رفتن به مطلب

داستان سکسی تریسام بهترین هدیه شوهرم به من


dozens

ارسال‌های توصیه شده


شوهرم بهم هدیه بزرگی داد - 1
 

سلام من فرزانه هستم 30 سالمه.اندام خوبی دارم .قدم 177 وزنم 71 و سایز سینه هام 80 هستش.باسنم گرد و بزرگه.کمرم باریک.بینی مو عمل کردم .در کل اندام خوشگلی دارم البته خودستایی نشه ولی واقعا راستشو میگم.همه بهم خیره میشن حتی بعضی وقتا زنهای فامیلا یا همکارا بهم به شوخی میگن عجب اندامی داری فرزانه.من و شوهرم با هم همکار بودیم و اونجا آشنا شدیم و ازدواج کردیم.فعلا به خاطر موقعیت شغلی بچه نخواستیم.یه مدت بعد ازدواج چن روزی مسافرت رفتیم دوتایی که واقعا خوش گذشت.تو مسافرت که شب دوم یه سکس داغ داشتیم میکردیم محسن بهم همش می‌گفت عزیزم میشه بگی چرا امشب بیشتر از همیشه داغ هستی چرا کوست خیلی آب انداخته .وسط سکسمون همش می‌گفت عزیزم دوست دارم باهم راحت صحبت کنیم حال کنیم اینجا مسافرت کسی ما را نمی‌شناسه راحت باش.یهو بهم گفت حالتو می‌دونم چرا خیلی حشری شدی با دیدن اون پسره خوشگل و خوشتیپ که امروز رفتیم مغازش .از طرز رفتارت و حرف زدنت و لحن صدات فهمیدم کوست براش آب انداخته.اولش طفره رفتم گفتم محسن جوووووونم فداتتتتتت شم خیالاتی شدی عزیزم بخورررر سینه هامو لیس بزن کوسمووو.اونم حسابی برام سنگ تموم گذاشت از لبام شروع کرد آروم میخورد و رسید به سینه هامو لیس زدن و نوازش میکرد و می‌رفت پایینتر زبونشو میکشید آروم از سوراخ کونم میآورد بالاتر می‌رسید به کوسم .داشتم دیوونه میشدم آه اوه میکردم .محسن هم همش می‌گفت عزیزم چقدر خوشمزه است چقدر داغه چقدر حال میده.منم یکی دوبار با خوردنش ارضا شدم .بعدش یکم اومد کارم سینه هامو میخورد و می‌مالید واقعا داشتم از حال میرفتم گفتم بسه دیگه طاقت ندارم بیا بکن دلم کیرررر میخاد .فقط قول بده آبت زود نیاد مدلهای مختلف بگایی منوووووو.اونم گفت نمیکنم عزیزم شرط داره.گفتم واااااا محسن برای کردن من شرط می‌ذاری .اونم گفت نه عزیزم منظورم این بود که یه سوالی میپرسم راستشو بگو ببینم حدسم درست هستش یا نه.منم گفتم مثلا اگه راستشو بگم چه میشه.اونم گفت اگه جوابمو راستشو بگی منم قول میدم بعدش هر خواسته ای داشته باشی انجام بدم.بعدش قول دادیم بهم که راحت باشیم و صحبت کنیم و سر حرفمون بمونیم.ازم پرسید حدسم راجع به خوشم اومدن از اون پسره خیلی خوشگل و خوشتیپ که امروز رفتیم مغازش درست بوده یا نه.منم گفتم راستشو بگم ناراحت نمیشی. محسن گفت قول دادیم بهم نگران نباش عزیزم بگو.گفتم محسن راستشو بخوای آره واقعا عالیه با دیدنش کوسم آب انداخته بود.ازش خوشم اومد اما تو خیلی بیشتر لذت دادی تو این مدت بهم کم نذاشتی.محسن گفت جوووووون منم از پسره خوشم اومد دو سه سال از ما کوچکتر و جوان‌تره.فکر کنم مجرد هم هست.با دیدن اندام تو محو شده بود امروز.گفتم محسن تو غیرتی نشدی خوبه حالا بزنی اونو اونجا دعوا بشه.محسن گفت نه عزیزم دعوا چیه.روشنفکر هستم عزیزم.بهم گفت حالا چه خواسته ای از من داری.منم گفتم هیچی الان پاشو قمبل کنم برات بهم بذار که حالم خوبتر بشه.تا جایی که تونستم قمبل کردم و باسن بزرگم را دادم بالا محسن آروم آروم فرو کرد گفتم عزیزممممم حالا تندتر بزنننن جوووووون ااااهههههه اونم میکرد.خیلی لذت‌بخش بود چن بار دیگه ارضا شدم.محسن گفت حالا من دراز میکشم بیا پشت بمن بشین روش.رفتم بالا پایین میکردم اونم داشت باسنمو چنگ میزد.بعدش اومدم رو تخت پاهامو باز کرد داد هوا محکم میذاشت تو کوسم که احساس کردم دارم دوباره ارضا میشم گفتم محکم‌تر بذار اونم میکوبید داشتم جر میخوردم واقعا.محسن یهو کیرشو دراورد ریخت تو دستمال کاغذی.منم کوسمو پاک کردم که رو تخت نریزه.یه چن دقیقه کنار هم دراز کشیدیم بلند شدم برم حموم تا دوشو باز کردم محسن هم پرید تو حموم ایستاده بغلم کرد زیر دوش حموم از پشت منو گرفته بود کیر خوابیدش می‌مالید به باسنم دستاشم آورد جلو سینه هامو می‌مالید واقعا عالی بود.بازم کیرش داشت سیخ میشد لای باسنم بود دستاشو روی سینه هام زیر گوشم گفت میخام یه حال اساسی بهت بدم .گفتم عزیزم میخای چیکارم کنی نکنه کونم میخای بذاری دردم میاد.گفت نه سورپرایزت میخام بکنم .گفتم بگو ببینم چیه.گفت کارت شماره مغازه و شماره پسره رو ازش گرفتم.گفتم خب اینه سورپرایزت.یعنی چی.گفت فرزانه لطفاً چشماتو ببند برو تو حس هر چیزی ازت پرسیدم کامل بدون رودربایستی بگو.گفتم چشم عشقم.گفت ببین الان کیرم لای باسنته دستامو رسوندم به سینه هاتو برات میمالم زیر گوش تو هم حرفهای سکسی میزنم حالا حساب کن یکی دیگه هم اینجا بود از روبرو لباتو بخوره همزمان یا بشینه جلوت کوس نازت و کلوچه ای تو را لیس بزنه چه حالی میده به هر ۳ تامون.یکم شوکه شدم گفتم نکنه داره امتحانم میکنه گفتم نه .خودت بهم خوب حال میدی برام کافیه.اینقدر محسن اصرار کرد که گفتم خب اون صحنه مال فیلمهاست محسن گفت جدی میگم میخوام عملی انجامش بدیم خیلیا انجام میدن لذت میبرن هیجان انگیز و دیدنی میشه.منم گفتم خب حالا بازم وسط سکس یه چیزی میگی الان تو اوج لذت جنسی هستیم .رفتیم بیرون حموم خودمون را خشک کردیم یادش می‌ره.رفتیم بیرون شام خوردیم آخر شب برگشتیم رفتیم دوتایی رو تخت از پشت دوباره بغلم کرد محسن من گفتم خسته ام بزار بخوابم.محسن گفت به پیشنهاد من فکر کردی.منم خودمو زدم به اون راه گفتم کدوم پیشنهاد محسن گفت همون سکس ۳ نفره.منم گفتم خب کس خاصی مد نظرته.اونم گفت آره واقعا.گفتم احتمالا مثلا بعد انجام دادن تو زندگیمون تاثیر منفی میذاره.محسن هم اینقدر برام با آب و تاب از این حرفا زد و قول داد که مشکل پیش نمیاد منم اوکی دادم به شرطی که آشنا نباشه و منم خوشم بیاد ازش.گفتم حالا یه سوال داشتم.حالا دوست داری نفر سوم زن باشه یا مرد.گفت صد در صد مرد.منم پرسیدم کیه گفت عزیزم همون پسره مغازه داره خوشتیپ.منم گفتم از کجا معلوم اون راضی بشه به این رابطه.محسن گفت تو اوکی بده اونو بسپار به خودم.منم گفتم اوکی ولی بازم تاکید میکنم پشیمون نشیا.اونم محکم بغلم کرد فشار میداد به خودش می‌گفت قول میدم خیلی حال میده هیجان انگیز میشه.بعدش خوابیدیم… اگه بخواهید ادامشو می‌نویسم که اینهایی که نوشتم کاملا واقعی بود و فقط اسامی عوض شده بود و نتونستم اسم شهری که مسافرت رفتیم بنویسم… ممنون از شما.فرزانه

نوشته: Farzaneh

  • Like 2
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • 2 هفته بعد...


شوهرم بهم هدیه بزرگی داد 2
 

سلام.همراهان گرامی فرزانه هستم.در قسمت اول ما تو سفری که با شوهرم داشتیم به توافق کامل رسیدیم که سکس سه نفره را تجربه کنیم.البته من نگران بودم ولی شوهرم محسن بهم اطمینان داد که نگران نباش مطمئن باش عزیزم تجربه هیجان انگیز خوبی میشه.راستش خودمم از پسره که اسمش فرهاد بود خوشم اومده بود.فردای همون روز محسن و من درباره رفتیم مغازه فرهاد یکم سرش شلوغ بود اما فوری از نگاهش و برخوردش مشخص بود ما را شناخته و کاملا با رفتار مناسب و منطقی باهامون رفتار کرد که متوجه شدم خیلی تو این موارد تجربه داره و قشنگ میشد حس کرد فهمیده ما چی میخوایم.بعد اینکه مغازه خلوت شد محسن باهاش صحبت کرد گفت که ما از یه شهر دیگه اومدیم مسافرت تو شهر شما و خیلی هم عالیه واقعا اینجا.فلان جا محل اقامت ماست اگه افتخار بدی شب بعد تعطیل شدن مغازت بیاییم دنبالت باهم بریم گردش و شام با هم باشیم همینکه یکی دو جا را بما نشون بدی.منم داشتم جنسهای مغازه را می‌دیدم ولی کاملا حواسم بود که داره به اندامم خیره میشه و با یه لبخند آروم میشد فهمید که کاملا فهمیده قضیه چیه و قراره چه حالی بکنه.خلاصه قبول کرد و ما اومدیم بیرون رفتیم خونه .تا رسیدیم محسن منو بغلم کرد فشار میداد به خودش می‌گفت عزیزم حله.خودتو آماده کن حسابی حالشو ببری امشب .با کیر دیگه غیر از من کست حسابی حال میاد.منم دوباره گفتم محسن جان من با تو هم بهم حال میده اما راستش چونکه تو هم کنارم باشی میخام تجربه واقعی بکنم.منو حسابی بوسه بارون کرد و گفت بیا یکم استراحت کنیم شب قراره بیدار بمونیم.رفتیم رو تخت کیرشو چسبوند به باسنم منم تحریک شدم.گفتم بیا برام بخور بیا لختم کن بهم بذار.کوسم آب انداخته بود اما محسن گفت عزیزم امشب عروس خانم حجله جدیدی در انتظارشه منم نمیکنمت بذار تشنه تر بشی.و گرفت خوابید اما من تو دلم غوغا بود خوابم نمی‌برد همش فکر امشب بودم.عصری بلند شدم محسن گفت عزیزم بریم حموم باهم نذاشت من حرف بزنم لباسای همو تندی درآوردیم رفتیم زیر دوش بازم بغلم کرد یکم با سینه هام ور رفت و میک میزد کوسمو میخورد منم آخ و اوخ و ناله هام رفته بود هوا التماس میکردم بکنه ولی می‌گفت بذار شب آقا فرهاد خدمتت برسه.بعد منو کف حموم خوابوند حسابی برام برق انداخت و مثل آینه صافش کرد.هی بهم میگفت عروس خانم امشب شب زفاف تو با فرهاد هستش چه حالی بکنه آقا فرهاد.چه کس سفید و نرم و لطیف میخواد بکنه.منم میگفتم اینجوری نگو عزیزم خجالت میکشم اصلا اگه راضی نیستی بیا کنسلش کن.اونم می‌گفت عزیزم کنسل چیه خیلی وقته دنبال اینم که کس دادن از نزدیک به یکی دیگه تماشا کنم تازه طرف هم از ما جوونتره هم خوشگله و خوشتیپ.میخوام حسابی حالشو ببری سنگ تموم بذاری .اومدیم بیرون حسابی تو کف موندم محسن ولی نذاشت بهم.گفت تا شب صبر کن عزیزم.بعد اینکه لباس پوشیدیم خواستیم بریم بیرون دیگه داشت هوا تاریک میشد ما رفتیم چن دقیقه گشت و گذار بعدش قرار بود بریم سراغ فرهاد که میخواست مغازه رو ببنده با ما بیاد.تو راه به محسن زنگ زد گفت چن دقیقه زودتر مغازه رو تعطیل کردم رفتم خونه دوش بگیرم و لباس عوض کنم الان خونه هستم بیایید فلان میدون چن دقیقه دیگه میام اونجا.بعد قطع کردن محسن دستشو گذاشت روی رونام گفت عزیزم کاملا فهمیده قضیه چیه رفته حسابی اونم خودشو برق بندازه آقا داماد بیاد پیشت بهت حال حسابی بده.بعدش باهم خندیدیم و حرکت کردیم به محل قرار.سوارش کردیم ما را برد یکی دو جای خوب باهم چرخیدیم و صحبت میکردیم و کم کم یخ ها آب میشد و راحتتر صحبت می کردیم.قشنگ‌ متوجه میشدم وقتی من یکم جلوتر راه میرم چشماش خیره میشه به باسن بزرگم و دید میزد.بعدشم محسن بهش گفت بریم رستوران خوب اگه سراغ داری جای دنجی باشه شام بخوریم .ما را برد یه جای خوب ۳ تایی شام خوردیم آخر شب محسن بهش گفت اگه افتخار بدی بیا بریم خونه ما یکم خوش بگذره بهمون.اونم الکی تعارف میکرد نه مزاحم نمیشم و اینا.ولی معلوم بود حسابی منتظر این لحظه بوده.اینو بعدا بهم وسط سکسمون تو گوشم می‌گفت که اونو تو قسمت بعدی خدمت شما عزیزان تعریف خواهم کرد.فداتون بشم خانومای داغ و شهوتی و آقایون محترم کونباز.فرزانه

نوشته: Farzaneh

  • Like 1
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • 3 هفته بعد...


شوهرم بهم هدیه بزرگی داد 3

سلام سال نو همه همراهان مبارک.امیدوارم سال نو براتون سال خیلی خوب و لذت‌بخش تر از قبل باشه.فرزانه هستم.قسمتهای قبلی براتون فرستادم که با شوهرم محسن رفته بودیم مسافرت.و با یه پسر خوشتیپ و خوشگل و جوون آشنا شدیم که مغازه داشت و باهم رفتیم بیرون به بهانه اینکه جاهای دیدنی اونجا را بهمون نشون بده قرار گذاشتیم بریم بیرون بچرخیم.کم کم بهمون آب شد و راحت تر صحبت می کردیم.بعد اینکه بیرون شام خوردیم آخر شب محسن بهش گفت خیلی خوش گذشت لطفاً بیا بریم خونه ما یکم خوش بگذره بهمون.اونم که کاملا فهمیده بود قضیه چیه موافقت کرد به مادرش زنگ زد الکی گفت از دوستان دوران دانشجوییم اومدن شهر ما شب میرم پیش اونا.بعدش رفتیم خونه ما.یکم نشستن رو مبل منم رفتم یکم لباسامو بازتر کردم اومدم پذیرایی کنم یهو متوجه شدم فرهاد هم داره یواشکی دید میزنه و حواسش بهم هست.دوباره رفتم آشپزخونه تا برگشتم شوهرم باهاش صحبت کرده بود من اومدم با یه چشمک بهم گفت که حله.بعدش بلند شد بهم گفت عروس خانم حجله را آماده کن آقا فرهاد میخواد امشب داماد بشه و خندیدیم.به فرهاد هم گفت راحت باش ما باهم راحت صحبت هامونو قبلا کردیم و توافق کامل رسیدیم که کنار هم لذت ببریم.بلند شو با فرزانه برید تو حجله.اونم گفت ممنونم از وقتی دیدمتون از مرامتون خیلی خوشم اومد و رفتارتون خیلی درست و حسابی بود.بعد رو کرد به محسن گفت راستش اگه اجازه بدی من یه چند دقیقه با فرزانه دوتایی بریم تو اتاق یکم یخمون وارفت شما هم بیا.اولش خجالت میکشم.محسن هم گفت برید ولی اذیتش نکنا.حواست باشه فرزانه سکس عاشقانه و رمانتیک دوست داره خشن متنفریم.اونم گفت اتفاقا منم احساسی دوست دارم به همه مون خوش بگذره.بعد بلند شدیم دست همو گرفتیم رفتیم داخل اتاق.درو‌ بستیم.ایستاده بغلم کرد فشار میداد به خودش دستشو گذاشت رو باسنم لبمو بوسید تو چشمام خیره شد لبامو رفت تو هم .یکم لب دادیم و با دوستاش هر جای بدنم می‌رسید نوازش میکرد مخصوصا سینه هامو و باسنمو.اروم آروم بهم گفت فرزانه لطفاً دستاتو ببر بالا بذار بلوزتو دربیارم .منم دستامو بردم بالا درش آورد از رو سوتینم سینه هامو می‌مالید یهو کشید بیرون افتاد به جونشون می‌گفت عزیزم چقدر خوشمزه است بعدش گره سوتین منو باز کرد سینه هامو چسبوند بهم نوکشونو همزمان میخورد خیلی حال داد.بعدش که حسابی سینه هامو میک میزد بهش گفتم لباساتو در بیار عزیزم بذار منم حست کنم.همه لباس هاشو درآورد گذاشت کنار غیر از شورتش.شلوار منم آروم از پاک درآورد از روی شورت کوسمو میخورد که آه اوه میکردم واقعا آروم میخورد که دیگه طاقت نداشتم گوشه شورتمو گرفتم یکم دادم پایین بهش فهموندم که درش بیار.با دیدن کس سفید و کلوچه ای تنگ من بازم بهش خیره شد لبامو خورد گفت عزیزم اجازه میدی برم کس نازتو برات بخورم منم با چشمای خمارم اوکی دادم بهش گفتم مال خودته عزیزم بخورششششش.اونم رفت پایین پاهامو گذاشته بود بالا حسابی لیس میزد کوسمو چوچولمو زبون میزد منم میگفتم بخوررررر یهو محسن آروم درو باز کرد اومد کنارمون نشست گفت خوش میگذره بهتون گفتم بهتر از این نمیشه ازت ممنونم.فرهاد بهش گفت محسن جان کوفتت بشه چه اندامی زیبا زیرت میخوابه هر شب.شوهرم با خنده بهش گفت فعلا که دست خودته نوش جونتون.اونم از زبونشو از سوراخ کونم میچرخوند می‌آورد تا بالای کوسم دیوونه میشدم.به محسن گفتم بیا سینه هامو تو بخوررر.اونم اومد میک میزد واقعا داشتم از حال میرفتم . همزمان هم سینه هام هم کوسم و کونم داشت خورده میشد که بهشون گفتم بسه دیگه طاقت ندارم.حالا به فرهاد گفتم بیا بکن دیونه ام کردی.اونم گفت عزیزم چه مدلی دوست داری گفتم اول یکم پاهامو باز کن بذار رو دوشت آروم بهم بذار.محسن هم بهش گفت اولش یکم آروم براش بگا تنگه فرزانه. فرهاد گفت چشم و کیرشو گذاشت تو کوسم آروم یکی دوتا زد گفت خوبه منم چشمامو بستم گفتم عالیه همونجا دوباره ارضا شدم کیرش لیزتر شد گفتم حالا تا تهش بکن بهم.اونم شروع کرد تلمبه زدن واقعا بهم حال میداد و ناله میکردم .شوهرم دید صدام خیلی می‌ره بالا اومد لباشو گذاشت روی لبم .داشتم تو آسمون سیر میکردم واقعا.بعدش اشاره کردم بذار برگردم مدل قمبلی کردم اونم رفت پشتم از باسنم گرفت بازشون کرد یکم کیرشو گذاشت تا ته توی کسم و در و تو میکرد این مدلی خیلی دوست دارم چن بار ارضا شدم.بعدش محسن بهش گفت حالا فرهاد جان تو قشنگ کامل دراز بکش رو تخت فرزانه بشینه رو کیرت .بعد اینکه فرهاد دراز کشید من پشت بهش نشستم روی کیرش بالا پایین میکردم جیغ میزدم خیلی حال خوبی داشت کیر دیگه غیر از کیر شوهرم بهم حال میداد مخصوصا اینکه با خیال راحت جلوی چشم شوهرم.اونم دیدم داره لذت می‌بره بیشتر تحریک کننده بود برام.اخرش بهم گفت داره ابم میاد منم بلند شدم از روش اون آبش اومد اما محکم تو دستش ریخت نذاشت بدنم کثیف بشه.رفت خودشو بشوره به محسن گفتم بیا خودتم منو بکن عزیزم اونم دستامو گذاشتم لبه تخت کیرشو گذاشت تو کوسم محکم میکوبید بازم آه اوه میکردم واقعا هیچ وقت اون روز یادم نمیره خاطره انگیز بود.اونم چند دقیقه منو کرد و وقتی آبش اومد افتاد رو تخت کیرشو با دستمال کاغذی پاکش کرد.بهش گفتم بهترین هدیه زندگی مو امروز بهم دادی .اومد لبامو بوسید فرهاد هم اومد کنارمون.چن دقیقه بی‌حال افتادیم بعدش یکم حالمون سرجاش اومد رفتیم سه نفره تو حموم.محسن شوهرم از جلو زیر دوش داشت سینه هامو می‌مالید و میخورد و ایستاده بغلم کرده بود فرهاد هم از پشت کیرشو چسبوند به باسنم دستاشم آورد گذاشت روی کمرم دو تایی داشتن بازی میدادن .بازم کیرشون سیخ شده بود .دستامو گذاشتم رو دیوار کونمو دادم عقب فرهاد اومد گذاشت تو کوسم تلمبه زدن را شروع کرد یکم بعد محسن گفت نوبت منه اونم اومد یکمم اون بهم گذاشت حسابی حالشو بردیم مخصوصا من که با دو تا کیر مدلهای مختلف حسابی حالشو بردم.لذت بخش ترین شب زندگیم رو رقم زدن برام.بعد خودمون را شستیم اومدیم بیرون رفتیم من وسط دوتاشون خوابیدیم تا فردا صبح که بیدار شدیم همگی راضی بودیم از تریسام.مخصوصا اینکه جلوی چشم شوهرم بود لذتش چند برابر شد.بعدش فرهاد رفتش .قرار گذاشتیم آخر های تعطیلات نوروز فرهاد بیاد شهر ما یه برنامه دیگه با هم بذاریم که اگه جور بشه انجام بدیم اونم بعد انجام سکسمون براتون می‌فرستم.ممنون . تعطیلات خوش بگذره به همتون.فرزانه

نوشته: Farzaneh

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • behrooz
      خانوم خوش هیکل و حشری فوتجاب میره و کصش و انگشت میکنه و ساک میزنه همراه با آه و ناله . تایم: 11:00 - حجم: 41 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • behrooz
      ماجرای منو حوری جون خواهر‌زنم 1   این یک داستان ساخته ذهن نویسنده است. بدون فحش نظر بدید. ساعت یک شب بود. تو گوشی داشتم چرخ می‌زدم. یه نوتیف برام تو اینستاگرام اومد. رفتم باز کردم، دیدم خواهر زنم حوری پیام داده: «چرا بیداری؟» گفتم: «سر ظهر چرت زدم، الان خوابم نمی‌بره، دارم نت‌گردی می‌کنم. تو چرا بیداری؟ مگه فردا نمی‌ری سرکار؟» گفت: «امروز تعطیل بودیم، فردا هم جمعه‌ست. منم دم غروب خواب بودم.» نوشتم: «خوب، چه خبر؟» گفت: «کل بدنم درد می‌کنه.» نوشتم: «چرا، مریض شدی؟» گفت: «نه، مسکن می‌خواد.» گفتم: «حوری جان، حالا مسکن از کجا بیارم برات نصف‌شبی با این همه فاصله؟ 😁😁» نوشت: «نیازی نیست بیای این همه راه، همین‌جا می‌تونی برام مسکن باشی.» منظورش رو نفهمیدم، فکر کردم می‌خواد درد دل کنه چون قبلاً هیچ لحظه عاطفی و اروتیکی با هم نداشتیم. یه کم گنگ بودم، تا بیام براش شکلک 🤔 بذارم، نوشت: «دلم یه ماساژ حسابی می‌خواد.» منم نوشتم: 🤔 بعد برام یه ویس فرستاد: «تو چقدر گیج می‌زنی امشب! دلم می‌خواد تو ماساژ بدی منو. این‌قدر هم نگو حوری جان، بگو حووری جوووون.» من که موهای تنم سیخ شده بود، گفتم: «باشه، ماساژ می‌دم بابا، چته؟ 😅😅» نوشت: «نترس، نمی‌خورمت 🤣🤣» می‌خواستم مطمئن بشم سرکار نیستم یا واقعاً خودشه، گفتم: «اول یه عکس از بدنت بده، بگو ببینم کجا رو ماساژ بدم، با انگشت نشون بده.» شنیده بودم یه تتوی ظریف گل رز بالای سینه‌ش زده، دلم می‌خواست اونو ببینم. بعد دیدم انگشتش رو گذاشته رو شکم لختش. باورم نمی‌شد اون صورت گندمی همچین بدن سفیدی مثل ماه داشته باشه. گفتم: «جون بابا، تو این‌قدر سفید بودی نمی‌دونستم 🥰» گفت: «سفیدی دوس داری؟» گفتم: «می‌مرم برات.» گفتم: «حالا اگه راست می‌گی، یه عکس از تتوی روی سینه‌ات بده.» گفت: «منم می‌میرم برات.» بعد یه عکس کامل از سر سینه‌هاش فرستاد با یه سوتین توری مشکی. تتو خیلی قشنگ و ظریف بود، یه گل رز قشنگ با یه قرمزی تند داخلش. سینه‌هاش برجسته و خوش‌فرم بود، آدم دلش می‌خواست بگیره تو دستش. گفتم: «عجب سینه‌هایی داری، اوووووف!» نوشت: «تتو می‌خواستی یا سینه؟ 🤣🤣» گفتم: «من همه‌چی می‌خوام جوووون، تو باشی همه‌چی ازت برام خوبه.» بعد گفت: «چی شد، نمی‌خوای ماساژ بدی؟» گفتم: «چرا، از کجا شروع کنم؟» نوشت: «از هر کجا که می‌خوای.» منم شروع کردم به نوشتن هر چی که بلد بودم و تحریک‌کننده بود. گفتم: «نمی‌خوای یه عکس دیگه بدی، بیشتر تحریک بشیم؟» اون همین‌جوری داشت آه و اوه و اوف می‌نوشت. چند لحظه بعد یه عکس از شکم به پایینش فرستاد، یه شورت ساده گل‌گلی پوشیده بود و انگشتش رو گذاشته بود رو شورتش. گفتم: «وااای، عجب جایی، همین‌جوری برم پایین؟» گفت: «برو، ادامه بده تا آخرش.» گفتم: «اینا کی قرار مال من بشه؟ کی قراره من بکنمت؟» نوشت: «هر وقت اومدی پیشم 🥰» خلاصه اون شب کلی حال کردیم و کلی صدا فرستاد و سکس‌چت کردیم و شب‌بخیر کردیم و خوابیدیم. صبح که پاشدم، اصلاً باورم نمی‌شد. ولی خوب، نمی‌شد زنگ زد، می‌دونستم شوهرش ۷ صبح میاد خونه. عصر ساعت ۵ بود، زنگ زدم بهش. سلام و احوال‌پرسی می‌کردم ببینم چه خبره. استرس داشتم، ولی زنگ زدم. جواب داد: «سلام.» گفتم: «حوری خانم، چطورین؟ چه خبر؟ اوضاع چطوره؟ دخترت چطوره؟ آقا ممد چکار می‌کنه؟» (شوهرش) گفت: «سلام، همه خوبن، اونا هم خوبن. ممد هم اینجاست، سلام می‌رسونه.» (می‌دونستم جمعه‌ست، شوهرش نرفته سرکار.) گفتم: «مهسا خانوم چطوره؟» (دخترش) گفت: «اونم خوبه، سلام می‌رسونه، دلم براش تنگ شده. گوشی بده بهش.» با دختر کوچولو یه کم حرف زدم و یه کم شوخی کردم و از همه خداحافظی کردم. قطع کردم. خب، شوهرش خونه بود، نتونستم هیچی بگم. گفتم یا خودش پیام و زنگ می‌زنه یا فردا زنگ می‌زنم. فردا صبح ماشین رو برداشتم رفتم سرکار. سرکار چندین بار بهش فکر کردم. ولی اصلاً پیامی ندادم. تا اینکه ساعت ۴:۱۲ دقیقه پیام داد: «چطوري شارلاتان؟» (چون تازه یه مسافر پیاده کرده بودم، دقیق یادم موند.) نیشم تا بناگوش باز شد 😁 نوشتم: «بزنگم؟» نوشت: «بزن.» زنگ زدم، جواب داد. گفتم: «به حوری خانووم چطوري؟» گفت: «کوفت، مگه نگفتم بهم بگو حوری جووووووووون؟» خنده‌ام گرفت، دیگه مطمئن شدم تنهای تنهاست. گفتم: «باشه بابا حوررریی جووووووون 😁😁😁» گفتم: «پری‌شب چت بود، خب دلم ماساژ می‌خواست. حالا از ماساژ دهنده راضی بودی؟» گفت: «آره، چه جورم، اوووف!» گفتم: «حالا کی بیام واقعاً ماساژ بدم از نزدیک؟» گفت: «هرچه سریع‌تر بهتر. فقط روز کاری باشه، بعد از ساعت ۴:۳۰ باشه که هم ممد سرکار باشه هم دخترم کلاس زبان. منم که خونه باشم 🥰» گفتم: «باشه جونم. احتمالاً فردا بیام، حرکت کردم یه نقطه برات پیامک می‌کنم، تو هم در جواب بنویس دیدم.» کلی اونجا پشت تلفن لاس زدیم. اصلاً باورم نمی‌شد تو این لاس زدن‌ها که اولش با بوس و ماساژ شروع شد، حدود یک ساعت حرف زدیم، حسابی از خجالت هم دراومدیم. اسم کیر، کوس و ممه رو به زبون می‌آوردیم. گفت: «اگه فردا بتونی سر وقت بیای، یه حال اساسی بهت می‌دم.» «خودمم کیف می‌کنم بعد از مدت‌ها.» یه جوری در مورد سکس حرف زدیم انگار مدت‌ها باهم سکس داشتیم، حسابی رومون به هم باز شد. فردا صبح ساعت ۸ به بهانه مسافر بین‌استانی اسنپ حرکت کردم سمت کرج. یه . فرستادم، پیام اومد: «دیدم.» منم چون بین مسیر مسافر می‌زدم، حدود ۸ ساعت طول کشید برسم کرج. نزدیک ۴ رسیدم، زدم کنار تو ماشین استراحت کردم، یه چرت زدم. ۴:۱۵ پیامک داد: «کجای؟» نوشتم: «کرج.» گفت: «فرار کن، ممد همه چت‌های ما رو دیده، منو هم حسابی کتک زده، منتظر توئه که پارت کنه.» من دقیقاً این شکلی شدم: 😐😐😐😐😐 بدون اینکه فکر کنم، صندلی ماشین رو درست کردم که در برم، استارت زدم، دیدم پیام اومد: 😝😝😝😝😝😝😝😝😝😝😝 نوشتم: «کرم داری؟» زنگ زد، گفت: «کجای؟» گفتم: «کرج، نزدیک خونه‌تون، ۱۰ یا ۱۵ دقیقه راه.» گفتم: «کرم داری؟» گفت: «آره، بیا بخارون و کرم‌هامو دربیار.» گفتم: «باشه، الان راه می‌افتم.» گفت: «یواش بیا تا یه دوش بگیرم.» فکر کنم از اون لحظه ضربان قلبم رفت رو هزار. این‌قدر دستپاچه بودم که به‌جای ده دقیقه، ۲۰ دقیقه طول کشید برسم دم درش. همش فکر می‌کردم تو اولین دیدار چی بگم؟ چکار کنم؟ یاد حبیب تو فیلم لیسانسه‌ها افتادم که می‌گفت: «ببخشید چرا من؟ چرا من بین این همه آدم؟» الکی می‌خندیدم. همش می‌گفتم چکار کنم، چه‌جوری حرف رو شروع کنم، یعنی الان تیپ زده، آرایش کرده؟ ماشین رو تو کوچه‌شون پارک کردم. رفتم دم در، اومدم زنگ بزنم، استرس گرفتم، دستم لرزید. جدی به برگشت فکر کردم. الان برم ببینمش، بهش چی بگم؟ اومدم بکنمت؟ 😁😐 بالاخره زنگ رو زدم. در رو باز کرد، با همون لباس‌های ساده معمولی بود، ولی صورتش مرطوب و سرخ بود، بوی قشنگ آب و صابون می‌داد، تا کوچه بوش اومد. حوری یه خانم با قد ۱۷۰، لاغر اندام و به زور ۶۰ کیلو می‌شد، صورت استخوانی و کشیده. گفتم: «سلام.» دستش رو دراز کرد به هوای دست دادن، خواستم دست بدم، سریع دستم رو گرفت و کشید تو، گفت: «سلام سلام دیگه، بیا تو، دم در وای‌نست.» وارد حیاط کوچیک ۳-۴ متری‌شون شدم. خونه‌شون همکف بود، طبقه بالا هم خرت‌وپرت‌هاشون بود. گفتم: «چطوري حوری جوووون؟» گفت: «مرضضضض!» خندیدیم. گفتم: «جان خودت کولر بزن، کرج خیلی گرمه.» گفت: «اولاً کولر روشنه، بیا تو. دوماً برات شربت بهارنارنج تهیه کردم، یخ یخ، بخوری حالت جا بیاد. سوم تو مگه بخاطر گرم شدن نیومدی اینجا؟» و یه چشمک بهم زد. بی‌هوا دوتا دستم رو گذاشتم رو صورتش، یه بوس رو لبش زدم، خیلی سریع بود. لبش بوی آب و صابون می‌داد، همون‌جوری که موقع باز کردن در حس کردم، ولی تندتر. ضربان قلبم رو هزار بود. یه لبخند نازی زد، گفت: «بیا تو.» رفتیم داخل خونه. گفتم: «دخترت کی میاد؟» گفت: «از الان دقیقاً دو ساعت دیگه.» شربت رو داد دستم، واقعاً خنک بود، جگرم حال اومد. با خودم می‌گفتم حالا چه‌جوری شروع کنم؟ چکار کنم، چی بگم؟ لیوان رو گذاشتم کنار، گفتم: «اجازه می‌دی ببوسمت؟ 😁» گفت: «هم الان بوسیدی، باز اجازه می‌خوای؟» گفتم: «اون یه‌هو بود، غیرارادی. اینو اجازه بده که استرس نداشته باشم.» لبش رو گذاشت رو هم، داد سمت من. منم دقیقاً مثل اول گرفتم بین دو دستم و بوسیدم، ولی این بار ول نکردم، کشدار بوسیدمش. گفتم: «چه کار خیری کردم که تو قسمتم شدی؟ این‌جوری راحت بهم پا دادی حوری جوووون. گفت . راستش چندسالی هست دوستت دارم ولی پایبند این حرومزاده بی‌احساس بودم که خودم رو بهت تقدیم نکردم.» احتمالا من کار خیر کردم که به تو رسیدم. گفتم: «من دوستت داشتم ولی دست‌هام بسته بود، می‌ترسیدم. حس ترس رو که همه دارن، هم من هم تو. همین الان تو دلم آشوبه.» گفت: «منم می‌ترسم ولی چه کنم که می‌خوامت با تموم وجود.» دوباره بوسیدمش، بغلم کرد. گفت: «چی شد پس؟ پری‌شب می‌خواستی حسابی ماساژ بدی؟» گفتم: «فعلاً بغلت خیلی امن و نازه.» سرش رو بوسیدم، هنوز نم تو موهاش بود و موهاش بود. گفتم: «صبر کن، اول اون تتوی قشنگت رو ببینم.» گفت: «ای شیطون! بذار پیرهنم رو بدم بالا.» یه تونیک ساده و نرم بدون طرح پوشیده بود، یواش‌یواش داد بالا. تمام بدنم داشت می‌لرزید. آره، این صحنه واقعی بود، چه بدنی داشت! سفید مثل ماه، بدون یه ذره چربی اضافی، صاف و سکسی. پیراهن رو از یه لبه تا سینه بالا برد، تتو مشخص شد. اون طرف رو هم من دادم بالا تا سینه‌ش رو دید زدم. چسبید بهم، بغلم کرد. بهم گفت: «فری، خجالت کشیدم یه‌هو.» گفتم: «آخه عزيزم، عیب نداره.» سرش رو بوسیدم. بدنم چسبیده بود به بدنش. کيرم شق شده بود. گفتم: «اجازه می‌دی سوتین رو باز کنم؟» گفت: «نه.» گفتم: «باشه.» یه سوتین معمولی سورمه‌ای پوشیده بود. یه کم خودش رو از من جدا کرد، فهمیدم دیگه یه کم روش باز شده. خم شدم، سر سینه‌هاش رو بوسیدم. یواش و با صدای لرزان گفت: «باززز کن.» دستم رو آروم بردم پشت، سوتین رو باز کردم. همون‌جوری باز بغلم کرد، این‌ دفعه محکم فشارم داد، گفت: «می‌میرم برات، ولم نکنی.» من قول دادم، قولی که همه مردها موقع بالا زدن حشر می‌دن. 😐 گفت: «بیا بریم رو کاناپه بشین.» نشستم، ازم فاصله گرفت. حالا دیگه سوتین جدا شده بود از بدنش. چی می‌دیدم؟ دو تا هلو، نرم و خوش‌فرم. اینا چه‌جوری این‌قدر خوش‌فرم بودن؟ دست گذاشتم رو یکیش، گفت: «زرنگی؟ منم می‌خوام بدنت رو ببینم.» گفتم: «باشه.» خواستم پیرhenم رو در بیارم، گفت: «نکن، خودم در میارم.» دست انداخت و پیرهن منو داد بالا. پیرهن رو سریع کشید بالا، خندید 😁😁 گفت: «تو چقدر لاغری!» گفتم: «آره دیگه، دوستم نداری؟» گفت: «چرا، می‌میرم برات.» نگاه کردم تو چشاش چه شوقی داشت چه ذوقی داشت مردم براش همون‌جور که نشسته بودم، سینه‌هاش رو چسبوند به صورتم. حالا دیگه گرمای تن هم رو حس می‌کردیم. دست انداختم رو کونش از پشت، ماساژ بدم. کون چندان بزرگی نداشت، ولی خوش‌فرم بود. نوک سینه‌هاش رو با زبونم لیس می‌زدم. دست انداختم رو سینه‌ش، شروع کردم به میک زدن. رنگ روش عوض شد، پرزهای بدنش سیخ شد. بلند شدم، گرفتمش بغلم، خوابوندمش رو مبل. دیگه خودمو نمی‌شناختم، هی سینه‌هاش رو می‌مالیدم و میک می‌زدم. دستم رو یواش بردم رو شلوارش، یه کم از رو شلوار کوسش رو مالوندم، حس برجستگی داشت. خواستم شلوارش رو در بیارم، گفت: «اول تو لخت شو.» پاشدم، زود با عجله شورت و شلوار رو باهم کشیدم پایین. گفت: «جون، عجب کیری!» کیر من خیلی بزرگ نیست، حدود ۱۴.۵ سانت، چرا دروغ بگم؟ گفتم: «خوبه، دوسش داری؟» گفت: «آره، خیلی قشنگ و خوبه.» دستش رو گذاشت رو کيرم، یه کم مالوند. گفتم: «زیاد نمال، من آبم زود میاد. بذار سر جاش بیاریم و حسابی کش بدیم.» گفتن: «حالا دراز بکش رو مبل که می‌خوام بکنمت.» منم نشستم بین پاهاش، شلوار نازکش رو یواش درآوردم. شورتش رو دیدم، لبخند زدم 😁 گفت: «چی شده؟» گفتم: «انتظار شورت سفید نداشتم، فکر کردم با سوتین ست می‌شه.» گفت: «نه بابا، پیدا نکردم، اصلاً ست ندارم 😁» گفتم: «اجازه هست؟» سرش رو تکون داد، داشت سینه‌هاش رو می‌مالید. حسابی حشری شده بودیم. شورت رو کشیدم پایین. چه کوس قشنگ و نازکی داشت، قابل توصیف نبود. نه هلو بود نه قلمبه تنگ و نازک کلوچه هم نبود گفتم: «جوووون، بخورم کوست؟» گفت: «بخووور، زود باش، بخور.» انگشت گذاشتم وسط کوسش، حسابی مالوندم. بعد کيرم رو گذاشتم روش، مالوندم، دیدم حال می‌کنه. حسابی کوسش خیس شده بود. یواش خواستم سر کيرم رو بذارم تو کوسش، نرفت. با انگشت بازش کردم، دستم که حسابی با آب کوس خیس شد، مالوندم رو کيرم. بعد یواش‌یواش فشار دادم، بازم نشد. گفتم: «کرمی چیزی نداری؟» گفت: «اونجاست.» کيرم رو کرمی کردم، اومدم. این‌ دفعه کيرم رو فشار دادم تو کوسش، رفت داخل. داخل کوسش انگار جهنم بود. همون‌جا ته نگه داشتم. گفتم: «پاهاتو بده بالا، اون بالش کوچولو رو بذار زیر کمرت.» بالش رو گذاشت. گفتم: «چطوره؟» گفت: «اوووف، بکن دیگه.» یواش‌یواش شروع کردم به تلمبه زدن، خیلی آروم می‌کشیدم. گفتم: «حوری جوووون، بمیرم برات، هر وقت می‌خوام بکشم بیرون، سفت سفتش کن، نذار بیاد بیرون.» گفت: «باشه عزیزم.» دقیقاً همین کار رو کرد، انگار قبلاً باهاش تجربه داشتم. یه بار دیگه کيرم رو آروم و با فشار تا ته کوسش هول دادم. یه آخی از ته دل گفت. نمی‌خواستم زود تموم کنم، همون‌جوری با کیر داخل کوس دراز کشیدم روش، صورتم رو گذاشتم رو ممه‌هاش. عرق کرده بودن، ضربان قلبش خیلی تند شده بود. نوک پستونش رو یه میک عمیق زدم، سرم رو محکم فشار داد به سینه‌هاش. گفت: «فشار بده.» با دو دستم محکم فشار دادم. گفت: «بخور، بخور، میک بزن.» داشتم میک می‌زدم سینه‌هاش رو. چند لحظه ول کردم که دستام آزاد بشه، بلند شدم، یواش‌یواش بازم عقب‌جلو کردم تو کوسش. گفتم: «حوری جوووون، حالا دیگه سفت سفت کن، می‌خوام پارت کنم.» چندتا تلمبه زدم پشت سر هم، حس کردم داره آبم میاد. کيرم رو از تو کوس حوری کشیدم بیرون. حوری انگار تو فضا بود. انگشت وسط کردم تو کوسش که برسه به جی، براش بمالم. کلی مالوندم، یه دستم هم رو سینه‌ش بود. گفت: «داد زد، بکن، الان آبم میاد.» دوباره کيرم رو که شق شق شده بود، با هر طریقی بود کردم تو کوسش. خم شد، دست گذاشت رو کونم، فشار داد به خودش، با صدای لرزان گفت: «بکن، بکن، بکن، بکن دیگه.» منم دیگه تند تند تلمبه زدم تو کوس نازش. دیدم داره بدنش می‌لرزه، سعی کردم تند کنم، جفتمون باهم ارضا بشیم. تند تند زدم. گفتم: «داره میاد، آخ داره میاد.» هیچی نمی‌گفت، انگار لال شده بود و فقط آه و ناله می‌کرد. من ارضا شدم، کيرم رو تا ته فشار دادم، هر چی داشتم و نداشتم ریختم توش. خوابیدم روش، همین‌جوری سعی کردم تلمبه بزنم و برسم به لبش. لبش رو گذاشتم تو دهنم. با صدای لرزون گفت: «بخور.» لب پایینش رو حسابی میک زدم. کل بدنش لرزید و منو محکم بغل کرد، فشار داد به خودش. حوری جوووونم ارضا شد. فری هستم ۱۰۰ تا لایک بگیره ادامه مینویسم نوشته: فری
    • behrooz
      از بعضی از کون ها نمیشه گذشت حتی اگه...   همه چیز خیلی اتفاقی شد مریم خواهر بزرگم چون شوهرش راه دور کار می کرد با ما زندگی می کردن یعنی شوهرش آرش مهندس کشتی بود و ماهی یه بار میومد خونه اونم برای دو هفته بعدش دوباره میرفت مریم هم یه دوستی داشت بنام اعظم که گاهی شبها هم می موند مامانم سفر حج رفته بود و اعظم اومده بود مونده بود خونمون یه شب داشتم مخ یه دختر تا نصف شب میزدم که تهش فکر کنم خوابش برد چون دیگه جواب نداد دستشویی داشتم رفتم دستشویی موقع برگشت از اتاق مریم صدا میومد صدای اعظم بود که می گفت من عاشق این کون گندتم مریم من که دخترم عاشقشم وای به حال آرش گفت اونم عاشقشه همیشه تا میاد اول کونم میکنه میگه آبم باید توی کونت بریزم گفت حق داره مریم بهش میگفت جنده قرار شد انگشتت بکنی توی کوسم نه اینکه دم کونم موس موس کنی اعظم گفت کاش پسر بودم این کون جر میدادم مریم گفت پسر بودی که بهت نمیدادم مگه من جنده ام؟ اعظم بهش می گفت تو از همه جنده تری آب نیست شنا کنی وگرنه از اون بده هاشی گفت جوووون خوب شناختی الانم می خوام کوسمو انگشت کنی باورم نمیشد که مریم و اعظم لز کنن فرداش که کون مریم نگاه کردم دیدم اعظم راست می گفت چه کون دلبری جلوی چشام بوده و ندیدم اعظم که رفت چند باری به بهانه های مختلف به کونش مالیدم نرم بود منم خوشم اومد از کون خوشکلش به بهانه فیلم دیدن یه فیلم امریکایی داشتم که چند تا صحنه داشت گذاشتم و با هم دیدیم صحنه اول که دید گفت این چیه؟ گفتم خب فیلم امریکایی دیگه فیلم امریکایی بدون صحنه دیدی؟ و بی هیچ حرفی تا آخر فیلم نگاه کردیم من که بدجور تحریک شده بودم راست کرده بودم مریم نمیدونم می خواستم برم دستشویی جق بزنم که مریم گفت مسعود کمرم خیلی درد میکنه قلنج کردم کمرم فشار بده خوابید روی شکمش واااای اون کون خوشکل منم کیرم راست کمرش فشار دادم و قلنجش صدا داد گفت آخی خوبه خوبه بسه منم خوابیدم روش هر چی تقلا کرد نذاشتم بلند بشه هیچ کدوم حرفی نمیزدیم که بهش گفتم این کون منم باید بکنم گفت مسعود بلند شو عوضی وگرنه جیغ میزنم گفتم منم مثله اعظم عاشق کونتم سکوت کرد گفت مسعود مسعود بریم توی اتاق بلند شو بریم توی اتاق گفتم دروغ میگی نه بلند نمیشم گفت پاشو بریم توی اتاق گفتم دروغ میگی می خوای بلند بشم فرار کنی گفت فرار نمیکنم نترس گفتم باشه بلند میشم بشرطی که وقتی بلند شدم تکون نخوری تا من شلوارت در بیارم گفت باشه باشه آروم بلند شدم دیدم هنوز خوابیده شلوارش کشیدم پایین شورت پاش نبود و اون کون خوشکل سفید دیدم گفت بلند بشم؟ گفتم بلند شو کیرم گرفت و گفت بیا بریم تا بهت بگم رفتیم توی اتاق شلوارکم کشید پایین کیرم تا ته کرد توی دهنش جوری که می خواست بالا بیاره گفت خودم به تو یکی یاد میدم که چطور با یه زن حال کنی که هر دوتون لذت ببرید بعدش کیرم گرفت و سرشو لیس میزد گفت حال میده بهت؟ سوتین اش باز کرد کیر خیسم لای سینه هاش گذاشت گفت عقب جلو کن خیلی حال میداد اون سینه های گنده و نرم و کیرم لاشون بازی می کرد تا اینکه آبم اومد و ریختمش روی سینه هاش گفت این درسته الان باید کوسمو بخوری همونطور که من برات خوردم دوست نداشتم اما به زور سرم گذاشت لای پاش و پاهاش دور سرم قفل کرد گفت بخورش گفتم نمی خوام گفت چشه؟ گوشتی نیست؟ که هست بوی خوب نمیده که میده بخورش بچه بخورش بخوریش امشب یه حالی بهت میدم که توی عمر 18سالت نکرده باشی به ناچار براش خوردم موهام توی دستاش مشت کرده بود و می گفت بخورش بخورش گفت حالا وقتشه و پاهاشو از دور سرم باز کرد گفت بکن توش تا بفهمی لذت واقعی چیه کوسش تنگ بود دوست داشتم کیرم تا ته بکنم توی کوسش و نگاه کنم که چطور کیرم تا ته توی اون کوس تپلیه گفت باورت نمیشه داری کوس میکنی؟ می خندید می گفت باور کن داری کوس میکنی فقط باید تندتر بکنی بچه گفت امشب خوب کوسم بکنی صبح بهت جایزه کون میدم پس امشب صدتو بذار کوسم خوب بکنی تندش که کردم آبم اومد و ریختم توی کوسش اون شب تا صبح سه بار دیگه هم کوسش کردم و بار سوم ارضا شد و کیرم گذاشت لای سینه هاش تا آبم اومد بعدش دیگه یادم نمیاد چون خوابم برد صبح که بیدار شدم دیدم مریم نیست رفتم دیدم توی آشپزخونه است و شورت و سوتین سفید پوشیده بود رفتم دست زدم به کونش گفت نترس جایزت یادمه چسبیدم بهش گفت دیشب این همه کوس دادم بهت هنوز چشت دنبال این کونه؟ گفتم قدرت واقعی کردن این کونه گفت قدرت واقعی یه مرد کاری بود که دیشب کردی خیلی خوب بود واقعا بهم چسبید کثافت ماجرای اعظمم میدونی؟ گفتم اتفاقی شنیدم گفت مهم نیست از الان تو هستی هر وقت بخوام میکنی مگه نه؟ گفتم اره بشرطی که این کون خوشکلم بکنم گفت باشه مسعود باشه مسعود بیا بکن شورت کشید پایین روی میز ناهارخوری خم شد گفت برو کرم از توی اتاق بیار بزن که بهتر بره و بیاد رفتم کرم آوردم دستش کرمی کرد و کیرم چرب کرد دوباره روی میز ناهارخوری خم شد کیرم کردم توی کونش آرش بد جور گشادش کرده بود کیرم تا ته کردم توی کونش و فشار میدادم گفتم جوووون جووووون گفت به آرزوت رسیدی؟ گفتم آره اما گشاده گفت کار آرش جونمه چند تا زدم روی کونش گفت نزن جاش میمونه تو تلمبه هات بزن عقده ای راست می گفت لذتی که دیشب از کردن کوسش برده بودم از کردن کونش نبردم اونم کونی که آرش گشادش کرده بود انقدر تلمبه زدم که مریم گفت پام درد گرفت بذار کف اشپزخونه داگی بشم بکن داگی شد و توی کونش تلمبه میزدم گفت حال میده؟ حال میده؟ گفتم عالیه این کون گشادشم خیلی حال میده گفت تخم سگ زودتر آبت بیار زودتر مسعود تلمبه هام تندتر کردم تا آبم اومد و ریختم توی اون کون گنده گوشتی سفید از اون روز یه شب درمیون کوسش می کردم یه هفته بعد اعظم زنگ زد گفت می خواد بیاد خونمون گفت بیا این جنده دست به سر کنیم گفتم بگو مریضی گفت این خوبه اعظم اومد مریم یه جوری ادای مریضها درآورد که اون بدبخت رفت و همون شب تا صبح کوسش کردم گفت مسعود مامان اومد چیکار کنیم؟ من دوست دارم ادامه بدیم گفتم نمیدونم! گفت مسعود یه چیزی میگم آویزه گوشت کن زنی که کیر دوست داره جنده نیست شهوتش زیاده همین طور که تو شهوتت زیاده به کون خواهرتم رحم نکردی تو کون منو میخواستی منم کیر تو الان هر دومون به خواسته هامون رسیدیم تو ناراضی؟ گفتم نه گفت منم ناراضی نیستم در نبود آرش خیلی حال کردم گفتم منم یه چیز میگم آویزه گوشت کن به هر مردی نباید بدی گفت میدونم واسه همین به تو دادم چون هیچ اتفاقی نمیفته و هیچ کسم نمی فهمه گفت ته حرفم اینه مسعود میخوای به کسی ندم باید خودت بکنیم بخاطر تو اعظمم ول کردم الان امیدم فقط تویی و زد زیر گریه گفتم باشه گفت مرد خوب فقط خودت همه چیزت دوست دارم خیلی حال میکنم از حال دادن به تو انقدر حرف زد که خر شدم و تا یکسال هر وقت می خواست می کردمش بعضی شبا هم به مامان داروی خواب آور میداد و شب میرفتم توی اتاقش و میکردمش تا اینکه آرش اومد گفت مادرم مریضه باید بریم شیراز اونجا باشیم که مریم مراقب مامانم باشه راست می گفت چون پدر مادرش همین یه بچه داشتن و رفتن شیراز و چند ماه بعدش مامانم پیشنهاد ازدواج با دختر خالم رویا داد و موافقت کردم و عقد کردیم مریم می گفت پردشو توی عقد بزنی بهتره و منم پرده رویا توی همون دوران عقد زدم از اون روز با هم بیشتر سکس کردیم دقیقا سه ماه بعد مامانم فوت کرد و مریم هم شیراز اومد و تا چهلم موند بعدش دیگه هر چی آرش گفت مریم قبول نکرد برگرده شیراز رویا لباس سیاه مون درآورد مریم می گفت مسعود خیلی میخوام خیلی به رویا داروی خواب آور داد و تا صبح کردمش گفتم من دیگه زن دارم نمی تونم بکنمت گفت منم شوهر دارم اما دارم بهت میدم گفتم خب نده گفت دوست دارم بدم خیلی حال میده گفتم خب بده آرش بکنه گفت نمیکنه بی ناموس مادر جنده عشق کون داره تا ابشم میاد دیگه نمیکنه و می خوابه گفتم من اگر تو رو بکنم رویا چی؟ گفت تو میتونی دو تا هندل کنی از اون بکنایی هر چی گفتم یه چیزی گفت منم خونه مون فروختم و با رویا رفتیم تهران وگرنه مریم ولکن نبود. نوشته: مسعود
    • mame85
      ساک زدن داف خوشگل برای پارتنرش که کیرشو میخوره و آبشم میاره . تایم: 02:00 - حجم: 24 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • mame85
      فیلم مخفی از حمام کردن مامان گوشتیش . تایم: 00:30 - حجم: 5 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18