رفتن به مطلب

داستان سکس خفن در روستا


mohsen

ارسال‌های توصیه شده


سکس در روستا - 1
 

داستان از جایی شروع میشه که احمد دوست چندین و چند ساله من و تینا بهمون پیشنهاد میده چند روز بریم دهاتشون ،سمت قزوین
با اینکه خیلی مشغله کاری داشتم ولی بالاخره مرخصی گرفتم و بار و بندیل و بستیم و عازم سفر شدیم
احمد چند سالی میشه که از همسرش جدا شده و تنها زندگی میکنه
دوستی من و احمد اززمان دانشگاه شروع شد و تا الان هم ادامه داره
اسم روستایی که قرار بود بریم علی آباد از توابع قزوین بخش رودبار الموت بود وکلا کم جمعیت و با زبان محلی مراغی که مخصوص خودشونه صحبت میکنن

مادر پدر و یکی از خواهر های احمد اونجا زندگی میکردن و برای من و تینا چون بار اول بود به اون منطقه سردسیر میرفتیم جالب بود.
یه جای بکری بود که زیاد توسعه نیافته بود و حتی اینترنت هم نداشتن یا حموم عمومی و یا ورزشگاه هم نبود .کلا بخاطر همین، جمعیت کمی که داشت ، آدمهاش در حال مهاجرت به شهرهای بزرگتر بودن .
بگذریم
احمد ۳۵ سالشه و تقریبا با من هم سنه و بچه سوم خانواده س و خواهر کوچکتر از خودش ۳۰ سالش بود که مجرد بود .البته اونم طلاق گرفته بود از شوهرش که اعتیاد داشت. اینا رو احمد تو مسیر برامون تعریف کرد.
خب پس داستان حول خواهر احمد میچرخه .
وقتی وارد روستا شدیم اهالی جوری به ما نگاه میکردن انگار ما از کره ماه اومدیم به قول خودشون ما خارجی بودیم
پدر و مادر احمد سن و سالشون زیاد بود ولی از من سر حال تر بودن از بس کار میکردن
یه خونه قدیمی آجری ۲ طبقه که اتاق های تو در تو داشت و خبری از سالن پذیرایی و اینا نبود
آشپزخانه و دستشویی و حمام هم تو حیاط بود و مرغ و خروس بود که وسط حیاط برا خودشون حال میکردن.
تینا خیلی ذوق داشت و براش جالب بود
راستی من با تینا ۵ سالیه که ازدواج کردم و بچه هم نداریم نه اینکه فکر کنید اجاقمون کوره نه ،تصمیمی به بچه دار شدن نداریم
تینا جون، از نظر قیافه و اندام در حد آنجلینا جولیه و برای من تو سکس کم نمیزاره که هیچ، همیشه هم ناراضیه ،ماشالله طبعش بالاست و شاید اگه کنترل سکس دست خودش باشه روزی یک بار و حداقل میخواد سکس داشته باشه و من به هفته ای دو بار بسنده میکنم
قد بلند و کمر باریک و سینه های ۸۵ و قوص کون زیاد و دیگه آنجلینا جولی ،ولی سفیدش.

یه موقعه هایی که با هم میریم پاساژگردی و تفریح متوجه نگاه مردها میشم تازه بعضی وقتا خانوما رو هم دیدم که با حسرت به بدنش نگاه میکنن و تیکه میندازن البته بیشتر تیکه هاشون به منه که کوفتت بشه و دیو و دلبر و از این حرفا.
خب من هیچ زیبایی ندارم و قدم یکم از تینا کوتاه‌تر و موی سرم طاس و همین دیگه بقول مردم کچلها شانس دارن،اینم از شانس سکسی من که تینا خوشگل سکسی گیر من افتاده
عوضش هر چی من بد قیافه احمد خوش استایل و از اون آدماییه که کلاس میزاره و یکم وسواسی
انگار پدر و مادرش تا غروب سر زمین کشاورزی کار میکردن هوا جوری سرد بود که تو یکی از اتاقای بزرگ خونه یه کرسی گذاشته بودن تا هر وقت همه دور هم جمع میشدن زیر اون کرسی میرفتن و تعریف میکردن ،خبری هم از تلویزیون نبود ،امکانات در حد صفر ولی صفا و صمیمیت در حد لالیگا
داشتم چمدونم و می‌بردم به اتاقمون ،که درب یکی از اتاقای پایین باز بود و از جلوش که رد شدم یهو چشمم خورد به خواهر احمد که داشت هول هولکی لباس عوض می‌کرد البته بعدا فهمیدم خواهر احمد ،
یک آن دیدم جلو آینه ایستاده و سوتینشو درآورده و میخواد یه سوتین دیگه بپوشه و تا از آینه دید من نگاه کردم و دارم رد میشم همونجوری لخت برگشت
منم سنگینی چمدون و بهانه کردم که مثلا سنگینه و یه توقف کوچیک جلو در اتاق داشتم
فکر کردم که خجالت کشیده ولی برعکس انگار مخصوصا ممه هاش و داشت نشون میداد
لامصب ممه هاش سر بالا و نوک تیز و اونم دست کمی از ممه های تینا نداشت البته من ممه ندیده نبودم ولی چون یک دفعه این اتفاق افتاد ،اول فکر کردم حواسش نیست ،و شاید هم مخصوصا این کار و کرده که خدا پدرش و بیامرزه چون جوری مغزم به کیرم فرمان آماده باش داد ، که تو دلم گفتم اوف عجب کصیه
شاید یک یا دو ثانیه بیشتر چشم تو چشم نبودیم ولی یه دفعه دستش و گذاشت رو ممه هاش و گفت سلام
منم هول شدم سلام کردم ولی سرم و انداختم پایین
خنده کنان دوید اومد با یه ببخشید درب و بست و منم اینور و اونور و دیدم خب خدا رو شکر کسی ندید مارو، چمدونم و برداشتم و از پله ها بردم بالا
آدرنالینم جوری رفت بالا که کیرمو راست کرد. هر وقت ما یه جای جدید میریم تینا شدیدا حشری میشه و میاد سراغم میدونستم که الان وقتی در چمدون و باز کنم میاد و به هوای عوض کردن لباساش دستشو میکشه رو کیرم و اونو میکشه بیرون و شروع به ساک زدن میکنه
و دقیقا همینطور هم شد

تینا تا من و دید گفت
پوریا چمدون و بذار اون گوشه ،کاش اینجا تخت داشتن انگار باید رو زمین بخوابیم
منم گفتم خب عزیزم مزه روستا به همینه دیگه، همه جا که امکانت نیست، اینم برا خودش خالی از لطف نیست.
تینا گفت "
/در چمدون و میشه باز کنی میخوام لباسمو عوض کنم .

باشه عشقم فقط همین دیگه

/نه عزیزم اول یه لب بهم بده بعد بهت میگم.

لباشو آورد زارت گذاشت رو لبام و دستش مثل همیشه رفت تو شلوارم

/پوریا" کلک این چرا راسته قبلا به این زودی راست نمیشد ؟
تمام صحنه های ممه های خواهر احمد که اسمش هم هنوز نمیدونستم تو ذهنم مرور شد.
انگار الان خواهر احمد داشت لب میداد به من و دستشو انداخته بود تو شلوارم
یه حس جدیدی بود
تا اون موقع هر وقت من و تینا سکس میکردیم تنها فانتزیمون این بود که دیدی یارو تو صف سینما داشت با چشاش منو می‌خورد منم میگفتم آره تو به اون بده منم زنشو میکنم، فانتزیامون معمولا همینجوری بود ، به افراد ناشناس فکر می‌کردیم نه بیشتر نه کمتر ولی این دفعه تمام فکر و ذهنم ممه های اون پایین بود انگار دلم میخواست باز ببینم .
کاش دوباره درب اتاقش اتفاقی باز باشه و من دارم رد میشم ببینم اون داره لباس عوض میکنه .
تا اون موقع نمیدونستم که کیرم برای خواهر احمد قراره بلند بشه ولی هر چی بود خدا خیرش بده چون کیر من و بلند کرده بود و تینا داشت حشری وار باهاش ور میرفت
لبام و جوری مک میزد که انگار میخواد از جا بکنه قورتش بده
کیرم و که داشت میمالید همه اینا مقدمه ای بود تا من دست بندازم و لختش کنم ولی یه دفعه صدای در زدن و متوجه شدیم.
خوشبختانه کار زیاد به جاهای باریک نکشیده بود، رفتم در و باز کردم
//سلام خوش اومدین من سارا هستم خواهر احمد
خودش بود سارا
با اون ممه های خوشگلش ولی ایندفعه با یه روسری روستایی و دامن بلند و بلوز گشاد .
دستمو دراز کردم سمتش
سلام منم پوریا هستم
در و کامل باز کردم و تینا رو معرفی کردم
حواسم نبود دستم دراز کردم تا دست بدم ولی اونجا انگار رسم نبود و دستم بدون جواب موند
تو دلم میگفتم عجب چیزیه لامصب ،چیزی کم نداشت از تینا ،حتی صورتش خوشرنگ تر و چشماش درشت قهوه ای بود
/سلام تینا هستم ،افتادین تو زحمت
سارا به تینا دست داد و خوش آمد گویی کرد ولی من چشم بر نداشتم ازش
انگار یه حسی بهم میگفت که تو اینو میکنی
گرچه اون موقع راست کردم و تینا داشت مقدمات سکس و آماده می‌کرد ولی همش تو ذهنم سارا بود
انگار بجای تینا میخواستم اونو بکنم ولی سارا اومد و نشد ما یه سکسی بکنیم
انگار اتاقا قفل در هم نداشت و تازه لولای در چوبی بود و زیاد خوب چفت نمی شد یعنی راحت نمیتونستی در و ببندی و راحت باشی برا همین تینا اینجور وقتا شیطون میشه
سارا که رفت چشمم دنبالش بود که تینا دستش و انداخت از روی شلوار کیرمو کشید و گفت هوووووی ،نخوریش بابا
خنده ام گرفت و منو کشید دوباره سمت خودش
گفتم تینا حواست باشه درهای اینجا ظاهرا خوب چفت نمیشه یه دفعه دیدی داریم سکس میکنیم در باز شد
اونم گفت بشه اشکالی نداره
منم به شوخی گفتم خب اون موقع من دارم میکنم بعد احمد بیاد ببینه چی؟
انگار که آتیش و شعله ور کرده باشم دستشو دوباره کرد تو شلوارم و کیرم و جوری فشار داد و گفت چه بهتر بزار اونم ببینه یه حالی بکنه بره جق بزنه
خیلی حشری شدی که تو باز
همانطور که در اتاق پایین باز بود و من ممه های سارا رو دیدم
فکرش دوباره اومد تو سرم و تینا هم ول کن نبود و کیر میخواست
یه تیکه پارچه گوشه اتاق پیدا کردم و گذاشتم لای درب و اونو چفت کردم و شلوارم و کشیدم پایین جوری کیرم و کردم تو کصش که گفت پوریا ایندفعه جرم دادی خیلی خوب بود انگار خودت نبودی
منم گفتم حتما احمد بود خندید و گفت جووووووووون
به شوخی بهش گفتم کثافت اسم احمد و میارم حشری تر میشی گفت نه که اسم سارا میاد تو حالی به حالی نمیشی
لباس راحتی پوشیدیم و رفتیم پایین ولی احساس سرما میکردیم
هرچی صدا کردم که احمد کجایی و یاالله و یالله کردم کسی نبود .
احمد رفته بود برا شام تدارک ببینه و ما بغیر از سارا کسی و تو اون خونه ندیدیم

سارا با سینی چایی از آشپزخونه اومد و مارو دعوت کرد به اون اتاقی که کرسی بود
گفت معمولا تو اون اتاق جمع میشن و از مهمونا اونجا پذیرایی میکنن
تینا با ذوق زیاد وارد اتاق شد و رفت زیر کرسی
سراغ احمد و گرفتم گفت میاد
منم نشستم کنار تینا زیر کرسی
اونم سینی چایی و گذاشت وسط کرسی و خودشم نشست روبروی ما
تینا باز شروع کرد شیطونی
دستش و از زیر کرسی میخواست ببره سمت شلوارم که من پس میزدم نمیذاشتم
کلا کرم داشت ولی زیر چشمی جوری که تینا متوجه نشه به سارا نگاه میکردم
بالاخره نتونستم از پس تینا بر بیام دستش و حسابی کرد تو شلوار و شورتم، پاهاشم زیر کرسی دراز کرد و خودش و چسبوند به من
سارا هم شیطنت خودش و داشت احتمالا فهمیده بود که اون زیر باید خبری باشه
چیزی هم برا تعریف نداشتیم فقط از تمیزی هوای اونجا می‌گفتیم و از بافت روستایی شهر و اینکه مردمش کلا کشاورز هستن و جوونا میرن به یه شهر دیگه.
من گفتم شما چرا نرفتی موندی روستا
خنده ریزی کرد و گفت خب دلم نمیاد مادر و پدرم و تنها بزارم
تو همین حرفا بودیم احساس کردم سارا انگشتای پاهاش و داره میزنه به انگشتای پاهای من
اول یه ضربه کوچولو خورد که من چشم تو چشم شدم باهاش بعد سرشو انداخت پایین
تو خیالم گفتم حتما اتفاقی خورده ،ولی کیرم که تو دستای تینا بود ،اونم داشت باهاش ور میرفت کلا راست بود
ی ذره دل و جراتم بیشتر شده بود گفتم پاهام و دراز تر کنم و مخصوصا اینبار من یه ضربه کوچیک زدم به پاهای سارا
دیدم لبخندی زد ولی سرش همچنان پایین بود
دوباره سعی کردم پاهام و بزنم بهش
ولی ظاهرا پاهاش و جمع کرده بود
خب این دومین برخورد من و سارا بود
در باز شد و احمد اومد
تینا دستش و زود از تو شورتم درآورد واومدیم زیر پاهاش بلند شیم که زود خودشم نشست زیر کرسی کنار خواهرش
دیگه نمیشد ریسک کرد که بخوام پامو بزنم به سارا
احمد به سارا گفت یذره خرت و پرت گرفته و اونم رفت که شام و درست کنه
تمام حواسم بیشتر به سارا بود
تینا از روی شلوار کیرمو میمالید و انگولک می‌کرد
احمد گفت
پوریا مشروب آوردی دیگه
گفتم بله یه چهار لیتری آوردم تو صندوق ماشینه بی‌زحمت برش دار
گفتم احمد آب و هوای اینجا جوریه که از الان دلم میخواد بخوریم
گفت الان بخوری که زود خوابت میگیره بزار از ۲ ساعت دیگه شروع میکنیم
سارا گفت منم دوست دارم بخورم
گفتم عزیزم سر درد میگیری مثل همیشه
گفت نه اینجا هواش تمیزه واقعا می‌طلبه
تو همین حین مادر و پدر احمد اومدن و خوش آمد گویی کردن و با اون لهجه قشنگشون که زیاد متوجه نمی‌شدیم ما رو تنها گذاشتن و رفتن تو آشپزخونه چیزی بخورن و برن بخوابن
سارا خواهر احمد با سینی مخلفات اومد و ما همچنان زیر کرسی
شروع کردیم به خوردن.
پیک اول و دوم و سوم
گرم شدیم جوری که گفتم احمد نمیشه کرسی و جمع کرد ؟اونم خندید و گفت نه داداش تو مستی ،این نباشه هممون یخ میزنیم
سارا نمی‌خورد
بهش تعارف کردم گفتم چرا نمیخوری
کلا کم حرف بود ولی متوجه نگاهای زیر زیرکیش شدم
احمد گفت ولش کن هر کی دوست داشت میخوره
تینا هم حسابی مست شده بود و برا خودش دلبری می‌کرد
چیزی ندیدم که احمد بخواد چشم چرونی کنه برا تینا
ولی تمام حواسم به سارا بود
انگار میخواست ما مست کنیم
پیک ۴ و ۵ و ۶ رفتیم بالا که تینا تا پیک ۵ ادامه نداد ولی مست مست شده بود
احمد رفت تو حیاط سیگار بکشه
تینا هم مست شده بود ولو کرد خودش و زیر کرسی
منم حسابی تو فضا بودم و روبروم سارا دلبری می‌کرد
احساس کردم که دوباره زیر کرسی یه ضربه از روبرو خورد به پاهام
چشم تو چشم سارا شدم
این دفعه خندید ولی سرشو ننداخت پایین
یه پیک ریختم با خنده گفتم اینو به سلامتی تو میخورم. رفتم بالا.
حسابی مست کردم ولی می‌فهمیدم چه خبره
پاهام و جوری دراز کردم زیر کرسی که مخصوصا بخوره به پاهای سارا
یه چشمکی زدم بهش و دوباره خندید
انگشت پام خورد بهش ولی ایندفعه بر نداشتم از رو پاهاش
تینا هم هفت آسمون خواب بود وقتی مشروب میخوره دیگه نمیتونه خودشو کنترل کنه خدا رو شکر که خراب نکرد و آبروم و نبرد
سارا معلوم بود میخارید.
انگار باید حرکتی میزدم
جوری پاهام و میمالیدم به پاهاش که کیرم داشت از گلوم میزد بیرون
احمد اومد و گفت شام و بیار که بخوریم گشنمونه
شام و خوردیم و تینا رو شام نخورده بغل کردم بردم بالا
سارا هم مشغول جمع کردن شد و احمد هم مست مست بود
اونم رفت تو اتاق خودش
تشک و لحاف تینا رو انداختم و خودم به بهانه دستشویی رفتم پایین
سارا تو آشپزخونه داشت ظرفا رو می‌شست
یالله
برگشت و با دست کفیش روسریشو کشید رو سرش
گفتم سارا خانوم دستشویی کجاست
اونم با خنده خوشگلش با دست نشونم داد که اون طرف حیاط
تو حال مستی بودم ولی میخواستم یه شیطنتی بکنم
گفتم درب اون که خراب نیست
خندید
گفت چطور ؟
گفتم والا اینجا ظاهرا در ها همه خوب چفت نمیشن
گفت اتفاقا اونم درش آهنی زنگ زده ولی یه سنگ بزرگ پشت در هست که وارد شدین اون و بزارید در و نگه داره
گفتم
من که مست مستم نمیتونم سنگ جابجا کنم
باز خندید گفت خب کمتر میخوردین.
گفت برید کسی نمیاد
گفتم شاید شما منو ببینید
با خنده گفت خب عوضش یر به یر میشیم
تازه دوزاریم افتاد منظورش چیه
گفتم خب اگه قرار به یر به یر شدنه چرا اونجا
کثیفه
گفت خب پس کجا
انگار داشت سر به سرم میزاشت ،میدونست مستم ولی اون هوشیار بود
گفتم من همش دو تا ممه خوشگل دیدم
سرخ شد و سرشو انداخت پایین و می‌خندید دستاشم کفی بود
انقدر جرات پیدا کرده بودم
گفتم من که ممه ندارم نشون بدم ولی یه چیز دیگه دوست داشتی جاش نشون میدم
انگار آب دهنش و داشت قورت میداد با یه لوندی خاصی گفت مثلا چی
گفتم آقایون چی دارن شرمنده گلاب به روتون
کیییر
دهنش و ملچ و ملوچ کرد گفت خب قبول
گفتم کجا
گفت همینجا
گفتم اینجا بکشم پایین ؟
گفت آره احمد خوابه، اون مست کنه تا صبح میخوابه نمیاد
گفت اگه از زنت مطمئنی که نمیاد همینجا نشونم بده
گفتم فقط همین نشون بدم؟
گفت آره همین
منم شلوار گرمکن و با شورت کشیدم پایین
با چشاش داشت می‌خورد
گفتم نمیخوای دست بزنی بهش
گفت مگه شما دست زدین به من که من دست بزنم
یه دفعه برگشت و دوباره شروع کرد به شستن ظرفا
دیدم یا الان باید تمومش کنم یا دیگه شاید فرصتی نباشه
رفتم از پشت چسبوندم بهش
انگار منتظرم بود
کونش و قمبل کرد و کیرمو از رو دامنش چسبوندم بهش
دستام و از زیر لباسش رسوندم به ممه هاش
انگار سوتینشو باز کرده بود
واییییییییییی
حشری شده بود و شروع کردم لاله گوشش و خوردن
انگار ضعف کرد ،میخواست بیوفته
گفت اینجا نه
گفتم خب کجا بریم
گفت یک ساعت دیگه بیا تو اتاقم در و باز میزارم
انگار دنیا رو فتح کرده باشم ضربان قلبم تند و تند میزد
رفتم دستشویی و یه جیش حسابی کردم و رفتم بالا
دیدم تینا خواب خوابه
آنقدر عجله رفتن به اتاق سارا رو داشتم زمان دیر می‌گذشت
بعد یک ساعت یواش و آروم از پله ها اومدم پایین و در اتاق باز بود
وارد اتاق شدم دیدم خالیه کسی نیست
ترسیدم نکنه تله گذاشته برام
رفته احمد و بیدار کنه .فکرای جورواجور
میومد تو ذهنم
کیرم خوابید
میخواستم از اتاق بزنم بیرون
که یدفعه سارا با چادر اومد تو
انگشت دستش و به نشانه هیس گذاشت رو لباش و در و بست
گفتم کجا بودی با چادر
گفت حموم کنار دستشویی، تو حیاط حموم بود
خیس خیس بود
انگار خوب خودش و خشک نکرده بود
همینجوری از موهاش داشت آب می‌چکید
گفتم چرا با چادر
گفت اینجا بخاطر سرما از حموم میایم بیرون چادر میپوشیم که سرما نخوریم
چادرشو از سرش برداشت
معلوم بود که بدنش خیس خیسه و با عجله لباس پوشیده
همونجوری با دامن بلند و یه ژاکت زیپ دار.

مستیم کمتر شده بود
کیرم دوباره بلند شد
رفتم روبروش
لبام و گذاشتم رو لباش
خیلی آروم و قشنگ لب بازی کردیم
دستام نمیتونست بیکار باشه
همینجوری که لبامون تو هم بود زیپ ژاکتش و باز کردم
هوری دو تا ممه افتاد بیرون
خوشگل و خوردنی
با دستام شروع کردم نوک ممه هاش و تحریک کردن
آنقدر حشری شده بود که اونم دستش و بیکار نذاشت بمونه
دستش و کرد تو شلوارم
همین که کیرم و گرفت یه لرزشی تو بدنش افتاد
انگار خیلی وقته که منتظر این اتفاق بوده
دیگه نمیتونستم رو پاهام وایسم
نشستم زمین
گفت بزار تشک بندازم
گفتم مطمئنی اینجا امن کسی نمیاد
گفت خیالت راحت
لباسامو درآوردم لخت لخت
چشم از رو کیرم بر نمی‌داشت
خیلی حشری بود
با دوتا دستام دامنش و کشیدم پایین
شورت نداشت
انگار رفته بود حموم حسابی شیو کرده بود
حسابی کصش برق میزد یه ذره مو هم نداشت
من رو تشک نشسته بودم و سارا ایستاده جلوی من
دستامو دور کمرش حلقه کردم و صورتم و چسبوندم به کصش
زبونم و انداختم توش و اونم آه و اوه بود که می‌کرد ولی نمیتونست زیاد سر و صدا کنه خیلی نرم و آهسته داشتیم حال میکردیم
دوباره ارضا شد و خوابید
پاهاشو دادم بالا
گفت تو رو خدا بکن
کیرم داشت می‌ترکید
یه تف ریزی زدم روش و کردم تو کصش
التماس می‌کرد
تند تر بزن فشار بده
منم سرعتمو بردم بالا
جوری بکن جرم بده که پاره شم
اینا حرفایی بود که سارا میزد
منم جوری کصش و پاره کردم که راضی بشه
نمیتونستم زیاد معطل کنم باید کار و زود تموم میکردم حقیقتش یذره دلهره داشتم که کسی نفهمه
تو همون حال گفتم آبم داره میاد
گفت نریزی توش
آبم و ریختم رو شکمش
و با کف دستش آبمو میمالید به بدنش
انگار خیلی وقت بود رنگ کیر ندیده بود
یه حال اساسی کردم و آروم و آهسته رفتم بالا

تینا خواب و بیدار بود
گفت کجا بودی ولی هنوز منگ بود
گفتم رفتم دستشویی
گفت منم جیش دارم
گفتم تینا دستشویی تو حیاطه باید لباس گرم بپوشی
گفت باشه میپوشم
باهاش رفتم پایین
در اتاق سارا نصفه نیمه بسته بود و چراغ اتاقت خاموش بود
رفتیم باهم اونم جیش کرد و برگشتیم بالا
انگار مستی تینا پریده بود
اومد دست بندازه تو کیرم
نذاشتم گفتم تینا بخواب فردا یه حال اساسی بهت میدم
اونم غر غر کرد و کونش و کرد بهم و خوابیدم

خوشبختانه کسی نفهمید از ماجرای دیشب
ولی اون ۲ شبی که اونجا بودیم یه بار دیگه تونستم به همین روش سارا رو بکنم

تنها شانسی که آوردم این بود که تینا مست میشد خوابش می‌گرفت و احمد هم میرفت تو اتاقش…

نوشته: آرش مطلقه

  • Like 1
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر


سکس در روستا (پایانی)

 

درود بر دوستان سایت کونباز
این داستان همون داستان سکس در روستا هست فقط با این تفاوت که از زبان سارا خواهر احمد گفته میشه
لازمش اینه که اول داستان قبل و بخونید
سپاس از همگی

احمد از تهران زنگ زد که چهارشنبه میخواد بیاد سمت روستا و مهمون داره
گفت با یکی از دوستای دوره دانشگاهش میاد همراه با خانومش فقط تنها کاری که میکنی لطفا اون اتاقی که کرسی هست و ردیف کن و یکی از اتاقای طبقه بالا هم گرم کن تا ما ایشالله چهارشنبه نزدیک غروب می‌رسیم

یکم خوشحال شدم خیلی فضای روستا خسته کننده شده بود برام ،همه آدما تکراری و اینجا هم جایی نمیشه رفت
از وقتی از همسرم جدا شدم سکس نداشتم تازه اونم بود زیاد سکسی در کار نبود یا خمار و دنبال جور کردن جنس بود یا نعشه یه گوشه خونه افتاده بود.
شروع کردم به نظافت و سر خودم و گرم کردم
مادر و پدر هم که هر روز صبح زود میرفتن سر زمین کشاورزی و غروب خسته میومدن و یه چیزی میخوردن و می‌خوابیدند
تنها سرگرمی من رفتن به مسجد محل بود و اونجا کلاس های آموزشی برگزار می‌شد
بالاخره روز موعود رسید ،حیاط و حسابی آب و جارو کردم و کارای خونه رو انجام دادم یکم خسته شدم
مثل همیشه یذره با خودم ور رفتم و یه جق ریزی با خیار زدم
چند وقتی که بد جور دلم هوس یه سکس و داشت ولی خب چاره ای نبود جز با خودم ور رفتن
احمد از من ۵ سال بزرگتره اونم چند سالی میشه از همسرش جدا شده
نزدیک ساعت ۴ بعدازظهر بود که مهمونا اومدن
از پنجره اتاق داشتم نگاشون میکردم
با ماشین وارد حیاط شدن
حیاط خونه بزرگه
من تو اتاقم بودم
احمد زودتر اومد و دیده بوسی کردم باهاش گفت حواست به مهمونا باشه راهنمایشون کن بالا تا من برم خرید و بیام
یه مرد کچل و دیدم با یه خانوم زیبا
واقعا خانومش از خودش سرتر بود همش داشتم از پشت پنجره دید میزدم
ظاهر احمد بهشون گفته بود که برن بالا اتاق سمت چپ و اونجا مستقر بشن
خانومه زودتر رفت و بعد از چند دقیقه دوست احمد و دیدم داره درهای ماشین و قفل میکنه و با یه چمدون بزرگ میخواد وارد ساختمون بشه

نمیدونم چیشد که شیطنتم گل کرد
هم حشری بودم هم آدم جدید میدیدم ذوق داشتم
کل در های خونه ایراد داره،بخاطر سرما چوب درها باد میکنه و خوب در چفت نمیشه
دویدم زودتر در اتاقم و کامل باز کردم و بلوزمو در آوردم
منتظر بودم که مرده از جلو در اتاقم رد بشه
میدونستم که حتما یه نیم نگاهی به اتاقی که درش بازه میندازه
سوتینم و در آوردم و جلو آینه ایستادم
صدای پاهاش و شنیدم
قلبم تند و تند میزد
واقعا دست خودم نبود میخواستم یه ابراز وجود و خودنمایی بکنم
یدفعه متوجه شدم وایساده جلو در اتاقم و بر و بر داره منو نگاه میکنه
منم جلو آینه بودم و کامل منو تو آینه داشت میدید
شاید ۳۰ ثانیه نشد ولی برگشتم و یه لبخندی زدم و دستم و گذاشتم رو ممه هام و گفتم سلام دویدم در و بستم
خب ضربه اول و وارد کردم
صد در صد بردمش تو فکر
رفت بالا
لباسمو پوشیدم ی ذره صبر کردم
گفتم بزار برن لباساشونو عوض کنن بعد میرم خوش آمد گویی میکنم
رفتم بالا
از لای در که خوب بسته نشده بود دیدم خانومش دستش و کرده تو شلوار مرده
واییییی
آنقدر دلم میخواست که بپرم تو و منم باهاشون شریک بشم
یذره دید زدم ،اونا هم داشتن حسابی لب بازی میکردن و مرده میخواست شروع کنه که لباسای زنشو در بیاره و حمله
دوباره شیطون شدم
رفتم کنار در و در زدم
تا صدای در و شنیدن خودشون و جمع و جور کردن
در و یه هل کوچیک دادم حسابی باز شد
گفتم سلام خوش اومدین سارا هستم
مرده دوید و اومد جلو در و دستش و دراز کرد سمت من گفت سلام ممنون من پوریا هستم
دستش همچنان به سمت من دراز بود انگار حول شده بود
خانومش اومد جلو و گفت سلام تینا هستم افتادین تو زحمت
کمی خوش و بش کردم باهاشون
پوریا منگ منگ شده بود و چشم از من بر نمی‌داشت
گفتم میرم پایین و اومدین براتون چایی میریزم
در و بست
منم وانمود کردم که از پله ها رفتم پایین
ولی میدونستم که اونا میخوان سکس کنن
گوشه راهرو وایسادم گفتم از تو سوراخ کلید که ماشالله خیلی هم بزرگه چشم چرونی کنم
متوجه شدم که دوباره در و باز و بسته کردن انگار میخواستن خیالشون راحت بشه که دیگه در باز نمیشه
رفتم از تو سوراخ کلید یه چشم انداختم
داشتن شروع میکردن
واقعا خودم حشری حشری شده بودم
بد جور دلم میخواست که کاش جای زنش منو می‌کرد
البته پوریا زیاد قیافه خاصی نداشت ولی حداقل کیر که داشت
حسابی دید زدم اونم داشت حسابی تلمبه میزد
انگار یه حسی بهم میگفت که پوریا رو میتونم بکشم رو خودم
دستم همش تو شورتم بود
کصم خیس خیس شده بود انگار یه فیلم سوپر واقعی داشتم از تو سوراخ نگاه میکردم
تقریبا ۵ دقیقه بیشتر طول نکشید و اونم آبش اومد
دویدم رفتم پایین
رفتم آشپزخانه و سینی چایی و آماده کردم چون میدونستم الان میان پایین
متوجه صدای پوریا شدم که احمد و صدا میزد و یالله یالله میگفت
چایی و ریختم و سینی برداشتم و رفتم تو خونه
آشپزخانه ما تو حیاطه
دیدم مهمونا منتظرن که کجا برن
راهنمایشون کردم تو اتاق کرسی
انگار تا حالا ندیده بودن
تینا که همش ذوق داشت و میگفت داهات و برا اینجور چیزاش دوست داره.
سینی چایی گذاشتم وسط کرسی و خودم نشستم روبرو شون
بیشتر روبروی پوریا بودم
همش داشتن از آب و هوا تعریف میکردن
انگار دست تینا همش زیر کرسی داشت تکون می‌خورد
فکر کنم اونجا هم کیر پوریا رو گرفته بود و داشت ور میرفت
منم بدجور دوباره حشری شدم
دوباره شیطون بازیم گل کرد
پاهام و دراز کردم به سمت پوریا
حواسم بود که به پاهای تینا نخوره
یه ضربه کوچیک با انگشت پام زدم به پای پوریا
انگار برق بهش وصل کردن
یدفعه سرش و آورد بالا چشم تو چشم من شد
کلا داشت منو می‌خورد
انگار نه انگار نیم ساعت پیش داشت کس زنشو جر میداد
گفتم چاییتون سرد میشه بفرمایید که احساس کردم یه ضربه زد به پاهام
یه لبخندی زدم و سرمو انداختم پایین و پاهامو جمع کردم
در باز شد و احمد اومد
این دوتا شصت تیر از جاشون پریدن
احمد گفت سارا یذره خرت و پرت گرفتم لطفا زحمتشو بکش
رفتم آشپزخونه
میوه گرفته بود و یه مقدار چیپس و پفک که فهمیدم برا مشروبشونه
خودم شام درست کرده بودم
رفتم تو اتاقم و یذره آرایش کردم
دل تو دلم نبود
خیلی هوس کیر کرده بودم آنقدر هویج و خیار کرده بودم تو کصم که لبه های کصم باد داشت
دلم کیر میخواست
تو دلم گفتم میشه پوریا منو بکنه ولی آخه چجوری اون که زنش باهاشه نمیتونه جیم بزنه
خلاصه رفتم تو آشپزخونه
متوجه شدم احمد از صندوق ماشین یه دبه آورد بیرون و گذاشت رو کابینت آشپزخانه
گفت اگه میشه وسایل مشروب خوردن و آماده کنم و ببرم براشون
خودشم یه شیشه خالی آورد و از مشروبه ریخت تو شیشه
سینی مزه ها رو با احمد بردیم تو اتاق اونا هم گرم تعریف بودن
تینا هم مثل آدمای حشری همش چسبیده بود به شوهرش و انگار همش دستش اون پایین تو شلوار پوریا بود
لامصب این صحنه ها رو میدیدم بیشتر منم دلم میخواست
مادر و پدرم از سر کار اومدن یه سلامی دادن و رفتن آشپزخونه غذا بخورن و برن بخوابن
شروع کردن به مشروب خوردن
همشون میخوردن و یه تعارفی هم به من کردن
احساس کردم سرشون یذره گرم شده
چند تا پیک خوردن و احمد گفت برم تو حیاط یه سیگار بکشم
از اونور هم انگار تینا حسابی منگ منگ شده بود و افتاده بود زیر کرسی چشاش هم بسته بود
دوباره پاهام و دراز کردم و یه کوچولو زدم به پای پوریا
این دفعه واقعا کرم داشتم
اونم مست مست بود یه پیک ریخت و برد بالا گفت اینو به سلامتی من میخوره
احساس کردم پاهاش و حسابی دراز کرده زیر کرسی جوری که چسبوند به پاهای من
آنقدر دلم میخواست دستم و کردم تو شورتم
حسابی خیس خیس شده بود
یه لبخند بهش زدم احساس کردم داره بهم چشمک میزنه معلوم بود که مشروب حسابی روش تاثیر گذاشته انگار دل و جراتش بیشتر شده
زنش کنارش خوابیده اونوقت اونم داشت پاهاشو میمالید به پاهای من
احمد اومد و گفت سارا شام و بیار که خیلی گشنمونه
تینا هم مست کرده بود و انگار نميتونست پاشه شام بخوره
بعد شام پوریا تینا رو بغل کرد برد بالا و احمد هم آنقدر خسته بود معذرت خواهی کرد و رفت تو اتاقش که بخوابه
منم اتاق و جمع و جور کردم و تمام ظرف و ظروف و بردم آشپزخونه
وایسادم کنار ظرفشویی و شروع کردم به شستن

تو حال خودم بودم همش تو فکر پوریا بودم
حشری بودم
یه دفعه یه صدایی از پشت سرم شنیدم که سارا خانوم دستشویی کجاست؟
برگشتم دیدم پوریا اومده پایین
یه خنده ای کردم و با دست بهش نشون دادم که اونور حیاط دستشویی و حمام کنار هم هستن
اومد بره مکثی کرد و گفت
راستی درش که خراب نیست
گفتم چطور
گفت آخه اینجا انگار همه در ها خوب بسته نمیشن ایراد دارن
گفتم یذره سر به سرش بزارم
گفتم چرا اتفاقا اونم درش آهنی زنگ زده خوب بسته نمیشه ولی یه سنگ بزرگ هست که باید بزاری جلوش
خندید و گفت
من که با این حالم نمیتونم سنگ جابجا کنم
گفتم نگران نباش کسی نمیبینه
گفت شاید شما منو ببینید
گفتم خب اگه ببینم که مشکلی نیست تازه یر به یر میشیم
هنگ کرد
نمیدونست چی بگه
انگار روشنش کردم با این حرفم
گفت خوب اگه میخوای مساوی بشیم چرا اونجا آخه اونجا کثیفه
گفتم پس کجا
گفت من همش دوتا ممه دیدم بعد شما چی دوست دارید ببینید
گفت آقایون بجای ممه کیییر دارن
وای
اسم کیر و آورد جوری دلم خواست که راضی بودم همینجا تو آشپزخونه بکشه پایین
گفتم خب باشه قبول
شلوارش و کشید پایین و کیر و خایه رو انداخت بیرون
میخواستم برم جلو که بگیرمش ولی دستام کفی بود
برگشتم داشتم دستام و آب میگرفتم که آورد از پشت خودش و چسبوند به من
شروع کرد ور رفتن
منم از خدا خواسته انگار داشتم به آرزوم می‌رسیدم
صورتشو آورد پشت سرم و شروع کرد لاله گوشمو خوردن
دستاشم کرد تو لباسم و داشت میزد به ممه هام.
پاهام واقعا توان ایستادن نداشتن
حسابی ضعف کرده بودم
گفتم نه اینجا نه
یک ساعت دیگه بیا تو اتاقم در و باز میزارم فقط سرو صدا نکن
این و گفتم شلوار و شورتش و کشید بالا و رفت دستشویی و بعد رفت بالا تو اتاقش
ظرفا و مرتب کردم و دویدم تو حموم
رفتم زیر دوش و شروع کردم موهای کصم و حسابی تمیز کردن
انگار داشتم خواب میدیدم
حسابی خودمو شستم و دیگه وقت و زمان از دستم خارج شده بود
همونجوری خودمو و خشک کردم و لباسم و پوشیدم و چادر و انداختم روی سرم و دویدم سمت اتاق
همینجوری داشت از موهام آب می‌چکید
وارد اتاق شدم دیدم پوریا اومده
چادر و از سرم برداشتم
اومد روبروم انگار اون از من حول تر بود
اومد لباشو گذاشت رو لبام
شروع کردیم لب بازی ،مزه دهنش و دوست داشتم
مستیش کمتر شده بود
با دستش زیپ ژاکت را باز کرد
تنم هنوز کمی خیس بود
ممه هام افتاد بیرون
دیدم با چشماش داره میخوره
لباش و دوباره گره زد به لبام و با دست شروع کرد سینه هام و مالیدن
خیلی خوب بود
نوک سینمو حسابی داشت تحریک میکرد
دستمو کردم تو شلوارش
کیرش و گرفتم
قند تو دلم آب شد
واقعا این دیگه یه کییر واقعی بود
خیلی حشری شده بودم
گفتم بزار تشک و بندازم
اونم شروع کرد به لخت شدن
کیرش و دیدم ضعف کردم مدام آب دهنم و قورت میدادم
تشک و انداختم نشست روبروم من هنوز ایستاده بودم
دست انداخت دامن و شرتمو باهم کشید پایین و سرش و کرد تو کصم
چنان کصم و می‌خورد که آهم دراومد
نمیتونستم زیاد آه و اوه کنم
زبونش و حسابی میچرخوند تو کصم
انگار تو فضا بودم
ارضا شدم
دیگه نمیتونستم رو پاهام بایستم
نشستم گفتم توروخدا بکن
اون کیرت و بکن جوری فشار بده که پاره شم
اونم پاهامو داد بالا
سر کیرش و کرد توش انگار تنگ تنگ بود چون همش رو کیرش تف میزد که بره تو
وای
کیرش و کرد و من مست مست شدم
دوباره داشتم ارضا میشدم
چند تا تلمبه زد
گفت آبم داره میاد
خورد تو ذوقم دلم نمیخواست تمومش کنه
دوست داشتم تا صبح کیرش تو کصم باشه
گفتم نریزی توش
کیرشو کشید بیرون و تمام آبشو ریخت رو شکمم
خیسی شکمم و دوست داشتم با دستام آبشو میمالیدم رو بدنم
دست و پاهام واقعا شل شده بود
پاشد و لباساش رو پوشید و شب بخیر گفت و رفت
من لخت لخت بودم باز دلم میخواست
دلم کیر میخواست واقعا احتیاج داشتم به این سکس
چراغ هارو خاموش کردم و همونجوری لخت رفتم زیر لحاف
متوجه شدم چراغ راهرو روشن شد
از پنجره دیدم دست زنشو گرفته داره میبره دستشویی
تو دلم گفتم کاش زنش و ببره بخوابونه دوباره بیاد یه حالی بکنیم
ولی نیومد
فردا شب همینجوری دوباره اومد انگار به زنش بیشتر مشروب داده بود
احمد هم که مست میشه هیچی نمیفهمه
واقعا اون دو شبی که اینجا بودن خوب بود. منم دلی از عزا در آوردم.

پایان.

نوشته: آرش مطلقه

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.