migmig ارسال شده در 8 فروردین اشتراک گذاری ارسال شده در 8 فروردین خواهرزن × خواهر زن × سکس خواهر زن × داستان خواهر زن × داستان سکسی × داستان سکس با خواهر زن × خواهر زنم سمیرا سلام به همگی … ما زندگیمون خوب بود تا وقتی که مادر زنم عمرشو داد به شما و مرحوم شد .اوایل همه گیج بودن و نمیدونستن باید چیکار کنن . بعدش به مرور خودشونو پیدا کردن و جنگ و دعوا بر سر ارث و میراث شروع شد . چون مادر زن من اوصاع مالیش بدک نبود . چند تا زمین و خونه داشت و همه به صرافت افتادن که هر کی سهم خودشو بگیره و بره کنار . حتی پدر زنم که اون از همه بیشتر اصرار داشت همه چی به پول تبدیل بشه . و ما حصل این جنگ چند ماهه این شد که پدر زنم رفت یه خونه واسه خودش خرید و تک و تنها واسه خودش زندگی کرد و این خواهر زن کوچیکه ما هم آواره شد . سمیرا قبلا یه بار ازدواج کرده و بعد از یه سال جدا شده بود و پیش پدر مادرش زندگی میکرد . تا قبل از فوت مادر زنم هم ما رابطه مون معمولی بود . چون زیاد نمی رفتم خونشون . اما بعد از جنگ و دعوا …خواهر زنم یعنی همین سمیرا رفت خونه خواهر بزرگش که دوتا بچه داشت . از قضا اونجا نتونست زیاد بمونه . چون با خواهرش به مشکل خورد و به مرور پاش به خونه ما باز شد . چند باری یه شب دوشب میموند و میرفت . اما چون زن من زیاد بهش گیر نمی داد که زود بخواب و لباساتو خودت بشور و از طرفی هم من خیلی دیر میومدم خونه … موندگاری سمیرا بیشتر شد و بعد از یه سال کلا نقل مکان کرد به خونه ما . یعنی عملا با ما زندگی میکرد . یه زن ۲۸ ساله با قد حدودای ۱۷۰ یا بیشتر با هیکل ترکه ای و باسن نه زیاد تپل و سینه های نهایت ۷۰ یا ۷۵ . دقیق سایز نکردم . رابطه ی من با سمیرا یواش یواش گرم شد و یه کم صمیمی شدیم . زنم هم به من خیلی اعتماد داشت و داره . چون دست از پا خطا نکرده بودم . خلاصه روزگار به همین منوال گذشت تا جشن تولد پسرم شد .ما کیک سفارش داده بودیم . از این کیک های خانگی که تو اینستا تبلیغ میکنن .مهمونم زیاد داشتیم . اول غروب قرار شد من برم کیک رو بگیرم و بیارم . اومدم از در برم بیرون خانومم گفت صبر کن سمیرا هم بیاد برگشتنی کیک رو دستش بگیره تا نیفته تو دست انداز و چاله چوله ها . سر کوچه تو ماشین منتظر موندم تا سمیرا بیاد . سمیرا هم ظاهرا فقط ی مانتو روی لباس خونه اش پوشیده بود . چون هنوز مهمونا نیومده بودن …آرایش هم نکرده بود و با یه دامن تا پایین زانو و یه تی شرت و اون مانتو اومد نشست جلو . حتی شال هم نیاورد با خودش . خلاصه اومد نشست و راه افتادیم. سمت شهرک غرب . خونه اون خانومه که کیک میپزد . با ترافیک غروب تهران میدونستم یه ساعتی تو راهیم . این بود که سر صحبت باز شد و سمیرا شروع کرد حرف زدن . اونم از شوهر خواهرش که مدتی خونشون بود شروع کرد . و اینو گفت که خدا کنه اون مرتیکه عوضی نیاد . گفتم کیو میگی . گفت همون کریم حروم زاده . و از لابلای حرفاش فهمیدم این باجناق ما چیزی نمونده بود ترتیب سمیرا رو بده . و در آخرین لحظه ماجرا به خیر گذشته بود . بعد از بدگویی از آقا کریم …نوبت به تعریف کردن از من رسید که آره داستان تو فرق میکنه و تو چشمات پاکه و هیزی نمیکنی و اینا . منم تو دلم گفتم خبر نداری که خیلی دلم میخواد لنگات رو شونه هام باشه …و فقط از زنم میترسم …چون زن من قاط بزنه مراعات هیچی رو نمیکنه و کل نماینده های مجلس تا بیت رهبری و کل مردم جمهوری خلق چین رو هم خبر دار میکنه … خلاصه این رفت و برگشت با سمیرا باعث شد اولا من بفهمم تو کله سمیرا چه خبره و هم یخ ارتباط کلامی بین ما کاملا آب شد .چون سمیرا درست مثل زنم …اصلا مراعات نمیکنه که طرفش دامادشونه و مثلا نباید مثلا بگه کریم داشت کونمو میمالید یا بگه مرتیکه با اون دودول. ده سانتیش . تو جشن تولد تونستم یه کم سمیرا رو دید بزنم . منتها چون طولانی میشه سانسور میکنم تا اینکه آخرای سال زن من به خاطر فروش یه تیکه زمین موروثی میخواست بره شمال . غروب که من رسیدم خونه دیدم زنم تو خونه تنهاست با پسرم .گفت مشتری اومده واسه زمین .منو ببر شمال .گفتم من نمیتونم یهویی ببرمت .مرخصی الان از کی بگیرم ؟ .برات ماشین میگیرم خودت برو . خلاصه بردمش ازادی و یه تاکسی دربست گرفتم . خانومم هم با پسرم دوتایی سوار شدن و رفتن . قرار بود فرداش بر گردن .شب هم رسیدن شمال برن هتل بگیرن . چون شمال کسی رو نداریم به جز فامیلای دور مادر زن مرحومم تو راه ترمینال از زنم پرسیدم سمیرا کو …گفت عصری وقتی فهمید من شب میرم شمال رفت خونه خواهرم ( ش) همون که شوهرش میخواست بکنتش . ظاهرا خواهر زن بزرگه بهش گفته بود بیا … خلاصه زن و بچم رفتن و منم خوشحال و خندون برگشتم خونه .چون میتونستم اون شب هم فیلم سوپر ببینم هم تو خونه سیگار بکشم . رسیدم خونه سریع لخت شدم و کل کیر و خایه. رو شیو کردم و کیر بدست از گوشی یه فیلم پلی کردم و وصل کردم از تلویزیون ببینم . تازه کیرم راست شده بود که دیدم سمیرا زنگ زد . بعد از سلام و اینا …گفت خونه ای . گفتم اره خب . گفت میام اونجا . منم سریع همه چیو جمع کردم یه ربع بعد سمیرا زنگ درو زد و اومد تو . فکر کردم حتما میخواد یه چیزی برداره و بره اما تا اومد … رفت تو اتاق خواب که مال خودش کرده بود . بعد از چند دقیقه دیدم با لباس خونه اومد بیرون . با یه لبخند گفت دعوام شد . اشکال نداره شب اینجا بمونم ؟؟؟؟؟ گفتم خواهرت رفته شمال . شب هم نمیاد . فکر نکنم درست باشه اینجا بمونی . گفت میدونم اما الان درستش میکنم . زنگ زد به خانومم و بعد از چند بار که در دسترس نبود خلاصه جواب داد و گفت شب خونه شما میمونم . نگران هم نباش . با شوهرت کاری ندارم . با خنده گفت بعدم رفت تو اتاق که ادامه حرفاشو بزنه که من نشنوم .یه کمشو شنیدم که بازداشت از کریم میگفت و اینکه بازم هیز بازی در اورده بود . اخرم گفت من دیگه اونجا نمیرم . هیچی اومد تو هال و گفت چیکار میکردی . گفتم فیلم میدیدم . گفت اوکی بزن ما هم ببینیم . حالا من تو اشپزخونه بودم و دید نداشتم به سمیرا . ولی تصویر تلویزیون رو میدیدم . یهو دیدم واییییی فیلم سوپر اومد تو صفحه تا بیام و بخوام قضیه رو جمع کنم .چند ثانیه طول کشید . دیدم سمیرا داره میخنده و گفت به به …توام پس شنا بلدی فقط اب گیرت نیومده بعدم رفت تو اتاق و دیگه بیرون نیومد . خیلی ضایع شده بود . اون شب هیچکدوم شام نخوردیم و هر کی تو یه اتاق خوابیدیم . تا نصف شب که صدا اومد . شبیه پریدن یه نفر از دیواری چیزی و بعدم چند تا صدای نامفهوم من سریع بیدار شدم. . اما بیرون نرفتم از اتاق . بعد یه صدای شدید تر اومد و بعد صدای جیغ سمیرا که اومده بود تو هال پاشدم رفتم تو هال . دیدم سمیرا با شلوارک کوتاه و تاپ رکابی وایساده داره منو نگاه میکنه . گفتم احتمالا دزد بود . ما که چیزی بیرون نداریم . هر چی بود تموم شد بگیر بخواب . شب بخیر بعدم آب خوردم و رفتم تو اتاق . چند دقیقه وول خوردم خوابم ببره . صدای در اومد . نیم خیز شدم. دیدم سمیراست گفتم جانم چیزی میخوای گفت میترسم گفتم چیزی نیست . بخواب . شب بخیر گفت میشه بیای تو هال بخوابیم گفتم رو مبل ،؟؟ بعدم گفتم باشه پاشدم رفتم رو سه نفره .ولو شدم .من یه شلوارک پام بود و یه تی شرت . درست مثل سمیرا خلاصه هر کدوم رو یه مبل خوابمون برد . نیم ساعت بعد گردنم درد گرفت رفتم رو تخت .سمیرا یه کم غرغر کرد و خوابید صبح پاشدم برم سرکار .حدودای ۶ میرم معمولا . دیدم سمیرا ی وری ولو شده پایین مبل .ی کم سینه و رونش معلوم بود بازم چند تا عکس گرفتم ورفتم سرکار خلاصه عصری برگشتم خونه .درو باز کردم دیدم سمیرا خونه اس . البته تعجب نکردم . یه کم حال واحوال و بعد رفتم ولو شدم رو مبل . سمیرا از تو اشپزخونه داد زد …امیر عکسا خوب شد ؟؟؟ گفتم کدوم عکسا ؟ گفت عکسایی که صبح گرفتی ازم وای خدای من … خیلی ضایع شد بازم . هیچی نگفتم . اونم بعدش هیچی نگفت . اما یه کم بعد حس کردم یه ضربه کاری بزنم بفهمه جایگاهش کجاست گفتم اگه فکر میکنی من خیلی هیزم چرا موندی اینجا خب برو خونه خواهرت …میدونی که من هیزم . سمیرا یهو آچمز شد . هیچی نگفت .بعدم رفت تو اتاق و شنیدم صدای گریه میاد رفتم پیشش . گفتم ببخشید .معذرت میخوام .نمیخواستم ناراحتت کنم سمیرا گفت بخدا اگه جایی داشتم مزاحم شما نمیشدم . یه کم باز گریه کرد . رفتم کنارش رو تخت نشستم .دستشو گرفتم و گفتم ولش کن …درست میشه بعد نمیدونم چرا دستمو انداختم دور گردنش و به خودم فشارش دادم . البته این کارو گاهی میکردم . بدون لمس نقاط حساس اما این دفعه تنها بودیم . یه کم دیگه سمیرا بغض کرده بود . گفتم یه کم باهاش شوخی کنم . چند تا جوک گفتم . دیدم فایده نداره . رفتم سراغ شوخی دستی . البته با رعایت حدود شرعی ولی خب ناخوداگاه دستم میخورد به سینه هاش .اونم چیزی نمیگفت . بعد گفت امیر جان الان زنت میاد کونم میزاره . برو ولش کن …خوب میشم اوه اولین بار بود سمیرا اینجوری حرف میزد . خندم گرفت . گفتم بزار زنگ بزنم ببینم کجاست . توام بهتره بری . گفت بزن ببینم کجان زنگ زدم . زنم گفت فردا میایم . بلیط گیر نیاوردیم . ظاهرا با اتوبوس میخواستن بیان . چون زن من از جیبش حاضر نیس ولخرجی کنه . منم از خدا خواسته از آشپزخونه داد زدم امشب نمیاد . کونت سالم میمونه بعدم بلند خندیدم سمیرا هم در جوابم ی کم خندید و حوله به دست اومد بیرون . گفت پس یه دوش بگیرم …بعدم شام درست کنم دوتایی بخوریم گفتم سمیرا مطمئنی خواهرت میدونه اینجایی ؟؟ گفت آره بابا . به جفتشون یعنی هم زن من و هم اون یکی خواهرش گفته بود خلاصه سمیرا رفت حموم ومنم رفتم تو کوچه سیگار بکشم . وقتی برگشتم توی خونه یه بوی شامپو و بخار آب پیچیده بود . فکر کردم از حموم اومده بیرون . رفتم سمت اتاق خواب دیدم چراغش خاموشه .برگشتم سمت حمام که تو اتاق خواب وسطی که تقریبا مال پسرمه … دیدم در حموم نیمه بازه .داد زدم چرا درو باز گذاشتی . گفت قفلش سفت بود نتونستم ببندم بعدم ترسیدم گیر کنم . دیگه هیچی نگفتم . دو دقیقه بعد شیطونیم گل کرد داد زدم کمک نمیخوای . گفت وای اگه میشد که خیلی خوب میشد . گفتم میخوای پشتتو بیام لیف بزنم . گفت اگه قول بدی پسر خوبی باشی آره ممنون میشم . گفتم نه قول نمیدم . پس نمیام گفت باشه بیا لوسسس همونجوری با لباس رفتم تو حموم .گفتم یالا نشسته بود روی یه صندلی پلاستیکی تو حموم . در واقع هیچ جاش معلوم نبود به جز کمرش . ممه هاشو قایم کرده بود زیر دستاش . پاهاشم بغل کرده بود و حتی از روبرو هم چیزی معلوم نبود . تصمیم گرفتم فقط لیف بزنم بیام بیرون لیف و صابونی کردم و پشتشو لیف زدم . بعدم موهای بلندشو فرستادم یه طرف شونه اش و یه کم گردنشو لیف زدم .گفتم تموم شد . من رفتم . بلند داد زد ایول امیر … هیچی یه کم بعد اومد بیرون . رفت تو اتاق خودش . چند دقیقه بعدم گفت میای سشوار بکشی موهامو گفتم باشه رفتم تو اتاق دیدم فقط سوتین تنشه با شلوارک گفتم لباس چرا نپوشیدی . گفت همشون کثیف شدن خلاصه مشغول شدم . اولش وایساده بودم . بعد خسته شدم نشستم پشتش. از پایین موهاش خشک کردم تا رسیدم به سرش گفتم سرتو بیار عقب . اونم اورد . دیگه صورتشو هم میدیدم . یه کم خشک کردم یهو داد زد سوختم . اوه اوه باد گرم خورده بود به پیشونیش . گفتم کجات سوخت . گفت پیشونیم . همونجوری که پشتش بود یهو پیشونیشو بوسیدم . البته کشدار و یه کم سکسی یه ذره مکس کرد . ولی هیچی نگفت . دوباره مشغول شدم . دیگه اخرش بود و نمایش داشت تموم میشد . نمیدونستم بعدش چی میشه . انگار سمیرا اینو فهمید گفت امیر جان لای موهام سفید هم هست ؟؟ گفتم نه بابا تو که سنی نداری گفت دقیق نگاه کن . داشتم لای موهاشو میگشتم از پشت همینجوری اومد تو بغلم .طوری که سرش دقیقا روی سینه ام بود . گفت امیر ی کم بغلم کن گفت خوبی ؟؟ گفت آره اگه بغلم کنی . دستاشو اوردم گذاشتم روی سینه هاش . بعد دستمو گذاشتم رو دستاش که دستم به ممه هاش نخوره منتها خودش دستامو از زیر دستاش رد کرد . ساعدم درست رو نرمی ممه هاش بود . بعد خودشو ی کم کشید بالاتر . کاملا اومد تو بغلم . در گوشش گفتم اینجوری خوبه ؟؟ گفت اره بوسم کن همون پیشونی خوبه چشماشو بسته بود . منم چند تا بوس کردم . گفتم بسه ؟ گفت بیشتر لطفا بعد گفت منو ی کم بکش بالا تر و محکم بغلم کن من چهار زانو پشتش نشسته بود . اوردمش بالا تر .مجبور شدم پامو باز کنم که کمرش کاملا بچسبه به بدنم . بعد صورتشو اورد چسبوند به صورتم . گفت چقدر تو داغی من هیچی نگفتم . گفت بوس لطفا گفتم دیگه دهنم ب پیشونیت نمیرسه .گفت خب لپ و گونه ببوس دیگه نتونستم خودمو نگه دارم .چند تا بوس از لپ بعدم بغلای لبشو بوسیدم دیگه ممه هاشو هم کامل میمالیدم . یهو گفت میشه دراز بکشیم .سختمه اینجوری دراز کشیدم به بغل .اونم اومد تو بغلم .بعدم دستمو گرفت گذاشت رو ممه هاش . گفت بمال امیر ماساژ بده ولی بدون فشار و چلوندن بعدم کونشو اورد عقب تنظیم کرد دقیق جلوی کیرم که از شق بودن درد گرفته بود … تا دید راست شده بیشتر فشار داد . من ناخودآگاه خودمو به جلو هل دادم . . دیگه داشتیم تو هم حل میشیدیم . تا اینکه سمیرا گفت تا اینجاش دست ما بود . از اینجا به بعدش دیگه دست ما نیست . بعدم دستشو اورد پشتش و کیرمو از زیر کش شلوارکم گرفت دستش و حسابی چلوندمش .گفت وای چقدر داغه چقدر بزرگه … وای ابت هم اومده که گفتم آبم نیست … یه کم ترشح کرده گفت درش بیار کامل … با پام شلوارک و شورتمو درآورد .سمیرا همی شلوارک پاش بود .منتها نمیدونستم زیرش شورت هم داره یا نه دوباره اومد عقب و خودشو فشار داد بهم . کیر منم دنبال یه راهی میگشت بره لای شکاف کونش دستمو اوردم جلو و از جلو کردم تو شلوارکش کسشو بمالم . دستمو که بردم تو دیدم شورت نداره و کارم سخت نیست . انگشت فاکمو رسوندم به بالای کسش . ی کم خودمو کش دادم تا کامل رسید به لبای کسش . دیدم خیسه خیسه شروع کردم مالوندن و انگشت کردن . وسطش هم میاوردم بیرون و انگشتمو میک میزدم …ی بوی خاصی میداد ولی بدون مزه دیگه طاقت نیاوردم و شلوارشو کامل دراوردم از پاش یه پاشو گرفتم گذاشتم روی پاهام . لای پاش کامل باز شد . منم شروع کردم مالیدن چوچولش . یه کم مالیدم . بعد کیرم که لای پاش بود رو دراوردم و رفتم پایین . لای پاشو باز کردم و تازه تونستم کسشو کامل ببینم . اطرافش گندمی بود . لباش به کم تیره تر . چوچول باد کرده اش هم صورتی و خوردنی معطل نکردم . زبونمو رسوندم لای لبای کسش و لیس زدم . یه انگشتم هم توش بود . تازه هم شیو کرده بود . اب کسش و توف من قاطی پاتی لیز خورده بود تا سوراخ. کونش .اونجا رو هم لیسیدم . بعدم انگشتمو گذاشتم روی سوراخ کونش . ی هل دادم راحت رفت تو به کم تف مالیدم به انگشتم دوباره کردم توش .بعدم دو انگشتی . به دست دیگه منم بالا مشغول بود . سمیرا سوتینشو در آورده بود .دستم روی ممه هاش وول میخورد. یه کم خوردم . سمیرا یواش گفت کیرتو بیار سمت من . یه کم چرخیدم سمتش تا پایین بدنم سمت صورتش باشه . اول یه کم مالید . بعد دیدم کیرم داغ شد . داشت میخورد . البته نه خیلی حرفه ای . ولی خوب بود دو سه دقیقه بعد از دهنش در اورد گفت بیا توی من و پاهاشو باز کرد سمتم . یه بالش گذاشت زیر کونش و دستاشو باز کرد . رفتم روش …خودش با دست کیرمو تنظیم کرد روی سوراخ داغ کسش . با اولین فشار تا ته رفت توش سمیرا هم گوشمو گاز گرفت . گفت يواش کونی کسش قشنگ اب انداخته بود . هر تلمبه ای که میزدم یه گاز سمیرا مهمونم میکرد . فکر کنم سه دقیقه نشد تا اومدم پوزیشن عوض کنم نتونستم بیشتر نگه دارم خودمو . کیرمو درآوردم و گذاشتم روی شکمش . ابم با فشار ریخت رو شکمش . یکی دو قطره ریخت روی ممه هاش و بقیه هم رفت توی نافش سریع با شورتم تمیزش کردم . بعدم دور و بر کسشوکه سفیدک زده بودو پاک کردم و افتادم روش دم گوشش گفتم آخر نشد که بشه ببخشید گفت ولش کن دیگه …بهش فکر نکن . گفتم میرم دوش میگیرم . رفتم حمومو برگشتم دیدم سمیرا یه کم سوسیس سرخ کرده و با مخلفات روی اوپن گذاشته . صداش کردم جواب نداد . رفتم سمت اتاقش دیدم داره با زنم صحبت میکنه . ظاهرا یه بار زنگ زده بود بهش منم شاممو خوردم رفتم تو اتاقم خوابم برد . صبح پاشدم دیدم کیر بی صاحبم از من زودتر بیدار شده . رفتم تو اتاق سمیرا و خودمو رو تختش جا کردم . یه کم باهاش ور رفتم تکون خورد که یعنی بیدارم دیگه جای حرف نبود . تو همون حالت خوابیده کیرمو دراوردم و دادم دست سمیرا که اونم دراز کشیده بود تو بغلم شلوارک رو دادم پایین و از پشت بغلش کردم .اروم کیرمو هل دادم رفت وسط چاک کسش .یه کم جلو عقب کردم . به سرم زد کونشو امتحان کنم . با همون خیسی کسش مالیدم به دور سوراخ کونش . یه کم هم تف زدم به کیرم و آروم مالیدم به سوراخ کونش . گفتم یه کم کونتو میدی عقب . گفت کون نه ولی تا اینو بگه دوتا انگشتم تو سوراخش بود . خیلی هم تنگ نبود .انگار قبلا داده بود . خلاصه کیرمو که دوباره خشک شده بود توف زدم . اروم هل دادم سمت کونش . یه کم هل دادم سرش رفت رو . دستمو گذاشتم رو پهلوش و یه دستمو هم از زیر رد کرد ممه هاشو گرفتم و همزمان فشار دادم . قشنگ نصفش رفت تو سمیرا اومد فرار کنه دید نمیتونه . یه کم غرغر کرد و بعد دیگه ساکت شد . شاید دو دقیقه تلمبه زدم که حرکت ابم رو از کمرم احساس کردم که داره از کیرم خارج میشه و همشو خالی کردم توش بعدم یه کم بغل و بوس و از سمیرا خداحافظی کردم رفتم سرکار ظهر بهش زنگ زدم دیدم جواب نداد . خواستم بپرسم شام چی میخوره براش از بیرون بگیرم . ولی خب جواب نداد . غروبی رفتم خونه دیدم زنم برگشته با سمیرا دارن سالاد درست میکنن واسه شام . بعد از سلام و حال و احوال یه لبخند مرموزانه ای سمیرا تحویلم داد و دیگه همه چی عادی سپری شد . این اولین و آخرین سکسی بود که بین من سمیرا اتفاق افتاد . راستش باج های زیادی ازم گرفت که با پول شروع شد و با مجوز موندن تو خونه ما تا همین چند ماه پیش ادامه داشت. من خواهر زنمو کردم اما بگم بخش کردن هیچ فرقی نداره با زن ادم . فقط هیجانش جذابه . اگه غلط املایی داشتم ببخشید . داستان ادامه داره . ولی اینکه کی حال نوشتن پیدا کنم خدا میدونه . . نوشته: امیر لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده