رفتن به مطلب

داستان سکسی تریسام بهترین هدیه شوهرم به من


dozens

ارسال‌های توصیه شده


شوهرم بهم هدیه بزرگی داد - 1
 

سلام من فرزانه هستم 30 سالمه.اندام خوبی دارم .قدم 177 وزنم 71 و سایز سینه هام 80 هستش.باسنم گرد و بزرگه.کمرم باریک.بینی مو عمل کردم .در کل اندام خوشگلی دارم البته خودستایی نشه ولی واقعا راستشو میگم.همه بهم خیره میشن حتی بعضی وقتا زنهای فامیلا یا همکارا بهم به شوخی میگن عجب اندامی داری فرزانه.من و شوهرم با هم همکار بودیم و اونجا آشنا شدیم و ازدواج کردیم.فعلا به خاطر موقعیت شغلی بچه نخواستیم.یه مدت بعد ازدواج چن روزی مسافرت رفتیم دوتایی که واقعا خوش گذشت.تو مسافرت که شب دوم یه سکس داغ داشتیم میکردیم محسن بهم همش می‌گفت عزیزم میشه بگی چرا امشب بیشتر از همیشه داغ هستی چرا کوست خیلی آب انداخته .وسط سکسمون همش می‌گفت عزیزم دوست دارم باهم راحت صحبت کنیم حال کنیم اینجا مسافرت کسی ما را نمی‌شناسه راحت باش.یهو بهم گفت حالتو می‌دونم چرا خیلی حشری شدی با دیدن اون پسره خوشگل و خوشتیپ که امروز رفتیم مغازش .از طرز رفتارت و حرف زدنت و لحن صدات فهمیدم کوست براش آب انداخته.اولش طفره رفتم گفتم محسن جوووووونم فداتتتتتت شم خیالاتی شدی عزیزم بخورررر سینه هامو لیس بزن کوسمووو.اونم حسابی برام سنگ تموم گذاشت از لبام شروع کرد آروم میخورد و رسید به سینه هامو لیس زدن و نوازش میکرد و می‌رفت پایینتر زبونشو میکشید آروم از سوراخ کونم میآورد بالاتر می‌رسید به کوسم .داشتم دیوونه میشدم آه اوه میکردم .محسن هم همش می‌گفت عزیزم چقدر خوشمزه است چقدر داغه چقدر حال میده.منم یکی دوبار با خوردنش ارضا شدم .بعدش یکم اومد کارم سینه هامو میخورد و می‌مالید واقعا داشتم از حال میرفتم گفتم بسه دیگه طاقت ندارم بیا بکن دلم کیرررر میخاد .فقط قول بده آبت زود نیاد مدلهای مختلف بگایی منوووووو.اونم گفت نمیکنم عزیزم شرط داره.گفتم واااااا محسن برای کردن من شرط می‌ذاری .اونم گفت نه عزیزم منظورم این بود که یه سوالی میپرسم راستشو بگو ببینم حدسم درست هستش یا نه.منم گفتم مثلا اگه راستشو بگم چه میشه.اونم گفت اگه جوابمو راستشو بگی منم قول میدم بعدش هر خواسته ای داشته باشی انجام بدم.بعدش قول دادیم بهم که راحت باشیم و صحبت کنیم و سر حرفمون بمونیم.ازم پرسید حدسم راجع به خوشم اومدن از اون پسره خیلی خوشگل و خوشتیپ که امروز رفتیم مغازش درست بوده یا نه.منم گفتم راستشو بگم ناراحت نمیشی. محسن گفت قول دادیم بهم نگران نباش عزیزم بگو.گفتم محسن راستشو بخوای آره واقعا عالیه با دیدنش کوسم آب انداخته بود.ازش خوشم اومد اما تو خیلی بیشتر لذت دادی تو این مدت بهم کم نذاشتی.محسن گفت جوووووون منم از پسره خوشم اومد دو سه سال از ما کوچکتر و جوان‌تره.فکر کنم مجرد هم هست.با دیدن اندام تو محو شده بود امروز.گفتم محسن تو غیرتی نشدی خوبه حالا بزنی اونو اونجا دعوا بشه.محسن گفت نه عزیزم دعوا چیه.روشنفکر هستم عزیزم.بهم گفت حالا چه خواسته ای از من داری.منم گفتم هیچی الان پاشو قمبل کنم برات بهم بذار که حالم خوبتر بشه.تا جایی که تونستم قمبل کردم و باسن بزرگم را دادم بالا محسن آروم آروم فرو کرد گفتم عزیزممممم حالا تندتر بزنننن جوووووون ااااهههههه اونم میکرد.خیلی لذت‌بخش بود چن بار دیگه ارضا شدم.محسن گفت حالا من دراز میکشم بیا پشت بمن بشین روش.رفتم بالا پایین میکردم اونم داشت باسنمو چنگ میزد.بعدش اومدم رو تخت پاهامو باز کرد داد هوا محکم میذاشت تو کوسم که احساس کردم دارم دوباره ارضا میشم گفتم محکم‌تر بذار اونم میکوبید داشتم جر میخوردم واقعا.محسن یهو کیرشو دراورد ریخت تو دستمال کاغذی.منم کوسمو پاک کردم که رو تخت نریزه.یه چن دقیقه کنار هم دراز کشیدیم بلند شدم برم حموم تا دوشو باز کردم محسن هم پرید تو حموم ایستاده بغلم کرد زیر دوش حموم از پشت منو گرفته بود کیر خوابیدش می‌مالید به باسنم دستاشم آورد جلو سینه هامو می‌مالید واقعا عالی بود.بازم کیرش داشت سیخ میشد لای باسنم بود دستاشو روی سینه هام زیر گوشم گفت میخام یه حال اساسی بهت بدم .گفتم عزیزم میخای چیکارم کنی نکنه کونم میخای بذاری دردم میاد.گفت نه سورپرایزت میخام بکنم .گفتم بگو ببینم چیه.گفت کارت شماره مغازه و شماره پسره رو ازش گرفتم.گفتم خب اینه سورپرایزت.یعنی چی.گفت فرزانه لطفاً چشماتو ببند برو تو حس هر چیزی ازت پرسیدم کامل بدون رودربایستی بگو.گفتم چشم عشقم.گفت ببین الان کیرم لای باسنته دستامو رسوندم به سینه هاتو برات میمالم زیر گوش تو هم حرفهای سکسی میزنم حالا حساب کن یکی دیگه هم اینجا بود از روبرو لباتو بخوره همزمان یا بشینه جلوت کوس نازت و کلوچه ای تو را لیس بزنه چه حالی میده به هر ۳ تامون.یکم شوکه شدم گفتم نکنه داره امتحانم میکنه گفتم نه .خودت بهم خوب حال میدی برام کافیه.اینقدر محسن اصرار کرد که گفتم خب اون صحنه مال فیلمهاست محسن گفت جدی میگم میخوام عملی انجامش بدیم خیلیا انجام میدن لذت میبرن هیجان انگیز و دیدنی میشه.منم گفتم خب حالا بازم وسط سکس یه چیزی میگی الان تو اوج لذت جنسی هستیم .رفتیم بیرون حموم خودمون را خشک کردیم یادش می‌ره.رفتیم بیرون شام خوردیم آخر شب برگشتیم رفتیم دوتایی رو تخت از پشت دوباره بغلم کرد محسن من گفتم خسته ام بزار بخوابم.محسن گفت به پیشنهاد من فکر کردی.منم خودمو زدم به اون راه گفتم کدوم پیشنهاد محسن گفت همون سکس ۳ نفره.منم گفتم خب کس خاصی مد نظرته.اونم گفت آره واقعا.گفتم احتمالا مثلا بعد انجام دادن تو زندگیمون تاثیر منفی میذاره.محسن هم اینقدر برام با آب و تاب از این حرفا زد و قول داد که مشکل پیش نمیاد منم اوکی دادم به شرطی که آشنا نباشه و منم خوشم بیاد ازش.گفتم حالا یه سوال داشتم.حالا دوست داری نفر سوم زن باشه یا مرد.گفت صد در صد مرد.منم پرسیدم کیه گفت عزیزم همون پسره مغازه داره خوشتیپ.منم گفتم از کجا معلوم اون راضی بشه به این رابطه.محسن گفت تو اوکی بده اونو بسپار به خودم.منم گفتم اوکی ولی بازم تاکید میکنم پشیمون نشیا.اونم محکم بغلم کرد فشار میداد به خودش می‌گفت قول میدم خیلی حال میده هیجان انگیز میشه.بعدش خوابیدیم… اگه بخواهید ادامشو می‌نویسم که اینهایی که نوشتم کاملا واقعی بود و فقط اسامی عوض شده بود و نتونستم اسم شهری که مسافرت رفتیم بنویسم… ممنون از شما.فرزانه

نوشته: Farzaneh

  • Like 1
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • 2 هفته بعد...


شوهرم بهم هدیه بزرگی داد 2
 

سلام.همراهان گرامی فرزانه هستم.در قسمت اول ما تو سفری که با شوهرم داشتیم به توافق کامل رسیدیم که سکس سه نفره را تجربه کنیم.البته من نگران بودم ولی شوهرم محسن بهم اطمینان داد که نگران نباش مطمئن باش عزیزم تجربه هیجان انگیز خوبی میشه.راستش خودمم از پسره که اسمش فرهاد بود خوشم اومده بود.فردای همون روز محسن و من درباره رفتیم مغازه فرهاد یکم سرش شلوغ بود اما فوری از نگاهش و برخوردش مشخص بود ما را شناخته و کاملا با رفتار مناسب و منطقی باهامون رفتار کرد که متوجه شدم خیلی تو این موارد تجربه داره و قشنگ میشد حس کرد فهمیده ما چی میخوایم.بعد اینکه مغازه خلوت شد محسن باهاش صحبت کرد گفت که ما از یه شهر دیگه اومدیم مسافرت تو شهر شما و خیلی هم عالیه واقعا اینجا.فلان جا محل اقامت ماست اگه افتخار بدی شب بعد تعطیل شدن مغازت بیاییم دنبالت باهم بریم گردش و شام با هم باشیم همینکه یکی دو جا را بما نشون بدی.منم داشتم جنسهای مغازه را می‌دیدم ولی کاملا حواسم بود که داره به اندامم خیره میشه و با یه لبخند آروم میشد فهمید که کاملا فهمیده قضیه چیه و قراره چه حالی بکنه.خلاصه قبول کرد و ما اومدیم بیرون رفتیم خونه .تا رسیدیم محسن منو بغلم کرد فشار میداد به خودش می‌گفت عزیزم حله.خودتو آماده کن حسابی حالشو ببری امشب .با کیر دیگه غیر از من کست حسابی حال میاد.منم دوباره گفتم محسن جان من با تو هم بهم حال میده اما راستش چونکه تو هم کنارم باشی میخام تجربه واقعی بکنم.منو حسابی بوسه بارون کرد و گفت بیا یکم استراحت کنیم شب قراره بیدار بمونیم.رفتیم رو تخت کیرشو چسبوند به باسنم منم تحریک شدم.گفتم بیا برام بخور بیا لختم کن بهم بذار.کوسم آب انداخته بود اما محسن گفت عزیزم امشب عروس خانم حجله جدیدی در انتظارشه منم نمیکنمت بذار تشنه تر بشی.و گرفت خوابید اما من تو دلم غوغا بود خوابم نمی‌برد همش فکر امشب بودم.عصری بلند شدم محسن گفت عزیزم بریم حموم باهم نذاشت من حرف بزنم لباسای همو تندی درآوردیم رفتیم زیر دوش بازم بغلم کرد یکم با سینه هام ور رفت و میک میزد کوسمو میخورد منم آخ و اوخ و ناله هام رفته بود هوا التماس میکردم بکنه ولی می‌گفت بذار شب آقا فرهاد خدمتت برسه.بعد منو کف حموم خوابوند حسابی برام برق انداخت و مثل آینه صافش کرد.هی بهم میگفت عروس خانم امشب شب زفاف تو با فرهاد هستش چه حالی بکنه آقا فرهاد.چه کس سفید و نرم و لطیف میخواد بکنه.منم میگفتم اینجوری نگو عزیزم خجالت میکشم اصلا اگه راضی نیستی بیا کنسلش کن.اونم می‌گفت عزیزم کنسل چیه خیلی وقته دنبال اینم که کس دادن از نزدیک به یکی دیگه تماشا کنم تازه طرف هم از ما جوونتره هم خوشگله و خوشتیپ.میخوام حسابی حالشو ببری سنگ تموم بذاری .اومدیم بیرون حسابی تو کف موندم محسن ولی نذاشت بهم.گفت تا شب صبر کن عزیزم.بعد اینکه لباس پوشیدیم خواستیم بریم بیرون دیگه داشت هوا تاریک میشد ما رفتیم چن دقیقه گشت و گذار بعدش قرار بود بریم سراغ فرهاد که میخواست مغازه رو ببنده با ما بیاد.تو راه به محسن زنگ زد گفت چن دقیقه زودتر مغازه رو تعطیل کردم رفتم خونه دوش بگیرم و لباس عوض کنم الان خونه هستم بیایید فلان میدون چن دقیقه دیگه میام اونجا.بعد قطع کردن محسن دستشو گذاشت روی رونام گفت عزیزم کاملا فهمیده قضیه چیه رفته حسابی اونم خودشو برق بندازه آقا داماد بیاد پیشت بهت حال حسابی بده.بعدش باهم خندیدیم و حرکت کردیم به محل قرار.سوارش کردیم ما را برد یکی دو جای خوب باهم چرخیدیم و صحبت میکردیم و کم کم یخ ها آب میشد و راحتتر صحبت می کردیم.قشنگ‌ متوجه میشدم وقتی من یکم جلوتر راه میرم چشماش خیره میشه به باسن بزرگم و دید میزد.بعدشم محسن بهش گفت بریم رستوران خوب اگه سراغ داری جای دنجی باشه شام بخوریم .ما را برد یه جای خوب ۳ تایی شام خوردیم آخر شب محسن بهش گفت اگه افتخار بدی بیا بریم خونه ما یکم خوش بگذره بهمون.اونم الکی تعارف میکرد نه مزاحم نمیشم و اینا.ولی معلوم بود حسابی منتظر این لحظه بوده.اینو بعدا بهم وسط سکسمون تو گوشم می‌گفت که اونو تو قسمت بعدی خدمت شما عزیزان تعریف خواهم کرد.فداتون بشم خانومای داغ و شهوتی و آقایون محترم کونباز.فرزانه

نوشته: Farzaneh

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18