رفتن به مطلب

داستان سکس با پری، زن عموی خوشگل و باسن گرد


mohsen

ارسال‌های توصیه شده


زن عمو پری
 

سلام دوستان
خاطره برای خیلی سال پیش هستش زمان نوجوانی بنده
ما تو یک خونه قدیمی زندگی می‌کردیم با عموم و زن‌ عمو یه حیاط قدیمی وسط حوض، توالت تو زیر زمین حموم هم که نداشتیم از کودکی و زمانی که خودم رو شناختم همونجوری زندگی می‌کردیم
زن عموم یه زن توپول و سفید و خوشگل بود که بچه دار نمیشد به خاطر خوشگلی که داشت عمو حشمت طلاقش نداده بود
ولی خیلی باهم بگو مگو داشتن و اکثرا قهر بودن برای من زن عمو پری خیلی جذاب بود خیلی منو دوست داشت من تک پسر بودم و دوتا خواهر کوچیک داشتم مادرم یه آدم مذهبی همش سرش تو نماز و روزه بود پدرم یه کارگر صبح تا شب جون می‌کند ولی عموم مکانیک بود و اوضاع و احوال بدی نداشت بگذریم
از پری بگم قد متوسط با سینه های برجسته لبهای خوش فرم موهای خرمایی چشم عسلی باسن گرد و رونهای چاق ولی پاهای کوچک شماره پاش عین بچه ها بود دست و دلباز همیشه یه چیز برای خوردن داشت
من ۱۵ سال داشتم تازه غول شهوت سراغ من اومده بود و همش دنبال مسائل جنسی بودم رابطه ام با پری خوب بود
یه روز اومد در اتاق ما رو زد منو صدا کرد که برم تو اتاقش کمکش کنم منم رفتم میخواست فرش رو پهن کنه کلی کار داشت یه لباس پوشیده بود تا دولا میشد چاک سینه معلوم میشد منم نگاهم میرفت لای سینه شلوار تنگی هم داشت اندامش تو شلوار قالب گرفته بود خیلی داغ شده بودم دست خودم نبود راه که میرفت بدنش عین ژله چند ثانیه تکون می‌خورد
بعضی موقع تماس بدنی پیدا می‌کردم دلم هوری می‌ریخت پایین
فقط پیش خودم لخت پری رو تصور می‌کردم اومد جلو گفت محسن من تورو خیلی دوست دارم تو هم منو دوست داری گفتم بله زن عمو خندید گفت اگه دختر داشتم حتما باید داماد من میشدی خندیدم اومد منو از لپ ماچ کرد خیلی بهم حال داد اون ماچ کارم تموم شد تشکر کرد یه کم خوراکی داد بهم که با خواهرام بخورم منم رفتم
چند وقت گذشت هوا سرد بود برف اومده بود ما کرسی می‌گذاشتیم زیر کرسی بودیم که پری با یه کاسه تخمه اومد عموم و بابام نبودن منو خواهرام که ۱۰ و ۵ سالشون بود زیر کرسی بودیم ساعت ۹ شب بود مادرم کارای شام رو می‌کرد پری اومد روبروی من نشست گفت حوصله اش سر رفته اومده پیش ما احساس کردم پاش رو به پای من فشار داده دامن پاش بود با زهرا خواهر کوچیکم بازی می‌کرد یه مقدار خودش رو داخل کرسی ولو کرد احساس کردم پام رفت تو دامنش پآهای لختش رو حس کردم ولی حرکتی نکردم خیلی استرس گرفتم هی خودش رو تکون میداد بیشتر انگار فرو میرفت داخل کرسی دیگه پاهام به رونش رسیده بود منم خودم رو بیشتر داخل کرسی سر دادم به جایی رسید که جفت پاهاش به هم چسبیده بود منم فشار بیشتر ندادم همونجا نگه داشتم یه نگاه به من کرد کمی ترسیدم نگاهش رو برداشت خودش رو مشغول کرد با زهرا دیدم پاهاش رو کمی بازتر کرد ولی پاهای من بیشتر نمی‌رفت دیدم الکی خودش رو تکون داد ولی بازم پام به جایی نرسید یه مقدار خودش رو اینور اونور کرد بیشتر اومد سمت من که پاهام با یه چیزی برخورد کرد که فقط میدونستم ممنوعه هستش ولی برام تازگی داشت یه بافت خاصی داشت و برجستگی جالبی داشت یه‌کم هم چسبنده ولی پری عادی رفتار می‌کرد فقط حس میکردم زیر چشمی حواسش هست به من منم دل رو زدم به دریا با پام کوس ش رو مالیدم هی خیس تر میشد هم تازگی داشت هم چندش ناک بود چسبندگی که یهو بابام اومد خودش رو جمع و جور کرد وخداحافظی کرد که بره منم خودم رو جمع کردم که از تو حیاط داد زد محسن بیا منم رفتم هوا طوری سرد بود که انگار به آدم شلاق میزد پری گفت بیا تو زیر زمین من برم توالت از زیر زمین میترسم راست می‌گفت همه این رو می‌دونستن رفتیم پایین رو به من کرد گفت زیر کرسی چیکار میکردی با من منم ترسیدم که یه هو از من یه لب گرفت چند ثانیه نگه داشت حالم بد شد از شدت شهوت یکهو ول کرد رفت تو اتاقش بدون رفتن به توالت منم رفتم داخل خو نه همش فکر پری بودم تا خوابم برد فردا دوباره اومد تواتاق ما ساعت ۸ شب بود هوا سرد ما هم رفته بودیم زیر کرسی پری هم یه چیزی برای بچه ها آورده بود ایندفه نزدیک من نشست مادر طبق معمول سرش به کاراش گرم بود منم بی حرکت سر جام نشسته بودم منتظر حرکت پری خانم دستش رو گذاشت رو دستم فاصله ما به اندازه ۳۰، ۴۰ سانت بود دستم رو فشار کمی میداد ولی روش به دخترا بود و صحبت می‌کرد منم عین میخ شده بودم که کمی نزدیک تر شد با یه حرکت باسن نمیدونستم قراره چه اتفاقی بیافته که دست منو برد به سمت خودش انگار دامن رو بالا داده باشه دستم رو گذاشت روی توپولی کس دست خودش هم رو دستم بود یه کم خودش رو وازتر کرد که راحت دستم بره لای پاهای توپولش از خجالت سرخ بودم تا به‌حال همچین حالی نداشتم هم خیلی خوب بودم هم بد نمیدونستم اون زمان قصد غرض واقعی پری چیه
بازم حس کردم لا پاش و لای چاک کوچیک کسش نمناک و چسبنده هستش برام تازگی داشت تا اون زمان نمیدونستم اونجای خانم ها مرطوب هستش ما زیر کرسی روبروی در آشپزخانه نشسته بودیم پری حواسش به مادرم بود البته دیدی نداشت مادرم ولی اگه به قیافه من زوم می‌کرد شایدشک می‌کرد
دستم رو همینطور آروم بالا پایین می‌کرد که دست خودش رو برداشت شاید میخواست ببینه عکس‌العمل من چیه اول کمی مردد بودم ولی گفتم از خودم یه جنم نشون بدم خودم ادامه دادم بعد چند بار بالا پایین دنبال سوراخ کس بودم که یه هو انگار دریچه ای باز شد انگشتم دو سه سانتی داخل رفت پری یه تکون خورد پاهاش رو بیشتر باز کرد فهمیدم آکی رو داده دستم رو بیشتر داخل کردم بیشتر خیس میشد …

…پری خانم دست خودش رو گذاشت رو کیر من یهو انگار برق منو گرفته خیلی ترسیدم پری هم فهمید زیر لب یه هیس یواش گفت من به خودم اومدم ولی فقط دستم رو کسش بود بازم یواش گفت ادامه بده که منم دوانگشتی می‌کردم داخل کوسش لبهاش رو گاز میزد که مادرم وارد شد هر دو دستامون رو درآوردیم ساکت شدیم یه‌کم فاصله ام را بیشتر کردم از پری که مادرم شک نکنه
اون شب گذشت و نتونستیم کار دیگه ای بکنیم چون پدر و عموم باهم رسیدن خونه و رفتن تو اتاق خودشون پری خانم میخواست بره شهر خودش چند وقت بمونه من خیلی ناراحت بودم چون تازه به جاهای خوب رسیده بودم داداشش از شمال اومده بود که پری رو چند وقتی ببره سمت رشت شاید یک ماه طول بکشه که برگرده فقط موقع رفتن منو دید و خداحافظی کرد چشمک هم زد که دل منو برد
خونه بدون پری خانم برام عین زندان شده بود صبح میرفتم مدرسه سال سوم راهنمایی بودم درس هم درست حسابی نمیخوندم همیشه تابستونا میرفتم پیش عمو حشمت مکانیکی بابام میگفت سیکلت رو گرفتی دیگه برو پیش عموت مکانیک شو منم از خدام بود چون عموم بهم پول میداد منم همیشه از لحاظ مالی تو تنگنا بودم خدا خدا می‌کردم امتحان نهایی قبول بشم دیگه راحت برم مکانیکی بهمن ماه بود که پری زن عمو رفته بود شمال خونه پدری تا ۱۰ روز مونده به عید اومد تهران من از
خوشحالی بال درآوردم نزدیک چهل روز شد رفتنش چون پدرش
مریض شده بود انقدر طول کشید
امتحانهای ثلث دوم بود درس میخوندم از پنجره دیدم زن عمو داره کارای عیدش رو انجام میده خیلی دوست داشتم بیاد منو برای کمک ببره ولی نیومد منم سرم تو کار خودم بود چند روزی گذشت که تو خیابون دیدمش خرت و پرت خریده خرکش کرده رفتم کمک سلام دادم باگرمی جواب داد وسایل رو گرفتم گفتم چند وقته خبری نیست از شما گفت شیطون شدی گفتم استادم شما هستید خندید گفت از روزی اومدم عموت ول کن نیست از بس کرده منو جر خوردم دیگه چیزی به تو نرسید الانم عادت شدم داره از من خون میره فعلا شرمنده تو و عموت هستم تا عید که بهت یه عیدی خوب میدم خندید و رسیدیم خونه
مادر پدرم یه پس‌انداز کرده بودن و بلیط قطار گرفته بودن برن مشهد زیارت ولی من نمی‌رفتم حوصله مشهد رفتن نداشتم
عموم گفت پس با ما بیا رشت که منم از خدا خواسته قبول کردم نمیدونم پری که دوباره میخواست برگرده چرا اومده بود که بعدا فهمیدم وقت دکتر زنان داشته بخاطر بچه دار شدن شب قبل عید بابام و مادرم و بچه ها رفتن مشهد ما هم قرار بود با ماشین عمو بریم که انگار کلی کار برای عموم درست شده بود ماشین رفیقاش و مشتری هاش شب عیدی خراب بودن که نتونسته بود جواب کنه پری خانم عصبانی بود که دوتا بلیط اتوبوس برای منو پری گرفته بود که ما بریم اونم چند روز دیگه بیاد من از خدام بود نریم شمال من چند روز با پری تنها باشم که نشد
رفتیم داخل اتوبوس آخرین صندلی بودیم ساعت دوازده شب راه افتادیم دست همو گرفته بودیم عین نامزدها که چراغها خاموش شد صورتش رو آورد نزدیک چندتا لب آمریکایی از من گرفت حالم خراب شد همش همو دستمالی می‌کردیم کیر من شق شق بود زیپ شلوارم رو کشید پایین خودم درآوردم بیرون بغل ما دیگه صندلی نبود در عقب بود کسی ما رو نمی‌دید سرش رو آورد پایین ساک میزد برام چند بار که زد آبم داشت میومد نذاشتم
کیرم رو درآوردم بعد چند دقیقه دوباره برام ساک زد آبم ریخت تو دهنش اوق زد حالش بد شد همه رو تف کرد تو دستمال دیگه تا برسیم کاری نکردیم
از اتوبوس پیاده شدیم یه ماشین گرفتیم به سمت روستای پری خانم رسیدیم به روستاشون بهشت واقعی خیلی قشنگ بود بارون نم نم و پودری میومد رسیدیم خونه پدری پری یه خونه قدیمی گیلانی دوطبقه عین فیلما محوطه بزرگ پدر مادری مهربون عین خود پری خونگرم و دست و دل باز استقبال گرمی کردن منو میشناختن تهران اومده بودن دیده بودم پدر مادرش رو
ساعت ده صبح رسیدیم چون تو راه ترافیک بود ساعت ۱ ظهر هم سال تحویل بود عید شد و سال نو اومد و پری جلوی پدر مادرش منو بوس کرد و سال رو تبریک گفت شروع شد کل فک و فامیل و همسایه و دوست و آشنا میومدن خونه پدرش من رفتم تو محوطه خونه خودم رو با مرغ و اردک سرگرم کردم تا شب …


شب شد موقع خواب رسید از شانس بد من معصومه خواهر بزرگترش با شوهر و بچه هاش هم اومدن برادراش ولی همه همونجا ساکن بودن معصومه هم شبیه پری بود شوهرش هم مال همونجا بود رفت خونه پدر مادر خودش ولی معصومه با یه پسر شیطون ۱۰ ساله و دختر ۷ ساله مونده بود دوتا خواهر به هم رسیده بودن همش پچ پچ میکردن انگار پری منو فراموش کرده بود فقط بعد اتوبوس چند تا ماچ و بوسه کرده بودیم
خیلی تو کف بودم خواهرش هم عین خودش توپول و گوشتی بود با رونهای بزرگتر جلوی من خیلی راحت بود و عین پری مهربون و خونگرم انگار ۲۰ ساله منو میشناسه
طبقه بالا یه هال داشت با دوتا اتاق خواب جای منو تو یکی از اتاقا انداختن با محمد پسر معصومه که وقتی خوابش برد آوردنش انداختن تو جاش منم خیلی ناراحت بودم پیش خودم خیال بافته بودم شب تنهاییم و چه شود که کیرم به سنگ خورده بود
تا صبح هیچ اتفاقی نیفتاد و بیدار شدیم و رفتیم این و اون ور تا ناهار که عمو حشمت با پیکان سفیدش وارد خونه بابای پری شد
منو میگی آبسرد ریختن روم انگار ،حالم گرفته شد
گفتم پری بی پری رفتم سلام دادم عید رو تبریک گفتم و عمو حشمت ۵۰۰ تومن عیدی داد بهم حال کردم اون زمان خیلی پول بود همه ۱۰۰ یا ۵۰ میدادن از راه و اتوبوس سوال کرد که چطور بود مشکلی نداشتید و از اینجور حرفا
ناهار رو خوردیم که قرار شد مارو لب دریا ببره پری جلو نشست منو معصومه و محمد دخترش ریحانه عقب پاهام چسبیده بود به رونهای معصومه وسط ماشین نشسته بود دوتا بچه هاش هم کنارش دستم رو گذاشتم رو پام ولی یکی دوتا انگشتم رو رون معصومه بود ولی انقد توپولی بود توجه نمی‌کرد منم کم کم دستم رو رو رونش گذاشتم بازم چیزی نگفت فقط یه کله حرف می‌زد کیرم بلند شده بود یواش جا به جاش کردم که یه نگاهی به من کرد ولی دوباره حرف می‌زد با حشمت خیلی عشوه داشت از پری خیلی بیشتر خلاصه رفتیم لب آب و گردش و تفریح محمد هم خیلی شیطون بود اعصاب همه رو ریخته بود به هم
لب آب آتیش روشن کردیم و من همش چشمم به پری و معصومه بود که یواش با لهجه شمالی یه چیزی به پری گفت خندیدن بعد پاشد رفت دنبال محمد که گم و گور نشه
عمو هم لب آب بود از پری پرسیدم چی گفت خندیدید که گفت معصوم میگه تو خیلی هیزی و تو ماشین کیرت بلند شده معصوم رو هم دستمالی کردی گفتم دروغ میگه و انکار گفتم اصلا موقع برگشت من جلو میشینم پری هم گفت نترس معصومه اخلاقش اینجوری هستش بدش نیومده که فقط زیاد ناز و عشوه داره ببین الان داره با حشمت شوخی میکنه ، انگار حشمت هم بدش نمیاد با خنده
دیگه موقع رفتن شد سوار شدیم به همون ترتیب قبل دیدم بیشتر اومده سمت من داشتم له میشدم آرنجم همش می‌خورد به سینه های بزرگش بازم دست گذاشتم رو پاهاش حرفه‌ای پری منو شجاع کرده بود معصومه هم عین خیالش نبود فقط فک می‌زد که منم کمی دستم رو بالا پایین می‌کردم بازم چیزی نمی‌گفت بیشتر شجاع شدم با دست راستم که سمت شیشه بود آوردم سینه معصومه رو گرفتم عکس‌العملی نداشت فهمیدم از پری بدتره این دیگه رسیدیم به روستا که شوهر معصومه منتظر معصومه بود که شام برن خونه فامیلشون
شام رو خوردیم همش فکرم پیش معصومه بود که پری رو یه جا گیر آوردم گفتم خواهرت دیگه رفت با خنده گفت به تو چه ‌گفتم همینجوری میگم گفت نه شب میاد ولی فکر نکنم شوهرش بیاد اون میره خونه داداشش تریاک کشی
موقع خواب عمو زن عمو رفتن تو اتاق راستی منم رفتم سمت چپی خوابم نمی‌برد که صدا اومد معصومه و بچه هاش اومدن یکم با پری کس شعر گفتن اومد جای خودش و بچه هارو انداخت اتاق من محمد شیطونی می‌کرد که معصومه بد دعواش کرد گرفت خوابید فکر کنم معصومه ۳۰ تا ۳۵ رو داشت منم که ۱۵ ۱۶سالم بود کونش از پری هم گنده تر بود سفید استایل پری رو داشت.
جو منو گرفته بود من که تا شش ماه پیش هیچ کاری بلد نبودم الان به واسطه پری خانم اوستا شده بودم البته سکس نکرده بودم بچه ها خوابیده بودن منم چون جام دورتر از معصومه بود خایه کاری نداشتم که از اتاق عمو حشمت یه صداهایی میومد انگار داشت پری رو بدجور می‌کرد ولی صدا ضعیف بود
به یاد کارای بعدظهر افتادم بازم حشری شدم من یه طرف اتاق بودم معصومه و بچه‌ها یه طرف دیگه معصومه سمت پنجره بود
کونش رو داده بود به سمت پنجره بچه ها سمت دیوار منم یواش رفتم از پشت ّبغلش کردم شوکه شد گفت چته بچه پرو برو انگار عصر بهت خوش گذشته پاشو الان شوهرم میاد گفتم شوهرت نمیاد میدونم گفت پری میاد گفتم عموم داره بهش حال میده نمیاد تا اومد حرف بزنه لبم رو گذاشتم رو لباش میک محکم زدم ساکت شد لامصب کوه گوشت بود تو نور کم جاهای لخت بدنش برق می‌زد یه لباس بلند داشت زیرش نه سینه بند داشت نه شرت
من اون زمان لاغر اندام بودم و چهره ام خوب بود کیرم هم سایزش خوب بود و کلفت با کله گنده جوان بودم و جویای نام
همش لبهای معصومه رو میخوردم آروم شد همکاری می‌کرد
رفتم سراغ لباسش درآوردم لخت لخت بود لامصب ماهی سفید بود
شروع کردم سینه خوردن حالا بخور کی بخور تا حالا همچین فرصتی نداشتم تو عمرم یه‌کم شکم داشت عین برف میخوردم شکمش رو که سرم رو سمت کسش هدایت کرد عین کلوچه بود برآمده خیس خیس شروع کردم خوردن وسواس رو گذاشتم کنار
خوردم حسابی لپ کونش هم خوردم وای چه کونی داشت حیف این کس و کون افتاده بود دست مرتیکه عملی
یکم برام ساک زد داشت آبم میومد کشیدم بیرون هی میخواست ادامه بده که گفتم میخوام بکنم تو کست پاهارو داد بالا خودش
کمک کرد کردم تو وای چه حالی به هم میداد تا حالا نکرده بودم
یه دقیقه نشده داشتم خودم رو خراب می‌کردم کشیدم بیرون
باز از حال و هوا در اومدم کردم تو چند بار همین کار رو کردم دیگه نتونستم ریختم همه آبم رو تو
با دستمال پاک کرد بازم تو بغلش بودم لخت لخت خیلی حال کرده بودیم جفتمون شروع کرد حرف زدن از شوهرش که دیگه زیاد نمیکنه و کیرش کوچیکه و خیلی چیزا تا رسیدیم به پری
گفت که دیشب پری همه چیز رو به من گفته که با پری سر و سر دارم
تعجب کردم از حرفش و چیزی گفت اون زمان پشمام ریخت که پری به خاطر چی آنقدر میاد شمال …


اول گفت که محسن تو پری رو کردی یا نه گفتم نه هنوز اگه شما نبودید شاید دیشب میتونستم
گفت که خودش و پری با پسرخاله داوود رابطه دارن هم بکنن خوبیه هم کیر خوبی داره ولی الان مسافرت هستش با زنش پری هم بخاطر داوود زیاد میاد شمال گفتم پس بگو از شمال اومد پری تهران به من کاری نداشت نگو آقا داوود حسابی گاییدتش
گفتم خودت چی
گفت منم رابطه داشتم باهاش ولی نه اندازه پری چون من بچه دارم نمیتونم هی بیام شمال
گفتم خوار تو گاییدم عمو با این زن جندت
هنوز من و معصومه لخت بودیم که شروع کردم با سینه هاش بازی کردن عین دوتا توپ گرد بود لامصب عین پری ژله‌ای بود
افتادم روش نرم نرم بود خیلی حال میداد
میگفت عجب بچه پررویی هستی تو ول کن نیستی گفتم دیگه از این موقعیت ها گیرم نمیاد باید استفاده کنم
لباش داغ و خوردنی بود زیر گردنش رو گفت که بخورم منم میخوردم ناله های کم صدایی می‌کرد ، حال آدم جا میومد
گوشش رو میگفت بخورم کلا عین کلاس آموزشی بود برام منم با ولع میخوردم
عین سگ همه‌ جاش رو میلیسیدم خیلی حال می‌کرد منم خوشم میومد
افتاد رو من نه کامل زانوهاش رو زمین بود کیرم لای چاک کس و کونش لباش رو لبام بادستام لای کونش رو باز می‌کردم یه انگشتم رو به سوراخ کونش میمالیدم خیلی خوب بود بهترین لحظات عمرم بود حاضر نبودم تموم بشه شب دامادی من بود اون شب
خودش کیرم رو رو کسش تنظیم کرد نشست روش تکون می‌خورد
دیگه مثل دفعه اول آبم نمی‌خواست بیاد داشتیم جفتمون حال می‌کردیم
سینه هاش رو میخوردم که دوباره منو آورد روش شروع کردم تلمبه زدن آه وناله یواش می‌کرد همین آه و ناله هاش منو بیشتر تحریک می‌کرد
که دوباره ریختم توش اونم یواش تکون می‌خورد فکر کنم ارضا شد نمیدونم
دوباره تمیز کاری کردیم من رفتم توالت دیدم صدای حشمت و پری هم نمیاد فکر کنم کار اونا هم تموم شده بود
دیگه اومدم رفتم تو جام که خوابم برد فردا صبح زود بیدار شدم دیدم معصومه هنوز خوابه با بچه هاش خزیدم تو جاش وای پتو زدم کنار لباسش رو دادم بالا وای چه صحنه ای بود یه زن توپول و سفید با اندام تحریک کننده
گفت بچه برو گمشو پدر منو درآوردی ، یکی میاد میبینه
گفتم کاری ندارم فقط نگاه میکنم گفت اره ارواح خیکت
اولش با همین نگاه شروع میشه برو کنار بچه ها بیدار میشن که من پر رو ول کن نبودم آخرش اومد گفت فقط برات ساک میزنم
گفتم باشه اومدش یه ساک زد ولی آبم نیومد خسته شد ول کرد
منم پیش خودم گفتم ول کن کسی میبینه ضایع میشم
رفتم تو حال پری رو دیدم با لبخند گفت خوش گذشت
گفتم جای شما خالی دولا شد چیزی از رو زمین برداره که یه انگشت کردمش پرید بالا یه دونه زد تو سرم
گفت خاک تو سرت عموت میبینه انگار دیشب حسابی راه افتادی مارمولک
گفتم آره در گوشش گفتم کی تو رو بکنم خندید رفتم پایین
اون روز هم همش خوش گذرونی بودیم
شب شد گفتم امشب هم دلی از عزا در میارم که شوهر گور بگوری معصومه شب اومد ، شب مجبور شدم برم اتاق عموم بخوابم تا صبح به خودم و شوهر معصومه فحش میدادم
تو این چند روز پدر مادر خودم رو انگار فراموش کرده بودم
دوست نداشتم این مسافرت تموم بشه به عموم که خواب بود و پری که عین ماهی وول می‌خورد تو جاش نگاه میکردم هم برای عموم افسوس میخوردم هم میگفتم چه کس و کونی میکنه ناکس، که یهو عموم بیدار شد رفت بیرون حالا دستشویی یا سیگار
صدای پله ها رو شنیدم و بستن در دستشویی افتادم تو بغل پری ترسید گفت عموت میاد گفتم چند دقیقه وقت داریم دستم رو کردم تو شرتش با انگشت می‌کردم تو کسش هی لب میگرفتم و با سینه هاش ور میرفتم هی میخواست منو پس بزنه
نمیتونست عین خواهرش سکسی بود حتی بیشتر چون نه زایمان کرده بود تازه ۲۹ یا ۳۰ سالش بود فکر کنم دو سه سالی جوان تر بود حسابی تو اون فرصت کم مالوندمش که صدای باز شدن در توالت و دوباره بسته شدنش اومد پریدم تو جام از پنجره دیدم داره سیگار میکشه پری گفت بگیر بخواب الان میاد بالا گفتم داره سیگار میکشه
گفت دیشب معصومه رو حسابی گاییدی
گفتم بهت گفت
گفت اره الو تو دهن معصوم خیس نمیمونه گفتم آره بریم تهران حسابی وقت گیر بیارم میکنمت دیگه مثل چند ماه پیش نجیب نیستم وحشی شدم تو منو عاشق سکس کردی
گفت حالا بیا بخواب تا بعد رفتم خوابیدم
دیدم عموم اومد داره با پری حرف میزنه نگو پری میگه که حشمت بکنتش حشمت میگه ول کن محسن بیدار میشه پری هم الکی میگه نه خواب خوابه نگو میخواد حرص منو در بیاره
هی با عموم لاس میزد منم دارم میبینم زیر پتو تکون میخوره و بلاخره عموم راضی شد کرد تو کسش ولی خیلی بی‌صدا
پری یواش ولی طوری که من بشنوم هی ناله می‌کرد
که من دیوونه شده بودم کاری هم ازم بر نمیومد هی حرفای سکسی میزد عموم هی میگفت هیس
اعصابم خراب شده بود ولی پری ول کن نبود بیشرف حشری
خلاصه عموم ارضا شد رفت بشوره خودش رو دوباره رفت پایین
به پری گفتم خیلی بیشرفی پس من چی گفت تا عموت نیومده بیا بکن توش منم با کیر شق شده رفتم کردم تو کسش
خیلی خیس بود هنوز آب کیر عموم داشت میرفت بیرون که منم سریع ارضا شدم توش کلی آب کیر از کسش سرازیر شده بود که پری با دستمال پاک کرد.

نوشته: محسن

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18