رفتن به مطلب

داستان سکس با زن خوشگل دوستم


gayboys

ارسال‌های توصیه شده


سکس با مرجان زن دوستم
 

سلام خدمت همه بچه های سایت این داستان که میخوام تعریف کنم برا سال ۹۶ اسمم محمد یه رفیق دارم به اسم رضا یسال میشد ازدواج کرده بود اسم زنش مرجان از لحاظ زیبایی قیافه مرجان خیلی از رضا سر تر بود رضا شغلش حراست بود یه گروه تلگرام داشت که دختر پسر بودن میرفت مخ میزد شبا سر کار بود تو تلگرام با دخترا لاس میزد چند باری بهش گفتم دست بکش از این کارا ولی گوش نمی کرد با یکی آشنا شده بود متاهل بود سنش از زنش خیلی بیشتر بود خلاصه از این بگو از اون بگو با هم ملاقات کردن چند وقتی گذشت مرجان فهمیده بود از من پرسید که رضا داره گند میزنه به زندگیمون منم موندم چی بگم خودم زدم به اون راه که خبر ندارم گفتم مگه چی شده داستان کامل فهمیده بود. منم گفتم رضا غلط میکنه بزار باهاش حرف بزنم رفتم سراغ رضا گفتم مرد حسابی چه کاریه خو زنت میفهمه بگا میری این کارو نکن گفت نه بابا نترس هیچی نمیشه گفتم دردت چیه خب زن خودت چشه مگه گفت مگه کسی باغچه داره تو خونه دیگه تو جنگل نمیره گفتم چه ربطی داره گفت هنوز مجردی نمیدونی بعدا میفهمی گفتم کاری ندارم با این داستان ها فقط جمع کن خودتو ابروت نره مرجان پیام داد گفت چی شد گفتم گردن نمیگیره میگه من کاری نکردم گفتم بهش حرکتی ازت ببینم باهات حرف نمیزنم دیگه مرجان هم تشکر کردخدا حافظی کردیم منم مدتی از رضا دور شدم بعد دوماه رضا زنگ زد بیا خونمون رفتم زنش قهر کرده بود خونه باباش گفتم جریان چیه گفت مچم‌ گرفته از این حرفا گفتم خاک تو سرت گفت باهاش حرف بزن بشو ضامنم قانع بشه برگرده خلاصه بعد چندروز پیام زنگ قانع شد اومد خونه بعد مدتی گذشت باز مرجان پیام داد که بازم داره همون کارارو انجام میده گفتم بهترین راه طلاقه فایده نداره گفت نمیدونم با یه بچه من چکار کنم خلاصه مدتی بود دیگه مجبوری مونده بود پیشش یسره با من درد دل میکرد ۳ماه بود از این اتفاق میگذشت پیام های مرجان از درد دل شد پیام عاشقانه از این حرفا منم اولش محکم بودم ولی درد دلاش گوش میکردم دلم میسوخت رضا از کارش کوتاه نمیومد مرجان هم که با این همه اتفاق نه خونه باباش میرفت نه طلاق میگرفت هرشب با کلی چت کردن دیگه رومون باز شده بود از هر کلماتی استفاده میکردیم عادی شده بود یه شب شروع کردیم به حرف زدن رفتیم کانال سکس چت تا اخرش بعد حرفامون گفت این فقط یه چت بود دوس ندارم واقعیت داشته باشه هواست باشه گفتم چشم ولی خودم دیگه از ته دلم دوس داشتم باهاش سکس کنم یه شب بهش پیشنهاد دادم قبول نکرد گفت رضا بهم بدی کرده ولی اصلا دوس ندارم من این کارو بکنم منم گفتم اشکال نداره هر جور راحتی بعد دوهفته خودش بهم در خواست سکس داد منم باورم نمیشد گفتم چطور شد قبول کردی گفت که روی لباس رضا موی زن دیده که با موی خودش فرق داشته این موهاش مشکی بوداون موی طلایی خلاصه دیگه حرصش درومده بود منم یه کم فکر کردم گفتم بزار برم بینم چی میشه رضا شب تا۷ صبح سر کار بود ما قرار گذاشتیم ساعت ۱۲رفتم پیشش پیام دادم درو باز کرد رفتم داخل اولین بارم بود اصلا دستم به بدن زن میخورد بدون معطلی همدیگرو بغل کردیم چند ثانیه تو‌همون حالت بودیم چراغا همه خاموش بود گفت بدون سر صدا بریم تو اتاق اخه بچش خواب بود تو حال ما رفتیم تو اتاق شروع کردم به خوردن لباش چند دقیقه رو لباش بودم شروع کردم لباساش دراوردم افتادم روش سینه هاش خوردم هرچی فیلم سوپر دیده بودم انجام میدادم. خیلی حال میداد بدن نرم ژله ای داشت رفتم رو کصش دهنم بردم جلو دیدم دست گرفت جلوش گفت نه کثیفه گفتم ول کن دوس دارم زبونم کردم توش با دستام بغل رونش ماساژ دادم دست گذاشته بود جلو‌دهنش فهمیدم لزت میبره منم ادامه دادم یه کم با دست بالای کصش ماساژ دادم اومدم بالا لبش خوردم کیرم میخورد به سوراخ کصش قربون صدقش میرفتم سینه هاشو میمالیدم سینه های کوچیکی داشت گفت نمیخوای شروع کنی گفتم چرا که نه عزیزم خودش کیرم گذاش دم سوراخش یواش فشار دادم رفت داخل یه نفس عمیق کشید بغلش کردم یه کم روش موندم اروم شروع کردم تلمبه زدن همزمان لبش میخوردم تلمبه میزدم یه دستم رو سینش بود بعد یه دیقه بلندش کردم رو تخت خواب حالت داگی وایساد کیرم کردم تو سوراخش اروم تلمبه زدم توش با دستام لپ‌کونش فشار میدادم یهو صدای بچه اومد بیدار شد مرجان رفت پیشش ارومش کرد بعد چند دیقه برگشت دیگه کیرم خوابیده بود دوبار بغلش کردم لب بوس گفت ۶۹ شیم کیرم کرده بود تو دهنش منم داشتم کصش میخوردم که کیرم کاملا سیخ شده بود تا ته میکرد تو حلقش خیلی حال میداد زبونم تو‌کصش بود با انگشت نقطه حساسش ماساژ میدادم بعد چند دیقه دوباره شروع کردیم روبه بالا وایسا رو تخت لنگاش بالا بود منم رفتم وسط پاش کیرم کردم تو سوراخش با دوتا دستام سینه هاش گرفتم تلمبه زدم توش در حینی تلمبه زدم یه دستم بردم رو کصش ماساژ میدادم که دیدم بدنش داشت واکنش نشون میداد فهمیدم داره ارضا میشه منم خودم انداختم روش گردنشو میخوردم سرعت تلمبه هام زیاد کردم مرجان داشت به خودش می پیچید صداش در اومد سریع لبش گرفتم خوردم اینقد رو حشر بود لبم گاز میگرفت یهو شروع کرد لرزیدن سفت منو‌گرفته بود که تلمبه نزنم منم میدونستم الان باید بزنی منم با هر بدبختی میزدم تا کامل ارضا شد منم داشتم میشدم اروم تلمبه میزدم داخل کصش هم داغ شده بود هم لیز همینجوری تلمبه میزدم گفتم دارم میشم گفت بکش بیرون کشیدم بیرون گفت بشین رو شکمم نشستم شروع کر با کی م بازی کردن با دست ابم اورد ریخت تو صورتش یه کمش هم تو دهنش هردو بیحال افتادم ساعت ۳بود دیگه بلند شدیم خودمون تمیز کردیم لباس پوشیدیم یه کم حرف زدیم رفتم خونه تقریبا چندین بار این کارو انجام دادیم ولی اخرت کص بود نامبر وان بود

نوشته: محمد

  • Thanks 1
لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

  • آخرین مطالب ارسال شده در انجمن

    • gayboys
      سکس با میلف کون تنگ پسره سوراخ کون زنه رو چرب کرده و کاندوم کشیده رو کیرش میکنه تو کون زنه دردش میاد . تایم: 01:45 - حجم: 11 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • gayboys
      سکس با خانوم سکسی و خوش هیکل . تایم: 12:15 - حجم: 45 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • gayboys
      سکس با میلف جاافتاده و حشری بات پلاگ کرده تو کونش و ساک میزنه و کصلیسی میکنه و بعد تو چند تا پوزیشن تا خایه تو کص و کونش تلمبه میزنه و ناله میکنه و آبش و خالی میکنه تو کونش . تایم: 09:40 - حجم: 36 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • gayboys
      سکس با خانوم سکسی و حشری اول از هم لب میگیرن و با کص و کون و ممه هاش ور میره و ساک میزنه و بعد تو پوزیشن داگی کصش و میگاد و ناله میکنه . تایم: 07:40 - حجم: 51 تماشای آنلاین فیلم لینک دانلود فیلم
    • gayboys
      شخصیتی بنام فرزانه - 1   زن داداش بزرگم فرزانه بعد از فوت داداشم طبقه پایین خونشون یه آرایشگاه زد که دختر عموم مرضیه هم که بیوه بود و دختر خاله فرزانه میشد میرفت اونجا آرایشگاه خانواده عموم خیلی به این دختر سخت میگرفتن انگار گناه کرده که شوهرش مرده با اینکه 2 سال از فوت شوهرش می گذشت نمیذاشتن کسی بهش نزدیک بشه خب منم ازش خوشم اومده بود اما هیچ جوره فرصت آشنایی نداشتیم همه جا مامانش همراهش بود جز آرایشگاه که وقتی شلوغ میشد میرفت کمک فرزانه یه بار به فرزانه گفتم که داستان اینه و میخوام با مرضیه حرف بزنم گفت باشه به مرضیه میگم اگه خودش قبول کرد زنگت میزنم بیاید برید طبقه بالا با هم حرف بزنید اما قول بده فقطحرف بزنیدااااا باشه؟ گفتم چشم خیالت راحت منو که میشناسی گفت چون میشناسم گفتم خندیدم گفتم به خدا فقط صحبت می کنیم گفت باشه چند روز بعد زنگم زد گفت مرضیه قبول کرده فردا ساعت 4 عصر اینجا باش دیرتر نیا که مشتری میاد نمی خوام کسی بفهمه راس ساعت 4 رفتم خونشون مرضیه هم بود فرزانه برامون چای و شیرینی گذاشت و رفت پایین گفت مرضیه جان یه ساعت دیگه پایین منتظرتم و رفت پایین. مرضیه گفت کورش چرا من؟ این همه دختر؟ مامانت میاد یه دختر بیوه برات بگیره؟ گفتم بیوه کجا بود؟ کلا دو ماه زندگی کردید فکر نکنم اصلا فرصت نکرد کاری کنه که خندید با هم خیلی حرف نزدیم که یه ساعت شد و مرضیه گفت من این هفته کلا اینجام با فرزانه صحبت میکنم هر روز بیای یه ساعت حرف بزنیم از اون روز هر روز ساعت 4 تا 5 میرفتم و با مرضیه حرف میزدم که با اصرار من به فرزانه که یه ساعت چیه زود تمام میشه اجازه داد دو ساعت حرف بزنیم که دیگه حرفی برای گفتن نبود بوس و بغل بود بهش میگفتم بذار ببینم توی دو ماه چه دسته گلی به آب دادی به زور تونستم شلوار و شورتشو تا زانو بکشم پایین میگفت فرزانه بفهمه جرم میده گفتم نمی فهمه و براش کوسشو می خوردم گفت خیلی دوست دارم خوردنتو گفتم پس صدات در نیاد نشوندمش روی مبل و شلوار و شورتشو از پاش درآوردم و پاشو باز کردم و شروع کردم خوردن کوسش می گفت انگشتتو بکن توش بالای کوسشو مک میزدم و با انگشتم توی کوسش می کردم خدایش تنگ بود حتی واسه انگشتم گفتم چند بار کردت؟ گفت دو هفته هر شب بعدش پریود شدم و بعدش دوباره هرشب به جز پریودیام هر شب میکردم گفتم بازم خوب تنگ مونده گفت دو سال ازش میگذره گفتم واسه همین تو رو انتخاب کردم چون میدونستم تنگی از کون که نکردت؟ گفت نه اصلا وقت نکرد گفتم این ماله خودمه خودم افتتاحش میکنم مرضیه که ارضا میشد وقت تمام بود و میرفت که کم کم صدای فرزانه دراومد که بسه اگر می خوای برو بگیرش خونه من جای این کارها نیست و صد تا چرت و پرت دیگه منم رفتم به مامانم گفتم که مخالفت کرد گفت چرا مرضیه؟ مگر دختر خالت فهیمه چشه؟ گفتم من مرضیه رو می خوام فهمیه رو نمی خوام خلاصه دعوامون شد گفت من از خانواده بابات الدنگت دختر نمی گیرم اونم مرضیه با اون مامان خشکه مقدسش اون وقت توی عروسیت به جای شیرینی باید خرما بدی خدایشم راست می گفت اما من واقعا مرضیه دوست داشتم و اون اصلا خشکه مقدس نبود از فرزانه هم برای قانع کردن مامانم کمک گرفتم اما اونم نتونست کاری کنه فرزانه گفت فراموشش کن گفتم نمی تونم من فقط مرضیه می خوام گفت نه بابا؟ کورش عاشق شده اونم دختر عمو بیوه اش چند روزی گذشت و بحث و دعواها ادامه داشت که فرزانه گفت فردا 5 شنبه است ساعت 8 شب بیا با هم حرف بزنیم تا بهت بگم چیکار کنی. 8 شب رفتم فکر کردم مرضیه هم هست اما فقط فرزانه بود گفتم مرضیه کجاست؟ گفت خونشون گفتم پس با کی حرف بزنیم؟ گفت ما دو تا با هم. نشسته بودم روی مبل که دیدم از اتاق اومد بیرون یه تور سفید یه سره که مثله سارافان بود تنش بود که کل بدنش مشخص بود اومد نشست کنارم و گفت من فقط شبای جمعه می خوام که ماله من باشی اگه قبول کنی می تونی هر روز مرضیه رو بیاری اینجا با هم حرررررف بزنید دست زدم به سینه هاش گفت پس قبول کردی گفت اینو پوشیدم چون باید پارش کنی تا به زیرش دست پیدا کنی منم مثله وحشیا کلا پارش کردم و افتادم به جون کوسش گفت پس بلدی باید کجا رو بخوری مثله مرضیه هم براش مک میزدم هم انگشت می کردم توی کوسش کیرمو کردم توی کوسش و شروع کردم تلمبه زدن گفت آخ جون دقیقا مثله کامران میکنی دوست دارم کامران صدات کنم بکن کامران جونم بکن کوسمو منم توی کوسش تلمبه میزدم هیچ وقت فکر نمی کردم یه روز توی کوس بیوه داداشم تلمبه بزنم اما واقعیت بود و داشتم میزدم می گفت این دسته بیل توی کوس مرضیه هم کردی؟ گفتم نه گفت آخ جون پس من اولین نفرم دوست داشتم اینو گفت تندتر بزن تا با هم ارضا بشیم و توی بغل هم ارضا شدیم و ریختم توی کوسش گفت آخ جوووون آب یه مرررد بهم گفت مرضیه بکن آبتو بریز توش تا حامله بشه بعدش دیگران مجبورن باهاتون کنار بیان… ادامه داره… نوشته: کورش
×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18