mohsen ارسال شده در 8 فروردین اشتراک گذاری ارسال شده در 8 فروردین مادرزنم و خواهرزن در حالی که پاهاش رو شونه هام بود و دستامو دوطرفه شونه هاشو رو تخت گذاشته بودم با تمام توانم کیرمو تو کوصش فرو میکردم صدای تلمبه زدم وقتی بدنم به کوص تپلش میخورد کل خونه رو برداشته بود. سینه های خیلی بزرگش مثل مشک آب تکون میخورد و هر از گاهی یه آه که به زور از ته حلقش بین نفس زدن هایش بیرون میومد. تو چشمام خیره مونده بود و لبهاشو گاز میگرفت.که یک دفعه چشماشو بست و گفت وایییییییییییی.و لرزید و بعد از چند تکون عصبی ارضا شد . دستاش که بازوهامو چنگ زده بود یکباره شل شد و به دو طرف افتاد. گفت تورو خدا تمومش کن. دیگه دارم بیهوش میشم. این چندمین باره. دارم میمیرم. تلمبه هارو محکم تر کردم طوری که داشت درد می کشید و این من رو بیشتر تحریک میکرد . خواهشش برای اینکه تموم کنم و آبمو بیارم بیشتر تحریکم کرد. تو آخرین ضربه تصمیم گرفتم ابمو تو کوصش خالی کنم و بدونه اینکه بهش بگم افتادم روش و آبمو ریختم توش. تازه فهمید چه اتفاقی افتاده و یه دفعه با تعجب گفت ریخت توش؟! با دستاش سعی کرد منو کنار بزنه ولی محکم خودمو روش نگه داشتم. و یه دفعه ساکت شد. آب کیرمو تو کوصش و حتی داخل رحمش احساس کرد .و دیگه کار از کار گذشته بود. آروم از روش بلند شدم . و کنارش دراز کشیدم. نفسم هنوز جا نیومده بود. سریع بلند شد و رفت دستشویی. بعد از چند دقیقه اومد و رفت تو آشپزخونه و معلوم بود دنبال قرص میگرده. بلند شدم و رفتم آشپزخونه با اون هیکل توپر و گوشتی با پستونای بزرگش و کون گنده و خوش فرمش داشت لیوان رو آب میکرد و بعد خورد. همینطور نگاهش میکردم. رو به من کرد و گفت سینا به خدا اگه حامله بشم ،اول تو رو میکشم بعد خودمو. فقط نگاهش کردم. رفتم سمتش و با دست راستم پستونش رو تا جایی که میشد تو دستم گرفتم و فشار دادم. تا بیاد بگه نکن با دست چپم کوصش رو گرفتم و دو انگشتم رو فرو کردم تو کوصش.بهم گفت نکن. و به عقب هولم داد. گفت من چه کاری کردم که با من این کارو میکنی؟ دختر دسته گلم رو دادم بهت. اون هیچی کم نداره.چرا با زندگی ما بازی میکنی؟چرا ؟ برگشتم و رفتم تو حال نشستم .سیگارمو روشن کردم و به روبرو خیره شدم. همینجوری لخت اومد جلوم نشست و گفت تا کی میخوای این کارو ادامه بدی؟نوک سینه هاش به نزدیکی پاهاش رسیده بود .بهش گفتم تقصیر خودته.اگه اون اتفاق نمی افتاد منم کاریت نداشتم. گفت تو خیلی پررویی! من این کارو کردم تا شیدا رو از دستت نجات بدم حالا اون یه گوهی خورد تو داری سو استفاده می کنی. شیدا خواهر زنمه که دو سال پیش به خاطر رابطه ای که با یه پسره داشت از شوهرش جدا شد و باجناقم به واسطه فیلم های که به دستش رسید از شیدا جدا شد. شیدا بعد از طلاقش با اون پسره رابطه داشت و حامله شد و مادرزنم بچه رو سقط کرد و از من خواست تا پزشک مطمئن پیدا کنم و من این کار رو کردم. بعد از مدتی به شیدا که اون هم هیکل سکسی و سایز بزرگی داشت پیشنهاد رابطه دادم و وقتی مادر زنم فهمید با من صحبت کرد که منصرف بشم ولی من گفتم اگه این اتفاق نیفته همه چیز رو به پدر زنم میگم .مادر زنم برای آبروداری خودش رو پیشنهاد داد البته من تو ذهنش انداختم و حدود چند ماه بود که چند وقت یک بار باهاش سکس داشتم. مادرزنم تو ۱۷ سالگی شوهر کرده بود و وقتی من با دختر اولش شیرین ازدواج کردم ۳۸ سالش بود و وقتی شیدا ازدواج کرد ۴۱ سالش بود. خانوادگی ژنهایی سفید با سینهای سایز بسیار بزرگ و خوش فرم بودن. بدجور تو مخم افتاده بود که باید شیدا رو یک بار تجربه کنم. ولی هنوز نشده بود. بهش گفتم تا زمانی که نزاری شیدا رو بکنم همین آش و همین کاسه. گفت تو که شیرینو داری ، منم که در خدمتتم دیگه چی میخوای؟ شیدا شرایط روحی خوبی نداره. خواهش میکنم این کار رو نکن. میترسم کاری دست خودش بده دیگه حرفی نزدم که یه دفعه گفت میخوای برات یه دختر دیگه جور کنم؟ گفتم نه خودم بخوام پیدا میکنم. من شیدا رو میخوام. سرش رو انداخت پایین و گفت اگه یک بار اوکی کنم همه چی تموم میشه. گفتم آره.شک نکن. تو چشمام نگاه کرد و بعد از چند ثانیه گفت بهت خبر میدم. بلند شد رفت و لباساشو پوشید منم لباسامو پوشیدم و بدون خداحافظی رفتم . یک هفته بعد بهم پیام داد زنگ بزن زنگ زدم گفت با شیدا صحبت کردم. برای یک بار قبول کرده ولی شرط داره !گفتم چی؟ گفت جلوی خودم. با کاندوم. گفتم تو نمیتونی شرط بزاری ولی قبوله. روز و ساعت رو هماهنگ کردیم و رفتم خونشون. روز قرار وقتی رفتم خونشون مادرزنم در رو باز کرد و خیلی سرد برخورد کرد. دیدم شیدا رو مبل نشسته و یه تیشرت بزرگ پوشیده و شلوار تنش نیست. رفتم جلوش وایسادم. بی اختیار جلوم بلند شد و تو چشمام نگاه کرد . دستم رو انداختم و تیشرتش رو در آوردم. وایییییی چه پستونای بزرگی داشت و بسیار خوش فرم و بزرگ به دلیل بارداریش رنگش به قهوه ای میزد .با دستام جفتشون رو گرفتم و شروع به مالیدن کردم. سرم رو برگردونم و دیدم مادرزنم داره از پشت با نگرانی نگاه میکنه. از قصد جلوی شیدا بهش گفتم پستوناش از مال تو سر حالتره.یک دفعه چشای مادرزنم گرد شد.وشیدا یک دفعه با تعجب گفت مامان؟!! به شیدا گفتم شیدا خانم مامانت تا حالا چند بار زیرم خوابیده و این دفعه نوبت توعه. همینطور که مات مونده بود به مادرش نگاه کرد و من با هول انداختمش رو مبل و نشستم جلوش و شروع کردم به خوردن پستوناش. اونقدر محکم میخوردم که صدای آه و نالش بلند شد و گفت تورو خدا بسه. دیدم خودش لای پاهاشو باز کرد و فهمیدم که داره علامت میده بخورش. پیراهنمو در آوردم دیدم مادر زنم نشسته و داره نگاه میکنه. شلوارمو در آوردم و همینطور شورتم رو و نشستم جلوش و شروع کردم به خوردن کس شیدا. چشماشو بست و سرش رو داد عقب. دستاشو آورد جلو و چنگ زد تو موهام و سرم رو گرفت. دوتا پستوناش بین دو تا دستاش جمع شده بود و به قدری بزرگ بود که دیگه صورتش رو نمیدیدم. صدای آه و نالش بلند شده بود . یه دفعه گفت بسه دیگه بکن توش طاقت ندارم.کیرم هنوز کامل بلند و سفت نشده بود. جلوش وایسادم و گفتم بخورش.مثل جنده های حرفه ای دو دستی کیرمو گرفت و شروع به ساک زدن کرد. چنان ملچ و ملوچی راه انداخته بود که میشنیدم مادرزنم میگفت خاک به سرم شیدا بی آبروم کردی. وقتی کیرم حسابی سفت شد گفتم بیا بشین روش . و من رو مبل نشستم به سرعت اومد و روی من نشست و کیرم رو با دستش گرفت و داد داخل کوصش،کوصش واقعا تنگ بود و به سختی رفت تو و چند بار جیغ کوتاه کشید و وقتی که رفت تو گفت وایییییییی مامانی سوختم. دهنه رحمش رو با سر کیرم احساس کردم و با آخرین فشار تا کلاهک کیرم توی رحمش فرو رفت به من نگاه کرد و گفت خیلی مراقب باش کار دستم ندی. و شروع به جلو عقب کردن کمرش کرد . سینه های بزرگش حسابی تکون میخورد .و صدای نفس کشیدنش بلند شده بود. آه و ناله میکرد و میگفت وایی چه قدر بزرگه تا ته رفته تو . مادرزنم رو دیدم که داشت گوشه انگشتش رو با دندوناش میکند و حسابی عصبی شده بود. و حرص میخورد که یک دفعه گفت بسه دیگه زود تمومش کنید . شیدا گفت نه مامان من خیلی نیاز دارم. توروخدا بزار کارمو بکنم. با دستام پستونای شیدا رو گرفتم و گفتم تو از مامان و خواهرت خیلی بهتری. با دستش از پشت تخمامو گرفت و شروع به مالیدن کرد. که یه دفعه به چشمام خیره شد و گفت من دارم میام وای وای واییییییییییییییی. یک باره شل شد و افتاد روی من. چند لحظه بی حرکت رو من موند و داشت بلند نفس میکشید احساس کردم از روی تخمام آب راه افتاده . و داره از زیرش چکه میکنه. بلندش کردم و به روی پشتی مبل دمرش کردم و کیرم رو یک دفعه کردم تو کوصش. خیلی سخت رفت تو و خیلی درد کشید. شروع کردم به تلمبه زدن و اون هم ناله های دوباره شروع شد. شیدا یک نفس میگفت بکن بکن. ادامه بده بکن منو. و مادرزنم هم جلوی دیدم بود و اینبار دیدم برق نگاهش عوض شده و دستش رو برده بای پاش نگه داشته. تلمبه زدن چند دقیقه طول کشید که دوباره شیدا یک اهههه بلند کشید و روی مبل افتاد. و کیرم از کصش بیرون اومد. شیدا گفت من دیگه نمیتونم. مادرزنم بلند شد و اومد سمت من و گفت تو رو من باید جمع کنم و من با این جمله دستشو گرفتم و بردم سمت یه مبل دیگه و از پشت لباسش رو در آوردم و شلوار پارچه ای خونگیشو از پشت کشیدم پایین و با دستم کمرش رو به جلو هول دادم و خم شد. کیرم رو به یه باره تو کوصش فرو کردم. و شروع به تلمبه زدن کردم. شیدا با صدای ضعیفی گفت وای مامان نه… محکم تلمبه زدم و از پشت پستوناشو با چنگ محکم گرفتم با دست چپم دور گردنش رو گرفتم و محکم تر زدم بعد از چند دقیقه صدای خفیفی گفت وایییییی و مادر زنم هم ارضا شد . فرصت رو مناسب دیدم و خودم رو شل کردم و گذاشتم ابم بیاد و همه ابم رو توی کوصش خالی کردم. یک سیلی به کونش زدم و خودم رو عقب کشیدم. رفتم عقب و روی صندلی نشستم. و به جفتشون نگاه کردم هر دو بی جون رو مبل افتاده بودن. سیگارم رو برداشتم و روشن کردم. بعد از چند دقیقه مادرزنم سرش رو بلند کرد و گفت خواهش میکنم دیگه همینجا تموم بشه. با سرم علامت دادم که باشه و دیگه کارتون ندارم. شیدا به مامانش نگاه میکرد و واقعا مونده بود چی بگه. مادرزنم چشماشو از شیدا دزدید و بلند شد و رفت دستشویی. شیدا به من گفت تو خیلی خوبی بدم نمیاد بازم تجربت کنم . گفتم به مامانت قول دادم دیگه تموم شد. اون ماجرا گذشت و چند ماه همه چیز آروم بود تا اینکه یه روز شیدا زنگ زد و گفت بیچاره شدیم .گفتم چرا؟! گفت مامان حامله است. من واقعا مونده بودم. شب تو خونه در مورد اینکه چقدر پدرزنم بی مبتلا بوده با شیرین همسرم صحبت کردم. و قرار شد شیرین مامانش رو راضی به سقط کنه. اون بچه بعد از مدتی توسط مادرزنم سقط شد. و دیگه هیچ حرفی از اون روزها زده نشد انگار همه میدونستن ولی چیزی نمیگفتن. نوشته: سینا لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده