رفتن به مطلب

داستان سکسی دختر زیبا بهترین برده من شد


arshad

ارسال‌های توصیه شده


اسباب بازی جدید من
 

امروز قرار بود ببینمش بعد یه مدت طولانی یه نفر پیدا شده بود که با تمام قوانین من سازگار باشه حداقل توی پیام ها این جور نشون میداد البته من چندان علاقه ای به دیدنش نداشتم چون اولین تجربش بود و اموزش اولیه بهش داده نشده بود یه حسی بهم میگفت قراره خیلی روی مخ باشه
ولی من بازم میخواستم ببیمنش توی واقعیت ببینمش…
من آرش هستم یه پسر عادی که داره کار های دانشگاهش رو انجام میده در کنارش کار پاره وقت انجام میده قدم ۱۸۰ وزنم ۸۵ کیلو هست از خانوادم دور شدم توی یه شهر دیگه زندگی میکنم ولی مسئله اینه که من وانیلا نیستم یعنی اونقدر ها هم عادی نیستم گرایشم به روبط اس امی کشیده شده میخوام با یه دختر ساب آشنا بشم اسمش نگاره و با تمام قوانینم کنار اومده
طبق قانون هام که توی محفل خودمون به قوانین آهنین معروف شده
من فقط دختر قبول میکنم
اون باید حتما برده باشه
اون از لحظه ای که قبول کنه تمام چیز هاش به من مربوط میشه…
توی سرم داشتم به همین چیزا فکر میکردم که رسیدش باورم نمیشد دختر با اون وقار و زیبایی کسیه که همه چیز رو قبول کرده
اون یه خانوم کامل بود از رنگ چشاش تا موی سرش که طبیعی بود تیپ کلاسیکش اومد و پیش من نشت
+سلام خانم صادقی خوب هستید؟
-بله ممنونم شما چطور اقا آرش
در حالی که با هم دست میدادیم اخمام رفت توی هم انتظار داشتم که به اسم بزرگم صدام بزنه احمق حداقل یکم احترام بزار
ولی سعی کردم گرم بمونم باهاش بعد خوش بش و سفارش دادن دیگه میخواستم شروع کنم
حقیقتا استرس خودم بیشتر از اون بود یا شاید اون بهتر خودش رو کنترل میکرد
+خب نگار واقعا برام سوال بود که چرا به این سمت کشیده شدی و اصلا چرا منو برای اولین تجربت میخوای در حالی که با اخلاقم آشنا هستی
_اممم میدونید دلیلش به خودم مربوطه
پریدم توی حرفش و گفتم همه چیز شما به من مربوطه و وظیفه شماست که همه چیز رو گزارش بدید این جزو اولین قوانین بود
خیلی ساده توی چشمام زل زد و گفت ولی من هنوز هیچی رو قبول نکردم
باورم نمیشد که قرار این رو رام کنم قشنگ داشت بازیم میداد حتی شک کردم که شاید از طرف کسی باشه
ولی با لبخند سری تکون دادم و گفتم بله شما درست میگید
هنوز قبول نکردید
برگردیم به سوال چرا اولین رابطتون رو با من میخواید؟
-میدونید چیزایی که شما به عنوان قوانین آهنین به بقیه معرفی کردید اتفاقا برای من خیلی هم جذابه و آسون به نظر میاد بیشترش خیلی کلی هست
و منم که گرایشم به فول اسلیو هست بیشتر پس یه جورایی احساس میکنم به هم میخوریم
یکم متعجب شده بودم
بحث و گفتوگو ادامه داشت و با هر ثانیه بیشتر احساس میکردم که منم واقعا اونو میخوام هر چقدر بیشتر خودش رو بروز میداد بیشتر از سرکشیش کم میشد و به مطیع بودنش اضافه
هنوز در حال توضیح بود که با انگشتم جلوی دهنش رو گرفتم و اونم ساکت شد گفتم همین الان بگو منو میخوای؟ یا نه
به آرومی دهنش رو باز کرد و نوک انگشتم رو لیس زد فکر کنم این یعنی اره به بیرون اشاره کردم و گفتم بره کنار اون ماشین وایسه پول کافه رو حساب کردم
سریع به کیان زنگ زدم بدون هیچ معطلی گفتم هر چی اطلاعات راجب نگار صادقی میتونی پیدا کن منتظر جوابش نموندم گوشی رو قطع کردم
به سمت ماشین رفتم کنار ماشین وایساده بود بهش گفتم سوار بشه و گوش کرد به سرعت خودم رو خونه رسوندم و با هم رفتیم تو دم در بود که گفتم همه لباس هات رو در بیار رنگش پریده بود انگار که خیلی شکه شده این بار ملایم تر رفتم جلوش و توی گوشش زمزمه کردم توله من وقتشه با هم بازی کنیم توله سگ های کوچولو هم که لباس نمیپوشن پس درشون بیار یه دستم رو بردم پایین و گودی کمرش رو کامل گرفتم با دست دیگه چونش رو قبل از این که بتونه حتی فکر کنه لباش رو بوسیدم جوری که قیافش کامل عوض شد انگار که تازه زنده شده چنگی به باسنش زدم ازش جدا شدم
به گفتن چشم به آرامی شروع به در آوردن لباساش کرد
اون ۲۷ سالش بود من ۲۲ سال یه زن بزرگ تر از خودم قبول کرده بود برده من بشه و این خود حس قدرت بود
به اورمی پالتو دامن یقه اسکی جوراب شلواری ضخیمش رو در آورد من با اندام بلوریش مواجهه شدم پوست سفید و بدون لک و جوش شکم تخت باسن خوش فرم و سینه های جمع جور با نوک های قهوای رنگش پایین تر که میرفتی به کس نسبتا تپلش که یه حالت جمع جور داشت میرسیدی یکم تیره تر از بدن و به رنگ سرخی که دوستش داشتم بهش گفتم مو های سرش که بسته بود رو باز کنه وقتی این کار رو کرد یه حجم موی زیاد قهوای لخت افتاد روی شونه هاش و مثل آبشار پایین تر رفت به گودی کمرش رسید صورتش قرمز شده بود نفس نفس میزد نمیتونست توی چشام نگاه کنه دیگه با دستش خواست جلوی بدنش رو بگیره که با دوتا صدا بهش فهموندم قرار نیست این کار رو بکنه چونش رو آوردم بالا وقتی که دیگه شهوت بهم غلبه کرده بود باز بوسیدمش دستم رو بردم بین پاش سریع واکنش نشون داد اون حسابی تحریک شده بود
پس ازش یکم فاصله گرفتم گفتم بره توی اتاق و روی تخت به پشت بخوابه چشمی گفتن از کنارم رد شد دستش رو گرفتم رو گفتم وایسا برگشت به سمتم بغلش کردم گفتم امروز قرار بابایت بشم بردم و روی تخت انداختمش دستاش رو بستم به چشم های خمارش نگا کردم کنار تخت نشستم شروع به بازی با بدنش کردم لباس سینه هاش کصش به ترتیب همشون رو لمس میکردم و فقط صدای اه ناله به گوشم میرسید انگار همه جای این دختر حساسه خشن شدم یه چک زدم توی گوشش برق از سرش پریده بود ولی اهمیتی نداشت اون الان اسباب بازی من بود شروع به مالیدن سینه هاش کردم تا جایی که کامل سفت شده بودن به خودش میپیچید بهش دستور داد پاهاش رو باز کنه من با یه دست مثانش رو فشار میدادم و با دست دیگه چوچولش رو میمالیدم حسابی خیس شده بود صداش هورنی خیلی وحشتناک میدونستم قراره آرگاسم بشه پس قبل از این که این اتفاق بیوفته سه تا ضربه آروم به کصش شدم به یک قدمی آرگاسم رسوندن ادم ها کار مورد علاقم بود ولش کردم دستاش رو باز کردم بهش گفتم پاهاش رو بگیره بالا و نگه داره همون جور که وایساده دیگه هیچی نمیفهمید فقط انجام میداد کمر بند شلوارم رو باز کردم کیرم به آستانه انفجار رسیده بود پرید بیرون روی سوراخش تنظیمش کردم و به سرعت یک جا فرو کردم تو دوباره برق لز سرش پرید میتونستم درد رو توی چهرش ببینم ولی یه دفعه بدنش به لرزش افتاد و شل شد این بی نظیر بود اون واقعا از درد لذت میبرد البته شدت تحریکش هم دخیل بود توی ماجرا ولی لذت این ماجرا به همین بود شروع کردم به تلمبه زدن در حالی که اون دیگه حتی نمیتونست پاهاش رو نگه داره و بی حال شده بود بعد یه مدت داگیش کردم تلمبه ها رو سخت تر در حینش اسپنک میزدم صداش مثل حیون ها شده بود روی آرنج افتاده بود ناله میکرد شدید منم هی ادامه میدادم تا جایی که منم آبم داشت می اومد تمام آبم رو توی کسش خالی کردم متوجه لرزش دوم شدم که باعث شد شدید تر ارضا بشم توی بغل هم بودیم بدون هیچ صدایی و حرفی ولی مغز های شلوغ حداقل برای من بهش گفتم شام چی میخوری؟
-نمیدونم هر چی که شما بخواید
+خوبه راستی یاد باشه باید مستر صدام کنی
-چشم
-ولی الان زود نیست تازه ساعت شیشه
+اره ولی قرار نیست چند ساعت ازت خبر داشته باشم
-یعنی چی
بلند شدم و توی وسایل هام یه دهن بند و یه چسب و ویبراتور آوردم به سینه هاش و چوچولش وصل کردم دهنش رو بستم و دست پاش رو به تخت ویبراتور رو روشن کردم و برق اتاق رو خاموش
+خداحافظ برای سه ساعت آینده
در اتاق رو بستم اومدم بیرون

نوشته: Vahid.free

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • gayboys
      شخصیتی بنام فرزانه - 1   زن داداش بزرگم فرزانه بعد از فوت داداشم طبقه پایین خونشون یه آرایشگاه زد که دختر عموم مرضیه هم که بیوه بود و دختر خاله فرزانه میشد میرفت اونجا آرایشگاه خانواده عموم خیلی به این دختر سخت میگرفتن انگار گناه کرده که شوهرش مرده با اینکه 2 سال از فوت شوهرش می گذشت نمیذاشتن کسی بهش نزدیک بشه خب منم ازش خوشم اومده بود اما هیچ جوره فرصت آشنایی نداشتیم همه جا مامانش همراهش بود جز آرایشگاه که وقتی شلوغ میشد میرفت کمک فرزانه یه بار به فرزانه گفتم که داستان اینه و میخوام با مرضیه حرف بزنم گفت باشه به مرضیه میگم اگه خودش قبول کرد زنگت میزنم بیاید برید طبقه بالا با هم حرف بزنید اما قول بده فقطحرف بزنیدااااا باشه؟ گفتم چشم خیالت راحت منو که میشناسی گفت چون میشناسم گفتم خندیدم گفتم به خدا فقط صحبت می کنیم گفت باشه چند روز بعد زنگم زد گفت مرضیه قبول کرده فردا ساعت 4 عصر اینجا باش دیرتر نیا که مشتری میاد نمی خوام کسی بفهمه راس ساعت 4 رفتم خونشون مرضیه هم بود فرزانه برامون چای و شیرینی گذاشت و رفت پایین گفت مرضیه جان یه ساعت دیگه پایین منتظرتم و رفت پایین. مرضیه گفت کورش چرا من؟ این همه دختر؟ مامانت میاد یه دختر بیوه برات بگیره؟ گفتم بیوه کجا بود؟ کلا دو ماه زندگی کردید فکر نکنم اصلا فرصت نکرد کاری کنه که خندید با هم خیلی حرف نزدیم که یه ساعت شد و مرضیه گفت من این هفته کلا اینجام با فرزانه صحبت میکنم هر روز بیای یه ساعت حرف بزنیم از اون روز هر روز ساعت 4 تا 5 میرفتم و با مرضیه حرف میزدم که با اصرار من به فرزانه که یه ساعت چیه زود تمام میشه اجازه داد دو ساعت حرف بزنیم که دیگه حرفی برای گفتن نبود بوس و بغل بود بهش میگفتم بذار ببینم توی دو ماه چه دسته گلی به آب دادی به زور تونستم شلوار و شورتشو تا زانو بکشم پایین میگفت فرزانه بفهمه جرم میده گفتم نمی فهمه و براش کوسشو می خوردم گفت خیلی دوست دارم خوردنتو گفتم پس صدات در نیاد نشوندمش روی مبل و شلوار و شورتشو از پاش درآوردم و پاشو باز کردم و شروع کردم خوردن کوسش می گفت انگشتتو بکن توش بالای کوسشو مک میزدم و با انگشتم توی کوسش می کردم خدایش تنگ بود حتی واسه انگشتم گفتم چند بار کردت؟ گفت دو هفته هر شب بعدش پریود شدم و بعدش دوباره هرشب به جز پریودیام هر شب میکردم گفتم بازم خوب تنگ مونده گفت دو سال ازش میگذره گفتم واسه همین تو رو انتخاب کردم چون میدونستم تنگی از کون که نکردت؟ گفت نه اصلا وقت نکرد گفتم این ماله خودمه خودم افتتاحش میکنم مرضیه که ارضا میشد وقت تمام بود و میرفت که کم کم صدای فرزانه دراومد که بسه اگر می خوای برو بگیرش خونه من جای این کارها نیست و صد تا چرت و پرت دیگه منم رفتم به مامانم گفتم که مخالفت کرد گفت چرا مرضیه؟ مگر دختر خالت فهیمه چشه؟ گفتم من مرضیه رو می خوام فهمیه رو نمی خوام خلاصه دعوامون شد گفت من از خانواده بابات الدنگت دختر نمی گیرم اونم مرضیه با اون مامان خشکه مقدسش اون وقت توی عروسیت به جای شیرینی باید خرما بدی خدایشم راست می گفت اما من واقعا مرضیه دوست داشتم و اون اصلا خشکه مقدس نبود از فرزانه هم برای قانع کردن مامانم کمک گرفتم اما اونم نتونست کاری کنه فرزانه گفت فراموشش کن گفتم نمی تونم من فقط مرضیه می خوام گفت نه بابا؟ کورش عاشق شده اونم دختر عمو بیوه اش چند روزی گذشت و بحث و دعواها ادامه داشت که فرزانه گفت فردا 5 شنبه است ساعت 8 شب بیا با هم حرف بزنیم تا بهت بگم چیکار کنی. 8 شب رفتم فکر کردم مرضیه هم هست اما فقط فرزانه بود گفتم مرضیه کجاست؟ گفت خونشون گفتم پس با کی حرف بزنیم؟ گفت ما دو تا با هم. نشسته بودم روی مبل که دیدم از اتاق اومد بیرون یه تور سفید یه سره که مثله سارافان بود تنش بود که کل بدنش مشخص بود اومد نشست کنارم و گفت من فقط شبای جمعه می خوام که ماله من باشی اگه قبول کنی می تونی هر روز مرضیه رو بیاری اینجا با هم حرررررف بزنید دست زدم به سینه هاش گفت پس قبول کردی گفت اینو پوشیدم چون باید پارش کنی تا به زیرش دست پیدا کنی منم مثله وحشیا کلا پارش کردم و افتادم به جون کوسش گفت پس بلدی باید کجا رو بخوری مثله مرضیه هم براش مک میزدم هم انگشت می کردم توی کوسش کیرمو کردم توی کوسش و شروع کردم تلمبه زدن گفت آخ جون دقیقا مثله کامران میکنی دوست دارم کامران صدات کنم بکن کامران جونم بکن کوسمو منم توی کوسش تلمبه میزدم هیچ وقت فکر نمی کردم یه روز توی کوس بیوه داداشم تلمبه بزنم اما واقعیت بود و داشتم میزدم می گفت این دسته بیل توی کوس مرضیه هم کردی؟ گفتم نه گفت آخ جون پس من اولین نفرم دوست داشتم اینو گفت تندتر بزن تا با هم ارضا بشیم و توی بغل هم ارضا شدیم و ریختم توی کوسش گفت آخ جوووون آب یه مرررد بهم گفت مرضیه بکن آبتو بریز توش تا حامله بشه بعدش دیگران مجبورن باهاتون کنار بیان… ادامه داره… نوشته: کورش
    • gayboys
      شانس واقعا گاهی در خونمون میزنه اما ما....   داداش بزرگم ناصر و زنش ندا دو سالی بود ازدواج کرده بودن که ناصر یه پراید خرید و ندا اصرار زیاد کرد که برن شمال خلاصه رفتن اینطور که میگن گویا ندا پیاده میشه خرید کنه یه کامیون از روی پراید ناصر رد میشه و ماشین له میشه و ناصر فوت میکنه ندا هم که این صحنه میبینه شوکه میشه و نمیتونه صحبت کنه بعد از مراسم فوت ناصر ندا چون فقط یه داداش داشت که ساکن همدان بود و زنش هم با ندا رابطه خوبی نداشت به اصرار مامانم ندا موند خونه ما چون هنوز نمی تونست حرف بزنه. ندا هیکل خوبی داشت سفیدم بود لباس مشکی هم پوشیده بود خیلی خوشگل تر شده بود منم به بهانه کمک کردن خودمو بهش گهگاهی میمالیدم که اون چیزی نمی گفت کم کم بهم وابسته شده بودیم تنها میشدیم بغلش میکردم بهش میگفتم ناصر نیست من هستم خودم همه جوره هواتو دارم ندا جووونم کم کم تونست حرف بزنه و برای حرف زدنش جشن 3 نفره (من و ندا و مامانم) گرفتیم. تازه وقتی شروع کرد حرف زدن بیشتر عاشقش شدم میگفت تو معبود منی من بندتم محسن جانم تو بت منی میپرستمت محسن جانم ازش خیلی لب می گرفتم تا جایی تنها میشدیم توی بغل هم بودیم با کلی بوس لب مامانم که اوضاع دید گفت اینجور نمیشه محسن باید ندا رو عقدش کنی دیگه شورشو درآوردید گفتم نمیشه خودت صیغه بخونی چند روز دیگه بریم عقد کنیم؟ به ندا گفت ندا هم قبول کرد صیغه خوند و منو ندا رفتیم توی اتاق که امشب با هم بخوابیم گفتم امشب دیگه به آرزوت میرسی کیرم توی کوست میره گفت این که آرزوی تو بود گفتم آرزوی تو نبود؟ گفت واقعیتشو بخوای چرا بوده و هست و خواهد بود بچه پر رو انداختمش روی تخت و ازش لب می گرفتم و دستم لای پاش بود و کوسشو میمالیدم بهش می گفتم چه احساسی داری وقت کوس دادنت رسیده؟ گفت همون حسی که تو وقت کوس کردنت رسیده گفتم بهترین حس دنیاست کردن زنی که آخرش به خودم رسید گفت منم بهترین حس دنیاست به پسری رسیدم که همیشه دوست داشتم ماله اون باشم کیرمو گذاشتم توی دهنش خیلی وقت بود دوست داشتم این صحنه رو ببینم که زن داداش خوشگلم کیرم توی دهنشه واسه همین کیرمو تا ته کردم توی دهنش و به صورتش نگاه میکردم خیلی دوست داشتم این صحنه رو کیرمو درآوردم از دهنش و گذاشتم وسط پیشونیش صورتش زیر کیرم بود یه صورت خوشگل زیر یه کیر سیاه و کلفت خودش کیرمو گرفت سرشو لیس میزد میگفت کیرت مثله کیر ناصر کلفته من سر کیر گوشتی دوتاتون خیلی دوست دارم و مثله آبنبات لیسش میزد گفت محسن بهم رحم نکن بکنش توی کوسم باید جیغمو در بیاری منم کردمش تا ته توی کوسش که چقدر داغ بود اما خیلی تنگ نبود خیلی گشادم نبود داد میزد تلمبه بزن تلمبه بزن منم شروع کردم تند تند تلمبه زدن مثله مار به خودش می پیچید به سینه هاش چنگ میزد از من لب می گرفت منم مثله ندیده ها فقط تلمبه میزدم حتی نمی تونسنم حرف بزنم تا اینکه آبم اومد و ریختم توی کوسش گفت چرا گذاشتی آبت بیاد؟ هنوز زود بود میگفت هنوز باید کوسمو بگایی کیرتو بذار لای پسونام کیر کوچولو شدمو به پسوناش میمالید میگفت نرمه؟ دوست داری؟ کیرتو خیلی دوست دارم خیلی داشت حال میداد اما آبت زود اومد اشکال نداره بمالش به پسونام تا راست بشه کم کم کیرم لای پسونای ندا راست شد و التماس می کرد بکنم توی کوسش که دوباره شروع کردم توی کوسش تلمبه زدن که داد زد تندتر تندتر و بعدش ارضا شد و پاهاشو دورم سفت فشار داد که تلمبه نزنم منم نزدم گفت صبر کن فدات بشم صبر کن بعدش گفت بکن توی کونم محسن جان کردم توی کونش خیلی تنگ بود گفت فقط دو بار به ناصر کون داده الانم چون ارضام کردی دوست دارم بهت کون بدم راستم میگفت کیرمو چپوندم توی کونش دردش اومد و میگفت آروم آروم محسن جان کون گنده ای داشت و کردن داخلش خیلی تصویر زیبایی بود و اینکه سوراخ کونش قرمز بود و دور کیرمو یه جوری گرفته بود گفتم دیگه نمی تونم درش بیارم که یکم که عقب جلو کردم دیدم نه همه چیز اوکیه و شروع کردم تلمبه زدم گفتم کونت از کوست تنگ تره خیلی حال میده گفت کوسم حال نداد بهت؟ گفتم چرا اما کونت بیشتر حال میده و شروع کردم تند تند تلمبه زدن خیلی حال میداد اما ندا درد داشت و جیغ میزد واقعا لذت زیادی داشت وقتی کیرمو تا ته توی کونش فرو می کردم و سوراخ کونش دور کیرمو سفت گرفته بود و دوباره تند تند تلمبه زدم تا آبم اومد و ریختم توی کونش. اون شب توی بغل هم خوابیدیم و صبح با خوشحالی و انرژی زیادی رفتم سرکار شب که رفتم خونه ندا یه دامن و تاپ پوشیده بود که جلوش زانو زدم و سرمو بردم لای پاش و کوسشو براش می خوردم که مامانم گفت ندا اینو جمعش کن برید توی اتاق از اون روز 3 شب متوالی با ندا از کوس و کون سکس کردم مامانمم میگفت بیا بریم عقدش کن اما منو ندا سرگرم سکس و لذت هاش بودیم و اصلا برامون مهم نبود تا اینکه ندا حامله شد مامانم گفت دیگه برو عقدش کن که به بهانه ماموریت کاری شبها خونه نرفتم راستش نمی خواستم عقدش کنم من چه گناهی کرده بودم که باید بیوه داداشمو بگیرم؟ منم دوست داشتم یه دختر باکره بگیرم و خودم پردشو بزنم و صفر کیلومتر ماله خودم باشه نه ندا که همه چیزش ناصر استفاده کرده بود اینها رو به مامانمم گفتم گفت حالا یادت افتاده؟ حالا که زدی حاملش کردی؟ گفتم خب بگیم بچه ماله ناصره گفت من نمی تونم من یه مادرم نمی تونم بچه ای که ماله توعه بگم ماله ناصره ناصر اصلا بچه دار نمیشد می خواستن برن درمان کنن که اون اتفاق افتاد گفتم خب بره سقط کنه گفت ندا عاشق بچه است حالا بچه دار شده انقدر ذوق داره بعدشم محسن کدوم دختری توی فامیل به خوشگلی نداست؟ میدونم که با هم خوابیدنتون هم خیلی بهت حال داده دیگه چه مرگته پسر؟ مهم اینه که یه زن دوست داره اون یه تیکه پرده به چه دردت می خوره؟ محسن اگه ندا ول کنی خیلی پشیمون میشیااااا؟ دیگه مثلش نیستاااااا؟ تو بیا با ندا زندگی کن فقط یه سال اگه دوست نداشتی خودم برات زن می گیرم اما هیچکس مثله ندا نمیشه اصلا من خواستم بمونه که تو بگیریش مادر دختر به این خوبی قشنگی گفتم باشه امشب میام خونه. از اون شب که رفتم خونه وقتی به خودم اومدم دیدم 4 سال گذشته با ندا ازدواج کردم و پسرم پرهام به دنیا اومده و ندا بچه دوم حاملست که دختر شد و اسمشو گذاشتیم پریماه مامانم راست میگفت ندا واقعا یه زن محشره و منم خیلی دوست داره منم روز به روز بیشتر عاشقش شدم. خوشحالم که به حرف مامانم گوش دادم و واقعا خوشبختم. نوشته: محسن
    • migmig
      عکس سکسی ایرانی برای تماشای تصاویر در سایز اصلی روی هر عکس کلیک بکنید.
    • migmig
      فیلم سکس داگی ایستاده زیر دوش با دوست دختر تتو دار (قسمت قبل) . تایم: 01:45 - حجم: 22 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • migmig
      فیلم ساک زدن حرفه ای خانمی . تایم: 0:26 - حجم: 5 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18