رفتن به مطلب

داستان دنباله دار عشق عاشقی با دوست دختر


dozens

ارسال‌های توصیه شده

     دوست دختر × عاشقی × داستان دوست دختر × سکس دوست دختر × داستان سکس با دوست دختر × داستان سکسی ×

رستاخیز در کویر - قسمت اول

از تهران حرکت کردم باید میرفتم آباده فارس بعد از آباده میرفتم کرمان حدودا ۱۴ ساعت راه بود یک ساعته هم اباده کار داشتم . ساعت ۱۱ شب کارم آباده تموم شد چند کیلومتر بعد اباده اتوبان بود و شلوغ از اونجا به بعد حدودا ۳ ساعت از یه جاده تقریبا خلوت باید رد میشدم، اومدم یه شهر کوچک قبل خاتم استراحت کردم و ساعت ۱شب بود دوباره به مسیرم ادامه دادم دیدم یه ماشین تیبا با سرعت پایین داره میره رد شدم صدای وحشتناک پارگی لاستیک که میخورد به گلگیر ناخودآگاه نگاه تو ماشین کردم دیدم یه خانم تو ماشینه زدم ترمز جلوتر وایسادم ازم خواست رد بشه دستمو بردم بیرون دیدم بی اهمیت ازم رد شد کار سختی نبود بخوای بفهمی که ترسیده تو اون موقع شب ، حرکت کردم رفتم کنارش خلاصه دید ول کن نیستم یه کوچولو شیشه رو داد پایین گفتم خانم الان ماشینو داغون میکنی به کنار خودتم آتیش میزنی تو ماشین بشین تو ماشین درو قفل کن برات لاستیک عوض کنم . خلاصه قبول کرد . مثل بید و باد میلرزید بدبخت خیلی ترسیده بود ماشین خودم زدم که نور بندازه صندوق و زدو زاپاس برداشتم و دست به کار شدم تموم شد گفتم خانم بفرما تموم شد زاپاس هم گذاشتم عقب ولی حتما اولین فرصت لاستیک عوض کنید و لاستیک الان انداختم یه خورده بادش کمه ممکنه دوباره جاتون بذاره خیلی خیلی تشکر کرد و منم گفتم بالاخره منم انسانم متوجه شدم شما ترسیدین . گفت میشه من حرکت کنم شما پشت سرم بیاین اگر دوباره اینجوری شد کمکم کنید مسیرمون تقریبا یکی بود البته اون میخواست بره مس سرچشمه گفتم اشکال نداره دستامو داشتم میشدم دیدم بله خانم بالاخره پیاده شدن . همینجور که داشتم دستامو میشستم سرمو اوردم بالا ناخودآگاه دست از شستن برداشتم یه خانم خوشتیپ خوش اندام به راحتی یه لباس کت مانند کوتاه پوشیده بود و کون گندش از کت بیرون و لنز تو چشم ووووو زیبا . زیبا . زیبا . گفت آقا خیلی آقایی اگر شما کمکم نمیکردی معلوم نبود چی به سرم میومد خیلی ازت ممنونم خیلی آقایی خلاصه تموم شد و همین که خواستیم حرکت کنیم گفت اگر اشکال نداره شمارتو بزنم تو گوشیم اگر همدیگرو گم کردیم شمارتون داشته باشم منم دستپاچه شماره رو دادم و حرکت کردیم شهربابک بهش چراغ دادم گفتم من باید بنزین بزنم میخوای شما جلو شو میام میرسم بهت گفت نه منم بنزین میزنم . بنزین زدیمو حرکت کردیم ساعت نزدیک ۴بود که رسیدیم سرچشمه وایساد کلیییی تشکر کرد و بعد میوه و آجیل تعارف کرد و گفت ببخشید اونجا انقدر ترسیده بودم کلا مغزم کار نمیکرد . منم تشکر گردم تا خود کرمان همش تیپو و هیکلش جلو چشمام بود و مدام خودمو سرزنش میکردم که چرا وقتی شماره میخاست شماره خودشو نگرفتم براش تک بزنم . بالاخره چاره ای نبود فراموش کردم همه چیو ساعتای ۷ بود رسیدم خونه خوابیدم . عصر بیدار شدم داشتم اتفاقای دیشب و تو ذهنم مرور میکردمو همین که داشتم باز خودمو سرزنش میکردم گوشی رو برداشتم دیدم چندتا پیامو تماس دارم . بعلهههههه خانم پیام داده کلی باز تشکر کرده بودو و اینکه سوال کرده بود به سلامتی رسیدم یا نه که جواب نداده بودم دوبارم زنگ زده بود جوابشو دادم و اونم چندتا اس ام اس و اس ام اس و اس ام اس … ساعت شد یک شب،، مونا با یکی از مهندس های شرکت مس ازدواج کرده بود و بنا به دلایلی کارشون به جدایی میکشه . مونا یه دختر ۲۷ ساله خوشگل و خوشتیپ و خوش صورت و خوش اندام از یکی شهرهای اصفهان منم که احسان ۳۵ سالمه ،مجرد پشتیبان یکی از شرکت های ارتباطات و اینترنتی . که هم ساکن تهران هستم و هم کرمان و استان فارس هم مرتب ماموریت میرم و میام .
یک ماهی از اون موضوع میگذشت منو مونا خیلی باهم صمیمی شده بودیم . مونا خیلی سفت بود با اینکه ازادی داشت ولی چند بار ازش خواستم بیا تهران نمیومد .افسرده بود و احساس شکست میکرد و مدام فاز غم . دروغ نگم دیدم از این مونا خانم ابی برا من گرم نمیشه گفتم بذار کم کم بیخیالش بشم اونو بخیر و منو بسلامت . هرچی کم رنگ میشدم اون بیشتر پررنگ . من شده بودم مرهم دردش
گفتم دختر خوب تو که اوضات خوب نیست پاشو بیا تهرون اصلا باهم میریم شمال هوایی عوض کن. چند ماه گذشت بالاخره قبول کرد بیاد باهم بریم شمال امااااااااا به شرطها و شرووووط ها طوماری از خواسته ها که مهمترینشون این بود که مثل دو تا خواهر و برادر باشیم تو سفر . روز موعود فرا رسید و قرار شد همین که رسید حرکت کنیم بسمت شمال و نهایتا هم سه روز . رفتم ترمینال جنوب مونا رو سوار کردم دست دادم بهش با تردید گفت قرارمون چی بود ؟ گفتم یعنی تا این حد گفت اره گفتم باشه من بخاطر دل تو هر کاری میکنم دستم کشیدم گفت احسان نگاش کردم گفتم بله دیدم دستشو دراز کرده دست داد گفت بهم حق بده لطفا نمیتونم . گفتم میدونم ناراحت نشدم گفت با خودم عهد کرده بودم نهایت دستتو بگیرم لطفا توهم بیشتر نخواه.گفتم چشم سه روز تمام شمال بودیم از کلاردشت و جاده عباس آباد و نمک آبرود تا رامسر کلییی تو این سه روز خوش گذروندیم شبا هم مونا جدا منم جدا میخوابیدیم . روز آخر گفتم دوست داری بریم دریا گفت میترسم گفتم من هستم رفتیم تو دریا دستای مونا تو دست من بود آب زده بود لباسای مونا کامل چسبیده بود به تنش بدن خوش فرمش آدمو دیوونه میکرد .سینه های خوش فرم اوووف کاملا مشخص بود انگار لباسی نپوشیده باشی دستای مونا تو دستم بود موج هم که میزد من مونا رو میگرفتم تو بغلم خلاصه کلی حال کردم از کون سفت و گندش که مرتب بهم میخورد و از قصد چند باری که موج می آمد میخواستم بگیرمش تو بغلم دستمو میزدم به سینش .کیرم صاف شده بود شق شق . کلی حال کردیم و خلاصه روز آخر هم تموم شد سوار ماشین شدیم برگردیم مونا حالا مرتب تشکر میکرد و خاطرات مرور میکرد من شق درد گرفته بودم و یه درد شدید تخمام داشتن میترکیدن یه جا وایسادم گفتم صبر کن الان میام هرچی گفت کجا میری گفتم میام رفتم جق زدم وایییی یه عالمه اب ازم اومد اما خونی خیلی ترسیده بودم اومدم تو ماشین کاملا مشخص بود که از چیزی ناراحت بودم کلا رفتارم عوض شده بود با اصرار مونا بهش توضیح دادم گفتم بس که تحریک شدم پیش تو و تخلیه نشدم تخمام درد گرفته بود رفتم دستشویی خودارضایی کردم منی خونی ازم می اومد بدبخت حالا اونم نگران مسیر برگشت تا تهران خیلی بد بود جو سنگین نزدیکای تهران بودیم خلاصه مونا گفت تو اینترنت خونده چیز نگران کننده ای نیست ممکنه چند روز طول بکشه اما خوب میشه خود به خود و نیاز به داروی خاصی هم نیست منم که سرچ کردم دیدم اره ظاهرا جای نگرانی نیست به مونا گفتم ببخشید ناراحتت کردم گفت نه تو ببخشید گفتم بخاطر چی گفت حالا . سکوت سنگین کیلومترهای آخر جاده شمال به سمت تهران فرا گرفته بود … احسان … نگاه مونا کردم گفتم منم . خندید گفت دقیقا . خیلی دلم تنگ میشه برات . گفتم خب زودتر برگرد دوباره بریم سفر . گفت خیلی بهم خوش گذشت ممنونم ازت بخاطر همه چی . از اینکه تمام تلاشتو کردی من احساس خطر نکنم و بهم خوش بگذره .دستشو گرفتم گفتم عزیییییزم . نگاش کردم دیدم ی قطره اشک از اون چشمش داره میاد پایین از رو صورتش دستشو فشار دادم . گفت کاش امشب هم شمال بودیم گفتم دور بزنم خندید گفت نه ولی اگر امکان داره بیام خونه خودت گفتم چه اشکال داره ولی مگه بلیط نگرفتی گفت اشکال نداره کنسل میکنم با این ۵حرفش دوباره اون جو سنگین تبدیل شد به جو شاد و بزن و بخون و همخونی . 🎶🎶 تو چشای تو انگار یه احساسی هست … تو نگاه تو یه حس خاصی هست … غم دنیا رو فراموش میکنم وقتی … به تو نگاااه میکنم … 🎶🎶🎶🎶🎵
رسیدیم خونه گفتم حالا که موندنی شدی شب بریم یه رستوران شام منو باز دعوت من رفتیم اون شب هم کلی خوش گذروندیم شب من گفتم تو تو تخت من بخواب من رو مبل جلو تی وی میخوابم و خوابیدیم . با صدای پا بلند شدم دیدم مونا پتو پیچیده دور خودش اومد جلوم وایساد گفتم چی شده تب و لرز کردی گفت نه میشه منم اینجا بخوابم .گفتم خب بخواب تو اینجا بخواب من پایین می خوابم گفت نه کنار تو؛؛ نگاش کردم پاشدم یه نگاه تو چشای مونا اروم زمزمه کردم ،موووونناا . در جواب چشاشو بست آروم سرشو تکون داد و اشک بود که از چشم مونا میومد . گفتم مونا نه پالس های ادامه دار و اجازه ها رو خودش صادر میکرد دستشو باز کرد منم دستمو باز کردم پرید تو بغلم دیگه طاقت نیاورد شروع کرد بلند زار زار گریه کردن . احسان . من سنگ نیستم منم احساس دارم .چند دقیقه گذشت گفت دستاتو باز کن میخوام نگات کنم یه نگاه عمیق بعد اون نگاه دو تا دستاشو گذاشت دو طرف صورتم و لبشو گذاشت رو لبم و محکم ازم یه لب گرفت دستمو گذاشتم رو شونش یکم فاصله دادم گفتم مونا فردا پشیمون میشی گفت الان پشیمونم که چرا تو این دو سه روز به ندای دلم ،خواسته قلبم گوش نکردم . گفتم عزیزم و دوباره بغل و لب دستمو گذاشتم رو کمرش همینجوری لب ازش میگرفتم دستمو بالا پایین میکردم رو پشتش لذت خاصی داشت غیرقابل توصیف . دیگه دست خودم نبود دستمو اینبار از کمر پایینتر و گذاشتم رو کون وای یه لحظه نفس مونا یجوری شد و منو فشار میداد سمت خودش دستمو رسوندم زیر تاپش و گودی کمرش و سوال کردم ، اجازه هست ؟ با تکون دادن سر اوکی رو داد و یه لحظه خواستم از خودم جداش کنم که مقاومت کرد و سوال کردم مطمینی مونا ؟دستمو گذاشتم پشتش و اون یکی دستمم گذاشتم پشت زانوش بلندش کردم بردم تو اتاق خواب خوابوندمش رو تخت و خودمم کنارش خوابیدم با دستم موهاشو شونه میکردم و چند لحظه نگاش کردم دوباره چسبیدیم بهم اینجوری دستم راحت میرسید رو کونش بعد چند دقیقه دستمو بردم زیر شلوارش و از رو شورت دست گذاشتم رو کونش .کون سفت و خوش فرم و عالی داشت .از گوشه های شورتش که دستم میرسید به بدنش بیشتر خوشم می اومد و مونا هم با تکون هایی که به خودش میداد منو بیشتر حشری میکرد یکم گوشه شلوارشو دادم پایین ببینم عکس العملش چیه که خودش همراهی کرد و کونو داد بالا که شلوارشو در بیارم همینکه داشتم شلوارشو در می اوردم احساس کردم دستم خیس شد شلوارش کامل در اوردم نگاه کردم دیدم اوه جلو شلوارش اینقدر خیس شده که دست گذاشتم کاملا اون لزجی اب مونا چسبید به دستم مونا هم وقتی اینو دید خجالت کشید گفتم عزیزمممم من فک کنم بدترم نگاه کرد پایین اینقدر کیرم راست شده بود قشنگ مشخص بود گفت درش بیار گفتم خودت زحمتشو بکش درآورد شلوارمو منم خیس بودم شلوارمو برد سمت بینیش یه بوی عمیق و بعد چشاشو بست پیراهن مونا رو در اوردم زیرش یه تاپ کوتاه بود اونم درآورد خودمم لخت شدم .مونا یه ست آبی زرد خیلی خوشگل و خیلی جذب پوشیده بود جلو شرتشم کامل خیس بود دستمو گذاشتم رو کوسش از رو شورت دستم کامل خیس شده بود با مالوندن کوسش دیگه مونا از خود بی خود شده بود . سوتینشو در اوردم دوتا سینه خیلی خوش فرم . نوک سینه ها بسمت بالا عالی از هر نظر . مونا هم این وسط دستشو برد پایین گذاشت رو کیرم از روی شورت بعد سریع دستشو برد زیر شرتم کیرمو اورد بیرون محکم فشار داد ی قطره اب اومد ریخت رو دستش گرفتمش تو بغلم با یکی دستم سینشو می مالوندم اون یکی دستمم با کوسش بازی میکردم اون یکی سینشم تو دهنم مک میزدم ، جفتمون رو هوا بودیم بعد چند دقیقه به مونا گفتم پاهاتو جم کن رفتم پایین پاش کوسشو از روی شورت براش لیس زدم خیلی خیس بود اولش خیلی اصرار ورد نمیخواد بیا بالا گفتم نه خودم میخوام هرچی گفت گوش نکردم به لیس زدن ادامه دادم با این کارم مونا دیگه کاملا حشری بود دوتا دستمو گذاشتم دو طرف شورتش ، شورت تنگشو از پاش در اوردم . وااااای خدا چی میبینم . یه کوس گوشتی کاملا صاف و سفید و قشنگ معلوم بود دس نخورده هست پاهاشو باز کردم یکم اینبار بعد چند بار دست زدن به کوس خیسش با زبونم کوسشو کامل از بالا سوراخ کونش تا بالای لبای کوسش براش لیس میزدم لبای کوچولوی کوسشو باز کردم زبون زدم به وسط کوسش و سوراخ کوسش و چوچولش . دیگه اون رو هوا بود با چند تا آه و ناله پاهاشو محکممم فشار میداد به دوطرف سرم . جفتمون دیووونه شده بودیم از کوس مونا هم مرتب اب کنده میشد و می اومد تو همین حین دیدم مونا یذره بی حس شد فهمیدم ارضا شده رفتم کنارش خوابیدم گفتم چطور بود . گفت عالییییی این اسمش عشق؟ گفتم آره ، گفت من این عشقو دوست دارم گرفتمش تو بغلم سرشو گذاشت رو سینم خوابش برد منم که هنوز بالا بودم نخواستم حالشو خراب کنم با دستم موهاشو شونه میکردم بیست دقیقه ای شد بیدار شد گفت وای احسان ببخشید اصلا دست خودم نبود گفتم میدونم بعد گفت حالا نوبت منه شرتمو با پاهاش در اورد کیرمو که دید به حالت تعجب نگاش کرد گرفتش تو دستاش دوباره همینجور اب ازم اومد و دستش خیس شد تو همین حین منم با کوس مونا ور رفتم همین کافی بود دوباره اون بیاد بالا دیگه در گوشم گفت احسان منو بکن .گفتم کجا بکنم گفت بکن توش . گفتم تو چی ارووم گفت کوسم گفتم چی گفت کوسم گفتم نمیشنوم بلتد گفت کوسمممم گفتم کوست چی گفت بکن تو کوسم گفتم چی بکنم گفت کیرتو گفتم کیرمو چی گفت اااااا کیرتو بکن تو کوسم یه لب عمیق بدن خوش فرم مونا کون گندش وای دیونه شدم . خواستم آماده شم گفت احسان گفتم چی گفت اروم بکن من هنوز دخترم . تعجب کردم گفتم مگه . گفت ادامه نده بکن بعدا میگم . اولش نوازش کردم و امادش کردم میترسید ولی از طرفی می خواست بده . کونشو سفت کرده بود و کلا عضلاتشو سفت کرده بود گفتم شل کن ی کوچولو شل کرد گفتم بیشتر . دست میزدم به رون پاش گفتم کاملا شل کن آروم میکنم اگر دردت اومد قولت میدم ادامه ندم . بدنشو شل کرد گفتم اولش یه خورده باهاش بازی میکنم بعد خواستم بکنم بهت میگم . همینجوری یه خورده بازی کردم و بهش نگفتم سر کیرمو گذاشتم رو سوراخ کوسش اررررووووم اروووم فشار میدادم حدودا ۴ سانت کیرم رفته بود تو کوسش که گفت میخای بکنی ارووم بهش گفتم عزیزم کیرم تو کوسته الان ناخداگاه تنگ کرد کوسشو ولی دیگه کیرم تو کوسش بود گفتم شل کن بقیه کیرمم کردم تا خایه تو کوسش خودمو ول کردم رو بدنش یه لب ازش گرفتم گفتم اون کیرمو دیدی الان همش تو کوسته الان تو شدی مال من وای احسان درش بیار دارم خفه میشم گفتم مکه از کوست نفش میکشی اروووم در اوردم دیدم بععععله سر کیرم یه ذره خونیه به یه دستمال تمیز کردم خونش یه خورده سیاه رنگ بود دیگه گفتم یعنی نکنم گفت نه بکن . دیگه پاهاشو باز کرد منم گذاشتم تو کوسش همینجور اروم اروم فشار دادم رفت تو کوسشو بعد شرو کردم تلمبه زدن طولی نکشید ابم اومد و مونا هم دوباره ارضا شد به بغل خابیدم سرشو گذاشت رو بازووم دوتاییی لخت تا خود صبح خاب عمیییق فرو رفتیم صبح هم بیدار شدم با دستم کمرو کون مونا رو حسابی ماساژ میدادم که مونا بیدار شد یه لب خوشگل گفتم پشیمون نیستی گفت اصلاااا گفتم یعنی الان بخوام میدی گفت اگر تو نخوای من میخوام و تو هم باید بخوای و دوباره شروع شد و تا شب چندین بار سکس کردیم . امیدوارم خوشتون اومده باشه اگر دوست داشتین چند تا سکس به یاد موندنی با کلی خاطره با هم داریم و براتون مینویسم .

نوشته: احسان و مونا

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • عنوان به داستان دنباله دار عشق عاشقی با دوست دختر تغییر پیدا کرد
  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • behrooz
      ساک زدن حرفه ای رل حشری برای پارتنرش . تایم: 01:20 - حجم: 17 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • behrooz
      میلف تپل لخت خوابیده و با خودش ور میره لنگاش هوا میکنه و کسش میماله یکی هم ازش فیلم میگیره . تایم: 01:32 - حجم: 4 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • behrooz
      لایو ماساژ دادن صبا . تایم: 03:45 - حجم: 24 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • behrooz
      لایو صبا داره به شوهرش میده . تایم: 03:40 - حجم: 24 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • behrooz
      من و زنم و پسر خالم - 1   سلام دوستان اسم من محمده و اسم زنم هدا ست، من ٣٠ سالمه و هدا ٢٦ سالشه يه پسر داريم كه حدود يك سالشه. من ٥ سال پيش با هدا ازدواج كردم و هدا اول دختر چادري بود و بعدش فهميدم بخاطر خانوادش مجبور شد چادري باشه و منم بهش سخت نگرفتم و گذاشتم با مانتو بگرده و ديگه چادر نذاره سرش. فقط خونه پدر و مادرامون ميرفتيم واسه اينكه اونا غر نزنن چادر سرش ميكرد. ولي با همديگه بوديم و بيرون ميرفتيم با مانتو بود. من طبع آدم گرم و حشري بودم و حتي بعد از يك سال از ازدواجمون كه سكسم يا هدا يكنواخت شده بود، موقع سكس با هدا فكر ميكردم كه من و هدا و يه نفر ديگه داريم باهم سكس ميكنيم مثلا داداشم يا يكي از دوستام و يا پسراي فاميل و اين منو خيلي حشري ميكرد ولي جرات نداشتم اینو به هدا بگم. يه بار تو يكي از سكسام پرسيدم دوس داشتي غير از كير من يه كير ديگه هم اينجا بود و با دوتا كير حال ميكردي اونم حشری بود میگفت جووونننن آررره تازه بيشتر. منم پرسیدم مثلا چند تا كه اونم ميگفت ٥ تا. من تعجب كردم و يه لحظه جا خوردم پيش خودم فكر كردم يعني هدا اینو راست ميگه يا از روي شهوته. منم بروم نياوردم و سكسمون اون روز تموم شد و جفتمون حسابي حال كرديم. ولي بعدش فكر كردم پيش خودم كه اينو راست ميگه يا نه. گفتم حالا سر فرصت امتحانش ميكنم. از اون ماجرا دو سالي گذشت. از همون زمان سكسمون در مورد يه كير ديگه صحبت ميكرديم و هر دو لذت ميبرديم. تا اينكه جراتم زياد شد و ازش پرسيدم حرفهايي كه موقع سكس مي زنيم واقعيه و تو دوست داري با يه يه كير ديگه غير از من سكس كنيم يا نه و اونم جواب داد وااا ديوونه معلومه كه نه فقط موقع سكسه. نميدونم جرات نداشت راستشو بگه و ازم میترسید بهش بي اعتماد بشم يا اينكه واقعا دوست نداشت. حدود دو سال پيش بود كه يه روز پسر خالم كه ١٧ سالش بود رو گفتم بياد خونمون. هدا ديگه تو جمع خودمون راحت بود و حجاب نمیکرد و دهن پسر خالم و حتي داداشم اينا قرص بود و به كسي چيزي نميگفتن. پسر خالم كه اسمش نيما بود واسه ناهار پنجشنبه اي اومد خونمون چون من و هدا پنجشنبه و جمعه تعطيل بوديم و آزاد. هدا قبلش گفت بنظرت چي بپوشم گفتم هرجور راحتي، بعدش پرسيد با خنده يعني با شورت و سوتين باشم ايراد ندارم منم با خنده گفتم چه ايرادي داره اصلا ميخايي اونم نپوش و جفتمون خنديديم. حس كردم بدش نمياد كه نيما ديدش بزنه. يه فكري به ذهنم رسيد، بهش گفتم دوست داري نيما اومد يكم سر به سرش بذاريم؟ گفت چجوري؟ گفتم مثلا يه تيپ باز و سكسي بزني و نيما رو حشري كنيم؟ اونم با پوزخند گفت وااا بيغيرت!!! گفتم بي غيرت چيه فقط يه شيطنت كوچيكه. اونم گفت با خنده حالا حشري شد و نتونست خودشو كنترل كنه و ترتيبمو بده چي؟ منم گفتم تو مگه بدت مياد؟ هدا يه ضريه محكم در كونم زد و گفت بي غيرت عوضي و خنديد. فهميدم هدا همچين بدش هم نمیاد. قرار شد هدا يه دامن نخي نازك بپوشه با يه شورت لامبادا كه از زير دامن پیدا بود دامنش تا يكم پايين زانو بود و وقتي چهار زانو می نشست شورتش پيدا ميشد كه با اون شورت لامبادا كسشم نمايان بود. بلوز هم يه بلوز زيپ دار جذب پوشيد كه تا بالاي نافشو ميپوشاند و چاك سينش قشنگ معلوم بود و بهش گفتم يكم زيپشو پايين تر بده تا پهلوها و چاك سينش بيشتر معلوم و اونم گوش داد و پوزخند بهم زد و رفت سمت آشپزخونه تا ناهار و وسايل پذيرايي رو مهيا كنه. نزديك ظهر بود كه نيما زنگ و زد و اومد بالا. با هم احوالپرسي كرديم و تا چشمش به هدا افتاد دهنش از تعجب وا موند گفت واووو عجب تيپي و با هدا احوالپرسي كرد و هدا دستشو برد جلو بهش دست داد و نيما هم متعجب و شوكه شده. چون هيچ وقت هدی به نامحرم دست نميداد كه وقتي هدا دست داد به نيما صورت نيما رو بغل كرد و گفت راحت باش عزيزم اينجا كسي غريبه نيست همه خودي هستيم و بعدش جدا شدن از هم و هدا يه چشمكي با خنده به نيما زد و منم لبخند زدم و نيما رو هدايت كردم داخل سالن كه روي مبل بشينه. بعد از ده دقيقه هدا با سه تا ليوان شربت آلبالو اومد و سه تاي خورديم و مشغول گپ زدن شديم. هدا از عمد رفت رو مبل روبروي نيما نشست و پاهاش رو انداخت روي هم طوري كه پاي لختش از زير دامن تا باسنش ديده مي شد و منم كنار نيما طوري كه دستم رو شونه نيما نشسته بودم و محو اندام سكسي زنم شدم راستش از شهوت خصوصا اينكه يه پسر ديگه داره اندام زنم رو ديد ميزنه حشري شدم و ميرم راست شد و با دستم کیرمو جابجا كردم و هدا فهميد و يه لبخند و چشمكي بهم زد. فهميدم يه اتفاقايي ممكنه امروز بيفته واسه همين ضربان قلبم از هيجان ميزد چون هم لذت داشتم واسم و هم دچار تردید شدم ولي شهوت بر ترديدم غلبه كرد. حواسم افتاد به نيما ديدم نيما خيره شده به هدا و فهميدم داره پاي لخت هدا رو ديد ميزنه و بعدش چشمم افتاد به شلوار نيما ديدم بلهههه كير نیما هم راست شده مطمئن شدم نيما هم حشري شده. منم سري از رو شلوار كيرشو گرفتم تنظيمش كردم و بشوخي گفت نيما خجالت بكش انگار تا حالا كس نديده ايا و ايني كه ديد ميزني زنمه ديوث نه كس پولي و هدا با يه اخم و خنده كوسن كنار شو انداخت سمت من گفت بي غيرت كثافت و معلوم از كار و حرفم بدش نیومده و نيما رو ديدم چهرش از خجالت سرخ شده. منم بش گفتم راحت باش شوخي كردم. و دوباره به شوخي گفتم اصلا فك كن زن خودته هر چقدر دوست داري ديد بزن. هدا بازم داد زد گفت محمد بسه بي حيا و يه وقت ديدي زنش شدم و سه تايي خنديديم. نيما هم فهميد جو اينجوريه و بهم گفت محمد؛ منم گفتم جانم. اونم گفت ولي بدون شوخي خوشبحالت زن و خوشگل و خوش هيكلي داري. منم گفتم قابل شما رو نداره اونم گفت نوش جون صاحبش و دوتايي خنديديم. هدا گفت چيه چي ميگين با هم ميخندين بگين ما هم بخنديم. گفتم اگه بگيم كه اين دفعه جرمون ميدي دوباره من و نيما خنديديم. اونم حمله كرد سمتمون كه به شوخي بزنمون و منم در حاليكه بصورت لميده افتاده بودم رو مبل هدا رو كشوندم سمت خودم و دستاشو گرفت كه نزنه منو و در حاليكه ميخنديدم يه دستمو بردم زير دامنشو كس هدا رو از روي شورت ماليدم كه حس كردم هدا حشري شده و از قبلش هم كسش خيس بود معلوم بود از حرفاي ما و نگاههاي نيما بهش حشري شده و كسش آبدار شده. در حاليكه مثلا سعي ميكرد منو بزنه منم كسشو ميماليدم و اونم ديگه زياد زور نميزد منو بزنه ولي الكي فاز زدن گرفته بود كه مثلا داره منو ميزنه ولي حسابي حشري بود و چشماش خمار شده بود. يه لحظه نشست روم، طوري كه كسش روي كير راست شدم بود و كسش رو روي كيرم ميماليد خيره شد تو چشمام و بي هوا صورتشو اوردم سمت و شروع كرد به خوردن لبام و منم مشغول شدم و نيما كه پشت هدا بود داشت با تعجب و شهوت ظاهرا مارو نگاه میکرد البته من نمي ديدمش ولي معلوم بود كه داره مارو نگاه ميكنه. منم در حاليکه لب و گوش هدا رو كه نقطه حساسش بود میخوردم دستمو بردم زير دامن و كونش رو ميماليدم و اروم دامنشو دادم كون هدا لخت با يه شورت لامبادا كه نخش لاي كونش بود جلوي چشم نيما بود. خيلي دوست داشتم نيما رو ميديم كه داره چيكار ميكنه. همونطور كه لب هدا رو ميخوردم و كون هدا رو ميماليدم اروم انگشتمو بردم از پشت سمت كس هدا و از بغل شورت آروم كردم تو كسش و هدا از شهوت لرزيد معلوم بود ديگه واسش مهم نيست داره جلوي نيما داريم با هم سكس ميكنيم و فكر كنم خوششم اومده بود. قسمت جلوي دامن هدا كه بين منو هدا گير بود رو دادم بالا و اروم سعي كردم شلوارم رو بدم پائين تا بتونم كيرم در بياد و بذارم تو كس هدا. هدا هم كه متوجه شد كمكم كرد شورت و شلوارمو با هم يكم داد پائين و بعدش يه لحظه روشو كرد نيما رو ديدم و بعد برگشت سمت من و كيرمو اروم كرد تو كسش و دوبار شروع كرد لبامو و خوردن و منم لباشو خوردن و ازش پرسيدم نيما چيكار داشت ميكرد نگاه ميكرد؟ گفت ميخواي بدوني؟ گفتم آره. گفت كيرشو در آورده بود و داشت ميماليد و منو ديد برگشتم سريع كرد تو شلوارش. و منم بش يه چشمكي زدم يعني راحت باش و بعدش روم مشغول بالا و پائين كردن شد و جلوي نيما راحت ناله ميكرد و ديگه واسش مهم نبود داره جلوي نيما باهام سكس ميكنه. نيما رو صدا زدم نيما اومد سمتم. گفتم هدا رو دوست داري. گفت راستش اره خيلي. گفتم لخت شو. گفت چي؟!!! گفتم لخت شو و راحت باش. نيما هم لباساشو در آورد و لخت شد و كيرشم راست شده و شروع كرد ماليدن كيرش جلومون و هدا با خماري كيرشو مي ديد. گفتم بيا هدا رو ببوس. اونم اومد سمت هدا و صورتشو نزديك هدا كرد و هدا رو بوسيد و هدا هم نيما رو بوسيد و بعد لباشو چسبوند به لباي نيما و دوتايي شروع كردن به خوردن لباي همديگه. هدا هم همچنان رو كيرم بالا و پائين ميكرد. منم زيپ بلوز هدا رو باز كردم لباس هدا رو در آوردم و حالا هدا جلومون بالا تنش لخت بود. سينه هاي هدا رو گفتم دستم و میخوردم بعد از مدتي دستمو بردم سمت كير نيما و شروع كردم به ماليدن كيرش. بعد کشوندم سمت خودم كنار مبل رو زانوش حالت ايستاده قرار گرفت طوري كه كيرش سمت صورتم بود و صورت نيما هم سمت صورت هدا بود كه داشتن از همدیگه لب ميگرفتن. منم سرمو سمت كير نيما كردم و شروع كردم به ليس زدن كير و تخماي نيما و بعد كيرشو كردم تو دهنم و شروع كردم به مكيدن و با يه دستم سينه هاي هدا رو ميماليدم. خيلي حال ميداد تجربه جالبي بود چون نيما هم خيلي خوشگل بود و خوردن كيرش بهم لذت میداد. دستاي نيما رو موقع خوردن كيرش بردم سمت هدا كه با سينش بازي كنه. منم كير نيما رو خوردم تا اينكه آبش در اومد و هدا متوجه شد لبشو چسبوند به دهنم اب نيما رو كه ريخت تو دهنم مكيد و قورت داد. آخه هدا خيلي دوست داشت آب كير بخوره. بعد سرش برد سمت كير نيما و شروع كرد به خوردن كير نيما. و نيما هم با سينه هدا بازي ميكرد و ميماليد. به هدا گفتم حال ميده هدا گفتم اره عزيزم خيلييييي مرسي شوهر دوست داشتنيم. با ناله مي گفت دارم حال ميكنم جووووونننن دوتاييتون منو بكنين جرم بدين دارم كيف ميكنم اووووفففف. به نيما گفتم دامنو شورت هدا رو در بياره منم لباسامو درآورد و بعدش ديدم هدا و نيما لخت همديگه رو بغل كردن دارن لباي همو ميخورن و هدا كسش چسبونده به كير نيما و كير نيما رو تنظيم كرد لاي كسش و دم كسش داره ميماله منم رفتم به بهانه خوردن آب سريع يه قرص وياگرا خوردم تا كيرم زود نخوابه و رفتم سمتشون ديدم در حاليكه جفتشون ايستادن هدا كير نيما رو كرده تو كسش داره حال ميكنه و لب و لوچه همو ميخورن. به هدا گفتم مواظب باش حامله نشي هدا هم گفت نگران نباش عزيزم بعد سكس قرص ميخورم جهت احتياط و دوباره مشغول شد. حسابي دوتايي با هم معاشقه ميكردن انگار نيما و هدا باهم زن و شوهر بودن. گفتم بريم تو اتاق و سه تايي رفتيم سمت اتاق هدا رفت روي تخت به پشت خوابيد منم رفتم سمت كس هدا شروع كردم به خوردن كس و كونش و نيما هم رفت سمت هدا و اول لباي همو خوردن بعد نيما سرشو برد سمت سينه هاي زيباي هدا و شروع كرد به خوردن ممه هاي هدا و مي گفت جووونننن چه خوشمزس و چاك سينه هاي هدا رو ليس ميزد و هدا هم دستاش رو فرو مي كرد لاي موهاي نيما و منم كس و كون هدا رو میخوردم تا اينكه هدا بخودش لرزيد و ارضا شد. من رفتم كنارش دراز كشيدم و بوسش كردم و اونم سرمو بغل كرد و گفت مرسي عزيز دلم خيلي حال داد. نيما بعد از خوردن ممه هاي هدا رفت سمت كس و كون هدا و شروع كرد به خوردن و زبونشو تو كس و كون هدا فرو ميكرد و هدا دوباره تحريك شد و بعدش هدا گفت كيرررر ميخام محمد كيررر ميخوام منم رفتم نيما رو زدم كنار و كيرمو تنظيم كردم دم كس هدا و فرو كردم توش و شروع كردم به عقب جلو كردن و تلمبه زدن. نيما رو هم اشاره كردم بره سمت و كيرشو بده دست هدا و هدا هم كير نيما رو كرد تو دهنش و ميك زدن و با ولع میخورد و منم افتادم رو هدا و مشغول تلمبه زدن بودم تا اينكه هدا باز هم ارضا شد و بعدش منم ارضا شدم و هدا نذاشت كيرمو در بيارم و منم تمام آبمو خالي كردم تو كس هدا. بعدش كيرمو در آوردم كنار هدا دراز كشيدم. خيلي وقتي ارضا شدم حس بدي بهم دست داد و دچار عذاب وجدان شدم انگار. پيش خودم فكر ميكردم يعني رابطمون چي ميشه بعد از اين؟؟!! ولي دوباره بيخيال شدم. به خودم اومدم ديدم نيما روي هدا هستش و كيرش تو كس هدا داره تلمبه ميزنه و جفتشون دارن لذت ميبرن و من با ديدن اين صحنه دوباره حشري شدم. نيما بعد از چند دقيقه كردن هدا ارضا شد و آبش رو طبق خواسته هدا خالي كرد تو كسش. بعدش بغل هدا اونورش دراز كشيد و كيرش رو اروم ميماليد. هدا بهم گفت دوست دارم همزمان دوتايي مثل تو فيلما منو بكنين. يكيتون بكنه تو كسم و اون يكي بكنه تو كونم. منم يكي دادم به پشت خوابیدم و هدا اومد روم كيرمو كرد تو كسش و نيما هم رفت پشت هدا اول شروع كرد به ليسيدن سوراخ كون هدا و زبونش رو تو كون هدا فرو ميكرد و سعي ميكرد با انگشتاش كون هدا رو آماده كنه. بعدش پشت هدا رو زانوهاش ايستاد و كيرشو تف زد و كرد تو كون هدا و آروم توش نگه داشت تا هدا واسش عادي بشه چون اولش خيلي درد داشت. بعد اروم اروم شروع كرد به تلمبه زدن و دردش واسه هدا خوابيد و منم شروع كردم به تلمبه زدن تا اينكه سه تاييمون ارضاء شديم. خلاصه ان روز حسابي سه تايي حال كرديم و سه تايي رفتيم حموم ولي ديگه انرژي نداشتيم دوباره سكس كنيم. منم همچنان كيرم راست بود و دوتاييشون ميخنديدن و هدا ازم پرسيد اين چشه نكنه قرص خوردي منم خنديدم و گفتم آره خواستم بيشتر شق بمونه و سه تايي خنديديم. هدا گفت راستي من ديگه دو تا شوهر دارم ميدونستين؟ منم ديدم چاره اي نيست گفتم اره عزيزم تو دوتا شوهر داري دوست داري بيشتر داشته باشي؟ اونم با عشوه گفت چرا كه نه باز سه تايي خنديدم و گفتم چه خوش خوراك. اونم گفت ما اينيم ديگه. بعدش از حموم اومديم بيرون و ناهار رو خورديم ولي ديگه اون روز سه تايیمون لخت بوديم و لباس نپوشيديم. دوباره هدا هوس افتاد و ما رو حشري كرد و اومد روبروي مبل رو زانو نشست و كير دوتاييمونو گرفت تو دستش شروع كرد نوبتي به خوردن و ما هم با سينه هاش بازي مي كرديم و مي ماليديم. كيرمون حسابي سيخ شده بود و بعدش هدا رو نشونديم رو مبل و من رفتم لاي پاي هدا و شروع كردم به خوردن كس هدا و زبونمو تو كسش ميچرخوندم و هدا از شهوت به خودش میپیچید و كير نيما كه همزمان تو دهنش بود با ولع خاصي مي خورد و يكي دوباري هم ارضا شد. بعدش بلند شدم روي زانوم و كيرمو دم كس هدا تنظيم كردم و فرو كردم تو كسش و شروع كردم به تلمبه زدن و هدا هم كير نيما رو ميخورد. بعدش هدا رو بر گردوندم و از پشت كردم تو كسش و كير نيما هم تو دهن هدا بود همچنان كه آبش اومد و هدا همه آبشو خورد. تو اين حالت كه يكم كردم نشستم روي مبل و هدا رو نشوندم روي پاهام طوريكه روش سمت من بود و كيرمو فرو كردم تو كسش و به نيما گفتم كيرشو بكنه تو كونش. نيما هم نشست كون هدا رو زبون زد تا آماده بشه و با انگشت خيس فرو میکرد تو سوراخش و هدی لذت ميبرد. بعد نيما بلند شد كيرشو كرد تو دهن هدا تا خيس بشه بعد رفت دوباره پشت هدا و كيرشو آروم فرو كرد تو كون هدا اولش خيلي درد داشت واسه همين نيما كمي كه فرو كرد تو كون هدا همونجور ثابت نگهش داشت تا دردش بخوابه و بعد اروم اروم كرد تو كون هدا و شروع كرد به تلمبه زدن و دوتايي همزمان از كس و كون هدا رو مي كرديم و هدا لذت ميبرد. چشماي هدا از شهوت و لذت خمار بود و ناله ميكرد. آب نيما اومد و ريخت تو كون هدا و بعدش من هدا رو خوابوندم رو مبل و انقدر كردمش تا آبم اومد و ريختم تو كسش و هدا هم نا نداشت كه تكون بخوره. بعدش رفتيم حموم دوش گرفتيم. از حموم زديم بيرون و خودمونو خشك كرديم ساعت حدود شيش و نيم عصر بود و نيما هم ديگه ميخواست بره خونشون بهش گفتم اگه دوست داري شب بمون پيشمون و فردا برو. اولش من و من كرد ولي گفت راستش دلم ميخواد بمونم ولي جايي كار دارم و بايد برم و خدافظي كرديم و نيما رفت. هدا رو بغل كردم ازش پرسيدم كه چطور بود عزيزم خوش گذشت؟ هدا هم گفت عالي بود عالي مرسي عزيزم خيلي حال داد ولي محمد تو چي شد بيغيرت شدي؟ گفت بي غيرتي بحثش نيست من دوست دارم لذت بردن تو رو تماشا كنم. اونم گفت من كه با تو هم لذت می برم و منم گفتم دوست دارم بيشتر لذت ببري تا منم از لذت تو لذت ببرم. هدا هم لبخندي زد و بوسم كرد و گفت قربون شوهر بيغيرت مهربونم برم من و لبخند زد و رفت لباس بپوشه و شام رو آماده كنه. داستان ادامه داره اگه ديدم پسنديدين ادامشو ميذارم… نوشته: محمد نوشته: Karenmom
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18