رفتن به مطلب

داستان سکسی سفر با دخترخاله


arshad

ارسال‌های توصیه شده


خودمم باورم نمیشد - 1
 

سلام من امیرم ۲۸ سالمه داستان واقعی که برام افتاده رو براتون تعریف میکنم. یه یک سالی بود روی دختر خالم قفل کرده بودن اما هر جور میخواستم نزدیک نمیشد یه روز حوصلم سر رفته بود بعد ظهر جمعه که میدونین دیگه خیلی تخمیه دراز بودم تو تختم تو اینستا میگشتم تبلیغ یه پیج رو دیدم که تور میبرن رفتم توش دیدم باحاله پیام دادم هزینه پرسیدم گفتن دو روزه میشه ۲/۵ گفتم تا شب خبر میدم از اتاق اومدم بیرون دیدم مادرم آشپزی میکنه گفتم مهمون داریم انقدر غذا درست کردی گفت اره خالت اینا دارن میان شب شدو اومدن نشسته بودیم دختر خالمم مبل بغلم بود گفت حوصله ادم سر میره همه چی تکراری شده گفتم من احتمالا برم تور به کلم یه بادی بخوره هنگامه گفت واقعا برگشت رو به شوهر خالم گفت بابا امیر داره میره تور من با دوستام باهاش بریم؟ گفتش برو کی هست حالا گفتم پنجشنبه جمعه هفته بعد گفت ما سه نفریم با تو کی میاد گفتم تنهام کسیو ندارم گفت پس به توره بگو پیام دادم تو پیجه و گفت مبلغو واریز کنین به این شماره کارت منم ۱۰ تومان زدم و به دختر خالم گفتم که ریختم خودم گفت باشه فردا برات حسابمونو میزنم تو دلم قند آب شده بود که باهاش بالاخره تنها شدم و میتونم حرکتی بزنم فردا سر کار بودم هنگامه زنگ زد تشکر کرد گفت شماره کارتتو بفرست الان برات بزنم حسابو یکم تعارف شاه عبدالعظیمی کردم گفتم نمیخواد گفت نه بفرست فقط یه موضوعیه که بهت میگم نباید کسی بفهمه گفتم چی گفت من دوست پسرمم میاد انگار با پتک زدن تو سرم گفتم نه بابا به من چه ربطی داره دهنم قرصه نگران نباشو خداحافظی کردیم تا ده دقیقه ذول زده بودم بدون حرکت و پلک زدن یه نقطه رو نگاه میکردم روز دوشنبه پیام دادم به پیجه گفتم لوازم چی باید بیاریم گفت تور چادر داره ولی کسی دوست داشته باشه خودشم چادر میاره لوازمم …بیارین زنگ زدم به هنگامه گفتم اینارو بیارین گفت شب کجا میخوابیم گفتم چادر دارن خیاری بغل هم میخوابن همه کسی چادر داشته باشه خودش میتونه بیاره گفت رضا چادر داره میگم بیاره گفتم رضا کیه گفت دوست پسرم دیگه گفتم آها و بعد تماس گفتم این چه سوال مزخرفی بود پرسیدی دیگه حوصله رفتن نداشتم اصلا حوصله هیچکسیو نداشتم رفتم میدون قیام کتونی بگیرم و بعد گشتن بالاخره یکی خریدم و یه مغازه دیدم لوازم سفر داره رفتم تو یه کوله برداشتم با فمقمه اب دیدم چادرم داره گفتم چند گفت این چهار نفرست جنس عالی داره ضد ابه چهارو پونصد گفتم بده اینم خرید کردمو رفتم خونه پیام دادم به پیجه گفتم امکان داره یکیمون کنسل کنه گفتن نه دوست نداشتم با اونا برم گفتم تورو عوض کنم گفتم ماشه با ماشین خودم بیام گفت اتوبوس وی ای پیه چه توریه اینطوری خوش میگذره گفتم خیلی حال نمیکنم گفت خودت میدونی پشتمون راه بیفت پنجشنبه ساعت چهار صبح میدون ازادی باید جمع میشدیم دختر خالم زنگ زد گفت داری میای گفتم اره ماشین گرم شه راه میفتم گفت یعنی چی گفتم من با ماشین خودم میام گفت خیلی مسخره ای بزن برقص میکنیم تا اونجا گفتم خیلی اهلش نیستم گفت اینو جلو کسی بگو که نشناستت رسیدم میدون دیدم اتوبوسم وایساده یکی یکی دارن میان با خودم شرابم اورده بودم تو راه کم کم بخورم دختر خالم با دوست پسرش رسید عقب اسنپ نشسته بودن پیاده شدن یه دخترم از جلو پیاده شد باهاشون سلام علیک کردم پسره گفت خوب اقا امیر میومدی تو اتوبوس اصل سفر دسته جمعی بودنشه گفتم یکم بیحالم نمه نمه میام پشتتون دختره که با گوشیش حساب اسنپو داد اومد سمتمون سلام کرد دختر خالم گفت مهشید دوستم یه دختر سفید قد بلند که چشمهای قهوه ای روشن داشت یه شلوار پاره پاش بود که زانوش کلا بیرون بود دست دادیم گفت شما پسرخانه هنگامه ای پس خیلی ازت تعریف کرده گفتم لطف داره گفت چرا ماشین اوردی گفتم من نمه نمه میام گفت سر نمیره حوصلت گفتم نه شراب اوردم کلم داغ میشه رو کرد به هنگامه گفت هنگامه خدانگهدار من با پسرخالت میام هنگامه گفت یعنی چی این مسخره بازیا چیه گفت میدونی که من از شراب نمیتونم بگذرم راستش یه کوچولو امید گرفتم نشستیم تو ماشینو بعد از یک ساعت تاخیر همه اتوبوس راه افتاد ما هم پشت سرش کرجو که رد کردیم گفت پس کو شرابت گفتم هنوز نیم ساعت نیست گفت بیار بابا انداختی تو کلم گفتم پس خودت بریز من که پشت فرمونم نمیتونم در اورد از مشما گفت بهبه چه رنگی هم داره گفت پیکت کو گفتم یه دونه دارم لیوان کاغذا دارم گفت حیف این نیستش تو اون لیوان عیب نداره و برداشت ریخت گفت اهنگم بزار ضبطو روشن کردم داریوش میخوند اهنگ شقایش گفت این چیه مگه شیره زدیم گوش کنیم اهنگ بزار فاز بگیریم گفتم گوشیتو وصل کن خودت بزار که اهنگایی گذاشت که منو بکشنم گوش نمیدادم شروع کرد رقصیدن قشنگ معلوم بود گرفتتش رسیدیم قزوین گفت هنگامه نگفته بود پسرخاله باحالی داره گفتم لطف داری و با یه اشوه شروع کرد به رقص نمیدونم یه دفعه الکی کیرم راست شد جوری که از شلوار معلوم بود چشمش افتاد گفت اوه اوه چته چیزی نخوردی هنوز گفتم نمیدونم دست من که نیستش گفت بیا بپیچونیمشون گفتم یعنی چی گفت هم من زدم بالا هم تو بیا بپیچونیم منم که از خدا خواسته گفتم کجا بریم گفت نمیدونم از جاده بزن بیرون یکم رفتیم جلوتر تابلو تونکابن بود زدم بیرون و رفتیم تا رسیدیم اونجا دیدم جاش جالب نیست مستقیم جاده رو رفتیم تا به یه جا رسیدیم یه تپه داشتو دورشم درخت بود گفتم چادر دارم بریم اونجا گفت بریم هی شراب میخورد گفتم بسه تگری میزنیا رفتم بالا چادرو با بدبختی زدمو میخ زدم زمین پتو و متکام اورده بودم انداختم تو چادر اومد تو چادر خودشو انداخت رو پتو بد گرفته بودش یپ درو بسطتم کیرم داشت میترکید گفتم گفتم که کم بخور بزار زیرتو درست کنم اومدم بلندش کنم ذیگه نتونستم خودمو نگه دارم لبمو گذاشتم رو لبش و یه نفس عمیقی کشید دستمو بردم تو شلوارشو شرتشو زدم کنار کوسش حخیس خیس بود گفتم جووون عجب کوس لیزو داغی شروع کردم کوسشو مالوندن اوند عین مار به خودش میپیچیدو دستمو با رونای پاش فشار میداد کیرمو در اوردم گفتم بیا ساک بزن با دستش گرفتش نوک زبونشو اورد بیرون دور کلاهک کیرم میچرخوند داشتم دیوونه میشدم یه دفعه کرد دهنش جوری که نوک کیرم خورد ته حلقش و دراورد گفت چقدر شقه جووون خوابوندمش خوابیدم روش اونم فقط میگفت توروخدا بکن دیگه یه دفعه فشاز دادم تو کسشو یه جیغ زد و تند تند تلمبه میزدم انقدر محکم میزدم گفت مثانم پره گفتم بیخیال یه دفعه با هر ضربه شاشش می پاشید بیرون اما انقدر لذت داشت گفتم به درک کثیفی چادر محکم تر میزدم داگیش کردم وای سوراخ کون تنگ نوک کیرمو با آب دهنم خیس کردم گذاشتم رو سوراخ کونش با ناله میگفت درد داره نکن یواش یواش فشار دادم تا کلش رفت تو و شروع کردم عقب جلو هر دفعه که جلو می بردم فشارو بیشتر میکردم بیشتر بره تو تا ته رفت و صدای نالش رفت بالا گفت بزار بیام روت گفتم بیا در اوردم کیرمو اومد روم کیرمو گزفت کرد تو کوسش شروع کرد به تلمبه و مالیدم کوسش یه دفعه شاشش اومدو شروع کرد به فشار دادن کوسش رو من و جیغ زدن و ارگاسم شد تمام بدنم خیس شده بود سریع خوابوندمش شروع کردم تلمبه تو کوسش ابم داشت میومد دیگه کیرمو در اوردم سریع بردم جلو دهنش گفتم باز کن و ریختم تو دهنشو کیرمو پشت بندش کردم تو دهنش یکی دوتا اوق ریز زد اما از بس حال داشت نمیخواستم از دست بدم کیرمو در اوردم و گفت مممممم و قورت داد ابمو جفتمون افتادیم اون که بیهوش شد منم یه ده دقیقه ای لمس بودم دختر خالم زنگ زد گفت کجایین ما رسیدیم گفتم پنچر کردیم داریم میایم باید لباس عوض میکردیم رفتم از ماشین اوردم بعد تعویض راه افتادیم اگه نظرات خوب باشه از رابطه های بعدیمونم مینویسم

نوشته: امیر

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18