رفتن به مطلب

داستان سکسی زن شوهردار شیطون اما ننر


minimoz

ارسال‌های توصیه شده


داستان من و زن شوهردار لوند - 1
 

سلام. اول از همه، اسامی تغییر کردند ولی این داستان واقعیه. اگه باور نمیکنی به تخمم!

این قسمت کمتر سکس داره. ایشالا قسمت بعد

تهمینه یه دختر لوس و ننر بود که بعد از ازدواج با شوهر اسکلش، اومده بودند کانادا. یه خانواده پولدار داشت و با وجود اینکه هر دو سر کار میرفتند، ولی دخل و خرجشون بهم نمی خورد و از مامان جونش پول تو جیبی می گرفت هر ماه. اولین بار که عکسشو دیدمش، دلم براش رفت. موهای خرمایی تابدار، قد بلند (حدود ۱۷۵)، پاهای کشیده و بدن برنزه ای داشت. خیلی شیطون به نظر می رسید و واقعا هم بود. ولی دو تا خصوصیت بولد داشت. اولیش اینکه به شدت بی تربیت و بی ادب بود. صدای کمی بَمِش هم کمک میکرد که بیشتر ازش بترسی. خصوصیت دومش ولی، همونی بود که با کمکش تونستم به کصش برسم. تهمینه خنگ بود و زود گول میخورد! یه وقتایی واسه ساده ترین مسائل از همه کمک میخواست.

با شوهرش یه سلام و علیک دوری داشتیم و به همین دلیل تو همه دوره همی ها میرفتم بلکه بتونم بیشتر ببینمش. تو هم مراسما هم بود که برای به زیر کیر درآوردنش حریص تر شدم.

داستان از جایی جدی تر شد که به هم تو تلگرام پیام میدادیم و چون فهمیده بودم خوراکش غیبت کردن و بد گفتن از زنا و دخترای دورهمی هامونه، بیشتر تحریکش میکردم که در مورد اونا حرف بزنیم. هدف، ولی این بود که باهاش صمیمی بشم. از قضا یه زن و شوهر جوونی بنام زهرا و ممد هم تو دورهمی ها بودند. این زهرا خانوم کوتوله (نسبت به من و تهمینه) خیلی لوند بود. قشنگ وقتی پیشمون میشست با همه مردا لاس میزد. یبار که همگی خونه تهمینه اینا بودیم، زهرا و شوهرش هم اومدن و تا شوهره داشت کاپشنشو آویزون میکرد، زهرا به من و شوهر تهمینه گفت: “دلم براتون تنگ شده بودا. این ممد هم خیلی اسکله، منو هیچ جا نمیبره. هی میگم شماها رو دعوت کنه ولی همش نق میزنه#34;. ممد هم از اون طرف براش شیشکی بست. زهرا بین من و شوهر تهمینه (علی) نشست و دست گذاشت روی پای من و علی و آروم گفت:” کاش یکی از شماها شوهر من بود. ممد خیلی بیغه" جفتمون به حرفش خندیدیم چون میدونستیم زهرا همیشه کسشر میگفت. سعی می کردیم به خودمون نگیریم. این ماجرا رو تو چت به تهمینه گفتم و تهمینه از عصبانیت داشت میترکید. درجا بهم زنگ زد و گفت: “یبار دیگه این جنده خانوم اینجوری باهاتون حرف زد همونجا بهم بگو تا جرش بدم”

سعی کردم ارومش کنم، ولی تهمینه گویا از اینکه یه زن دیگه بیاد و شوهرشو بقاپه به شدت نگران بود. یکی دو بار دیگه تو دورهمی ها هم سعی میکرد از پیش شوهرش جم نخوره و همین هم باعث شده بود زهرا نتونه لاس بزنه و یکم بهش برخورده بود.

تقریبا هر روز درباره زهرا با تهمینه تو چت صحبت میکردم. برای اینکه بتونم بیشتر باهاش صمیمی بشم پیاز داغ ماجرا رو زیاد ترش میکردم. جوری که تهمینه بهم گفت:" مثل اینکه تو هم میخاریا. میخوای با اون جنده بخوابی با من طرفی. "

من : “تا حالا که نمیخواستم، ولی زهرا به نظرم بد چیزی هم نیستا. سینه های قشنگی داره. باعث شدی بهش فکر کنم!”

تو پرانتز بگم زهرا با اینکه قدش زیاد بلند نبود، ولی به شدت صورت جذابی داشت. همیشه هم شلوارک میپوشید و حتی تو زمستون هم سعی میکرد پاهاشو زیاد نپوشونه. پاهاش به شدت قشنگ بودند. برنزه، بدون مو و بدون لک. کون گرد و سینه های سرحال هم کمک میکرد که سکسی تر به نظر برسه.

تهمینه : “برو، برو، لیاقتت همون جندست. همتون دنبال زنای لوندید. برو بکنش و بعد بیا برام تعریف کن. البته نمیتونی، چون اون موقع بلاکت کردم. اصلا الان بلاکت میکنم”

و تو تلگرام بلاکم کرد!

به همین راحتی. بهش زنگ زدم. جواب نداد. بازم زنگ زدم. جواب نداد. دفعه سوم برداشت

تهمینه : حوصلتو ندارم. فکر کردم آدمی.
من با خنده : تهمینه چرا بچه بازی در میاری. چرا بلاک کردی
تهمینه : درد! نخند عوضی. بجای اینکه عذرخواهی کنه، میخنده
من: چرا باید عذرخواهی کنم اونوقت؟ نکردمش که هنوز!
تهمینه: کوفت! درد! اگه اینجا بودی جرت میدادم. یعنی جرت میدادما
من: الان میام جرم بده
تهمینه: کجا میای؟
من: خونتون دیگه! مگه خونه نیستی؟
تهمینه: نه اسکل! سرکارم. عصری میرم خونه
من: خب منم عصری میام که جرم بدی
تهمینه با خنده: گمشو! همینم مونده جلوی علی باهات جنگ کنم. جنگ که نه! میخوام واقعا گازت بگیرم، بس که لجمو در آوردی
من: خب کی بیام؟
تهمینه : جدی که نمیگی؟ علی با من میره سرکار. با منم برمیگرده. نمیشه که
من: خب تو بیا. عصری بیا اینجا ببینم حرف حسابت چیه
تهمینه: هه هه هه هه! لوس! باشه حتما میام. امر دیگه
من: قربانت. منتظرم. میرم دوش بگیرم که وقتی خواستی جرم بدی تمیز باشم
تهمینه: من نمیاما. شوخی هم سرت نمیشه.
من: منتظرم خدافس

و گوشی رو قطع کردم.میدونستم عمرا نمیاد. ولی حداقل فهمیدم بدش نمیاد که باهم صمیمی بشیم و شوخی ها رو یه لول ببریم بالاتر.

عصری که از سرکار داشتم میومدم خونه، پیامش روی تلگرام اومد: “من میام، ولی دهنت باید بسته بمونه ها. نمیخوام حرف درارن برام. مخصوصا اون جنده کوچول”

یهو ضربان قلبم رفت بالا. باورم نمیشد که داره میاد. یکی دوبار دیگه پیامشو خوندم که مطمئن بشم. بعد سریع رفتم خونه و یه دوش گرفتم و منتظر تهمینه شدم.

یه ربع بعد از رسیدنم، زنگ در رو زد. در باز کردم و اروم پشت در وایسادم تا منو نبینه. بی سرو صدا اومد تو تا کفشامو درآورد، درو بستم. یهو جیغ زد و گفت خدا نکشدت عوضی. ترسیدم. بعد با مشت زد تو بازوم.

دستشو گرفتم و گفتم قرار بود جرم بدی. مشت و لگد تو قرارمون نبود.
تهمینه:“به خدا خیلی ترسیدم. کسی خونتون نیست؟”
من: نه، کسی نیست.
بعد اروم بهش نزدیک شدم و در حالی که دستشو هنوز تو دستم داشتم با صدایی اروم بهش گفتم: مگه اسکلم کسی رو دعوت کنم. قراره تهمینه جون جرم بده!

نگام کرد و هیچی نگفت و رفت تو پذیرایی

برگشت و بهم گفت بیا اینجا دیگه.

رفتم پیشش. کنار هم روی مبل نشستیم.
تهمینه: من باید زود برم. اومدم اینجا که بگم اگه بخوای با این دختره بریزی رو هم، باید ما رو فراموش کنی.
من: ما؟ به علی چه ربطی داره؟ تو حسودیت شده. رفاقت مردونه ما رو چرا میخوای خراب کنی
تهمینه: باشه، منو باید فراموش کنی.
من: تو رو که اصلا نمیشه فراموش کرد. خصوصا بعد از بلایی که قراره امروز سرم بیاری
تهمینه: من نیومدم اینجا که کاریت کنم. اومدم که بهت بگم یا من یا اون
من: اخه بین تو و اون که نمیشه انتخاب کرد. زهرا رو برای اونجا میخوام و با دستم به اتاق خواب اشاره کردم. تو هم که دوستمی.
تهمینه: خیلی لاشی هستی. به شوهردار رحم نمیکنی؟ اصلا اون به همه میده. مریض میشی احمق
من: به تو چه. دوست دخترمی مگه.
تهمینه: دوستت که هستم. دخترم که هستم.
من: دختر که بعیده مونده باشی تا الان
تهمینه با خنده: خیلی بیشعوری. نترس، فرقی ندارم با دختر
من: چطور
تهمینه: حالا
من: بگو دیگه
تهمینه: دهنت لقه. بهت نمیگم.
من: بگو دیگه. حلقویه!؟ یا علی نمیکنه!؟
تهمینه: وواای کصافطو باش. اصلا جفتش
من: جووون، نه چیزه خاک بر سر علی
تهمینه با خنده: جووووونش چی بود
من: اخه چرا نمیکنه؟ حیفی که. تو خیلی دافی
تهمینه: هه هه آره حتما. مخصوصا با این صدام
من: صدات مگه چشه؟
تهمینه: خش داره دیگه.
من: به نظر من که خوبه. تو همه چیت خوبه. یکم اخلاقت اگه بهتر بود خودم میگرفتمت
تهمینه: همینه که هست. اگه میخوای بیا بگیر.
اینو که شنیدم دست چپشو گرفتم تو دستم و یکم با انگشتاش بازی کردم. انگشتای کشیده و نازش رو آروم لمس میکردم. به حلقه ازدواجش که رسیدم یکم باهاش بازی کردم. سرم پایین بود و داشتم پایین تنشو رصد میکردم.
هیچکدوم دیگه حرفی نمیزدیم. یه آهی از ته دل کشید و به مبل تکیه داد. ولی تلاشی برای کشیدن دستش نکرد. همچنان با دستش ور میرفتم و اون یکی دستمو گذاشتم پشت گردنش. سرشو برگردوند و یه اخم ریزی کرد که با لبخندی که زد، اخمش به چشمم نیومد. اونم داشت با دستم ور میرفت. بهش گفتم پاشو. بلند شدیم و روبروی هم ایستادیم. بهش گفتم: اگه ناراحتت کردم ببخش. اصلا گور بابای زهرا. دیگه لختم بشه بهش محل نمیزارم. از این به بعد فقط تو. خندید و گفت: دیوونه. بعد گفت من برم. دیگه الاناس که علی بیاد خونه. گفتم یکم بیشتر بمون. گفت نه نگران میشه اگه خبر ندم بهش. گوشیش رو از روی میز برداشتم و بهش گفتم بازش کن. بدون اینکه بپرسه چرا، انجام داد. رفتم تو تلگرام و جوری که تهمینه هم ببینه برای علی نوشتم:“من با همکارام دارم میرم بار. یکم دیرتر میام. شرکت دعوتمون کرده و نمیشه نرم”.
تمام مدتی که داشتم تایپ میکردم بدون حرف داشت به صفحه نگاه میکرد. بعد از اینکه تایپ کردم، سرمو آوردم بالا و نگاش کردم. زیر لب گفت: دیوونه و رفت تو اشپزخونه. پیامو فرستادم و دنبالش رفتم. از کابینت یه لیوان برداشت و شیر آبو باز کرد تا اب بخوره. از پشت بهش نزدیک شدم. دستامو گذاشتم روی پهلوهاش. نمیخوام بگم خیلی فیت و ورزشکاری بود هیکلش، ولی هیکل مناسبی داشت. شیر آب باز بود تهمینه هیچ کاری نمی کرد. دستامو از روی پهلوهاش به سمت شکمش بردم. از پشت بهش چسبیدم. موقعیت خوبی بود. من و یه زن داغ و نیازمند سکس، تنها تو خونه، چند لحظه پیش هم که بهم اجازه داده بود از شوهرش اجازشو بگیرم. به نظرم دیگه نگران چیزی نبود. آماده بود. منم آماده بود. کیرم به شدت راست شده بود. کیرم ۱۶ سانته و تا حالا کامنت منفی نداشته!
تا از پشت بهش چسبیدم یه اه ریزی کشید. شکمشو کمی از روی لباس مالوندم و بعد دستمو بردم زیر لباسش. به محض برخورد دستم به پوست شکمش، کونشو کمی داد عقب و بهم چسبید. یه شلوار پارچه ای خونگی پام بود شورتم هم مانعی برای نمایش حجم کیرم نبود. کیرم به شدت راستم الان کاملا لای کون تهمینه بود. شلوار نازکش کمک میکرد تا گرمای تنش بهم منتقل بشه.

دستمو روی شکمش میمالوندم و اروم میاوردم بالا تا برسم به سینه هاش. تهمینه شیر آبو بست و برگشت. نگاهش حشری و خمار بود. با اینکه قدش بلند بود، ولی هنوز ۱۰ سانتی ازم کوتاه تر بود. به لباش نگاه کردم و خیلی اروم لبای داغشو با لبام لمس کردم. بوسه آروم که مدتها ارزوشو داشتم. بوسه بعدی محکم تر و داغ تر بود. لباهمون به هم مشغول بودند و دستم هم داشت دنبال راهی برای رفتن به زیر شلوارش می گشت. به محض ورود دستم تو شورتش، کونشو محکم گرفتم و همزمان پایین تنه ام رو محکم به کصش فشار دادم. تهمینه آهی کشید و لبامو بیشتر میخورد. دستمو از شلوارش در اوردم و از جلو سعی کردم بدون باز کردن زیپش، وارد بشم. تهمینه ولی بهم گفت بریم رو تخت. موقع رفتن نگاهم به صفحه گوشیش افتاد که علی برایش نوشته بود: باشه خوش بگذره!

تو دلم گفتم آره قراره خوش بگذره

نوشته: رابین هود

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

به زودی فعالیت در انجمن عمومی خواهد شد، حتما قوانین را مطالعه بفرمایید.