gayboys ارسال شده در 15 ساعت قبل اشتراک گذاری ارسال شده در 15 ساعت قبل سکس با مرجان زن دوستم سلام خدمت همه بچه های سایت این داستان که میخوام تعریف کنم برا سال ۹۶ اسمم محمد یه رفیق دارم به اسم رضا یسال میشد ازدواج کرده بود اسم زنش مرجان از لحاظ زیبایی قیافه مرجان خیلی از رضا سر تر بود رضا شغلش حراست بود یه گروه تلگرام داشت که دختر پسر بودن میرفت مخ میزد شبا سر کار بود تو تلگرام با دخترا لاس میزد چند باری بهش گفتم دست بکش از این کارا ولی گوش نمی کرد با یکی آشنا شده بود متاهل بود سنش از زنش خیلی بیشتر بود خلاصه از این بگو از اون بگو با هم ملاقات کردن چند وقتی گذشت مرجان فهمیده بود از من پرسید که رضا داره گند میزنه به زندگیمون منم موندم چی بگم خودم زدم به اون راه که خبر ندارم گفتم مگه چی شده داستان کامل فهمیده بود. منم گفتم رضا غلط میکنه بزار باهاش حرف بزنم رفتم سراغ رضا گفتم مرد حسابی چه کاریه خو زنت میفهمه بگا میری این کارو نکن گفت نه بابا نترس هیچی نمیشه گفتم دردت چیه خب زن خودت چشه مگه گفت مگه کسی باغچه داره تو خونه دیگه تو جنگل نمیره گفتم چه ربطی داره گفت هنوز مجردی نمیدونی بعدا میفهمی گفتم کاری ندارم با این داستان ها فقط جمع کن خودتو ابروت نره مرجان پیام داد گفت چی شد گفتم گردن نمیگیره میگه من کاری نکردم گفتم بهش حرکتی ازت ببینم باهات حرف نمیزنم دیگه مرجان هم تشکر کردخدا حافظی کردیم منم مدتی از رضا دور شدم بعد دوماه رضا زنگ زد بیا خونمون رفتم زنش قهر کرده بود خونه باباش گفتم جریان چیه گفت مچم گرفته از این حرفا گفتم خاک تو سرت گفت باهاش حرف بزن بشو ضامنم قانع بشه برگرده خلاصه بعد چندروز پیام زنگ قانع شد اومد خونه بعد مدتی گذشت باز مرجان پیام داد که بازم داره همون کارارو انجام میده گفتم بهترین راه طلاقه فایده نداره گفت نمیدونم با یه بچه من چکار کنم خلاصه مدتی بود دیگه مجبوری مونده بود پیشش یسره با من درد دل میکرد ۳ماه بود از این اتفاق میگذشت پیام های مرجان از درد دل شد پیام عاشقانه از این حرفا منم اولش محکم بودم ولی درد دلاش گوش میکردم دلم میسوخت رضا از کارش کوتاه نمیومد مرجان هم که با این همه اتفاق نه خونه باباش میرفت نه طلاق میگرفت هرشب با کلی چت کردن دیگه رومون باز شده بود از هر کلماتی استفاده میکردیم عادی شده بود یه شب شروع کردیم به حرف زدن رفتیم کانال سکس چت تا اخرش بعد حرفامون گفت این فقط یه چت بود دوس ندارم واقعیت داشته باشه هواست باشه گفتم چشم ولی خودم دیگه از ته دلم دوس داشتم باهاش سکس کنم یه شب بهش پیشنهاد دادم قبول نکرد گفت رضا بهم بدی کرده ولی اصلا دوس ندارم من این کارو بکنم منم گفتم اشکال نداره هر جور راحتی بعد دوهفته خودش بهم در خواست سکس داد منم باورم نمیشد گفتم چطور شد قبول کردی گفت که روی لباس رضا موی زن دیده که با موی خودش فرق داشته این موهاش مشکی بوداون موی طلایی خلاصه دیگه حرصش درومده بود منم یه کم فکر کردم گفتم بزار برم بینم چی میشه رضا شب تا۷ صبح سر کار بود ما قرار گذاشتیم ساعت ۱۲رفتم پیشش پیام دادم درو باز کرد رفتم داخل اولین بارم بود اصلا دستم به بدن زن میخورد بدون معطلی همدیگرو بغل کردیم چند ثانیه توهمون حالت بودیم چراغا همه خاموش بود گفت بدون سر صدا بریم تو اتاق اخه بچش خواب بود تو حال ما رفتیم تو اتاق شروع کردم به خوردن لباش چند دقیقه رو لباش بودم شروع کردم لباساش دراوردم افتادم روش سینه هاش خوردم هرچی فیلم سوپر دیده بودم انجام میدادم. خیلی حال میداد بدن نرم ژله ای داشت رفتم رو کصش دهنم بردم جلو دیدم دست گرفت جلوش گفت نه کثیفه گفتم ول کن دوس دارم زبونم کردم توش با دستام بغل رونش ماساژ دادم دست گذاشته بود جلودهنش فهمیدم لزت میبره منم ادامه دادم یه کم با دست بالای کصش ماساژ دادم اومدم بالا لبش خوردم کیرم میخورد به سوراخ کصش قربون صدقش میرفتم سینه هاشو میمالیدم سینه های کوچیکی داشت گفت نمیخوای شروع کنی گفتم چرا که نه عزیزم خودش کیرم گذاش دم سوراخش یواش فشار دادم رفت داخل یه نفس عمیق کشید بغلش کردم یه کم روش موندم اروم شروع کردم تلمبه زدن همزمان لبش میخوردم تلمبه میزدم یه دستم رو سینش بود بعد یه دیقه بلندش کردم رو تخت خواب حالت داگی وایساد کیرم کردم تو سوراخش اروم تلمبه زدم توش با دستام لپکونش فشار میدادم یهو صدای بچه اومد بیدار شد مرجان رفت پیشش ارومش کرد بعد چند دیقه برگشت دیگه کیرم خوابیده بود دوبار بغلش کردم لب بوس گفت ۶۹ شیم کیرم کرده بود تو دهنش منم داشتم کصش میخوردم که کیرم کاملا سیخ شده بود تا ته میکرد تو حلقش خیلی حال میداد زبونم توکصش بود با انگشت نقطه حساسش ماساژ میدادم بعد چند دیقه دوباره شروع کردیم روبه بالا وایسا رو تخت لنگاش بالا بود منم رفتم وسط پاش کیرم کردم تو سوراخش با دوتا دستام سینه هاش گرفتم تلمبه زدم توش در حینی تلمبه زدم یه دستم بردم رو کصش ماساژ میدادم که دیدم بدنش داشت واکنش نشون میداد فهمیدم داره ارضا میشه منم خودم انداختم روش گردنشو میخوردم سرعت تلمبه هام زیاد کردم مرجان داشت به خودش می پیچید صداش در اومد سریع لبش گرفتم خوردم اینقد رو حشر بود لبم گاز میگرفت یهو شروع کرد لرزیدن سفت منوگرفته بود که تلمبه نزنم منم میدونستم الان باید بزنی منم با هر بدبختی میزدم تا کامل ارضا شد منم داشتم میشدم اروم تلمبه میزدم داخل کصش هم داغ شده بود هم لیز همینجوری تلمبه میزدم گفتم دارم میشم گفت بکش بیرون کشیدم بیرون گفت بشین رو شکمم نشستم شروع کر با کی م بازی کردن با دست ابم اورد ریخت تو صورتش یه کمش هم تو دهنش هردو بیحال افتادم ساعت ۳بود دیگه بلند شدیم خودمون تمیز کردیم لباس پوشیدیم یه کم حرف زدیم رفتم خونه تقریبا چندین بار این کارو انجام دادیم ولی اخرت کص بود نامبر وان بود نوشته: محمد لینک به دیدگاه به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده