رفتن به مطلب

داستان خیانت تلخ


kale kiri

ارسال‌های توصیه شده


طعم تلخ خیانت
 

سلام به همگی…مهدی هستم هم مهندسم هم پیمانکارم…این داستان زندگی خودمه که بعد کرونای لعنتی اتفاق افتاد…تا کرونا وضع کار و کاسبی خوب بود…اما توی کرونا اینقدر کار و کاسبی خراب شد که بعضی وقتا حتی اسنپ هم کار می‌کردم… تا خرجی در بیاد…خونه خوبی خریده بودم اما زیر بار وام بدی بودم…خانومم بعضی وقتا جای خواهرش آرایشگاه کار می‌کرد…اون هم قاچاقی…یا میرفتن خونه مشتری با ترس و لرز از بیماری…خلاصه که تازه کرونا کم شده بود و واکسن‌ها راه افتاده بود…یک پیشنهاد کاری فوق‌العاده توسط یکی از رفقا بهم شد.برای کشور عراق خیلی ماموریت کاری بیستی بود.میدونستم اقلا بیشتر از یکسال صددرصد درگیر این کار هستم و تمام مشکلاتم برطرف میشه…تیم رو برداشتم و رفتیم…تقریبا۱۲نفر بودیم.جای سختی برای زندگی بود.اما پول خوبی بود.و نقدی بود…براي پاييز و زمستان خوب بود نوبتی میومدیم و میرفتیم…همه هم متاهل بودیم…میدونستیم برای خانواده سخته اما مجبور بودیم و همه بی پول…اونجا من چون سرپرست گروه بودم پول توی حساب من بود و کارت دست خانومم و می‌رفت بانک پیش رفیقم و پولها رو برای خانواده ها شبا می‌کرد و ازشون رسید می‌گرفت… یک‌جوری حسابدارم بود…اقلا دو هفته یکبار حتما می‌رفت… خرداد شده بود و خیلی گرم بود خرماپزون واقعی بود…ولی کار می‌کردیم… همه وضعمون خوب شده بود…نمیگم چکار ولی خیلی خوب بود…تا اینکه کار که داشت تموم میشد…و کار جدیدی بهمون پیشنهاد شد…یکماه کارمون مونده بود…چنان بود که بیشتر شبها کار می‌کردیم گرم بود…روزها اینقدر گرم بود…برای بعضی اندازه گیری ها باید حتما توی روز کار میکردی…ریشهام بلند شده بود دستهام اینقدر مث کارگرها کار کرده بودم…همه تاول زده بود و زمخت شده بود…از۹۵کیلو وزن شده بوم ۷۸کیلو سیاه و خسته…چندباری همه مریض شدیم و گرما زده اما کار می‌کردیم تا تموم بشه کار بعدی رو قبول کنیم…خلاصه که با یک مرخصی یک ماهه و قرارداد جدید و پول بسیار خوبی برگشتیم خونه…همه قرار گذاشتیم سرزده بریم سورپرایزشون کنیم…اما افسوس که خودم سورپرایز شدم…رفتم خونه خانومم نبود…خونه آپارتمانی بود از بالا نگاه میکردم ببینم کی بر میگرده…دقیق یادمه ۴شنبه ۱۱صبح بود…منتظرش بودم بیاد داخل بترسونمش…حتی کفشام هم قایم کردم که نبینه…حتی به سرایدار گفتم نگی برگشتم ها میخوام سورپرایز بشه…از پنجره نگاه میکردم…دیدم یک ال نود سفید نگه داشت.مجید همون رفیق بانکی من بود…فیروزه اسم خانوممه. ازش پیاده شد و بعدشم مجید رفیقم اومد پایین با هم میگفتن میخندیدن…اومد وسایل رو از صندوق عقب بیرون آورد و داد خانومم…میگفتن میخندیدن…خانوم من اکثرا با همیشه مانتویی بود و هست…ولی این تیپ آرایش کرده بدون ماسک خوشگل و مانتو مجلسی کوتاه…از کجا میومد…اگه خرید بوده این چه تیپیه زده…اگه مهمونی بوده چه وقتیه…اصلا چرا با مجیده…خلاصه از چشمی در نگاه کردم از آسانسور که پیاده شد گوشی زیر گوشش بود و حرف میزد…می‌خندید… دنبال کلید توی کیفش می‌گشت… میگفت نخیرم آقا پررو…من کلا اگه بیام هم یکساعت چون جمعه باید برم آرایشگاه خواهرم عروس قبول کرده باید کمکش کنم…اصلا اصلا پررو نشو…همین یه بارم که باهات اومدم زیادی بود…باشه فعلا خداحافظ بهت زنگ میزنم…خداحافظ دیگه…من که الان از ماشینت پیاده شدم…چقدر تو پرچونه ای…باشه آقا باشه بهت قول دادم جمعه میام پیشت…در رو که باز کرد من تیز پریدم نشستم روی مبل…مثلا خوابم خودمو جمع کردم توی مبل تا رسید خونه گفت وای مهدی تو کی برگشتی…مهدی مهدی.عزیزم کی برگشتی صداش میلرزید.‌استرس و اضطراب داشت…من مثلا که بیدار شدم و چیزی نمیدونم خودمو زدم به نادونی…گفتم کجا بودی عشقم.من یکساعته اومدم.میخواستم سورپرایزت کنم.از کجا میایی…گفت آرایشگاه بودم و یک‌کم خرید کردم…بوسم کرد.و گفت وای چقدر سیاه شدی…چقدر ریش هات بلند شده…چقدر بهم ریخته ای…گفتم کار توی دمای۵۰درجه آهنو ذوب میکنه چی برسه به آدم… مجبوریم دیگه…برای رفاه خانواده…خودت میدونی کرونا کاسبی رو خراب کرد…گفتم ولی این یکسال جبران شد…گفت کار تموم شد…گفتم آره دیگه…باید ببینیم قرارداد جدید میبندن یا نه،؟همیشه میگفت نرو همینجا باش.اصلا این چه کاریه خسته شدم اینقدر تنها موندم…ولی این دفعه گفت یعنی ممکنه دوباره باهاتون قرارداد ببندن…گفتم شاید…گفت مهدی جون برو حموم ریشاتو بزن.گفتم آره باید برم فعلا که یکماهه حتما هستیم…رفتم حموم…زیر آب بودم دلم عجیب کوس میخواست بی پدر حتی درست درمون بغلم هم نکرد…فقط بوس کوچیک داد بهم…رفتم بهش بگم بیا حموم پیش من…دیدم داره با گوشی حرف میزنه…میگفت خوب شد نیومدی بالا…مهدی برگشته…خواسته منو سورپرایز کنه…خدا بهمون رحم کرد…ببین نمیتونم بیام. جمعه کنسله…گفت نه اصلا…نمیدونم اون چی میگفت که این فقط میگفت نه…تا که قطع کرد…من رفتم توی حموم شک نداشتم

که بینشون چیزی هست…حالا چند وقته نمیدونستم…فقط باید شب میرفتم سراغ گوشیش.چون خیلی خیلی خوابش سنگینه…خودمو تمیز شستم…صداش زدم فیروزه نمیخوای بیای پیش من…گفت دارم برات ناهار درست میکنم…گفتم بیا ولش کن من واجب ترم.گفت مهدی باشه برای شب…گفتم بیا میگم…وقتی اومد بزور لخت شد…اومد زیر دوش زیر سینه سفید و گنده قشنگ سمت چپش رو سفید کننده زده بود که دیده نشه…کبود بود…وقتی زیر آب بود بغلش کردم…ازش اینقدر عصبی بودم‌ که همونجا میخواستم خفه اش کنم…واقعا میخواستم کلکش رو بکنم ها…ولی گفتم اول مدرک بعد اقدامات لازم…با اون مجید که میدونستم چکار کنم…گفتم برو پایین بخورش…گفت میدونی که من ساک نمیزنم چندشم میشه…گفتم فیروزه عصبیم نکن…چند وقته نبودم…الان باید اول ساک بزنیش…مشغول شد ولی از سر اجبار عمدا دندون میزد…بلندش کردم…گفتم زیر سینه ات چی شده…ترسید گفت بخدا خورده در تاکسی…گفتم خب چرا قسم میخوری مواظب باش دیگه…تیز برگشت سرپا قنبل کرد…گفت بیا بکن توی کونم…اصلا سابقه نداشت به من به این سرعت کون بده…دوتا کار رو اکراه داشت…اولی ساک دومی…کون…ولی برای اینکه حواس منو پرت کنه…کونشو طعمه من کرد.من هم کیر گنده و کلفتمو که۱۸سانت و خوب کلفته رو یکضرب تا تهش کردم کونش که فک کنم صدای جیغش تا سر چهارراه رفت…ولی بعدش قشنگ میگفت بکن عشقم بکن مال خودته…ولی یک دقیقه نشد که آبم اومد…خب خیلی وقت بود که ارضا نشده بودم…خلاصه که کارمون تموم شد ولی میدونستم و فهمیدم که این کون روش خیلی کار شده که این کیر کلفت فقط با یکضرب رفت توش…شب خوب که بهم کوس داد…مث خرس افتاد خوابید…خوابش که سفت شد رفتم سراغ گوشیش و با اثر انگشتش بازش کردم…توی تماسهاش بیشترش با خواهرش بود…ولی چندتا هم که همه ورودی تماس بود…با این پفیوس مجید داشت که همه بالای نیم‌ساعت حرف زده بود…همه رو از روش اسکرین گرفتم.و فرستادم برای گوشی خودم… تمام چتها و عکساشون رو توی واتس آپ همه رو برای خودمم فرستادم…تقریبا یکماه بیشتر بود که باهم ارتباط داشتن…وخیلی هم صمیمانه بود…اونم خیلی از زنش بد گفته بود.محبت نداره سرده…اصلا به زندگی توجه نداره فقط خونه مامانش میره…و…‌و از اینطرف تا تونسته بود خودشو برای فیروزه لوس کرده بود…و ازین تعریف و تمجید کرده بود…تا این احمق رو خامش کرده بود…بی ناموس چندتایی هم عکس از کیر کج و باریکش فرستاده بود…کیرش بلند بود اما باریک بود…کارم تموم شد وتمام آپ گوشی رو مث اولش کردم…صبح دیر بلند شدم نبود…وقتی برگشت پرسیدم کجابودی؟گفت باشگاه بودم دوماهه میرم…آخه یک‌کم چاق شده بودم…گفتم بعدا با اجازه کی؟ساکت شد.گفت مهدی اذیتم نکن دیگه.مگه من بچه ام…گفتم سرخود شدی ها…چیزی بهت نمیگم…مواظب رفتارهات باش…دائم اصلا با کی حرف میزنی…همش گوشیت دستته…از حربه زنانه استفاده کرد که تو بمن شک داری و فلان.و مثلا قهر کرد…شبش رفتیم خونه پدر مادرش آخه خیلی وقت بود نبودم که بریم…آدمای خوب و با آبرویی هستن…شب برگشتنی گفت مهدی من فردا باید زود ساعت۲برم آرایشگاه آخه عروس قبول کردم.گفتم ساعت۲؟؟گفت بخدا چون همراه زیاده باید ۲اونجا باشم…گفتم باشه من هم کار دارم… خلاصه که…من بهش چیزی نگفتم و ظهر بعد ناهار ماشین و در آوردم و رفتم خونه رفیقم گذاشتم در خونه اونها و موتور اونو گرفتم و کلاه کاسکت به سر رفتم در خونه…ساعت۲دقیق بهم زنگ زد.چقدر زود رفتی کجایی؟گفتم کار زیاد دارم… تو برو شب خودم میام دنبالت…گفت باشه…من دم ساختمون بودم.یکربع بعد مث اینکه اسنپ بود اومد دنبالش…من هم تعقیبش کردم…ولی رفت آرایشگاه… چند دقیقه بعد دیدم دوباره بهم زنگ زد.ولی از خط آرایشگاه… گفت مهدی ما کارمون خیلی طول میکشه شاید تا۹شب بیشتر…گفتم باشه هر وقت تموم شد بگو بیام دنبالت…گفت باشه عشقم…ساعت۲ونیم رد بود.دیدم ماشین وایستادو چندتا خانوم رفتن داخل…با خودم گفتم نه مث اینکه واقعا کار داره…موتور رو روشن کردم و رفتم طرف خونه رفیقم…هنوز سر خیابون نرسیده بودم دیدم مجید کوسکش با یکی دیگه که میدونستم همکار شه…سوار ماشین رفتن طرف آرایشگاه…تیز دور زدم و تعقیبش کردم…رسید دم آرایشگاه و دیدم تلفن زد.یک دقیقه نشده بود که. فیروزه با یک تیپ مکش مرگ ما…و آرایش غلیظ اومد بیرون سوار شد و راه افتادن…من هم دورادور دنبالشون بودم…رفتن یک منطقه ییلاقی اطراف شهرمون…و رفتن داخل یک باغ…در برقی بود.و ریموت زدن داخل شدن…من سریع موتور رو قفلش کردم.با همون کلاه پریدم توی باغ…کسی توی محوطه نبود.توی ویلا بودن.اروم در رو باز کردم…خیلی گرم بود کلاه همسرم بود…گوشیمو صداشو قطع کردم و روی حالت فیلمبرداری گذاشتم…صداشون میومد… میگفت مجید مهدی بفهمه هم منو میکشه هم تو رو…زیر سینه ام کبود بود دیشب دید دلم میخواست بترکه…حیوون مگه بهت نگفتم…محکم گازم نگیر بدنم سفیده دردم میاد…هر دو خندیدن…پسره

دیگه اسمش متین بود.گفت خانوم خانومها حالا کو لخت شو ببینم کجات کبود شده…این هم خندید و آروم آروم لخت شد…اونها هم میخندیدن…و فهمیدم بساط مشروبشون جور بود…گفت متین بیا از این قرصها بخور که چون فیروزه جون تا۹شب پیش ماست و حسابی با هم کار داریم…فیروزه خندید گفت نامردا دوپینگ میکنین…با چندپیک مشروب و قرص هایی که خوردن داغ داغ بودن…اول یکمی رقصیدن…فیروزه با شورت و کرست بود…اونها با شورت…پسره معلوم بود کیرش کلفته آخه شورتش بدجور قلمبه بود…نوبتی بغلش می کرد…من هم فیلم می گرفتم…لباس زیرش و هم در آوردن.نوبتی کوس و سینه هاشو میخوردن…این هم کیف می‌کرد… متین اومد بالا شورتشو کشید پایین…مجید گفت چطوره فیروزه گفت ایوالاه عجب کیری داره… هنوز از مال مهدی هم کلفتره…واقعا بلند ‌و کلفت بود…وقتی ساک میزد توی دهنش خوب جاش نمیشد…اول مجید شروع کرد به گاییدنش و بعدش خوب که کوسش آب انداخت نوبت متین شد…کیرش و ژل زد و خوب و محکم فرو کرد داخلش.بخدا دست خودم که نبود ناخودآگاه کیرم بزرگ شده بود…ناله می‌کرد و میگفت تو رو خدا آروم بکن کوسم پاره شد بخدا شوهرم میفهمه…گفت پس بیا خودت بشین روی کیرم…من فهمیدم کلک دارن دو نفره بکنندش…این هم نشست روی کیر کلفت و بلند متین…و آروم تا نصفه کرد توی خودش…متین محکم بغلش کرد و روی سینه خودش خمش کرد به بهانه بوسیدن…اون نامرد هم به زور از عقب کرد توش…دستاشو و پاهاشو محکم گرفته بودن…فقط جیغ میزد و فحش میداد…و اینها هم مست کیف میکردن…دوتایی همزمان میدادن داخلش…مجید سرعتشو بیشتر کرد و کامل کیر خیلی بلندش رو کرد داخل این…باور کنید لحظه ای که تا تهش کرد توی کونش فیروزه غش کرد…متین گفت وای مجید فک کنم مرد…گفت نه نفس میکشه از درد غش کرد…کون لقش.بکنش بزار پاره بشه…این جنده خودش دلش خواست دو نفره گاییده بشه…نامردها اون بی هوش بود اینها میگاییدنش…بلند شدن جا عوض کردن…متین گفت بزار تا بی هوشه بزارم کونش…اگه به هوش بیاد نمیزاره بکنم کونش مال من کلفته…دمرش کردن ولی پاهاش از تخت آویزون بود…مجید با دستاش لای کون فیروزه رو باز کرد و اون نامرد ژل زد و اون کیر کلفتشو تماما داد داخل کون فیروزه… چندتا عقب جلو کرد…مجید گفت دمت گرم واقعا جر خورد ببین داره خون میاد بکنش بکنش…کوسکش ارضا هم نمی شد…خوب گاییدنش…و آبشون رو ریختن فقط توی کونش…قشنگ تمیزش کردن.لخت بود.اصلا براشون مهم نبود که زنده است یا مرده…مجید میگفت به کیرم همینجا قبرش میکنم.جنده رو.یکسال اون شوهر کسکشش نیست عراقه.هر کاری داشته براش انجام دادم…حتی بدون گواهینامه زد به کسی خسارتش رو من دادم…ماشینش رو از ترس شوهرش من درست کردم…حالا حقم نیست بکنمش…تقریبا قلیون کشیدنشون تموم شده بود.ساعت۴رد بود که خانوم به هوش اومد…می خواست بلند شه نمیتونست…از اونها کمک خواست و بلندش کردن بهش رسیدن…دست میزد کونش خودش گریه اش می‌گرفت… نمی‌دونست که متین هم از کون کرده…با التماس ساعت۵نشد برگشت آرایشگاه… منتظر شدم ببینم چکار میکنه…لباس‌های قبلیش رو پوشید و برگشت خونه حتی به من هم زنگ نزد…نمیدونم لباس‌های جندگیش رو کجا گذاشته بود…اون رفت خونه من رفتم موتور رو پس دادم و زود برگشتم خونه…آروم رفتم داخل…نبود صدای آب میومد…من هم بیرون لخت شدم رفتم داخل حموم…داشت گریه میکرد. تا منو دید شوکه شد…گفتم چی شده چرا زود برگشتی تو که گفتی من تا۹کار دارم…گفت حالم خوش نبود برگشتم…سرم درد میکنه…گفتم بزار بشورمت چرا چشات سرخه…برگشت…بغلم کرد…عمدا دست که لپ باسنش رو گرفته بودم انگشتمو کردم کونش.تا رفت توش جیغ زد…فحش داد…بی شعور دردم میاد.تا این‌ گفت توی حموم با مشت و لگد لهش کردم…تموم دندون و دماغش و شکوندم… پر خون بود صورتش…گفتم جنده تموم کوس دادنت رو فیلم گرفتم…فک کردی کسخلم…ننه اون مجید و اون متین رو می‌گاییم…دلت دوبله کیر میخواسته ها…جنده…متین وقتی بیهوش بودی چنان با اون کیرش کرد توی کونت که ۷جر شدی…بی پدر…اینقدر کف حموم خون بود پاک نمیشد…مث سگ ترسیده بود…شستمش بیرونش آوردم… توی خونه غش کرد…تا صبح بی حال بود.دو سه تا دندون نداشت…دماغش ورم شدید داشت…بردمش درمانگاه بهم شک کردن ولی نگفت کار منه…گفت موتوری میخواستن ازم دزدی کنند مقاومت کردم داغون شدم.گوشیش…دستش بود مجید زنگ زد…گفتم بهش اس بده حرف نزن بگو شوهرم کنارمه نمیتونم جواب بدم…حرف نمیزد فقط گوش میداد…تقریبا دو هفته بود دماغشو جا انداختیم داشت خوب میشد…اما دندوناش جاش خالی بود…گفتم حالا نوبت منه…زنگ بزن مجید بگو مهدی فردا برمیگرده…میخواد بره قرارداد رو تکمیل کنه.دو روزی نیست…بگو متین رو بیاره…دوباره دونفری حال کنند…مث سگ ترسیده بود هرچی میگفتم گوش میداد…قرارشون فردا بود…گفتم بگو شما برین ویلا خودم میام…اونها هم از خدا خواسته قبول کردن…فرداش چندتا از کارگرای شخصی خودم

ر‌و با دوتا برادرام برداشتم رفتم دنبالش…این رفت توی باغ و بهش گفتم زودی لخت میشی تا بکنندت…اگه چیزی بگی تو رو اول میکشمت…فقط میگفت چشم مهدی جون چشم.رفت داخل ما هم پشت سرش…توی اتاق اونها که لخت بودن…تا این لخت شد متین زرنگ بود…گفت بدبخت شدیم مجید اینو شوهرش کتک زده هنوز بدنش کبوده دندون هم نداره دماغش هنوز ورم داره…همون وقت فیروزه گریه کرد…اونها تا اومدن لباس بپوشن ما داخل بودیم…یک چماق باریک سفت دستم بود…جوری زدمشون که صدای سگ میدادن…هر دو رو بستمشون…چندین و چند بار چوب توی کونشون کردم تا خون شدید از کونشون ریخت…عکس ازشون گرفتم‌وگفتم کسی بفهمه جریان رو عکساتون لو رفته…و تو مجید تا سه ماه دیگه همزمان با من زنتو طلاق میدی مهریه هم بهش میدی اگه نه با این فیلم و فیلم رابطه نامشروع قبلی گاییدمت…فقط چشم میگفت…من راحت فیروزه رو طلاق دادم.پدرش مخالفت می‌کرد… فیلم دخترش رو نشونش دادم که یک سکته ناقص زد…ولی شانس آورد… بعدشم ازم تشکر کرد که آبروش رو نبردم…چون هنوز دوتا دختر دم بخت توی خونه داشت…زن مجید هم راحت مهریه گرفت و جدا شد…رفتم سراغش…گفت من دیگه نمیخام ازدواج کنم…گفتم باعث وبانی اینکه راحت از مجید جدا شدی من بودم…میدونستم که دوستش نداری…گفت چطور مگه…بردمش توی ماشین و تمام فیلم‌ها رو نشون دادم…و فهمید جریان چیه…گفتم فقط یکبار بزارباهم باشیم ازت حین رابطه فیلم بگیرم نشونش بدم دل من هم آروم بشه…گفت صیغه ات میشم بشرطی که منو یکبار ببریم کربلا…گفتم ای به چشم…قربونش بشم چه زنی بود… نماز خون با تقوا…توی سکس عالی تنگ و قشنگ…تمکین میکنه مث شیر…خوب بهم کوس داد بوسم کرد فیلمشو میخواستم نشون مجید بدم…اما گفتم بره کون بده… بعد سه ماه اینقدر با هم مهربون شدیم که عقدش کردم…الان هم خانوم منه…عمدا چند باری باهاش رفتم بانک و عمدا براش حساب جدید باز کردم… مجید کونش میسوخت…تااینکه خودشو منتقل کرد شهر دیگه…فیروزه خودکشی کرد ولی الکی بود طوریش نشد…من عمدا همه چی رو فروختم رفتم تهران…هم خودم هم خانومم پولدار بودیم… در ضمن شاغل هم هست دبیره…ولی طعم تلخ خیانت هنوز هم توی مغز و استخون و خونم هست…خیلی بده خیلی بد…

نوشته: مهدی آقا

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18