dozens ارسال شده در 5 اردیبهشت اشتراک گذاری ارسال شده در 5 اردیبهشت فرح جون - 1 سلام دوستان عزیز سایت کون باز ،این یه داستان ۴ قسمتی هست و بر اساس تعریفهای یکی از دوستانم که از مادر زن خودش داشت نوشتم و شاخ و برگ دادم ممنون میشم نظر بدین تا قسمتهای بعد سریعتر منتشر بشه . یه موقعه هایی تو زندگی شرایطی بوجود میاد که منتظرش نبودی و تا اون موقع تجربه ای ازش نداشتی. همیشه نمیشه فرمون و بگیری و بری جلو چون یه تیکه سنگ ریز امکان داره بره زیر لاستیک و مسیر زندگیت و عوض کنه . من علیرضا هستم ، تو یکی از استخرهای بالا شهر ماساژور هستم ،هیکل و بدنم بخاطر ورزش خوبه ،کار و کاسبی خوبی هم دارم ،بیشتر مشتری هام آدمای پول داری هستن که اونا رو ویزیت میکنم . معمولا از ساعت ۵ عصر کارم شروع میشه و تا ۱۲ شب آقایون و تو استخر ماساژ میدم که پول خوبی گیرم میاد .بیشتر مشتری هام خصوصی هستن و قبل ساعت کاری میرم خونه شون و دو برابر پول میگیرم ،بماند که تو این کار همه جور آدم به پستم خورده، از کونی بگیر تا زن و شوهری که فانتزی تری سام دارن ،خب منم کم نمیذارم براشون ولی در عین حال نمیزارم که سحر زنم متوجه بشه . یه مادر خانوم دارم که از اول ازدواجم هیچ نوع گرایشی نسبت بهش نداشتم و همیشه احترامش و داشتم و دارم همیشه همه آدما مثل هم نیستن و همینطور همه مادر زنها مثل هم نیستن . دو سالی میشه که ازدواج کردم و زندگیم بالا و پایین داشته ولی با تلاش خودم بیشتر رو به بالا بود زنم مثل ماه میمونه یه تیکه جواهر از نظر استایل و از نظر سواد و از هر نظر که بگید. سحر، تک دختر ، نه خواهری داره و نه برادری، بخوام بگم از اندام بدنش ،یه فرشته زیبا رو با یه بدن کاملا سرحال ورزشی و سینه های سفت و سربالا ،کمر باریک و قد بلند حتی از منم چند سانت بلندتره حالا همینا رو داشته باشید و تصور کنید مادر سحر ،دقیقا به همین شکل فقط یه پلنگ خفته یعنی سینه ها پروتز ( این و سحر گفت من نمیدونستم) لبها تزریقی بوتاکس و اندام مثل سحر ورزشکار و عالی از نظر سن ۱۵ سال بیشتر از سحر یعنی وقتی فرح خانوم که مادر سحر هست ۱۵ سالش بود سحر بدنیا میاد و اختلاف سن بابای سحر ،احمد آقا با سحر ۳۰ سال هست و اختلاف سن احمد آقا با همسرش فرح خانم که از این ببعد من میگم فرح جون ۱۵ سال هست . کاری به رقم و ارقام ندارم فقط این و بگم الان که سحر ۲۵ سالشه فرح جون ۴۰ سال و تازه دوران چلچلی و شروع کرده دیگه خودتون حدس بزنید و پدرش احمد آقا الان ۵۵ سالشه یا خدا بریم سر اصل داستان یه ماشین دنا صفر از نمایندگی خریدم و قرار شد یه سفر بریم مشهد من و سحر و احمد آقا و فرح جون این اسم فرح جون و میگم، جون آخرش بخاطر چیز خاصی نیست چون همه فرح جون صداش میزنن منم از اول ازدواجم ، فرح جون صداش زدم. واقعا جون داره چون خیلی جونه از خود سحر هم جون تره ولی گفتم که من هیچ نظر خاصی نداشتم بهش تا… قرار شد یه سفر دسته جمعی بریم مشهد. منتها از سمت شمال ،مازندران و استان گرگان. شب و گرگان بخوابیم و خوش خوشان بریم سمت مشهد مامانم یه دختر خاله داره که تو گرگان زندگی میکنه وقتی فهمید که من با خانواده همسرم میخوایم یه شب بریم پیششون ،خوشحال شد و شماره منو از مادرم گرفت و خودش زنگ زد و رسما دعوت کرد و لوکیشن و فرستاد برام سحر یذره کم رو تشریف داره ولی برعکس فرح جون استقبال کرد و قرار شد تو مسیر شب خونه دختر خاله مامانم بخوابیم. از شیرینی فروشی خوب تهران یه جعبه شیرینی خریدم و به سمت گرگان راه افتادیم چون سفرمون تفریحی بود عجله ای نداشتیم و هر جا میشد تو مسیر یه توقف میکردیم و عکس و فیلم و یادگاری میگرفتیم حدود ساعت ۶ عصر رسیدیم گرگان هوا شرجی ،گرم و مرطوب و کمی هم خستگی راه باعث شد که یک راست بریم خونه بعد از پذیرایی گرم و مهمان نوازی و خوردن شام و گپ زدن های معمول یه اتاق و برامون آماده کردن که شب و اونجا بخوابیم متاسفانه یا خوشبختانه یک عدد تخت بیشتر نداشت و قرار شد احمد آقا روی تخت بخوابه و سه عدد تشک با روانداز هم برای ما آماده کردن سحر گفت من نمیتونم وسط بخوابم حالت خفگی بهم دست میده اتاق به اندازه ای کوچیک بود که نمیشد تشکها رو با فاصله از هم جدا کرد حتی این فکر به سرم زد که من برم تشکم و ببرم تو حال بخوابم ولی ظاهرا خودشون هم جمعیتی بودن و انگار اتاق خواب خودشون و دادن به ما ،بهر صورت باید یه شب و تا صبح چسبیده به هم تحمل می کردیم ،از نظر من مشکلی نبود من انقدری هم تیتیش مامانی نبودم که رو زمین نخوابیده باشم ولی تا اونجایی که یادم هست سحر و خانواده سحر همیشه رو تخت خواب خوابیدن تا رفتم یه دستشویی و برگشتم دیدم احمد آقا به قدری خوش خوابه که صدای خرناسش بلند شده و سحر و فرح جون هم لباس خواب پوشیدن و سحر هم کنار سمت دیوار جا رو گرفته و بهم گفت شلوارتو عوض کن بیا وسط بخواب یذره خودمم هم معذب شدم تا اون موقع انقدر چسبیده به مادر زن نخوابیده بودم ولی با اکراه گفتم شرمنده لطفا اونور و نگاه کنید میخوام شلوارمو عوض کنم سحر شیطنتش گل کرد گفت مگه چی داری که حالا میخوای قایمش کنی چیزی نگفتم فرح جون روش و کرد به سمت اونور و گفت خجالت نداره که ،بکش پایین مگه اینجا نامحرم هست خلاصه شلوار راحتی مو پوشیدم ،چراغ ها رو خاموش کردم و رفتم تو جا بغل سحر بین سحر و فرح جون خوابیدم. سمت راست سحر و سمت چپ فرح جون. سحر شروع کرد چرت و پرت گفتن و خندیدن و مسخره بازی ،چون واقعا جامون تنگ بود یعنی من یذره اونوری میشدم دستم میخورد به فرح جون حالا سحر اشکال نداره. با خنده گفت مامی یدفعه علیرضا رو با بابا اشتباه نگیری تو خواب خفتش کنی ، میگفت و قهقهه میزد و میخندید. منم حسابی سرخ شده بودم و سحر و از زیر بشگون میگرفتم که بسه خجالت بکش فرح جونم کم نمیاورد میگفت : ●خیلی هم دلش بخواد که من اشتباه بگیرمش. من گفتم شب بخیر و چشام و بستم ولی انگار مادر و دختر شوخیشون گل کرده بود یکی سحر میگفت یکی فرح جون سحر گفت: ● مامی علیرضا تو خواب عادت داره یه کارایی بکنه حواست باشه اگه اومد سمتت بدون که تو رو با من اشتباه گرفته . میگفت و می زد زیر خنده فرح جون واقعا کم نمیاورد اونم گفت ،نترس اومد سراغم جوری ازش پذیرایی میکنم که دیگه سراغ تو نیاد. مگه اینا ول میکردن هر چی جملات سکسی بود در مورد من میگفتن سحر یه وقتایی که جای خوابش عوض میشه حالش یه جورایی عوض میشه راحت بگم حشری تر میشه ، کونش و چسبوند به من و دست انداخت تو شلوارم دستش و می کشیدم بیرون و در گوشش میگفتم زشته مامانت کنار منه میفهمه ولی انگار بدتر می کرد هر جور بود کیرم و گرفت تو دستاش منم از خجالت نمیتونستم راست کنم خوبیش این بود که چراغا خاموش بود ولی دست سحر تو شورت و شلوارم بالا و پایین میشد دیگه نمیتونستم چیزی بهش بگم شاید چند دقیقه نگذشته بود که متوجه شدم یه دست از سمت کونم داره میره تو شورتم دیگه مطمئن بودم که بله! فرح جون هم دست به کار شده. من رو دست راستم خوابیده بودم جوری که کونم به فرح جون بود راستش اینجوری خوابیدم تا نفهمه دست دخترش تو شلوار منه خب من زیاد روم باز نبود به فرح جون هیچ عکس العملی نشون ندادم گفتم شاید اتفاقی الان دستش و بر میداره ،خودم و زده بودم به خواب ولی هر لحظه انگشتای دستش و داشت بیشتر میرسوند به سمت سوراخ کونم یذره خودم و جا بجا کردم کیرم داشت سیخ میشد اصلا انتظار اینو نداشتم که مادر زنم انگشتش و می خواد بکنه تو کونم ولی این اتفاق داشت میفتاد از این طرف کیر و خایه تو دستای سحر در حال مالش و از اون طرف کون و سوراخ کون تو دستای فرح جون مادر زن. احساس کردم کیرم حسابی بلند شده نفسام تند تر شده بود و سحر هم با لمس کردن کیر راستم حشری تر شده بود در گوشش گفتم سحر بسه ولی گوش نمیداد روم نمیشد تکون بخورم هم دلم میخواست دست فرح جون تو کونم باشه هم احساس خوبی نداشتم ولی انگار گیر افتاده بودم مطمئن بودم سحر نمیدونه اونور ،چه خبره. فقط همین که دید کیرم راست شده سحر هم نوازش دستاش و بیشتر و تندتر کرد. کاملا سوراخ کونم و فتح کرد و یه انگشتش و حسابی میزد به سوراخ کونم جوری که میخواست بکنه توش ،میدونستم که فرح جون با احمد آقا چند سالی هست که سکس ندارن اینم سحر بهم گفته بود انگار احمد آقا دیگه نمیتونست راست کنه حالم جوری بود که هر آن امکان داشت آبم بیاد انقدر قشنگ فرح جون داشت با سوراخ کونم ور میرفت که یدفعه هر چی آب کمرم بود تو دستای سحر خالی شد تمام شلوار گرمکنم خیس شده بود و یه آهی کشیدم که حتی فرح جون هم فهمید ولی همچنان انگشتش اون تو بود سحر دستاش و که خیس خیس بود با شلوارم پاک کرد و دستش و از شلوارم کشید بیرون و شب بخیر گفت و خوابید ،انگار ماموریتش تموم شده بود ولی فرح جون هنوز حشرش بالا بود روم نمیشد بر گردم که دستش و از تو شلوارم در بیاره تا منم بخوابم حسم بهم میگفت که حسابی کیر لازمه ولی نمیشه کاری کنم یذره گذشت خیالم از سحر راحت شد انقدری خسته بود که اونم خوابش برد یه لرز خفیفی افتاده بود تو بدنم ،دل و زدم به دریا و برگشتم سمت فرح جون چشماشو بسته بود ولی دستش خوب کار میکرد تا من برگشتم دستش و از شلوارم اومد بیرون و صورتشو آورد نزدیک صورتم جوری که انگار خوابه یا اینکه بفهمونه به من که خوابه ولی کاملا مشخص بود که داره فیلم بازی میکنه نمیتونستم با اون وضع بخوابم ،تو شورتم حسابی آب منی بود و واقعا راحت نبودم پاشدم کور مال کورمال رفتم سمت ساکمون دست انداختم و یه شورت پیدا کردم یه نگاه به سحر انداختم مطمئن شدم خوابه ولی میدونستم فرح جون بیداره پاشدم جوری که روبروی فرح جون باشه مخصوصا شلوار و شورت و درآوردم تا عوضش کنم میدونستم داره زیر چشمی نگاه میکنه ولی انقدری تاریک بود که نتونه زیاد چشم چرونی کنه دیگه کاملا فهمیده بودم که فرح جون کیر میخواد و ظاهرا تا ارضا نشه خوابش نمیبره لباس زیرو عوض کردم و بدون شلوار گرمکن رفتم تو جام تو دلم گفتم این تنش میخاره پس باید بخارونم ایندفعه جوری خوابیدم که پشتم به سحر بود فرح جون هم فهمید که من میخوام بخارونمش اونم پشتش و کرد به من که مثلا خوابه دستمو از زیر رواندازش رد کردم و رسوندم به لباس خوابش فهمید کونش و یه تکون داد و یذره هل داد سمت من همون کاری که با من کرد و انجام دادم دست انداختم لباس زیرشو زدم بالا لپای کونش و میمالیدم حس کردم صدای نفساش عوض شده ترسیدم که باعث بشه بقیه بیدار شن ولی خودم هم حالی به حالی شده بودم باید یه کاری میکردم کیرم دوباره راست شد خیلی تعجب کردم که الان مثل شیلنگ داشت آب ازش میزد برون ولی دوباره راست کردم برگشتم سحر و دیدم انگار تو هفت آسمون داشت خواب میدید خیالم راحت شد کیرم و از تو شرتم آوردم بیرون فرح جون که خودش و زده بود بخواب کف دستش و جوری گذاشت رو کونش که مخصوصا بخوره به کیر من منم کیرم و هدایت کردم سمت دستش تا اون موقع واقعا هیچ نظری به مادر زنم نداشتم حتی لباس سکسی هم جلوی من پوشیده بود من به خودم این اجازه رو نمیدادم که مثلا تو دلم بگم عجب کصیه یا عجب ممه هایی داره ،خب سحر برام کم نذاشته تو سکس و راضی بودم از سحر ولی انگار فرح جون دکمه مکانیسم ماشه منو فعال کرد اون شب کیرم و گذاشتم تو دستش ،تکونی خورد ،انگار حالی به حالی شده باشه ،از حق نگذریم کیرم سایزش خوبه یه وقتایی سحر رو شکمش میخوابه و من از پشت کیرم و میکنم تو کصش قد کیرم جوری هست که میره توش اونم خوشش میاد حسابی کیرم تو دست فرح جون بود انگشتاش شروع به کار کرد ،سر کیرم و میمالید و نفساش تندتر و تند تر شد. دستمو انداختم جلو جوری که بخوره به کصش. اونم حسابی راه میداد ولی چشماش بسته که مثلا خوابه با انگشتای دستم لبه شورتش و دادم پایین و لبه بالای کصش و شروع کردم مالوندن جوری داشت کیرم و میمالید که احساس کردم دوباره میخوام ارضا بشم . یه تکون به خودم دادم و کیرم و از تو دستش بیرون کشیدم و گذاشتم لای پاهاش از روی شورت خودش شورتش و کشید پایین واقعا همکاری میکرد با دستم سر کیرم و گرفتم و اوردمش بالاتر جوری که یه تکون بهش میدادم میرفت لای کصش از عقب همینم شد دستاش و گذاشت جلو دهنش ،قشنگ معلوم بود که داره حال میکنه کیرم میخورد به لبه های کصش و اونم صداش در اومد ولی نفسش و حبس میکرد یک آن سحر جابجا شد ،جوری که دیگه پشتش به من نبود ولی دیدم چشاش بسته هست و انگار واقعا خواب بود بالشم و جوری تنظیم کردم که اگه سحر اتفاقی چشاش و باز کنه بالش مانع دیدش بشه فرح جون تشنه کیر بود ،شاید اگه تو این پوزیشن نبودم باهاش هیچ وقت نمی تونستم یه حالی بهش بدم سرعت کمرم و بیشتر کردم و دلم میخواست یه دست هم بندازم تو ممه هاش خب همه امکانات مهیا بود چرا دست نندازم کیرم حسابی میرفت تو کصش و میخورد به لبه های کصش. دستام و کردم تو لباس خوابش رو ممه هاش درسته که پروتز بود ولی واقعا سفت و بزرگ و لطیف بود نوک ممه هاش خیلی بزرگ بود هر کدومش اندازه یه بند انگشت من میشد . از پایین تلمبه میزدم و از بالا ممه ها رو میمالیدم یه دفعه فرح جون برگشت معلوم بود خیلی حشری شده و نمیتونست خودشو کنترل کنه ،دیگه خبری از اینکه خودش و بزنه به خواب نبود . کیرم روی شکمش قرار گرفت دستاشو آورد جلو و صورتمو گرفت چنان لباش و انداخت رو لبام و شروع کرد به خوردن لبام زبونش و تا جایی که میتونست فرو کرد تو دهنم و میچرخوند منم دیگه خجالت نمیکشیدم چنان لب و دهنش و مک میزدم که اگه احمد آقا و سحر یذره خوابشون سبک بود از صدای لب بازی ما می فهمیدند چه خبره. کیرم و گرفت و منو کشید رو خودش تنها کاری که تونستم بکنم این بود که کیرمو بذارم توش کصش تنگ تنگ بود لامصب انگار خیلی سال بود دست نخورده بود. بوی عطر بدنش و دوست داشتم و همچنان لبام رو لباش بود صداش و نازک کرد و در گوشم گفت: پدرسوخته داری جرم میدی منم حسابی حشری بودم انگار یه حس متفاوت و داشتم برا اولین بار تجربه میکردم از اینکه صدامون باعث بشه بقیه بیدار بشن یکم اضطراب داشتم ولی انگار تو فضا بودم آبم میخواست بیاد گفتم بکشم بیرون گفت نه بریز توش انگار لوله های رحمش و بسته بود.اینم بعدا از سحر فهمیدم تا قطره آخر آبم و ریختم توش و خودم و انداختم تو جام کاری که نباید میشد ،شده بود و بقولی دیگه آب ریخته رو نمیشد جمع کرد فردا صبح از خواب بیدار شدم سحر همچنان خواب بود فرح جون نشسته بود کنار تخت احمد آقا و داشت پاهای احمد آقا رو ماساژ میداد سلام کردم ولی سرم و انداختم پایین ،جرات اینو نداشتم که تو چشای فرح جون نگاه کنم. احمد آقا هم بلند شد و گفت سحر و بیدار کن که یواش یواش زحمت و کم کنیم و بریم. ادامه دارد… ❤️ ❤️ نوشته: شاه غلام واکنش ها : gayboys و poria 2 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
poria ارسال شده در 8 اردیبهشت اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اردیبهشت فرح جون - 2 بعد از خوردن صبحونه و یه پذیرایی خوب از خونه دختر خاله مامانم زدیم بیرون بسمت مشهد. صدای موزیک سیاوش قمیشی و تو ماشین زیاد کردم و افتادیم تو جاده. فرح جون دقیقا تو ماشین پشت سر من بود و از آینه ماشین بعضی وقتا چشم تو چشم میشدیم ،البته اون عینک زده بود ولی انگار داشت منو از تو آینه ماشین میخورد فرمون تو دستم بود و رانندگی میکردم ولی فکرم جای دیگه بود ،تمام وقایع دیشب میومد تو ذهنم ،انگار باز دلم میخواست که کیرم و بکنم تو کس تنگ فرح جون ،ولی باز احساس میکردم که اگه یک روزی سحر بفهمه، در آینده بین من و سحر چی پیش میاد، یه حس گناه کوچولو هم داشتم. نزدیک غروب رسیدیم مشهد و یه هتل قیمت مناسب از قبل رزرو کرده بودم که نزدیک حرم بود . بعد از تحویل اتاقها مون (۲ تا اتاق رزرو کرده بودم) اولین کاری که کردم پریدم تو حموم و یه دوش گرفتم تا غسل جنابت کنم ،یه نیم چه اعتقاد مذهبی از بچگی تو وجودم بود. سحر هم تا دید من لخت شدم و رفتم حموم اونم لباساشو کند و اومد حمومش زیاد بزرگ نبود که دونفره باشه ولی سحر اومد و آب گرم و باز کردم و دوتایی رفتیم زیر دوش . کیرم دوباره راست شد نمیدونم وقتی بدن سحر و میدیدم تصور میکردم که فرح جونه ، زیر دوش حسابی لب بازی کردیم و کمی ساک زد برام ولی نذاشتم بیشتر ادامه بده نمیخواستم زود دوباره آبم بیاد دستش و گرفتم و با حوله خودم و خودش و خشک کردم و بردم انداختمش رو تخت ، جوری تصور کردم که دارم با مامانش حال میکنم . کیرمو انداختم توش و شروع کردم به تلمبه زدن ،یدفعه صدای زنگ در اتاق زده شد، پشت در، پدر سحر بود که صدامون میزد. ●سحر جان کجایی در و باز کن ببینم سحر دستپاچه بود من لخت دویدم سمت حموم و سحر هم جوابش و از پشت در داد که چی شده؟ ●سحر مامانت رفته حموم صدات میکنه انگار یه چیزی میخواد ازت سحر گفت: الان میام پدر جون دارم لباس عوض میکنم سحر لباساش و پوشید و رفت تو اتاق فرح جون ،مامانش تو حموم بود ، ازش پرسید چی شده ؟ ●دخترم من یادم رفته تیغ اصلاح بیارم اگه داری میتونی بهم بدی سحر اومد تو اتاق و رفت سمت ساک پرسیدم چی شده مامانت چی میخواد ؟ ●هیچی یه تیغ اصلاح میخواد ای بابا برای یه تیغ چه الم شنگه ای راه انداخت ،وسط عشق و حال بودیم رفتم زیر دوش و زود غسل کردم و اومدم بیرون و بیخیال سکسمون با سحر شدم دو روز تو مشهد بودیم و سعی کردم زیاد با فرح جون تنها نباشم و همش با سحر بودم ،خجالت میکشیدم ازش ولی انگار برعکس فرح جون یخش در مورد من آب شده بود و با من خیلی راحت تر رفتار میکرد. برگشتن از جاده سمنان اومدم ، صبح زود حرکت کردیم و شب رسیدیم تهران یک هفته از سفرمون گذشت و همه چی مثل قبل داشت پیش میرفت که تلفنم زنگ خورد فرح جون بود رنگم پرید دوباره ،انگار یه کار نیمه تمام داشت که میخواست پیگیری کنه ،هم دوست داشتم باهاش سکس کنم هم نه، میترسیدم تو روابط بین من و سحر تاثیر بذاره . گوشی و جواب دادم ●سلام ،علیرضا جان خوبی تونستی فردا یه سر بیا خونه ما کارت دارم گفتم چشم با سحر میایم گفت : نه خودت بیا به سحر هم چیزی نگو. دیگه کاملا میدونستم که میخواد خفتم کنه ●راستی فکر میکنی ساعت چند میتونی بیای اینجا؟ گفتم: من ساعت ۵ باید برم استخر ،احتمالا ساعت ۲ بعداز ظهر بعد ناهار میام ،اونم گفت اوکی پس منتظرتم تا فردا بیاد و من برم خونه فرح جون هزارتا فکر و خیال بود که تو سرم دوره میشد. ساعت نزدیکای ۲ بود که رسیدم خونه فرح جون . زنگ در و زدم و تپش قلبم یذره تندتر شد. یه خونه قدیمی حیاط دار دو طبقه که هزارتا بساز و بفروش برای این خونه دندون تیز کردن تا با احمد آقا معامله کنن .ولی احمد آقا زیر بار نمیرفت، چون بقول خودش هزارتا خاطره از این خونه داره . از حیاط وارد خونه شدم و گفتم سلام ، فرح جون از پله های طبقه بالا اومد پایین ،لباسش معمولی بود مثل همیشه که من و سحر میریم خونه شون ،اومد جلو و دستشو دراز کرد و صورتش و آورد و گونه هام و بوسید ،اینم طبیعی بود هر دفعه که ما رو میدید این کار و میکرد. گفتم در خدمتم کاری دارید بگید انجام بدم. راستی احمد آقا کجاست ؟ خندید و گفت احمد امروز با رفقای بازنشسته، دوره ماهیانه دارن تا آخر شب نمیاد . دیگه کاملا برام واضح بود که میخواست منو بکشه رو خودش . گفتم خب من در خدمتتونم بگید. خندید و گفت چقدر عجله داری بیا بالا از پله ها رفت بالا ،خونه های قدیمی پذیرایشون طبقه بالا قرار داره دنبالش رفتم بالا و چشمم همش دنبال کونش بود که تکون میداد و از پله ها میرفت بالا. وارد پذیرایی شدم متوجه حضور یه خانم شدم انگار مهمون داشت. ●فریبا جون ایشون علیرضا خان داماد منه فریبا دوست جون جونی فرح جون بود قبلا تعریفش و از سحر شنیده بودم ولی اولین بار بود که میدیدمش. دستشو آورد جلو و منم دست دادم و گفتم خیلی خوشبختم قبلا تعریفتون و از سحر شنیدم. گفتم در خدمتم مغزم داشت آتیش میگرفت آخه چه کاری دارن با من که دونفری اینجا منم اینجا بعد سحر هم نفهمه . فرح جون شروع کرد به صحبت، روبه فریبا جون کرد و گفت که این علیرضا خان ما دستاش خیلی قویه و تو کارش واقعا استاده، حسابی میتونه مشکلت و حل کنه. یذره جابجا شدم یه لبخندی زدم و پرسیدم : خیره چی شده مگه ؟ راستی از فریبا جون بگم یه کس و جنده تمام عیار هم سن فرح جون که شوهرش خیلی ساله سکته کرده و دیگه شوهر نکرده ولی بقدری بهش مال و اموال رسیده که از نظر مالی صد برابر از فرح جون و ما بالاتر بود. ●علیرضا ،فریبا جون کمر درد داره و دکتر بهش گفته که باید چند جلسه ماساژ بره و با ورزش کردن خوب میشه، دیگه فهمیدم قضیه چیه گفتم بله در خدمتتون هستم ولی از کی میخواین شروع کنید فرح جون گفت : ● نگران هزینه ماساژ هم نباش فریبا جون گفته که حساب میکنه گفتم نه بابا قابلی نداره فقط بگید چند جلسه میخواد و از کی؟ فرح جون گفت : ●از همین الان ، وسایلت و آوردی دیگه میز ماساژ و روغن ها رو رنگم پرید ،اینا برام برنامه داشتن و میدونن که همیشه وسایلم تو صندوق عقب ماشینه گفتم بله من تا ساعت ۵ باید سر کارم باشم پس میرم وسایل و از ماشین بیارم از پله ها رفتم پایین و آب دهنم و قورت میدادم و کیرم یه نیم چه بزرگ شده بود. رفتم بالا ،انگار کسی نبود ،فرح جون و صدا زدم که کجا میز ماساژ و قرار بدم فرح جون اومد گفت همین جا وسط پذیرایی ، گفتم باشه داشتم وسایل و آماده میکردم فرح جون اومد بالا سرم گفت فقط به سحر چیزی نگو ،گفتم بله چشم گفتم کجا رفتن فریبا خانم؟ انگار رفته بود یه دوش بگیره تا تمیز بیاد زیر دستام فرح جون گفت : خوب پولی میده ،سعی کن جوری ماساژش بدی تا جای دیگه نره گفتم بله کارم و بلدم از اونور دیدم یه هلو داره میاد ، یه حوله تنش بود ولی جلوش باز بود و تمام ممه هاش معلوم بود و بدنش نیمه خشک بود چون از موهاش آب میچکید. تخت ماساژ و آماده کردم . فرح جون کنارم بود ،یذره معذب بودم گفتم شما اینجایید ؟ گفت: چطور مشکلی هست من باشم یا نباشم گفتم از نظر من نه مشکلی نیست فقط فریبا خانوم مشکل نداشته باشه که فریبا گفت من مشکلی ندارم بذار فرح جون حضور داشته باشه یه پارچه کوچیک از تو ساکم درآوردم و گفتم لطفا روبه پشت بخوابید رو تخت و حوله رو دربیارید. دستام و حسابی روغن کاری کردم و از روغن مخصوص بیشتر از اونی که برای مشتریام میزنم ریختم رو بدن لخت فریبا پارچه رو تا زدم و انداختم روی کونش ، اصلا خجالت نمی کشید حتی احساس کردم که میخواست پارچه رو از رو کونش برداره ولی روش نمیشد فریبا، فرح جون و صدا زد ،منم داشتم مقدمات ماساژ و فراهم میکردم در گوش فرح جون یه چیزی گفت و فرح جون اومد اون پارچه رو از رو کونش برداشت لخت مادر زاد شد بدنش خوب بود اونم حشری حشری بود چون وقتی دستامو گذاشتم رو کمرش و شروع به ماساژ دادن کردم انگار مور مورش میشد اینو من میفهمیدم بعد این همه سال ماساژ دادن میتونستم تشخیص بدم که این کاره هست یا نه ، چه مرد باشه و چه زن. کمرش و شروع کردم به مالیدن چون تجویز دکتر رو کمر بود. دیدم فرح جون رفته بالا سرش و اونم دستاش و چرب کرده داره کتف و دستای فریبا رو میماله حسابی کیرم از دیدن این صحنه ها راست شده بود یه وقتایی هم مخصوصا کیرمو میزدم به بدنش . رفتم سراغ پاهاش ،شروع کردم تند تند بغل رون پاهاش و میمالیدم ،دستمو از پایین میکشیدم رو پاهاش و میاوردم بالا تا روی کونش، بعد دوباره دستمو میبردم لای پاهاش و میاوردم بالا . حسابی خوشش میومد آه و اوهش بلند شده بود انگار باید بیشتر حشریش میکردم گفتم برگرده وای چی میدیدم ،یه کس باد کرده تمیز بدون مو، لیزر شده و خوردنی باز آب دهنم و قورت دادم . این دفعه از انگشتای پاش شروع کردم فرح جون داشت ممه های فریبا رو ماساژ میداد خیلی دلم میخواست خودم برم سراغ ممه هاش ،واقعا خوردنی بود متوجه شدم دست انداخته رو کون فرح جون و اونم داشت فرح جون و میمالید طاقتم کم شده بود باید میرسیدم به کصش و حشرش و میبردم بالا تا خودش تقاضا کنه متوجه شدم فرح جون داره لخت میشه وای چه بدنی داره فرح جون ! اون شب تو تاریکی نتونستم خوب ببینم ممه هاش و، بله فرح جون لخت لخت شد اصلا هم از من خجالت نمیکشید. منم دستام و رسوندم به کص فریبا فرح جون اومد سمت من من داشتم کارمو انجام میدادم که یه دفعه فرح جون دستش و کرد تو شلوارم ولی کمربند شلوارم مانع میشد که راحت بتونه دست بندازه ، خنده ام گرفته بود و حسابی کیرم داشت از تو شلوار منفجر میشد. فرح جون هم حشری شده بود و نمیتونست خودشو نگه داره شروع کرد ،کمربند شلوارم و شل کردن و شلوارم و کشید پایین دیگه خودم رفتم کنار و تمام لباسام و در آوردم فریبا سرش و آورد بالا اونم آب دهنش و قورت داد و گفت فرح کثافت چرا زودتر نگفته بودی که یه داماد حرفه ای داری کس پاره. حرفایی که فرح و فریبا با هم رد و بدل میکردن انگار خیلی براشون عادی بود و ظاهرا با هم قبلا سکس داشتن بالاخره رفتم سمت ممه های فریبا و شروع کردم مالیدن اونم صداش در اومد و دست انداخت به کیرم ، کیرم و گرفت و کشید که من بفهمم یعنی میخوام بخورمش ،فریبا همونجور که خوابیده بود رو تخت کیرم و کرد تو دهنش و شروع به خوردن کرد و از اینور ،فرح جون مادر زن نمونه رفت پشتم و دوباره انگشتای دستش و میخواست بکنه تو کونم نمیدونم چه حساسیتی به سوراخ کون من داشت ولی از ترس اینکه مثل اون شب زود آبم نیاد کیرم و از دهن فریبا کشیدم بیرون و رفتم سراغ ساکم ،یه اسپری تاخیری داشتم حسابی زدم زیر خایه هام و یذره رو نوک کیرم زدم و رفتم رو تخت روی پاهای فریبا نشستم و با دستام شروع کردم کصش و آماده کردن ،فرح جون انگار میخواست عقب نیوفته هر جا من میرفتم اونم میومد ،نمیتونست بیاد رو تخت چون دیگه جایی نبود و تخت امکان داشت که بشکنه ،ولی دستاش خوب کار میکرد ،سرم و بردم پایین سمت کص فریبا و لاله های کصش و باز کردم ،توش صورتی صورتی بود ،زبونم و انداختم توی کصش و شروع کردم بالای کصش و مک زدن، مثل فیلما. فرح جون دوباره رفت سراغ سوراخ کونم انگشتش و انگار روغن زده بود و کرد تو کونم تا اون موقع هیچ چیزی نرفته بود تو کونم یه حال متفاوت بود انگار تجربه جدید بود که داشتم حالش و میبردم ،سوراخ کونم و تحریک میکرد و باعث شده بود کیرم شق تر بشه. فریبا با صدای بلند داد میزد که کیر میخوام دیگه حسابی رو اوج بود و منم بلد بودم چجوری نقطه ج شو تحریک کنم و همچنان انگشت فرح جون تو کونم میچرخید .خدا رو شکر اسپری زده بودم و مطمئن بودم که آبم زود نمیاد .سرم و از تو کص فریبا آوردم بیرون و کیرم و چرب کردم فقط پرسیدم کاندوم بزنم ؟ اونم گفت نه بکن جرم بده. خیلی گشنه کیر بود انگار فرح جونم دلش میخواست ولی خب فریبا من و کرایه کرده بود و وقت ماساژ فریبا بود باید به اون میرسیدم. تمام این ماجرا تو یک ربع اتفاق افتاد و کیرم تو کس فریبا میرفت و میومد ،بالاخره فرح جون دست از سوراخ کونم کشید و رفت سراغ فریبا ،حسابی از هم لب میگرفتن و فریبا چون دستاش آزاد بود با کس فرح جون ور میرفت آبمو با فشار ریختم تو کس فریبا ،دیگه نپرسیدم که بکشم بیرون یا خالی کنم توش انگار فریبا راضی بود از کیفیت سکسمون و نفسش تند و تند میزد ولی دستاش تو کس فرح جون بود کیرم دیگه نایی نداشت برای بلند شدن چون میدونستم که مادر زنم ولم نمیکنه ،اونم باید راضی میکردم پاشدم یه ببخشید گفتم و لخت رفتم سمت حموم صدای خنده فریبا میومد که میگفت عجب کیری داره ،خوشبحال سحر ، فقط شنیدم که فرح جون گفت ،آره سحر راضیه ازش یعنی چی راضیه ازم ،یعنی سحر میاد برای مادرش میشینه از کیر من تعریف میکنه ،ای داد، من از همه جا بیخبر هستم اون موقع زنم با آب و تاب میاد از سکسش با من، برای مادرش میگه . آب سرد و گرم و باز کردم ، تپش قلب داشتم و نفسم سر جاش نبود. دستمو به دیوار تکیه دادم و زیر دوش تو فکر سحر بودم . عذاب وجدان داشتم ،نه بخاطر سکس با فریبا بیشتر نگران این بودم که فرح جون به سحر چیزی نگه ،نمیخواستم رومون بهم انقدر باز بشه که متاسفانه شده بود . احساس کردم یه دست از پشت داره کمرم و میماله ،برگشتم دیدم فرح جون و فریبا هر دو تا اومدن تو حموم . حموم خونه های قدیمی بزرگه نگران خودم بودم دیگه کیرم راست نمیشد. مثل دوتا جنده اومدن تو حموم و شروع کردن با هم لز کردن جلوی چشمای من فریبا خیلی بی ادب بود اصلا جلو من خجالت نمیکشید تو گفتارش . به فرح میگفت جنده خانوم پستون دوست داری بکنم تو کونت . واقعا من خجالت میکشیدم. فرح جون هم می گفت زیادی حرف بزنی میدم دامادم جرت بده. اونم میگفت آخ جون قربون اون کیر کلفت و بلندش بشم وای اینا حسابی بهم تیکه مینداختن و از کیر من خرج میکردن این کیر مال سحر بود و داشتن تقسیم اراضی میکردن این دفعه فرح جون اومد سمتم و زانو زد جلوی کیرم،ول کن من نبودن کیرم و کرد تو دهنش و شروع به ساک زدن کرد . از بالا هم فریبا اومد لباش و گذاشت رو لبام و زبونش و انداخت تو دهنم و حسابی مک میزد میدونستم کیرم دیگه به این زودی ها بلند نمیشه چون آبم حسابی اومده بود و انگار اسپری بی حسی تازه اثر کرده بود . این دوتا جنده هم ول کن من نبودن ،تنها کاری که میتونستم بکنم این بود که به فرح جون بگم برو بخواب رو تخت بیام ماساژت بدم دستام هم دیگه خسته بود ، جون نداشتم ولی فرح جون ولم نمیکرد باید اونم راضی میکردم. خنده ای کرد و انگار منتظر همین لحظه بود ،بدون اینکه خودش و خشک کنه دویید و رفت خوابید رو تخت فریبا اومد از فرصت استفاده کرد و گفت ۲ تومن خوبه گفتم چی ؟ گفت دو میلیون تومن راضی هستی گفتم ممنون خیلی هم خوبه فریبا گفت پس قرارمون هفته ای یک بار خونه خود فریبا تا ده جلسه نمیدونستم چی بگم انگار داشت پیشنهاد بی شرمانه میداد اصلا شاید کمر درد و دکتر و این حرفا همش دروغ باشه بابت هر دفعه سکس دومیلیون تومن هم بهم میده . فرح جون صداش دراومده بود داد میزد که علیرضا کجایی ؟بیا دیگه گفتم باشه قبول ولی اگه دوست داشتین من یه دستیار دارم ،با هم میایم اونم نصف قیمت من باید بهش بدین فریبا آب دهنش و قورت داد و کیرم و گرفت تو دستش و فشار داد و گفت باشه منتظرتونم. رفتم رو تخت و فرح جون و یه مشت و مال دادم و فقط تونستم کصش و بخورم تا ارضا بشه ولی اونم کیر میخواست در گوشش گفتم فرح جون بخدا راست نمیشه بذار یه وقت دیگه منم دیرم شده باید برم سرکار خلاصه رضایت داد و بلند شدم تند و تند وسایلم و جمع کردم و رفتم استخر. ادامه دارد… نوشته: شاه غلام واکنش ها : gayboys 1 لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
gayboys ارسال شده در 12 اردیبهشت اشتراک گذاری ارسال شده در 12 اردیبهشت فرح جون - 3 شب خسته و کوفته از سرکار رسیدم خونه ،تمام اتفاقات خونه فرح جون تو ذهنم مرور میشد. واقعا نگران سحر بودم ،چون اونم از من انتظار سکس داره ،اگه امشب بخواد نمیتونم کاری بکنم ،خدا خدا میکردم که سحر امشب سرش و با دیدن فیلم و سریال گرم کنه و نیاد سراغم ،دیگه تاب و توان نداشتم. بوی غذا بود که تو خونه پیچیده بود ،سحر واقعا یه زن نمونه هست، از نظر مرتب بودن خونه و دست پخت واقعا چیزی کم نداره و من از این نظر راضی هستم. داشتیم شام میخوردیم ،سر حرف و باز کرد که امروز چطور بود خوش گذشت؟ رنگم پرید ،نکنه مادرش چیزی گفته باشه ، گفتم خوب بود خدا رو شکر گفت مشتری خصوصی داشتی؟ گفتم اره راستی، رفتم ماساژش دادم و از اونجا رفتم سر کار. با خنده شیطنت آمیز پرسید که خانوم بود ؟ گفتم نه دیوونه شدی ،تمام مشتریای من آقا هستن ،حالا چرا انقدر سوال جوابم میکنی؟ گفت آخه یادته یه شب داشتیم سکس میکردیم گفتی تو رو هم مثل مشتری هام میکنمت؟ وقتی اینو گفتی انگار یه کیر دیگه داشت منو میکرد برا همین خوشم اومد. دیگه داشتم کلافه میشدم تو این ۱۲ ساعت گذشته همش حرف از کیر و کس و کردن بود دیگه واقعا زده شده بودم. گفتم عزیزم اون موقعی که کیرم تو کس تنگ شماست من اینا رو میگم که تو بیشتر حال کنی و هیجانش بیشتر بشه ،اینا همه فانتزی سکس من و تو، نباید که فکر کنی واقعیت داره . گفت اره خب میدونم فانتزیه پس از این به بعد خواستی منو بکنی از کیر مشتریهات بیشتر برام بگو لقمه غذا گیر کرد تو گلوم. گفتم مگه کیر من کمه برات، یا تو کمبود کیر داری؟ خندید و عشوه ای کرد و گفت نه دوست دارم فانتزی مون بیشتر بشه . گفتم باشه از این ببعد وقتی دارم جرت میدم از کیر مشتریام میگم تا تو هم حال کنی . سحر میز شام و جمع کرد و گفت امشب میشه ماساژم بدی؟ وای از اونی که میترسیدم سرم اومد . گفتم بخدا امروز دستام دیگه قدرت نداره خیلی ازشون کار کشیدم بخدا خسته هستم گفت: ●خب تو بخواب من ماساژت میدم . گفتم سحر بخدا توانم کمه بذار یه شب دیگه. ولی سحر ول کن نبود دلش سکس میخواست از وقتی از مسافرت برگشتیم یه بار بیشتر سکس نداشتم باهاش. ناز کرد و خودش و لوس کرد و اومد سمتم گفت من کیر میخوام، مثل بچه ها شده بود پا می کوبید زمین و بلوزش رو میداد بالا ،ممه هاش و از زیر بلوز مینداخت بیرون که انگار منو خر کنه. میدونستم کیرم راست نمیشه دیگه کمری نداشتم که بخوام جواب گو سحر باشم . گفتم امشب سریال نمیبینی عزیزم ؟ من خیلی خوابم میاد اونم خودش و لوس میکرد و میگفت نه امشب کیر دلم میخواد. بهر حال لباسا رو در آوردیم و رفتیم تو تختخواب ، گفتم من خسته هستم ،هر کاری دلت میخواد بکن ،بیا اینم کیر ببین میتونی راستش کنی ،اگه راست شد باشه جرت میدم. سحر انقدر حشرش بالا بود شروع کرد به ساک زدن اصلا حس نمی کردم کیرم تو دهنش باشه انگار کیرم خواب خواب بود ولی سحر داشت سعیشو میکرد و با ولع کیرمو میخورد. یدفعه حس کردم انگشتش و داره میکنه تو سوراخ کونم. گفتم با کونم چیکار داری ؟ جوابی نداد ،انگار اونم میدونست که نقطه حساس من سوراخ کونمه . همینجوری داشت ساک میزد و سعی میکرد که سوراخم و تحریک کنه مثل اینکه راه و درست رفته بود کیرم داشت سفت میشد . تا قبل اینکه فرح جون سوراخ کونم و فتح کنه خودم نمیدونستم که چقدر خوبه ،یا چه حالی میده وقتی انگشتشو کرد تو سوراخ کونم ،کیرم دیگه راست راست بود . ولی تو ذهنم فکر میکردم چی شده که مادر و دختر دوتایی گیر دادن به سوراخم ،چرا قبلا این کار و نمیکرد سحر با من ،نکنه مامانش چیزی بهش گفته باشه چنان انگشتی میکرد تو کونم که منم خوشم اومده بود . پاشد و انگار قله رو فتح کرده باشه گفت هورااااا .دیدی راستش کردم گفتم باشه پس جرت میدم کس کش . خوابوندمش و پاهاشو دادم بالا . کیرم و خیس کردم و انداختم توش. جوری تلمبه میزدم که آخ و اوخش در اومد. گفتم جوری جرت میدم که بری برا مامانت تعریف کنی و اونم دهنش آب بیفته این و که گفتم انگار ارضا شد و لرزه به تنش افتاد اسم مامانش و اولین بار بود تو سکس میاوردم انگار خیلی خوشش اومده بود گفت باشه جرم بده میرم به مامی میگم ولی اگه خواست اونم باید جر بدی ! تو دلم گفتم خبر نداری که جرش دادم. چند تا تلمبه زدم یادم افتاد باید براش از کیر دیگه ای تعریف کنم تلمبه میزدم و گفتم امروز یه کیر سیاه دیدم آه و اوهش بیشتر شد گفتم اینقدر کیرش بزرگ بود که خودم دلم میخواست کون بدم بهش باز صدای ناله هاش بیشتر شد گفت بیارش خونه من بهش کون میدم این و گفت و باز ارضا شد انگار خود منم با این فانتزی حال کردم آبم و ریختم رو شکمش. سحر قرص ضد بارداری میخوره خیالیم راحت بود ،میتونستم تو کصش هم بریزم ولی خودش معمولا دوست داره که رو بدنش بریزم چون ، آب منی و میماله به بدنش و صورتش انگار حشری تر میشه . ماموریتم تموم شد ،خدا رو شکر که سحرم تونستم راضی کنم افتادم رو تخت و دیگه حال نداشتم لباس بپوشم یا برم دوش بگیرم خیلی خسته بودم یه روز کاملا سخت و پشت سر گذاشتم هم جواب فریبا جون و دادم هم جواب فرح جون و هم جواب سحر جون. چند روزی گذشت و یه پیام از شماره ناشناس برام اومد، فریبا بود ،آدرس و لوکیشن و برام تو واتس آپ فرستاد و قرار بود فردا برم خونه فریبا تو پیام برام نوشته بود که همکارت و هم بیار انقدر تشنه کیر بود که هم میتونست منو سیراب کنه هم همکارمو. مهرداد ۲۰ سالشه، چند وقتی که میاد کنارم تو استخر برا آموزش ماساژ ، اونم دستای قوی و هیکل ورزشکاری داره ،فقط بخاطر سن کمش مورد توجه بعضی همجنس بازها قرار میگیره . وقتی بهش پیشنهاد دادم اولش فکر کرد که میخوام ببرمش خونه خالی و تکونش بدم یذره با مکث و تعلل جوابم و داد. ●آقا علیرضا میشه بیشتر توضیح بدین که فردا جریان چیه و من باید چیکار کنم. گفتم یه مشتری دارم خانومه فقط این موضوع بین خودمون بمونه نمیخوام تو محل کار برامون حرف درست کنن گفت : ● خب یعنی منو و شما رو با هم خواسته؟ گفتم آره انگار باید یه ماساژ توپ بهش بدیم راستی دستمزد توهم یک میلیون تومنه وقتی فهمید که قراره پول گیرش بیاد خیالش راحت شد گفتم حالا میای یا نه؟ سرش و به علامت تایید تکون داد و گفت ● آره میام بله که میام هر چی شما بگید خلاصه قرار شد فردا ساعت یک بعدازظهر بیاد نزدیک لوکیشن خونه فریبا که من برم دنبالش و باهم بریم اونجا پیام دادم به شماره فریبا که من و مهرداد تا نیم ساعت دیگه اونجا هستیم . اونم در جواب گفت که زنگ شماره ۸ رو بزنید تا در و باز کنم اگه سرایدار ازتون سوال کرد بگید با واحد ۸ خانم میرزایی کار دارید مشکلی نیست با آسانسور بیایید طبقه ۴ با مهرداد وسایل و از ماشین بیرون آوردیم و وارد ساختمون شدیم یه خونه لوکس هشت طبقه واقع در بالای شهر تهران . وقتی وارد خونه شدیم فرح جون اومد به استقبالمون. ای بابا اصلا فکرشو نمیکردم که اینم اینجا باشه ولی خب همه چیز انگار با برنامه بود . یه لباس نیمه سکسی پوشیده بود که اولین بار بود من این لباس و توی تن فرح جون میدیدم به فرح جون یه چشمک زدم و مهرداد و نشون دادم و دستم به علامت هیس گذاشتم رو دماغم جوری که مهرداد نفهمه. نمیخواستم مهرداد بفهمه که این مادر زن منه. فریبا از اتاق اومد بیرون با یه ربدوشام در واقع لباس خواب بود ،تمام بدنش از زیر معلوم بود مهرداد محو تماشای این دو تا جنده شده بود یه نگاه به مهرداد انداختم ،انگار کیرش سیخ شده بود مهرداد و معرفی کردم و اونا هم دست دادن و گفتم وسایل و کجا باز کنم ؟ فریبا راهنمایی کرد بسمت یکی از اتاقها ،انقدر اتاقش بزرگ بود که سرویس حموم و دستشویی هم داشت با یه تخت بزرگ دونفره فریبا گفت نمیخواد تخت ماساژو باز کنی رو همین تخت میخوابم برا ماساژ به مهرداد گفتم وسایل و آماده کن و خودت هم لباساتو در بیار فقط با شورت اونم انگار خدا خواسته هر کاری میگفتم انجام میداد. رفتم بیرون اتاق به فرح جون گفتم که نمیخوام همکارم بفهمه شما مادر زنم هستی اونم گفت خیالت راحت فریبا گفت چیزی میخورید براتون بیارم؟گفتم اگه یه لیوان آب باشه خیلی خوبه. فریبا برگشت گفت: ●میخوام مشروب براتون بیارم گفتم فریبا جون ما بعدش باید بریم استخر سر کار گفت تا اون موقع میپره اینقدر سخت نگیرید چهار تا لیوان کوکتل آورد و خودشون مشغول خوردن شدن ، منم دوتا شو برداشتم بردم تو اتاق یکی و دادم به مهرداد یکی هم خودم خوردم. نمیدونست که مشروب داره فکر میکرد که آب میوه هست گرفت شروع کرد به خوردن لامصب خیلی خوب درست کرده بود اصلا مزه الکل نمیداد. ولی یه لیوان کامل و خوردیم مهرداد لخت شده بود ،منم لباسامو درآوردم و منتظر بودم تا فریبا بیاد میدونستم که فرح جون هم میاد در باز شد و دو تا جنده خنده کنان اومدن جیغ میزدن و میخندیدن و کصشعر به هم میگفتن مهرداد کیرش داشت از رو شورت میزد بیرون لخت لخت شدن و دوتایی رفتن رو تخت خوابیدن به مهرداد گفتم هر چی اینجا میبینی رفتیم بیرون باید فراموش کنی و هر کاری بهت گفتم انجام میدی اونم تایید میکرد . روغن ماساژ و خالی کردم رو دوتاشون و مهرداد داشت تماشا میکرد شورت هم نداشتن دو تا کص هلو جلومون رو تخت آماده گایش بودن انگار مشروبه داشت عمل میکرد و یه منگی خاصی و حس کردم فریبا چشش مهرداد و گرفته بود و به مهرداد گفت که بره رو تخت مهرداد به من نگاه کرد و من گفتم برو دستای مهرداد واقعا قوی بود و شروع کرد بدن فریبا رو لمس کردن فریبا گفت چرا ما بدون شورت باشیم خب شما نمیخواین شورت و در بیارین باز مهرداد به من نگاه کرد گفتم در بیار مهرداد شورتشو در آورد واقعا کونی بود برا خودش گذشته از کیر کلفتش ،کونش هم خیلی صاف و بی مو و تمیز بود فرح جون انگار چشمش کون مهرداد و گرفت اومد سراغ مهرداد . مهرداد هم داشت فریبا رو ماساژ میداد . فرح جون باز دستاش و روغنی کرد و رفت سمت کون مهرداد منم کیرم حسابی راست شده بود هنگ کرده بودم که برم سراغ فریبا یا برم سراغ فرح جون ولی فرح جون اومد دستش و گذاشت رو کون مهرداد انگار مهرداد خیلی حساس بود رو کونش مثل برق پرید و گفت چیکار میکنید ؟ با دست علامت هیس بهش نشون دادم و یه چشمک به مهرداد زدم و گفتم کاری نداشته باش چیزی نیست. فرح جون ول کن کون مهرداد نبود ،با کونش ور میرفت و منم از فرصت استفاده کردم رفتم پشت فرح جون ممه هاش و گرفتم و شروع کردم به مالیدن فریبا هم اون زیر داشت حال دنیا رو میکرد فریبا کیر مهرداد و گرفت تو دستاش و فرح جون از پشت ،کونش و انگشت میکرد ،تو سوراخ کون مهرداد ،انگار بچه گیر آورده بودن منم کیرم و از پشت کردم تو کون فرح جون . انگار خوشش اومد و گفت تو که کون کن نبودی چی شده میزاری تو کونم گفتم کون کن هستم ولی نه هر کونی گفت اگه کون شناس یودی مهرداد و میکردی تمام این دیالوگها در حالت سکس و مستی بود که رد و بدل میشد گفتم اونم میکنم مهرداد برگشت و یه نگاهی به من کرد و منم دوباره چشمک زدم بهش کیرش همچنان تو دستای فریبا بود و هر لحظه امکان داشت خرابکاری کنه یدفعه دیدم فرح جون با دوتا دستاش کون مهرداد و باز کرده و داره رو سوراخ کونش زبون میزنه انگار مهرداد هم مست شده بود و دیگه اعتراضی نمیکرد فریبا خودش و از زیر مهرداد بیرون کشید و مهرداد افتاد رو تخت فرح جون ول کن کونش نبود، انگشت بود که میکرد تو کون مهرداد این بچه رو آوردم اینجا که یه حالی به اینا بده انکار برعکس شده بود اونا داشتن به مهرداد حال میدادن مهرداد کیرش رو به هوا بود و فرح جون دستش و از تو کون مهرداد آورد بیرون فریبا مثل یه سوار کار رفت نشست رو کیرش و تخت انقدر محکم بود که توان ما چهار نفر و داشت. مهرداد هیچی نمیگفت چون من بهش گفتم هر کاری ازت خواستن انجام بده . فرح جون خیلی حشری شده بود دیگه سراغ من نمیومد ، بیشتر میخواست با مهرداد باشه خودم و کشیدم کنار و مهرداد و دادم به این دوتا جنده . طفلکی هیچی نمیگفت فریبا پامیشد از رو کیرش بعد فرح جون میرفت رو کیر مهرداد . انگار خود منم دوست داشتم دستی به کیرش بزنم ولی واقعا کون مهرداد خیلی تمیز و قشنگ بود اصلا تا اون موقع کون هیچ پسری برام جالب نبود که کون مهرداد برام جالب شده بود . منم دوست داشتم یه ناخنی بزنم به مهرداد روی میز آرایشی یه کیر مصنوعی ویبره دیدم رفتم برداشتم و روشنش کردم فریبا منتظر بود که نوبتش بشه با کیر مهرداد حال کنه باید یه کاری میکردم که اونا دست از سر مهرداد بردارند کیر مصنوعی و از زیر رسوندم تو کون مهرداد اونم انگار بیشتر خوشش اومد فرح جون رو کیر مهرداد داشت سوار کاری میکرد و فریبا هم لبای مهرداد و داشت میخورد انگار نقشه ام گرفت مهرداد کمرش خالی شد و هر چی آب بود ریخت تو کس فرح جون خب دیگه فهمیدم نوبت منه فرح جون از رو کیر مهرداد بلند شد و منم کیر مصنوعی و خاموش کردم و فریبا اومد سمت من ایستاده لباش و گذاشت رو لبام و شروع به خوردن کرد منم دستام و بکار انداختم و شروع کردم مالیدن فریبا فرح جون نمیخواست عقب بیوفته ، اونم رفت پشتم دستاشو از پشت رسوند به کیرم سه تایی اومدیم کنار تخت و خودم و ول کردم رو تختخواب کیر مصنوعی افتاد دست فرح جون روشنش کرد و میکرد تو کس خودش ، به مهرداد علامت دادم که برو سراغ فرح جون اونم حس نداشت ولی رفت کیر مصنوعی و گرفت و شروع کرد به فرح جون حال دادن منم فریبا رو به صورت داگی برگردوندم و کمرش رو آوردم بالا کیرم و کردم توش دوباره حرفای چرت و پرت بود که میزد فریبا به من میگفت کیرم تو دهنت ،مست بود گفتم تو کیر نداری؟ گفت دارم همون که دستت بود یه اسپک از عقب محکم زدم رو کون فریبا که انگار خوشش اومد، همراه با درد، ولی حشرش و برد بالا چند تا تلمبه زدم و آبم و ریختم رو کمرش فرح جون هنوز ارضا نشده بود به مهرداد علامت دادم که کصش و شروع کن به خوردن مهرداد هم سرش و کرد تو کس فرح جون و شروع کرد به خوردن با صدای آه و ناله و داد فرح فهمیدم اونم ارضا شده این دفعه زمان سکسمون بيشتر شده بود و فکر کنم نیم ساعتی شد با مهرداد رفتیم تو حموم که دوش بگیریم گفتم در و قفل کن کسی نیاد آب و سرد و گرم کردم و رفتم زیر دوش مهرداد کیرشو تو دستش گرفته بود و از من خجالت میکشید گفتم دستت و بردار دیگه ،چرا خجالت میکشی؟ شامپو بدن و برداشتم و به مهرداد گفتم برگرد پشتت و بمالم اونم انگار که شک داشت به من برگشت کف مالی کردم ،دستم به کونش که خورد مثل جرقه پرید، نمیدونم چرا انقدر به کونش حساس بود ولی یه حس تازه به من دست داد انگار دوست داشتم به کیر مهرداد دست بزنم گفتم حرف نزن و نترس هیچی نمیگفت کف زدم به دستام و کیرش و لمس کردم اولین بار بود دستم میخورد به یه کیر حالم عوض شد تو حموم انگار دلم کیر میخواست با کیرش ور رفتم دیدم داره شق میشه بیشتر ور رفتم آب دهنم و قورت میدادم و با یه دست کیرشو میمالیدم و با یه دست دیگه کیر خودم یدفعه دیدم مهرداد دستش و آورد سمت کیر من ، مثل فشفشه کیرم راست شد نمیدونستم که یه حسی تو بدنم هست که از کیر خوشم اومده بود اون کیر من و میمالید و منم کیر مهرداد و یدفعه دلم خواست براش ساک بزنم نشستم رو زانوهام ، کیرش و انداختم تو دهنم و شروع کردم به مکیدن حسابی شق شده بود و منم انگار خیلی ساله که این کاره باشم مثل حرفه ای ها براش ساک زدم ناخودآگاه دوست داشتم یه دستی هم به کونش بزنم کیرش تو دهنم بود و انگشتای دستم و رسوندم به سوراخ کونش ،اونم انگار داشت حال میکرد دیگه اعتراض نکرد که من دستم تو کونشه چند تا مک عمیق زدم و مهرداد گفت آی آی و هر چی آب بود ریخت تو دهنم یذره حالم بد شد و منم تف کردم رو زمین ولی انگار مزه بدی نمیداد ،شور و شیرین بود و چیز زیاد بدی هم نبود فهمیدم که سحر برا همین دوست داره بریزم رو شکمش تا با دست بزنه به صورتش یا حتی دهنش . مهرداد حسابی حال کرد و یه حس جدید تو منم بیدار شد حس همجنس بازی . اونم بخاطر من کیرم و کرد تو دهنش و انقدر برام ساک زد تا آب منم اومد واقعا یه حس جدید بود شاید دلم میخواست که مهرداد حتی کیرش و بکنه تو کونم ولی دیگه نه کیر من راست میشد و نه کیر مهرداد از حموم دوتایی زدیم بیرون اون دوتا لخت لخت رو تخت ولو بودن انگار بعد ما اونا هم یه حالی با هم کرده بودن. وسایل و جمع کردیم و از خونه زدیم بیرون بسمت استخر هیچ حرفی بین من و مهرداد رد و بدل نمی شد ولی این حس و بهش داشتم که دوباره باهم باشیم نمیدونم کی و کجا ولی دوست داشتم مهرداد کیرش و بکنه تو کونم نوشته: شاه غلام لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده