chochol ارسال شده در 14 خرداد اشتراک گذاری ارسال شده در 14 خرداد من و داداشم با هم پورن دیدیم... و خوشم اومد 1 (این داستان ترجمه شده و دارای محتوای محارم هست، در صورتی بخونید که به این مطالب علاقه مندید) سلام، من یه دختر 22 سالهام با یه برادر 24 ساله. رابطه من و داداشم از بچگی خوب بود و با هم حسابی وقت میگذروندیم و اینور اونور میرفتیم. همین الان از بیرون گشتن با برادرم برگشتم خونه. و تصمیم گرفتم چیزی که اتفاق افتاد رو بنویسم… من با مامانم زندگی می کنم و داداشم که شاغله یه اتاقکی برای خودش اجاره کرده، ولی زیاد میاد خونه که یه سری کارا مثل شستن لباساش با لباسشویی رو انجام بده و منم خیلی اوقات میرم پیشش. حدود 5 روز پیش، خونه داداشم بودیم و مثل هزار بار دیگه با هم علف می کشیدیم، موضوع سکس پیش اومد و من ازش پرسیدم عجیبترین پورنی که باهاش جق زده چی بوده. توضیح: این واقعاً برامون یه مکالمه عجیب نیست. ما خیلی راحت درباره سکس حرف میزنیم. به هر حال، بعد از اینکه کلی خندیدیم، اون شروع کرد به گشتن دنبال اون ویدیو رو تلویزیون هوشمند. دیدمش که داره تامبنیلها رو ورق میزنه، و من درباره یکی که فکر کردم یه کم خندهداره نظر دادم. انتظار نداشتم روش کلیک کنه، ولی کرد و ویدیو رو پخش کرد. خب، این قسمت احتمالاً عجیبه چون هرچند درباره سکس حرف میزنیم، قطعاً هیچوقت با هم پورن نگاه نکرده بودیم… ولی چون نئشه بودیم، اهمیتی ندادم. ما رو کاناپه بزرگ که تقریباً مثل تخته، خیلی ریلکس دراز کشیدیم و درباره ویدیو شوخی میکردیم. چهره اون یارو، نالههای تقلبی، دیالوگها… ولی در واقع ویدیو خیلی هاتی بود. از اونایی بود که نباید فکر کنی حشرناکه، ولی هست! ولی نمیتونستم بگم چون عجیب میشد. سعی کردیم مکالمه رو ادامه بدیم، ولی حین حرف زدن، چشمهای برادرم به ویدیو کشیده شد و یهو گفت: «لعنتی… عاشق اینم که این جنده چقدر شل و بازه!» خندهام گرفتتتتتتت نمیدونستم چی بگم، فقط گفتم «اوف، زیادی میدونیا شیطون» و اون شروع کرد به خندیدن. هر دومون ترکیدیم از خنده. ولی بعدش دیگه نمیتونستم چشم از ویدیو بردارم و داشتم حشری میشدم. میتونستم بفهمم اونم همینطوره چون هر چی پیش رفت کمتر حرف میزدیم. خیلی زود هر دومون ساکت شده بودیم و فقط نگاه میکردیم. حس کردم خیس شدم. یه پتو گرفتم و کشیدم روم. به برادرم نگاه کردم، اونم تو حال خودش بود. به علاوه، تو شورت ورزشیش کیرش سفت شده بود. چیزی نگفتم چون جو از خندهدار به آروم تغییر کرده بود. ویدیو ادامه داشت و نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم که زیر پتو خودمو لمس نکنم. شلوار ورزشی پوشیده بودم چون برای علف کشیدن با برادرم لباس درستحسابی نمیپوشم. دستمو از جلو تو شلوارم بردم و فضای کافی داشتم که چوچولمو بمالم. همینطور که نگاه میکردیم، چند تا نظر پروندم که عجب کلیپیه! دختره چه هاته، کیرشو ببین و اینا. برادرم اونقدر راحت شده بود که از روی شورتش کیرشو بماله. سعی کردم مستقیم نگاه نکنم، ولی چند بار یواشکی دیدمش. اونم نظر میداد که چقدر کسش خیسه، چه خوب ساک میزنه و از اینجور حرفا. هیچوقت اینجوری حرف زدنشو نشنیده بودم. اونم تو همچین موقعیتی. آره، درباره سکس حرف میزدیم، ولی به شوخی؛ این فرق داشت. واقعاً تحریک شده بود و دروغ نگم… دیدنش تو اون حالت منو حشری کرد. وقتی ویدیو تموم شد من سریع ازش خواستم یکی دیگه انتخاب کنه. داشتم حال می کردم. یکی انتخاب کرد و نگاه کردیم. زیر پتو کسمو میمالیدم و اونم دیگه علنی کیرشو میمالید. حدود ۵ دقیقه از ویدیو دوم گذشته بود که داشت خودشو میمالید و چشماشو بست. مثل فرشتهها شده بود. شرتم لعنتی خیسِ خیس بود. میدونستم که باید فهمیده باشه زیر پتوم چه خبره. بوی خودمو حس میکردم. نمیدونم اونم حس کرده بود یا نه، چون نزدیک ارگاسم بودم. وسط ویدیو، آروم بهش گفتم: «اگه بخوای میتونی درش بیاری.» اون موقع بود که کیرشو درآورد و شروع کرد علنی جق زدن. خیلی وقت بود کیرشو ندیده بودم. وقتی دیده بودم، قطعاً سفت نبود. ولی عاشقش شدم. عاشق قیافش شدم. عاشق نگاه کردنش بودم. وقتی اون ویدیو تموم شد، چوچولم انگار اندازه انگشت شست شده بود. برادرم ریموت رو داد بهم و گفت ویدیو بعدی رو من انتخاب کنم. انتخاب کردم. نشستیم و خودمونو نگه داشتیم و احتمالاً بیش از یه ساعت ویدیو نگاه کردیم. بالاخره داشتم ارضا میشدم. اعلام نکردم، ولی چشمامو محکم بستم و آروم اومدم. وقتی چشمامو باز کردم، داشت منو نگاه میکرد که میلرزم. اون موقع بلند شد، تیشرتشو درآورد و انداخت رو دسته کاناپه. بعد یه بار آبشو رو تیشرت سیاهش خالی کرد. دهنم باز مونده بود. شوکه شده بودم، ولی عاشق نگاه کردن ریختن آبش بودم، چیزی که انتظارشو نداشتم! عاشق چهرهش، نالههاش، همهچیش بودم… بعدش دوباره علف کشیدیم و قسم خوردیم که به کسی نگیم، بعد من رفتم تو تختم. از همون موقع منتظر بودم دوباره این کارو بکنیم. بعد از اون موقع چند روز برادرم رو ندیده بودم. ما هیچ حرفی درباره اون شب نزدیم، ولی میدونستم بالاخره یه روزی بحثش پیش میاد. خب، امروز بهم پیام داد و گفت که میخواد بیاد خونه لباساشو بشوره. اونجا بود که فهمیدم داره مطمئن میشه من خونه باشم. وگرنه هر کی اونجا بود، میاومد. اون کلید خونه رو داره، خندهدار نیست؟ خب، اومد و عادی رفتار کرد. منم عادی بودم و مثل همیشه با هم گپ زدیم و مسخرهبازی درآوردیم. مامانمون تو همون اتاق با ما بود، پس وقتی فرصتش رو پیدا کرد، تو گوشم زمزمه کرد: «امشب بیا پیشم.» بعد هر دومون مث احمقا خندیدیم. که مامان پرسید: «چی انقدر خندهداره؟» این باعث شد بیشتر بخندیم. لباساشو تا کردیم و بعد با هم رفتیم خونهش. یه رول گنده برامون درست کرد و رو کاناپه لم دادیم، فقط میکشیدیم و موسیقی گوش میدادیم. وقتی حسابی نئشه شدم، شروع کردم باهاش شوخی کردن و گفتم: «هی… یادت میاد اون ویدیو که اون شب دیدیم؟ اگه… میدونی… دوباره ببینیمش، باحال نیست؟» تو حال نئشگی با پوزخند گفت: «فکرمو خوندی.» و باز کلی خندیدیم در حالی که اون دنبال یه ویدیو میگشت. وقتی پخشش کرد، جاهامون رو رو کاناپه بزرگش گرفتیم… من یه طرف، اون یه طرف دیگه. همون جاهایی که دفعه قبل بودیم. این بار یه سویشرت و شلوارک کوتاه پام بود، پس به بهونه اینکه پاهام سرده، یه پتو برداشتم. اونجا دراز کشیدیم و فقط درباره ویدیو نظر میدادیم. این بار دیگه حتی تظاهر به نقد کردنش نکردیم. علنی درباره قسمتایی که برامون تحریککننده بود حرف زدیم. هر چی بیشتر نگاه میکردیم و حرف میزدیم، کیرش سفتتر میشد. درش آورد و شروع کرد آروم دور سرش مالیدن. منم حسابی از دیدن کیرش هیجانزده شدم و زیر پتوم شروع کردم با خودم ور رفتن. ویدیو پشت ویدیو میدیدیم، فقط خودمونو نگه داشتیم و حرف زدیم. بالاخره جرات کردم درباره کیرش نظر بدم. بهش گفتم که خیلی خوبه! این باعث شد لبخند بزنه و شلوارشو پایینتر کشید تا کل آلت و تخماشو نشونم بده. گفتم: «اگه میخوای، کلاً درشون بیار.» اون سریع جواب داد: «فقط اگه تو هم این کارو کنی.» خندهام گرفت. ولی من این کارو کردم. پتومو زدم کنار، بلند شدم و همهچیزو از کمر به پایین درآوردم. چشماش گرد شد، بعد با یه لبخند مسخره شلوارشو آروم درآورد. برگشتم زیر پتو چون… نمیدونم چرا… فکر کنم هنوز خجالت میکشیدم. اون بلند شد و رفت تو اتاقش، بعد با یه قوطی لوبریکانت برگشت، خندهدار بود. نشست و کیرشو چرب کرد. اونجا بود که فهمیدم قضیه جدی میشه. کلی ویدیو عوض کردیم و نوبتی انتخابشون کردیم. بعد هر ویدیو، هر دومون بیشتر تحریک میشدیم. کسم زیر پتو خیس خیس شده بود. اون کیر چربشو میمالید، بعد نگه میداشت تا آتیشش بخوابه. حتی نگاهش میکردم که بین مالیدنا نبض میزنه. کم کم شروع کردیم صدای بلند حین خودارضاییمونو بروز بدیم که این فقط اوضاع رو داغتر کرد. انگار از همدیگه انرژی میگرفتیم. همدیگه رو تکمیل و به هم عادت می کردیم. غرق شهوت شده بودیم و خودمونو میمالیدیم تا خسته و خیس عرق شدیم. با هر صحنه ای که ما رو به ارگاسم نزدیکتر میکرد ناله میکردیم چون نگه داشتنش خیلی سخت شده بود. جوری غرق حشریت شده بودم که دیگه مجبور شدم پتومو بندازم کنار. پتومو پرت کردم و پاهامو کامل باز کردم تا با کلیتم بازی کنم. لعنتی، خیلی خوب بود. صداش مثل هم زدن ماکارونی با پنیر بود. نزدیک ارضا بودم. تو اون لحظه زیاد بهش توجه نمیکردم، ولی شنیدم که گفت: «شتتت دختر… عاشق کست شدم.» خدای من… وقتی اینو گفت، شروع کردم کلیتمو خیلی محکم مالیدن. متورم و دردناک شده بود، ولی برام مهم نبود. داشتم میاومدم. رو کلیتم فشار می آوردم تا اینکه درد گرفت. شروع کردیم همدیگه رو تشویق کنیم که بیایم. درباره اینکه چقدر شدید قراره باشه حرف میزدیم. خیلی داغم کرده بود. بالاخره دیگه طاقت نیاوردم و وقتی اومدم مثل صرعیها تکون خوردم. اون منو نگاه کرد و اینجا بود که یه جورایی رابطمون از پیوند خانوادگی ساده، به یه چیز عجیبتر تبدیل شد. وقتی ارگاسمم تو بدنم پخش میشد، بلند شد و اومد سمت من. بالای سرم وایستاد در حالی که رو کاناپه میلرزیدم و تماس چشمی برقرار کردیم. اون موقع بود که پامو خیلی باز کرد تا کل کس باز و در حال انقباضم رو ببینه. احتمالاً سوراخ کونمم معلوم بود. خب، مهم نیست. تو اون لحظه واقعاً زیادی گیج بودم که بخوام بهش فکر کنم. فقط اونجا دراز کشیدم و گذاشتم نگاه کنه. و همین براش کافی بود. کیرشو ازم برگردوند وگذاشت آبش همهجا رو زمین بریزه. نگاهش کردم که تا آخرین قطره رو خالی کرد. با هر پمپ نفسش میرفت و ناله میکرد. واقعاً داغترین چیزی بود که تا حالا دیدم. برگشت و رو طرف خودش رو کاناپه دراز کشید. مثل جنازه اونجا افتاده بودیم، یه یکی دو دقیقه بی حرکت بودیم. بعد برام دست تکون داد که برم نزدیکش. بلند شدم و رفتم کنارش دراز بکشم. دستشو دورم گذاشت و منم خودمو تو سینهش چسبوندم. یه مدت اونجوری ریلکس کردیم و حرف زدیم. بعد خندیدیم که هیچوقت قبلاً وقتی نیمه لخت بودیم همدیگه رو بغل نکرده بودیم. ولی توافق کردیم که باید بیشتر این کارو کنیم، خندهدار بود. ولی بالاخره باید میرفتم خونه و میخوابیدم. خودمو ازش جدا کردم و بلند شدم. وقتی بلند شدم، یه ضربه آروم به کونم زد. یه ضربه بامزه که باعث شد لبخند بزنم. بعد لباسامو پوشیدم و بهش گفتم: «بعداً میبینمت.» گفت: «بعداً.» و من رفتم. همین بود… فعلاً. اگه چیز دیگهای شد تعریف می کنم … خب دوستان فعلا این قسمت رو تموم میکنم که بیش از حد طولانی نشه، اگر واکنش خوبی گرفت قسمت های بعدش رو هم میذارم نوشته: morichana واکنش ها : gayboys 1 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
gayboys ارسال شده در 17 خرداد اشتراک گذاری ارسال شده در 17 خرداد من و داداشم با هم پورن دیدیم... و خوشم اومد 2 نکته مترجم: یه چیزی که تو قسمت قبل بهش اشاره نشده بود و بعدا متوجه شدم اینه که انگار واحدی که برادره توش زندگی میکنه دقیقا طبقه بالای خونه خواهره و مادره هست، پس از این به بعد با این پیش فرض بخونید داستان رو. خب، از آخرین چیزی که قسمت قبل تعریف کردم تا حالا، من و داداشم یکی دوبار با هم خودارضایی کردیم. چیزی در موردشون ننوشتم چون واقعاً چیز جدیدی نبود. فقط ویدیو نگاه کردیم و جق زدیم. هر بار که ارگاسم میشدم، میذاشتم کسم رو نگاه کنه که باعث میشد اونم خیلی شدید ارضا بشه. کمکم شروع کردم به لذت بردن از این که با نگاه کردن به من ارضا میشه نه با ویدیو. ولی یه اتفاقای جدیدی افتاده… جمعه بود که از سر کار برگشت و بهم پیام داد که بیا باهم حال کنیم. بهش گفتم پریودم شروع شده. جواب داد: “خب که چی؟” رفتم. وقتی رسیدم، داشت از حموم میاومد بیرون و توی هال راه میرفت، فقط یه حوله رو سرش بود و یه دمپایی پاش. لخت مادرزاد بود و مثل یه لقمه چرب به نظر میاومد! زندگی کردن با این فکر که به برادرم حس دارم یه جوریه، ولی فکر کنم بهش عادت میکنم. سعی کردم لبخندم رو قایم کنم و خودمو پرت کردم رو کاناپه، سمت خودم. اونم خیلی عادی نشست، یه پک به بنگ زد و داد به من. بعد از این که منم زدم، گفتم: “اگه بخوای هنوزم میتونی جق بزنی.” کنترل رو برداشتم و یه ویدیو گذاشتم. اونم با همون لختیش لم داد رو کاناپه و کیرش رو چرب کرد. خیلی ساکت شدیم و ویدیو رو نگاه کردیم. منم دراز کشیدم و چشمامو بستم، فقط به صدای ویدیو و دستش که داشت میزد گوش دادم. خیلی آرومم کرد، انگار داشتم مدیتیشن میکردم. خیلی حشری شدم، ولی چون پریود بودم، قرار نبود لخت بشم یا کاری کنم. ولی هنوزم دلم میخواست خودمو ارضا کنم. برای همین رفتم سراغ روش دومم. با لباس، دمر شدم و کسم رو به دستم مالیدم تا ارضا شدم. وقتی نگاهش کردم، دیدم داره منو نگاه میکنه و کیرش رو آروم میماله که دیرتر بیاد. وقتی تموم شد، یهو راست نشست و گفت بیا کنارم بشین. رفتم پیشش، بازوشو دورم انداخت. سرمو گذاشتم رو شونش و چشمامو بستم. تکیه داده بهش، حس پوست لختش رو صورتم رو دوست داشتم. عاشق این بودم که تو بغلم داره جق میزنه. خیلی بهش احساس نزدیکی میکردم. تصمیم گرفتم تیشرتمو دربیارم و لخت بغلش کنم. وقتی سینههامو دید، یه نفس عمیق کشید. همیشه یه لباس رو بالا تنم نگه میداشتم، این براش تازگی داشت. با چشمای گربه شرک طور بهم گفت: “تو خیلی خوشگلی.” دوست داشتم اینو بشنوم، ولی یه جوری بود. ما همیشه فقط به هم فحش میدیم و مسخرهبازی درمیاریم. ولی این جنبه جدید رابطهمون که از هم تعریف میکنیم رو دوست دارم. و میخوام بیشتر بشه. بغلش کردم، بعد اون دوباره شروع کرد به مالیدن کیرش با حرکات آروم و طولانی. تشویقش کردم که حالشو ببره. به حرفم گوش داد و با ریتم کیرشو مالید، ولی قبل از این که آبش بیاد متوقفش کرد. وقتی متوقف شد، بهش نگاه کردم. با کیر تو دستش بهم لبخند زد. حس کردم دلش میخواد لمسش کنم، ولی نمیخواد بگه. اونجا بود که شیطون درونم بیدار شد. تصمیم گرفتم چیکار کنم. میخواستم ارضاشو خراب کنم. بدون فکر کردن، فقط رفتم تو اون خط. بهش دستور دادم دستشو از کیرش بکشه. گوش کرد و انگار از اعتماد به نفسم خوشش اومد. دستاشو رو پشتی کاناپه دراز کرد که دیگه دست نزنه. کیرشو گرفتم تو دستم و انگشتامو دورش حلقه کردم. اولین بار بود که کیر برادرمو تو حالت شقش لمس میکردم. داشتم دیوونه میشدم. هر دومون خیلی ساکت و پرتنش بودیم. انگشتمو آروم رو کیرش بالا و پایین کشیدم، به زور لمسش میکردم. چشماشو بست، سرش افتاد عقب و یه اوووف بلند کرد. دیدن واکنشش به لمس من دیوونم کرد، حس میکردم ته سکسی بودنم! دست رو کیرش کشیدم، تخماشو که تمیز شیو کرده بود لمس کردم، سینه و شکمشو می مالیدم. عاشق این بودم که بدنش با لمس من تکون میخورد. پیش آب از سر کیرش چکه میکرد. به شدت ناله میکرد و دیدم که کوسن کاناپه رو محکم چنگ زده. کیرشو تو کف دستم گرفتم، چربش کردم و چند بار مالیدم. بعد وایستادم که واکنششو ببینم. گفت چقدر حال میده، منم دوباره این کارو کردم… بعد نگه داشتم. چند بار تکرارش کردم. وقتی شروع کرد به نفسنفس زدن، پرسیدم: “میخوای وایستم؟” با ناله گفت: “نه… نگه ندار.” محکم مالیدمش، بعد وایستادم. بعد تخماشو یه کم فشار دادم و کشیدم. این دیوونش کرد. مجبورش کردم بشینه و آروم بشه. وقتی نفسش جا اومد، پرسیدم: “میخوای بیای؟” با التماس گفت: “اووووفففف آره…” بعد شروع کردم اذیتش کنم، گفتم: “کلمه جادویی چیه؟” نفسزنان گفت: “لطفاً.” دوباره همون کار. چند ثانیه تند و محکم مالیدمش، بعد وایستادم. داشتم بیش از حد حال میکردم. کوسن داشت تو مشتاش له میشد. نفسش بند اومده بود و خیلی دراماتیک شده بود. شیطون درونم خیلی راضی بود. این کارو حدود پنج بار تکرار کردم. داشت جلوم جون میداد. حس شیطانصفتی و حشری بودنم قاطی شده بود. نمیتونستم دست از خراب کردن ارضاش بکشم. میدونستم نزدیکه، حسش میکردم. جالبش این بود که هر موقع دلش میخواست میتونست تمومش کنه. دستبند که نبسته بودمش. خودش انتخاب کرده بود بشینه و تحمل کنه، خندهم میگیره. قدر این که چقدر میخواست باهام بازی کنه رو میدونستم. داشت ناله میکرد: “آبجی لطفاً! اوف خداااا…” خیلی باحال بود. فکر کنم چون داداش بزرگمه بیشتر حال کردم. همیشه اون رئیس بازی در میاورد، ولی حالا من رئیس بودم. دوباره محکم مالیدمش، بعد وایستادم. کیرشو ول کردم و فقط به صورت خیس عرقش نگاه کردم. یه آتیش تو وجودم روشن شد و تو اون لحظه دلم میخواست اربابش باشم. پرسیدم: “دلت میخواد منو بکنی، نه؟” سرشو تکون داد و گفت: “اوووفف آره.” کیرشو که داشت میزد ول کردم رو شکمش و فقط نگاهش کردم که نبض میزنه. سرشو کشیدم سمت خودم و درست تو گوشش زمزمه کردم: “خب نمیتونی، چون برادرمی و این خواستت خیلی حالبههمزنه، پسرک منحرف!” با ناله گفت: “میدونم.” بعد آه کشید و چشماش رفت عقب. بدون دست، کیرش شروع کرد به پاشیدن آبش رو سینه و شکمش. چشمام گرد شد وقتی دیدم چطور فواره می زد و میرفت خوا. نگاهش میکردم که نفس عمیق میکشید. آخرای آبشو از کیرش دوشید و یه فوت کرد و گفت: “دهنت سرویس، این دیگه تهش بود.” گونهشو بوسیدم. وقتی لبام به صورتش خورد، چشماشو بست. فکر کنم خیلی حال کرد. بهش گفتم فوقالعاده بودی و منم هیچوقت تجربه ای انقدر هات نداشتم. افتاد تو بغلم، سرشو گذاشت رو رونام. موهای عرقکردهشو نوازش کردم و گذاشتم یه مدت همونجوری بمونه. از این لحظه آروم لذت بردم و حس کردم نزدیک تر همیشه ایم. بعداً که بلند شدیم، گفت میخواد موزیک بذاره و پرسید میام باهاش برقصیم یا نه. به شوخی گفتم: “اوه، مثل یه زوج عاشق؟” لبخند زد و گفت: “زر نزن باو.” ناموسا هیچکس مثل برادرم منو نمیخندونه. شنبه تو اتاقم نشسته بودم که صدای مامانم رو از تو هال شنیدم که داشت مثل همیشه داداشم رو فحش میداد. از اونجا فهمیدم که داداشم خونهست. یه کم تعجب کردم که اومده بود، چون اصلاً انتظارشو نداشتم ببینمش. داداشم یواشکی اومد تو اتاقم، درحالی که به مامانم میخندید. من رو تخت جلوی لپتاپم نشسته بودم که اومد کنارم دراز کشید. موهام خیلی بلنده و گیس بافته بودم. چون داشتم نادیدهش میگرفتم، گیسمو برداشت و شروع کرد به اذیت کردنم تا اینکه بالاخره عصبی شدم و گفتم: «چی میخوای؟» گفت: «چی کار کنم که دیروز دوباره تکرار شه؟» هر دو یه کم خندیدیم. بهش گفتم باید هر چی میگم گوش کنه و رو مخم نره. گفت: «قبوله.» و خندید. یه پتوی کوچیک کشیدم رو پاهاش، بعد زیپ شلوارشو باز کردم و کیرشو درآوردم. زیر پتو فقط یه کم قلقلکش دادم و باهاش بازی کردم، درحالی که میدیدم چطور ریلکس میشه و چشماشو میبنده. من پاهامو جمع کرده بودم و جلو لپتاپم نشسته بودم، و همونطور که باهاش ور میرفتم تا حسابی سفت شه، نگاهم به صفحه بود. یهو دیدم کیرش دستمو پر کرده. هنوزم برام عجیبه که اینطوری کیرشو گرفتم دستم. مغزم هنگ میکنه. این داداشمه! یه خط قرمزو رد کردیم و داریم یه کارایی میکنیم که اگه لو بره، بدجوری گندش درمیاد. ولی لامصب… خیلی هیجانانگیزه. انگار برگشتیم به بچگیمون، وقتی که کارای مخفیانه میکردیم. حسش همونجوریه. پرسید که میتونه بدنمو لمس کنه. گفتم باشه. اول یه کم سینهمو دستمالی کرد. نوک سینهم تو تاپم سفت شد و با انگشتش دورش کشید. خندم گرفت. تا حالا اینجوری لمسم نکرده بود. همیشه خدا کارمون شوخی و بزنبزن بود، شاید یه وقتایی اتفاقی یه جاییمون به هم میخورد، ولی این فرق داشت، خیلی مستقیم بود. موهای تنم سیخ شد. بعد دستش رفت سمت رونم و از رو شلوار تنگم شروع کرد به مالیدن کسم. سعی کردم رو لپتاپم تمرکز کنم، ولی مگه میشد؟ خشکم زده بود و فقط تلاش میکردم صدام بلند نشه. خیلی سخت بود. مامانم تو اتاق بغلی بود، واسه همین گوشم به صدای پاهاش تو راهرو بود. داداشم بلند شد، پاهامو بیشتر باز کرد و از رو شلوارم انقدر مالید تا کسم حسابی باد کرد. لبای کسمو فشار داد به همدیگه و با این کارش قلبم داشت از سینهم میزد بیرون. گفت: «میشه کستو یه لحظه ببینم؟» خیلی ریسک داشت، ولی همین بیشتر حشریم کرد. شلوارمو یه ذره کشیدم پایین، فقط تا جایی که لب ها و چوچولم معلوم شه، همین. دیدم آبش داره از سر کیرش چکه میکنه. حسابی شق کرده بود. برم گردوند و من دمر خوابیدم. شلوارمو تا زیر لپای کونم کشید پایین. آروم کونمو مالید و نوازش کرد. گفت که چقدر قشنگه، حتی یه بوس کوچیک کرد. بعد یه کار غافلگیرکننده کرد: لپای کونمو باز کرد و از پشت زل زد به سوراخ کونم و کسم. انقدر استرس گرفتم که فقط بیحرکت موندم و گذاشتم نگام کنه. شنیدم زیر لب میگفت: «لعنتی»، «دیدن هیچکی کیرمو انقد بلند نکرده!» همیشه تعجب میکنم که چرا انقدر از بدنم خوشش میاد. کل عمرش با دخترای تپل و کونگنده و سینهدرشت بود، من که برعکسم. لاغر و ریزه میزه. کفش سایز بچگونه میپوشم. ولی وقتی نگام میکنه، کیرش مثل سنگ میشه. یه کم دیگه گذاشتم قربونصدقهم بره. بعد هُلش دادم و گفتم زیادی داره جوگیر میشه. زیر پتو بهش گفتم آروم باش، و شروع کردم با کیرش بازی کردن. خایههاشو فشار دادم، کیرشو قلقلک دادم تا حسابی نبضش زد و پیش آبش چکید. ولی یهو مامانم از راهرو اومد که بره بخوابه. داداشم سریع کیرشو جمع کرد و پرید رو صندلی میزم که مثلاً داریم حرف میزنیم. مامان سرشو آورد تو و شببخیر گفت. وقتی رفت تو اتاقش، داداشم دوباره پرید رو تخت. یه کم دیگه کیرشو مالیدم و اذیتش کردم، نزدیکش میکردم ولی نمیذاشتم ارضا شه. خودم دیگه حسابی حشری شده بودم و دلم میخواست خودمو ارضا کنم. حالا که مامان خواب بود، پتو رو زدم کنار و کیرش نمایان شد، شلوارشو یه کم کشیدم پایین. اشاره کردم بیاد روم، درحالی که خودم لباس تنم بود. اومد روم و بین پاهام جا گرفت، زل زده بود به خط کسم که از رو شلوارم معلوم بود. کسم حسابی ورم کرده و حشرم تو اوج بود. لبای کسم از رو پارچه معلوم بود و این دیوونهش میکرد. بهش گفتم «هیس»، بعد کشیدمش رو خودم، طوری که کیرش دقیقاً رو کلیتم فشار بده، و پاهامو دورش قفل کردم. شروع کردیم به مالیدن به هم، سعی میکردیم صدا نره. خیلی حال میداد. رد خیسی پیش آبش روی شلوارم افتاده بود. تو ذهنم فکر میکردم اگه واقعاً بره توم چه حسی داره، ولی یه کم ترسیدم. فکرم رفت به این که اگه بخواد بکنه توم، چی بگم؟ آره؟ نه؟ اگه سکس کنیم یعنی چی؟ چیزی عوض میشه؟ یا نه؟ تو اون لحظه خیلی فکرا اومد تو سرم. یهو که لباشو رو گردنم حس کردم، از فکر پریدم بیرون. یه کم شوکهم کرد، ولی خوب بود. گردنمو بوسید، بعد شونهمو. یه لحظه چشم تو چشم شدیم، بعد… لب گرفتیم. فکر میکردم شاید عجیب باشه، ولی نبود. مثل یه عشق جدید بود، اصلاً چندشم نشد. خیلی خوب میبوسید و این بیشتر حشریم کرد. همونطور که لب میگرفتیم، بهم میمالید. کلیتم نبض میزد، پاهام میلرزید. کونشو گرفتم و اون تندتر و محکمتر بهم فشار داد. نفسش رو گردنم بود و معلوم بود داره حال میکنه. دستمو بردم زیر پیرهنش، رو کمرش، و ناخونامو توش فرو کردم و آروم گفتم: «دارم میام، دارم میام.» یه سینهمو از تو تاپم کشید بیرون و مکید، بعد فقط بهم مالید تا ارضا شدم. صورتمو تو شونهش فرو کردم و محکم گرفتمش. لبمو گاز گرفتم که صدا ندم. هنوزم بوی ادکلنش که براش عیدی خریده بودم تو دماغمه. اون موقع فکرشم اون بو رو تو چنین موقعیتی از تنش حس کنم. چند دقیقه همونجوری موندیم، تند تند نفس میزدیم. آخرش از هم جدا شدیم و نگاه کردم دیدم اونم ارضا شده. همهجای شکمم و شلوارم خیس آبش بود. کسم درد گرفته بود. بعد از اینکه حالمون جا اومد، جمع و جور و تمیز کردیم و یه کم رو تخت دراز کشیدیم. پرسید میام بریم خونهش، ولی گفتم: «امشب نه.» فقط فکر این بودم که مامان چی فکر میکنه. حتی اگه به این چیزا شک نکنه، فکر میکنه زیادی الواتی میکنم و گیر میده. گفت: «باشه»، پیشونیمو بوسید و رفت. فهمیدم این بار فرق داشت. نه فیلم سوپری بود، نه علف، و با این حال دلش میخواست پیشم باشه. بعدش بهم پیام داد و گفت دفعه بعد که میرم خونش، دامن یا پیرهن بلند بپوشم، بدون شلوار. میخواد جلوم جق بزنه و زیر دامنم رو نگاه کنه، نمیدونم چرا! خندیدم و گفتم باشه. یکشنبه که با مامانم بودیم، یهو خیلی جدی نگام کرد و گفت: «با شاهین دیشب چه گهی میخوردین؟» (شاهین فقط یه اسم الکیه که به جای اسم واقعیش گذاشتم، اسم دختره هم میذارم نسیم) خندیدم و گفتم فقط اومده بود یه سر بزنه. بهم گفت: «با داداشت یه وقت غلطای اضافه نکنین.» نمیدونم اینو از رو کارای گاگولانه قدیممون گفت یا واقعاً دیشب که حرف میزدیم چیزی حس کرده. نمیدونم. فکر کنم باید بیشتر جلوی مامان حواسمونو جمع کنیم. خیلی تیز و بزه! نوشته: morichana لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده