behrooz ارسال شده در 5 فروردین اشتراک گذاری ارسال شده در 5 فروردین ضربدری × سکس ضربدری × داستان ضربدری × داستان سکسی × داستان گروهی × سکس گروهی × داستان سکس ضربدری × داستان سکس گروهی × تجربه اولین ضربدری سلام این ماجرا واسه عید همین امسال ۱۴۰۲ برای ما اتفاق افتاد . اسم من شهرام و ۳۴ ساله و توی یه شرکت کار میکنم . خانم من اسمش مرجان هست و حسابدار یه شرکت کوچیک دیگه هست . هر دو صبح تا بعدازظهر سر کار هستیم دائم و چون بچه نداریم فراغت زیاد داریم و دنبال ورزش و گردش تفریح متناسب با اوضاع اقتصادی موجود هستیم و تجربه مهمونی و دورهمی داشتیم. مرجان ۲ سال از من کوچیکتر هست و ۳ سالی هست ازدواج کردیم و رفتیم سر خونه زندگی خودمون و زندگی ساده و آرومی داریم . بواسطه وقت آزاد عصر ها مرجان توی یه باشگاه ورزشی نزدیک خونه ثبت نام کرد و هفته ای ۳ جلسه میرفت باشگاه و بدنسازی و تناسب اندام کار میکرد. بعد یه مدت با مربی باشگاه دوست شد و همش حرف اون بود بعد باشگاه که میومد و خیلی مرجان دوست داشت بدنش مثل مربی شون بشه . اسم مربی باشگاه سحر بود . بعد یه مدت بهم نق میزد که شوهر سحر هم باشگاه میره و اندام قشنگی داره و تو هم برو باشگاه و ورزش کن و…دو سه ماه بعد مرجان با سحر دوستی شون بیشتر شد و اول دعوتش کرد برای عروسی یکی از فامیل نزدیک و کارت دعوت برد برای سحر و اولین بار من سحر را با شوهرش محمدرضا دیدم و اونجا دوستی ما شروع شد . تقریبا دو هفته یه بار خونه هم رفت و آمد پیدا کردیم و چون محمدرضا که بهش میگفتیم شغل آزاد داشت و اهل دورهمی و پارتی و مسافرت زیاد بود ما هم یواش یواش باهاشون هم راه شدیم و بعد ۳ ماه یه روز ممد زنگ زد یه ویلا وسط هفته متعلق به یه دوستان هست که میشه رفت و ویلای باکلاسی هست و استخر هم داره و اگه میخواین تا اوکی کنم و بریم و مشورت کردم با مرجان و رفتیم حدود ۲۴ ساعت توی اون ویلا و اونجا بود که من بدون لباس سحر را دیدم وقتی با شوهرش رفتن داخل آب و شنا کردن و منو مرجان هم خجالت خجالت رفتیم توی آب و به قولی آب بازی کردیم و توی دوستی ما راحت بودن بیشتر شد . اون شب ممد زنشو حسابی کرد توی ویلا و منو زنم صدای حال کردنشون را از توی سالن شنیدیم . در کل آدمهای راحتی بودن زن و شوهر و بی شیله پیله و خاکی و بی ریا و با روحیه و انرژی مثبت هر وقت دیدیم بودن . چند بار دیگه پیش اومد مهمونی و دورهمی خانوادگی و دعوت کردین و دعوتمون کردن و رفت و آمد ما ادامه داشت . توی شبکه های اجتماعی هم با هم در ارتباط بودیم و برای هم کلیپ میفرستادیم و ممد کلیپ ها که میفرستاد اکثرش مضمون سکسی داشت و گاهی به شوخی می گفت باز باید بریم ویلا و حال کنیم و منم استیکر خجالت و شوخی داشتیم . ۱ماه قبل عید ممد و سحر اومدن یه شب شام پیش ما و گفتن زمستون سردی بود و دلمون سفر میخواد و اگه پایه هستین و پاستوریزه بازی در نمیارین و شما هم مثل ما راحت هستین تا واسه عید ۱۴۰۲ با هم چند روزی بریم جنوب و مناطق گرمسیر و خوش باشیم و بعد مشورت منو مرجان اوکی دادیم و قرار شد ماشین ها را مرتب کنیم و وسایل هم تقسیم بشن که کسی اذیت نشه و رفتیم روز اول عید بسمت شهرهای جنوبی خوزستان و بوشهر و … اولین جایی که بعد حرکت واسه ناهار توقف کردیم کنار جاده جای مناسب و تقریبا خوش جا و خوش آب و هوا و زمین یه کم مسطح بود و بساط ناهار و چایی را فراهم کردیم و چادر مسافرتی فنری را برپا کردیم که باد و آفتاب و گرد و خاک اذیت نکنه تا غذا داشت اوکی میشد یهو ممد به من گفت سحر صبح زود رفته حموم و تر تازه است من ببرم توی چادر و کارشو بسازم و خندید . باور نمیکردم ولی ممد رفت داخل چادر و شرایط را مهیا کرد و سحر را صدا کرد سحر جون بیا عزیزم و سحر در حالی که مرجان بگو بخند میکردن و روی گاز پیک نیک مشغول تهیه غذا بودن به منو مرجان گفت مواظب باشین کسی نیاد ها و خندون رفت توی چادر مسافرتی و زیپ چادر مسافرتی فنری را از داخل کشیدن و ممد شروع کرد و کوس زنش را لیس میزد و مرتب میگفت شهرام جون ما که ناهار و دسر و همه را یه جا خوردیم جاتون خالی و سحر هم ناله هاش میومد یواشتر یواشتر الان میشم و معلوم بود از صدا ملچ ملوچ که ممد سخت مشغوله و منو مرجان هم میخندیدم هم مراقب بودیم هم دلمون خواست . بعد چند دقیقه ممد فرو کرد به سحر و صدای زنش را در آورد حسابی و جوری میکرد که انگار دفعه اولش هست و حتی چادر خیلی کم تکون میخورد. دلم تاب نیاورد و آروم کنار در چادر نشستم و سعی کرد زیپ چادر را به قدری باز کنم که بتونم داخل چادر را ببینم ولی هم خجالت میکشیدم هم گفتم شاید ناراحت بشن ممد و زنش . الکی دست انداختم به زیپ چادر و آروم سرم را بردم نزدیک اون میزان کمی که زیپ چادر باز شده بود و گفتم ممد جون یه کم یواشتر چادر تکون میخوره و صدای سحر خانم هم زیاده و کسی این اطراف نیست ولی بیاد کسی مثل ما توقف کنه صدای سحر میاد و مشخصه توی چادر چه خبره . ممد گفت باشه عزیزم و یه جوووون گفت و ادامه داد . از اون درز کوچیک زیپ شروع کردم به نگاه کردن و چشمام صاف واستادن . سحر با یه بدن خوش فرم به کمر خوابیده بود و ممد یه دسته بیل کلفت و گنده و سیاهش را تا ته فرو میکرد به زنش و سحر هم سوراخ کونش مشخص بود چون پاهاش را بالا گرفته بود و فیس تو فیس سکس میکردن . سوراخ سحر مشخص بود از دست ممد خالی در نرفته و کرده توش قبلا و لبه هاش بیرون زدگی داره و سوراخش مثل کون مرجان تنگ و جمع و جور نیست و ممد جای سالم واسه زنش نزاشته . کیر ممد خیلی کیر کلفت و بزرگی بود و بقول مرجان شاه کیر بود . اول مرجان اشاره کرد زشته نگاه نکن ولی بعد بهش گفتم تو هم بیا ببین و اونم اومد و اونم نگاه میکرد و تعجب آمیز بهم اشاره کرد چه کیر گنده ای و خندید . ممد سحر را ۲۰ دقیقه ای دو سه روش کرد و حالش آورد و ارضا کرد توی حالت داگی و منو مرجان گاهی نگاه میکردیم و خدایی لذت داشت و هیجان و تجربه جدیدی بود و جنبه فان هم داشت . بعد حال اومدن سحر ممد زنشو همون داگی محکم کرد و آبش که اومد ریخت به کون زنش و پاک کردن و خندیدن و اومدن بیرون چادر و ممد گفت جاتون خالی خیلی حال داد . بعد گفت میخواین تا ناهار نخوردیم شما هم یه دست برین چادر؟ مرجان گفت نه ما دیشب برنامه داشتیم . ممد گفت قرار نشد پاستوریزه بازی در بیارین و قرار شد پایه باشین و قول دادین . من اون هیکل سحر را که دیدم واقعی هوس کردم و شوخی کردم گفت وقت غذا دعوت میکنن نه بعد از صرف غذا و اونام هم خندیدن و ممد گفت من حرفی ندارم میخوای سحر را ببر چادر حالا که مرجان نمیاد و با زنش خندیدن و گفتم نه میاد و مرجان را بهش اشاره کردم ما هم بریم داخل و اونم با استرس به ممد و سحر گفت تو را خدا بپایین کسی نیاد شرف مون میره ها و رفت توی چادر و من به ممد گفتم زیاد نگاه نکنی ها و خندیدیم . توی چادر شلوار زنم را با شورتش در آوردم و دیدیم وای اونکه از همیشه خیس تره و شورتش غرق آب شهوته و تا خواستم بخورم براش گفت لیز و آمده است خوردن نمیخواد . منم چند تا بوس کردم از کوسش و پاهاش را بالا گرفتم و کیرم را چند ثانیه مالیدم تا شق شق بشه و کردم توی کوس زنم و حس کردم انگار دو برابر همیشه داغ و لیز و گشاده و راحت تا تخمام کردم توش و صدای چلپ چلوپ شق شلوق کس زنم بس آب شهوت ازش میومد در اومد . آروم در گوش مرجان گفتم پس تو که خیلی دلت خواسته؟ گفت نمیدونم و ناله کردن را ادامه داد . پاهای زنم دور کمرم بود و منم روی کوسش تقه میزدم و سینه و لب هم میخوردم که آروم زیپ چادر را سحر باز کرد و گفت اجازه هست بیام داخل؟ منم گفتم بفرمایین و سریع اومد داخل و دوباره زیپ را بست و گفت دلم خواست کردن شما را ببینم و راحت باشین و منم گفتم مشکلی نیست و ادامه دادیم . چند دقه بعد سحر رفت سریع بیرون چادر و ممد گفت اجازه هست و اومد داخل و گفت ممد معلوم شد بی هنری و بی عرضه که عقب خانمت هنوز پلمپ هست و خندید . منو مرجان مست شهوت بودیم و حواسمون پرت شد و خندیدیم . مرجان را حالت به شکم خوابوندم و کیرم را کردم توی کوسش و جلوی چشمای ممد کردمش و مرجان هم مشخص بود حال میکنه داره جلوی شوهر سحر بهم میده و کمر تکون میداد و حرف میزد که محکم تر دارم میشم و منم دستم را به همون حالی که روی مرجان بودم بردم لای پاش و همزمان با کردن کوسش چوچوله را مالش میدادم تا زودتر حالش بیارم و مرجان را حال آوردم و بعدش سریع داگی گفتم بشه تا آب منم بیاد و ممد نگاه میکرد و حرفی نمیزد . آبم را که آوردم ریختم به کون زنم و بعد پاک کردیم و خندیدیم و لباس پوشیدیم . ممد گفت ببخشین اومدم داخل ولی لازم بود چون شما خجالتی هستین و راحت نیستین و خواستم راحت باشیم با هم در طول سفر . ناهار را خوردیم و حرکت کردیم و شب رسیدیم به یه شهر های خوزستان و دیدیم خیلی قیمت اجاره ها را زیاد میگن و ممد گفت میخواین چادر بخوابیم و حال میده ۴ تایی پیش هم توی چادر و قبول کردیم و یه جای امن توی یه پارک های نزدیک مرکز شهر خوابیدم و کلی حرفای سکسی راجع به اتفاق ظهر زدیم و ممد گفت که حیف اینجا نمیشه و کسی ممکنه بیاد یا بفهمه وگرنه من دوباره سحر را جلوی شما میکردم و خندیدیم . تا صبح یه بار خانمها رفتن دستشویی و منو ممد تنها شدیم و بهم گفت عجب دیفرانسیل نازی داره خانمت بزار یه دور باهاش بزنیم و خندید و منم کم نیاوردم و گفت زن تو هم خوب چیزیه و کردنی هست گفت تو میخوای بکنیش؟ گفتم نمیدونم گفت میخوای ردیف میکنم بکنی و تو هم خانما را نرم کن یه دور با هم عوض کنیم اگه حال داد و خواستین باز انجام میدیم و نخواستین هم که یه تجربه است . گفتم سحر اوکیه؟ گفت سحر من بگم بکش پایین به صد نفر هم بده رو حرف من حرف نمیزنه . گفتم من میترسم بگم مرجان ناراحت بشه . گفت تو نگو ما میگیم حین برنامه و اگه راه داد میزنیم توش و راه نداد هم میگیم شوخی کردیم و مشروب یه کوچولو داریم و میخوریم و میزاریم سر مستی و بعد با معذرت خواهی حلش میکنیم . گفتم باشه قبول و منم دوسدارم زنت را بکنم . قرار شد فردا خونه اجاره کنیم و بهونه حمام و استراحت بریم جایی که استرس نباشه کسی بیاد و فردا صبح خونه ۱ روزه اجاره کردیم . رفتیم و اول ممد سحر لخت شدن جلو ما رفتن حمام دوش گرفتن و بعدش منو مرجان رفتیم حموم و من حرف پیش آوردم و شوخی کردم با مرجان و گفتم عجب بکنی هست این ممد بهش نمیاد این کیر و کمر و یه جورایی انگار سحر هم رو مخ مرجان کار کرده بود و مرجان هم حرف کیر شوهر سحر را آورد و گفت آره عجب کیری داشت و کمرش توپ بود و عجب بکن هست و حسابی زنشو حال آورد و خوش بحال سحر … و حس کردم مرجان هم دلش خواسته و راه میده احتمال زیاد و گفتم پیش هم حال کنیم ۴ تایی که تو ناراحت نمیشی؟ خندید گفت نه . وقتی رفتیم بیرون حمام لباس پوشیدیم و خشک شدیم و سحر و ممد چایی درست کردن آوردن و تشک و پتو پهن کردن و گفتن نظر شما هست که یه حال حسابی بکنیم بعد بریم بیرون؟ منم گفتم بکنیم ولی حسابی و خندیدیم. یواش یواش سحر لخت شد کامل جلوی ما و ممد پاهاش را گرفت بالا و برای زنش ساک زد چه کوس نازی داشت لعنتی سفید تمیز بی مو و خوشگل و گفت شهرام سینما نیومدیم ها یالا شما هم اگه میخواین بحالین و منم لباس های مرجان را در آوردم و نزدیک سحر به کمر خوابوندم و پاهاش را بالا گرفتم و منم برای زنم خوردم و سعی میکردم دید بزنم کوس سحر را و پاهای مرجان را جوری بگیرم ممد هم ببینه کوس کون مرجان را . حین خوردن بدون مقدمه ممد دستش را آورد سمت مرجان و تا من براش کوسش را میخوردم انگشت وسطی دست چپش را آروم برد سمت سوراخ کون مرجان و شروع کرد ناز کردن سوراخ کونش و گفت ببخشین و کون صفر کیلومتر ببینم دست خودم نیست . منم حس کردم مرجان دلش رفته بزاره ممد کارشو بسازه و گفتم راحت باشین و یواش یواش انگشت ممد حین لیس زدن برای زنش فرو رفت توی کوس مرجان و منم همزمان میخوردم و ناله مرجان را بلند کرد این حرکت ممد و مشخص بود داره حال میکنه . بعد دو سه دقیقه ممد به سحر گفت پس یه حال به دوستت بده و سحر آماده بلند شد و خم شد روی مرجان و سینه های گنده سحر را شروع کرد به مکیدن و ممد گفت پاشو شهرام شیفت ها عوض شد و من کنار رفتم تا ممد کارشو بکنه و چه لیسی زد و زبونی زد کوس زنم را که شروع کرد به التماس و توی رون پاهای مرجان لرزید و مشخص بود از شهوت و ضعف و هیجان لذت توی ابر ها رفته انگار و سحر هم سینه های گنده مرجان و گردن و لبش را میخورد همزمان و منم کمک دادم بهشون و سینه دیگه مرجان را خوردم و وقتی مست شهوت شد و التماس کرد که بکنه توش رفتم پشت سحر که خم شده بود حالت داگ استایل روی مرجان و لب و سینه میخورد و شروع کردم لای چاک کوس و کون سحر را بوسیدن و لیس زدن و سحر هم پاهاش را باز تر کرد راحتر بخورم واسش و سوراخ کون بزرگ و تمیزش را حین لیس زد بتونم بو کنم . ممد دوتا سوراخ بزرگ تحویلم داده بود و دوتا سوراخ تنگ تحویل گرفته بود بجاش و تا میخوردم برای زنش بلند شد و کیرش را که سیاه و گنده و کلفت بود کرد توی مرجان و آخ مرجان را در آورد و پاهای مرجان را گذاشت روی شونه هاش و سفت و سخت بهش فرو کرد و مرجان را قشنگ جر داد و بازش کرد و کاری کرد که مزه کیر کلفت و گنده را حس کنه و سحر هم فقط میگفت جر بده کوسش را ممد و منم نگاه میکردم و برای سحر میخوردم … ممد جوری روی مرجان مسلط بود که هر جور میخواست کوس را تا تهش بهش فرو میکرد و مرجان فقط میداد و آخ و ناله و ممد میگفت خیلی تنگه لعنتی و داغه چقدر و شهرام منم شریک این کوس هستم من بعد و بی رحم میکرد. منم یواش یواش همون حالت داگی سحر که خم بود روی زنم کیرم را فرو کردم توی کوس زن ممد و شروع به تعریف کردم که عقب زنت را هم میشه بکنم ؟ و … ۴ تایی توی فضا بودیم و آه و ناله مون بالا بود و اول مرجان ارضا شد زیر کیر ممد چون هم کیر میخورد توی کوسش هم با دست براش سحر و ممد میمالیدن و از حال بردنش و انداختن به التماس و جرش دادن زن و شوهر و ولش کردن . گفتم سحر جون چطور ارضا میشی؟ یهو ممد گفت بزار زنم بشینه وارونه دهنم بحال 69 تا برای من ساک بزنه و همزمان واسش بخورم و شما هم بکن کوسش تا زود ارضا بشه و ممد خوابید زیر و سحر زنش به حالت 69 نشست دهنش و خم شد تا منم بکنم کوسش را و حین ساک زدن برا شوهرش کمر بزنم و حدود ۵ دقیقه این پوزیشن حال کردیم تا سحر هم افتاده به ناله و ارضا شد و لرزید … بعد ممد گفت مرجان میتونی تحمل کنی بکنم منم حال بیام ؟ مرجان اوکی داد و ممد سریع حالت داگی مرجان را خم کرد و تا دسته کرد کوسش و میگفت عجب چیز تنگی و خودم پاره ش میکنم و کرد حسابی کوس مرجان را و منم سحر را به شکم خوابوندم و خوابیدم روش و از پشت سر کیرم را کردم کوسش و کمر زدم و نگاه کردم مرجان چطور داره میده و حال میکنه و آبم که اومد ریختم روی کمر سحر و پاک کردم با دستمال و ممد هم اینقدر هندل زد توی کوس مرجان که نزدیک بود باز مرجان ارضا بشه و یهو کیر گنده ش را در آورد و آبش را پاشید به کوس و کون مرجان همون پوزیشن داگی که جلوش بود و به زنش گفت سحر لیس میزنی آب را؟ سحر گفت الان حسش نیست و ممد پاشد آب را با دستمال پاک کرد . از اون روز تا ۶ روز ما سفر بودیم و ممد چپ و راست میرفت روی مرجان و میکردش روزی دوبار و سه بار مرجان را جلوی من میکرد و مرجان هم دوست داشت و هر جا موقعیت بود توی چادر و خونه و هر جایی مرجان و ممد میکردن با هم و من و سحر هم اگه حسش بود سکس میکردیم. بعد مسافرت تا مدتها ممد میومد خونه ما و مرجان را میکردش و دوتایی حال میکردن و منو سحر هم مثل اونا با هم حال میکردیم . اگه شد بازم مینویسم که چهارتایی چه کارا کردیم . نوشته: شهرام . آموزش تماشای فیلم ها - آموزش دانلود فیلم ها - آموزش تماشای تصاویر . لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده