رفتن به مطلب

داستان سکسی دختر زیبا بهترین برده من شد


arshad

ارسال‌های توصیه شده


اسباب بازی جدید من
 

امروز قرار بود ببینمش بعد یه مدت طولانی یه نفر پیدا شده بود که با تمام قوانین من سازگار باشه حداقل توی پیام ها این جور نشون میداد البته من چندان علاقه ای به دیدنش نداشتم چون اولین تجربش بود و اموزش اولیه بهش داده نشده بود یه حسی بهم میگفت قراره خیلی روی مخ باشه
ولی من بازم میخواستم ببیمنش توی واقعیت ببینمش…
من آرش هستم یه پسر عادی که داره کار های دانشگاهش رو انجام میده در کنارش کار پاره وقت انجام میده قدم ۱۸۰ وزنم ۸۵ کیلو هست از خانوادم دور شدم توی یه شهر دیگه زندگی میکنم ولی مسئله اینه که من وانیلا نیستم یعنی اونقدر ها هم عادی نیستم گرایشم به روبط اس امی کشیده شده میخوام با یه دختر ساب آشنا بشم اسمش نگاره و با تمام قوانینم کنار اومده
طبق قانون هام که توی محفل خودمون به قوانین آهنین معروف شده
من فقط دختر قبول میکنم
اون باید حتما برده باشه
اون از لحظه ای که قبول کنه تمام چیز هاش به من مربوط میشه…
توی سرم داشتم به همین چیزا فکر میکردم که رسیدش باورم نمیشد دختر با اون وقار و زیبایی کسیه که همه چیز رو قبول کرده
اون یه خانوم کامل بود از رنگ چشاش تا موی سرش که طبیعی بود تیپ کلاسیکش اومد و پیش من نشت
+سلام خانم صادقی خوب هستید؟
-بله ممنونم شما چطور اقا آرش
در حالی که با هم دست میدادیم اخمام رفت توی هم انتظار داشتم که به اسم بزرگم صدام بزنه احمق حداقل یکم احترام بزار
ولی سعی کردم گرم بمونم باهاش بعد خوش بش و سفارش دادن دیگه میخواستم شروع کنم
حقیقتا استرس خودم بیشتر از اون بود یا شاید اون بهتر خودش رو کنترل میکرد
+خب نگار واقعا برام سوال بود که چرا به این سمت کشیده شدی و اصلا چرا منو برای اولین تجربت میخوای در حالی که با اخلاقم آشنا هستی
_اممم میدونید دلیلش به خودم مربوطه
پریدم توی حرفش و گفتم همه چیز شما به من مربوطه و وظیفه شماست که همه چیز رو گزارش بدید این جزو اولین قوانین بود
خیلی ساده توی چشمام زل زد و گفت ولی من هنوز هیچی رو قبول نکردم
باورم نمیشد که قرار این رو رام کنم قشنگ داشت بازیم میداد حتی شک کردم که شاید از طرف کسی باشه
ولی با لبخند سری تکون دادم و گفتم بله شما درست میگید
هنوز قبول نکردید
برگردیم به سوال چرا اولین رابطتون رو با من میخواید؟
-میدونید چیزایی که شما به عنوان قوانین آهنین به بقیه معرفی کردید اتفاقا برای من خیلی هم جذابه و آسون به نظر میاد بیشترش خیلی کلی هست
و منم که گرایشم به فول اسلیو هست بیشتر پس یه جورایی احساس میکنم به هم میخوریم
یکم متعجب شده بودم
بحث و گفتوگو ادامه داشت و با هر ثانیه بیشتر احساس میکردم که منم واقعا اونو میخوام هر چقدر بیشتر خودش رو بروز میداد بیشتر از سرکشیش کم میشد و به مطیع بودنش اضافه
هنوز در حال توضیح بود که با انگشتم جلوی دهنش رو گرفتم و اونم ساکت شد گفتم همین الان بگو منو میخوای؟ یا نه
به آرومی دهنش رو باز کرد و نوک انگشتم رو لیس زد فکر کنم این یعنی اره به بیرون اشاره کردم و گفتم بره کنار اون ماشین وایسه پول کافه رو حساب کردم
سریع به کیان زنگ زدم بدون هیچ معطلی گفتم هر چی اطلاعات راجب نگار صادقی میتونی پیدا کن منتظر جوابش نموندم گوشی رو قطع کردم
به سمت ماشین رفتم کنار ماشین وایساده بود بهش گفتم سوار بشه و گوش کرد به سرعت خودم رو خونه رسوندم و با هم رفتیم تو دم در بود که گفتم همه لباس هات رو در بیار رنگش پریده بود انگار که خیلی شکه شده این بار ملایم تر رفتم جلوش و توی گوشش زمزمه کردم توله من وقتشه با هم بازی کنیم توله سگ های کوچولو هم که لباس نمیپوشن پس درشون بیار یه دستم رو بردم پایین و گودی کمرش رو کامل گرفتم با دست دیگه چونش رو قبل از این که بتونه حتی فکر کنه لباش رو بوسیدم جوری که قیافش کامل عوض شد انگار که تازه زنده شده چنگی به باسنش زدم ازش جدا شدم
به گفتن چشم به آرامی شروع به در آوردن لباساش کرد
اون ۲۷ سالش بود من ۲۲ سال یه زن بزرگ تر از خودم قبول کرده بود برده من بشه و این خود حس قدرت بود
به اورمی پالتو دامن یقه اسکی جوراب شلواری ضخیمش رو در آورد من با اندام بلوریش مواجهه شدم پوست سفید و بدون لک و جوش شکم تخت باسن خوش فرم و سینه های جمع جور با نوک های قهوای رنگش پایین تر که میرفتی به کس نسبتا تپلش که یه حالت جمع جور داشت میرسیدی یکم تیره تر از بدن و به رنگ سرخی که دوستش داشتم بهش گفتم مو های سرش که بسته بود رو باز کنه وقتی این کار رو کرد یه حجم موی زیاد قهوای لخت افتاد روی شونه هاش و مثل آبشار پایین تر رفت به گودی کمرش رسید صورتش قرمز شده بود نفس نفس میزد نمیتونست توی چشام نگاه کنه دیگه با دستش خواست جلوی بدنش رو بگیره که با دوتا صدا بهش فهموندم قرار نیست این کار رو بکنه چونش رو آوردم بالا وقتی که دیگه شهوت بهم غلبه کرده بود باز بوسیدمش دستم رو بردم بین پاش سریع واکنش نشون داد اون حسابی تحریک شده بود
پس ازش یکم فاصله گرفتم گفتم بره توی اتاق و روی تخت به پشت بخوابه چشمی گفتن از کنارم رد شد دستش رو گرفتم رو گفتم وایسا برگشت به سمتم بغلش کردم گفتم امروز قرار بابایت بشم بردم و روی تخت انداختمش دستاش رو بستم به چشم های خمارش نگا کردم کنار تخت نشستم شروع به بازی با بدنش کردم لباس سینه هاش کصش به ترتیب همشون رو لمس میکردم و فقط صدای اه ناله به گوشم میرسید انگار همه جای این دختر حساسه خشن شدم یه چک زدم توی گوشش برق از سرش پریده بود ولی اهمیتی نداشت اون الان اسباب بازی من بود شروع به مالیدن سینه هاش کردم تا جایی که کامل سفت شده بودن به خودش میپیچید بهش دستور داد پاهاش رو باز کنه من با یه دست مثانش رو فشار میدادم و با دست دیگه چوچولش رو میمالیدم حسابی خیس شده بود صداش هورنی خیلی وحشتناک میدونستم قراره آرگاسم بشه پس قبل از این که این اتفاق بیوفته سه تا ضربه آروم به کصش شدم به یک قدمی آرگاسم رسوندن ادم ها کار مورد علاقم بود ولش کردم دستاش رو باز کردم بهش گفتم پاهاش رو بگیره بالا و نگه داره همون جور که وایساده دیگه هیچی نمیفهمید فقط انجام میداد کمر بند شلوارم رو باز کردم کیرم به آستانه انفجار رسیده بود پرید بیرون روی سوراخش تنظیمش کردم و به سرعت یک جا فرو کردم تو دوباره برق لز سرش پرید میتونستم درد رو توی چهرش ببینم ولی یه دفعه بدنش به لرزش افتاد و شل شد این بی نظیر بود اون واقعا از درد لذت میبرد البته شدت تحریکش هم دخیل بود توی ماجرا ولی لذت این ماجرا به همین بود شروع کردم به تلمبه زدن در حالی که اون دیگه حتی نمیتونست پاهاش رو نگه داره و بی حال شده بود بعد یه مدت داگیش کردم تلمبه ها رو سخت تر در حینش اسپنک میزدم صداش مثل حیون ها شده بود روی آرنج افتاده بود ناله میکرد شدید منم هی ادامه میدادم تا جایی که منم آبم داشت می اومد تمام آبم رو توی کسش خالی کردم متوجه لرزش دوم شدم که باعث شد شدید تر ارضا بشم توی بغل هم بودیم بدون هیچ صدایی و حرفی ولی مغز های شلوغ حداقل برای من بهش گفتم شام چی میخوری؟
-نمیدونم هر چی که شما بخواید
+خوبه راستی یاد باشه باید مستر صدام کنی
-چشم
-ولی الان زود نیست تازه ساعت شیشه
+اره ولی قرار نیست چند ساعت ازت خبر داشته باشم
-یعنی چی
بلند شدم و توی وسایل هام یه دهن بند و یه چسب و ویبراتور آوردم به سینه هاش و چوچولش وصل کردم دهنش رو بستم و دست پاش رو به تخت ویبراتور رو روشن کردم و برق اتاق رو خاموش
+خداحافظ برای سه ساعت آینده
در اتاق رو بستم اومدم بیرون

نوشته: Vahid.free

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18