورم گذاشت و منم خودمو تو سینه‌ش چسبوندم. یه مدت اونجوری ریلکس کردیم و حرف زدیم. بعد خندیدیم که هیچ‌وقت قبلاً وقتی نیمه لخت بودیم همدیگه رو بغل نکرده بودیم. ولی توافق کردیم که باید بیشتر این کارو کنیم، خنده‌دار بود.
ولی بالاخره باید می‌رفتم خونه و می‌خوابیدم. خودمو ازش جدا کردم و بلند شدم. وقتی بلند شدم، یه ضربه آروم به کونم زد. یه ضربه بامزه که باعث شد لبخند بزنم. بعد لباسامو پوشیدم و بهش گفتم: «بعداً می‌بینمت.»
گفت: «بعداً.»
و من رفتم. همین بود… فعلاً. اگه چیز دیگه‌ای شد تعریف می کنم


خب دوستان فعلا این قسمت رو تموم میکنم که بیش از حد طولانی نشه، اگر واکنش خوبی گرفت قسمت های بعدش رو هم میذارم

نوشته: morichana

  • Like 1
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر


من و داداشم با هم پورن دیدیم... و خوشم اومد 2

نکته مترجم: یه چیزی که تو قسمت قبل بهش اشاره نشده بود و بعدا متوجه شدم اینه که انگار واحدی که برادره توش زندگی میکنه دقیقا طبقه بالای خونه خواهره و مادره هست، پس از این به بعد با این پیش فرض بخونید داستان رو.

خب، از آخرین چیزی که قسمت قبل تعریف کردم تا حالا، من و داداشم یکی دوبار با هم خودارضایی کردیم. چیزی در موردشون ننوشتم چون واقعاً چیز جدیدی نبود. فقط ویدیو نگاه کردیم و جق زدیم. هر بار که ارگاسم می‌شدم، می‌ذاشتم کسم رو نگاه کنه که باعث می‌شد اونم خیلی شدید ارضا بشه. کم‌کم شروع کردم به لذت بردن از این که با نگاه کردن به من ارضا می‌شه نه با ویدیو.
ولی یه اتفاقای جدیدی افتاده…
جمعه بود که از سر کار برگشت و بهم پیام داد که بیا باهم حال کنیم. بهش گفتم پریودم شروع شده. جواب داد: “خب که چی؟”
رفتم. وقتی رسیدم، داشت از حموم می‌اومد بیرون و توی هال راه می‌رفت، فقط یه حوله رو سرش بود و یه دمپایی پاش. لخت مادرزاد بود و مثل یه لقمه چرب به نظر می‌اومد! زندگی کردن با این فکر که به برادرم حس دارم یه جوریه، ولی فکر کنم بهش عادت می‌کنم.
سعی کردم لبخندم رو قایم کنم و خودمو پرت کردم رو کاناپه، سمت خودم. اونم خیلی عادی نشست، یه پک به بنگ زد و داد به من. بعد از این که منم زدم، گفتم: “اگه بخوای هنوزم می‌تونی جق بزنی.”
کنترل رو برداشتم و یه ویدیو گذاشتم. اونم با همون لختیش لم داد رو کاناپه و کیرش رو چرب کرد. خیلی ساکت شدیم و ویدیو رو نگاه کردیم. منم دراز کشیدم و چشمامو بستم، فقط به صدای ویدیو و دستش که داشت می‌زد گوش دادم. خیلی آرومم کرد، انگار داشتم مدیتیشن می‌کردم.
خیلی حشری شدم، ولی چون پریود بودم، قرار نبود لخت بشم یا کاری کنم. ولی هنوزم دلم می‌خواست خودمو ارضا کنم. برای همین رفتم سراغ روش دومم. با لباس، دمر شدم و کسم رو به دستم مالیدم تا ارضا شدم. وقتی نگاهش کردم، دیدم داره منو نگاه می‌کنه و کیرش رو آروم می‌ماله که دیرتر بیاد.
وقتی تموم شد، یهو راست نشست و گفت بیا کنارم بشین. رفتم پیشش، بازوشو دورم انداخت. سرمو گذاشتم رو شونش و چشمامو بستم. تکیه داده بهش، حس پوست لختش رو صورتم رو دوست داشتم. عاشق این بودم که تو بغلم داره جق می‌زنه. خیلی بهش احساس نزدیکی می‌کردم.
تصمیم گرفتم تی‌شرتمو دربیارم و لخت بغلش کنم. وقتی سینه‌هامو دید، یه نفس عمیق کشید. همیشه یه لباس رو بالا تنم نگه می‌داشتم، این براش تازگی داشت. با چشمای گربه شرک طور بهم گفت: “تو خیلی خوشگلی.”
دوست داشتم اینو بشنوم، ولی یه جوری بود. ما همیشه فقط به هم فحش می‌دیم و مسخره‌بازی درمیاریم. ولی این جنبه جدید رابطه‌مون که از هم تعریف می‌کنیم رو دوست دارم. و میخوام بیشتر بشه.
بغلش کردم، بعد اون دوباره شروع کرد به مالیدن کیرش با حرکات آروم و طولانی. تشویقش کردم که حالشو ببره. به حرفم گوش داد و با ریتم کیرشو مالید، ولی قبل از این که آبش بیاد متوقفش کرد.
وقتی متوقف شد، بهش نگاه کردم. با کیر تو دستش بهم لبخند زد. حس کردم دلش می‌خواد لمسش کنم، ولی نمی‌خواد بگه. اونجا بود که شیطون درونم بیدار شد. تصمیم گرفتم چیکار کنم. می‌خواستم ارضاشو خراب کنم. بدون فکر کردن، فقط رفتم تو اون خط.
بهش دستور دادم دستشو از کیرش بکشه. گوش کرد و انگار از اعتماد به نفسم خوشش اومد. دستاشو رو پشتی کاناپه دراز کرد که دیگه دست نزنه. کیرشو گرفتم تو دستم و انگشتامو دورش حلقه کردم. اولین بار بود که کیر برادرمو تو حالت شقش لمس می‌کردم. داشتم دیوونه می‌شدم.
هر دومون خیلی ساکت و پرتنش بودیم. انگشتمو آروم رو کیرش بالا و پایین کشیدم، به زور لمسش می‌کردم. چشماشو بست، سرش افتاد عقب و یه اوووف بلند کرد. دیدن واکنشش به لمس من دیوونم کرد، حس میکردم ته سکسی بودنم!
دست رو کیرش کشیدم، تخماشو که تمیز شیو کرده بود لمس کردم، سینه و شکمشو می مالیدم. عاشق این بودم که بدنش با لمس من تکون می‌خورد. پیش آب از سر کیرش چکه میکرد. به شدت ناله می‌کرد و دیدم که کوسن کاناپه رو محکم چنگ زده.
کیرشو تو کف دستم گرفتم، چربش کردم و چند بار مالیدم. بعد وایستادم که واکنششو ببینم. گفت چقدر حال می‌ده، منم دوباره این کارو کردم… بعد نگه داشتم. چند بار تکرارش کردم.
وقتی شروع کرد به نفس‌نفس زدن، پرسیدم: “می‌خوای وایستم؟”
با ناله گفت: “نه… نگه ندار.”
محکم مالیدمش، بعد وایستادم. بعد تخماشو یه کم فشار دادم و کشیدم. این دیوونش کرد. مجبورش کردم بشینه و آروم بشه. وقتی نفسش جا اومد، پرسیدم: “می‌خوای بیای؟”
با التماس گفت: “اووووفففف آره…”
بعد شروع کردم اذیتش کنم، گفتم: “کلمه جادویی چیه؟”
نفس‌زنان گفت: “لطفاً.”
دوباره همون کار. چند ثانیه تند و محکم مالیدمش، بعد وایستادم. داشتم بیش از حد حال می‌کردم. کوسن داشت تو مشتاش له میشد. نفسش بند اومده بود و خیلی دراماتیک شده بود. شیطون درونم خیلی راضی بود.
این کارو حدود پنج بار تکرار کردم. داشت جلوم جون می‌داد. حس شیطان‌صفتی و حشری بودنم قاطی شده بود. نمی‌تونستم دست از خراب کردن ارضاش بکشم. می‌دونستم نزدیکه، حسش می‌کردم.
جالبش این بود که هر موقع دلش می‌خواست می‌تونست تمومش کنه. دستبند که نبسته بودمش. خودش انتخاب کرده بود بشینه و تحمل کنه، خنده‌م می‌گیره. قدر این که چقدر می‌خواست باهام بازی کنه رو می‌دونستم.
داشت ناله می‌کرد: “آبجی لطفاً! اوف خداااا…”
خیلی باحال بود. فکر کنم چون داداش بزرگمه بیشتر حال کردم. همیشه اون رئیس بازی در میاورد، ولی حالا من رئیس بودم.
دوباره محکم مالیدمش، بعد وایستادم. کیرشو ول کردم و فقط به صورت خیس عرقش نگاه کردم. یه آتیش تو وجودم روشن شد و تو اون لحظه دلم می‌خواست اربابش باشم.
پرسیدم: “دلت می‌خواد منو بکنی، نه؟”
سرشو تکون داد و گفت: “اوووفف آره.”
کیرشو که داشت می‌زد ول کردم رو شکمش و فقط نگاهش کردم که نبض می‌زنه. سرشو کشیدم سمت خودم و درست تو گوشش زمزمه کردم: “خب نمی‌تونی، چون برادرمی و این خواستت خیلی حال‌به‌هم‌زنه، پسرک منحرف!”
با ناله گفت: “می‌دونم.” بعد آه کشید و چشماش رفت عقب. بدون دست، کیرش شروع کرد به پاشیدن آبش رو سینه و شکمش. چشمام گرد شد وقتی دیدم چطور فواره می زد و میرفت خوا.
نگاهش می‌کردم که نفس عمیق می‌کشید. آخرای آبشو از کیرش دوشید و یه فوت کرد و گفت: “دهنت سرویس، این دیگه تهش بود.”
گونه‌شو بوسیدم. وقتی لبام به صورتش خورد، چشماشو بست. فکر کنم خیلی حال کرد. بهش گفتم فوق‌العاده بودی و منم هیچ‌وقت تجربه ای انقدر هات نداشتم.
افتاد تو بغلم، سرشو گذاشت رو رونام. موهای عرق‌کرده‌شو نوازش کردم و گذاشتم یه مدت همون‌جوری بمونه. از این لحظه آروم لذت بردم و حس کردم نزدیک تر همیشه ایم.
بعداً که بلند شدیم، گفت می‌خواد موزیک بذاره و پرسید میام باهاش برقصیم یا نه. به شوخی گفتم: “اوه، مثل یه زوج عاشق؟”
لبخند زد و گفت: “زر نزن باو.”
ناموسا هیچ‌کس مثل برادرم منو نمی‌خندونه.

شنبه تو اتاقم نشسته بودم که صدای مامانم رو از تو هال شنیدم که داشت مثل همیشه داداشم رو فحش می‌داد. از اونجا فهمیدم که داداشم خونه‌ست. یه کم تعجب کردم که اومده بود، چون اصلاً انتظارشو نداشتم ببینمش.
داداشم یواشکی اومد تو اتاقم، درحالی که به مامانم می‌خندید. من رو تخت جلوی لپ‌تاپم نشسته بودم که اومد کنارم دراز کشید. موهام خیلی بلنده و گیس بافته بودم. چون داشتم نادیده‌ش می‌گرفتم، گیسمو برداشت و شروع کرد به اذیت کردنم تا اینکه بالاخره عصبی شدم و گفتم: «چی می‌خوای؟»
گفت: «چی کار کنم که دیروز دوباره تکرار شه؟»
هر دو یه کم خندیدیم. بهش گفتم باید هر چی می‌گم گوش کنه و رو مخم نره.
گفت: «قبوله.» و خندید.
یه پتوی کوچیک کشیدم رو پاهاش، بعد زیپ شلوارشو باز کردم و کیرشو درآوردم. زیر پتو فقط یه کم قلقلکش دادم و باهاش بازی کردم، درحالی که می‌دیدم چطور ریلکس می‌شه و چشماشو می‌بنده. من پاهامو جمع کرده بودم و جلو لپ‌تاپم نشسته بودم، و همون‌طور که باهاش ور می‌رفتم تا حسابی سفت شه، نگاهم به صفحه بود.
یهو دیدم کیرش دستمو پر کرده. هنوزم برام عجیبه که اینطوری کیرشو گرفتم دستم. مغزم هنگ می‌کنه. این داداشمه! یه خط قرمزو رد کردیم و داریم یه کارایی می‌کنیم که اگه لو بره، بدجوری گندش درمیاد. ولی لامصب… خیلی هیجان‌انگیزه. انگار برگشتیم به بچگی‌مون، وقتی که کارای مخفیانه میکردیم. حسش همون‌جوریه.
پرسید که می‌تونه بدنمو لمس کنه. گفتم باشه. اول یه کم سینه‌مو دستمالی کرد. نوک سینه‌م تو تاپم سفت شد و با انگشتش دورش کشید. خندم گرفت. تا حالا این‌جوری لمسم نکرده بود. همیشه خدا کارمون شوخی و بزن‌بزن بود، شاید یه وقتایی اتفاقی یه جاییمون به هم می‌خورد، ولی این فرق داشت، خیلی مستقیم بود. موهای تنم سیخ شد.
بعد دستش رفت سمت رونم و از رو شلوار تنگم شروع کرد به مالیدن کسم. سعی کردم رو لپ‌تاپم تمرکز کنم، ولی مگه می‌شد؟ خشکم زده بود و فقط تلاش می‌کردم صدام بلند نشه. خیلی سخت بود.
مامانم تو اتاق بغلی بود، واسه همین گوشم به صدای پاهاش تو راهرو بود. داداشم بلند شد، پاهامو بیشتر باز کرد و از رو شلوارم انقدر مالید تا کسم حسابی باد کرد. لبای کسمو فشار داد به همدیگه و با این کارش قلبم داشت از سینه‌م می‌زد بیرون.
گفت: «می‌شه کستو یه لحظه ببینم؟» خیلی ریسک داشت، ولی همین بیشتر حشریم کرد. شلوارمو یه ذره کشیدم پایین، فقط تا جایی که لب ها و چوچولم معلوم شه، همین. دیدم آبش داره از سر کیرش چکه می‌کنه. حسابی شق کرده بود.
برم گردوند و من دمر خوابیدم. شلوارمو تا زیر لپای کونم کشید پایین. آروم کونمو مالید و نوازش کرد. گفت که چقدر قشنگه، حتی یه بوس کوچیک کرد. بعد یه کار غافلگیرکننده کرد: لپای کونمو باز کرد و از پشت زل زد به سوراخ کونم و کسم. انقدر استرس گرفتم که فقط بی‌حرکت موندم و گذاشتم نگام کنه.
شنیدم زیر لب می‌گفت: «لعنتی»، «دیدن هیچکی کیرمو انقد بلند نکرده!»
همیشه تعجب می‌کنم که چرا انقدر از بدنم خوشش میاد. کل عمرش با دخترای تپل و کون‌گنده و سینه‌درشت بود، من که برعکسم. لاغر و ریزه میزه. کفش سایز بچگونه می‌پوشم. ولی وقتی نگام می‌کنه، کیرش مثل سنگ می‌شه.
یه کم دیگه گذاشتم قربون‌صدقه‌م بره. بعد هُلش دادم و گفتم زیادی داره جوگیر می‌شه. زیر پتو بهش گفتم آروم باش، و شروع کردم با کیرش بازی کردن.
خایه‌هاشو فشار دادم، کیرشو قلقلک دادم تا حسابی نبضش زد و پیش آبش چکید. ولی یهو مامانم از راهرو اومد که بره بخوابه. داداشم سریع کیرشو جمع کرد و پرید رو صندلی میزم که مثلاً داریم حرف می‌زنیم. مامان سرشو آورد تو و شب‌بخیر گفت.
وقتی رفت تو اتاقش، داداشم دوباره پرید رو تخت. یه کم دیگه کیرشو مالیدم و اذیتش کردم، نزدیکش می‌کردم ولی نمی‌ذاشتم ارضا شه. خودم دیگه حسابی حشری شده بودم و دلم می‌خواست خودمو ارضا کنم. حالا که مامان خواب بود، پتو رو زدم کنار و کیرش نمایان شد، شلوارشو یه کم کشیدم پایین. اشاره کردم بیاد روم، درحالی که خودم لباس تنم بود.
اومد روم و بین پاهام جا گرفت، زل زده بود به خط کسم که از رو شلوارم معلوم بود. کسم حسابی ورم کرده و حشرم تو اوج بود. لبای کسم از رو پارچه معلوم بود و این دیوونه‌ش می‌کرد. بهش گفتم «هیس»، بعد کشیدمش رو خودم، طوری که کیرش دقیقاً رو کلیتم فشار بده، و پاهامو دورش قفل کردم.
شروع کردیم به مالیدن به هم، سعی می‌کردیم صدا نره. خیلی حال می‌داد. رد خیسی پیش آبش روی شلوارم افتاده بود. تو ذهنم فکر می‌کردم اگه واقعاً بره توم چه حسی داره، ولی یه کم ترسیدم.
فکرم رفت به این که اگه بخواد بکنه توم، چی بگم؟ آره؟ نه؟ اگه سکس کنیم یعنی چی؟ چیزی عوض می‌شه؟ یا نه؟
تو اون لحظه خیلی فکرا اومد تو سرم. یهو که لباشو رو گردنم حس کردم، از فکر پریدم بیرون. یه کم شوکه‌م کرد، ولی خوب بود. گردنمو بوسید، بعد شونه‌مو. یه لحظه چشم تو چشم شدیم، بعد… لب گرفتیم. فکر می‌کردم شاید عجیب باشه، ولی نبود. مثل یه عشق جدید بود، اصلاً چندشم نشد. خیلی خوب می‌بوسید و این بیشتر حشریم کرد.
همون‌طور که لب می‌گرفتیم، بهم می‌مالید. کلیتم نبض می‌زد، پاهام می‌لرزید. کونشو گرفتم و اون تندتر و محکم‌تر بهم فشار داد. نفسش رو گردنم بود و معلوم بود داره حال می‌کنه. دستمو بردم زیر پیرهنش، رو کمرش، و ناخونامو توش فرو کردم و آروم گفتم: «دارم میام، دارم میام.»
یه سینه‌مو از تو تاپم کشید بیرون و مکید، بعد فقط بهم مالید تا ارضا شدم. صورتمو تو شونه‌ش فرو کردم و محکم گرفتمش. لبمو گاز گرفتم که صدا ندم. هنوزم بوی ادکلنش که براش عیدی خریده بودم تو دماغمه. اون موقع فکرشم اون بو رو تو چنین موقعیتی از تنش حس کنم.
چند دقیقه همون‌جوری موندیم، تند تند نفس می‌زدیم. آخرش از هم جدا شدیم و نگاه کردم دیدم اونم ارضا شده. همه‌جای شکمم و شلوارم خیس آبش بود. کسم درد گرفته بود.
بعد از اینکه حالمون جا اومد، جمع و جور و تمیز کردیم و یه کم رو تخت دراز کشیدیم. پرسید میام بریم خونه‌ش، ولی گفتم: «امشب نه.» فقط فکر این بودم که مامان چی فکر می‌کنه. حتی اگه به این چیزا شک نکنه، فکر می‌کنه زیادی الواتی می‌کنم و گیر می‌ده.
گفت: «باشه»، پیشونیمو بوسید و رفت. فهمیدم این بار فرق داشت. نه فیلم سوپری بود، نه علف، و با این حال دلش می‌خواست پیشم باشه.
بعدش بهم پیام داد و گفت دفعه بعد که می‌رم خونش، دامن یا پیرهن بلند بپوشم، بدون شلوار. می‌خواد جلوم جق بزنه و زیر دامنم رو نگاه کنه، نمی‌دونم چرا! خندیدم و گفتم باشه.
یکشنبه که با مامانم بودیم، یهو خیلی جدی نگام کرد و گفت: «با شاهین دیشب چه گهی میخوردین؟»
(شاهین فقط یه اسم الکیه که به جای اسم واقعیش گذاشتم، اسم دختره هم میذارم نسیم)
خندیدم و گفتم فقط اومده بود یه سر بزنه. بهم گفت: «با داداشت یه وقت غلطای اضافه نکنین.» نمی‌دونم اینو از رو کارای گاگولانه قدیممون گفت یا واقعاً دیشب که حرف می‌زدیم چیزی حس کرده. نمی‌دونم. فکر کنم باید بیشتر جلوی مامان حواسمونو جمع کنیم. خیلی تیز و بزه!

نوشته: morichana

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • kale kiri
      عکس سکسی ایرانی برای تماشای تصاویر در سایز اصلی روی هر عکس کلیک بکنید.
    • kale kiri
      عکس سکسی ایرانی برای تماشای تصاویر در سایز اصلی روی هر عکس کلیک بکنید.
    • kale kiri
      بازی لذت گناه 3 داشتم لحظه لحظه اتفاق بازی قبلو مرور میکردم . تصویر ساک زدن پرنیا و صدای مامان تو مغزم هی میچرخیدن. قسمت سوم : پرنیا از دستشویی برگشت و داشت صورتشو خوش میکرد گفت : مامان چرا لباس نپوشیدی؟ الهام: شما که دیدین همتون ، بعدم شاید نوبتمه باید دوباره لخت شدم ، فکر کنم نفهمیدین این چجور بازیه. جواد: متاسفم دخترم ، چاره ای نبود ولی آخرشه من یک 7 بیارم بازی تموم میشه. پرنیا: مهم نیست بابا . تقصیر شما نیست مجبوریم هممون. من از حرف پرنیا ناراحت شدم گفتم : اره درست میگین تقصیر منه . چون من این لعنتیو اوردم. پرنیا : نه داداش تو که نمیدونستی منظوم تو نبودی . جواد: اتفاقای این خونه رو فراموش میکنیم. الهام :به همین خیال باش همسر وفادارم. بابام ی سری تکون داد هیچی نگفت الهام : ولش کن نوبت منه. بیاین بشینین. الهام تاس انداخت 3 و 5 اومد براش حالا باید میرفت روی خونه 12 صفحه بازی: رفع نیاز شما باید جلوی دیگران خود ارضایی کنید. تا زمان ارضا شدن شما نوبت شما ادامه می یابد . میتوانید از محیط اطراف کمک بگیرید اما کسی نباید به شما دست بزند الهام وای این سخته من خیلی وقته خودارضایی نکردم. پوریا: اوف بابا کارش درسته پس . بعد همه زدیم زیرخنده. از وقتی اومدیم تو این خونه تا حالا نخندیده بودیم. پرنیا : ی چیزی میدونستی که لباس نپوشیدی . من ی ایده دارم حالا میتونیم پورن بزاریم ببینی . جواد : اره ولی اینترنت نداریم. یهویی همه برگشتن به من نگاه کردن. پوریا : چیهه؟ برا چی به من نگاه میکنین ؟ الهام: پسرم میدونیم تو خودارضایی میکنی . پرنیا : اره داداش لوس نشو چاره ای نیس . پوریا : اخه فیلمام بدرتون نمیخوره… هووف باشه میزارم. دلم نمیخواست فیلمامو براشون بزارم چون همش فیلمای تریسام و گروپ و اینا بود . ولی چاره ای نبود. از تو گالریم ی فیلم ک به داغونی بقیه نباشه پیدا کردم گذاشتم. گوشیو دادم مامان. همه نشستیم که مامان رو تماشا کنیم. دیگه خجالت کشیدن بینمون نمونده بود.مامانم شروع کرد مالیدن کسش . دستشو با زبونش هی خیس میکرد باز کصشو میمالید . این لحظه واقعا جذاب بود برام. الهام: اینطوری نگام میکنین اصلا حشری نمیشم واقعا نمیتونم . جواد : چیکار کنیم خب باید نگاه کنیم . مامانم سرشو تکون داد بازم فیلمو میدید . گفت بیا پوریا فیلمو عوض کن . رفتم ی فیلم دیگه گذاشتم این یکی تریسام بود. یکم گذشت خودم از دیدن کس مامان حشری شده بودم و راست کرده بودم ولی خودش نه. تو فیلمه ی مرده ای به زنش خیانت میکنه که بعد زنش هم میاد بهشون ملحق میشه . مامانم گفت : پوریا خاک برست این فیلما چیه و خندید. الهام : شق هم کردی اره .همه به شلوارم که باد کرده بود نگاه کردن .سریع بالش گذاشتم رو خودم. گفتم : اخه میدونم مامان چی داره میبینه فیلمو حفظم حشری میشم. پرنیا : چی داره میبینه الان ؟ گفتم مامان خودت تعریف کن براشون. الهام : ی مرده از خواب بیدار میشه میبینه زنش رفته سرکار و خواهر زنش خونس میره رو تختش یکم خواهر زنشو میمالش و بیدار میشه باهم سکس میکنن . بعد الانم زنش برگشت خونه اول تعجب کرد بعد بهشون اضافه شد الان شوهرش کیرشو تو کس خواهرش عقب جلو میکنه خودشم از خواهرش لب میگیره. همینطوری ک اینارو تعریف میکرد به خودم اومدم دیدم کیرمو در اوردم دارم میمالم . دیدم بابامم همینطور پرنیا هم به روی خودش نمیاورد و فقط مامانو میدید . دیدم مامانم کسش خیسه خیسه و داره میماله و یهویی ی نفس عمیقی کشید. گفتم : الان کجاشه .الهام : زنه زبونشو گذاشته رو کس خواهرش همینطوری کیر شوهرش که میاد تو کسش کیر شوهرشم زبون میزنه . الهام نفساش تغییر کرده بود . داشت تندتر کسشو میمالید. مامان هی به من و بابا هم نگاه میکرد. ولی کیر منو بیشتر دید میزد. گفتم اخرش میدونی چی میشه مامان؟ پرسید چی . گفتم مرده ابشو میریزه رو سینه های خواهرش زنه آب شوهرشو از روی سینه و صورت خواهرش لیس میزنه. یهویی مامانم ی اهی کشید و چشاشو بست. بازی: نوبت شما به پایان رسید نوبت بازیکن زرد. الهام : اخیش دستم درد گرفت یک ربع شد . مرسی کمک کردین. تو ذهنم با خودم میگفتم پس مامان بابا ها هم فانتزی سکسی دارن. مامانم با دستمال کسشو پاک کرد . خودمونو جمع کردیم اومدیم دوباره سراغ بازی حس میکردم دیگه دارم عاشق بازی میشم . شایدم همه همچین حسی داشتن. پرنیا: خیلی میترسم نوبت منه . امیدوارم چیز بدی نیارم. پرنیا تاس انداخت و 1 و 4 اومد و همون موقع زد تو سرش : اخ چه کمم باید میرفت روی خونه 13 . بازی : دختر دو زبانه دو نفر رو انتخاب کن یک نفر سوراخ کون و یک نفر سوراخ کست رو همزمان به مدت 5 دقیقه لیس بزنن. 5 دقیقه هم زمان داری افرد مورد نظر رو انتخاب و شروع کنی . الهام :کاش به من میفتاد خیلی اسونه. پرنیا : مامان چی میگی چیش اسونه خوندی اصن دستور بازیو. الهام: اره . پوریا ک کس منو خورد دیگه . اولش سخته برات بعدش لذ… الهام ادامه حرفشو خورد.گفت حالا انتخاب کن وقتت نره من : من میتونم داوطلب بشم . جواد: تو بشین سرجات تو بچه ای هنوز من و مامانت این مرحله تموم میکنیم .الهام زد زیر خنده : اینارو فکرکنم از بازی تو خوششون اومده به نظرم انتخابشون کن من نگاه میکنم. پرنیا : چی بگم والا باشه. فقط چجوری بشینم که جا بشین دوتا تون . الهام: ببین به پهلو دراز بکش پاتو بده بالا داداش و بابات از کنار بیان. کیرم از قبلش شق شده بود. تو عمرم انقد خوشحال نبودم . در عرض کمتر از نصف روز داشتم کص و کون مامان و خواهرمو میخوردم. خیلیم خوشحال بودم که بازیو پیدا کردم. پرنیا شلوارشو دراورد با شرت دراز کشید. من دراز کشیدم کنار پرنیا کصشو بخورم پوزیشنمون مثل 69 به پهلو بودیم بابا هم از اونطرف اومده بود سراغ کون پرنیا . الهام : شروع کنین وقت ندارین . پرنیا شرتشو در اورد دوباره دراز کشید. وای خواهرم کص سفید و صورتی داشت باورم نمیشد. پرده هم نداشت این ولی تعجب نکردم چون دوست پسر میدونستم داره . دیدم بابا لای کون پرنیا رو باز کرد و زبونشو رسوند به سوراخ کونش . پرنیا ی تکونی خورد منم شروع کردم . روی کلیتوریسشو لیس زدم و میک میزدم زبونم میکردم توش میاوردم بیرون . داشتم از خوردنش لذت میبردم هر ازگاهی ی نگاهی به بابا میکردم ک زبونشو تا دسته کرده تو کون پرنیا. پرنیا سر و صداش در اومده بود هی اه و اوه میکرد ماهم حشری تر میشیدیم با ولع بیشتری میخوردیم . کیرم داشت میترکید . صدای شهوت اه و اوه و لیسیدن خونه رو گرفته بود. من با لبام کلیتوریسشو میمکیدم و فشار میدادم . پرنیا جیغ میزد دیگه رسما . بابا هم دیدم انگشتشم کنار زبونش برده تو سوراخ . یهویی دیدم شلوارم ک جلو صورت پرنیا بود اومد پایین . پرنیا کیرمو کرد تو دهنش . نمیتونم اون لحظه رو براتون توصیف کنم . زبونش دور کیرم میچرخید و انقد حشری بود داشت کیرمو قورت میداد . اصلا نتونستم نگه دارم خودمو ابم اومد توی دهنش . فهمید یکم صبر کرد باز ادامه داد همه ابمو قورت داد منم ک نمیتونستم بازیو ول کنم داشتم همینطوری لیس میزدم ک مامان گفت تموم شد . بازی نوشته نوبت بازیکن قرمز مامانم ک اینو گفت بابا بلند شد منم دیگه لیس زدنو متوقف کردم ولی پرنیا کیرمو از تو دهنش در نیاوده بود. الهام : پرنیا شنیدی . پرنیا کیرمو دراور گفت : اره ، چه اهمیتی داره یک دقیقه اینور اونور . دوباره کیرمو کرد تو دهنش خودشو داد جلو ی من ک یعنی بخور. منم ی نگاه به مامان کردم . دیدم رفت نشسته . دوباره کص پرنیا رو براش خوردم زبونمو تو کس صورتی خواهرم میبردم. 2 دقیقه گذشت پرنیا ارضا شد . خیس عرق بودیم. نفسش در نمیومد. گفت من باید برم حموم .جواد: باشه ابم که وصل شده برو بعدا منم باید برم. منم لباسامو پوشیدم رفتم دستشویی. برگشتم دیدم مامان لباس پوشیده و کنسرو هایی ک داشتیم داره اماده میکنه. حقیقتا ضعف کرده بودیم ظهر شده بود. پرنیا هنوز حموم بود. بابا داشت سیگار میکشید بازی هم وسط خونه ول بود. سر میز نهار پرنیا هم خودشو خشک کرد اومد. الهام : بچه ها قرار بود این اتفاقا فقط تو بازی باشه نه وقتی تموم شده و نیازی نیست ادامه بدیم. پرنیا: مامان شروع نکن. اگر ارضا نمیشدم عصبی میشدم. بعدم چه فرقی میکنه به هر حال ک انجام دادیم حالا یکم بیشتر بشه مهمه ؟ جواد : باشه دخترم میخواستی ارضا بشی ولی به کیر پوریا چیکار داشتی . پرنیا : اونموقع دست خودم نبود حشری بودم . دوست داشتم بیشتر لذت ببرم همین. انقدر بحث نکنین دیگه. اگر میخواین ک بازی نکنیم تا همینجا بپوسیم. من گفتم : سخت نگیرید . ادم وقتی شهوتش میزنه بالا دست خودش نیست . کارایی ک میکنیم تو بازی دست خودمون نیست. الهام :باشه غدا رو بخوریم بازیو تموم میکنیم و همه میریم خونه . این چیزا هم فراموش میکنیم. جواد:الان من و پرنیا 13 ایم ، پوریا 10 که نوبتشم هست مامانتونم 12 پوریا بازیو تموم نکنه ایشالا من تمومش میکنم. غذا خوردیم یکم مغزمون به کار افتاد . دوباره نشستیم سر بازی. نوبت من بود . خوشحال بودم این دفعه. دوس نداشتم ده بیارم . تاس انداختم 5 و 4 اومد . جواد وایی یکی کم اوردی. رفتم روی خونه 19 بازی: بیست سوالی شما یک چشم بند به چشم میزنی و بعدش بازی به بقیه افراد یک ماموریت میده و اونا انجام میدن .بعدش چشم بند روباز میکنی و فرصت داری 20 تا سوال بپرسی و بقیه با بله و خیر جواب میدن. اگر نتونستی با بیست سوال حدس بزنی از بازی حذف میشی. گفتم وای بد بخت شدم . الان حذف میشم نهه. الهام :اروم باش مغزتو یکم به کار بندازی میتونی جواد : اصلا عجله نکن بازی وقت تعیین نکرد فقط تعداد سوال مهمه. پرنیا : دقت کردین بازی هرچی میریم جلوتر سخت تر میشه . خدا بخیر کنه الهام : پرنیا تو چشم بند داری. پرنیا : آره الان میارم. واقعا ریدم به خودم و کیرم خواب رفت . استرس داشتم که چشمام بسته میشه. واگر حذف بشم معلوم نیست چی در انتظارمه. پرنیا : بیا داداش اینو بزار چشمت. چشم بندو گرفتم و گذاشتم رو چشم . دیگه هیچ جارونمیدیدم. صدای الهام اومد : خب چرا ماموریتمون نمیاد . جواد : صبر کن یکم … اها اومد. دیگه هیچ صدایی از کسی در نیومد. گفتم : چیشدین هستین؟. پرنیا . بابا کجایین . هیچکس جوابمو نمیداد. بعد ده دقیقه فکر کنم پرنیا چشم بندمو برداشت . دیدم همشون نشستن رو به روم . گفتم انجام دادین؟ پرنیا یکی زد رو پیشونیش دیدم صفحه بازی نوشته 19. گفتم اخ ی سوالم رفت. یکم فکر کردم چیا بپرسم. شروع کردم به پرسیدن . 19 - سکس کردین؟ الهام : دیسلایک داد حتی صحبت هم نمیکردن. فهمیدم اجازه ندارن 18- لیسیدن داشت؟ دوباره دیسلایک. 17-کسی جاییشو مالید ؟ دیسلایک 16 -اصن چیزی تو چیزی رفت ؟ دیسلایک گفتم ای باباااا. یکم باز فکر کردم. استرس گرفتم. 15 - اصن بین دو نفر بود؟ .الهام : لاییک . بلاخره یک سوال درست پرسیدم. 14- کسی جای یکی دیگه رو مالید؟ دیسلایک هرچی چیز سکسی بود فکر میکردم مغزم واقعا قفل کرده بود اخه یعنی چیکار کردن. 13- کسی روی کسی ارضا شد ؟ دیسلایک. هر سوالی میپرسیدم دو سه دقیقه فکر میکردم . 12- لب خوردن داشت ؟ دیسلایک 11- اصن تماس فیزیکی وجود داشت؟ لایک . یکی دیگم درست در اومد گفتم خب این چیه پس اه نه کردنه نه خوردنه چیه یکم دیگه فکر کردم پرسیدم 10-بین دو تا زن بود ؟ دیسلایک فهمیدم پس هرچی بوده بین بابا و مامان بوده . 9-ماموریتش سکسی بود ؟ دیسلایک گفتم ای ریدم به قبر این بازی . تا حالاهرچی گفته بودسکسی بود . 8-همو بغل کردین؟ دیسلایک 7 سیلی زدین؟ دیسلایک - اعصابم خورد شد ای بابا هوف الان حذف میشم اخه چیکار کردین.6- ماچ کردین همو ؟ لایک وای خداروشکر فهمیدم . میدونستین چقدر زرنگم؟ دیدم سوالام شد 4 تا این دفعه خودم زدم تو سرم . تو چشای بقیه استرس مشخص بود. حالا کافی بود ماموریتو کامل حدس بزنم.4- بابا مامانو بوس کرد ؟ لایک 3- جایی ک بوس کرد از ناف به بالا بود؟ لایک دوتا سوال دیگه مونده بود از استرس خیس عرق شده بودم داشتم هی فکر میکردم کجا ها رو میشه بوس کرد . خیلی جاها بود. باخودم گفتم بازی میخواسته خلاف تصورم پیش بره یعنی یک چیز کاملا غیر سکسی باید باشه لب هم نبوده چون پرسیدم. دنبال ی جای دور از ذهنم بودم هی فکر کردم فکر کردم گفتم 2- بوس از پیشونی مامان ؟ پرنیا: یسسسس افرینینن . واقعا فکر کردم دیگه مردم باورم نمیشد دستامو گذاشتم رو صورتم نزدیک بود گریم بگیره خودمو جمع کردم . مامان و باباو پرنیا اومدن بغلم کردن یکم حالم بهتر شد. جواد : این بازی تو لحظه ای ک فکرشو هم نمیکنیم اذیتمون میکنه . باید مراقب باشیم. یکم گذشت تا بقیه صبر کردن تا حالم بهتر بشه. الهام : حالت بهتره پوریا؟ بازی کنیم؟ گفتم اره نوبت کی بود. جواد منم متاسفانه. الان بازی میکنم . جواد تاس انداخت جفت یک اورد . پرنیا خندید بابا کمترین تاس بازی متعلق به شماست . باز خندیدیم همه. بابا رفت روی خونه 15 . بازی : غول چراغ جادو . من غول چراغ جادو هستم میخوام بزرگ ترین فانتزی سکیسیتو برات براورده کنم دسستو بزار روی صفحه نمایش تا از عمق ذهنت ماموریتت رو بگم. گفتم : بابا اوه خوش به حالت. بزار دیگه. بابا یکم ترسیده بود و دستش یکم میلرزید . اروم دستشو گذاشت و برداشت همه سرمونو اوردیم جلو که چی مینویسه. فانتزی کاکولدیسم. بازیکن سبز و قرمز باهم سکس میکنن و تو باید بشینی و لذت ببری هروقت ارضا شدی نوبتت تمومه. پرنیا: واتدفاکککک . پرنیا زد زیر خنده . الهام با چهره طلبکارانه : نگفته بودی تا حالا. من ک هنوز شوک بازی قبلی بودم . باورم نمیشد ک باید من با مامان سکس کنم . جواد : نمیدونم این بازی از تو کجاش در میاره همچین چیزی نیست اصلا. الهام: نیست؟ باشه . یهویی دیدم مامان داره میاد سمتم دستم گرفت بلندم کرد اومدیم جلوی بابا وایساد. الهام دوباره پرسید: نیستی؟ جواد :نه مامان زانو زد جلوم شلوارم در اورد کیرم افتاد جلو صورتش . از اون پایین تو چشام نگاه میکرد. اروم سر کیرمو کرد تودهنش. منم همونجا ی اهی کشیدم پرنیا گفت : جون داداش خوشت اومده ها. گفتم اره عالیه بعد از تو مامان هم داره کیرمو میخوره دیگه چی میخوام . مامان کیرمو تا ته حلقش میبرد. مث ی جنده حرفه ای ساک میزد . بابامو دیدم همینطوری فقط نگاه میکنه . گفتم : مامان دیدی بابا کاکولد نیس. الهام: صبر کن.دستشو انداخت شلوار بابام در اورد بله کیرش راست شده بود زیر شورتش قایم کرده بود.پرنیا خندید گفت : وای بابا راست کردی .الهام : خوشت اومده کیر یکی دیگه رو میخورم؟ جواد : آره آره خوشم میاد؟ چیکار کنم الهام : جوون کیر کیو دارم میخورم؟ جواد: پسرمون. دیدم بابا دستشو دور کیرش گرفت که بماله. مامانم همینطوری ک کیرمو لیس میزد گفت: دوس داری کیرشو چیکار کنم؟ جواد: بکن تو کست. دیدم مامانم دراز کشید شلوارشو دراورد. بیا پسرم. گفتم بابا اجازه میدی؟ جواد: اره بکنش و کیرشو بالا پایین میکرد. نشستم اومدم رو مامانم کیرمو گذاشتم رو کصش مامان کیرمو گرفت تو چشاش داشتم شهوتو میدیدم . مامانم تنظیم کرد منم کردم تو کسش .الهام : آه بکن منو . بکن تو کسم محکم. من ی نگاهم به مامان بود ی نگاهم به جواد داشت کیرشو بالا پایین میکرد و نفس نفس میزد. رفتم لبمو رو لب مامان گذاشتم . مامانمو لبمو میلیسید و زبونشو میاورد تودهنم . الهام دید بابا بلند شده گفت : بیا از نزدیک تر ببین دارم کس میدم. جواد : جوون قربونت بشم. ی لحظه دیدم پرنیا همم داره دستش تو شرتشه خودشو میماله . پرنیا ی چشمک بهم زد . کس مامان خیس شده بود و داغ بود گفتم : خوش به حالت بابا چ کسی میکنی همیشه. جواد : اره زنم خیلی حشریه ی کیر براش کمه. الهام اه و ناله میکرد به بابا اشاره کرد بیا اینجا . مامانم کیرشو کرد تو دهنش . از این صحنه داشت ابم میومد . داشتم کس مامانو میکردم در حالی ک داشت کیر شوهرشو میخورد. دیدم بابا کیرشو در اورد از دهن مامان و کیرش پر اب کیر بود ک از دهن مامانم میچکید دیگه اینو ک دیدم ابم داشت میومد کشیدم بیرون ریخت رو زمین. دنیا داشت دور سرم میچرخید بهترین سکس عمرم بود اکسم سارا یک بار هم اینطوری بهم کس نداده بود کون لقش . کس مامانم بهشت بود ته ته لذت. پرنیا : نامردا بیاین زود بازی کنیم منم میخوام حشری شدم. الهام : بی حیارو نگاه .اره نوبت منه . اقایون خودتونو جمع کنین. نوبت بازیکن سبز الهام انداخت 2 و 3 : .مهرشو گذاشت روی خونه 18 بازی : همیاری شما در این نوبت میتوانید یک نفر را انتخاب کنید و ان شخص را ارضا کنید در این صورت آن شخص اجازه دارد در نوبت خود دو بار تاس بیندازد و اعداد بزرگ تر را بازی کند. الهام : عهه چه خوب. اینطوری میتونیم بازیو تموم کنیم. جواد خوبه بعدشم نوبت پرنیاس . فقط 7 بیاره بازی تمومه. پرنیا : من مشکلی ندارم . گفتم اره خواهر از خداتم هست . منم میتونه ارضا کنه خب بعد توهم نوبت منه.یکم با داشتیم با پرنیا بحث میکردیم که مامان گفت: خاک تو سرتون مادرتونم سر چی دعوا میکنین. جواد میشه شام بخوریم بعد انجام بدین؟ خیلی گرسنمونه حموم هم باید بریم از صبح هلاک شدیم. پرنیا موافقم . جواد : پس من ی دوش بگیرم تا غذا اماده میشه . مامان و پرنیا شام اماده کردن و بابا ک از حموم اومد منم رفتم دوش گرفتم . شام خوردیم و یکم از فضای بازی دور شدیم . انگار یکم برامون عادی شده بود. داشتیم از سفرمون لذت میبردیم . خلاصه کارامونو کردیم و الهامم رفت حموم برگشت و اومد بازی کنیم. الهام : خب الان باید یکیو ارضا کنم تا نوبتم تموم بشه. پرنیا : بیا دیگه منتظرم . الهام : خاک تو سرت با مامانت اینطوری صحبت نکن . پرنیا اومد جلو مامانم : چی میشه بعد؟ مامانم یهویی لبای پرنیا رو بوسید. پرنیا هم مامانو بغل کرد . مامان دستشو انداخت شلوار پرنیا رو دراورد بعد نشوندش روی مبل . از کنار شرتش زبونشو میکیشید رو پوست پرنیا و زبونش میبرد زیر شرتش. بازی نگفته بود منو بابا مجبوریم تماشا کنیم ولی با دقت و لذت داشتیم نگاه میکردیم . مامانم شرت پرنیا رودراورد کامل و کسشو میخورد. پرنیا: اوفف مامان خیلی حال میده اخ. کیر پسرت خوبه یا کص دخترت؟ الهام : هردوشون. پرنیا سر مامانو گرفته بود و به کصش فشار میداد مامانمم خوب براش میخورد. هفت هشت دقیقه طول کشید پرنیا ارضا شد. نفسش در نمیومد پرنیا: قربونت بشم مامان. الهام: چه کسی داری دختر . رودخونس یا کس. پرنیا : حقیقتا دوس ندارم بازی تموم بشه. کاش 7 کمتر بیارم. هیچکس هیچی نگفت. بعد یک دقیقه. جواد : منم دوس ندارم تموم بشه ولی غذامون داره تموم میشه . منم گفتم بیا تاس بنداز دوس دارم بدونم برنده بشی چی میشه . یادت باشه دو مرتبه میتونی بندازی. پرنیا تاسو برداشت وانداخت همون اول 5 و 4 اومد. پرنیا:یسسسس. جواد : واقعا تموم شد بردی. پرنیا مهرشو گذاشت رو خونه آخر و پیام بازی : تبریک شما برنده شدید. بازی نهایی تمام بازیکنان باید همزمان با شما سکس داشته باشند . بعد از ارضا شدن بازیکن زرد در سکس گروهی بازی به پایان میرسد. پرنیا : یسس جایزمو بدین. بازیو تموم کردم. الهام خداروشکر. پرنیا بلند شد رفت تواتاق گفت بیاین خودشو لخت کرده بود دراز کشیده بود.منو بابا بهم نگاه کردیم . گفتم : به برندمون ی حال بدیم؟ بابام رفت کنار پرنیا کیرشو درآورد. پرنیا خیلی حشری بود همچین انتظاری ازش نداشتم . یهویی کیر بابا رو کرد تو دهنش. منم رفتم جلو مامانم پشتم اومد در اتاق بست. گفتم: مامان پرنیا به شما رفته انقد حشریه. الهام: نه هنوز به من نمی‌رسه. یهو دیدم مامان دستشو کرد تو شرتم کیرمو گرفت. گفتم چیکارر میکنی قرار بود به پرنیا حال بدیم که . الهام منم کیر می‌خوام خب حالا به اونم حال میدیم . پرنیا وسط ساک زدن :ای مامان حسود مامانم نشست روی تخت کیرمو اول زبون زد بعد کرد تو دهنش .پرنیا داشت کیر بابا رو میخورد مامانمم کیر منو. صحنه فوق حشری بود . گفتم بابا ببین زنتو. جواد : اوف خیلی خوب میخوره گفتم اره ولی بیا عوض کنیم. گفت باشه. جامونو عوض کردیم . پرنیا: هوس کردی خواهرت برات بخوره؟ گفتم :آره می‌خوام بکنمت پرنیا پرنیا یکم دیگ خورد برام بعد خوابید منم رفتم روش کیرمو فرو کردم تو کسش . دیدن سکس مامان و بابا هم برام حشری کننده بود. کس پرنیا از مامان خیلی تنگ تر بود. ولی کس مامان گرم و نرم بود.بهترین حس دنیاس اگه خواهرتونو کرده باشین میفهمین چی میگم. یکم کسش و کردم پرنیا گفت: اهای بابا بیا من برنده شدم وظیفت اینه منو بکنی. جواد: پوریا خب تو بیا پیش مامان پرنیا: نهه دوتا کیر می‌خوام.همزمان بلند شو پوریا. من بلند شدم پرنیا بابا رو دراز کرد نشست رو کیرش یکم بالا پایین کرد خودشو گفت: پوریا حالا بیا کیرتو تو از پشت بزار . منم رفتم پشتش کونش خیلی تنگ بود به بدبختی تونستم بکنم توش ولی حسش بی‌نظیر بود دیگ خواهرم اه اوهش اتاقو برداشت. مامانمم اومد کنارم گفت در بیار . دراوردم برام ساک زد یکم باز کرد تو کون پرنیا الهامم با حرفاش همرو حشری تر میکرد هی به پرنیا میگفت: دخترم دوتا کیر دوس داری؟. چه حالی میده بابا و داداشت دارن میکننت؟ پرنیا هم هی میگفت اره عالیه اه اوه میکرد. مامانمم بعدش رفت نشست رو دهن بابام با پرنیا لب می‌گرفت برای اینکه ماموریت بازی هم انجام بشه خوب بود. مامان گفت : منم می‌خوام منم بعدش بکنین. یکم گذشت پرنیا ارضا شد بلند شد کنار دراز کشید . رسما بازی تموم بود . دیدم یهو مامان گفت پوریا دراز بکش بیام روت منم می‌خوام. منم دراز کشیدم اومد رو کیرم دوباره بهترین حس دنیا رو تجربه کردم . الهام گفت : جواد تو این چند سال زندگی مشترک ی کیر دیگ برام نیووردی منم به پسرت میدم. جواد: اگر میدونستم دوس داری تا حالا ده تا کیر اورده بودم برا زنم. الهام: احمق هر زنی دوس داره اینو مطمئن باش. حالا بیا کونمو بکن بابامم کرد تو کون مامانم حس میکردم کیرشو ک از پشتر رحمش ب کیرم میخورد. مامانم حسابی کردیمش و ابمو ریختم تو کسش . هیچکس از سکس سیر نمیشد هی پرنیا رو میکردیم هی مامان . خودتون ی سکس گروهی رو تصور کنید دیگه .یک ساعتی سکس کردیم انقد ک همه رو همون تخت افتادیم . خسته بودیم هممون . بقیه خوابشون برده بود. همون‌طوری ک دراز کشیده بودم داشتم به بازی فکر میکردم به کارایی ک کردیم به لذتی ک از گناه هامون بردیم . اگر این بازی نبود هیچوقت تا اخر عمرم انقدر لذت نمیبردم . بعدش رابطه بین خونوادمون چطوری قراره باشه . اصن کی از اینجا میریم. یهو دیدم ی بوی بدی میاد چرخیدم دیدم از چهار گوشه اتاق ی گاز زرد داره پخش میشه. سریع بلند شدم: باباا بیدار شین جواد: چی شده اینا چیه الهام چندتا سرفه کرد : نمیتونم نفس بکشم و الهام افتاد رو زمین میخواستم بیام سمتش که دیگه چیزی یادم نمیاد. با خوردن نور خورشید به چشمم بیدار شدم. چشام باز شدن و چشمم به جنگل سرسبز جاده افتاد. یعنی اینا همش خواب بود ؟ دیدم تو ماشین خودمونیم بابام و پرنیا و بابا خوابن و ماشین داره مسیرش تنظیم شده و داره برمیگرده خونه . دیدم ی چیزی کف ماشینه برداشتم دیدم بله . همون بازیه و ی پاکت نامه هم همراهش بود و این پیام رو صفحه نمایش بازی بود بازی به پایان رسید. تبریک به بازیکن برنده . و بازندگان بازی تا سه روز دیگه از بازی حذف میشوند . بعدش سریع نامه رو باز کردم سلام پوریا . زمانی ک خواب بودین چیپستی وارد بدن شما شده که سه روز فرصت زندگی دارید. من میخوام کمکتون کنم لطفا حرفامو باور کنید . سر فرصت براتون توضیح میدم همه چیو فقط من فهمیدم راهش اینه اگر میخواین زنده بمونین باید افراد جدیدی رو به بازی دعوت کنین و تو بازی جدید اگر تونستین برنده بشین چیپست غیر فعال میشه. از طرف م.ق پایان پرده اول… ادامه دارد. پ ن : داستان دو قسمت بعد طولانی تر هم هست اما دیرتر میاد صبور باشید راستی بهم بگید کدوم بازیو دوست داشتید . اسمشو تو کامنتا بگین ممنون از حمایتتون . نوشته: Joel Miller
    • kale kiri
      رام شدن زن عمو 2   سلام دوستان قبل اینکه ادامه اون شبو بخوام بگم لازم دونستم چند تا نکته رو عرض کنم خدمت اون دوستانی که دوست نداشتن یا توهین کردن،،، 1.من نگفتم اولین سکسم بوده 2.این خاطره مال ۷ سال پیشه من ۲۲ سالم بوده نه ۱۵ سال 3.و اینکه اسم خودم سیروانه، (اسم زن عموم و دخترش واقعی نیستن) اینارو گفتم که سو تفاهمی برا اون عزیزان هست برطرف بشه خب بریم سراغ ادامه اون شب فوق‌العاده… حدودا ساعت از دو شب گذشته بود و کنار زن عموی جذابم تو رختخواب بودیم، اون خوابش برد ولی من مطلقا خواب به چشمم نیومد، اولین بار بود با فامیل رابطه داشتم و خیلی هیجان زده بودم و دروغ نگم ترسم داشتم، یه ترس از رسوا شدن و یه میل به ادامه دادن تو وجودم بود، خلاصه انگار تازه از خواب بیدار شده بودم، نمیدونم چطوری ساعت نزدیک به شیش شد و من توی اون چند ساعت هزاران فکر و خیال کردم، ولی کم کم دوباره شهوت بهم غلبه کرد و به فکر کردن زن عموی خوشگلم شدم، پیش خودم گفتم نکنه فقط امشب باشه و دیگه دستم بهش نرسه؟! هوا داشت کم کم روشن میشد، کیرمم حسابی شد شده بود، زن عمو به پهلو خوابیده بود و من آروم از پشت بغلش کردم و کیرم گذاشتم رو کونش، باسن نرمش توی اون شلوار گل گلی نخی واقعا لذت بخش بود، دوست داشتم همون جوری پارش کنم… دستمو بردم رو سینش که بیدار شد و یه لحظه اولش مشخص بود که داشت هضم میکرد که چی گذشته دیشب -ساعت چنده؟ -نزدیک ۶ یکم موهاشو همونجوری داد پشت گوشش -بسه سیروان همون یه بارم فقط بخاطر این گذاشتم که پسر خوبی هستی، قرار نیست ادامه بدیم -زن عمو قول میدم همین یبار باشه دیگه هیچوقت مزاحمت نمیشم و … این گفت و گو یکم ادامه داشت، چیزی که منو امیدوار کرده بود این بود که همونجوری که از پشت بغلش کرده بودم و کیرم رو شکاف کونش بود مقاومت یا حرکتی نمی کرد همونجوری وایستاده بود -میدونی اگه عموت یا هر کسی بفهمه چی میشه؟ -از کجا میخوان بفهمن؟ بخدا قول میدم هیچ حرکتی نکنم که کسی شک کنه بهت قول میدم دوباره شروع کرد به تاکید کردن که اگر کسی بفهمه آبروریزی میشه و من قبل اینکه عموت بکشتم خودمو میکشمو از این جور حرفا منم همش بهش اطمینان میدادم، ولی تمام حواسم رو بدنش بود، پشت گردنشو بوس میکردم و سینه هاشو از زیر تیشرت میمالیدم بازم رام شد، منم کامل ترسم ریخته بود و بیشتر ازش تعریف میکردم و اونم معلوم بود خوشش میاد، بین حرفام گفتم دیشب تاریک بود کن اصلا نفهمیدم چی شد هیچی ندیدم خندید گفت میخواستی لامپو روشن کنی… شروع کردم فشار دادن کیرم لای کونش شلوارش کامل رفت تو شق کونش و قربون صدقش میرفتم -چه سر و زبونی داری تو، نمیدونستم اینقدر شیطونی، فک میکردم ساده و سر بزیری… دیگه ساکت شد و تنها صدایی که میومد صدای من بود که ازش تعریف میکردم و حسابی بوسیدمش با یکم ناز تیشرتشو در آوردم و دو دستی سینه هاشو گرفت منم که توی روشنایی زن عموم زیرم بود حسابی حشری شده بودم، سینه هاشو از دستش درآوردم و دو دستی گرفتنشون و فقط میخوردم و لیس میزدم بوی خاصی میداد داشتم دیوونه میشدم از لذت. دستاشو رو ب بالا بود و آورد پشت سرمو گرفت و کم کم صداش می‌شنیدم ک بلند نفس می‌کشید و میگفت یواااااش منم وحشیانه میخوردم و میک میزدم، به سرعت خودمو لخت کردم و اومدم که شلوارشو در بیارم فقط نگاش به کیرم بود -داره صبح میشه زود باش بدون اینکه چیزی بگم شلوارشو درآوردم و انداختم کنار پاهاشو باز کردم زاویه خوبی نداشت ک قشنگ کیرم بکنم توی کوسش، سر کیرمو مالیدم به کوسش و میخواستم رو دستام تکیه بدم که کیرم از روی کوسش سر میخورد، خودش کیرمو گرفت و می‌مالید به کوسش -زودباش توله سگ -اووووف بزار روش بکنم فشار دادم ولی نرفت توی کوسش، یه قسمتی از پتو رو جمع کرد داد زیر کون و کمرش یکم اومد بالا. سر کیرم قشنگ روی کوسش بود و با یه فشار کوچولو رفت توی کوس نازش، نمیتونم بگم چقدر لذت بخش بود وقتی به صورتش نگاه کردم دیدم دهنش بازه و داره از رفتن کیرم توی کوسش لذت میبره -آااااااااااااااه یواش بکننننننن -اووووووف چه حالی میده زن عمووووو -نگو زن عمو بدم میاد یه جوری میشم -چشم مهوش جون دیگه نمیگم -آروم فشار بده آخخخخخ -خوش به حال عمو هر شب زیرشی خندید گفت چه خبره هرشب ماهی چند بار بیشتر نمیشه اونم بیشتر وقتایی که شادی مدرسه میره کیرمو بیشتر میکردم توی کوسش و لذت میبردم میترسیدم آبم بیاد ولی مشخص بود خبری ازش نبود تا جایی که می‌میشد کیرم توی کوس مهوش بود و عقب جلو میکردم -جووووونم چه کوسی داریییییییی -بکن برا خودت توله سگ، اون عموی خرت دیروز به خاطر دوستش با من دعوا کرد‌، بکن زنشوووو -واااااای کیرم تو کوس زنشه -خودش رفته ولگردی فک کرده نمیدونم،،، اخخخخخ بکننننن جفتمون خسته شدیم ازش خواستم داگی شه بلند شدیم پتو رو انداختم کنار پشت کرد ب من خم شد پاهاشو باز کرد و کمرشو داد پایین و کونش قمبل جلوم بود هر لحظه داشتم بیشتر و بیشتر لذت میبردم، از اینکه زن عمو مهوشم خودش برام وایمیسه واقعا لذت بخش بود سرش رو متکا بود و کونش به من با یه دستم کیرمو گرفتم و با یه دستم لای کونشو با انگشت شست باز کردم سوراخ کون قهوه ای رنگی داشت کیرمو گذاشتم روی کوس خیس و لیزش و با یه فشار کوچیک رفت توی کوسش جفتمون باهم صدامون بلند شد -آخخخخ یوااااااش -جووووون اویییییییی به کونش نگاه میکردم که کیرم از زیر میرفت توی کوسش باسنشو چنگ میزدم -کمرمو بگیر پهلواشو گرفتم و کیرمو توی کوسش عقب جلو میکردم دوس داشتم تلمبه بزنم ولی ترسیدم ارضا بشم یه چند دقیقه همونجوری کوسشو کردم و چند بارم دستمو رسوندم سینه هاشو میگرفتم هربار کیرمو تا ته میکردم توی کوسش -آخخخخخخ بسههههه تمومش کنننننن -دوست ندارم تموم بشههههه -زودباش دیگهههههه -همین یبار بزار یه دل سیر بکنمت -حیوون بازم تنها شدیم وقت هست اینو گفت انگار دنیارو بهم دادن، خیییییلی لذت بردم از حرفش دیگه نخواستم کاری کنم که ناراحت بشه و آخرین بار باشه گفتم چشم شروع کردم چندتا تلمبه زدم که با آه و ناله رو ب جلو رفت، اصلا دوست نداشتم کیرم از توی کوسش در بیاد من همونجوری رو به جلو رفتم باهاش، کامل خوابید و منم روش خوابیدم، کوسش خیلی تنگتر شد و نمیتونستم خوب تلمبه بزنم -آییییی سیرو بسههههههه -آخ الان میاااااد یه کم کیرم توی کوسش عقب جلو میکردم همونجوری، نرمی کونش روی زیر‌شکمم وحشتناک لذت بخش بود، دستامو تکیه دادم تا کمر بلند شدم و به کونش نگاه میکردم -اووووووووووووف چه تنگهههههههه -بسههههههههههه -بده بالا کونتوووووو -نمیتونمممممم یکم کونشو داد بالا و خیلی حال داد، حس کردم همه بدنم داره میره توی کوس مهوش جونم، کیرمو تا ته فشار دادم توی کوسش طوری که فحش داد -آییییییی کره خررررر بسههههههه کیرمو در آوردم و گرفتم روی کونش و آبمو ریختم رو کمر و باسنش کلی بوسش کردم و با دستمال تمیزش کردم -خیلی سگی پاره شدم -دست خودم نبود بخدا -لباس بپوش برو نمیخوام کسی بفهمه امشب تنها بودیم -چشم کلی بوسش کردم و لباس پوشیدم و رفتم امیدوارم خوشتون اومده باشه باور کردن یا نکردنشم پای خود خواننده های عزیز نوشته: سیروان
    • kale kiri
      علاقه‌ی خاله‌م و فاصله گیری من   این داستان شروعش برمیگرده به زمانی که تقریبا ۷ ساله بودم و هیچی از سکس نمیدونستم. یک خاله دارم که واقعا مهربونه و بیش از حد منو از بچگی دوست داره شاید بخاطر این باشه که مجرده و نتونسته به بچه های خودش عشق بورزه. اختلاف سنیمون حدود ۲۰ تا ۳۰ ساله و ازتون میخوام به سوالی که آخر داستان دارم جواب بدین اون هر چی عشق داشت رو تقدیم به من میکرد با خرید خوراکی و بازار بردن و لباس خریدن و اسباب بازی خریدن و خلاصه هر چی یک مادر میتونه واسه بچه‌ش بخره خالم واسم انجام میداد و تا به همین الان که ۲۰ سالمه ذره ای از علاقش بهم کم نشده. وقتی بچه بودم منو همراه خودش میبرد حموم (خیلی از داستانا دیدم گفتم میبرن حموم ولی واقعا واقعیه خیلیاتون وقتی بچه بودین تجربه داشتین احتمالا) و منو خیلی تمیز و مرتب میکرد و قشنگ آب کشی میکرد بعد می‌فرستاد بیرون البته خودشم لخت میشد ولی خب من بچه بودم هیچی حالیم نبود بخوام منظوری داشته باشم. تا اینکه یه بار رفتیم حموم در حموم رو بست وسط آب تنی بودیم دوتایی تا اینکه کامل داگی شد کون بزرگی داشت و همینطور ممه های گنده که واقعا محو کننده بود البته الان اون موقع فهم نداشتم از سکس. گفت دوست داری انگشتت رو بکنی اونجام؟ من دست و پام یخ شد که چرا باید همچین کاری کنم؟ من خشکم زده بود ولی نگام به کس پر از گوشتش بود که با دستاش از هم باز میکرد و قرمزی توش چشمک میزد بهم منم چون زیاد حالیم نبود انگشتمو کردم داخل آروم شروع کرد به ناله کردن از اینکه می دیدم داره خوشش میاد خوشم میومد و سعی میکردم کارمو درست انجام بدم تا اینکه گفت میخوای با اونجات امتحان کنی خاله؟ تپش قلبم صد برابر شد دیگه دست خودم نبود فقط مطیع بودم و کیرمم شاید اندازه انگشت اشاره میشد شایدم خیلی کمتر و باریک تر منم دو طرف کونشو گرفتم کیرمو گذاشتم روی کصش آروم فرستادم داخل عقب جلو شدم گفت : “خاله جان کیرت بیرونه عزیزم” انقد کوچیک بودم که کیرمم نمیرسید داخل کصش و سعی می‌کردم با انگشت ارضاش کنم که گفت “بسه” چرخید سمتم نگام کرد گفت “بین خودمون بمونه هیچکس نباید از کار ما خبر داشته باشه وگرنه واسه هر دوتامون بد میشه” منم گفتم باشه خاله میدونی که من به کسی نمیگم. خلاصه اون روز گذشت و میخواست انباری خونشون رو تمیز کنه گفت میای کمک؟ منم دویدم رفتم انباری گفتم بله خاله چی میخوای؟ گفت برو اون پشت تو کوچیک تری راحت میتونی بری بالا وسایل بیاری پایین منم واسه اینکه کمک کنم رفتم پشت دیدم راه برگشت ندارم چون خالم وایساده بود پیراهنشو زد بالا شلوارشو آورد پایین سریع چشمش خورد به کس تپلش و شرت هم نپوشیده بود چرخید کونشو کرد سمتم یه پاش روی زمین بود یه پاشو آورد بالاتر تکیه داده بود به یه گوشه که راحت کصش واسم باز بشه گفت “دوست داری دوباره امتحان کنی؟” منم که یه بچه هیجان زده بودم و از روی کنجکاوی دلم میخواست امتحانش کنم ولی خب کوچیک بودم نه قدم میرسید بکنمش نه کیرم بزرگ بود منم گفتم خاله من نمیتونم انجام بدم نمیرسم. دستمو گرفت گفت پس یواشکی بیا بریم تویه حموم تا کسی ما رو ندیده منم قبول کردم و پشت سرش راه افتادم شلوارشو آورد پایین خودم سریع انگشت فرو کردم داخل تند تند تکون میدادم ولی خب فرو کردن کافی نبود اونم چون حشرش بالا بود اونم خودشو میمالید ناخونش می‌خورد به انگشتام فقط دردش مال من بود لذتش واسه خالم ، کیرمم که نمیرسید بفهمم تویه کصش چه حالی داره. چند مدت گذشت و منم با انگشت بهش حال میدادم تا اینکه خونه خالی شد فقط ما دوتا بودیم. لباساشو یکی یکی درآورد منم شلوارکمو در آوردم شلوار و سوتین انداخت یه گوشه وقتش رسیده بود که منم یه حالی بکنم می‌خواستیم شروع کنیم که یه نفر از راه رسید شروع کرد به کوبیدن در (زنگ نبود) خالم درو باز نکرد از ترس لباساشو تند تند پوشید از دور صحبت کرد که اون بنده خدا هم رفت و نیومد داخل ما رو ببینه دوباره اومدیم داخل و این بار درا رو قفل کردیم که جامون امن باشه لباسامو در آوردم اونم تکیه داد به دیوار پاهاشو باز کرد ولی گفت "خاله میشه با دستات انجامش بدی؟ منم انجامش دادم ولی خب خیلی تویه کف کصش بودم و مدام میخواستم کیر کوچیکمو بکنم توش ولی فرصت نمیشد منم هر از گاهی تویه دستشویی یا حموم جق میزدم یه حالی کرده باشم. یه بار که خیلی شلوغ بود همه کنار هم خوابیده بودیم خالم بهم پشت کرد و خوابید منم خیلی خسته بودم و خوابم میومد از خوابم بیدارم کرد آروم دم گوشم گفت “من پشتم میکنم تو میتونی با انگشتات با اونجام بازی کنی” استرسش دیگه داشت منو میکشت تصمیم گرفتم دیگه فاصله بگیرم از این کار و سعی می‌کردم دعا بخونم تا شیطون وسوسه نندازه به جونم ولی خب شکست میخوردم چون هم من خالمو دوست داشتم هم اون منو سعی می‌کردم درکش کنم اونم نیاز داره شرایط نداشته ازدواج کنه فقط هم به من اعتماد و نیاز داشت. یه شب خاله کوچیکم رفت خونه خاله بزرگم شب نشینی منم با این خالم تنها شدیم فاصلمون یکم زیاد بود چراغا هم خاموش بود داشتیم تلویزیون می‌دیدیم صدام زد گفت میای دوباره انجامش بدیم؟ یکم مردد بودم دیگه سریع نگفتم باشه دوباره اصرار کرد گفت بیا الان تنهاییم این بار گفتم قبوله ولی منم میخوام و دوس دارم لذت ببرم سریع شلوارمو از پام در آوردم منم شلوارشو از پاش در آوردم رفتم تو بغلش جوری که بهم احساس آرامش میداد. کامل تکیه دادم به بغلش آروم دستمو بردم سمت کصش انگشتمو کامل فرو کردم دیگه دستم اومده بود چجوری بهش لذت بدم شروع کرد به ناله کردن منم بزرگ تر شده بودم و کیرم در حال رشد بود که شق کردم دستشو حلقه دور کیرم واسم تند تند داشت جق میزد قلقلک بچگانه کیرمو با دستاش حس میکردم و اونم داشت به ارضا میرسد که یهو حس کردم آبم اومد سریع پسش زدم گفتم بسه خالم ترسید گفت چی شده؟ آبت اومد؟ سرمو تکون دادم که بفهمه آره اومده رفت چراغ رو روشن کرد اثری از آب نبود سعی کرد آرومم کنه گفت خاله تو هنوز به سنی نرسیدی که آبت میاد عزیزدلم نگرانش نباش ، اون شب هم دو دست همدیگه رو مالیدیم. من دیگه وارد عذاب وجدان شده بود نمی‌خواستم بکنمش با اینکه بزرگ تر شده بودم و کیرم توانایی اینو داشت بره تویه کصش ولی نمیتونستم. چندین بار ازم خواست ولی دیگه انجامش نمی دادم این باعث شد درخواست های خالم از من کمتر بشه ولی همچنان دوسم داشت. دیگه حدود راهنمایی بودم که خاله کوچیکم رفت مسافرت و خاله بزرگم تنها بود و این تویه زمانی بود که من ازش فاصله میگرفتم. خاله کوچیکم که رفت منم زنگ زدم بابام بیاد دنبالم برم خونه ولی خالم منو گیر آورد تنها. گفت میتونیم هر روز با هم انجامش بدیم همیشه تنهاییم فقط کافیه تو بخوای عزیز دلم. فقط میگفتم خاله دیگه کافیه من خسته شدم از انجامش هر روزش. دستشو آورد سمت کیرم و یکم مالیدمش گفت چقدر بزرگ تر شده الان میتونی خودتم منو بکنی به لذت برسی ولی خب موفق نشد مخ منو بزنه تا اینکه رفتم و تا اومدن خاله کوچیکم منم اون سمت پیدام نشد. زیاد تنها شدیم ولی اون دیگه ازم نمیخواست. کم کم این من بودم که دلم میخواست گاهی بهش دست بزنم. یه شب خوابم نمیبرد منم تا ۵ صبح بیدار بودم و دیدم خالم اومد گفت بیداری عزیزم؟ یه لحظه بیا کارت دارم منم رفتم و استرس داشتم یعنی چی شده خالم ۵ صبح اومده پیش من پشت سرش راه میرفتم که نگام به زمین و پاهاش افتاد دیدم زیر اون لباس بلندش شلوار پاش نیست و لخته فهمیدم حتما ازم سکس میخواد اینجا دیگه وارد دبیرستان شده بودم و کیرم بهتر توانایی سکس داشت. گفتم چی شده خاله؟ بی بهونه و حرف اضافه گفت دلم میخواد منو دوباره بکنی. دستمو گرفت برد حموم که کسی شک نکنه اینقدر حشری بود تند تند همه کار انجام میداد که گرما و تشنگی کصش با کیرم آروم بگیره ولی من ترس داشتم و میگفتم نمیتونم دیگه ولی اون اصرار داشت حتما بکنمش کیرمو از گوشه شرت آوردم بیرون گذاشتم روی کصش روی فرو نکردم و اون هی کون بزرگ و ژله ایشو میلرزوند تا تحریک بشم ولی فهمید دیگه حسی ندارم واسه همین کشید عقب شلوارشو پوشید و رفت از من ناراحت شد. منم یه جورایی کصخل بودم دلم کص میخواست و هی با پورن جق میزدم ولی خب نمیتونستم خالمو بکنم با اینکه خیلی پیش اومده بود و راحت بودیم. خستگی من روز به روز بیشتر میشد تا اینکه یه روز توافق کردیم این بار آخرین دفعه ای میشه که با هم سکس داریم و قبول کرد با انگشت ارضاش کنم و بهش گفتم دیگه هیچوقت نمیاد خونتون که بخوای ازم استفاده کنی واسه خودت. منم دیگه هیچوقت نتونستم بهش حس شهوت داشته باشم. ولی خب ماجرا اینجا تموم نمیشه من دیگه ۱۹ سالم شده بود حس شهوت درونم فوران میکرد و نیاز داشتم خودمو خالی کنم و اینجوری شد که ۳ سال نیازمو نگه داشتم و هیچوقت بهش نگفتم بیا با هم سکس کنیم. هر روز فکر و ذهنم این بود یه بار دیگه ازم بخواد تا بتونم با کیرم ترتیبشو بدم البته تا حدودی با کیر سکس داشتیم ولی خب نه کامل که بخوام آبم و بریزم. تویه حموم بود منم رفتم دستشویی(کسایی که خونه قدیمی دیدن میدونن دستشویی و حموم به همراه داره) رابطمون با هم خوب بود و مثل گذشته فقط سکس نداشتیم. صدام زد و با هم همینجور صحبت میکردیم منم کارم تموم شده و بیخود میموندم داخل دستشویی ببینم بهم میگه سکس کنیم یا نه. دیگه ناامید شده بودم که هیچوقت قرار نیست دیگه بهم بگه. من همیشه عادت دارم پاهامو بعد دستشویی بشورم از شانس خوب من بیرون از دستشویی همسایه اومده بود داشت با خالم و مامانم صحبت می‌کرد گفت چی شده؟ گفتم میخوام برم بیرون پاهامو بشورم همسایه اومده. گفت خب یواشکی برو نبینه یهو مکث کرد و گفت میخوای بیای تویه حموم بشوری؟ من پشت میکنم تو راحت باشی. رفتم سمت حموم کامل لخت بود مثل زمان بچگی که باهاش میرفتم حموم ولی خب ممه هاش اینقدر بزرگ بود که هر چقدم تلاش می‌کرد کامل پنهون نمیشد و فقط زل زده بودم به بدن لخت و خیسش و ضربان قلبم مثل بچگی رفت بالا و دستام یخ بود با خودم گفتم یا الان یا هیچوقت اگه الان نکنیش دیگه فرصت پیش نمیاد. زیر چشمی داشتم بهش نگاه میکردم دیدم داره با دستاش لای پاهاشو و کصشو تمیز میکنه وانمود میکردم حواسم نیست. لوله رو بستم گفتم میخوام برم بیرون بازم ممنون. قبل اینکه پامو بشورم شلوارمو در آورده بودم و شرتم خیلی تنگ بود میخواستم بپوشم و برم بیرون مکث کردم و گفتم خاله ببخشید پام کثیف شد میشه آب بگیری؟ آب گرفت سمتم و سینش کامل ولو شد و از شهوت داشتم دیوونه میشدم و حواسم رفت سمت چشماش که دیدم داره به کیرم نگاه میکنه و منم که شق بودم نمیتونستم قایمش کنم. پوشیدم خواستم برم بیرون آروم گفت دوست داری با هم سکس کنیم؟ باورم نمیشد دوباره بهم پیشنهاد داد منم قبول کردم و گفت درو ببند کسی نیاد بی خبر. درو بستم پیراهن و شلوارمو در آوردم اون واسم مثل قدیم داگی شد و آماده بود برم بکنمش. رفتم پشت سرش دستمو کشیدم روی کون گندش و بوسه میزدم روی کون نرمش انگشتمو کشیدم روی کصش و آروم لیزش دادم بهش و فرو کردم تویه کصش و شروع کرد به ناله کردن و باهاش بازی کردم لذت ببره. خودمو کشیدم سمتش گفتم من الان ارضات میکنم تو یه روز دیگه آبمو بیار قبوله؟ دیدم پاشد و نشست روی زانو هاش و دستاشو حلقه کرد دور کیرم تند تند واسم جق میزد کیرم چون خشک بود لذت زیادی نداشت ممه هاشو بوسیدم و خیلی رک و آروم گرفتم میشه از کس بکنم؟ نگام کرد گفت باشه بکن خاله ولی لطفا حواست باشه آبتو خالی نکنی تویه کصم. تویه دلم جشن بود که بالاخره موفق شدم بکنمش. با دستام سوراخ کس تپلشو از هم باز کردم کلاهکمو گذاشتم دم سوراخ و یه ضرب و کامل کیرمو انداختم توش دو طرفو کونشو گرفتم چشامو بستم فقط تلمبه میزدم و اونم کونشو عقب جلو میکرد بیشتر لذت ببریم و صدای ناله هاش و صدای تلمبه ها با هم یکی شده بودن و فشار آب تویه خایه هامو حس میکردم ولی نکشیدم بیرون انقد تشنه کصش شده بودم که دلم میخواست تمام آبمو خالی کنم توش ولی به آب تویه خایه هام هم اکتفا نکردم. به تلمبه ادامه دادم تا آبمو تویه کلاهک کیرم حس کردم بعد کشیدم بیرون و خالیش کردم کف حموم. بی حال بودم کمرم تا ذره آخر خالی شد دوباره حس حموم بچگیامو باهاش داشتم تجربه میکردم و اومدم سمتم گفت تو کیرتو بشور برو خودم آبتو میزنم بره من وقتی حموم کردم دیگه بیا حموم کن بدنت تمیز بشه عزیزم. این اتفاق چند ماه پیش بود و با اینکه تنها شدیم چند بار ولی دیگه با هم سکس نداشتیم. من ۲۵ سالمه و خالم حدود ۵۵ سالشه بنظرتون با اینکه انقد دوسم داره و همیشه خودش پیشنهاد داده، الان واسه اینکه جفتمون یه حالی کنیم بهش پیشنهاد بدم؟ نوشته: جای خالی
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18