رفتن به مطلب

داستان سکسی خواهر ورزشکار و خوش هیکل


minimoz

ارسال‌های توصیه شده


با خواهرم شیدا 1
 

سلام
دوستانی که نسبت به اینگونه روابط گارد دارید و علاقه‌ای به چنین روابطی ندارید لطفاً نخونید
من شهرامم و الان 22 سالمه و خواهرم شیدا سه سال از من کوچیکتره و در یکی از استان های شمالی زندگی می‌کنیم. پدر و مادرم جفتشان کارمند بانکن. شیدا پشت کنکوره و برای کنکور درس میخونه و منم دانشجوی ترم چهارم روانشناسی دانشگاه آزاد. داستان ما برمیگرده به حدود یکسال و نیم پیش و وقتی در سایت های پورن فیلم سکسی می‌دیدم در بین اونها چشمم به فیلم های سکس خواهر و برادر میخورد و من نسبت به این کلیپ ها و روابط متنفر بودم اما یه بار که داخل همین سایتا بودم یکی از این کلیپ ها رو از سر کنجکاوی دیدم و از اون کلیپ به بعد کم کم دید من نسبت به اینگونه روابط تغییر کرد. مدتی بود که هربار وارد این سایتا می‌شدم سریع می‌رفتم سراغ فیلم سکس خواهر و برادر بدون اینکه به شیدا فکر کنم یا حتی خودمو با اون تصور کنم و صرفاً بخاطر حشریت و کنجکاویم نسبت به این کلیپا.
خلاصه هرچه بیشتر می‌دیدم بیشتر علاقه مند می‌شدم و کم کم توانستم حین نگاه کردن به این کلیپا و حشریت خودم رو با شیدا تصور کنم و از حدود شش ماه پیش نسبت به شیدا علاقه‌مند بشم.
خانواده ما خانواده‌ای کاملا غیرمذهبی هستیم و توی خانه مامان و شیدا خیلی لباس های راحت و آزاد می‌پوشن مخصوصا مامانم که توی خانه معمولا دامن کوتاه می‌پوشه و این چیزا عادیه. شیدا هم یه دختر شیطون با ظاهری تقریباً خجالتیه و بخاطر باشگاه که میره قد و هیکل خوبی داره. اینو وقتی بیشتر متوجه شدم که چند وقت پیش یه شب تولد یکی از دوستاش بود که کاملا دخترانه بود از من خواست برسونمش و آخر شب هم برم دنبالش. شیدا از خونه لباس نپوشید و لباس هاشو با خودش برد اونجا که لباس عوض کنه. من و شیدا خیلی باهم راحتیم و توی راه یه کم باهاش حرف زدم و گفتم که امشب همه دوستای دافت اونجان و نمیخوای من بیام و از این حرفا که اونم خندید و گفت دانشگاهتون که پر از دافه . منم گفتم چه فایده یکیش قسمت من نشده و اونم خندید و گفت باور نمی‌کنم تو سینگل باشی و این حرفا که رسیدیم و شیدا پیاده شد. قرار شد ساعت یازده شب برم دنبالش. منم برگشتم خونه و یه دوشی گرفتم و مشغول بودم. مامان و بابامم خونه بودن و مشغول صحبت و این حرفا که مامانم گفت رسوندیش منم گفتم اره و رفتم اتاق خوابم که حشرم زد بالا و طبق معمول وارد سایت پورن شدم و شروع کردم به دیدن فیلم پورنو و حسابی حالم بد بود. همینجور یکی دو ساعتی گذشت و بعدش پاشدم رفتم یه دوش گرفتم و اومدم دیدم شیدا پیام داده که نیم ساعت دیگه بیا دنبالم. منم لباس پوشیدم و آماده شدم رفتم دنبالش. ساعت حدود یازده شب بود و یه نیم ساعتی هم معطل کرد بهش زنگ زدم گفتم چرا نمیای دیگه که گفت اوناها اومدم. همین که گوشی رو قطع کردم شیدا از در خونه دوستش سرشو کشید بیرون و دو طرف کوچه رو نگاه کرد که کسی نباشه و اومد بیرون. همین که اومد بیرون من آب دهنم خشک شد.به یه لباس کوتاه که تا روی رانش بود و یقه‌ش بشدت باز بود و خط سینه‌ش کاملا معلوم بود و مانتوی کوتاهش رو روش پوشیده بود وارد ماشین شد.
من همینجوری خشکم زده بود که گفت شهرام دیگه لباسامو عوض نکردم چون خیلی دیر میشد و این حرفا. منم گفتم ینی میخوای اینجور بیای خونه گفت نمیدونم بنظرت بابا اینا خوابیدن یا برم عقب ماشین عوض کنم. منم که تازه فهمیده بودم شیدا چقدر خوشگله و کپ کرده بودم گفتم وقتی من اومدم رفتن بخوابن. گفت خب عیب نداره حوصله ندارم عوض کنم همینجور میریم خونه ولی قبلش تو برو داخل ببین بیدار نباشن منو اینجور ببینن. تا رسیدیم خونه یه چشمم به رانندگی بود و یه چشمم به پاهای شیدا و از اونجا بود که دیگه یه حسی بهش پیدا کردم.رسیدیم خانه و من اول رفتم داخل دیدم خبری نیست و بهش گفتم بیا تو. اونم اومد داخل و بدو رفت توی اتاقش و در رو بست. منم رفتم اتاقم و همش توی فکر شیدا بودم. نتونستم خودمو کنترل کنم و رفتم خودمو ارضا کردم تا یه کم آروم شدم. بعد اومدم روی تختم و هرکاری می‌کردم خوابم نمیبرد تا اینکه یه نقشه برای نزدیک شدن به شیدا کشیدم.
تا اینکه رفتم از سایت یه فیلم سکس خواهر و برادر دانلود کردم و از داخل واتساپ براش فرستادم(فیلم عنوان brother and sister) داشت و گفتم بیا شیرین اینم فیلمی که می‌خواستی ولی خودت یه فیلترشکن بگیر خدایی سخته من دانلود کنم و بفرستم. قلبم اومده بود توی دهنم تا سین بزنه که یهو دیدم سین زد. حدود یه ربع طول کشید و هیچ پیامی نداده بود ولی انلاین بود تا اینکه یهو پیام داد شهرااااام خاااک تو سرت این چیهههه. منم گفتم ای وای شرمنده ببخشید اینو واسه شیرین دوستم فرستاده بودم چطور برای تو اومده و این حرفا که دیدم چندتا ایموجی میمون که دست گذاشته روی صورتش برام فرستاد و گفت حتما حواست نبود هه…
گفتم عیب نداره خودت پاکش کن که دیدم هیچی نگفت ولی کماکان انلاین بود و معلوم بود داره نگاه میکنه…
بعد از چند دقیقه دیدم پیام داده که با اون دوستت رابطه داری؟ و این سوال همون چیزی بود که می‌خواستم. شروع کردم به توضیح دادن و گفتم که شیرین دوستمه و با یکی رابطه داره و الان سربازه و خودش فیلترشکن نداره و وقتایی که اون نیست از من می‌خواد که براش فیلم سکسی دانلود کنم و بفرستم. که گفت عجباا…
چند دقیقه چیزی نگفت که بعد باز پیام داد یه چیزی بگم؟ گفتم بگو گفت خودتم باهاش رابطه داری؟ گفتم نه احمق اون دوستمه. گفت من که باور نمی‌کنم کسی انقد باهات
راحت باشه و تو هم کاری نکنی. منم گفتم راستش بهش پیشنهاد دادم که وقتایی دوست پسرت نیست باهم باشیم که قبول نکرده و حاضر نیست خیانت کنه. باز گفت عجباا…
بعدش افلاین شد و منم خوشحال بودم که توانستم در مورد این چیزا با شیدا حرف بزنم.
بعد یهو نوتیف برام اومد دیدم شیداس گفت یه چیزی بگم؟. گفتم چیه گفت چرا از اون مدل کلیپا براش فرستادی؟(که فهمیدم بازش کرده و نگا کرده) گفتم کدوم مدل کلیپا؟ گفت خواهر و برادر. گفتم تو از کجا فهمیدی گفت خب خنگ اولش زده خواهر و برادر. با خنده گفتم پس بازش کردی که با خنده گفت فقط اولش😂 🥲 گفتم اون یه دلیلی داره نمیشه بگم. که اصرار کرد بگو دیگه و منم خوشحال از اینکه نقشه‌م گرفته.
گفتم نمیشه بگم و این یه رازه. گفت قول میدم بین خودمون بمونه و این حرفا. گفتم اون پسر سرباز داداششه. گفت چیییی😱😱😱 مگه میشههه😱
گفتم اره میشه‌. شیرین با داداشش رابطه داره. گفت رابطه جنسیی؟😱 گفتم نه عاطفی 😂 معلومه خب جنسی دیگه. وقتایی هم که نیست از این کلیپا میبینه و خودارضایی میکنه.
که دیدم گفت خب چطور میشه خواهر و برادر اخه؟…
منم دلو زدم به دریا و گفتم چیه خب چه اشکالی داره😂
گفت شهرااام چی میگییی چطور میشه اخه گفتم خب بره به یه پسر غریبه بده اشکالی نداره ولی به داداش خودش بده اشکال داره؟… گفت آخه اون داداششه … گفتم خب بهتر دیگه. هم هواشو داره هم مشکل مکان ندارن😂 دیدم نوشت کوفتتت و یه ایموجی خنده گذاشت😂 گفت یعنی سکس دارن باهم دیگه گفتم اره وقتایی که میاد مرخصی همش باهمن و رابطه دارن. گفت خب تو چرا هیچی بهش نمیگی گفتم چی بگم خب؟… گفت یعنی از نظر تو مشکلی نداره؟…😱😒 گفتم نظر من اهمیت نداره مهم اینه اونا جفتشون دلشون با همه و با هم رابطه دارن و مشکلی ندارن. گفت واقعا مغزم هضمش نمیکنه. منم نشستم توضیح دادن واسش که الان توی اروپا رابطه خواهر و برادر یا پسر و مادر یا حتی پدر و دختر هست و یه چیز عادیه و خیلیا انجامش میدن حتی توی ایران هم زیاده و اینجور روابط هست. گفت اخه چطور میشه با داداشت یا بابات سکس داشته باشی که باز شروع کردم که اونجا خب راحت با بقیه پسرا سکس میکنن و خیلی عادیه بنابراین کسی با داداشش یا باباش سکس داشته باشه چیز عجیبی نیست و این حرفا. گفتم حتی سکس پسر با مادر هم خیلی عادیه اونجا و انجامش میدن ولی توی فرهنگ ما چون از اول بد بوده این چیزا دیگه منع شده. گفت خاااک تو سرشون اخه. مثلا ما اگه خارج بودیم تو چطور روت میشد با مامان اینکارا کنی😂 دیدم داره سر شوخی رو باز میکنه و گفتم اگه خارج بودیم مامان خودش ولم نمیکرد😂😜 گفت مرضضض بیشعور 😒😂 دیدم چند دقیقه چیزی نگفت بعد باز پیام داد شهرام یه سوالی دارم ولی جون مامان راستشو بگو. گفتم چیه بگو. گفت تو خودت نظرت چیه در مورد اینجور رابطه ها؟ گفتم خب چیکار داری. گفت نه همینجوری میخوام بدونم. گفتم خب به نظر من مشکلی نداره. گفت شهراااامممم یعنی چییی😱 گفتم خب تو گفتی نظرتو بگو منم گفتم الان همین شیرین مثلا بره با یه پسر غریبه سکس کنه عیب نداره ولی با داداشش مشکل داره؟…
گفت یعنی بنظر تو اگه دوتا محرم باهم سکس کنن عیب نداره گفتم بنظرم عیب نداره ولی موافقش هم نیستم. گفت یعنی چی؟ گفتم ببین بنظرم تا یه جایی مشکلی نیست ولی از اونجا به بعد اگه نباشه خوبه. گفت تا کجا؟😂 گفتم خب اگه مثلا خواهر و برادر یه رابطه در حد معاشقه و لب و اینا داشته باشن و همدیگه رو بدون دخول ارضا کنن خوبه ولی سکس نداشته باشن دیگه‌ که باز گفت عجبااا دیگه امنیت ندارم😱😒😂😂 گفتم چراا😂 گفت با این طرز فکرت😒😂
گفتم چیه خب. تو نظرت چیه؟ گفت چی؟ گفتم درمورد اینجور روابط دیگه؟ گفت شب بخیررر😂
دیگه جواب نداد و خوابید…

اون شب یه حس عجیبی داشتم که تونسته بودم در اون مورد با شیدا حرف بزنم. فرداش رفتم دانشگاه و همه‌چی روال بود و عصر برگشتم و همه‌چی عادی تا اینکه شب شیدا خیلی زود شب بخیر گفت و رفت بخوابه. منم بعدش رفتم توی اتاقم و رفتم واتساپ که پیام های دیشب رو بخونم که دیدم شیدا انلاینه و پشمام ریخت. بهش پیام دادم تو بیداری؟. گفت اره خوابم نمیبره. گفتم چرا گفت نمیدونم. گفتم خب بیا یه کم حرف بزنیم گفت باشه. گفتم خب نگفتی!؟ گفت چیو؟ گفتم نظرتو… گفت درمورد چی😂 گفتم همونی که نزاشته بخوابی😂😜 گفت من نظری ندارم. گفتم دروغ نگو. دیگه بگو. قسمش دادم اونم گفت خب راستش من با تو موافقم.
اصلا باورم نمیشد این همون شیدای دیشبه…😱😍 گفتم خب نظرت چیه اونو بگو. گفت خب دیگه بنظر منم باید درهمون حد باشه که خودت گفتی. گفتم در چه حد😜😂
گفت اذیت نکن دیگهه🥹 گفتم والا خب در چه حد. گفت خب به نظرم همه کار بکنن ولی دخول نداشته باشن. گفتم از عقب چی😂 گفت مرضضض خررر😂😂 گفتم والا خب باید روشن بشه تکلیف خودمو بدونم😂 که عصبانی شد گفت خفه شو دیگه هیچی نمیگم اصن من قهرم چه منم یه کم نازشو کشیدم ‌و گفتم شوخی کردم گفت باشه حالااا😌
بعد گفت شیرین داداشش برنگشته؟… گفتم چرا اتفاقاً همین امروز صبح برگشته. گفت عه خب چیکار کردن؟. منم گفتم چیکار کنن خب الان روی کارن😂 گفت نه احمق میگم توانستن خلوت کنن؟… گفتم اره امروز داداشش به بقیه نگفته که برگشتم و رفته هتل و شیرین هم رفته پیشش. گفت خب بعدششش. گفتم دنبال چی هستی😂😂 گفت شهرام جون من اذیت نکن دیگه کنجکاوم ببینم چیکار کردن گفتم خب غروب با شیرین حرف زدم گفتش که امروز از صبح تا غروب باهم بودن و امشب رفتن خونه دیگه… یهو یه چیزی گفت که خشکم زد.مگه میششششه😱 یهو گفت خوشبحالشون😂.
فهمیدم همونی که می‌خواستم شده. گفتم آره والا خوشبحال داداشش واسه اون خواهرش😂😂 دیدم باز گفت چرا خوشبحال شیرین نباشه با اون داداشش😌😂
دیگه نمی‌تانستم خودمو کنترل کنم و باید یه کاری می‌کردم.
اومدم ضد حال بزنم بهش گفتم من دیگه بخوابم گفت شهرااام تو رو خدا نخواب من خوابم نمیاد…🥹 گفتم خب چیکار کنم گفت حرف بزنیم‌. گفتم حالم خوب نیست شیدا نمیتونم. گفت چرا چی شده. گفتم حشرم زده بالا حالم بده.
گفت جای شیرین خالی الان😂 منم حالم اصلا خوب نبود و برام مهم نبود چی میشه گفتم نه والا اون جای خودشه جای یکی دیگه خالیه😒 با خنده گفت مرضضض😂😂😂
گفتم والا. همه برا خودشون رابطه دارن و خودشونو خالی میکنن ولی ما چی. گفت منظورت از ما چیه😂 گفتم خب من و تو. تو الان نیازتو چطوری برطرف میکنی؟ گفت همونجوری که تو میکنی😜 دیدم دلشه واقعا…
گفتم خب دیگه بفرما. ما الان توی سنی نیستیم که تنها باشیم. گفت خب باید چیکار کنیم بنظر تو 😂 گفتم برو اونو از شیرین بپرس کمکت میکنه😂 (این دومین بار بود که علنی بهش پیشنهاد داده بودم) که گفت والا شیرین جون الان زیر داداششه داره عشق و حال میکنه😂😜 گفتم خب یاد بگیر ازش گفت کوفتتت😂 گفتم والا خب. گفت من عمراً مثل شیرین بزارم😌 گفتم پس چجوری میزاری. گفتم اصلا مگه قراره بزارم😂😒
دیدم ساعت دو شب شده که یهو گفت تو فردا دانشگاه نداری؟ گفتم نه حوصله ندارم برم. گفت عه چه عجب خونه‌ای. دیگه شارژم تموم شد خوابیدم…
صبح پاشدم دیدم مامان و بابا رفتن سرکار و کسی خونه نیست. شیدام خواب بود یهو حشرم زد بالا. گفتم به یه بهونه برم توی اتاقش. سرزده رفتم تو که دیدم بلههه شیدا لخت شده بود روی تختش و فقط یه شرت و سوتین تنش بود و با لپ تاپش همون فیلمی که براش فرستاده بودم رو گذاشته بود و داشت خودارضایی می‌کرد که با دیدن من یه جیغ کشید و منم اومدم بیرون. بعد چند دقیقه دیدم متفاوت‌تر از همیشه اومد بیرون. با یه تاپ و شلوارک تنگ اومد بیرون و گفت ببخشید. چی می‌خواستی… گفتم اومدم لپ تاپت رو ببرم ولی مثل اینکه خودت نیازش داشتی😂 دیدم خجالتی کشید و گفت ببخشید🙈 گفتم خبب چطور بود؟.
گفت چی؟ گفتم همون فیلمی که برات فرستادم 😂 یهو کپ کرد.
هیچی نگفت. گفتم شیدا یه سوالی میپرسم راستشو بگو؟. گفتم تو تا حالا رابطه داشتی با کسی؟ گفت نه بخدا. گفتم یعنی باکره‌ای؟ گفت اره.
گفتم خب حالا بگو چرا داشتی اون فیلم رو نگاه می کردی؟. گفت خب خیلی خوب بود و اولین بار بود با این مدل روابط خواهر و برادر خودارضایی می‌کردم. گفتم خوشت اومده؟. گفت از چی؟ گفتم رابطه با برادر؟ گفت یعنی چی. گفتم می‌خوای باهم رابطه داشته‌ باشیم؟ هیچی نگفت و یه کم خجالت کشید و یه لبخندی هم زد. نزدیکش شدم و به خودم چسبوندمش. رفتم کنار گوشش آروم گفتم میخوای؟ باز هیچی نگفت و یه لبخند زد. باز پرسیدم و گفتم سکوت کنی یعنی دوس داری که دیدم سکوت کرد. همونجا وسط راهرو لباشو چسبیدم و شروع کردم به خوردن. شیدام چند ثانیه اولش همینجور هموند ولی بعدش شروع کرد و همراهی کرد.
بعد رفتم روی گردنش و شروع کردم همونجور سرپا گردنش رو خوردم بعد گفتم بریم روی تخت…
بردمش اتاقش و دراز کشید روی تخت و منم رفتم روش باز لب و گردنش رو خوردم. دستمو از زیر لباسش بردم و سینه هاشو گرفتم و مالیدم. دیدم مقاومت نکرد و بعد تاپش رو درآوردم و یه سوتین توری تنش بود. خودش اونم باز کرد و این حرکتش حشرم رو دو برابر کرد. حدود یه ربع سینه‌هاشو خوردم و بعد رفتم روی نافش رو لیس میزدم که یهو لرزید و ارضا شد. رفتم بالا و باز لب گرفتیم باهم. دستمو از روی شلوارکش گذاشتم روی واژنش دیدم تمام خیس شده یهو دستمو گرفت گفت شهرام یادت نرفته که گفتم با چه مدلی از این روابط موافقم؟… گفتم باشه خب من که کاری نکردم گفت نه در کل گفتم…یه کم دیگه لباشو خوردم دیدم شیدا تیشرتمو درآورد و باز شروع کردم به خوردن ممه‌ هاش و آهو ناله میکرد. بعد دستمو گذاشتم روی واژنش و شروع کردم به مالیدن و دیدم خوشش میاد همینجور ادامه دادم تا دوباره ارضا شد. گفت شهرام من دیگه نمیتونم… منم بغلش کردم و در حین بغل شروع کرد گردنمو خورد و بعد دستشو گذاشت
روی کیرم و از روی شلوارم می‌مالید.یه کم ادامه داد دستشو گرفتم و بردم توی شلوار و گذاشتم روی کیرم گفت چه داااغه گفتم قابلتو نداره😂 که اونم خندید. همینجور که توی بغلم بود و می‌خندید گفتم اینجوری نمیاداااا گفت پس چجور میاد گفتم بخور. سرشو برد پایین بخوره و اولش به سختی لیس میزد و خوبم بلد نبود و همش دندان میزد تا اینکه ارضا شدم و آبم ریخت توی دهنش. فکر کردم بدش میاد ولی دیدم خوردش و خوشش اومد بعد خودشو انداخت بغلم و باز لب گرفتیم… بعد گفت دیگه واسه امروز بسه باید ناهار درست کنم و پاشیدم. گفتم چطور بود😜 گفت واقعا فکرشو نمی‌کردم انقدر خوب باشه. گفتم حالا کجاشو دیدی😂 گفت نه شهرام حواست باشه قرار نیست کاری بکنیم و فقط همو ارضا می‌کنیم. یعنی تو نهایتاً برام می‌خوری و منم همینطور تا همو ارضا کنیم.
گفتم باشه و رفتم دوش گرفتم و زدم بیرون…

در ادامه اتفاقات جالبی افتاد که خواهم گفت

نوشته: شهرام

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18