رفتن به مطلب

داستان سکسی مادرزن و خواهرزن


mohsen

ارسال‌های توصیه شده


مادرزنم و خواهرزن
 

در حالی که پاهاش رو شونه هام بود و دستامو دوطرفه شونه هاشو رو تخت گذاشته بودم با تمام توانم کیرمو تو کوصش فرو میکردم صدای تلمبه زدم وقتی بدنم به کوص تپلش میخورد کل خونه رو برداشته بود. سینه های خیلی بزرگش مثل مشک آب تکون میخورد و هر از گاهی یه آه که به زور از ته حلقش بین نفس زدن هایش بیرون میومد. تو چشمام خیره مونده بود و لبهاشو گاز می‌گرفت.که یک دفعه چشماشو بست و گفت وایییییییییییی.و لرزید و بعد از چند تکون عصبی ارضا شد . دستاش که بازوهامو چنگ زده بود یکباره شل شد و به دو طرف افتاد. گفت تورو خدا تمومش کن. دیگه دارم بیهوش میشم. این چندمین باره. دارم می‌میرم. تلمبه هارو محکم تر کردم طوری که داشت درد می کشید و این من رو بیشتر تحریک میکرد . خواهشش برای اینکه تموم کنم و آبمو بیارم بیشتر تحریکم کرد. تو آخرین ضربه تصمیم گرفتم ابمو تو کوصش خالی کنم و بدونه اینکه بهش بگم افتادم روش و آبمو ریختم توش. تازه فهمید چه اتفاقی افتاده و یه دفعه با تعجب گفت ریخت توش؟! با دستاش سعی کرد منو کنار بزنه ولی محکم خودمو روش نگه داشتم. و یه دفعه ساکت شد. آب کیرمو تو کوصش و حتی داخل رحمش احساس کرد .و دیگه کار از کار گذشته بود. آروم از روش بلند شدم . و کنارش دراز کشیدم. نفسم هنوز جا نیومده بود. سریع بلند شد و رفت دستشویی. بعد از چند دقیقه اومد و رفت تو آشپزخونه و معلوم بود دنبال قرص میگرده. بلند شدم و رفتم آشپزخونه با اون هیکل توپر و گوشتی با پستونای بزرگش و کون گنده و خوش فرمش داشت لیوان رو آب میکرد و بعد خورد. همینطور نگاهش میکردم. رو به من کرد و گفت سینا به خدا اگه حامله بشم ،اول تو رو میکشم بعد خودمو. فقط نگاهش کردم. رفتم سمتش و با دست راستم پستونش رو تا جایی که میشد تو دستم گرفتم و فشار دادم. تا بیاد بگه نکن با دست چپم کوصش رو گرفتم و دو انگشتم رو فرو کردم تو کوصش.بهم گفت نکن. و به عقب هولم داد. گفت من چه کاری کردم که با من این کارو میکنی؟ دختر دسته گلم رو دادم بهت. اون هیچی کم نداره.چرا با زندگی ما بازی میکنی؟چرا ؟ برگشتم و رفتم تو حال نشستم .سیگارمو روشن کردم و به روبرو خیره شدم. همینجوری لخت اومد جلوم نشست و گفت تا کی میخوای این کارو ادامه بدی؟نوک سینه هاش به نزدیکی پاهاش رسیده بود .بهش گفتم تقصیر خودته.اگه اون اتفاق نمی افتاد منم کاریت نداشتم.
گفت تو خیلی پررویی! من این کارو کردم تا شیدا رو از دستت نجات بدم حالا اون یه گوهی خورد تو داری سو استفاده می کنی. شیدا خواهر زنمه که دو سال پیش به خاطر رابطه ای که با یه پسره داشت از شوهرش جدا شد و باجناقم به واسطه فیلم های که به دستش رسید از شیدا جدا شد. شیدا بعد از طلاقش با اون پسره رابطه داشت و حامله شد و مادرزنم بچه رو سقط کرد و از من خواست تا پزشک مطمئن پیدا کنم و من این کار رو کردم. بعد از مدتی به شیدا که اون هم هیکل سکسی و سایز بزرگی داشت پیشنهاد رابطه دادم و وقتی مادر زنم فهمید با من صحبت کرد که منصرف بشم ولی من گفتم اگه این اتفاق نیفته همه چیز رو به پدر زنم میگم .مادر زنم برای آبروداری خودش رو پیشنهاد داد البته من تو ذهنش انداختم و حدود چند ماه بود که چند وقت یک بار باهاش سکس داشتم.
مادرزنم تو ۱۷ سالگی شوهر کرده بود و وقتی من با دختر اولش شیرین ازدواج کردم ۳۸ سالش بود و وقتی شیدا ازدواج کرد ۴۱ سالش بود. خانوادگی ژنهایی سفید با سینهای سایز بسیار بزرگ و خوش فرم بودن. بدجور تو مخم افتاده بود که باید شیدا رو یک بار تجربه کنم. ولی هنوز نشده بود. بهش گفتم تا زمانی که نزاری شیدا رو بکنم همین آش و همین کاسه.
گفت تو که شیرینو داری ، منم که در خدمتتم دیگه چی میخوای؟ شیدا شرایط روحی خوبی نداره. خواهش میکنم این کار رو نکن. میترسم کاری دست خودش بده
دیگه حرفی نزدم که یه دفعه گفت میخوای برات یه دختر دیگه جور کنم؟ گفتم نه خودم بخوام پیدا میکنم. من شیدا رو می‌خوام. سرش رو انداخت پایین و گفت اگه یک بار اوکی کنم همه چی تموم میشه.
گفتم آره.شک نکن. تو چشمام نگاه کرد و بعد از چند ثانیه گفت بهت خبر میدم.
بلند شد رفت و لباساشو پوشید منم لباسامو پوشیدم و بدون خداحافظی رفتم .
یک هفته بعد بهم پیام داد زنگ بزن
زنگ زدم گفت با شیدا صحبت کردم. برای یک بار قبول کرده ولی شرط داره !گفتم چی؟
گفت جلوی خودم. با کاندوم.
گفتم تو نمیتونی شرط بزاری ولی قبوله.
روز و ساعت رو هماهنگ کردیم و رفتم خونشون.
روز قرار وقتی رفتم خونشون مادرزنم در رو باز کرد و خیلی سرد برخورد کرد. دیدم شیدا رو مبل نشسته و یه تیشرت بزرگ پوشیده و شلوار تنش نیست. رفتم جلوش وایسادم. بی اختیار جلوم بلند شد و تو چشمام نگاه کرد . دستم رو انداختم و تیشرتش رو در آوردم. وایییییی چه پستونای بزرگی داشت و بسیار خوش فرم و بزرگ به دلیل بارداریش رنگش به قهوه ای میزد .با دستام جفتشون رو گرفتم و شروع به مالیدن کردم. سرم رو برگردونم و دیدم مادرزنم داره از پشت با نگرانی نگاه می‌کنه. از قصد جلوی شیدا بهش گفتم پستوناش از مال تو سر حالتره.یک دفعه چشای مادرزنم گرد شد.وشیدا یک دفعه با تعجب گفت مامان؟!!
به شیدا گفتم شیدا خانم مامانت تا حالا چند بار زیرم خوابیده و این دفعه نوبت توعه. همینطور که مات مونده بود به مادرش نگاه کرد و من با هول انداختمش رو مبل و نشستم جلوش و شروع کردم به خوردن پستوناش. اونقدر محکم می‌خوردم که صدای آه و نالش بلند شد و گفت تورو خدا بسه. دیدم خودش لای پاهاشو باز کرد و فهمیدم که داره علامت میده بخورش. پیراهنمو در آوردم دیدم مادر زنم نشسته و داره نگاه می‌کنه. شلوارمو در آوردم و همینطور شورتم رو و نشستم جلوش و شروع کردم به خوردن کس شیدا. چشماشو بست و سرش رو داد عقب. دستاشو آورد جلو و چنگ زد تو موهام و سرم رو گرفت. دوتا پستوناش بین دو تا دستاش جمع شده بود و به قدری بزرگ بود که دیگه صورتش رو نمیدیدم. صدای آه و نالش بلند شده بود .
یه دفعه گفت بسه دیگه بکن توش طاقت ندارم.کیرم هنوز کامل بلند و سفت نشده بود. جلوش وایسادم و گفتم بخورش.مثل جنده های حرفه ای دو دستی کیرمو گرفت و شروع به ساک زدن کرد. چنان ملچ و ملوچی راه انداخته بود که می‌شنیدم مادرزنم می‌گفت خاک به سرم شیدا بی آبروم کردی. وقتی کیرم حسابی سفت شد گفتم بیا بشین روش . و من رو مبل نشستم به سرعت اومد و روی من نشست و کیرم رو با دستش گرفت و داد داخل کوصش،کوصش واقعا تنگ بود و به سختی رفت تو و چند بار جیغ کوتاه کشید و وقتی که رفت تو گفت وایییییییی مامانی سوختم. دهنه رحمش رو با سر کیرم احساس کردم و با آخرین فشار تا کلاهک کیرم توی رحمش فرو رفت به من نگاه کرد و گفت خیلی مراقب باش کار دستم ندی.
و شروع به جلو عقب کردن کمرش کرد . سینه های بزرگش حسابی تکون میخورد .و صدای نفس کشیدنش بلند شده بود. آه و ناله میکرد و می‌گفت وایی چه قدر بزرگه تا ته رفته تو . مادرزنم رو دیدم که داشت گوشه انگشتش رو با دندوناش میکند و حسابی عصبی شده بود. و حرص میخورد که یک دفعه گفت بسه دیگه زود تمومش کنید .
شیدا گفت نه مامان من خیلی نیاز دارم. توروخدا بزار کارمو بکنم. با دستام پستونای شیدا رو گرفتم و گفتم تو از مامان و خواهرت خیلی بهتری. با دستش از پشت تخمامو گرفت و شروع به مالیدن کرد. که یه دفعه به چشمام خیره شد و گفت من دارم میام وای وای واییییییییییییییی. یک باره شل شد و افتاد روی من.
چند لحظه بی حرکت رو من موند و داشت بلند نفس می‌کشید
احساس کردم از روی تخمام آب راه افتاده . و داره از زیرش چکه می‌کنه.
بلندش کردم و به روی پشتی مبل دمرش کردم و کیرم رو یک دفعه کردم تو کوصش. خیلی سخت رفت تو و خیلی درد کشید. شروع کردم به تلمبه زدن و اون هم ناله های دوباره شروع شد.
شیدا یک نفس می‌گفت بکن بکن. ادامه بده بکن منو. و مادرزنم هم جلوی دیدم بود و اینبار دیدم برق نگاهش عوض شده و دستش رو برده بای پاش نگه داشته.
تلمبه زدن چند دقیقه طول کشید که دوباره شیدا یک اهههه بلند کشید و روی مبل افتاد. و کیرم از کصش بیرون اومد.
شیدا گفت من دیگه نمیتونم.
مادرزنم بلند شد و اومد سمت من و گفت تو رو من باید جمع کنم و من با این جمله دستشو گرفتم و بردم سمت یه مبل دیگه و از پشت لباسش رو در آوردم و شلوار پارچه ای خونگیشو از پشت کشیدم پایین و با دستم کمرش رو به جلو هول دادم و خم شد. کیرم رو به یه باره تو کوصش فرو کردم. و شروع به تلمبه زدن کردم. شیدا با صدای ضعیفی گفت وای مامان نه…
محکم تلمبه زدم و از پشت پستوناشو با چنگ محکم گرفتم با دست چپم دور گردنش رو گرفتم و محکم تر زدم بعد از چند دقیقه صدای خفیفی گفت وایییییی و مادر زنم هم ارضا شد . فرصت رو مناسب دیدم و خودم رو شل کردم و گذاشتم ابم بیاد و همه ابم رو توی کوصش خالی کردم.
یک سیلی به کونش زدم و خودم رو عقب کشیدم.
رفتم عقب و روی صندلی نشستم. و به جفتشون نگاه کردم هر دو بی جون رو مبل افتاده بودن. سیگارم رو برداشتم و روشن کردم.
بعد از چند دقیقه مادرزنم سرش رو بلند کرد و گفت خواهش میکنم دیگه همینجا تموم بشه.
با سرم علامت دادم که باشه و دیگه کارتون ندارم.
شیدا به مامانش نگاه میکرد و واقعا مونده بود چی بگه. مادرزنم چشماشو از شیدا دزدید و بلند شد و رفت دستشویی.
شیدا به من گفت تو خیلی خوبی بدم نمیاد بازم تجربت کنم .
گفتم به مامانت قول دادم دیگه تموم شد.
اون ماجرا گذشت و چند ماه همه چیز آروم بود تا اینکه یه روز شیدا زنگ زد و گفت بیچاره شدیم .گفتم چرا؟!
گفت مامان حامله است.
من واقعا مونده بودم.
شب تو خونه در مورد اینکه چقدر پدرزنم بی مبتلا بوده با شیرین همسرم صحبت کردم. و قرار شد شیرین مامانش رو راضی به سقط کنه.
اون بچه بعد از مدتی توسط مادرزنم سقط شد.
و دیگه هیچ حرفی از اون روزها زده نشد انگار همه میدونستن ولی چیزی نمیگفتن.

نوشته: سینا

 

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • gayboys
      سکس با میلف جاافتاده و حشری بات پلاگ کرده تو کونش و ساک میزنه و کصلیسی میکنه و بعد تو چند تا پوزیشن تا خایه تو کص و کونش تلمبه میزنه و ناله میکنه و آبش و خالی میکنه تو کونش . تایم: 09:40 - حجم: 36 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • gayboys
      سکس با خانوم سکسی و حشری اول از هم لب میگیرن و با کص و کون و ممه هاش ور میره و ساک میزنه و بعد تو پوزیشن داگی کصش و میگاد و ناله میکنه . تایم: 07:40 - حجم: 51 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • gayboys
      شخصیتی بنام فرزانه - 1   زن داداش بزرگم فرزانه بعد از فوت داداشم طبقه پایین خونشون یه آرایشگاه زد که دختر عموم مرضیه هم که بیوه بود و دختر خاله فرزانه میشد میرفت اونجا آرایشگاه خانواده عموم خیلی به این دختر سخت میگرفتن انگار گناه کرده که شوهرش مرده با اینکه 2 سال از فوت شوهرش می گذشت نمیذاشتن کسی بهش نزدیک بشه خب منم ازش خوشم اومده بود اما هیچ جوره فرصت آشنایی نداشتیم همه جا مامانش همراهش بود جز آرایشگاه که وقتی شلوغ میشد میرفت کمک فرزانه یه بار به فرزانه گفتم که داستان اینه و میخوام با مرضیه حرف بزنم گفت باشه به مرضیه میگم اگه خودش قبول کرد زنگت میزنم بیاید برید طبقه بالا با هم حرف بزنید اما قول بده فقطحرف بزنیدااااا باشه؟ گفتم چشم خیالت راحت منو که میشناسی گفت چون میشناسم گفتم خندیدم گفتم به خدا فقط صحبت می کنیم گفت باشه چند روز بعد زنگم زد گفت مرضیه قبول کرده فردا ساعت 4 عصر اینجا باش دیرتر نیا که مشتری میاد نمی خوام کسی بفهمه راس ساعت 4 رفتم خونشون مرضیه هم بود فرزانه برامون چای و شیرینی گذاشت و رفت پایین گفت مرضیه جان یه ساعت دیگه پایین منتظرتم و رفت پایین. مرضیه گفت کورش چرا من؟ این همه دختر؟ مامانت میاد یه دختر بیوه برات بگیره؟ گفتم بیوه کجا بود؟ کلا دو ماه زندگی کردید فکر نکنم اصلا فرصت نکرد کاری کنه که خندید با هم خیلی حرف نزدیم که یه ساعت شد و مرضیه گفت من این هفته کلا اینجام با فرزانه صحبت میکنم هر روز بیای یه ساعت حرف بزنیم از اون روز هر روز ساعت 4 تا 5 میرفتم و با مرضیه حرف میزدم که با اصرار من به فرزانه که یه ساعت چیه زود تمام میشه اجازه داد دو ساعت حرف بزنیم که دیگه حرفی برای گفتن نبود بوس و بغل بود بهش میگفتم بذار ببینم توی دو ماه چه دسته گلی به آب دادی به زور تونستم شلوار و شورتشو تا زانو بکشم پایین میگفت فرزانه بفهمه جرم میده گفتم نمی فهمه و براش کوسشو می خوردم گفت خیلی دوست دارم خوردنتو گفتم پس صدات در نیاد نشوندمش روی مبل و شلوار و شورتشو از پاش درآوردم و پاشو باز کردم و شروع کردم خوردن کوسش می گفت انگشتتو بکن توش بالای کوسشو مک میزدم و با انگشتم توی کوسش می کردم خدایش تنگ بود حتی واسه انگشتم گفتم چند بار کردت؟ گفت دو هفته هر شب بعدش پریود شدم و بعدش دوباره هرشب به جز پریودیام هر شب میکردم گفتم بازم خوب تنگ مونده گفت دو سال ازش میگذره گفتم واسه همین تو رو انتخاب کردم چون میدونستم تنگی از کون که نکردت؟ گفت نه اصلا وقت نکرد گفتم این ماله خودمه خودم افتتاحش میکنم مرضیه که ارضا میشد وقت تمام بود و میرفت که کم کم صدای فرزانه دراومد که بسه اگر می خوای برو بگیرش خونه من جای این کارها نیست و صد تا چرت و پرت دیگه منم رفتم به مامانم گفتم که مخالفت کرد گفت چرا مرضیه؟ مگر دختر خالت فهیمه چشه؟ گفتم من مرضیه رو می خوام فهمیه رو نمی خوام خلاصه دعوامون شد گفت من از خانواده بابات الدنگت دختر نمی گیرم اونم مرضیه با اون مامان خشکه مقدسش اون وقت توی عروسیت به جای شیرینی باید خرما بدی خدایشم راست می گفت اما من واقعا مرضیه دوست داشتم و اون اصلا خشکه مقدس نبود از فرزانه هم برای قانع کردن مامانم کمک گرفتم اما اونم نتونست کاری کنه فرزانه گفت فراموشش کن گفتم نمی تونم من فقط مرضیه می خوام گفت نه بابا؟ کورش عاشق شده اونم دختر عمو بیوه اش چند روزی گذشت و بحث و دعواها ادامه داشت که فرزانه گفت فردا 5 شنبه است ساعت 8 شب بیا با هم حرف بزنیم تا بهت بگم چیکار کنی. 8 شب رفتم فکر کردم مرضیه هم هست اما فقط فرزانه بود گفتم مرضیه کجاست؟ گفت خونشون گفتم پس با کی حرف بزنیم؟ گفت ما دو تا با هم. نشسته بودم روی مبل که دیدم از اتاق اومد بیرون یه تور سفید یه سره که مثله سارافان بود تنش بود که کل بدنش مشخص بود اومد نشست کنارم و گفت من فقط شبای جمعه می خوام که ماله من باشی اگه قبول کنی می تونی هر روز مرضیه رو بیاری اینجا با هم حرررررف بزنید دست زدم به سینه هاش گفت پس قبول کردی گفت اینو پوشیدم چون باید پارش کنی تا به زیرش دست پیدا کنی منم مثله وحشیا کلا پارش کردم و افتادم به جون کوسش گفت پس بلدی باید کجا رو بخوری مثله مرضیه هم براش مک میزدم هم انگشت می کردم توی کوسش کیرمو کردم توی کوسش و شروع کردم تلمبه زدن گفت آخ جون دقیقا مثله کامران میکنی دوست دارم کامران صدات کنم بکن کامران جونم بکن کوسمو منم توی کوسش تلمبه میزدم هیچ وقت فکر نمی کردم یه روز توی کوس بیوه داداشم تلمبه بزنم اما واقعیت بود و داشتم میزدم می گفت این دسته بیل توی کوس مرضیه هم کردی؟ گفتم نه گفت آخ جون پس من اولین نفرم دوست داشتم اینو گفت تندتر بزن تا با هم ارضا بشیم و توی بغل هم ارضا شدیم و ریختم توی کوسش گفت آخ جوووون آب یه مرررد بهم گفت مرضیه بکن آبتو بریز توش تا حامله بشه بعدش دیگران مجبورن باهاتون کنار بیان… ادامه داره… نوشته: کورش
    • gayboys
      شانس واقعا گاهی در خونمون میزنه اما ما....   داداش بزرگم ناصر و زنش ندا دو سالی بود ازدواج کرده بودن که ناصر یه پراید خرید و ندا اصرار زیاد کرد که برن شمال خلاصه رفتن اینطور که میگن گویا ندا پیاده میشه خرید کنه یه کامیون از روی پراید ناصر رد میشه و ماشین له میشه و ناصر فوت میکنه ندا هم که این صحنه میبینه شوکه میشه و نمیتونه صحبت کنه بعد از مراسم فوت ناصر ندا چون فقط یه داداش داشت که ساکن همدان بود و زنش هم با ندا رابطه خوبی نداشت به اصرار مامانم ندا موند خونه ما چون هنوز نمی تونست حرف بزنه. ندا هیکل خوبی داشت سفیدم بود لباس مشکی هم پوشیده بود خیلی خوشگل تر شده بود منم به بهانه کمک کردن خودمو بهش گهگاهی میمالیدم که اون چیزی نمی گفت کم کم بهم وابسته شده بودیم تنها میشدیم بغلش میکردم بهش میگفتم ناصر نیست من هستم خودم همه جوره هواتو دارم ندا جووونم کم کم تونست حرف بزنه و برای حرف زدنش جشن 3 نفره (من و ندا و مامانم) گرفتیم. تازه وقتی شروع کرد حرف زدن بیشتر عاشقش شدم میگفت تو معبود منی من بندتم محسن جانم تو بت منی میپرستمت محسن جانم ازش خیلی لب می گرفتم تا جایی تنها میشدیم توی بغل هم بودیم با کلی بوس لب مامانم که اوضاع دید گفت اینجور نمیشه محسن باید ندا رو عقدش کنی دیگه شورشو درآوردید گفتم نمیشه خودت صیغه بخونی چند روز دیگه بریم عقد کنیم؟ به ندا گفت ندا هم قبول کرد صیغه خوند و منو ندا رفتیم توی اتاق که امشب با هم بخوابیم گفتم امشب دیگه به آرزوت میرسی کیرم توی کوست میره گفت این که آرزوی تو بود گفتم آرزوی تو نبود؟ گفت واقعیتشو بخوای چرا بوده و هست و خواهد بود بچه پر رو انداختمش روی تخت و ازش لب می گرفتم و دستم لای پاش بود و کوسشو میمالیدم بهش می گفتم چه احساسی داری وقت کوس دادنت رسیده؟ گفت همون حسی که تو وقت کوس کردنت رسیده گفتم بهترین حس دنیاست کردن زنی که آخرش به خودم رسید گفت منم بهترین حس دنیاست به پسری رسیدم که همیشه دوست داشتم ماله اون باشم کیرمو گذاشتم توی دهنش خیلی وقت بود دوست داشتم این صحنه رو ببینم که زن داداش خوشگلم کیرم توی دهنشه واسه همین کیرمو تا ته کردم توی دهنش و به صورتش نگاه میکردم خیلی دوست داشتم این صحنه رو کیرمو درآوردم از دهنش و گذاشتم وسط پیشونیش صورتش زیر کیرم بود یه صورت خوشگل زیر یه کیر سیاه و کلفت خودش کیرمو گرفت سرشو لیس میزد میگفت کیرت مثله کیر ناصر کلفته من سر کیر گوشتی دوتاتون خیلی دوست دارم و مثله آبنبات لیسش میزد گفت محسن بهم رحم نکن بکنش توی کوسم باید جیغمو در بیاری منم کردمش تا ته توی کوسش که چقدر داغ بود اما خیلی تنگ نبود خیلی گشادم نبود داد میزد تلمبه بزن تلمبه بزن منم شروع کردم تند تند تلمبه زدن مثله مار به خودش می پیچید به سینه هاش چنگ میزد از من لب می گرفت منم مثله ندیده ها فقط تلمبه میزدم حتی نمی تونسنم حرف بزنم تا اینکه آبم اومد و ریختم توی کوسش گفت چرا گذاشتی آبت بیاد؟ هنوز زود بود میگفت هنوز باید کوسمو بگایی کیرتو بذار لای پسونام کیر کوچولو شدمو به پسوناش میمالید میگفت نرمه؟ دوست داری؟ کیرتو خیلی دوست دارم خیلی داشت حال میداد اما آبت زود اومد اشکال نداره بمالش به پسونام تا راست بشه کم کم کیرم لای پسونای ندا راست شد و التماس می کرد بکنم توی کوسش که دوباره شروع کردم توی کوسش تلمبه زدن که داد زد تندتر تندتر و بعدش ارضا شد و پاهاشو دورم سفت فشار داد که تلمبه نزنم منم نزدم گفت صبر کن فدات بشم صبر کن بعدش گفت بکن توی کونم محسن جان کردم توی کونش خیلی تنگ بود گفت فقط دو بار به ناصر کون داده الانم چون ارضام کردی دوست دارم بهت کون بدم راستم میگفت کیرمو چپوندم توی کونش دردش اومد و میگفت آروم آروم محسن جان کون گنده ای داشت و کردن داخلش خیلی تصویر زیبایی بود و اینکه سوراخ کونش قرمز بود و دور کیرمو یه جوری گرفته بود گفتم دیگه نمی تونم درش بیارم که یکم که عقب جلو کردم دیدم نه همه چیز اوکیه و شروع کردم تلمبه زدم گفتم کونت از کوست تنگ تره خیلی حال میده گفت کوسم حال نداد بهت؟ گفتم چرا اما کونت بیشتر حال میده و شروع کردم تند تند تلمبه زدن خیلی حال میداد اما ندا درد داشت و جیغ میزد واقعا لذت زیادی داشت وقتی کیرمو تا ته توی کونش فرو می کردم و سوراخ کونش دور کیرمو سفت گرفته بود و دوباره تند تند تلمبه زدم تا آبم اومد و ریختم توی کونش. اون شب توی بغل هم خوابیدیم و صبح با خوشحالی و انرژی زیادی رفتم سرکار شب که رفتم خونه ندا یه دامن و تاپ پوشیده بود که جلوش زانو زدم و سرمو بردم لای پاش و کوسشو براش می خوردم که مامانم گفت ندا اینو جمعش کن برید توی اتاق از اون روز 3 شب متوالی با ندا از کوس و کون سکس کردم مامانمم میگفت بیا بریم عقدش کن اما منو ندا سرگرم سکس و لذت هاش بودیم و اصلا برامون مهم نبود تا اینکه ندا حامله شد مامانم گفت دیگه برو عقدش کن که به بهانه ماموریت کاری شبها خونه نرفتم راستش نمی خواستم عقدش کنم من چه گناهی کرده بودم که باید بیوه داداشمو بگیرم؟ منم دوست داشتم یه دختر باکره بگیرم و خودم پردشو بزنم و صفر کیلومتر ماله خودم باشه نه ندا که همه چیزش ناصر استفاده کرده بود اینها رو به مامانمم گفتم گفت حالا یادت افتاده؟ حالا که زدی حاملش کردی؟ گفتم خب بگیم بچه ماله ناصره گفت من نمی تونم من یه مادرم نمی تونم بچه ای که ماله توعه بگم ماله ناصره ناصر اصلا بچه دار نمیشد می خواستن برن درمان کنن که اون اتفاق افتاد گفتم خب بره سقط کنه گفت ندا عاشق بچه است حالا بچه دار شده انقدر ذوق داره بعدشم محسن کدوم دختری توی فامیل به خوشگلی نداست؟ میدونم که با هم خوابیدنتون هم خیلی بهت حال داده دیگه چه مرگته پسر؟ مهم اینه که یه زن دوست داره اون یه تیکه پرده به چه دردت می خوره؟ محسن اگه ندا ول کنی خیلی پشیمون میشیااااا؟ دیگه مثلش نیستاااااا؟ تو بیا با ندا زندگی کن فقط یه سال اگه دوست نداشتی خودم برات زن می گیرم اما هیچکس مثله ندا نمیشه اصلا من خواستم بمونه که تو بگیریش مادر دختر به این خوبی قشنگی گفتم باشه امشب میام خونه. از اون شب که رفتم خونه وقتی به خودم اومدم دیدم 4 سال گذشته با ندا ازدواج کردم و پسرم پرهام به دنیا اومده و ندا بچه دوم حاملست که دختر شد و اسمشو گذاشتیم پریماه مامانم راست میگفت ندا واقعا یه زن محشره و منم خیلی دوست داره منم روز به روز بیشتر عاشقش شدم. خوشحالم که به حرف مامانم گوش دادم و واقعا خوشبختم. نوشته: محسن
    • migmig
      عکس سکسی ایرانی برای تماشای تصاویر در سایز اصلی روی هر عکس کلیک بکنید.
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18