رفتن به مطلب

داستان سکس خفن در روستا


mohsen

ارسال‌های توصیه شده


سکس در روستا - 1
 

داستان از جایی شروع میشه که احمد دوست چندین و چند ساله من و تینا بهمون پیشنهاد میده چند روز بریم دهاتشون ،سمت قزوین
با اینکه خیلی مشغله کاری داشتم ولی بالاخره مرخصی گرفتم و بار و بندیل و بستیم و عازم سفر شدیم
احمد چند سالی میشه که از همسرش جدا شده و تنها زندگی میکنه
دوستی من و احمد اززمان دانشگاه شروع شد و تا الان هم ادامه داره
اسم روستایی که قرار بود بریم علی آباد از توابع قزوین بخش رودبار الموت بود وکلا کم جمعیت و با زبان محلی مراغی که مخصوص خودشونه صحبت میکنن

مادر پدر و یکی از خواهر های احمد اونجا زندگی میکردن و برای من و تینا چون بار اول بود به اون منطقه سردسیر میرفتیم جالب بود.
یه جای بکری بود که زیاد توسعه نیافته بود و حتی اینترنت هم نداشتن یا حموم عمومی و یا ورزشگاه هم نبود .کلا بخاطر همین، جمعیت کمی که داشت ، آدمهاش در حال مهاجرت به شهرهای بزرگتر بودن .
بگذریم
احمد ۳۵ سالشه و تقریبا با من هم سنه و بچه سوم خانواده س و خواهر کوچکتر از خودش ۳۰ سالش بود که مجرد بود .البته اونم طلاق گرفته بود از شوهرش که اعتیاد داشت. اینا رو احمد تو مسیر برامون تعریف کرد.
خب پس داستان حول خواهر احمد میچرخه .
وقتی وارد روستا شدیم اهالی جوری به ما نگاه میکردن انگار ما از کره ماه اومدیم به قول خودشون ما خارجی بودیم
پدر و مادر احمد سن و سالشون زیاد بود ولی از من سر حال تر بودن از بس کار میکردن
یه خونه قدیمی آجری ۲ طبقه که اتاق های تو در تو داشت و خبری از سالن پذیرایی و اینا نبود
آشپزخانه و دستشویی و حمام هم تو حیاط بود و مرغ و خروس بود که وسط حیاط برا خودشون حال میکردن.
تینا خیلی ذوق داشت و براش جالب بود
راستی من با تینا ۵ سالیه که ازدواج کردم و بچه هم نداریم نه اینکه فکر کنید اجاقمون کوره نه ،تصمیمی به بچه دار شدن نداریم
تینا جون، از نظر قیافه و اندام در حد آنجلینا جولیه و برای من تو سکس کم نمیزاره که هیچ، همیشه هم ناراضیه ،ماشالله طبعش بالاست و شاید اگه کنترل سکس دست خودش باشه روزی یک بار و حداقل میخواد سکس داشته باشه و من به هفته ای دو بار بسنده میکنم
قد بلند و کمر باریک و سینه های ۸۵ و قوص کون زیاد و دیگه آنجلینا جولی ،ولی سفیدش.

یه موقعه هایی که با هم میریم پاساژگردی و تفریح متوجه نگاه مردها میشم تازه بعضی وقتا خانوما رو هم دیدم که با حسرت به بدنش نگاه میکنن و تیکه میندازن البته بیشتر تیکه هاشون به منه که کوفتت بشه و دیو و دلبر و از این حرفا.
خب من هیچ زیبایی ندارم و قدم یکم از تینا کوتاه‌تر و موی سرم طاس و همین دیگه بقول مردم کچلها شانس دارن،اینم از شانس سکسی من که تینا خوشگل سکسی گیر من افتاده
عوضش هر چی من بد قیافه احمد خوش استایل و از اون آدماییه که کلاس میزاره و یکم وسواسی
انگار پدر و مادرش تا غروب سر زمین کشاورزی کار میکردن هوا جوری سرد بود که تو یکی از اتاقای بزرگ خونه یه کرسی گذاشته بودن تا هر وقت همه دور هم جمع میشدن زیر اون کرسی میرفتن و تعریف میکردن ،خبری هم از تلویزیون نبود ،امکانات در حد صفر ولی صفا و صمیمیت در حد لالیگا
داشتم چمدونم و می‌بردم به اتاقمون ،که درب یکی از اتاقای پایین باز بود و از جلوش که رد شدم یهو چشمم خورد به خواهر احمد که داشت هول هولکی لباس عوض می‌کرد البته بعدا فهمیدم خواهر احمد ،
یک آن دیدم جلو آینه ایستاده و سوتینشو درآورده و میخواد یه سوتین دیگه بپوشه و تا از آینه دید من نگاه کردم و دارم رد میشم همونجوری لخت برگشت
منم سنگینی چمدون و بهانه کردم که مثلا سنگینه و یه توقف کوچیک جلو در اتاق داشتم
فکر کردم که خجالت کشیده ولی برعکس انگار مخصوصا ممه هاش و داشت نشون میداد
لامصب ممه هاش سر بالا و نوک تیز و اونم دست کمی از ممه های تینا نداشت البته من ممه ندیده نبودم ولی چون یک دفعه این اتفاق افتاد ،اول فکر کردم حواسش نیست ،و شاید هم مخصوصا این کار و کرده که خدا پدرش و بیامرزه چون جوری مغزم به کیرم فرمان آماده باش داد ، که تو دلم گفتم اوف عجب کصیه
شاید یک یا دو ثانیه بیشتر چشم تو چشم نبودیم ولی یه دفعه دستش و گذاشت رو ممه هاش و گفت سلام
منم هول شدم سلام کردم ولی سرم و انداختم پایین
خنده کنان دوید اومد با یه ببخشید درب و بست و منم اینور و اونور و دیدم خب خدا رو شکر کسی ندید مارو، چمدونم و برداشتم و از پله ها بردم بالا
آدرنالینم جوری رفت بالا که کیرمو راست کرد. هر وقت ما یه جای جدید میریم تینا شدیدا حشری میشه و میاد سراغم میدونستم که الان وقتی در چمدون و باز کنم میاد و به هوای عوض کردن لباساش دستشو میکشه رو کیرم و اونو میکشه بیرون و شروع به ساک زدن میکنه
و دقیقا همینطور هم شد

تینا تا من و دید گفت
پوریا چمدون و بذار اون گوشه ،کاش اینجا تخت داشتن انگار باید رو زمین بخوابیم
منم گفتم خب عزیزم مزه روستا به همینه دیگه، همه جا که امکانت نیست، اینم برا خودش خالی از لطف نیست.
تینا گفت "
/در چمدون و میشه باز کنی میخوام لباسمو عوض کنم .

باشه عشقم فقط همین دیگه

/نه عزیزم اول یه لب بهم بده بعد بهت میگم.

لباشو آورد زارت گذاشت رو لبام و دستش مثل همیشه رفت تو شلوارم

/پوریا" کلک این چرا راسته قبلا به این زودی راست نمیشد ؟
تمام صحنه های ممه های خواهر احمد که اسمش هم هنوز نمیدونستم تو ذهنم مرور شد.
انگار الان خواهر احمد داشت لب میداد به من و دستشو انداخته بود تو شلوارم
یه حس جدیدی بود
تا اون موقع هر وقت من و تینا سکس میکردیم تنها فانتزیمون این بود که دیدی یارو تو صف سینما داشت با چشاش منو می‌خورد منم میگفتم آره تو به اون بده منم زنشو میکنم، فانتزیامون معمولا همینجوری بود ، به افراد ناشناس فکر می‌کردیم نه بیشتر نه کمتر ولی این دفعه تمام فکر و ذهنم ممه های اون پایین بود انگار دلم میخواست باز ببینم .
کاش دوباره درب اتاقش اتفاقی باز باشه و من دارم رد میشم ببینم اون داره لباس عوض میکنه .
تا اون موقع نمیدونستم که کیرم برای خواهر احمد قراره بلند بشه ولی هر چی بود خدا خیرش بده چون کیر من و بلند کرده بود و تینا داشت حشری وار باهاش ور میرفت
لبام و جوری مک میزد که انگار میخواد از جا بکنه قورتش بده
کیرم و که داشت میمالید همه اینا مقدمه ای بود تا من دست بندازم و لختش کنم ولی یه دفعه صدای در زدن و متوجه شدیم.
خوشبختانه کار زیاد به جاهای باریک نکشیده بود، رفتم در و باز کردم
//سلام خوش اومدین من سارا هستم خواهر احمد
خودش بود سارا
با اون ممه های خوشگلش ولی ایندفعه با یه روسری روستایی و دامن بلند و بلوز گشاد .
دستمو دراز کردم سمتش
سلام منم پوریا هستم
در و کامل باز کردم و تینا رو معرفی کردم
حواسم نبود دستم دراز کردم تا دست بدم ولی اونجا انگار رسم نبود و دستم بدون جواب موند
تو دلم میگفتم عجب چیزیه لامصب ،چیزی کم نداشت از تینا ،حتی صورتش خوشرنگ تر و چشماش درشت قهوه ای بود
/سلام تینا هستم ،افتادین تو زحمت
سارا به تینا دست داد و خوش آمد گویی کرد ولی من چشم بر نداشتم ازش
انگار یه حسی بهم میگفت که تو اینو میکنی
گرچه اون موقع راست کردم و تینا داشت مقدمات سکس و آماده می‌کرد ولی همش تو ذهنم سارا بود
انگار بجای تینا میخواستم اونو بکنم ولی سارا اومد و نشد ما یه سکسی بکنیم
انگار اتاقا قفل در هم نداشت و تازه لولای در چوبی بود و زیاد خوب چفت نمی شد یعنی راحت نمیتونستی در و ببندی و راحت باشی برا همین تینا اینجور وقتا شیطون میشه
سارا که رفت چشمم دنبالش بود که تینا دستش و انداخت از روی شلوار کیرمو کشید و گفت هوووووی ،نخوریش بابا
خنده ام گرفت و منو کشید دوباره سمت خودش
گفتم تینا حواست باشه درهای اینجا ظاهرا خوب چفت نمیشه یه دفعه دیدی داریم سکس میکنیم در باز شد
اونم گفت بشه اشکالی نداره
منم به شوخی گفتم خب اون موقع من دارم میکنم بعد احمد بیاد ببینه چی؟
انگار که آتیش و شعله ور کرده باشم دستشو دوباره کرد تو شلوارم و کیرم و جوری فشار داد و گفت چه بهتر بزار اونم ببینه یه حالی بکنه بره جق بزنه
خیلی حشری شدی که تو باز
همانطور که در اتاق پایین باز بود و من ممه های سارا رو دیدم
فکرش دوباره اومد تو سرم و تینا هم ول کن نبود و کیر میخواست
یه تیکه پارچه گوشه اتاق پیدا کردم و گذاشتم لای درب و اونو چفت کردم و شلوارم و کشیدم پایین جوری کیرم و کردم تو کصش که گفت پوریا ایندفعه جرم دادی خیلی خوب بود انگار خودت نبودی
منم گفتم حتما احمد بود خندید و گفت جووووووووون
به شوخی بهش گفتم کثافت اسم احمد و میارم حشری تر میشی گفت نه که اسم سارا میاد تو حالی به حالی نمیشی
لباس راحتی پوشیدیم و رفتیم پایین ولی احساس سرما میکردیم
هرچی صدا کردم که احمد کجایی و یاالله و یالله کردم کسی نبود .
احمد رفته بود برا شام تدارک ببینه و ما بغیر از سارا کسی و تو اون خونه ندیدیم

سارا با سینی چایی از آشپزخونه اومد و مارو دعوت کرد به اون اتاقی که کرسی بود
گفت معمولا تو اون اتاق جمع میشن و از مهمونا اونجا پذیرایی میکنن
تینا با ذوق زیاد وارد اتاق شد و رفت زیر کرسی
سراغ احمد و گرفتم گفت میاد
منم نشستم کنار تینا زیر کرسی
اونم سینی چایی و گذاشت وسط کرسی و خودشم نشست روبروی ما
تینا باز شروع کرد شیطونی
دستش و از زیر کرسی میخواست ببره سمت شلوارم که من پس میزدم نمیذاشتم
کلا کرم داشت ولی زیر چشمی جوری که تینا متوجه نشه به سارا نگاه میکردم
بالاخره نتونستم از پس تینا بر بیام دستش و حسابی کرد تو شلوار و شورتم، پاهاشم زیر کرسی دراز کرد و خودش و چسبوند به من
سارا هم شیطنت خودش و داشت احتمالا فهمیده بود که اون زیر باید خبری باشه
چیزی هم برا تعریف نداشتیم فقط از تمیزی هوای اونجا می‌گفتیم و از بافت روستایی شهر و اینکه مردمش کلا کشاورز هستن و جوونا میرن به یه شهر دیگه.
من گفتم شما چرا نرفتی موندی روستا
خنده ریزی کرد و گفت خب دلم نمیاد مادر و پدرم و تنها بزارم
تو همین حرفا بودیم احساس کردم سارا انگشتای پاهاش و داره میزنه به انگشتای پاهای من
اول یه ضربه کوچولو خورد که من چشم تو چشم شدم باهاش بعد سرشو انداخت پایین
تو خیالم گفتم حتما اتفاقی خورده ،ولی کیرم که تو دستای تینا بود ،اونم داشت باهاش ور میرفت کلا راست بود
ی ذره دل و جراتم بیشتر شده بود گفتم پاهام و دراز تر کنم و مخصوصا اینبار من یه ضربه کوچیک زدم به پاهای سارا
دیدم لبخندی زد ولی سرش همچنان پایین بود
دوباره سعی کردم پاهام و بزنم بهش
ولی ظاهرا پاهاش و جمع کرده بود
خب این دومین برخورد من و سارا بود
در باز شد و احمد اومد
تینا دستش و زود از تو شورتم درآورد واومدیم زیر پاهاش بلند شیم که زود خودشم نشست زیر کرسی کنار خواهرش
دیگه نمیشد ریسک کرد که بخوام پامو بزنم به سارا
احمد به سارا گفت یذره خرت و پرت گرفته و اونم رفت که شام و درست کنه
تمام حواسم بیشتر به سارا بود
تینا از روی شلوار کیرمو میمالید و انگولک می‌کرد
احمد گفت
پوریا مشروب آوردی دیگه
گفتم بله یه چهار لیتری آوردم تو صندوق ماشینه بی‌زحمت برش دار
گفتم احمد آب و هوای اینجا جوریه که از الان دلم میخواد بخوریم
گفت الان بخوری که زود خوابت میگیره بزار از ۲ ساعت دیگه شروع میکنیم
سارا گفت منم دوست دارم بخورم
گفتم عزیزم سر درد میگیری مثل همیشه
گفت نه اینجا هواش تمیزه واقعا می‌طلبه
تو همین حین مادر و پدر احمد اومدن و خوش آمد گویی کردن و با اون لهجه قشنگشون که زیاد متوجه نمی‌شدیم ما رو تنها گذاشتن و رفتن تو آشپزخونه چیزی بخورن و برن بخوابن
سارا خواهر احمد با سینی مخلفات اومد و ما همچنان زیر کرسی
شروع کردیم به خوردن.
پیک اول و دوم و سوم
گرم شدیم جوری که گفتم احمد نمیشه کرسی و جمع کرد ؟اونم خندید و گفت نه داداش تو مستی ،این نباشه هممون یخ میزنیم
سارا نمی‌خورد
بهش تعارف کردم گفتم چرا نمیخوری
کلا کم حرف بود ولی متوجه نگاهای زیر زیرکیش شدم
احمد گفت ولش کن هر کی دوست داشت میخوره
تینا هم حسابی مست شده بود و برا خودش دلبری می‌کرد
چیزی ندیدم که احمد بخواد چشم چرونی کنه برا تینا
ولی تمام حواسم به سارا بود
انگار میخواست ما مست کنیم
پیک ۴ و ۵ و ۶ رفتیم بالا که تینا تا پیک ۵ ادامه نداد ولی مست مست شده بود
احمد رفت تو حیاط سیگار بکشه
تینا هم مست شده بود ولو کرد خودش و زیر کرسی
منم حسابی تو فضا بودم و روبروم سارا دلبری می‌کرد
احساس کردم که دوباره زیر کرسی یه ضربه از روبرو خورد به پاهام
چشم تو چشم سارا شدم
این دفعه خندید ولی سرشو ننداخت پایین
یه پیک ریختم با خنده گفتم اینو به سلامتی تو میخورم. رفتم بالا.
حسابی مست کردم ولی می‌فهمیدم چه خبره
پاهام و جوری دراز کردم زیر کرسی که مخصوصا بخوره به پاهای سارا
یه چشمکی زدم بهش و دوباره خندید
انگشت پام خورد بهش ولی ایندفعه بر نداشتم از رو پاهاش
تینا هم هفت آسمون خواب بود وقتی مشروب میخوره دیگه نمیتونه خودشو کنترل کنه خدا رو شکر که خراب نکرد و آبروم و نبرد
سارا معلوم بود میخارید.
انگار باید حرکتی میزدم
جوری پاهام و میمالیدم به پاهاش که کیرم داشت از گلوم میزد بیرون
احمد اومد و گفت شام و بیار که بخوریم گشنمونه
شام و خوردیم و تینا رو شام نخورده بغل کردم بردم بالا
سارا هم مشغول جمع کردن شد و احمد هم مست مست بود
اونم رفت تو اتاق خودش
تشک و لحاف تینا رو انداختم و خودم به بهانه دستشویی رفتم پایین
سارا تو آشپزخونه داشت ظرفا رو می‌شست
یالله
برگشت و با دست کفیش روسریشو کشید رو سرش
گفتم سارا خانوم دستشویی کجاست
اونم با خنده خوشگلش با دست نشونم داد که اون طرف حیاط
تو حال مستی بودم ولی میخواستم یه شیطنتی بکنم
گفتم درب اون که خراب نیست
خندید
گفت چطور ؟
گفتم والا اینجا ظاهرا در ها همه خوب چفت نمیشن
گفت اتفاقا اونم درش آهنی زنگ زده ولی یه سنگ بزرگ پشت در هست که وارد شدین اون و بزارید در و نگه داره
گفتم
من که مست مستم نمیتونم سنگ جابجا کنم
باز خندید گفت خب کمتر میخوردین.
گفت برید کسی نمیاد
گفتم شاید شما منو ببینید
با خنده گفت خب عوضش یر به یر میشیم
تازه دوزاریم افتاد منظورش چیه
گفتم خب اگه قرار به یر به یر شدنه چرا اونجا
کثیفه
گفت خب پس کجا
انگار داشت سر به سرم میزاشت ،میدونست مستم ولی اون هوشیار بود
گفتم من همش دو تا ممه خوشگل دیدم
سرخ شد و سرشو انداخت پایین و می‌خندید دستاشم کفی بود
انقدر جرات پیدا کرده بودم
گفتم من که ممه ندارم نشون بدم ولی یه چیز دیگه دوست داشتی جاش نشون میدم
انگار آب دهنش و داشت قورت میداد با یه لوندی خاصی گفت مثلا چی
گفتم آقایون چی دارن شرمنده گلاب به روتون
کیییر
دهنش و ملچ و ملوچ کرد گفت خب قبول
گفتم کجا
گفت همینجا
گفتم اینجا بکشم پایین ؟
گفت آره احمد خوابه، اون مست کنه تا صبح میخوابه نمیاد
گفت اگه از زنت مطمئنی که نمیاد همینجا نشونم بده
گفتم فقط همین نشون بدم؟
گفت آره همین
منم شلوار گرمکن و با شورت کشیدم پایین
با چشاش داشت می‌خورد
گفتم نمیخوای دست بزنی بهش
گفت مگه شما دست زدین به من که من دست بزنم
یه دفعه برگشت و دوباره شروع کرد به شستن ظرفا
دیدم یا الان باید تمومش کنم یا دیگه شاید فرصتی نباشه
رفتم از پشت چسبوندم بهش
انگار منتظرم بود
کونش و قمبل کرد و کیرمو از رو دامنش چسبوندم بهش
دستام و از زیر لباسش رسوندم به ممه هاش
انگار سوتینشو باز کرده بود
واییییییییییی
حشری شده بود و شروع کردم لاله گوشش و خوردن
انگار ضعف کرد ،میخواست بیوفته
گفت اینجا نه
گفتم خب کجا بریم
گفت یک ساعت دیگه بیا تو اتاقم در و باز میزارم
انگار دنیا رو فتح کرده باشم ضربان قلبم تند و تند میزد
رفتم دستشویی و یه جیش حسابی کردم و رفتم بالا
دیدم تینا خواب خوابه
آنقدر عجله رفتن به اتاق سارا رو داشتم زمان دیر می‌گذشت
بعد یک ساعت یواش و آروم از پله ها اومدم پایین و در اتاق باز بود
وارد اتاق شدم دیدم خالیه کسی نیست
ترسیدم نکنه تله گذاشته برام
رفته احمد و بیدار کنه .فکرای جورواجور
میومد تو ذهنم
کیرم خوابید
میخواستم از اتاق بزنم بیرون
که یدفعه سارا با چادر اومد تو
انگشت دستش و به نشانه هیس گذاشت رو لباش و در و بست
گفتم کجا بودی با چادر
گفت حموم کنار دستشویی، تو حیاط حموم بود
خیس خیس بود
انگار خوب خودش و خشک نکرده بود
همینجوری از موهاش داشت آب می‌چکید
گفتم چرا با چادر
گفت اینجا بخاطر سرما از حموم میایم بیرون چادر میپوشیم که سرما نخوریم
چادرشو از سرش برداشت
معلوم بود که بدنش خیس خیسه و با عجله لباس پوشیده
همونجوری با دامن بلند و یه ژاکت زیپ دار.

مستیم کمتر شده بود
کیرم دوباره بلند شد
رفتم روبروش
لبام و گذاشتم رو لباش
خیلی آروم و قشنگ لب بازی کردیم
دستام نمیتونست بیکار باشه
همینجوری که لبامون تو هم بود زیپ ژاکتش و باز کردم
هوری دو تا ممه افتاد بیرون
خوشگل و خوردنی
با دستام شروع کردم نوک ممه هاش و تحریک کردن
آنقدر حشری شده بود که اونم دستش و بیکار نذاشت بمونه
دستش و کرد تو شلوارم
همین که کیرم و گرفت یه لرزشی تو بدنش افتاد
انگار خیلی وقته که منتظر این اتفاق بوده
دیگه نمیتونستم رو پاهام وایسم
نشستم زمین
گفت بزار تشک بندازم
گفتم مطمئنی اینجا امن کسی نمیاد
گفت خیالت راحت
لباسامو درآوردم لخت لخت
چشم از رو کیرم بر نمی‌داشت
خیلی حشری بود
با دوتا دستام دامنش و کشیدم پایین
شورت نداشت
انگار رفته بود حموم حسابی شیو کرده بود
حسابی کصش برق میزد یه ذره مو هم نداشت
من رو تشک نشسته بودم و سارا ایستاده جلوی من
دستامو دور کمرش حلقه کردم و صورتم و چسبوندم به کصش
زبونم و انداختم توش و اونم آه و اوه بود که می‌کرد ولی نمیتونست زیاد سر و صدا کنه خیلی نرم و آهسته داشتیم حال میکردیم
دوباره ارضا شد و خوابید
پاهاشو دادم بالا
گفت تو رو خدا بکن
کیرم داشت می‌ترکید
یه تف ریزی زدم روش و کردم تو کصش
التماس می‌کرد
تند تر بزن فشار بده
منم سرعتمو بردم بالا
جوری بکن جرم بده که پاره شم
اینا حرفایی بود که سارا میزد
منم جوری کصش و پاره کردم که راضی بشه
نمیتونستم زیاد معطل کنم باید کار و زود تموم میکردم حقیقتش یذره دلهره داشتم که کسی نفهمه
تو همون حال گفتم آبم داره میاد
گفت نریزی توش
آبم و ریختم رو شکمش
و با کف دستش آبمو میمالید به بدنش
انگار خیلی وقت بود رنگ کیر ندیده بود
یه حال اساسی کردم و آروم و آهسته رفتم بالا

تینا خواب و بیدار بود
گفت کجا بودی ولی هنوز منگ بود
گفتم رفتم دستشویی
گفت منم جیش دارم
گفتم تینا دستشویی تو حیاطه باید لباس گرم بپوشی
گفت باشه میپوشم
باهاش رفتم پایین
در اتاق سارا نصفه نیمه بسته بود و چراغ اتاقت خاموش بود
رفتیم باهم اونم جیش کرد و برگشتیم بالا
انگار مستی تینا پریده بود
اومد دست بندازه تو کیرم
نذاشتم گفتم تینا بخواب فردا یه حال اساسی بهت میدم
اونم غر غر کرد و کونش و کرد بهم و خوابیدم

خوشبختانه کسی نفهمید از ماجرای دیشب
ولی اون ۲ شبی که اونجا بودیم یه بار دیگه تونستم به همین روش سارا رو بکنم

تنها شانسی که آوردم این بود که تینا مست میشد خوابش می‌گرفت و احمد هم میرفت تو اتاقش…

نوشته: آرش مطلقه

  • Like 2
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر


سکس در روستا (پایانی)

 

درود بر دوستان سایت کونباز
این داستان همون داستان سکس در روستا هست فقط با این تفاوت که از زبان سارا خواهر احمد گفته میشه
لازمش اینه که اول داستان قبل و بخونید
سپاس از همگی

احمد از تهران زنگ زد که چهارشنبه میخواد بیاد سمت روستا و مهمون داره
گفت با یکی از دوستای دوره دانشگاهش میاد همراه با خانومش فقط تنها کاری که میکنی لطفا اون اتاقی که کرسی هست و ردیف کن و یکی از اتاقای طبقه بالا هم گرم کن تا ما ایشالله چهارشنبه نزدیک غروب می‌رسیم

یکم خوشحال شدم خیلی فضای روستا خسته کننده شده بود برام ،همه آدما تکراری و اینجا هم جایی نمیشه رفت
از وقتی از همسرم جدا شدم سکس نداشتم تازه اونم بود زیاد سکسی در کار نبود یا خمار و دنبال جور کردن جنس بود یا نعشه یه گوشه خونه افتاده بود.
شروع کردم به نظافت و سر خودم و گرم کردم
مادر و پدر هم که هر روز صبح زود میرفتن سر زمین کشاورزی و غروب خسته میومدن و یه چیزی میخوردن و می‌خوابیدند
تنها سرگرمی من رفتن به مسجد محل بود و اونجا کلاس های آموزشی برگزار می‌شد
بالاخره روز موعود رسید ،حیاط و حسابی آب و جارو کردم و کارای خونه رو انجام دادم یکم خسته شدم
مثل همیشه یذره با خودم ور رفتم و یه جق ریزی با خیار زدم
چند وقتی که بد جور دلم هوس یه سکس و داشت ولی خب چاره ای نبود جز با خودم ور رفتن
احمد از من ۵ سال بزرگتره اونم چند سالی میشه از همسرش جدا شده
نزدیک ساعت ۴ بعدازظهر بود که مهمونا اومدن
از پنجره اتاق داشتم نگاشون میکردم
با ماشین وارد حیاط شدن
حیاط خونه بزرگه
من تو اتاقم بودم
احمد زودتر اومد و دیده بوسی کردم باهاش گفت حواست به مهمونا باشه راهنمایشون کن بالا تا من برم خرید و بیام
یه مرد کچل و دیدم با یه خانوم زیبا
واقعا خانومش از خودش سرتر بود همش داشتم از پشت پنجره دید میزدم
ظاهر احمد بهشون گفته بود که برن بالا اتاق سمت چپ و اونجا مستقر بشن
خانومه زودتر رفت و بعد از چند دقیقه دوست احمد و دیدم داره درهای ماشین و قفل میکنه و با یه چمدون بزرگ میخواد وارد ساختمون بشه

نمیدونم چیشد که شیطنتم گل کرد
هم حشری بودم هم آدم جدید میدیدم ذوق داشتم
کل در های خونه ایراد داره،بخاطر سرما چوب درها باد میکنه و خوب در چفت نمیشه
دویدم زودتر در اتاقم و کامل باز کردم و بلوزمو در آوردم
منتظر بودم که مرده از جلو در اتاقم رد بشه
میدونستم که حتما یه نیم نگاهی به اتاقی که درش بازه میندازه
سوتینم و در آوردم و جلو آینه ایستادم
صدای پاهاش و شنیدم
قلبم تند و تند میزد
واقعا دست خودم نبود میخواستم یه ابراز وجود و خودنمایی بکنم
یدفعه متوجه شدم وایساده جلو در اتاقم و بر و بر داره منو نگاه میکنه
منم جلو آینه بودم و کامل منو تو آینه داشت میدید
شاید ۳۰ ثانیه نشد ولی برگشتم و یه لبخندی زدم و دستم و گذاشتم رو ممه هام و گفتم سلام دویدم در و بستم
خب ضربه اول و وارد کردم
صد در صد بردمش تو فکر
رفت بالا
لباسمو پوشیدم ی ذره صبر کردم
گفتم بزار برن لباساشونو عوض کنن بعد میرم خوش آمد گویی میکنم
رفتم بالا
از لای در که خوب بسته نشده بود دیدم خانومش دستش و کرده تو شلوار مرده
واییییی
آنقدر دلم میخواست که بپرم تو و منم باهاشون شریک بشم
یذره دید زدم ،اونا هم داشتن حسابی لب بازی میکردن و مرده میخواست شروع کنه که لباسای زنشو در بیاره و حمله
دوباره شیطون شدم
رفتم کنار در و در زدم
تا صدای در و شنیدن خودشون و جمع و جور کردن
در و یه هل کوچیک دادم حسابی باز شد
گفتم سلام خوش اومدین سارا هستم
مرده دوید و اومد جلو در و دستش و دراز کرد سمت من گفت سلام ممنون من پوریا هستم
دستش همچنان به سمت من دراز بود انگار حول شده بود
خانومش اومد جلو و گفت سلام تینا هستم افتادین تو زحمت
کمی خوش و بش کردم باهاشون
پوریا منگ منگ شده بود و چشم از من بر نمی‌داشت
گفتم میرم پایین و اومدین براتون چایی میریزم
در و بست
منم وانمود کردم که از پله ها رفتم پایین
ولی میدونستم که اونا میخوان سکس کنن
گوشه راهرو وایسادم گفتم از تو سوراخ کلید که ماشالله خیلی هم بزرگه چشم چرونی کنم
متوجه شدم که دوباره در و باز و بسته کردن انگار میخواستن خیالشون راحت بشه که دیگه در باز نمیشه
رفتم از تو سوراخ کلید یه چشم انداختم
داشتن شروع میکردن
واقعا خودم حشری حشری شده بودم
بد جور دلم میخواست که کاش جای زنش منو می‌کرد
البته پوریا زیاد قیافه خاصی نداشت ولی حداقل کیر که داشت
حسابی دید زدم اونم داشت حسابی تلمبه میزد
انگار یه حسی بهم میگفت که پوریا رو میتونم بکشم رو خودم
دستم همش تو شورتم بود
کصم خیس خیس شده بود انگار یه فیلم سوپر واقعی داشتم از تو سوراخ نگاه میکردم
تقریبا ۵ دقیقه بیشتر طول نکشید و اونم آبش اومد
دویدم رفتم پایین
رفتم آشپزخانه و سینی چایی و آماده کردم چون میدونستم الان میان پایین
متوجه صدای پوریا شدم که احمد و صدا میزد و یالله یالله میگفت
چایی و ریختم و سینی برداشتم و رفتم تو خونه
آشپزخانه ما تو حیاطه
دیدم مهمونا منتظرن که کجا برن
راهنمایشون کردم تو اتاق کرسی
انگار تا حالا ندیده بودن
تینا که همش ذوق داشت و میگفت داهات و برا اینجور چیزاش دوست داره.
سینی چایی گذاشتم وسط کرسی و خودم نشستم روبرو شون
بیشتر روبروی پوریا بودم
همش داشتن از آب و هوا تعریف میکردن
انگار دست تینا همش زیر کرسی داشت تکون می‌خورد
فکر کنم اونجا هم کیر پوریا رو گرفته بود و داشت ور میرفت
منم بدجور دوباره حشری شدم
دوباره شیطون بازیم گل کرد
پاهام و دراز کردم به سمت پوریا
حواسم بود که به پاهای تینا نخوره
یه ضربه کوچیک با انگشت پام زدم به پای پوریا
انگار برق بهش وصل کردن
یدفعه سرش و آورد بالا چشم تو چشم من شد
کلا داشت منو می‌خورد
انگار نه انگار نیم ساعت پیش داشت کس زنشو جر میداد
گفتم چاییتون سرد میشه بفرمایید که احساس کردم یه ضربه زد به پاهام
یه لبخندی زدم و سرمو انداختم پایین و پاهامو جمع کردم
در باز شد و احمد اومد
این دوتا شصت تیر از جاشون پریدن
احمد گفت سارا یذره خرت و پرت گرفتم لطفا زحمتشو بکش
رفتم آشپزخونه
میوه گرفته بود و یه مقدار چیپس و پفک که فهمیدم برا مشروبشونه
خودم شام درست کرده بودم
رفتم تو اتاقم و یذره آرایش کردم
دل تو دلم نبود
خیلی هوس کیر کرده بودم آنقدر هویج و خیار کرده بودم تو کصم که لبه های کصم باد داشت
دلم کیر میخواست
تو دلم گفتم میشه پوریا منو بکنه ولی آخه چجوری اون که زنش باهاشه نمیتونه جیم بزنه
خلاصه رفتم تو آشپزخونه
متوجه شدم احمد از صندوق ماشین یه دبه آورد بیرون و گذاشت رو کابینت آشپزخانه
گفت اگه میشه وسایل مشروب خوردن و آماده کنم و ببرم براشون
خودشم یه شیشه خالی آورد و از مشروبه ریخت تو شیشه
سینی مزه ها رو با احمد بردیم تو اتاق اونا هم گرم تعریف بودن
تینا هم مثل آدمای حشری همش چسبیده بود به شوهرش و انگار همش دستش اون پایین تو شلوار پوریا بود
لامصب این صحنه ها رو میدیدم بیشتر منم دلم میخواست
مادر و پدرم از سر کار اومدن یه سلامی دادن و رفتن آشپزخونه غذا بخورن و برن بخوابن
شروع کردن به مشروب خوردن
همشون میخوردن و یه تعارفی هم به من کردن
احساس کردم سرشون یذره گرم شده
چند تا پیک خوردن و احمد گفت برم تو حیاط یه سیگار بکشم
از اونور هم انگار تینا حسابی منگ منگ شده بود و افتاده بود زیر کرسی چشاش هم بسته بود
دوباره پاهام و دراز کردم و یه کوچولو زدم به پای پوریا
این دفعه واقعا کرم داشتم
اونم مست مست بود یه پیک ریخت و برد بالا گفت اینو به سلامتی من میخوره
احساس کردم پاهاش و حسابی دراز کرده زیر کرسی جوری که چسبوند به پاهای من
آنقدر دلم میخواست دستم و کردم تو شورتم
حسابی خیس خیس شده بود
یه لبخند بهش زدم احساس کردم داره بهم چشمک میزنه معلوم بود که مشروب حسابی روش تاثیر گذاشته انگار دل و جراتش بیشتر شده
زنش کنارش خوابیده اونوقت اونم داشت پاهاشو میمالید به پاهای من
احمد اومد و گفت سارا شام و بیار که خیلی گشنمونه
تینا هم مست کرده بود و انگار نميتونست پاشه شام بخوره
بعد شام پوریا تینا رو بغل کرد برد بالا و احمد هم آنقدر خسته بود معذرت خواهی کرد و رفت تو اتاقش که بخوابه
منم اتاق و جمع و جور کردم و تمام ظرف و ظروف و بردم آشپزخونه
وایسادم کنار ظرفشویی و شروع کردم به شستن

تو حال خودم بودم همش تو فکر پوریا بودم
حشری بودم
یه دفعه یه صدایی از پشت سرم شنیدم که سارا خانوم دستشویی کجاست؟
برگشتم دیدم پوریا اومده پایین
یه خنده ای کردم و با دست بهش نشون دادم که اونور حیاط دستشویی و حمام کنار هم هستن
اومد بره مکثی کرد و گفت
راستی درش که خراب نیست
گفتم چطور
گفت آخه اینجا انگار همه در ها خوب بسته نمیشن ایراد دارن
گفتم یذره سر به سرش بزارم
گفتم چرا اتفاقا اونم درش آهنی زنگ زده خوب بسته نمیشه ولی یه سنگ بزرگ هست که باید بزاری جلوش
خندید و گفت
من که با این حالم نمیتونم سنگ جابجا کنم
گفتم نگران نباش کسی نمیبینه
گفت شاید شما منو ببینید
گفتم خب اگه ببینم که مشکلی نیست تازه یر به یر میشیم
هنگ کرد
نمیدونست چی بگه
انگار روشنش کردم با این حرفم
گفت خوب اگه میخوای مساوی بشیم چرا اونجا آخه اونجا کثیفه
گفتم پس کجا
گفت من همش دوتا ممه دیدم بعد شما چی دوست دارید ببینید
گفت آقایون بجای ممه کیییر دارن
وای
اسم کیر و آورد جوری دلم خواست که راضی بودم همینجا تو آشپزخونه بکشه پایین
گفتم خب باشه قبول
شلوارش و کشید پایین و کیر و خایه رو انداخت بیرون
میخواستم برم جلو که بگیرمش ولی دستام کفی بود
برگشتم داشتم دستام و آب میگرفتم که آورد از پشت خودش و چسبوند به من
شروع کرد ور رفتن
منم از خدا خواسته انگار داشتم به آرزوم می‌رسیدم
صورتشو آورد پشت سرم و شروع کرد لاله گوشمو خوردن
دستاشم کرد تو لباسم و داشت میزد به ممه هام.
پاهام واقعا توان ایستادن نداشتن
حسابی ضعف کرده بودم
گفتم نه اینجا نه
یک ساعت دیگه بیا تو اتاقم در و باز میزارم فقط سرو صدا نکن
این و گفتم شلوار و شورتش و کشید بالا و رفت دستشویی و بعد رفت بالا تو اتاقش
ظرفا و مرتب کردم و دویدم تو حموم
رفتم زیر دوش و شروع کردم موهای کصم و حسابی تمیز کردن
انگار داشتم خواب میدیدم
حسابی خودمو شستم و دیگه وقت و زمان از دستم خارج شده بود
همونجوری خودمو و خشک کردم و لباسم و پوشیدم و چادر و انداختم روی سرم و دویدم سمت اتاق
همینجوری داشت از موهام آب می‌چکید
وارد اتاق شدم دیدم پوریا اومده
چادر و از سرم برداشتم
اومد روبروم انگار اون از من حول تر بود
اومد لباشو گذاشت رو لبام
شروع کردیم لب بازی ،مزه دهنش و دوست داشتم
مستیش کمتر شده بود
با دستش زیپ ژاکت را باز کرد
تنم هنوز کمی خیس بود
ممه هام افتاد بیرون
دیدم با چشماش داره میخوره
لباش و دوباره گره زد به لبام و با دست شروع کرد سینه هام و مالیدن
خیلی خوب بود
نوک سینمو حسابی داشت تحریک میکرد
دستمو کردم تو شلوارش
کیرش و گرفتم
قند تو دلم آب شد
واقعا این دیگه یه کییر واقعی بود
خیلی حشری شده بودم
گفتم بزار تشک و بندازم
اونم شروع کرد به لخت شدن
کیرش و دیدم ضعف کردم مدام آب دهنم و قورت میدادم
تشک و انداختم نشست روبروم من هنوز ایستاده بودم
دست انداخت دامن و شرتمو باهم کشید پایین و سرش و کرد تو کصم
چنان کصم و می‌خورد که آهم دراومد
نمیتونستم زیاد آه و اوه کنم
زبونش و حسابی میچرخوند تو کصم
انگار تو فضا بودم
ارضا شدم
دیگه نمیتونستم رو پاهام بایستم
نشستم گفتم توروخدا بکن
اون کیرت و بکن جوری فشار بده که پاره شم
اونم پاهامو داد بالا
سر کیرش و کرد توش انگار تنگ تنگ بود چون همش رو کیرش تف میزد که بره تو
وای
کیرش و کرد و من مست مست شدم
دوباره داشتم ارضا میشدم
چند تا تلمبه زد
گفت آبم داره میاد
خورد تو ذوقم دلم نمیخواست تمومش کنه
دوست داشتم تا صبح کیرش تو کصم باشه
گفتم نریزی توش
کیرشو کشید بیرون و تمام آبشو ریخت رو شکمم
خیسی شکمم و دوست داشتم با دستام آبشو میمالیدم رو بدنم
دست و پاهام واقعا شل شده بود
پاشد و لباساش رو پوشید و شب بخیر گفت و رفت
من لخت لخت بودم باز دلم میخواست
دلم کیر میخواست واقعا احتیاج داشتم به این سکس
چراغ هارو خاموش کردم و همونجوری لخت رفتم زیر لحاف
متوجه شدم چراغ راهرو روشن شد
از پنجره دیدم دست زنشو گرفته داره میبره دستشویی
تو دلم گفتم کاش زنش و ببره بخوابونه دوباره بیاد یه حالی بکنیم
ولی نیومد
فردا شب همینجوری دوباره اومد انگار به زنش بیشتر مشروب داده بود
احمد هم که مست میشه هیچی نمیفهمه
واقعا اون دو شبی که اینجا بودن خوب بود. منم دلی از عزا در آوردم.

پایان.

نوشته: آرش مطلقه

  • Like 1
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر


سکس در روستا - 3

تو راه برگشت از روستا بودیم ،هوا سرد بود و نم نم بارون هم شروع شده بود و جاده یکمی لغزنده بود
تینا شروع کرد از احمد تشکر کردن که واقعا مسافرت خوبی بود و همه چیز عالی
منم تو دلم گفتم
عالی بود مخصوصا خواهر احمد که واقعا سنگ تموم گذاشت
احمد هم میگفت کاری نکرده و ایشالله باز بشه باهم بیایم اینجا یا سفر های دیگه
تینا رو صندلی عقب بود و من رانندگی میکردم
سر صحبت و با احمد باز کرد
/احمد آقا؟
میشه یه سوال بپرسم
اونم بنده خدا یکم خجالتی گفت
//بفرمایید در خدمتم
/شما دیگه تصمیم ندارید زن بگیرید
از تو آینه بهش اشاره کردم که بابا بیخیال شاید روش نشه بگه
احمد هم زود جواب داد
والا خب چه عرض کنم ،از زن اولم که خیری ندیدم
تینا هم بلافاصله گفت دوست دختری ندارید که اخلاقش و رفتارش و بدونید بریم خواستگاری؟
احمد با من و من حرف می‌زد انگار روش نمیشد
گفت نه زیاد دنبال دوست دختر و این چیزا نبودم
تینا یدفعه گفت من سراغ دارم
دوباره از تو آینه با یه اخم کوچیک به تینا که بابا دست بردار، دنبال دردسر بود چشمک زدم بهش ولی داشت ادامه می‌داد
احمد هم انگار بدش نیومده بود
گفت خب من تصمیم به ازدواج دارم واقعا از تنهایی خسته شدم و اینکه چرا که نه
گفتم تینا میگی سراغ داری منظورت کیه
گفت سهیلا
اسم سهیلا رو که آورد انگار یه سنگ وسط جاده دیده باشم زدم رو ترمز

(سهیلا یکی از دوستای قدیمی تینا بود که اوایل ازدواج من و تینا اون موقع که هنوز جدا نشده بود از همسرش وقتی مشروب میخوردیم تو جمع به من نخ میداد ولی من توجه نمیکردم کلا تنش میخارید بعد از جدایی از همسرش هم یک بار وقتی تینا آشپزخونه بود یه لب کوچولو به من داد البته تو حالت مستی و من سعی می‌کردم آتو دست تینا ندم)

احمد گفت پوریا چیزی شد ترمز کردی
گفتم نه نه یه چاله بود حواسم به حرف تینا بود خدا رحم کرد
گفتم احمد بیا بقیه راه و تو بشین
احمد هم گفت اوکی
احمد سیگاری بود ، گفت بزار برم بیرون یه نخ سیگار بکشم
تینا گفت سرما نخوری احمد آقا
برگشتم به تینا گفتم سرت درد میکنه
گفت چطور
گفتم داری برای احمد دنبال زن میگردی
تو میدونی سهیلا چه اخلاقی داره
گفت آره خوب میشناسمش
گفتم از نظر خانوادگی بهم نمیخورن
گفت ببین اونم الان در به در دنبال شوهر ،چه اشکال داره این دو تا رو بهم معرفی کنیم
گفتم تینا سهیلا ! دیگه ادامه ندادم
میخواستم بگم عالم و آدم ترتیب اون و داده ولی حرفم و خوردم
گفت سهیلا چی
گفتم خود دانی ایشالله که خیره
احمد اومد سوار شد و راه افتادیم
انگار که خوشش اومده بود دنبال حرف و گرفت
احمد پرسید؟ بچه داره ؟
تینا گفت نه خدارو شکر انگار شوهر اولش بچه دار نمیشد از هم جدا شدن البته نمیدونم مشکل از شوهره بود یا از سهیلا
احمد گفت من حرفی ندارم
تینا یدفعه گفت بذار عکسش و بهت نشون بدم ببین اصلا خوشت میاد یا نه
گوشیشو روشن کرد و رفت تو گالری گوشیش
دنبال عکس سهیلا بود
من که راضی نبودم واقعا یه جنده تمام عیار بود ولی نمیتونستم حرفی بزنم
یه عکس با سهیلا دسته جمعی با لباسای مهمونی که یذره هم لختی بود پیدا کرد و گفت بیا این وسطیه سهیلا س
گفتم ببینم تینا
عکس و به احمد نشون داد اون بنده خدا هم داشت رانندگی میکرد انگار آب دهنشو و قورت داد و گفت باشه هر چی شما بگین
تینا عکس و به منم نشون داد والا منم آب دهنمو قورت دادم
خلاصه بعد یک هفته از مسافرت به روستا قرار شد احمد یک شب بیاد خونه ما از اونور هم سهیلا رو دعوت کنیم که این دوتا همو از نزدیک ببینن
تینا به سهیلا راجب احمد گفت که چقدر خوبه چقدر پسر کم رو و خجالتی و با ادبه و هر چی خوبی بود گفت و اونم انگار از خدا خواسته قبول کرد برا مهمونی که بیاد همو ببینن
به تینا گفتم چی شد با سهیلا حرف زدی قبول کرد
اونم گفت آره بابا ،آخه تو این اوضاع و احوال شوهر گیر نمیاد
انگار حرفش و قورت داد
گفتم تینا سهیلا خیلی سکسیه
گفت چطور
گفتم از نظر پوشش لباس و خوردن مشروب و لاس زدن با مردا
گفت تو کارت نباشه
شب موعود فرا رسید این دوتا مهمونای ما هم اومدن
از سهیلا بگم براتون که سینه هاش نه بزرگه نه کوچیک به حد سینه های تینا نمیرسه البته وقتی لباس باز میپوشه معلومه چون تو لباس پوشیدن مراعات نمیکنه
قدش هم معمولیه ولی انقدر اهل بوتاکسه که لباش و گونه هاش واقعا بزرگه و خب قیافه خوبی داره ولی تینای خودم بهتره

چون میدونستم همه اهل مشروب هستیم شروع کردیم به خوردن
فضا ی ذره سنگین بود و احمد هم کم رو بود

سرمون که گرم شد تینا پاشد یه موزیک ملایم گذاشت
انگار سهلا موتورش روشن شد
پاشد با آهنگ یذره هم خونی کرد مست بود کاملا معلوم بود مسته
تینا هم رفت کنار سهیلا دوتاشون شروع کردن به همخوانی سیاوش قمیشی

به احمد یه چشمک ریزی زدم که نظرت چیه
انگار خوشش اومده بود
گفتم احمد پاشو یه حرکتی بزن !
گفت چیکار کنم
گفتم من میرم تینا رو میگیرم تانگو میرقصیم تو هم برو دستش و بگیر شروع کن انقدر خجالتی نباش
گفت نه خوبه من اوکی هستم
یه پیک دیگه ریختم براش و باهم رفتیم بالا
پاشدم نور اتاق و کم کردم و فقط نور آباژور بود
کمر تینا رو گرفتم و سرم و گذاشتم رو شونه هاش و به سهیلا چشمک زدم که برو سراغ احمد
اونم مثل گرگ بارون دیده رفت و دستش و دراز کرد به سمت احمد
احمد پاشد ولی سرخ سرخ بود
تینا دوباره شیطون شد وقتی مست میکنه شیطون میشه
لباش و گذاشت رو لبام
اون دوتا هم اونور تر داشتن تانگو میرقصیدن ولی انگار پچ و پچ هم میکردن
گفتم تینا سهیلا امشب احمد و میکشه رو خودش
خندید و گفت تو کاری نداشته باش
واقعا لباس سکسی که سهیلا پوشیده بود همه ممه هاش معلوم بود احمد هم انگار چند وقتی بود سکس نداشت انگار سرش تو ممه های سهیلا بود
کم کم نزدیک شون شدیم
تینا گفت بچه ها برید تو اتاق با هم حرف بزنید
انگار از خدا خواسته بودن
خنده کنان رفتن تو اتاق
میدونستم که سهیلا نمیتونه خودش و نگه داره
حتما سکس میکنه با احمد
در گوش تینا گفتم که این دختره تنش میخاره
تینا هم انگار حشری شده بود دستش و کرد تو شلوارم و شروع کرد مالوندن
گفتم مهمون داریم بابا ول کن حالا
تینا گفت اون دوتا الان دارن چیکار میکنن
کیر من و میمالید و همش بفکر اتاق خواب بود
گفتم خیلی دلت میخواد بدونی چیکار میکنن برو تو اتاق
انگار یه جرقه ای زد تو ذهنش
میخواست بره تو اتاق
گرفتمش گفتم نرو زشته
گفت نه من و سهیلا که خودمونی هستیم
گفتم احمد خجالت میکشه شاید دارن کاری میکنن
تینا حسابی حشری شده بود
گفت گوشی سهیلا رو میبرم مثلا زنگ خورده
گفتم نکن این کار و
تینا کاری که میخواست بکنه رو می‌کرد مخصوصا که مست مست بود
با هم رفتیم پشت در اتاق
انگار خوب در بسته نشده بود
یه هل کوچیک داد ،در یذره باز شد و اتاق معلوم بود چراغ اتاق روشن بود ولی چون چراغ حال پذیرایی خاموش بود اینور تاریک بود
جفتشون افتاده بودن رو تخت و حسابی داشتن حال میکردن البته با لباس
منم راستش دلم خواست
آنقدر سهیلا عشوه گری میکنه دل هر مردی میبره
داشتن لب بازی میکردن مثلا قرار بود حرف بزنن از خودشون بگن
تینا خانوم انگار داشت قایمکی فیلم سوپر میدید
منم رفتم پشت تینا دست انداختم تو لباس تینا
اونم از خدا خواسته
یواش یواش داشت سکسشون کامل میشد
اصلا حواسشون نبود که در نیمه باز شده و ما داشتیم قایمکی نگاه میکردیم
آنقدر لباس سهیلا باز بود که لازم نبود لخت شه چون احمد دست انداخت و ممه هاشو آورد بیرون و شروع کرد به خوردن
سهیلا هم دستاش تو شلوار احمد بود و اونم داشت حسابی کیرشو میمالید
زیپ احمد و کشید پایین و احمد هم شلوارش و تا نصفه کشید پایین
انگار هر کاری اونا میکردن تینا هم باید با من می‌کرد
کیر احمد و که تینا دید حشری تر شد راستش خودمم هم تعجب کردم انقدر گنده بود انگار عمو جانی بود واقعا، کیر کلفت ،کیر کلفت ،بود
یعنی خود سهیلا داشت ضعف می‌کرد
فقط شنیدم داره میگه بکن توش
احمد هم زیاد صداش در نمیومد
کلا تابع بود هر کی هر کاری ازش میخواست و میگفت چشم
پاهای سهیلا رو که رو تخت ما بود داد بالا و کیر کلفتش و کرد تو کصش.
چه تلمبه ای میزد جوری تلمبه میزد که تینا هم دلش خواست اونجا باشه
چند بار میخواست بره ملحق بشه به اونا من نذاشتم
مست بود دست خودش نبود
تینا هم شلوارش و داده بود پایین و منم داشتم از عقب کیرم و میمالیدم رو کونش ولی اونم دلش کیر کلفت میخواست احتمالا حالی به حالی شده بود
یه دفعه یه فکر رسید به سرم
گفتم تینا بیا بریم یه پیک دیگه بزنیم
میخواستم از اونجا دورش کنم چون واقعا داشت آبرو ریزی می‌کرد اگه میفهمیدن ما داریم نگاه می‌کنیم
اومدم رو میز شام که بساط پهن بود
یه پیک تپل ریختم برا تینا میخواستم مست بشه بیوفته یا مثل اون شب که روستا بودیم بخوابه
یه پیک هم برا خودم ریختم
تینا اومد خوردیم ولی اینقدر حشری بود همونجا پایین میز کشید پایین و منم حسابی کردم توش
کیر احمد و میخواست عملا داشت میگفت کیرش و دیدی
تو مستی تینا وقتی سکس کنی دیگه حالیت نیست چی میگی
منم گفتم آره کس و کون سهیلا رو هم دیدم اون از احمد میگفت و من از سهیلا
آبم اومد و ریختم توش
خیالم راحته که قرص میخوره
تینا رو زمین نصفه لخت افتاد و رفتم دوباره قایمکی ببینم اونا در چه وضعی هستن
دیدم احمد همچنان داره تلمبه میزنه اینبار سهیلا رو داگ استایل داشت ترتیب میداد
لامصب کمر نیست که اگه من بودم ده باره آبم اومده بود
چند تا تلمبه اونجوری هم زد و اومدم کنار
دیدم تینا خوابه خوابه
ای بابا اینم مست کرده بود دیگه بلند نمیشد
لباس های تینا رو مرتب کردم و به سختی کشوندمش رو مبل
خواب خواب بود انگار هفت پادشاه داشت خواب میدید
احساس کردم احمد اومد
گفت یا الله
خدا رو شکر نفهمید ما پشت در داشتیم نگاه میکردیم
ولی در تا نصفه باز بود اونم چیزی نگفت
اومد و چراغا رو روشن کردم و موزیک هم که داشت میخوند و خاموش کردم
گفتم خوبی
گفت آره
دمت گرم پوریا خیلی ممنونم ازت
تو دلم گفتم من کاری نکردم هر چی بود کار تینا بود
دید که تینا خوابه گفت من میرم زحمت نمیدم
گفتم احمد بذار شام بیارم
گفت نه اونشب تینا خانوم تو روستا شام نخورد مست بود الان هم دوباره همونجوری منم میل ندارم
گفتم صحبت کردین
خندید
خبری از سهیلا نبود گفتم سهیلا خوبه حالش
گفت آره انگار اونم خوابید رو تخت شما
خنده ام گرفت خودم هم مست بودم تلو تلو میخوردم
احمد خدافظی کرد و گفت فردا میگم بهتون
رفت
تینا رو مبل خوابیده بود
رفتم از کمد اتاق خواب یه پتو بیارم براش
دیدم سهیلا رو تخت خواب اونم لباسش نصفه و نیمه ولی انگار ممه هاش و جا کرده بود تو لباسش و رفته بود زیر پتو
اونم خواب خواب بود
یه پتو بردم برا تینا و دلم میخواست یه ناخنکی به سهیلا بزنم
همه چراغها رو خاموش کردم
رفتم رو تختخواب
سهیلا تکونی خورد و فکر کرد احمد
شروع کردم پاهاش و مالیدن
یه آه و اوهی ازش بلند شد
ترسیدم که صدا بزنه یا داد بزنه چون فکر نمی‌کرد احمد رفته
رفتم نزدیک تر
تو گوشش اسمش و صدا زدم
گفتم سهیلا من پوریا هستم حالت خوبه
چشاشو یه باز و بسته کرد و گفت خوبم
گفتم احمد رفت ،تینا هم خوابه
گفت خب چیکار کنم
گفتم ماساژت بدم؟
با مستی گفت بده
خیالم راحت شد که دیگه داد نمیزنه
دستم و از زیر انداختم تو بلوزش
یذره انگار دستم خورد به بدنش خوشش اومد
لامصب تشنه بود هنوز منم میدونستم که این پس نمیزنه دل و زدم به دریا
تو گوشش گفتم لباساتو در بیارم؟
گفت در بیار انگار نای حرف زدن هم نداشت
واقعا خدا پدر زکریای رازی و بیامرزه
لباساشو در آوردم
میدونستم تینا بیدار نمیشه چون خوابش عمیقه
در اتاق و کیپ کردم
خودم هم لباسم و درآوردم
لخت لخت شدیم
به سهیلا گفتم برگرد میخوام پشتتو ماساژ بدم
اونم گوش کرد
تمام بدنم و انداختم روش جوری که کیرم راست شده بود لای کونش قرار گرفت
اونم خوشش اومده بود
یذره خودم و رو بدنش بالا و پایین کردم و دستام شروع کرد به مالیدن ممه هاش
صورتمو بردم کنار لاله گوشش و شروع کردم به مک زدن
اونم حسابی داشت حشری میشد
دستش و از پشت آورد بالا جوری که حالیم کنه کیر میخواد
از روش پاشدم و کیرم و گذاشتم رو لباش
چشماشو باز کرد
تو حالت مستی بود گفت این که دوله
خب نسبت به کیر احمد دول بود راست می‌گفت
کیرم و گذاشتم تو دهنش
آنقدر مست بود که شروع کرد به مک زدن
احساس کردم میخواد بالا بیاره
کیرم و کشیدم بیرون
گفتم چی دوست داری
گفت بکن
یه تف انداختم رو کیرم و کردم تو کصش
گشاد گشاد بود
خدا وکیلی کص تینا تنگ تنگه در مقابل سهیلا

چند تا تلمبه زدم ولی آبم نمیومد
آخه یک ساعت قبلش ترتیب تینا رو داده بودم
سهیلا هم که انقدر مست بود تکون نمی‌خورد
کیرم و کشیدم بیرون
گذاشتم لای ممه هاش چند تا هم لا ممه ای رفتم ولی آبم نمیومد، خلاصه لباسمو پوشیدم و لباسای سهیلا رو هم تن کردم و اومدم بیرون پایین مبل کنار تینا خوابیدم

نوشته: آرش مطلقه

  • Like 1
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر


سکس در روستا - 4

سلام دوستان
یکی از سرفصل های این سایت داستان سکسی هست
قرار نیست هر داستانی واقعی باشه اسمش داستانه
قسمت دوم ظاهرا خوشتون نیومد پس ادامه قسمت اول و نوشتم
راستی بابت ماجرای داستانم که در روستا بود شرمنده به روستاییان عزیز بر نخوره چون همش داستانه
سپاس

صبح شد تینا هنوز خواب بود،انگار سهیلا هم رو تخت ما همچنان خواب بود
پاشدم میز صبحونه رو آماده کردم و مخصوصا یک کم سر و صدا کردم که اونا هم بلند شن
داشتم زیر کتری و روشن میکردم ،متوجه شدم سهیلا اومده از اتاق بیرون
دیدم رفته بالا سر تینا داره تینا رو هم بیدار میکنه
خلاصه همگی صبحونه خوردیم و سهیلا هم تشکر کرد و یه اسنپ گرفت رفت
بعد چند روز متوجه شدم رفتار تینا یکمی عوض شده
پرسیدم ازش که از سهیلا خبر داری
تو دلم میگفتم نکنه سهیلا چیزی بابت سکسش با من به تینا گفته باشه
گفت" آره با هم زیاد حرف میزنیم
وای رنگم پرید
حتمن چیزی گفته چون تینا واقعا رفتارش عوض شده
پرسیدم خب چه خبر از عروس و داماد
گفت خودشون ظاهرا شماره همو دارن با هم هماهنگ هستن
پس چرا احمد چیزی به من نگفته
گفت تو مگه از احمد خبر داری یا دیدیش که چیزی بگه
گفتم نه
گفت خب من با سهیلا همش در تماسم
خیلی دلم میخواست بفهمم که چه چیزی بینشون رد و بدل میشه
گفتم راجب سکس احمد و سهیلا هم حرف زدین
گفت تا دلت بخواد
چشمام داشت از حدقه میزد بیرون
یعنی چه چیزی بهم میگین؟
یه دفعه نه گذاشت و نه برداشت گفت خیلی دوست داری بدونی؟
گفتم خب آره
گفت از کیر احمد
همش حرف کیر احمد و میزنیم
گفتم خجالت نمی‌کشید
واقعا راست میگی
تو جلو من وایسادی آب و دهنشو قورت میدی و از کیر احمد حرف میزنی
گفت پس چی دوست داری بگم
از کس سهیلا بگم برات ؟

صدام و بلند تر کردم و گفتم این چرندیات چیه داری میگی
رنگم پریده بود احتمالا فهمیده بود
دیگه سکوت برقرار شد و چیزی نگفتم.
منتظر یه موقعیتی بودم که شماره سهیلا رو از تو گوشیش در بیارم تا با خود سهیلا حرف بزنم
شاید اون بهش گفته باشه.
خلاصه هر جور بود بعد دو روز شماره رو پیدا کردم
کلا تو این چند روز هم یکمی سر و سنگین بود باهام
سکس هم ازم نمی خواست
دیگه میدونستم که خبر داره از سکس من و سهیلا
یه پیام به سهیلا دادم و خودمو معرفی کردم
گفتم کارت دارم کی میتونم ببینمت
بعد از نیم ساعت جواب پیام و داد
گفت سلام ممنون در چه مورد کار داری؟
پیام دادم که باید ببینمت اگه میتونی یه قرار بزار بریم کافه
گفت باشه میگم بهت
فردای اون روز بهم پیام داد
آدرس یه کافه تو خیابون ایرانشهر و بهم داد و گفت ساعت ۶ عصر اونجا باشم
منم قبول کردم
وقتی وارد کافه شدم دیدم از دور یه دستی بلند کرد و رفتم سر میز نشستم
بعد احوال پرسی و خوش و بش
گفت در خدمتم
گفتم تینا اخلاقش عوض شده
گفت خب
گفتم بعد از اون مهمونی آشنایی تو با احمد تینا به من کم محلی میکنه
خندید
اعصابم خورد بود گفتم چرا میخندی
گفت " خب شاید یه چیزی میخواد
گفتم نه ،من تینا رو میشناسم
نکنه چیزی بهش گفتی در مورد من
گفتم ببین اون شب من مست بودم دست خودم نبود واقعا شرمنده هستم که اومدم رو تخت و
پرید وسط حرفم
گفت من چیزی نگفتم بهش در مورد سکسمون
انگار یه سطل آب ریختن رو من
گفتم پس چرا ؟
گفتم تو باهاش زیاد حرف زدی تو این چند روز
تو چیزی نگفتی ،قبول ،فقط میخوام بدونم خودش چیزی نفهمیده
گفت نه ،تو نمیزاری که من حرف بزنم
گفتم خب بگو چی شده
باز خندید
گفتم تو رو خدا نخند من اعصابم خورد میشه
گفت چی میخوری
یه دفعه یادم افتاد اومدیم کافه
گفتم آهان
خب من یه دمنوش میخورم
خودشم یه هات چاکلت سفارش داد
گفت بهت میگم ولی شرط داره
گفتم باشه بگو "
گفت اگه فهمیدی نباید تو زندگیتون تاثیر بذاره و بخوای بعدا ازش جدا شی
گفتم آخه چی شده بگو تو که کشتی منو
گفت قبول میکنی بگم
گفتم قبول
گفت تینا دلش کیر میخاد
انگار براش خیلی عادی بود این حرف
گفتم نمیفهمم
گفت من میدونستم شما ها اون شب داشتین ما رو نگاه میکردن چون عکستون تو آینه افتاده بود
سرم و انداختم پایین
گفت تینا دلش کیر احمد و میخواد
گفتم آخه من که براش کم نذاشتم؟
باز خندید
گفت تو مگه دلت کص من و نخواست اومدی حالت و کردی و رفتی خب اونم آدمه دلش میخواد به یه کیر کلفت بده
سرخ شدم اعصابم ریخت بهم
سفارشمون آوردن
گفت خوبه دمنوش سفارش دادی بخور برات خوبه
واقعا اعصابم ریخته بود بهم
گفتم چیکار کنم
گفت آهان حالا شد
گفتم من که نمیتونم به دوستم بگم بیا زنمو بکن.
گفت قرار نیست تو بگی
گفتم خب ،یعنی تینا میخواد با احمد بخوابه ؟
گفت آره
گفتم کاری از من بر نمیاد
گفت بسپرش به من
گفتم سهیلا خودت چی؟
تو با احمد مگه نمیخوای ازدواج کنی
باز خندید
گفت دلت خوشه
نه
گفتم چرا؟
گفت نه احمد تن به ازدواج میده نه من .
گفتم اوکی خودت میدونی
ولی من اگه یه بار این اتفاق بیوفته بدونم زنم حالش خوب میشه قبول میکنم
قرار شد یه شب دوباره دور هم جمع بشیم منتها خونه سهیلا
و قرار شد که من خودم و بزنم به اون راه و دیگه خودش همه کار هارو انجام میده
خدافظی کردم و از سهیلا جدا شدم
واقعا انگار مثل یه مار هفت خط میمونه این سهیلا یه پلنگ تمام عیاره.
رسیدم خونه
دیدم تینا اومد جلو در و یه بوس از لبم کرد،
وا تا دیروز پاچه منو می‌گرفت
گفتم تینا چیشده چند روزه منو تحویل نمیگیری الان اومدی پیشواز من جلو در؟
گفت چه خبر ؟خوبی خسته کار نباشی؟
تو دلم گفتم حتما سهیلا کار خودش و کرده.
گفتم ممنون
دستم و انداختم کشیدمش سمت خودم
لبامو گذاشتم رو لباش
احساس کردم دلش میخواد
دستامو دور کمرش حلقه کردم و لباشو حسابی میخوردم.
یه نفسی گرفت و گفت دعوتیم
گفتم عهه کجا؟
گفت سهیلا زنگ زد و دعوتمون کرده برا پنجشنبه شب .
گفتم چه خوب خیلی وقته که مهمون نشدیم
دوباره لبام و گذاشتم رو لباش
سرم و جدا کردم و گفتم فقط ماییم یا مهمون داره بغیر ما
گفت احتمالا احمد هم دعوته
اسم احمد و آورد و دوباره لب تو لب شدیم
دستم و کردم تو شلوارش مثل همیشه شورت نداشت
انگشتم و رسوندم رو چوچوله و گفتم شیطون اسم احمد میاد حشری میشی
پاهاش لرزید و یه نفس گرفت و لبا تو لب
خندید
گفتم از اون شب که کیر احمد و دیدی دیگه اینو تحویل نمیگیری
باز می‌خندید
گفت دیدی چه کیری داشت
گفتم شیطون دلت یه کیر کلفت میخواد
همه اینا رو در قالب فانتزی در حال سکس بهش میگفتم
و هر بار اسم کیر احمد که میومد انگار آب از کصش بیشتر میزد بیرون
بردمش رو تخت و لختش کردم کیرم و انداختم تو کصش و گفتم تینا تجسم کن احمد داره تو رو میکنه
تو اون حالی به حالی که داشت گفت کیر احمد زود آبش نمیاد
تا این و گفت آبم اومد
گفت دیدی باز من ارضا نشدم
گفتم تینا اسم احمد منو حشری میکنه
دوباره غر زد و گفت چرا نمیری دکتر درمان کنی خودت و
خلاصه شب موعود رسید
تینا یه لباس سکسی از کمدش انتخاب کرد و گفت
این خوبه
یه نگاهی بهش کردم
خوب میدونستم داستان چیه و گفتم هر چی دوست داری بپوش عزیزم
احمد پسر چشم پاکیه
فقط نمیدونستم که احمد و چجوری میخوان راضی کنن که جلو من تینا رو بکنه
بعد خرید یه دسته گل راهی خونه سهیلا شدیم
وارد شدیم انگار احمد هنوز نیومده بود
تینا از سهیلا سراغ احمد و گرفت
دیگه از من خجالت نمی‌کشیدن.
حسابی باهم پچ و پچ میکردن و انگار داشتن نقشه می‌کشیدن
لباس سهیلا هم انقدر سکسی بود که وقتی می خواست چایی تعارف کنه حسابی ممه هاش معلوم میشد ،سوتین هم نداشت
همش با دست لباسش و می‌کشید بالا که یه ممه نیوفته بیرون
صدای زنگ در، اومد
هر لحظه که می‌گذشت انگار نبض کیر منم بیشتر می‌شد
واقعا نمیدونستم چه برنامه ای دارن

احمد اومد اونم با یه جعبه شکلات و بعد از پذیرایی شدن رفتیم رو میز بار برا خوردن مشروب
انگار احمد هم استایلش عوض شده بود ، یک دست کت و شلوار مجلسی پوشیده بود ،
پیک ها بود که میرفت بالا و موزیک بود که با صدای بلند گوش و اذیت میکرد
نمیخواستم زیاد بخورم
میخواستم ببینم احمد چجوری زنمو میکنه
تو دلم برا خودم نقشه میکشیدم
گفتم خب احمد با تینا باشه منم دوباره سهیلا رو میکنم و ترتیبشو میدم
آنقدری مست کرده بودیم که احمد کتشو در آورد
جک سکسی بود که سهیلا تعریف می‌کرد و همه میخندیدیم
ساعت هم مثل برق می رفت جلو
موزیک ملایم شد
سهیلا اومد این دفعه جلو من دستشو دراز کرد و از من دعوت کرد برا رقص
خب من می دونستم که اینا همش نقشه سهیلاست.
پاشدم و دست همو گرفتیم
همش حواسم به اون دو تا بود
در گوش سهیلا گفتم برنامه چیه
گفت تو کاریت نباشه
دیدم تینا هم بلند شد و از احمد دعوت کرد برا رقص
احمد انگار نسبت به قبل دیگه خجالت نمی‌کشد و خودمونی تر رفتار میکرد
اونا هم کنار من و سهیلا داشتن آروم میرقصیدن.
متوجه شدم تینا داره یواش یواش احمد و میبره سمت اتاق
از سهیلا پرسیدم " تینا میدونه که من در جریان هستم
با سر گفت بله
یعنی آنقدر تینا دلش کیر احمد و میخواست
وای بر من
سهیلا گفت اونا که رفتن تو اتاق ما هم میریم
گفتم سهیلا چه بلایی داری سر من میاری؟
گفت کاریت نباشه
گفتم یعنی جلو چشم من احمد میخواد ترتیب تینا رو بده
گفت آره
گفتم احمد میدونه
گفت نه
گفتم پس حتما اون جا میزنه
گفت تینا کارش و بلده
مگه جنده س که کارش و بلد باشه دیگه سرم داشت سوت می‌کشید
اون دوتا رفتن تو اتاق و در باز بود
یه لب از سهیلا گرفتم
خودمم حشری شده بودم
سهیلا هم کم نذاشت برام دست انداخت کیرمو حسابی آماده کرد
گفتم بریم
گفت زوده
گفتم کیرم داره منفجر میشه
گفت دوست داری زنت و در حالت ساک زدن ببینی یا در حالت کس دادن
دیگه منم قاطی کردم
گفتم جفتش
دستمو گرفت و وارد اتاق شدیم
بله
احمد پشتش به در بود و تینا داشت کیر گنده احمد و حسابی میکرد تو حلقش و در می‌آورد
سهیلا شروع کرد به لخت شدن
گفت لباساتو در بیار
احمد هنوز لباس داشت ولی شلوارش و تا نصفه داده بود پایین و تینا هم زانو زده بود جلو کیر احمد داشت ساک میزد
منم لباسمو در آوردم
ما هم از پشت احمد شروع کردیم حال کردن
سهیلا واقعا مثل یه جنده کارکشته بلد بدر چیکار کنه
تینا متوجه شد که من و سهیلا لخت پشت احمدیم
صدای موزیک جوری بود که احمد نفهمید ما پشتشیم
تینا با دست به احمد فهموند که برگرده من و سهیلا رو که لخت لخت داشتیم ایستاده با هم لب بازی میکردیم نگاه کنه
احمد برگشت
جا خورد
اومد شلوارشو بپوشه
تینا دستش و گذاشت رو شلوار احمد
اونم دیگه پذیرفت
افتادن رو تخت
چهار تامون لخت بودیم
من بیشتر میخواستم سکس تینا رو ببینم تا سهیلا رو بکنم
ولی سهیلا نمیذاشت و حواس منو پرت می‌کرد
تینا دیگه صداش در اومد
به احمد می گفت کیرتو دوست دارم
احمد چیزی نمی‌گفت
من داشتم تلمبه میزدم ولی همش نگاهم به کیر احمد بود که داشت کس زنمو پاره می‌کرد
تینا انگار رو هوا بود
مست مست بود و از کیر احمد لذت می‌برد
طبق معمول آبم اومد
کشیدم بیرون
احمد داشت تلمبه میزد
سهیلا دید دیگه کیر من خوابیده اونم رفت به اون دوتا ملحق شد
مثل فیلمای سکسی منم داشتم با کیرم ور میرفتم ولی راست نمیشد
احمد پاهای تینا رو داده بود بالا و تلمبه میزد و سهیلا دستش و می‌کشید رو بدن احمد و لبای احمد و می‌خورد
احمد کیرش تو کس زن من بود و دستش و انداخت رو ممه های سهیلا
لامصب دو نفرشون و حریف بود (بچه روستا بود دیگه)
تینا دوست داشت تمام پوزیشن ها رو امتحان کنه
پاشد و سهیلا خوابید زیر کیر احمد
تینا اومد یه دستی زد به کیر من و گفت یاد بگیر
رفت سمت احمد ،انگار نوبتی به هم کیر قرض میدادن
اون پا میشد بعد این‌یکی میرفت زیر
احمد و دونفری خوابوندن رو تخت جوری که کیرش سمت بالا بود
تینا رفت رو کیرش
تا الان با من این کار و نکرده بود
چنان سواری می‌کرد رو کیر احمد اونم داشت حال می‌کرد
دوتا کص شهری گیرش اومده بود و داشت جفتشون و جر میداد
یه کاکولد تمام عیار بود
انگار احساس کردم دوباره راست کردم
سهیلا فهمید اومد سمتم کیرم و گرفت شروع کرد ساک زدن برام
تینا همچنان سواری می‌گرفت و حشری حشری بود
بوی کس و کیر بود که تو اتاق میومد
بعد چند ثانیه تینا پاشد و داگ استایل هم شد و احمد دیگه کار و تموم کرد منم فقط کیرم، شل و راست میشد و همشون افتادن رو هم
انگار تازه عرقی که خورده بودن زده بود بالا

احمد خجالتی هم زنمو کرد هم سهیلا رو کرد بهش رو میدادم خود منم میکرد
خلاصه شب اونجا خوابیدیم و فرداش که بیدار شدیم هممون سرمون پایین بود و تو چشمای هم نگاه نمی‌کردیم
ولی تینا آخر به یه کیر کلفت رسید
انشالله هر کی هرچی میخواد بهش برسه

دوستان ممنون که داستان و خوندین بالاخره همه اینا کسشعر بود
تمام

نوشته: آرش مطلقه

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • gayboys
      سکس با میلف جاافتاده و حشری بات پلاگ کرده تو کونش و ساک میزنه و کصلیسی میکنه و بعد تو چند تا پوزیشن تا خایه تو کص و کونش تلمبه میزنه و ناله میکنه و آبش و خالی میکنه تو کونش . تایم: 09:40 - حجم: 36 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • gayboys
      سکس با خانوم سکسی و حشری اول از هم لب میگیرن و با کص و کون و ممه هاش ور میره و ساک میزنه و بعد تو پوزیشن داگی کصش و میگاد و ناله میکنه . تایم: 07:40 - حجم: 51 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • gayboys
      شخصیتی بنام فرزانه - 1   زن داداش بزرگم فرزانه بعد از فوت داداشم طبقه پایین خونشون یه آرایشگاه زد که دختر عموم مرضیه هم که بیوه بود و دختر خاله فرزانه میشد میرفت اونجا آرایشگاه خانواده عموم خیلی به این دختر سخت میگرفتن انگار گناه کرده که شوهرش مرده با اینکه 2 سال از فوت شوهرش می گذشت نمیذاشتن کسی بهش نزدیک بشه خب منم ازش خوشم اومده بود اما هیچ جوره فرصت آشنایی نداشتیم همه جا مامانش همراهش بود جز آرایشگاه که وقتی شلوغ میشد میرفت کمک فرزانه یه بار به فرزانه گفتم که داستان اینه و میخوام با مرضیه حرف بزنم گفت باشه به مرضیه میگم اگه خودش قبول کرد زنگت میزنم بیاید برید طبقه بالا با هم حرف بزنید اما قول بده فقطحرف بزنیدااااا باشه؟ گفتم چشم خیالت راحت منو که میشناسی گفت چون میشناسم گفتم خندیدم گفتم به خدا فقط صحبت می کنیم گفت باشه چند روز بعد زنگم زد گفت مرضیه قبول کرده فردا ساعت 4 عصر اینجا باش دیرتر نیا که مشتری میاد نمی خوام کسی بفهمه راس ساعت 4 رفتم خونشون مرضیه هم بود فرزانه برامون چای و شیرینی گذاشت و رفت پایین گفت مرضیه جان یه ساعت دیگه پایین منتظرتم و رفت پایین. مرضیه گفت کورش چرا من؟ این همه دختر؟ مامانت میاد یه دختر بیوه برات بگیره؟ گفتم بیوه کجا بود؟ کلا دو ماه زندگی کردید فکر نکنم اصلا فرصت نکرد کاری کنه که خندید با هم خیلی حرف نزدیم که یه ساعت شد و مرضیه گفت من این هفته کلا اینجام با فرزانه صحبت میکنم هر روز بیای یه ساعت حرف بزنیم از اون روز هر روز ساعت 4 تا 5 میرفتم و با مرضیه حرف میزدم که با اصرار من به فرزانه که یه ساعت چیه زود تمام میشه اجازه داد دو ساعت حرف بزنیم که دیگه حرفی برای گفتن نبود بوس و بغل بود بهش میگفتم بذار ببینم توی دو ماه چه دسته گلی به آب دادی به زور تونستم شلوار و شورتشو تا زانو بکشم پایین میگفت فرزانه بفهمه جرم میده گفتم نمی فهمه و براش کوسشو می خوردم گفت خیلی دوست دارم خوردنتو گفتم پس صدات در نیاد نشوندمش روی مبل و شلوار و شورتشو از پاش درآوردم و پاشو باز کردم و شروع کردم خوردن کوسش می گفت انگشتتو بکن توش بالای کوسشو مک میزدم و با انگشتم توی کوسش می کردم خدایش تنگ بود حتی واسه انگشتم گفتم چند بار کردت؟ گفت دو هفته هر شب بعدش پریود شدم و بعدش دوباره هرشب به جز پریودیام هر شب میکردم گفتم بازم خوب تنگ مونده گفت دو سال ازش میگذره گفتم واسه همین تو رو انتخاب کردم چون میدونستم تنگی از کون که نکردت؟ گفت نه اصلا وقت نکرد گفتم این ماله خودمه خودم افتتاحش میکنم مرضیه که ارضا میشد وقت تمام بود و میرفت که کم کم صدای فرزانه دراومد که بسه اگر می خوای برو بگیرش خونه من جای این کارها نیست و صد تا چرت و پرت دیگه منم رفتم به مامانم گفتم که مخالفت کرد گفت چرا مرضیه؟ مگر دختر خالت فهیمه چشه؟ گفتم من مرضیه رو می خوام فهمیه رو نمی خوام خلاصه دعوامون شد گفت من از خانواده بابات الدنگت دختر نمی گیرم اونم مرضیه با اون مامان خشکه مقدسش اون وقت توی عروسیت به جای شیرینی باید خرما بدی خدایشم راست می گفت اما من واقعا مرضیه دوست داشتم و اون اصلا خشکه مقدس نبود از فرزانه هم برای قانع کردن مامانم کمک گرفتم اما اونم نتونست کاری کنه فرزانه گفت فراموشش کن گفتم نمی تونم من فقط مرضیه می خوام گفت نه بابا؟ کورش عاشق شده اونم دختر عمو بیوه اش چند روزی گذشت و بحث و دعواها ادامه داشت که فرزانه گفت فردا 5 شنبه است ساعت 8 شب بیا با هم حرف بزنیم تا بهت بگم چیکار کنی. 8 شب رفتم فکر کردم مرضیه هم هست اما فقط فرزانه بود گفتم مرضیه کجاست؟ گفت خونشون گفتم پس با کی حرف بزنیم؟ گفت ما دو تا با هم. نشسته بودم روی مبل که دیدم از اتاق اومد بیرون یه تور سفید یه سره که مثله سارافان بود تنش بود که کل بدنش مشخص بود اومد نشست کنارم و گفت من فقط شبای جمعه می خوام که ماله من باشی اگه قبول کنی می تونی هر روز مرضیه رو بیاری اینجا با هم حرررررف بزنید دست زدم به سینه هاش گفت پس قبول کردی گفت اینو پوشیدم چون باید پارش کنی تا به زیرش دست پیدا کنی منم مثله وحشیا کلا پارش کردم و افتادم به جون کوسش گفت پس بلدی باید کجا رو بخوری مثله مرضیه هم براش مک میزدم هم انگشت می کردم توی کوسش کیرمو کردم توی کوسش و شروع کردم تلمبه زدن گفت آخ جون دقیقا مثله کامران میکنی دوست دارم کامران صدات کنم بکن کامران جونم بکن کوسمو منم توی کوسش تلمبه میزدم هیچ وقت فکر نمی کردم یه روز توی کوس بیوه داداشم تلمبه بزنم اما واقعیت بود و داشتم میزدم می گفت این دسته بیل توی کوس مرضیه هم کردی؟ گفتم نه گفت آخ جون پس من اولین نفرم دوست داشتم اینو گفت تندتر بزن تا با هم ارضا بشیم و توی بغل هم ارضا شدیم و ریختم توی کوسش گفت آخ جوووون آب یه مرررد بهم گفت مرضیه بکن آبتو بریز توش تا حامله بشه بعدش دیگران مجبورن باهاتون کنار بیان… ادامه داره… نوشته: کورش
    • gayboys
      شانس واقعا گاهی در خونمون میزنه اما ما....   داداش بزرگم ناصر و زنش ندا دو سالی بود ازدواج کرده بودن که ناصر یه پراید خرید و ندا اصرار زیاد کرد که برن شمال خلاصه رفتن اینطور که میگن گویا ندا پیاده میشه خرید کنه یه کامیون از روی پراید ناصر رد میشه و ماشین له میشه و ناصر فوت میکنه ندا هم که این صحنه میبینه شوکه میشه و نمیتونه صحبت کنه بعد از مراسم فوت ناصر ندا چون فقط یه داداش داشت که ساکن همدان بود و زنش هم با ندا رابطه خوبی نداشت به اصرار مامانم ندا موند خونه ما چون هنوز نمی تونست حرف بزنه. ندا هیکل خوبی داشت سفیدم بود لباس مشکی هم پوشیده بود خیلی خوشگل تر شده بود منم به بهانه کمک کردن خودمو بهش گهگاهی میمالیدم که اون چیزی نمی گفت کم کم بهم وابسته شده بودیم تنها میشدیم بغلش میکردم بهش میگفتم ناصر نیست من هستم خودم همه جوره هواتو دارم ندا جووونم کم کم تونست حرف بزنه و برای حرف زدنش جشن 3 نفره (من و ندا و مامانم) گرفتیم. تازه وقتی شروع کرد حرف زدن بیشتر عاشقش شدم میگفت تو معبود منی من بندتم محسن جانم تو بت منی میپرستمت محسن جانم ازش خیلی لب می گرفتم تا جایی تنها میشدیم توی بغل هم بودیم با کلی بوس لب مامانم که اوضاع دید گفت اینجور نمیشه محسن باید ندا رو عقدش کنی دیگه شورشو درآوردید گفتم نمیشه خودت صیغه بخونی چند روز دیگه بریم عقد کنیم؟ به ندا گفت ندا هم قبول کرد صیغه خوند و منو ندا رفتیم توی اتاق که امشب با هم بخوابیم گفتم امشب دیگه به آرزوت میرسی کیرم توی کوست میره گفت این که آرزوی تو بود گفتم آرزوی تو نبود؟ گفت واقعیتشو بخوای چرا بوده و هست و خواهد بود بچه پر رو انداختمش روی تخت و ازش لب می گرفتم و دستم لای پاش بود و کوسشو میمالیدم بهش می گفتم چه احساسی داری وقت کوس دادنت رسیده؟ گفت همون حسی که تو وقت کوس کردنت رسیده گفتم بهترین حس دنیاست کردن زنی که آخرش به خودم رسید گفت منم بهترین حس دنیاست به پسری رسیدم که همیشه دوست داشتم ماله اون باشم کیرمو گذاشتم توی دهنش خیلی وقت بود دوست داشتم این صحنه رو ببینم که زن داداش خوشگلم کیرم توی دهنشه واسه همین کیرمو تا ته کردم توی دهنش و به صورتش نگاه میکردم خیلی دوست داشتم این صحنه رو کیرمو درآوردم از دهنش و گذاشتم وسط پیشونیش صورتش زیر کیرم بود یه صورت خوشگل زیر یه کیر سیاه و کلفت خودش کیرمو گرفت سرشو لیس میزد میگفت کیرت مثله کیر ناصر کلفته من سر کیر گوشتی دوتاتون خیلی دوست دارم و مثله آبنبات لیسش میزد گفت محسن بهم رحم نکن بکنش توی کوسم باید جیغمو در بیاری منم کردمش تا ته توی کوسش که چقدر داغ بود اما خیلی تنگ نبود خیلی گشادم نبود داد میزد تلمبه بزن تلمبه بزن منم شروع کردم تند تند تلمبه زدن مثله مار به خودش می پیچید به سینه هاش چنگ میزد از من لب می گرفت منم مثله ندیده ها فقط تلمبه میزدم حتی نمی تونسنم حرف بزنم تا اینکه آبم اومد و ریختم توی کوسش گفت چرا گذاشتی آبت بیاد؟ هنوز زود بود میگفت هنوز باید کوسمو بگایی کیرتو بذار لای پسونام کیر کوچولو شدمو به پسوناش میمالید میگفت نرمه؟ دوست داری؟ کیرتو خیلی دوست دارم خیلی داشت حال میداد اما آبت زود اومد اشکال نداره بمالش به پسونام تا راست بشه کم کم کیرم لای پسونای ندا راست شد و التماس می کرد بکنم توی کوسش که دوباره شروع کردم توی کوسش تلمبه زدن که داد زد تندتر تندتر و بعدش ارضا شد و پاهاشو دورم سفت فشار داد که تلمبه نزنم منم نزدم گفت صبر کن فدات بشم صبر کن بعدش گفت بکن توی کونم محسن جان کردم توی کونش خیلی تنگ بود گفت فقط دو بار به ناصر کون داده الانم چون ارضام کردی دوست دارم بهت کون بدم راستم میگفت کیرمو چپوندم توی کونش دردش اومد و میگفت آروم آروم محسن جان کون گنده ای داشت و کردن داخلش خیلی تصویر زیبایی بود و اینکه سوراخ کونش قرمز بود و دور کیرمو یه جوری گرفته بود گفتم دیگه نمی تونم درش بیارم که یکم که عقب جلو کردم دیدم نه همه چیز اوکیه و شروع کردم تلمبه زدم گفتم کونت از کوست تنگ تره خیلی حال میده گفت کوسم حال نداد بهت؟ گفتم چرا اما کونت بیشتر حال میده و شروع کردم تند تند تلمبه زدن خیلی حال میداد اما ندا درد داشت و جیغ میزد واقعا لذت زیادی داشت وقتی کیرمو تا ته توی کونش فرو می کردم و سوراخ کونش دور کیرمو سفت گرفته بود و دوباره تند تند تلمبه زدم تا آبم اومد و ریختم توی کونش. اون شب توی بغل هم خوابیدیم و صبح با خوشحالی و انرژی زیادی رفتم سرکار شب که رفتم خونه ندا یه دامن و تاپ پوشیده بود که جلوش زانو زدم و سرمو بردم لای پاش و کوسشو براش می خوردم که مامانم گفت ندا اینو جمعش کن برید توی اتاق از اون روز 3 شب متوالی با ندا از کوس و کون سکس کردم مامانمم میگفت بیا بریم عقدش کن اما منو ندا سرگرم سکس و لذت هاش بودیم و اصلا برامون مهم نبود تا اینکه ندا حامله شد مامانم گفت دیگه برو عقدش کن که به بهانه ماموریت کاری شبها خونه نرفتم راستش نمی خواستم عقدش کنم من چه گناهی کرده بودم که باید بیوه داداشمو بگیرم؟ منم دوست داشتم یه دختر باکره بگیرم و خودم پردشو بزنم و صفر کیلومتر ماله خودم باشه نه ندا که همه چیزش ناصر استفاده کرده بود اینها رو به مامانمم گفتم گفت حالا یادت افتاده؟ حالا که زدی حاملش کردی؟ گفتم خب بگیم بچه ماله ناصره گفت من نمی تونم من یه مادرم نمی تونم بچه ای که ماله توعه بگم ماله ناصره ناصر اصلا بچه دار نمیشد می خواستن برن درمان کنن که اون اتفاق افتاد گفتم خب بره سقط کنه گفت ندا عاشق بچه است حالا بچه دار شده انقدر ذوق داره بعدشم محسن کدوم دختری توی فامیل به خوشگلی نداست؟ میدونم که با هم خوابیدنتون هم خیلی بهت حال داده دیگه چه مرگته پسر؟ مهم اینه که یه زن دوست داره اون یه تیکه پرده به چه دردت می خوره؟ محسن اگه ندا ول کنی خیلی پشیمون میشیااااا؟ دیگه مثلش نیستاااااا؟ تو بیا با ندا زندگی کن فقط یه سال اگه دوست نداشتی خودم برات زن می گیرم اما هیچکس مثله ندا نمیشه اصلا من خواستم بمونه که تو بگیریش مادر دختر به این خوبی قشنگی گفتم باشه امشب میام خونه. از اون شب که رفتم خونه وقتی به خودم اومدم دیدم 4 سال گذشته با ندا ازدواج کردم و پسرم پرهام به دنیا اومده و ندا بچه دوم حاملست که دختر شد و اسمشو گذاشتیم پریماه مامانم راست میگفت ندا واقعا یه زن محشره و منم خیلی دوست داره منم روز به روز بیشتر عاشقش شدم. خوشحالم که به حرف مامانم گوش دادم و واقعا خوشبختم. نوشته: محسن
    • migmig
      عکس سکسی ایرانی برای تماشای تصاویر در سایز اصلی روی هر عکس کلیک بکنید.
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18