رفتن به مطلب

داستان سکسی منو عمه


arshad

ارسال‌های توصیه شده


من و عمه فرح
 

سلام خدمت دوستای عزیزم
این داستانی که میخوام براتون نعریف کنم واقعیت ذره ای تخیل داخلش نیست میدونم برای هر کسی پیش اومده که عاشق محارم خود بشه عاشق شدن از اون زمانی شروع شد که عمه من جای دوری توی بوشهر زندگی میکرد بخاطر کار شوهرش فرح عمه ی کوچیکه منه و دو تا پسر داشت که یکیش هم سنم بود اون یکی چند سالی بزرگ تر از ما بود و شوهرش مهندس بود و بخاطر کارخانه اونجا بودن من تازه ۱۵ سالم شده بود با پسر عمم میونه ی خیلی خوبی داشتم بخاطر عمم تا اینکه کارشون طوری شد که به تهران اومدن و من از خدام بود زود به زود عمم و ببینم عمم از بین تمام خواهر زاده و برادر زاده هاش من و بیشتر دوست داشت عمه فرح یه صورت زیبا مو های لخت قهوهای پوست سفید عین برف و ممه های خیلی گنده سایز ۹۵ داشت و یک کون خیلی بزرگ که هر کسی و مجذرب خودش میکرد من همیشه یواشکی میرفتم و با شرت و سوتینش جلق میزدم و کم از ابم روی شرتش قسمتی که کسش بود میمالوندم تا اینکه من شد ۲۰ سالم و همیشه تو کف عمم بود حتی دختر بازی نمیتونستم کنم بر عکس پسر عمه هام تا اینکه پسر بزرگ عمم ازدواج کرد و من امید وار تر شدم چون یکی رفته بود و حواس کمتری به عمم جمع بود شوهر عمم همیشه یک جا نسشته بود مشغول کتاب خوندن بود به هیچی کاری نداشت به عمم هیچ اهمیتی نمیداد یک روز پاییزی بود خونه عمم ویلایی بود ویک تک اتاق پایین بود و سه تا خواب بالا بود عمم همیشه چون پای تلوزیون میخوابید دیگه بالا نمیرفت منم که همیشه اونجا بودم اتاق پایین و که اتاق مهمان بود و به من داده بود و بقیه هم بالا بودن جایی که عمه فرح میخوابید رو به روی در اتاق میشد تقریبا یک روز صبح زود که‌میخواستم برم دانشگاه دیدم بیداره داره با‌گوشیش بازی میکنه و سرجاش خوابیده لای در کمی باز بود چون داخل اتاق تاریک بود اون من و نمیدید ولی من میدیدمش کمی بیشر جوری تابو نباشه یخورده بیشتر لای در و باز کردم جام و‌میزون کرده بودم که کجا وایستم صورتم نبینه برق و روشن کردم و رفتم سراغ اماده کردن وسایلم و خیلی عادی دیدم حواسش به اتاقه داره نگاه میکنه منم اونجایی که روبه روش باشم وایستادم و اول شلوارم و دراوردم بعد تیشرتم بعدشم شرتم یخورده وایسادم بعد رفتم‌همون جا یواشکی نگاه کردم دیدم داره نگاه میکنه دوباره وایستادم اول تیشرت پوشیدم تا بتونه بیشتر کیرم و ببینه بعد شرتم و پوشیدم و شلوار و حاضر شدم برق و خاموش کردم خودش و زد بخواب و من رفتم دانشگاه تو مسیر و سر کلاس نفهمیدم چه جوری گذشت همش تو کفش بودم عجیب اومدم خونه دیدم پسر عمم با دوست دخترش اومده بود و عمم غر میزد و از این خوشش میومد که من‌با دختری نیستم نمیدونست انقدر دیوونشم که نمیتونم با کسی شب شد خوابم نبرد اون نگاهش که اونجوری به کیرم زول زده بود و یادم نمیرفت به روی خودشم نیاورده بود همین جوری که تو فکرش بودم کیرم راست بود کیرم کلفت و بلند بود شبا با شرت میخوایدم همیشه عادت داشتم پاییز بود هوا هم سرد بود عمم برای دستشویی میومد تو اتاق من‌چون اتاق من فقط فرنگی داشت یهو صدای بلند شدن از جاش شنیدم خودم زدم بخواب پتورو از روم زدم کنا دمر خوابیم رفت دستشویی کیرم از بقل پاچه شرتم دادم بیرون انگار من خوابم تو خواب راست کردم اومد بیرون از دستشویی و اومد پتورو بندازه روم من یهو انگار که قلت میزنم یهو به اونور برگشتم و مثلا خیلی طبیعی خواب بودم یهو حس کردم پتو تو دستش بود تا چند دقیقه بعد دیدم دستش اروم زد به نوک کیرم کمی اب حشرم از سر کیرم بیروم زده بود به انگشتش مالیده شد متوجه شدم بعد پتو و انداخت روم و رفت داشتم دیوونه میشدم دوست داشتم همون موقع میرفتم میکردمش تو اون کون گندش و پاره میکردم کسش و ولی جرات نمیکردم اروم اروم به زور خوابم برد صبح دوباره بیدار شدم که برم دانشگاه دوباره کیرم راست کرد جلق هم نزده بودم حشریه حشری بودم دیدم منتظر بیدار بشم خوابیده داره در و نگاه میکنه منم دوباره برق و روش کردم کیرم‌و‌ مثل دیروز نشون دادم و پوشیدم و رفتم همش تو فکرش بودم حس کردم شاید زشت باشه عذاب وجدان گرفتم که چرا این کارو کردم و رفتم خونه دیدم عمه فرج یه لباس نازک پوشیده یقشم نسبت به لباسای دیگه باز تره خیلی کم پیش میومد که از این لباسا بپوشه وای ممه هاش تو اون لباس خود نمایی میکرد رفتم لباسام و عوض کردم و نشستم دیدم برام چایی اورد خم شد به خاطر سنگینی و سایز بزرگ ممه هاش کمی به پایین اویزون نیشد که سوتین گرفته بودشون جلوی چشمم بود عذاب و جدان و ترسم کم شده بودم دیدم این حس دو طرفست خیلی طبیعی رفتار کردیم مثل مهمیشه تا از این موضوع یک ماهی گذشت یخورده بیشتر نخ میداد راحت تر جلوم میگشت بازم به میترسدم جراتش و نداشتم که بخوام بهش بگم یا بهش بچسبم یا بمالمش تا اینکه پسر عمم یه روز اومد گفت ما همگی با دوستامون و دوست دخترامون میخوایم بریم چند روز شمال میای منم سریع بهانه اوردم که امتحان دارم اگه بیفتم مشروط میشم و اینا پیچوندم خیلی خوشحال بودم خیلی چون چند روز میتونستم با عمه فرح خیلی راحت تر وقت بگذرونم بعد از ظهر بودش و من الکی کتابام و اورده بودم و تو اتاق مثلا درس میخوندم ولی همش تو فکر اون کون بزرگ عمه فرح بودم که تو اشپزخونه جلوم خم‌میشد صخبت میکرد و وسایل و تو کابینت جا به جا میکرد یهو پسر عمم اومد تو اتاق گفت بچه خرخون نمیای من رفتم خداحافظی کردیم و رفت یه نفس راحت کشیدم دیگه عمه فرح ماله خودم بود از شانس گند من از بوشهر مهمون اومد از دوستای مهندس شوهر عمم بودن که با خوانده هاشون اومده بودنخیلی نا امید و پک بودم از این که چه شانس گندی دارم و موقعیت از دستم رفته با بی میلی شام خوردم و تموم شد عذر خواهی کردم از مهمونا به هوای درس خوندن رفتم تو اتاق نیم ساعت بعد دیدم عمه اومد توی اتاق و برام میوه اورد و خوش و بش کرد رفت وای دام پوشیده بوده دام قشنگ به کونش چسبیده بود دیدم همه رفتن بالا خوابیدن و یهو دیدم یکی در میزنه و اومد تو دیدم عمه بود گفت مهمون نمیخوای نمیتونم جلوی تلویزیون بخوابم صبح یا نصف شب یکی میاد پایین زشته من و میگی تو کونم عروسی بود گفتم این چه حرفیه مثل این که خونه خودتونه با همون دامن اومد تخت من خوابید منم برق و خاموش کردم و خوابیدم انقدر اروم شدم خوابم برد ساعت ۲ بود یهو بیدار شدم انگار تو خواب یادم اومدم عمه فرح کنارم خوابیده بیدار شدم دیدم عمه فرح پشتش به منه وای دامنش اومده بالا چه کونه بزرگ و سفیدی چه رونای بزرگ و سفیدی داشتم دیوونه میشدم تا حالا به این نزدیکی این کون و رون و ندیده بودم کیرم از شق درد داشت میترکید عمم چون تپل بود شبا یکم خورو پف میکرد خیالم راخت شد که خوابه یکم دیگه دامنش و کشیدم بالا جوری نصفه کونش معلوم بود چه رونایی اروم نوک دستم و مالیدم به کونش یهو دیدم خورو پفش قطع شد منم اروم چشام و بستم کیرم و اروم از لای شرتم دادم بیرون بیدار شد رفت دست شویی برگشت کیره گنده و گلفت من و این بار قشنگ دید من الکی اروم اروم خروپف میکردم دیدم اروم دستش و زد به کیرم دید عکس العملی انجام ندادم کیرم گرفت تو دست اروم نگه داشت منم انقدر حشری بودم ابم تو دسته عمم اومدسریع دستش و کشید دستمال اورد سر کیرم و اروم اروم پاک کرد و خوابید صبح دانشگاه نرفتم رفتم عطاری یه قطره حشری کننده گرفتم میگم به دردتون میخوره اسمش اسپانیش فلای بود نوشته بود یک یا دو قطره کافیه اومدم خونه عادی رفتار کردم تا اینکه شب شد دیدم عمه تاپ پوشیده با دامن بهش گفتم عمه ابیموه میخوری بیارم گفت بیار زحمتت نمیشه رفتم ریختم توی لیوان جای ۲ قطره ۵ قطره ریختم و خورد برق و خاموش کردم و یه ۴۰ دقیقه ای گذشت تو دلم عطاری و فحش میدادم مرتیکه کسکش ای چی بود داد تاثیری نداشت دیدم عمه فرح گفت بیا بقلم منم رفتم بقلش من و سفت بقل کرده بود صورتم رو سینش چسبیده کیرم راست شده بود داشت فرو میرفت توپاش یهو گفت دوست دارم دستش و کرد تو شرتم و کیرم و گرفت قبلش اماده بودم قبله اوردن ابیموه تاخیری خورده بودم کیرم حسابی راست بود و حشری دیگه دسته خودم نبود اون همه ترس و اضطراب تموم شده بود جرات پیدا کردم و سوتینش و باز کردم و شروع کردم ممه هاش مالیدن وایییییییی چه ممه های نرمی عین پنبه سفید شروع کردم لباش و خوردن و اومدم سراغ ممه هاش نفساش تند شده بود همی جور که با ولع تمام ممه هاش میخوردم دست و بردم سمت کسش حسابی خیس و لیز بود گفتم شاید ای اخرین باشی که همچین موقعیتی نسیبم بشه رفتم لای پاش و باورم نمیشد شرتش و دراوردم دیدم تو این سن و سال یه کسه سفید بدون و صورتی شروع کردم بخوردن کسش سمت چوچولش رفتم دیدم میگه جوووووووووون اههههههه میک بزن میک بزن کسکش همش مال توئه این کس دیگه ماله توئه بخورش منم میک میزدم با زبونم بازی میکردم وای سیر نمیشدم از خوردنش بالش و کرده بود تو دهنش که جیق نزنه یهو موهام چسبید پشمام ریخته بود که چقدر موقع سکس وحشی شده بود یهو گفت بسه کیییییر میخخخواممممم زود باش کسکش زود باش بی ناموس کیر میخوام منم بیشتر حشری شدم کیرم گرفت یخوره خورد خیسش کرد بعد خوابید پاهاش و باز کرد اروم با عصبانیت میگفت کییییییر میخوام کسم و جر بده کیرم و گذاشتم تو کسش و شروع کردم به تلمبه زن کیرم تا ته میکردم تو کسش یهو دیدم صدای نفسش داره بلند تر میشه خودش بیشتر میورد پایین که کیر تا ته بره تو کسش میگفت پارش کن و جرش بده منم وحشیانه میکدردمش برگردونمش دیدم وایییییییییی چه کون بزرگ و سفیدی عین اون موقع که تو اشپزخونه قنبل میکرد وای سوراخ کونش و میدم چو سوراخی داشت شروع کردم به کردن مگه سیر میشدم از کس انگار به گرسنه چندی
بعد از چند سال غذا بدی کردم چند بار ابش اومد و اب من نیمد یهو گفتم عمه یه خواهشی ازت میکنم روم زمین ننداز یهو گفت هرچی تو بخوای عشقم گفتم اجازه میدی از کون بکنمت اولش یکم‌ مقاومت بعدش گفت اروم بکن منم سریع یکم روان کننده زدم انگشتم و نمه نمه میکردم توکونش کله کیرم و کردم اروم اروم تو کونش چه کون تنگی داشت ولی داشت حال میکرد اروم اروم کیرم نا ته کردم تو کونش چه‌کوننننننننی بهترین کون دنیاس باورم نمیشد هنوز اون کونی که عمر تو کفش بودم کیرم توش بود شروع کردم به کردن چه کونی بود کونش عین ژله میلرزید یهو دیدم ابم داره میاد کیرم تا ته ته کردم تو ابم اومد وای بهترین حس دنیا بود تا حلا همچین حسی و تجربه نکرده بودم دوست نداشتم کیرم و از تو کونش در بیارم اروم کیرم در اوردم اب کیرم از تو کونش زد بیرون پاک کردم براش و با هم رفتیم حموم تو شستمش لای کونش و همه جاش و اونم من و شست زیر دوش بودیم لبام‌ و بوسید گفت این بهترین شب زندگیم از اون موقع الان چند سالی میشه من زن‌نگرفتم و هر موقع که موقعیتش پیش میاد باهام سکس میکنیم و هیچ وقت شعله ی عشقمون کم نشد هنوزم حشریه همیم دوستون دارم

نوشته: عرفان

لینک به دیدگاه
به اشتراک گذاری در سایت های دیگر

×
×
  • اضافه کردن...

اطلاعات مهم

لطفاً اگر به سن قانونی نرسیده اید این سایت را ترک کنید Please Leave this site if you are under 18